[چهرههای فرهنگی افغانستان] [تاریخنگاران افغانستان]
ملا فیضمحمد کاتب هزاره (زادۀ ۱۲۷۹ هـ.ق - درگذشتۀ ١٣٤۹ هـ.ق)، نويسندۀ «سـراجالتواريخ»، از چهرههای برجسته تاريخنگاری افغانستان بود که دکتر اکرم عثمان او را پدر تاريخ معاصر اين کشور و لطيف ناظمی او را بهحق بيهقی روزگارش خواندهاند[۱].
[↑] زندگینامه
فیضمحمد کاتب هزاره فرزند سعید محمد مغول که معروف به محمد خوجه هزاره بود[٢]، و نوۀ (نواسۀ) خـدا داد[٣]، در سال ۱۲۷۹ هجری قمری در دهکده زردسنگ شهرستان قره باغ استان غزنی در یک خانواده برزگر (دهقان) بهدنیا آمد[۴]. بهگفتۀ حسینعلی یزدانی، سبقخوانی مقدمات علوم را، بین سالهای ۱۲٨۵-۱۲۹۷ هجری قمری، در زادگاه خود آغاز میکند و سپس، بار سفر سوی قندهار میبندد و زمانی را در آن شهر اقامت میگزیند و بین سالهای ۱۲۹۷-۱٣٠٣ هجری قمری، در محضر فضلای آن دیار به تلمذ میپردازد[۵]. پس از آن، راهی هند شد و بین سالهای ۱٣٠۴-۱٣٠۵ هجری قمری، در شهر لاهور مشغول تحصیل شد[٦].
فيضمحمد، وقتی به کشور بازگشت، در شهر کابل سکونت اختیار کرد و بین سالهای ۱٣٠۵-۱٣۱٠ هجری قمری، در این شهر، بهسراغ جمع فرزانگان و ارباب دانش رفته و ریزهخوار خوان گستردۀ آنان میشود[٧]. از استادان او در کابل، ملا محمدسرور اسحاقزایی، یکی از علمای برجستهی اهل سنت بود که کاتب «تحریر اقلیدس» و «خلاصةالحساب» و «شرح چغمینی» را نزد وی فراگرفت[٨]. سپس، به نجف رفت و چندی در آن مرکز علمی به تحصیل پرداخت.
بهگفتۀ حاج کاظم یزدانی، رهآورد ملا از این همه تلاش و جهد و سیر و سفر، آشنایی کافی و وافی با علوم مختلفۀ اسلامی: حکمت، کلام، تاریخ، فقه، اصول، ادبیات عرب، منطق، لغت، هیئت، نجوم و حساب و جبر است و حتی در «جفر»، که از علوم غریبه میباشد، متبحر گردید[۹]. گذشته از این، افزون بر زبانهای فارسی و عربی و پشتو، اردو و انگلیسی را هم به اندازۀ نیاز آموخت[۱٠].
ملا، در خوشنویسی نیز بسیار استادی داشت و نسخههایی از قرآن و کتابهایی دیگر را به خط زیبای خویش نوشت که شماری از آنها تا کنون بهجا مانده است. استادی او در نویسندگی و خوشنویسی موجب شد تا در دورۀ امیر عبدالرحانخان و سپس پسرش امیر حبیباللهخان به سمت منشی حضور گماشته شود و کار نوشتن نامهها و فرمانهای دولتی را بهدست او بسپارند و از همین روی بود که به کاتب آوازه یافت.
امیر حبیباللهخان با آگاهی از مراتب علم و دانش کاتب، بهویژه در زمینۀ تاریخنگاری، بدو دستور داد تا کتابی در تاریخ افغانستان از روزگار بهقدرت رسیدن احمدشاه درانی تا زمان خود امیر، با نظارت و ممیزی خود امیر، بنگارد و برای این کار، همۀ بایگانی دولتی، اسناد و مدارک دست اول، نامهها و فرمانها، گزارشهای روزانه از جبهه جنگ و سایر گزارشهای موجود در ارگ دولتی را در اختیار فیضمحمد کاتب گزارد که حاصل کارش کتابهای بسیار ارزشمندی همچون سراجالتواریخ است[۱۱].
