سوارکاران سکايی
(فصل ششم)
تاریخ قدیم اقوام و سرزمینهای افغانستان امروزی تا ظهور سلطنت افغانها
(به اساس شواهد باستانشناسی)
فهرست مندرجات
- بکتریايیها در آشور
- کایمیریان و سکايیان در شرق نزدیک
- منشای سکايیان
- انقلاب سکايیان
- گسترش سکايیان
- سکايیان و مادها
- قدیمترین منابع جغرافیايی
- آثار باستانشناسی
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[فصل پنجم] [فصل اول]
مخروبههای شاهانۀ پرسیپولیس باستان، پایتخت هخامنشیان پارسی بهامتداد کنارۀ یک جلگۀ متروک در ایران جنوبغربی قد برافراشته است. تقریبا در همین زمان سرزمینهای دوردست افغانستان به امپراطوری پارس ملحق شده است. سالانه این مخروبهها هزاران گردشگر را بخود جلب میکند. اکثریت آنها از نقشهای قشنگی تحسین میکنند که بهامتداد نماهای شمالی و شرقی قصر مشهور اپادانای داریوش بزرگ (۵٢٢-۴٨٦ ق.م) قرار دارند. این تصاویر، گروههای نمایندگان تمام قلمرو را نشان میدهد که مردان ملبس با لباسهای محلی خویش در مقابل شاه قرار دارند. آنها هدایايی نمادین پیشکش نموده و بهاين ترتيب وفاداری خویش و مردم خویش را ابراز میدارند. کتیبههای پرسیپولیس نامهای سرزمینهای نمایندگان را ذکر نموده و ما میدانیم که بعضی از آنها واقعا از مناطقی اند که امروز بهنام افغانستان نامیده میشود (شکل ۱). آنها از بکتریای باستان در شمال کشور، ارییا یا اطراف هرات در غرب، درنگیانا یا سیستان فعلی در جنوبغرب و آراکوزیا یا اطراف کندهار فعلی آمدهاند. در اینجا نمایندگان هندی از مرزها نیز وجود دارند که دارای لُنگ و سرپايی اند. بعضی از نمایندگان "افغانها" یک شتر بکتریايی دو کوهانه آوردهاند، دیگران گلدانهای فلزی یا پوست پلنگ تحفه میدهند. چیزیکه بسیار قابل توجه است، تعداد زیاد نمایندگان با تجهیزات و اسلحۀ ملبس اند که تا اندازۀ زیادی یادآور کسانی اند که با سکايیان مشهور یوکراین و روسیۀ جنوبی پیوند دارند.
سکائیان تا اندازۀ زیادی با مصنوعات طلايی و تومولی (کورگان) خویش مشهور بودند که بهصورت عام با اوایل نیمۀ دوم هزارۀ اول ق.م مطابقت میکند، یعنی تقریباً همزمان با نقوش پرسیپولیس. اشیای قبرها شامل تصاویر قشنگ سکايیان بوده و نشان میدهد که آنها با شلوارها، بلوزها و باشلیک (که سر، زنخدان و گردن را میپوشاند) ملبس اند. آنها دارای موهای دراز، غیرحلقوی و ریش مشابه بوده و یک اکیناکس (شمشیر کوتاه) و یک گوریتوس (پوش تیر و کمان) حمل میکنند. کمان آنها نوع مرکب و کوتاه، ولی فوقالعاده قوی میباشد. تمام این مظاهر زندگی روزانه نهفقط در اشیای سکايیان یافت میشود، بلکه همچنان در بالای تصاویر سکايیان که توسط صنعتگران یونانی و ایرانی ساخته شدهاند. اگر نمایندگان تقریباً یکسان با البسه و تسلیحات افغانستان نیز سکايیان اند، چطور ممکن است آنها در نیمۀ اول هزارۀ اول ق.م به افغانستان رسیدهاند؟
[↑] بکتریايیها در آشور
حوالی ۴٠٠ ق.م یک پزشک یونانی بهنام ستیزیاس در دربار شاه هخامنشی بهنام ارتاسیرسیز (اردشیر) دوم (۴٠۵-٣۵۹ ق.م) مسکون شده و با داستانهای دربارۀ تاریخ پارسیان و مردمان دیگر آشنا میشود. او باین ارتباط، گزارش طویلی بهنام پرسیکا مینویسد که یک قسمت آن باقیمانده است. او در این کتاب دربارۀ ظهور مادهای ایرانی از غرب ایران (اسلاف هخامنشیان) مینویسد. او بهطور خاص بهخوانندۀ خود معلومات میدهد که وقتی مادها نزدیک بود نینوا پایتخت آشور را تسخیر کنند، از عقب توسط بکتریايیان مورد حمله قرار میگیرند.
