سيد روحالله مصطفوی موسوی خمینی (زادۀ ۳۰ شهریور ۱۲۸۱ خ - درگذشتۀ ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ خ) روحانی، فقیه، عارف، فیلسوف، مرجع تقلید شیعه و رهبر انقلاب ايران در سال ۱۳۵۷ که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران بود.[۱]
زندگینامه
خمینی به گفته خود او، در روز ۳۰ شهریور ۱۲۸۱ خورشیدی (برابر ۱۸ جمادی الثانی ۱۳۲۰، برابر ۲۱ سپتامبر ۱۹۰۲)[٢] در شهرستان خمین از توابع اراک در ایران به دنیا آمد. وی کوچکترین فرزند خانوادهاش بود که دو برادر و یک خواهر بزرگتر داشت آنها مرتضی، نورالدین و آغازاده خانم ناميده میشدند.[٣]
جد او یکی از علمای نیشابور ایران به نام "سید محمد" بود که به هندوستان رفت و در دهلی یا کشمیر اقامت گزید. عمادالدین باقی نوشتهاست:
- "از آنجايی که در میان شیعیان، سنت شجرهنویسی برای سادات مرسوم بوده و بدین وسیله سلسله نسب سادات تا رسیدن آنها به یکی از ائمه شیعه کم و بیش ثبت میشدهاست، سیادت حضرت امام از این نظر امتیازی محسوب میشد که راه گمانهزنی و شناخت در شجرهنامه و خاندان ایشان را هموار میکرد. یکی از روایات مذکور در این مورد چنین است که طبق نظر یکی از نسابیون، در سال ۷۶۶ ه. ق، کاروان کوچکی از طرف عارف بزرگ سید علی همدانی به سرپرستی سید حیدر موسوی صفوی اردبیلی از ایران که آن زمان در شورش و جنگ و خون گرفتار بود، عازم کشمیر بود تا اسلام را تبلیغ کنند. سید حیدر داماد و خواهرزاده سید علی همدانی میشد که نسباش با ۱۷ واسطه از پدر و ۱۶ واسطه از مادر به امام حسین میرسد و این سید حیدر، جد اعلای امام است... و اما روایتی که بیشتر از همه مشهور شده این است که سلسله نسب امام خمینی به میر حامدحسین میرسد. در زمان شاه سلطان حسین صفوی، یکی از علمای نیشابور به نام "سید محمد" به هندوستان رفت و در دهلی اقامت گزید. فرزندان وی در مناصب دولتی درآمدند و کم کم اهمیت پیدا کردند... سیداحمد چندی پس از شهادت پدرش دین علیشاه، از کشمیر به عتبات نجف و کربلا عزیمت کرد. شاید این سفر (در حدود سالهای ۱۲۴۰ تا ۱۲۵۰ هجری قمری) به این منظور بوده که هم از خصومتها در امان باشد و بتواند در آتیه جای خالی پدر را پر کند و هم تعالیم دین را بیاموزد. او به دلیل حافظه نیرومندی که داشته به سرعت به مقامات علمی والایی نائل میشود و از مراجع وقت نجف اجازه اجتهاد دریافت میکند. او در نجف با افراد مهاجر آشنا میشود که یکی از آنها فردی به نام یوسف خان است که اهل روستای "فرفهان" یا "فراهان" از توابع خمین بودهاست."[۴]
برادر تنی وی آیتالله پسندیده نیز در خاطراتش حضور نیاکانشان را در هند توصیف کرده است.[۵] جان اسپوزیتو نیز این نظر را تأیید میکند و مینویسد که "پدر پدربزرگ او از خراسان به هندوستان سفر کرد. پس از آن پدربزرگش به ایران و شهر خمین بازگشت. این جهانگردیهای اجدادی باعث شد تا بهگونهای برچسب هندی بودن نیز بر خمینی بخورد."[٦] برای نمونه "ادوارد ویلت" مینویسد که پدر بزرگ پدری وی سید احمد موسوی هندی زاده روستای کینتور در منطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود.[٧]
نام پدر روحالله خمینی، سـید مصـطفی موســوی و نام مـادرش هاجـر احمـدی بـود.[٨] وی در پنج ماهگی پدر خود را از دست داد. در سايت امام خمينی آمده است:
- پدرش سید مصطفی موسوی از معاصرین میرزای شیرازی بود. مصطفی پـس از آنکه چنـد سال در نجف علوم و معارف اسلامی را فراگرفته و به درجه اجتهاد نایل آمد، بـه ایران بازگشت و در شهرستان خمین پناه مردم و مرجع آنان در امور دینی بود. اما در حالی که بیش از ۵ ماه از تولد روحالله نمیگذشت، خوانين خمین، تحت حمايت عمال حكومت وقت ، نداى حقطلبى سید مصطفی را كه در برابر زورگوئیهایشان به مقاومت برخاسته بود، با گلوله پاسـخ گفتند و در مسير خمين به اراك وى را کشتند. بستگان او برای اجرای حکم قصاص به تهران (دارالحکـومه وقت) رهـسـپار شدند و بر اجرای عـدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردد.[۹]