کاتب، بهرغم پیوندش با دربار شاهی، اندیشههای آزادیخواهانه داشت و از جنبشهای پیشرو افغانستان، مانند جنبش مشروطیت پشتیبانی میکرد و از این رو، وی نیز در سرکوبی جنبش مشروطیت اول افغانستان بهدست امیر حبیباللهخان، در سال ۱٣٢٧ هجری قمری، به زندان افتاد؛ اما بهگفتۀ عبدالحی حبیبی، «به سبب اینکه امیر از زمان شاهزادگی او را میشناخت و در نگارش سراجالتواریخ خدمت میکرد، بعد از مدت کمی رها شد.»[۱٢]
در زمان شاه امانالله، از دارالانشأ به دارالتألیف انتقال یافت و «چندی در دارالتألیف [وزارت] معارف خدماتی شایانی نمود و سرانجام به مدرسۀ حبیبیه جهت تعلیم و تربیت اولاد وطن موظف گردید تا زمانی که حکومت امانی سقوط نمود.»[۱٣]
سید مهدی فرخ، که در سال ۱٣٠٦ خورشیدی، سفیر ایران در افغانستان بود و کاتب را از نزدیک میشناخت، در بارۀ او چنین مینویسد:
- [وی]، در سلطنت اماناللهخان و وزارت محمدنادرخان به مدعیالعمومی تعیین [گردید]. بهواسطۀ مخالفت وزرأ که قزلباش است، مانع از تصدی مشارالیه شدند و بعد به وکالت هزاره منتخب گردید. عبدالعزیزخان، وزیر داخله و جمعی دیگر، به شاه مراجعه کردند که اگر این شخص به شورا برود، کسی حاضر نمیشود.
فعلاً به معلمی مشغول است. وجودش در بین جماعت قزلباش مورد استفاده و در بین هزارهها و بربریها نفوذ کامل دارد. نسبت به جماعت سنی مذهب نهایت درجه خصومت و دشمنی دارد. در مذهب تشیع بیاندازه متعصب است.
از بدو تأسیس سفارت ایران با نهایت صمیمیت و جدیت خدمات قابل توجه به سفارت کرده است. از خیالات و نیات محرمانۀ متصدیان فعلی افغانستان هر قدر که مطلع شود، سفارت را مطلع مینماید. برای مهاجرت به ایران و جلب بربریهای افغانستان به ایران - و جلوگیری از نیات سوء مأمورین افغانستان در خراسان - حاضر، و از روی عقیدۀ مذهبی برای هر فداکاری و زحمتی حاضر است.