این فقرۀ خاص تعداد زیاد مردمان را بهحیرت انداخته است. از منابع دیگر معلوم است که ستیزیاس بهظهور قلمرو مادها در غرب ایران فعلی و سقوط امپراطوری آشور در بینالنهرین در اواخر سدۀ هفتم اشاره میکند. با آنهم مورخین هرگز اشارۀ ستیزیاس دربارۀ بکتریان را بسیار جدی نگرفتند، عمدتاً بهخاطر اینکه قسمت اعظم معلومات داده شده در پرسیکا خیالی است. با آنهم طوریکه در زیر خواهد آمد، این تذکر خاص بکتریايیان از ولایت قدیمی بکتریا در شمال افغانستان فعلی در واقعیت نشاندهندۀ یک داستان مهم در تاریخ افغانستان و باقیماندۀ فلات ایران است. این نیز بهطور نزدیکی با البسۀ نمایندگان افغانستان در نقوش پرسیپولیس ارتباط دارد.
روایت ستیزیاس (اما بدون مراجعه به بکتریايیان) با یک داستان بسیار معلومدار گفته شده توسط هرودوتس (مورخ یونانی) قابل مقایسه است که در نیمۀ سدۀ پنجم ق.م نوشته است. هرودوتس در کتاب چهارم تاریخ خویش گزارش طویلی در بارۀ سکايیان يوکراین و جنوب روسیه داده و او این روایت را با یک داستان در بارۀ منشای آنها شروع میکند. او میگويد که چطور آنها از آسیای میانه مشتق شدهاند و اینکه آنها توسط مردمان دیگری بهنام مساگیتای رانده شدند که آنها را از طریق یک دریا بهنام اراکسیز راندند. سکائیان متعاقبا به سرزمینهای کایمیریان فرار نموده و بهنوبۀ خود آنها را از طریق قفقاز به اناتولی در شرق ترکیه فعلی راندند. سکايیان که مورد تعقیب بودند نیز قفقاز را عبور نمودند، اما بهطور ناآگاهانه مسیر دیگری را در پیش میگيرند که بهطرف شرق بوده و بزودی خود را در فلات ایران در سرزمین مادها مییابند. مطابق هرودوتس، سکايیان بیدرنگ مادها را شکست میدهند که نزدیک بود نینوا پایتخت آشور را تسخیر کنند. هرودوتس ادامه میدهد، سکايیان برای ٢٨ سال بر مادها و تمام آسیا غلبه داشتند تا اینکه شاه ماد بهنام سیاکساریز (هووخشتره) رهبران سکايیان را برای غذا دعوت نموده و تمام آنها را بهقتل میرساند. سکايیان زنده مانده متعاقبا (از طریق قفقاز) بهطرف شمال، به صحراهای یوکراین موجوده میروند.
[↑] کایمیریان و سکايیان در شرق نزدیک
داستان هرودوتس دربارۀ سکائیان و کایمیریان توسط منابع همزمان شرق نزدیک تقویه میشود. از اواخر سدۀ هشتم ق.م بهبعد تمدنهای قدیم در جلگههای سوریه و بینالنهرین با یکتعداد دشمنان جدید و متجاوز از کوههای شمالی و شرقی مواجه میگردند. آشوریها و بابلیها آنها را بهحيث گیمیرای و ایشگوزای میخواند که بهطور آشکار بازتابدهندۀ نامهای یونانی کایمیریان و سکايیان اند. منابع شرق نزدیک موافقه دارند کایمیریان و سکايیان سوارکاران کمانداری بودند که در اواخر سدههای هشتم و هفتم ق.م ترور را در سراسر شرق نزدیک گسترش میدهند. در انجیل، اشکیناز (سکايیان) و اسپهای ایشان بهحيث دشمنان وحشتانداز بابلیان توصیف شدهاند. اشارۀ جیریمیا شاید بهایشان باشد، وقتی میگويد (جیر.٦.٢٣):
هان، یک مردم از شمال کشور میآید، یک ملت عظیم از دورترین حصۀ زمین را تکان میدهد. آنها دارای کمان و نیزهاند، آنها ظالم بوده و هیچگونه ترحمی ندارند، صدای آنها مثل بحر خروشان است؛ آنها بالای اسپان سوار بوده، مانند یکمرد در صف جنگ اند، بهمقابل شما، ای دختر صهیون!
