جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

رشته جستارهایی درباره تاریخ كهن ایران زمین

از: بهرام روشن‌ضمیر

جستارهایی تحلیلی درباره
تاریخ کهن ایران

(بخش چهارم)

جایگاه و زمان زرتشت


فهرست مندرجات




[] جایگاه و زمان زرتشت

سخن درباره زمان و جایگاه زرتشت - پیامبر آریایی- بسیار زیاد بوده و اختلافات آن بیش از مشترکات آن است. درباره جایگاه زرتشت يك روايت سنتی می‌گويد که او در میان قوم ماد در آذربایجان زاده شد. (بندهش) برخی گفته‌اند كه پدرش اهل شیز و مادرش اهل ری بود.

از این پیامبر ایرانی‌ در يشتهای کهن‌ سخن به ميان‌ می‌آید که‌ در ايرانويج در ساحل‌ رود دائیتی زاده شد. در زامياد يشت زیستگاه‌ زرتشت‌ را در ناحیه‌ "ئی" می‌داند که‌ در آن‌ دریاچه‌ "کوسَویّ" (که ممکن است همان درياچه‌ هامون باشد) است‌. ناحیه ‌ ايرانويج گاه‌ خوارزم پنداشته‌ می‌شود و گاه‌ آن را آذربايجان و گاهی به سبب مراسمی‌ مذهبی‌ که‌ در ستایش‌ "اَرُدویسور اناهیتا" می‌شود آن را در سيستان ذکر کرده‌اند. همچنین مايكل ويتزل سرزمین اصلی وی را کوهستان‌های سرد آسيای مرکزی دانسته[يادداشت دانشنامه]. ولی در يسنا اشاره می‌شود که زرتشت در جایی به نام "رگا" دفن است. بندهش "رگا" را همان ری می‌داند. در زادسپرم زادگاه زرتشت در چيچست نظر گرفته می‌شود. كه به شكل سنتی آنرا شيز آذربايجان می‌دانند. ولی بسیاری از خاورشناسان غربی مانند آنكتيل دوپرون، بلخ را زادگاه زرتشت دانسته‌اند. جالب آنكه امروز بيننده مكانی مقدس در مزار شريف بلخ هستيم كه هيچكس نمی‌داند از آن كيست؟ در كل ديدگاه سنتی زرتشت را برآمده از غرب ايران می‌داند و ديدگاه مدرن، شرق را خاستگاه پيامبر آريايی در نظر می‌گيرد.

مهم‌ترین سندی که در این باره داریم خود کتاب گات‌ها - سروده‌های زرتشت - است. دانش زبان‌شناسی می‌گويد که زبان این کتاب - زبان اوستایی - از جمله زبان‌های هندوایرانی است. گویش گات‌ها بسیار نزدیک به زبان هندی سانسکریت است. این نزدیکی آنقدر زیاد است که می‌توانیم بگوییم سانسکریت و اوستایی، دو گویش از یک زبان هستند. بنابراین اصلا پذیرفتنی نیست زرتشت را برآمده از غرب ایران بدانیم. وِدا‌ها کتاب‌های دینی هندوها به زبان سانسکریت در هند ظهور کرده است و زرتشت باید در جایی نزدیک به جایی که این كتاب‌ها نگاشته شده‌اند، برآمده باشد و نه چند هزار کیلومتر دورتر در آذربایجان. امروز پژوهشگران و دانشمندان -چه خاورشناسان غربی و چه پژوهشگران ایرانی و حتا زرتشتیان، زرتشت را برآمده از خراسان بزرگ می‌دانند. اشارات به شهر راگا یا راغا که پس از اسلام به ری تغییر نام یافت نیز نمی‌تواند دلیلی بر آن باشد که زرتشت اهل همین ری است. چرا که آریایی‌های آمده از شرق، نام‌های خود را به غرب آورده و بر رودها و کوه‌ها و شهرها گذاردند (اروند، البرز و ری و... ).