اگر به راپورتهای سفارت کابل در زمان آقای میرزا نصراللهخان خلعتبری و مدت تصدی فرخ مراجعه و توجهی بشود، برای جلوگیری از تبلیغات مأمورین افغانستان و جلب بربریها به داخلۀ ایران، وجود این شخص فوقالعاده مفید و مؤثر است؛ و اگر اولیای دولت در خیال باشند که محلهای خالی خراسان را از بربریها و هزارههای افغانستان پر نمایند، جلب این شخص به ایران یکی از بهترین اقداماتی است که فواید مهمی خواهد داشت. این شخص وجودش برای ما بسیار مفید و فوقالعاده لازم است و چون اسنادی از او در دفتر سفارت موجود است، هیچوقت ممکن نیست بتواند بر خلاف ما و منافع ما اقدامی نماید؛ و شهدالله در نهایت صمیمیت و خدمتگذاری و حسن عقیده هم تا حال کمک و خدمت کرده است و ما باید موقع را مغتنم شمرده و از فداکاری و صمیمیت این شخص استفاده بکنیم. برای تبلیغات ضد ترکها - در بین مسلمانهای متعصب این مملکت - از وجود این شخص میتوان استفادات خیلی مهم نمود.[۱۴]
حبیبالله کلکانی، معروف به بچه سقو، که در حکومت نُه ماهۀ خود، با مقاومت مردم هزاره که هوادار اماناللهخان بودند، روبهرو شد، در سال ۱٣٠٨ خورشیدی، کاتب را همراه شماری از رجال شیعی افغانستان، برای ترغیب مردم هزاره به صلح و سازش با حکومت، به هزارهجات فرستاد. کاتب در هزارهجات «اگرچه بهظاهر از طرف حبیبالله بچه سقو بود، ولی در مجالس خصوصی هزارهجات برخلاف بچه سقو تبلیغ میکرد.»[۱۵]
بههر حال، پس از بازگشت گروه اعزامی، جاسوسانِ بچه سقا، کاتب را متهم کردند که مردم هزاره را به پایداری و عدم سازش برانگیخته است و بهدنبال آن، به گفتۀ غلاممحمد غبار، «بچه سقو به ملا مشتبه گردید و او را چوب بسیار زد، وی بیمار شد، برای معالجه به ایران رفت و [وقتی] از ایران بازگشت، [در نتیجۀ آسیبهای وارد بر او بر اثر ضرب و شتم، در سن ۷۰ سالگی] از دنیا رفت»[۱٦] و در بالای جوی منطقۀ چنداول کابل بهخاک سپرده شد. سال مرگ او را، عبدالحکیم رُستاقی که معاصر ملا بود، روز چهارشنبه ۱٦ ماه رمضان ۱٣۴۹ هجری قمری[۱٧] (برابر با ۱٣٠۹ خورشیدی) و عبدالحی حبیبی ۱٣٠٨ خورشیدی، نوشتهاند[۱٨].
فیضمحمد کاتب، سه بار ازدواج کرد. نخستین زنش از قره باغ غزنی بود، و دومی دختر میرزاخان بابا از کابل. ثمرهی ازدواج اول او، یک پسر بهنام عبدالصمد و یک دختر بود. از زن دوم صاحب سه پسر بهنامهای: ولیمحمد، علیمحمد، و محمدمهدی شد که از این جمله، ولیمحمد در جنگ هندوها با مسلمانان در هند کشته شد[۱۹].
[↑] آثار
ملا فیضمحمد کاتب، آثار زیادی از خود بهجا گذاشته و آثار چاپ نشده او به خط زیبای نستعلیقش در کتابخانههای داخل و خارج افغانستان موجود است. با آنکه میراثِ مکتوبِ کاتب را بیش از شش هزار صفحه بزرگ گفتهاند، در سال ۱۳۵۸ خورشبدی، مجموعهای از آثار و یادداشتهای او را حکومت کابل از ورثهاش خریداری کرد و به آرشیف ملی انتقال داد که شامل چهار اثر در ۳۲۶۷ صفحه و ۷۶ قلم، نقل فرمانهای دولتی و اسناد و مکاتب و یادداشتهای دیگر در ۶۴۷ صفحه است[٢٠]. از جمله آثار او، میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد:
- تحفتةالحبیب
- سراجالتواریخ
- فیضی از فیوضات
- تذکرةالانقلاب
- تاریخ امانیه
- نژادنامه افغان
- تاریخ حکمای متقدم.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: سید مهدی فرخ، ملا فیضمحمدخان هزاره