مطابق اسناد نوشتاری، اولین سلطنت شرق نزدیک که باید با تازه واردان مقابل میشد، یورارتیان است. آنها در شرق ترکیۀ فعلی، شمالغرب ایران، شمال و شمال شرق جلگههای بینالنهرین زندگی میکردند. اولین برخوردها که در آن گمیری و روزا دوم شاه یورارتیان شامل اند در حوالی ٧۱۴ ق.م بهوقوع میپیوندد. پس از آن سالنماهای امپراطوری جدید آشوری از ایشگوزای ذکر میکند. مطابق آشوریان، ایشگوزای در زاگروس شمالی، بهطرف شرق و شمالشرق بینالنهرین زندگی میکردند.
در منابع قدیمی شرق نزدیک و یونانی اسمای گیمیری و ایشگوزای اکثرا تبدیل شده است. یک نمونۀ خوب متن سه زبانۀ کتیبۀ بیستون، داریوش شاه هخامنشی میباشد. این متن مربوط به اوایل سلطنت او در حدود ۵٢٠ ق.م و شامل لیست ولایاتی است که قلمروی امپراطوری را تشکیل میدهد. این لیست (در پارسی باستان) شامل نام ساکا (نام پارسی برای سکايیان) است. زبان اکادیان این متن در این مورد به گیمیری اشاره میکند. یهودان قدیم مردمان سکايیان و کایمیریان را عشایر همدیگر میدانستند. در جینیسیز (٣-٢ .۱٠)، اشکیناز (سکايیان) را بهنام پسر گومر (کایمیریان) میخواند.
از بعضی نامهای مهاجمین سکايیان و کایمیریان واضح میشود که نخبگان حاکم این تازه واردان (اگر تمام ایشان نباشد) با یک زبان ایرانی صحبت میکردند. ریشهیابی نام سکايیان یا ساکا در هندوایرانی جستجو میشود. زبانشناس بريتانيايی، سُرهارولد بیلی پیشنهاد میکند این واژه یک صفت بر فعل ساک "قوی بودن" است. صرفنظر از اینکه این ریشهیابی صحیح باشد یا نه، سکايیان و کایمیریان بهطور واضح یک شاخۀ ایرانی زبان آنوقت را تشکیل میدادند که در آسیای میانه بهوجود آمده بود. نظر بهاین حقیقت که منابع قدیمی و شرق نزدیک از یکطرف تمایز بین مادها و پارسها و از طرف دیگر سکايیان را نشان میدهد، واضح میشود که سکايیان پس از پارسها و مادها داخل فلات شدهاند.
[↑] منشای سکايیان
منابع شرق نزدیک هیچگونه معلوماتی در مورد منشای دقیق سکايیان و کایمیریان نمیدهد، بهغیر از این حقیقت که در نیمۀ سدۀ هفتم ق.م آنها در تمام مناطق زاگروس و قسمت اعظم ترکیۀ فعلی یافت میشوند. لذا ما فقط با داستان هرودوتس باقی میمانیم. بهطور عنعنوی گزارش موصوف راجع به مسیرهای مهاجرت این است که از شرق بهغرب از طریق کوههای ارال و بهطرف جنوب از طریق قفقاز فعلی در بین بحیرۀ سیاه و کسپین صورت گرفته است. اما اعتراضات زیادی در مورد این نظریه وجود دارد. قبل از همه قفقاز بهندرت میتواند یک مسیرعمده برای مهاجرتهای بزرگ باشد. این کوهها دارای موانع دشوار بوده و حتی مسیرهای مستقیم بهامتداد سواحل بحیرۀ سیاه و کسپین نیز آنقدر مغلق اند که مورد بحث قرار گیرند. دوم، دانش هرودوتس از فلات ایران بسیار محدود بوده است. از یادداشتهای او معلوم میشود که هیچگونه معلوماتی از جغرافیه سرزمینهای شرق و شمال بینالنهرین ندارد. لذا نظرات او در بارۀ قفقاز ضرورتا اشاره به قفقاز فعلی نیست. حتی دو سده بعدتر، در زمان الکساندر بزرگ، نام قفقاز توسط یونانیها و مقدونیها برای تمام سلسله کوهها از ارمینیا در غرب و از طریق البرز تا کوههای افغانستان در شرق بهکار رفته است. شهر مشهور الکساندریه در زیر قفقاز در شمال کابل فعلی قرار دارد. سوم، مساگیتای متذکره در داستان هرودوتس نیز سکايیان بوده است، مطابق خود هرودوتس و منابع بعدی یونانی، نام مساگیتای برای مردمانی بهکار رفته که در شمالشرق امپراطوری هخامنشی در جوار خوارزم باستان و جنوب بحیرۀ ارال زندگی میکردند. اگر مساگیتایها هر مردم دیگری را از مسیر خود رانده باشند بهگمان اغلب آنها باید از طریق سیردریا یا آمودریا بهطرف فلات ایران بوده باشد. لذا نتیجهگیری این است که داستان هرودوتس در بارۀ مهاجرت سکايیان باید دوباره تفسیر شود. آنها قفقاز در بین بحیرۀ سیاه و کسپین را قطع ننموده، بلکه بهعوض از شمال شرق داخل فلات شده و بهاين ترتيب بهامتداد مسیری مهاجرت کردهاند که توسط عشایر ایرانی قبلی ایشان استعمال شده است.