درباره زمان زرتشت، اختلافات نه در گذشته و نه امروز حل نشده است. اگر زرتشت را زاده شده در غرب ایران بدانیم، آنگاه باید او را پس از کوچ آریایی‌ها به فلات ایران بدانیم. ولی نظریه پذیرفتنی، شرقی بودن زرتشت است. حال و هوای حاکم بر گات‌ها مربوط به جهانی است که یکسره آریایی است. زرتشت دانشمند زمانه خود بود و به همه دانش‌های عصر خود آگاه. اگر زرتشت در زمان هخامنشیان یا مادها به سر می‌برد، نگرشش کاملا با چیزی که می‌بینیم تفاوت می‌کرد. حتا اوستا که چند سده پس از زرتشت به دست پیروان او نگاشته شد، هم هیچ اشاره‌ای به مادها و هخامنشیان نداشته و نشانی از حال و هوای آندوران ندارد. زرتشت بر ضد باورهای آریایی انقلاب می‌کند. او هیچ آگاهی از باورهای غیر آریایی ندارد. درحالی‌که مطابق نظریه بیشتر پژوهشگران، آریایی‌ها در حدود سال ١٠٠٠ پ. م به طور گسترده وارد ایران شده و در ابتدا با فرهنگ‌های مختلف بومی مواجه شده و با آنان جنگیدند و پیروز شدند. زرتشت اگر پس از این ماجرا می‌بود، با فرهنگ‌های گوناگونی مواجه می‌شد و آنگاه سروده‌هایش متفاوت از امروز بود. بنابراین مجبوریم او را چندین سده پیشتر از ١٠٠٠ پ. م - در زمانی که هنوز کوچ نهایی به درون فلات ایران آغاز نشده - در نظر بگیریم. در این زمان همچنان‌که بررسی شد، آریایی‌ها به آستانه فلات ایران رسیده‌اند. بر بنیاد تنها مدرک ما یعنی اوستا، در آندوره از دریاچه خوارزم – آرال - تا دریای مکران (عمان) و از هند تا بلخ سراسر آریایی است. در جغرافیای امروزین، کشورهای اوزبکستان، تاجیکستان، افغانستان و پاکستان و بخشی از هند و شاید بخشی از ایران، جهان آریایی را تشکیل می‌دهند. بر بنیاد استوره‌ها که نمود آنرا در اوستا و دفترهای پهلوی می‌بینیم، زرتشت از زادگاه خود در کنار دریاچه چیچَست به پایتخت شاه کیانی گشتاسب شاه در بلخ - در قلب قلمرو آریایی‌ها - می‌رود. بنابراین تاریخ شکل‌گیری کتاب دینی ایرانیان، زودتر از مادها است. و فقط می‌توانیم گردآوری و تدوین آنها را مربوط به دوران مادها و گردآوری پایانی را در دوران اشکانی - ساسانی بدانیم.