بدين ترتيب، امام خمينى از اوان كودكى با رنج يتيمى آشـنا شد و دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر و عمهاش سپری کرد. عمادالدین باقی مینویسد:
- "روحالله که آخرین و کوچکترین فرزند بود، تحت تربیت عمهاش صاحبه خانم پرورش يافت و گویا بارها خاطرات مربوط به زندگی و شهادت پدرش را از زبان او شنیده بود..."
روح الله خمینی پانزده سال داشت، که بیماری وبا در ایران شایع شد.[۱٠] بنابر اين، از نعمت وجـود مادر و عمه نيز محـروم گـرديد.[۱۱]
دوران تحصيل و فعالیتهای علمی
اندكـى پـس از هجرت آيهالله العظمـى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى يزدى (نوروز ۱۳۰۰ هجرى شمسى، مطابق با رجب المرجب ۱۳۴۰ هجرى قمرى)، امام خمينى نيز رهسپار حوزه علميه قم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتيد حـوزه قم طى كرد. كه میتوان از فرا گرفتـن تتمـه مباحث كتاب مطـول (در علـم معانى و بيان) نزد مرحوم آقا ميرزا محمدعلـى اديب تهرانى و تكميل دروس سطح نزد مرحوم آيهالله سيد محمدتقى خـوانسارى، و بيشتر نزد مرحوم آيهالله سيد على يثربى كاشانى و دروس فقـه و اصـول نزد زعيم حوزه قـم آيـهاللهالعظمى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى يزدى نام برد.[۱٢]
پـس از پايان تحصيل، امام خمينى بهعنوان يكى از مدرسيـن و مجتهدين صاحب رأى در فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق شناخته میشد. او طى سالهاى طولانى در حوزه علميه قم به تدريـس چنديـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فيضيه، مسجد اعظم، مسجد محمديه، مدرسه حـاج ملا صـادق، مسجد سلماسى، و ... همت گماشت و در حوزه علميه نجف نيز قريب ۱۴ سال در مسجـد شيخ اعطم انصارى، معارف اهل بـيت و فقه را در عاليترين سطـوح تدريس میکرد و در نجف بود كه براى نخستينبار مبانـى نظرى حكومت اسلامى را در سلسله درسهاى ولايت فقيه بازگـو نمود.[۱٣] روحالله خمینی در بیان خاطراتش میگوید:
- "مدتها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود. پس از آمدن او به تقاضای آقایان مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود."[۱۴]
روحالله خمینی از کودکی و نوجوانی با مسأله سیاست درگیر بودهاست. او اشغال ایران را در خلال دو جنگ جهانی توسط قوای روسیه و انگلیس از نزدیک مشاهده کرد. او میگوید:
- "من از بچگی در جنگ بودم. ما مورد هجوم "زلقیها" بودیم، مورد [هجوم] "رجبعلیها" بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که تقریباً شاید اوایل بلوغم بود، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما و اینها میخواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا میرفتیم، سنگرها را سرکشی میکردیم. ما در همان محلی که بودیم یعنی خمین که بودیم، سنگربندی میکردیم... ما تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم هم میکردیم. ما سنگر میگرفتیم و با این اشراری که بودند و حمله میکردند و میخواستند بگیرند و چه کنند [مقابله میکردیم]. هرج و مرج بود. یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزء آنها بودیم"[۱۵]
همو میگويد:
- "من هر دو جنگ بینالمللی را یادم هست. من کوچک بودم لکن مدرسه میرفتم و سربازهای شوروی [روسیه تزاری] را در همان مرکزی که ما داشتیم، در خمین، من آنها را آنجا میدیدم. ما در جنگ بینالمللی اول مورد تاخت و تاز واقع شدیم."[۱٦]
امام خمينی در سالهای دههی ۱۳۲۰ طرح حکومت اسلامی را ریخته بود. او ۲۰ سال پس از آن با سخنرانیهای آتشین خود در قم پا به عرصهی سیاست گذارد و مخالفت خود را در سال ۱۳۴۲ خورشیدی با طرحهای سیاسی و اقتصادی محمدرضا شاه بیان کرد.