[↑] انقلاب سکايیان
سکايیان و کایمیریان موجودیت خویش را در منابع نوشتاری شرق نزدیک در اواخر سدۀ هشتم ق.م بهظهور میرسانند. این منابع موقعیت آنها را در کوهها و وادیهای شمال و شرق سوریه و بینالنهرین نشان میدهد. اگر قبول شود که این مردمان دارای منشای شرقی اند، پس آنها باید حداقل در نیمۀ سدۀ هشتم ق.م در جلگههای حاصل خیزغرب و شمالغرب ایران و عمدتاً در آذربایجان فعلی مستقر شده باشند. این جلگهها بهطور عنعنوی محل توقف و چراگاهها برای کوچیهای شرق بوده است. ترکها از آسیای میانه در قرون وسطی و قبل از پیشروی بهطرف غرب (و اشغال مناطقی که حالا ترکیه نامیده میشود) در اینجا مستقر میشوند، مغولها نیز قاعدۀ خود را در سدۀ سیزدهم در اینجا مستحکم میسازند. لذا قبل از نیمۀ سدۀ هشتم ق.م، سکايیان یا حداقل یکتعداد آنها از جنوب آسیای میانه و از طریق شمال افغانستان و شمالشرق ایران به مسکونه جدید ایشان در آذربایجان آمدهاند. دیگران قرار معلوم بهطرف غرب از طریق ارال به یوکراین میروند، جايیکه منابع قدیمی ایشان را در نیمۀ هزارۀ اول ق.م نشان میدهد. این بدین معنی است که تا ربع اول هزارۀ اول ق.م (یا قبلتر) قسمت اعظم شمال ایران و قسمتهای افغانستان شمالی توسط مردمانی مسکون میشوند که منشای آنها صحراهای آسیای میانه و مربوط به امواج قبلی ایرانیها و هندوآریايیها است. این سکايیان که بودند؟
انقلاب نامنهاد سکايیان در اواخر هزارۀ دوم شروع میشود. طوریکه حالا آشکار شده این در قزاقستان شرقی و مناطق همجوار آسیای میانه در بین مردمی آغاز میشود که بهیک زبان ایرانی (شمالشرقی) صحبت میکردند. اينها مردمانی بودند که اجداد آنها درعقب میمانند، وقتیکه عشایر آنها بهطرف جنوب و فلات ایران میروند. این انقلاب توسط یک موج جدید دامداری "فوقالعاده" نشان داده میشود، یعنی انکشاف در جهت تقریبا وابستگی کامل بهدامداری. در شرایط نمونوی آسیای میانه این بدین معنی است که مردم باید با گلۀ خویش در جریان تمام سال حرکت کنند. این پروسه با افزایش استعمال اسپ برای سواری همزمان بوده است. قدرت تحرک کوچیان آسیای میانه متعاقبا بسیار افزایش یافته و امواج جدید مهاجرت بهدنبال میآید. تعداد زیاد صفات یا خواص نمونوی "سکايیان" تقریبا در اینزمان بهظهور میرسد: کمانهای مرکب رگ و پی، قدیمترین نمونۀ که بهسدۀ نهم تعلق میگیرد (تا جايیکه میدانیم)؛ شمشیرهای کوتاه (اکیناکی)؛ محصولات هنری نمونوی سکايیان که بهسبک حیوانی اجرا میشود وغیره. این میتواند با عرصههای دیگر یکجا شود که در سدههای بعدی به سکايیان ربط دارند. اينها شامل لباس و سیمای عمومی آنها است: شلوار که برای اسپسواری بسیار مناسب است؛ نیمتنه دراز بدون آستین (کندیس)؛ باشلیق پوشندۀ سر و گردن وغیره.