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- بزرگداشت از مورخ نامدار کشور فيضمحمد کاتب در لندن، سایت اینترنتی آریایی؛ نیلاب رحیمی در «سیر تاریخی کتابخانهها در افغانستان» میگوید، یکی از کتابخانههای شخصی در افغانستان، کتاب خانه ملا فیضمحمد بوده است. این مرد فاضل دانشمند را که از فحول نویسندگان و مورخان عصر خویش شمرده میشود، بیهقی زمانش لقب دادهاند، همانطور که بیهقی با قلم دانا، اندیشه بارور و باریکبین روشنگرانه و خردمندانه چهرهی وقایع مسعود غزنوی را در تاریخش ترسیم نموده است، ملا فیضمحمد نیز با نوشتن کتاب بزرگ و ارزشمند سراجالتواریخ، چهره واقعی رعبانگیزترین و مستبدترین، فرماندهی زمانش یعنی امیر عبدالرحمن را در تمام وقایع و حوادث نمایان کرده است. (دانشنامۀ ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان، ص ٧۹۱)
[٢]- شهرستانی، شاه علیاکبر، فيضمحمد کاتب مرجع بزرگ مورخين افغانستان، سایت اینترنتی آریایی؛ حسینعلی یزدانی (حاج کاظم) او را از طایفۀ «محمد خواجۀ هزاره» میداند. (رجوع شود به: «شرح مختصری از زندگی کاتب»، در مقدمۀ سراجالتواریخ (جلد اول و دوم)، تهران: مؤسسۀ تحقیقات و انتشارات بلخ، چاپ ۱٣٧٢، ص یک)
[٣]- حسینعلی یزدانی (حاج کاظم)، پیشین، ص یک
[۴]- همانجا
[۵]- گفته میشود، در سال ۱۲۹۷ هجری قمری، در پی درگیری جنگ فرقهای (میان شیعه و سنی) که به ویرانی سکونتگاههای هزارهها(ی شیعه) و کوچ آنها به جاهای دیگر انجامید، بازماندگان طایفۀ محمد خواجه و دیگر طوایف قوم هزاره به ناهور غزنی کوچیدند. سعیدمحمد (پدر ملا فیضمحمد کاتب) که در ناهور وکالت و ریاست طایفۀ محمد خواجه را بر عهده داشت، در سال ۱٣۱۱ هجری قمری با چند تن دیگر از بزرگان هزاره، به جرم کاوش دربارۀ مأموریت مأموران انگلیسی که برای تعیین حدود مرزی میان افغانستان و هند بریتانیا به جلال آباد گسیل شده بودند، بهدست کارگزاران عبدالرحمانخان، فرمانروای افغانستان دستگیر و در غزنی زندانی شد. ولی سعیدمحمد توانست با رشوهدادن به مأموران دولتی جان خود را برهاند و از بند رهایی یابد. (رجوع شود به: دانشنامۀ ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان، ص ٧۹٠؛ همچنین: حسینعلی یزدانی (حاج کاظم)، پیشین، ص دو)
[٦]- حسینعلی یزدانی (حاج کاظم)، پیشین، ص دو
[٧]- همانجا
[٨]- همانجا؛ همچنین: دانشنامۀ ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان، ص ٧۹٠
[۹]- حسینعلی یزدانی (حاج کاظم)، پیشین، ص دو
[۱٠]- دانشنامۀ ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان، ص ٧۹٠
[۱۱]- همانجا
[۱٢]- حبیبی، عبدالحی، جنبش مشروطیت در افغانستان، ص ٧٢
[۱٣]- رُستاقی، عبدالحکیم، سکینةالفضلأ (بهار افغانی)، ص ۱۱۴
[۱۴]-فرخ، سید مهدی، کرسینشینان کابل، صص ٢۵٢ و ٢۵۴
[۱۵]- رُستاقی، عبدالحکیم، پیشین، ص ۱۱۴
[۱٦]- غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٨٣٠
[۱٧]- رُستاقی، عبدالحکیم، پیشین، ص ۱۱۴
[۱٨]- حبیبی، عبدالحی، پیشین، ص ..
[۱۹]- حسینعلی یزدانی (حاج کاظم)، پیشین، ص هفده
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ رُستاقی، عبدالحکیم، سکینةالفضلأ (بهار افغانی)، دهلی: مطبوعه جیدبرقی پریس، ۱۳۵۰ هـ.ق.
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠ ٢۱ ٢٢]