علت سخنان مخالفتجویانهی آیتالله خمینی در سالهای ۱۳۴۲−۴۳ لایحهی دولت دربارهی "انقلاب سفید" بود. زیر فشار دولت آمریکا، شاه قصد داشت با این لایحه دست به یک رشته اصلاحات به منظور تقسیم اراضی کشاورزی و بهبود در گسترهی آموزش بزند. هدف شاه ایجاد دولتی مدرن بود که با "حکومت اسلامی" آیتالله خمینی هیچ سنخیتی نداشت.
یکی دیگر از موارد مخالفت آیتالله خمینی با شاه، تصویب طرح قرارداد کاپیتولاسیون میان ایران و آمریکا در سال ۱۳۴۳ در دو مجلس سنا و شورای ملی بود. بر اساس این طرح مأموران سیاسی کشورهای امضاکنندهی قرارداد (ایران و آمریکا) در خاک یکدیگر از مصونیت قضایی برخوردار میشدند و کشور میزبان قانوناً نمیتوانست آنها را محاکمه کند.
بر اساس این قرارداد، محاکمهی مأموران سیاسی مجرم در کشور دیگر، بر اساس قوانین کشور خود آنان بود و مأموران سیاسی از پرداخت تمام عوارض شخصی، مالی، مملکتی و شهری معاف بودند.
دورهی تبعید آیتالله خمینی
در آن هنگام شاه از مخالفتهای عصیانگرایانهی آیتالله خمینی برآشفت و دستور دستگیری و حصر خانگی وی را داد. این مرجع تقلید، زمان کوتاهی بعد به ترکیه تبعید شد و سپس در سال ۱۹۶۵ به نجف در عراق رفت. وی از تبعید در نجف نیز در مخالفت با رژیم شاه از پای ننشست و در این سالهای تبعید کتاب "ولایت فقیه" را نگاشت که بعدها به مانیفست انقلاب اسلامی در ایران بدل شد.
انعقاد "قرارداد الجزیره" میان محمدرضا شاه و رئیس دولت عراق، صدام حسین، در سال ۱۹۷۵، فضایی از تنشزدایی میان دو کشور همجوار فراهم آورد. در پی آن تهران دست از حمایت کردهای شورشی عراق کشید و در عوض بغداد نیز تمهیداتی را فراهم آورد که فعالیتهای مخالفتجویانهی آیتالله خمینی محدود شود.
این محدودیتها باعث شد که مرجع تقلید شیعیان معترض ایران محل تبعید خود را به فرانسه، در محلی نزدیک پاریس موسوم به "نوفل لوشاتو" تغییر دهد. دولت فرانسه پذیرش آیتالله خمینی به خاک خود را حرکتی غیردوستانه علیه رژیم شاه قلمداد نکرد.
در آن زمان ژیسکار دستن، رئیس جمهوری وقت فرانسه، گفته بود:
- "در مورد آنچه که به آیتالله خمینی مربوط میشود، باید بگویم که او تحت مقررات عادی به فرانسه آمده است. او بهعنوان یک فراری سیاسی در اینجا اسکان نگزیده است و چنین موقعیت حقوقی را ندارد، بلکه همچون دیگر اتباع خارجی، محل اقامت او در فرانسه است."