[↑] گسترش سکايیان
تا اواخر سدۀ ششم ق.م هخامنشیان از موجودیت سکايیان و گروههای مرتبط سکايیان در یک نوار وسیع در شمال امپراطوریهای خویش و ماورای آن خبر میدهند. پارسیان آنها را بهنام ساکاها مینامند. آنها ایشان را در شمالغرب امپراطوری خویش در اروپا بهنام ساکا پرادرایا ("ساکاهای اطراف بحیره") تشخیص میکنند، اما آنها را در شمالشرق (جنوب آسیای میانه) بهنام ساکا تیگراسایدا ("ساکاها با کلاهای گوشه دار") و ساکاهایماورگه ("ساکاهای استعمال کنندۀ هوما") یاد کردهاند. این گروهها در نقوش، طوری تصویر شدهاند که تماما با لباس عنعنوی سکايیان ملبس اند. موضوع دلچسپی که در آغاز فصل اظهار گردید این است که گروههای دیگریکه بهطور مستقیم بهحيث سکايیان شناخته نمیشوند، عین لباس را پوشیدهاند. اينها مردمان سرزمینهای اند که مطابق منابع یونانی و شرق نزدیک سدهها قبل توسط کایمیریان و سکايیان مورد هجوم قرار گرفته بودند: کاپادوکیا (ترکیۀ شرقی)، ارمینیا و مادها. اما مردمان ساحات دورتر شرق، سرزمینهای که حالا در داخل مرزهای افغانستان فعلی و ماورای آن قرار دارند نیز عین لباس را پوشیدهاند.
بهعلاوه، هرودوتس مورخ یونانی میگويد در سدۀ پنجم ق.م، مردمان گندهارا که در وادی کابل و مناطق شرقی آن قرار دارد، از جنگ افزار سکايیان استفاده میکردند. در واقعیت، او میگويد که آنها تسلیحات "بکتریايی" داشتند. چون واضح است که بکتریايیان شمال افغانستان با لباس سکايیان ملبس و با جنگ افزار سکايیان مسلح بودند واین نشان میدهد که برای هرودوتس و منابع او، اصطلاح "بکتریان" بهمعنی وسیعتری بهکار رفته که نشاندهندۀ "سکايیان" است. در اینجا رابطۀ بین بکتریان ستیزیاس و سکايیان هرودوتس وجود دارد. هر دو نویسنده شاید بدون درک آن، منابع مختلفی را بهکار بردهاند تا عین مردم یعنی سکايیان شرق را توصیف کنند.
لذا گسترش لباس و تجهیزات سکايیان شامل یک نوار وسیع سرزمینها در شمال امپراطوری هخامنشی است. این موضوع در نقوش پرسیپولیس و تاریخ هرودوتس باثبات رسیده است. این نوار از کاپادوکیا در شرق ترکیۀ فعلی، از طریق ارمینیا و مادها تا سرزمینهای شرق، بهشمول پارتیا در اطراف عشق آباد فعلی؛ ارییا در اطراف هرات فعلی؛ بکتریا در شمال افغانستان؛ سغدیا در اطراف سمرقند و بخارای فعلی و خوارزمیا در جنوب بحیرۀ ارال امتداد دارد. همچنان نمایندگان (هیئتهای) نقوش پرسیپولیس از درنگیا در جنوبغرب افغانستان و از اراکوزیا در جنوب افغانستان نیز لباس سکايیان دارند. بالاخره، به اساس شهادت هرودوتس، معلوم میشود که استعمال جنگافزار سکايیان، حداقل تا سدۀ پنجم، از طریق کوههای هندوکش به وادی کابل و ماورای آن رسیده است.