نکته دیگر مسئله زبان‌شناسی است. زبان اوستایی که زرتشت در گات‌ها به کار می‌برد، پس از سکونت آریایی‌ها در ایران زبانی مرده به‌شمار می‌آید. اگر زرتشت اثر جاودانه خود را به آن زبان ارائه نمی‌‌کرد، هیچ اثری از آن زبان برجای نمی‌‌ماند. ولی به واسطه گات‌ها، روحانیون زرتشتی کتاب‌های بعدی دینی را به زبان زرتشت می‌‌نویسند. این زبان را فقط طبقه روحانیون می‌فهمیدند و عوام از درک آن عاجز بودند. به طوری که گمان می‌کردند این معجزه اوستا است که زبان آنرا هرکسی نمی‌‌فهمد. بنابراین یا زرتشت نزدیک به دوره هخامنشیان و مادها - که زبان آن‌ها را در سنگ‌نوشته‌ها داریم - نمی‌زیسته و یا باید بگوییم که زرتشت با زبانی مرده و فهم‌ناپذیر با مردم سخن می‌گفت! کهن‌ترین یشت‌ها - سروده‌هایی در ستایش ایزدان آریایی - پس از زرتشت، به دست زرتشتیان به گمان اوستاشناسانی از جمله شِروو در زمانی میان ١٢٠٠ تا ٩٠٠ پ. م بهینه و ویراستاری و بازسازی شده است. (1999 Avestan Quotations in old persian) درباره گات‌ها می‌دانیم که زبان آن از زبان بخشهای دیگر اوستا کهن‌تر است. از سویی کهن‌ترین بخش دفترهای مقدس هندی یعنی ریگ ودا در ١۵٠٠ پ. م (Britannica Encyclopedia) تا ٢۵٠٠ پ. م (ابراهیم پورداوود - یسنا - دیباچه) نگاشته شده‌ است. و گات‌ها را همدوره آن کتاب می‌دانند. نزدیکی زبان ریگ ودا و گات‌ها آنقدر فراوان است که با دانستن شکل واژگان در سانسکریت،‌ می‌توان جملات اوستایی را بدون تغییر دستور زبان و صرف و نحو به سانسکریت بازنویسی کرد (بارتولومه اوستاشناس نامی نخستین بار این كار را كرد). با این اوصاف دانش زبان‌شناسی می‌گويد زرتشت پیش از ٣۵٠٠ سال پیش می‌زیست. گروهی بر پایه تاریخ یونانی زمان زرتشت را بسیار عقب می‌‌برند. در صحبت‌های یونانیان، بیشتر زرتشت را به شکل استوره می‌بینیم. زانتوس اندیشمند یونانی دوران خشایارشا، زرتشت را مربوط به ٦٠٠٠ سال پیش از حمله خشایارشا به یونان (٦۴٨٠ پ. م) یعنی در عصر حجر می‌داند. استاد پورداوود عدد ٦٠٠٠ را ناشی از اشتباه در کپی‌برداری دانسته و عدد درست را ٦٠٠ سال پیش از خشایارشا یعنی سال ١٠٨٠ پ. م دانسته است. با این‌حال سخن از این رقم، به یک منبع ختم نمی‌شود. پلوتارک و هرمودورس زرتشت را به ۵٠٠٠ سال پیش از فتح تروا می‌‌برند. این درحالی است که خود فتح تروا فاصله بسیار زیادی با این تاریخ‌نگاران دارد. اودوکسوس و ارستو هم زمان زرتشت را ٦٠٠٠ سال پیش از افلاتون می‌شناسانند. (گراردو نیولی - زمان و زادگاه زرتشت - ترجمه منصور سید سجادی) نباید تصور کرد که اینها از روی یک سند این عدد را داده‌اند. مگر اینکه باور کنیم که یونانیان از ٦٠٠٠ سال پیش از افلاتون صاحب سالنامه و تاریخ‌نویسی بوده‌اند! آنان صرفا می‌خواسته‌اند به شکل سمبلیک بگویند که زرتشت بسیار کهن بوده و از هر اندیشمند و فیلسوفی کهن‌تر است. این اعداد کاملا خیالی و ساختگی است و صرفا ثابت می‌کند که زمان زرتشت نزدیک به افلاتون و ارستو و هخامنشیان نیست. بیشتر نوشته‌های پهلوی از ٣٠٠ سال پیش از اسکندر سخن به میان می‌آورند. (کارنامه اردشیر بابکان، گزیده‌های زادسپرم و ارداویرافنامه) ابوریحان بیرونی و مسعودی همانند بندهش از ٢۵٨ سال پیش از اسکندر - همزمان با كوروش بزرگ - سخن می‌گويند. شاید بتوان گفت این تفاوت در اسناد ایرانی به این شکل توجیه پذیر است كه زرتشت ٣٠٠ سال پیش از اسكندر زاده شده و ٢۵٨ سال پیش از اسكندر پیام‌آوری كرده است. كه به كلی نادرست است. چراکه بر اساس همه اسناد زرتشت در ٣٠ سالگی پیام‌آوری كرده است. پس اختلاف ۴٢ ساله به این شیوه حل شدنی نیست. برخی عدد ٣٠٠ را به پیام‌آوری زرتشت و عدد ٢۵٨ را به پذیرش دین زرتشت از سوی گشتاسب پیوند می‌دهند كه باز هم به چند دلیل مردود است. نخست اینکه اگر زرتشت در ٣٠ سالگی پیام‌آوری كرده باشد،‌ آنگاه باید در ٧٢ سالگی دینش از سوی گشتاسب پذیرفته شده باشد كه این متناقض با دانسته‌های ماست. از آن مهم‌تر آنكه در سال ٢۵٨ پیش از اسكندر - ۵٨٨ پیش از میلاد - گشتاسبی وجود ندارد. اگر گشتاسب را همان پدر داریوش بزرگ بدانیم،‌ او در این زمان اگر زاده شده باشد هم‌ كودكی بیش نبوده و پدرش آرشام نه در بلخ كه در پاسارگاد فرمانروایی می‌كرده است. آرشام تا ٣٠ سال بعد فرمانرواست و سپس قلمرویش را به كوروش بزرگ پیشكش می‌كند. و اصلا پادشاهی به پسرش نمی‌رسد. تا آنكه داریوش بزرگ در ١٩٢ سال پیش از اسكندر به پادشاهی رسیده و پدرش گشتاسب را ساتراپ باختر قرار می‌دهد. بنابراین هیچ سنخیتی میان تاریخ سنتی زرتشت و آنچه از هخامنشیان می‌دانیم وجود ندارد و ما مجبوریم این روایات را نادرست بدانیم. تنها کارکرد گفتار یونانیان درباره زرتشت همین است كه روایات ایرانی را بی‌اثر می‌کند. چگونه می‌شود که زرتشت معاصر آستیاگ یا کوروش بزرگ بوده و آنگاه زانتوس - در دوران خشایارشا - از ٦٠٠٠ سال یا به باور پورداوود از ٦٠٠ سال پیش سخن بگوید؟! مگر اینکه بخواهیم به وجود چند شخصیت با نام زرتشت باورمند شویم و زرتشت دفترهای پهلوی و نوشته‌های ایرانی را زرتشتی دیگر بدانیم که در زمان مادها و هخامنشیان به تبلیغ زرتشت پیشین پرداخته و با آن ادغام شده است. (امید عطایی فرد - پیامبر آریایی) اتفاقا برخی روایات غربی هم از زرتشتی دیگر در همین زمان سخن می‌گويند. ولی بزرگترین مشکل این تئوری آن است که چگونه هرودوت که تاریخ جامع و مفصلی از این دوره دارد، هیچ اشاره‌ای به زرتشت ندارد؟ به هر روی سخن ما درباره «زرتشت سپیتمان پوروشسپ هیچدسپان» آفریننده کتاب گات‌ها است. و باید پذیرفت که اسناد تاریخی درباره زمان او، کمک زیادی به ما نمی‌کنند.