از "نوفل لوشاتو" بود که آیتالله خمینی موج فزایندهی مبارزهی ایرانیان علیه رژیم شاه را رهبری کرد. از آن زمان به بعد، شاه دیگر میدانست که مقصد بعدی آیتالله خمینی از فرانسه به ایران خواهد بود.
بازگشت آیتالله خمینی به ایران برای کسب قدرت
در اول فوریه ۱۹۷۹ آیتالله روحالله خمینی از فرانسه به تهران بازگشت. با رجعت این رهبر شیعیان به ایران، انقلاب وارد مرحلهی تعیینکنندهی خود شد. مدت کوتاهی پس از سرنگونی حکومت پهلوی "جمهوری اسلامی" اعلام موجودیت کرد.
در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، میلیونها ایرانی در فرودگاه مهرآباد و مسیر گذر آیتالله خمینی به استقبال او شتافتند. یک هواپیمای ویژهی خطوط "ایرفرانس" این مرجع تقلید شیعه را پس از ۱۶ سال تبعید به کشور بازگرداند.
در این میان آیتالله خمینی به نماد مبارزه علیه حاکمیت پهلوی بدل شده بود. محمدرضا شاه پهلوی پیش از ورود آیتالله خمینی در ۱۶ ژانویهی ۱۹۷۹ به همراه بستگان و پیروان نزدیک خود ایران را ترک گفته بود. وی با خروج خود در عمل عنان قدرت را به مخالف سرسخت خود واگذار کرده بود.
در همان روز ورود آیتالله خمینی، وی با یک هلیکوپتر راهی "بهشت زهرا" شد، جایی که بسیاری از قربانیان مقاومت علیه رژیم شاه به خاک سپرده شده بودند. در اینجا بود که این رهبر روحانی برای نخستین مرتبه از خاک کشورش مردم ایران را مورد خطاب قرار داد و گفت:
- "من باید عرض کنم که محمدرضای پهلوی، این خائن خبیث رفت فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. ممکلت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیهی اقتصاد خراب کرد. کارهایی که این آدم کرده بهعنوان اصلاح، این کار خود افساد بوده است. فرهنگ را ما را عقب نگهداشته است. این آدم، تمام انسانها و شأن انسانی ما را از بین برده است."
آیتالله خمینی پس از بازگشت به ایران، در مخالفت شدید با دولت موقت شاپور بختیار[۱٧] سخن گفت. شاه بهعنوان آخرین تلاش برای حفظ نظام پادشاهی، با انتخاب شاپور بختیار بهعنوان نخست وزیر موافقت کرده بود. شاپور بختیار از شخصیتهای جبههی ملی ایران بود که خود تا چندی پیش از آن در زندان رژیم شاه در حبس به سر میبرد.
آیتالله خمینی در سخنانش در "بهشت زهرا" مردم را به مقاومت قاطع در برابر دولت بختیار فراخواند و خواستار تشکیل دولت خود شد. وی گفت:
- "ما میگوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیرقانونی است و اگر اینها ادامه بدهند، اینها مجرماند و باید محاکمه بشوند. و ما آنها را محاکمه میکنیم. من دولت تعیین میکنم. من تو دهن این دولت میزنم. من دولت تعیین میکنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. من به واسطهی اینکه ملت من را قبول دارد ..."
در پی کسب قدرت و تعیین یک دولت موقت به نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان، آندسته از شخصیتهای دستگاه رژیم پهلوی که فرصت خروج از کشور را نیافتند، در برابر دادگاه قرار گرفتند. بسیاری از آنها سریعا اعدام شدند، بیآنکه فرصت دفاع قانونی از خود را داشته باشند.
در طول سالهای بعد رهبران و اعضای برخی احزاب و تشکلهای مذهبی و غیر مذهبی که با رهبران جمهوری اسلامی از در مخالفت و ستیز برآمدند، مورد پیگردی قرار گرفتند. بسیاری از این نیروها به اعدام محکوم شدند و دهها هزار نفر به خارج از مرزها پناه بردند.