برداشت هرودوتس و نقوش پرسیپولیس از نوار سکايیان در شمال فلات ایران با نوار "جنوبی" آن فرق دارد، با وجودیکه خط تقسیم بسیار واضح نیست. نوار جنوبی شامل قسمت اعظم کنفدراسیون پارسها (ایران نیز) در جنوبغرب ایران و تعداد دیگری میشود که بهصورت عام توسط هرودوتس بهنام پکتیان یاد شده است. لباس اصلی و تجهیزات پارسیان با سکايیان و گروههای مرتبط در شمال بسیار غیرمشابه بوده است. پارسها در جنگها عادت داشتند که سرباز پیادۀ ایشان دارای نیزههای طویل، پوش (سپر)های بزرگ و کمانهای طویل باشند. همچنان در مورد پکتیان، هرودوتس این نام را برای توضیح تجهیزات بعضی قطعات ارتش هخامنشی از جنوب و جنوبشرق فلات بهکار میبرد. موضوع دلچسپ اینکه اينها شامل مردمان تا کنون نامعلوم از جنوب و شرق افغانستان است. اينها پاریکانیان بودند که در اراکوزیای قدیمی (اطراف کندهار فعلی) و جوار آن زندگی میکردند، همچنان شامل خود کسپینها و پکتیانها. دو گروه آخری را بهطور یقین نمیتوان تشخیص کرد، اما زمینههای کافی وجود ندارد تا فرض شود که آنها در شرق افغانستان فعلی یا جوار آن زندگی میکردند.
چیز عمده اینکه نوار سکايیان "شمالی" طوریکه بر بنیاد نقوش پرسیپولیس تشخیص میشود، قسما در جنوب و شرق افغانستان با گروه پکتیان "جنوبی" که توسط هرودوتس توضیح شده، تفاوت دارد. عین مسئله بهوقوع میپیوندد وقتی ما به لباس و جنگافزار مردمان کاپادوکیا (شرق ترکیۀ فعلی) و ارمینیا نظر میاندازیم. نقوش پرسیپولیس لباس سکايیان را نشان میدهد در حالیکه هرودوتس چیز کاملا متفاوتی را توضیح میدهد. جواب این مسئله تا اندازۀ سهل است. هیئت نشانداده شده در پرسیپولیس بازتاب دهندۀ نخبگان حاکم نواحی آنهاست که سکايیان بودند، در حالیکه قطعات ارتش توضیح شده توسط هرودوتس ظاهرا توصیف مالیه دهندگان یا مردمان بومی است. نقطۀ مهم این است که سکايیزه شدن فلات یک پروسه بوده است. بعضی ساحات و گروههای مردم توسط تازهواردان شمالی نسبت بهدیگران بیشتر متاثر شده بودند. در بعضی ساحات تعداد کثیر سکايیان تشکیل کنندۀ طبقات حاکم بودند؛ در ساحات دیگر آنها با مردم بومی در هماهنگی زندگی میکردند بدون اینکه نفوذ قوی بالای فرهنگ محلی داشته باشند. در ساحات دیگر فلات، طور مثال در جنوب و نهایت شرق، نفوذ سکايیان شاید در اول بسیار کم بوده باشد.
بهارتباط افغانستان تمام اينها بدین معنی است که تا ۵٠٠ ق.م شمال کشور نسبت به جنوب و جنوبشرق بیشتر سکايیزه شده است. این نیز در مجسمههای بهاصطلاح داریوش دیده میشود که در شوش، جنوبغرب ایران در ۱۹٧٢ یافت شده است. در جانب چپ و راست ستون که مجسمه داریوش بزرگ بر آن قرار دارد، صفوف هیئتها از ولایات مختلف امپراطوری هخامنشی دیده میشود. هیئتها ملبس با لباس محلی بوده و محل ایشان نیز در پائین آنها نوشته شده است. نقطۀ مهم این است که هیئت هرایوتیش (اراکوزیا، اطراف کندهار فعلی) ملبس با یک لباس گشاد دراز و بسیار متفاوت از لباس سکايیان نشان داده شده با لباس هیئتهای اراکوزیان در نقوش پرسیپولیس و بسیار متفاوت از لباس سکايیان توسط هیئتهای دیگر در عین مجسمه است.