كسانی چون وندیشمن، ویلیام‌ گیگر، تیل، الدنبرگ، بارتولومه، ادوارد مایر، کریستن سن، مری بویس، ابراهیم پورداود و شاپور کاووسجی نيز روایات سنتی را از همه جهات با دلایل قاطعی رد کرده‌اند.

مطابق استوره، جمشید نماد آغاز شهرنشینی و عصر فلز است. بنابر شاهنامه، زرتشت پس از دوره جمشید و زهاک و انقلاب کاوه آهنگر و پادشاهی فریدون آمده و نمی‌تواند در عصر حجر بوده باشد.

بنابراین، نظریه پذیرفتنی که هم مطابق دانش زبان‌شناسی باشد و هم جانب میانه را در میان داده‌های تاریخی و استوره‌ای نگاه دارد، زرتشت و گات‌ها را در عصر فلز - پیش از ورود آریایی‌های شاخه شرقی به فلات ایران - همزمان یا چندی پس از سرایش ریگ ودا - ٣٠٠٠-۴۵٠٠ سال پیش - قرار می‌دهد. امروز بیشینه اوستاشناسان سرشناس بر روی ٩٠٠ تا ٢٠٠٠ پ. م نظر دارند. (پروفسور مری بویس دانشمند هندی – انگلیسی از شاگردان اوستاشناسان سرشناس هنینگ و بیلی در آثار برجسته و سرشناس خود از جمله تاریخ کیش زرتشت با بهره‌گیری از ویژگی‌های مردم‌شناسی و بررسی طبقات موجود در گات‌ها زرتشت را در بازه ١٢٠٠ تا ١٧٠٠ پ. م قرار می‌دهد.)

اكنون زرتشتیان ایران تاریخ زاده شدن پیامبر خود را بر بنیاد پژوهش‌های استاد ذبیح بهروز سال ١٧٦٨ پ. م دانسته و با توجه به روایت آغاز پیام‌آوری او در سن ٣٠ سالگی، سال ٢٠٠٨ میلادی و ١٣٨٧ خورشیدی را برابر با سال ٣٧۴٦ زرتشتی می‌شناسند. این یعنی ١٣٠٠ سال پیش از تدوین کتب انبیاء یهود، ١٢٠٠ سال پیش از بودا و ۴٠٠ سال پیش از تدوین ادعایی تورات. بنابراین بجاست که زرتشت را آموزگار نخست و نخستین پیام‌آور آیین یکتاپرستی در جهان بدانیم.

