جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

مستوره غوری، حورانسا

از: روح‌افزا عثمان "هستی"


اطلاعاتی که در اين قسمت درج می‌شود، اطلاعات اوليه دربارۀ مطلب يک مدخل خاص است که در فرصت مناسب ويرايش و گسترش می‌يابد. {مهدی خراسانی}


مستوره غوری یاحورانسا تا آخر عمر ازدواج نکرده تقریباً در حدود(3500) بیت دارد. اشعار آن خیلی پخته و آراسته با قوانین شعری بوده

به بی‌بی‌ سفیدپوش شهرت داشته، خوداش راجع به خوداش چنین می‌گوید

نــسـب از خــواجــــه زورم بــود حــورالــنــســا نــامــم

تــخــلـص گـشـت مــســتـوره بـمـلک غــور مـاوایـم

گرچه در اشعاراش خصلت‌های زنانه کم دیده می‌شود و از دو بیت آن چنین اسنباط کرده می‌توانیم که از عصر و اطرافیان خود سخت متنفر بوده. از سفیدپوشی و از نام‌گذاری کتاب آن و از لابلای شعر آن چنین معلوم می‌شود که عیناً سرنوشت و مشکل رابعه بلخی را داشته از ننگ و عار و عشق درد و فراق قاصد در اشعاراش دیده می‌شود زندگی این شاعره فقط یک تفاوت با رابعه داشته که علت مرگ و بکسی که رابعه عشق می‌ورزیده از آن نام برده شده و علت مرگ او هم روشن است.

ولی عشق و سرنوشت و مرگ مستورۀ نامراد در طومار ابهام کور گره خورده که با انگشت قلم تا تمام دیوان آن خوانده نشود باز نمی‌شود در عین جوانی چشم از جهان پوشیده و در آخر یک غزل خود می‌گوید.

برو "مستور" اين دنيا نباشد جای آسايش

و گرنه ابن مريم از چه روجا در سما كرده

جای دیگر می‌گوید

برو "مستوره" يك جايی كه نشناسند مخلوقت

که گشتی فاش و پر کردی ز ننگ خود خراسان را


زندگی‌نامه مستوره غوری

در کتاب شعر زنان افغانستان ص 171 یكی از زنان سخن سرای قرن 13 هجری است كه ديوان كاملی به نام "تحفة العاشقين و مفرح المسلمين" از خود به جای گذارده است. اين ديوان نزديك به 3500 بيت را در برمی‌گيرد.

درباره‌ی زندگی مستوره غوری همين قدر می‌دانيم كه نام اصلی وی "حوالنساء" بوده و پدرش مير سيد اعظم غوری نام داشته است. حورالنساء در سال 1211 در قريه پرچمن در ولايت غور افغانستان تولد يافته و تا پايان عمر در آن جا به سر برده است. مستوره غوری هيچ گاه ازدواج نكرد و عاقبت در سال (1245) در 34 سالگی وفات يافت و در زادگاه خود بر دامنه كوهی به نام "زور" به خاك سپرده شد.

نمونه غزل مستوره غوری

برو قاصد ز من برگوی آن سرو خرامان را

كه كی خواهد منور ساخت شام غريبان را

لبت كز ناز بربند قبا صد جا گره دارد

به بزم خويش كی ارد، من صدپاره دامان را

اگر آشوب رستاخيز می‌سازم مكن عيبم

كه من صبح قيامت ديده‌ام چاك گريبان را

رود اشكم برون هرچند مژگان می‌نهم برهم

بلی خاشاك آب آورده نتوان بست عمان را

ز اندام تو گيرد جامه زينت ها چو در پوشی

اگر هرچند بخشد جامه زينت خوبرويان را

برو "مستوره" يك جايی كه نشناسند مخلوقت

كه گشتی فاش و پر كردی ز ننگ خود خراسان را


* * *


بتی دارم که با ناز و ادا گیسو رها کرده
میان چون نیشکر بسته دهان چون غنچه وا کرده

فرو بسته نقاب در رو محکل کرده دو جادو
کشیده وسمه بر ابرو سر انگشتان حنا کرده

پری رویئ جفا جوئی بسان خویش بد خویی
به تیر غمزه هندویی چه خونریزی به پا کرده

بسان مردمک گویی میان دیده جا کرده
که مسکین عمر خود را بر سر کوی وفا کرده

فلک بوی ندارد از مروت ای پری پیکر
و باز دوران نصیب من غم و رنج و جفا کرده

برو "مستوره" این دنیا نباشد جای آسایش
و گرنه ابن مریم از چه رو رود رسما کرده

منابع

شعر زنان افغانستان ص 171 و 172 بکوشش مسعود میرشاهی جلد آیدا چاپ خاوران 1379 فرانسه

پرده‌نشینان سخن‌گوی، آریانا، سال دهم شماره هشتم، 51/52

پر طاوس 693/694 تاریخ زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور 244/245

درود بر شما و همکاران شما استاد بزگوار بااحترام روح‌افزا عثمان هستی

[۱]


پی‌نوشت‌ها


[۱]-


جُستارهای وابسته






منابع






<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>