بهعبارۀ دیگر در حوالی ۵٠٠ ق.م ما بهطور فرضی میتوانیم چهار گروه تباری را در مناطق افغانستان فعلی تشخیص کنیم: تازهواردان سکايی؛ مردمان ایرانی ماقبل سکايی؛ گروههای صحبت کنندۀ هندوآریايی؛ و بقایای مردم بومی قبل از هندوایرانی. سکايیان در اکثریت ساحات آخرین کسانی اند که با تحرک و قدرت عالی به منطقه آمده وطبقۀ حاکم را تشکیل میدهند. آنها بهطور یقین در شمال چنین کردند که بهنام بکتریا یاد میشود. اندازه گیری رابطۀ آنها با ماقبل سکايیان و مردم محلی ایرانی ساحه مشکل است اما یک پروسه امتزاج یا آمیزش محتمل است. انکشاف در غرب ایران و در بین مادها میتواند روشنگر باشد، طوریکه در زیر بحث میشود. گروههای هندوآریايی که در امتداد کنارههای شرقی فلات مقیم شدند و ایرانیزهسازی سرزمینهای آنها حالا با نفوذ افزایشی از جانب حاکمان سکايیان ملحق شده است. این آنچیزی است که احتمالا در وادی کابل و گندهارای قدیم رخداده باشد. بهارتباط مردم بومی غیرهندوایرانی هیچگونه شواهدی وجود ندارد، مگر اینکه کوشش کنیم آنها را در بین بعضی نامهای گروههای قومی تا کنون تشریح ناشده پیدا کنیم که در منابع ایرانی و قدیمی یافت میشود، اما تمام تشخیصها کاملا خیالی (حدس و گمان) خواهد بود.
[↑] سکايیان و مادها
همزیستی بین تازهواردان سکايی و ایرانیان یا مردم محلی فلات توسط هرودوتس روشن شده است. او میگوید چطور مادها که حالا در غرب ایران اند پسران خویش را بهنزد سکايیان میفرستند تا انداخت کمان و زبان (سکايی) را بیآموزند. منابع شرق نزدیک از سدۀ هفتم، قبل از سقوط امپراطوری آشور تصدیق میکند که در آنزمان در کوههای غرب فلات ایران، سکايیان از نزدیک در امور مادهای قدیمی ذیدخل بودند. این مداخلات نهتنها نظامی یا سیاسی میباشد. طوریکه از گزارش هرودوتس واضح میشود، سکايیان عرصههای دیگر فرهنگ مادها را نیز متاثر میسازند. بازهم چیز دلچسپ نقوش پرسیپولیس در پایتخت هخامنشی پارسی است. اينها نشان میدهد که مادها ملبس با لباس سواری سکايیان بهشمول شلوارها، تونیک و باشلیق و حمل کنندۀ اکیناکی و گوریتوس میباشند. بهاين ترتيب آنها کاملا از پارسیان متمایزاند که ملبس با جامههای طویل عنعنوی شرق نزدیک بوده و حمل کنندۀ تجهیزات عنعنوی شرق نزدیک اند.
اما در افغانستان ناممکن است یک خط تقسیم واضح در بین شمال سکايیزه و جنوب غیرسکايیزه نشان داد. سکايیزه کردن طوریکه قبلا گفته شد یک پروسۀ بوده که تمام گروهها را صرفنظر از منشای تباری ایشان متاثر ساخته است. معلوم میشود اکثریت مادها لباس و تجهیزات سکايیان را قبول نمودهاند، لیکن این بدین معنی نیست که تمام ایشان کرده باشند یا اینکه تمام مادها فرهنگ سکايیان را با عین درجه پذیرفتهاند. این موضوع برای پارسیان نیزقابل تطبیق است. اکثریت ایشان در مقابل نفوذ شمال مقاومت میکنند، اما بعضی از آنها عرصههای آن را میپذیرند.
در ۵۵٠ ق.م پارسیان تحت قیادت کوروش بزرگ آقایان قبلی خویش یعنی مادها را شکست میدهد. آنها امپراطوریای را بهارث میگيرند که از کاپادوکیا در شمالغرب تا پارتیا و هیرکانیه در شمالشرق ایران فعلی و شاید حتی بیشتر شرقی امتداد دارد. تمام این سرزمینها توسط سکايیان و کایمیریان در سالیان قبل مورد هجوم قرار گرفته و از اواخرسدۀ هفتم ق.م تحت کنترول مادهای سکائیزه شده قرار میگیرد که پایتخت ایشان ایکبتانه یا همدان فعلی است. بهاين ترتيب قلمروی مادها باید بهحيث امپراطوری سکايیان در نظر گرفته شود. پارسیان که قسمت اعظم آنها هنوز توسط پروسۀ سکايیزهسازی متاثر نشده، فورا خود را در کنترول یک ساحۀ وسیع سرزمینهای مییابند که سکايیان غلبه دارند یا مردمانی که قویا متاثر از ایشان اند. پارسیان بهزودی اقلیت حاکم را در جهانی تشکیل میدهند که در قسمت اعظم آنها کمانداران شلوارپوش و اسپ سواری غلبه دارند که منشای آنها در قسمتهای دور شمالشرق قرار دارد. اگر پارسیان باید امپراطوری خویش را نگهمیداشتند آنها بایست تا اندازۀ با این دو گانگی فلات مطابقت میکردند قبل از اینکه امپراطوری پارسی - سکايی آنها از هم بپاشد. دراینجا تخم توسعه فاصله در بین مردمان فلات کاشته میشود که میتواند بهطور خطرناکی پس از مرگ کوروش بزرگ در ۵٣٠ ق.م آشکار شود. این میتوانست مادها را بهمقابل پارسها، مادها را بهمقابل مادها و پارسها را بهمقابل پارسها ایستاده کند. این نیز میتوانست شمال افغانستان را بهمقابل جنوب افغانستان بهمخالفت برانگیزاند. نقطۀ عطف زمانی بوجود میآید که کمبوجیه، پسر کوروش و جانشین او در ۵٢٢ ق.م میمیرد.