برخی نویسندگان پان ترک که روشن نیست زبان‌شناسی را در کجا آموخته‌اند، زبان اوستا را همریشه با زبان ترکی می‌خوانند! من تا امروز ندیدم که یک دانشمند اوستاشناس کمترین همانندی میان زبان اوستا با زبان ترکی یافته باشد. در کتاب تاریخ ترکان نوشته زهتابی روی گاتها پافشاری شده و زبان آن جدا از زبان‌های آریایی و همریشه با زبانهای اورال – آلتایی دانسته شده است. البته جناب زهتابی اثبات تئوری خود را به پس از شناسایی بیشتر زبان ایلامی موکول کرده است. پیشتر نشان دادم که اینکه زبان ایلامی همریشه با ترکی‌ست، تئوری‌ است بسیار سست و کم‌هوادار. ایلام‌شناسان که هیچکدام آنها ایرانی یا به گفته زهتابی، پان فارس! و شوینیست فارس! نیستند و هیتلر آریايی‌ست! و استالین ترک‌ستیز! و رژیم پهلوی پان فارس! هم از نظر زمانی و مکانی نفوذی روی آنها در نیم سده اخیر نداشته‌‌اند، ایلامی را زبانی بی‌خانواده و جدا از ترکی و البته جدا از فارسی دانسته و اوستاشناسان نیز همه یکصدا گاتها را همزبان با اوستا و دارای زبانی آریایی همریشه با فارسی می‌دانند. بنابراین نه زبان اوستا پیوندی به ایلامیان دارد و نه زبان ایلامی پیوندی به ترکان دارد. پرسش اینجاست که چگونه جناب زهتابی که هوادارانش او را پروفسور می‌خوانند! می‌تواند اوستا یا گاتها را همریشه با ایلامی و از این گذرگاه همریشه با ترکی بداند؟ برخی از بخش‌های کتاب‌های پان ترکی نیاز به پاسخی علمی از سوی کارشناسان دارد. ولی برخی از بخش‌های آن حتا کم‌دانش‌ترین افراد را به شگفتی و حتا خنده وا می‌دارد. برای نمونه در کتاب جناب زهتابی ایشان پس از سنجش اوستا با قرآن می‌نویسد "قرآن به زبان عربی است و اعراب نیازی به ترجمان آن ندارند. ولی این کتاب را برای دیگر مردمان باید ترجمان کرد. حال اوستا اگر فارسی است، پس چطور در زمان ساسانیان آنرا نفهمیده و به فارسی - منظورشان پهلوی است - ترجمان می‌کردند؟"! یعنی ایشان باور دارند که فاصله زمانی نباید باعث درک نکردن یک زبان گردد! یعنی اگر امروز ما با خواندن سنگ‌نوشته‌های ساسانی که ١٧٠٠ سال با ما فاصله زمانی دارد، چیز زیادی از آن نمی‌فهمیم، پس باید نتیجه بگیریم که زبان ساسانیان – پهلوی - همریشه با فارسی نیست! فاصله ما با این سنگ‌نوشته‌ها برابر فاصله ساسانیان با اوستائی‌زبانان است. حال ما همین استدلال را به کار برده و می‌پرسیم، ساسانیان فارس، اوستا را نمی‌فهمیدند، ترکان چرا نمی‌فهمند؟ چرا اوستاشناسان نخستین، برای باز کردن قفل زبان اوستا، سانسکریت و پارسی باستان (هخامنشی) آموختند؟ چرا از راه زبان‌های ترکی و مغولی وارد نشدند؟ چرا هنوز هم یک اوستاشناس باید با پهلوی و پارسی باستان و حتا فارسی دری آشنا باشد و نیازی به ترک‌شناسی ندارد؟

اساس اندیشه زرتشت را باید فقط در ١٧ سروده گات‌ها جستجو کرد. سایر بخش‌های اوستا فقط در صورت هماهنگی و هم آوایی با گات‌ها می‌تواند آیین زرتشت را نمایان کند و در هنگام دیدن تفاوت میان گفتار گات‌ها و اوستا و متن‌های پهلوی، این گات‌ها است که نگرش زرتشت خواهد بود. در گات‌ها، زرتشت نخست در خلوت خود از خدا می‌خواهد تا به او کمک کند تا "راستی" یا "اشا" را بیابد و سپس جرقه آگاهی در اندیشه او زده می‌شود. زرتشت در سروده دوم با آفریدن یک نمایشنامه به شکل سمبلیک پیامبری خود را آغاز می‌کند و سپس با پرسش کردن از اهورامزدا - که برخی او را "دانای بزرگ هستی بخش"، برخی "خدایی به نام مزدا"، برخی "سرور دانایی" و حتا برخی "خِردِ سازنده جهان" معنا می‌کنند - تلاش می‌کند تا به شکل فلسفی رازهای جهان پیرامون را واکاوی کند. او همچنین به راهنمایی مردم و گشتاسب شاه و بزرگان جامعه آریایی می‌پردازد و آنطور که خود شرح می‌دهد، با گذراندن مشکلات فراوان در پایان، ماموریت خود را به فرجام رسانده و آریایی‌های کشور گشتاسب را مجذوب این آیین می‌گرداند.