از نظر برخی مفسران، بدینگونه آیتالله خمینی موفق شد حاکمیت "ولایت فقیه" را بر سراسر ایران بگستراند. به عقیدهی مفسر دویچه وله، پتر فیلیپ، واژهی "رهبر معظم" واژهای الزامآور و مخالفت با آن نه تنها بیهوده، بلکه خطرناک شد. آیتالله خمینی در سالهای نخست انقلاب کوشید انقلاب اسلامی خود را به دیگر کشورهای همجوار اسلامی صادر کند.
جنگ ایران و عراق، عامل تثبیت حکومت جدید
آیتالله خمینی در پی کسب قدرت خود را در سطح جهان به رهبر مبارزه با اسرائیل و ایالات متحدهی آمریکا بدل کرد. وی این دو کشور را به ناسزا "شیطان کوچک و بزرگ" خواند. بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در سال ۱۹۸۹ فتوای قتل نویسندهی بریتانیایی "سلمان رشدی" را صادر کرد.
در آن هنگام افکار عمومی جهان نسبت به سیاستهای آیتالله خمینی بسیار بدبین بودند. بسیاری ایرانیان نیز از روی دلسردی و سرخوردگی از کشور خود روی برگرداندند.
از نظر پتر فیلیپ، آیتالله خمینی احتمالا تحکیم قدرت خود را مدیون صدام حسین بود. وی جنگی را با ایران آغاز کرد که هشت سال تمام به طول انجامید. در اثر این جنگ هر دو کشور ایران و عراق صدمات و آسیبهای فراوان دیدند.
فیلیپ میافزاید، تهاجم از خارج به جمهوری نوپای اسلامی ایران بهانهای بود که توجه مردم ایران از خطاهای اساسی حکومت جدید منحرف شود. با پایان جنگ در سال ۱۹۸۸ جمهوری اسلامی ایران تثبیت شده بود.
آیتالله روحالله خمینی در سوم ژوئن ۱۹۸۹ درگذشت.[۱٨] مرگ او رسماً در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ثبت شده است. سن او در آن هنگام ۸۷ سال بود. تشییع جنازه وی با شرکت وسیع ملت ایران و دیگر دوستدارانش از نقاط مختلف جهان صورت گرفت.
يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
پینوشتها
[۲]- گرچه سال تولد وی طبق شناسنامه سال ۱۲۷۹ است، اما خود تصریح کردهاست، که تاریخ صحیح آن ۳۰ شهریور ماه ۱۲۸۱ است.[زندگى امام به روايت امام، برگرفته از سایت امام خمینی]
[۳]- مرتضی که به آیتالله سید مرتضی پسندیده معروف بود، تا پس از مرگ خمینی زنده بود. نورالدین نیز که روحانی بود و به سید نورالدین هندی شهرت داشت، پیش از انقلاب درگذشت و در قبرستانی قدیمی به نام گلزار شهدای قم (واقع در خیابان انقلاب یا چهار مردان شهر قم) به خاک سپرده شد که اکنون نیز سنگ قبر او با همین نام مشخص میباشد.
[۴]- عمادالدین باقی، ویژهنامه مورخ ۱۲ خرداد ۸۴ روزنامه شرق.
[۵]- سید روحالله خمینی، دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا؛ برگرفته از: روزنامهٔ شرق، شمارهٔ ۵۴۷ (محتوای این مطلب پیشتر نیز در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۶ به وسیله روزنامه اطلاعات، در دوران حکومت پهلوی چاپ شده بود)
[۸]- زندگى امام به روايت امام
[۹]- امام خمينى از ولادت تا رحلت، برگرفته از سایت امام خمینی
[۱٠]- سید روحالله خمینی، دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
[۱۱]- امام خمينى از ولادت تا رحلت، برگرفته از سایت امام خمینی
[۱۲]- همانجا
[۱۳]- همانجا
[۱۴]- زندگى امام به روايت امام
[۱۵]- همانجا
[۱۶]- همانجا
[۱٧]- شاپور بختیار در سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) در پاریس به قتل رسید.
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
جُستارهای وابسته
□
□
منابع
□
پيوند به بیرون
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]