یونانیان از زرتشت دیدی استوره‌ای داشته و به او احترام می‌گذاشتند. آنها او را نخستین مغ دانسته و از مغان نیز بسیار می‌‌آموختند. "فلسفه مغان" یا همان "حکمت اشراق" یا "حکمت خسروانی" علاوه بر فیلسوفان یونانی چون فیساغورس،‌ سقرات و افلاتون، بر حکیمان شرقی مانند بودا نیز تاثیر بسیار گذارد و به باور بسیاری عیسا مسیح نیز زیر نفوذ مغان زرتشتی قرار داشت. مانی و مزدک که داعیه پیامبری در سده‌های بعدی را داشتند نیز خود را زنده گرداننده آیین زرتشت می‌شناساندند تا پذیرفته شوند. در دوران عصرطلایی مسلمانان نیز، بسیاری همچون شیخ شهاب‌الدين سهروردی تلاش کردند تا این حكمت را زنده کرده و گسترش دهند. در برابر اشراقیون، کسانی چون ارستو و کنفسیوس و پورسینا و رازی و خیام راهی جدا را طی کرده و بیشتر به خرد و منطق وابسته بودند. ولی امروز که ما بیش از گذشته با گات‌های زرتشت و "فلسفه مزدایی" آشناییم می‌بینیم که برخی حکیمانی که شعار حکمت زرتشت را دادند کمتر همفکر او بودند و بسیاری از فیلسوفان که در برابر آن حکیمان ایستادند، بی آنکه خود بدانند بسیار نزدیک به آنچه زرتشت می‌خواست بوده‌اند که بحث پیرامون آن از حوصله ما بیرون است. نام و فلسفه زرتشت بر فیلسوفان عصر جدید نیز سایه افکنده و تا امروز همچنان زرتشت علاوه بر دارا بودن یک چهره دینی مانند دیگر پیامبران، از یک چهره علمی – فلسفی نیز برخوردار است که اندیشه و حکمتش چه به صورت ظاهری و شعاری و چه در عمل و باطن تا امروز رنگ کهنگی به خود نگرفته است.

شیواترین ترجمان فارسی گاتهای زرتشت را از آن دكتر حسین وحیدی از انتشارات امیركبیر می‌دانم و البته نباید ترجمان دانشمند فرزانه زمان‌مان دكتر علی‌اكبر جعفری را از دست داد.[۱٣]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای سايت اينترنتی روزنامک توسط بهرام روشن‌ضمیر برشتۀ تحرير درآمده است.
يادداشت ۲: در دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا آمده: "هندشناسانی مانند مایکل ویتزل سرزمین اصلی وی را کوهستان‌های سرد افغانستان مرکزی دانسته‌اند." [به نقل از:
M. Witzel, «The Home Of The Aryans», Festschrift J. Narten = Münchener Studien zur Sprachwissenschaft, Beihefte NF 19, Dettelbach: J.H. Röll 2000, 283-338. Also published online, at Harvard University.]
مشخص نيست که چرا آقای بهرام روشن‌ضمیر "کوهستان‌های سرد افغانستان مرکزی" را به "کوهستان‌های سرد آسيای مرکزی" تغيير داده است!



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- بندهش و ديگر دفترهای پهلوی چون كارنامه اردشير بابكان و ارداويرافنامه و...
[۲]- آثار الباقيه، ابوريحان بيرونی، اکبر داناسرشت
[۳]- سرچشمه‌های اوستايی به پارسی كهن، شروو
[۴]- دانشنامه‌های الكترونيك از جمله انكارتا و بريتانيكا
[۵]- تاريخ كيش زرتشت، مری بويس، همايون صنعتی‌زاده
[۶]- زرتشتيان، مری بويس،‌ عسكر بهرامی
[٧]- زمان و زادگاه زرتشت، گراردو نیولی، منصور سید سجادی
[۸]- گاتها، يسنا و خرده اوستا، ابراهيم پورداوود
[۹]- فرهنگ ايرانی باستان، كريستين بارتولومه، بدرالزمان قریب
[۱٠]- اوستا، ‌هاشم رضی
[۱۱]- مزداپرستی در ایران قدیم، آرتو كريستين سن، دکتر ذبیح‌الله صفا
[۱۲]- مزدیسنا و ادبیات پارسی، استاد محمد معين
[۱۳]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

وب‌سايت روزنامک
وب‌سايت بوم و بر


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]