[↑] قدیمترین منابع جغرافیايی
یک سند مهمی از نیمۀ اول هزارۀ اول ق.م بهیادگار مانده که تقریبا همزمان است با وقتیکه سکاها از شمال به داخل فلات مهاجرت میکنند. این سند قسمتی از اویستای زرتشت بهنام ویدیودات (وی، دیوا، دیتا) یا قانون ضد دایوهها میباشد. فصل اول آن در بر گیرندۀ لیست ۱٦ سرزمینی است که مطابق متن توسط خدای عمدۀ زرتشتیان، اهورا مزدا آفریده شده است. این لیست شامل روشنترین منبع قدیمی دربارۀ سرزمین افغانستان است.
لیست با سرزمین افسانوی اییَریانم ویجه "قلمروی آریايیها" آغازشده و با سرزمینی بهامتداد راگا، یک دریای افسانوی ختم میشود که نام آن همچنان در منابع قدیم هند (راسا در سانسکریت) یافت میشود. در اینجا هیچگونه اشارۀ به مادها و پارسها نشده و لذا نشاندهندۀ این است که در یک دورۀ قبل از ظهور مادها (در حدود٦۵٠ ق.م) تصنیف شده است.
شانزده سرزمین ویدیودات در یک نیم دایره وسیع بهدور کوههای مرکزی افغانستان قرار دارد. لیست با اییَریانم ویجه آغاز میشود، موقعیتی که تا هنوز نامعلوم بوده و احتمالا ارائهکنندۀ یک سرزمین افسانوی در نقاط دور شمال باشد. لیست با سرزمین سغدیای قدیم (اطراف بخارا و سمرقند) ادامه مییابد. بعدا از طریق بکتریا، مارگیانا و آریا بهطرف سیستان در جنوبغرب افغانستان پائین میرود. بعد یکتعداد سرزمینها در جنوب افغانستان فعلی (بهشمول اراکوزیا در اطراف کندهار) را نام برده و با یکتعداد سرزمینهای واقع در شرق کوهها تا وادی اندوس بهپایان میرسد.
بعضی از نامهای این لیست تا هنوز تشخیص نشده، اما دیگران بهکمک منابع بعدی هخامنشیان یا یونانیان دانسته شدهاند. طور مثال، بخدی که نام چهارم لیست است، با ناحیۀ بکتریای باستان در اطراف بلخ فعلی در شمال افغانستان تشخیص میشود. هرویوا که نام ششم است، میتواند به آریای قدیم ربط داده شود. این نام را میتوان هنوز در هرات و در دریای این منطقه، هریرود تشخیص داد. نیسایا که شمارۀ پنجم است، در متن در بین مورو (مارگیانای قدیم یا مرو فعلی) و بخدی (شمارۀ ۴) واقع شده که احتمالا بهامتداد یکی از مسیرهای وصل کننده هر دو در شمال افغانستان فعلی واقع است. نام هراکسواتی که شمارۀ دهم است، میتواند با ناحیۀ هخامنشیان پارسی هرایوتیش (پارسی باستان) یا اراکوزیای مولفان قدیم ربط داده شود که در اطراف کندهار فعلی واقع است. نام هیتومنت (شمارۀ ۱۱) میتواند به دریای ایتی ماندروس قدیم یا هلمند فعلی نسبت داده شود.
ناحیۀ دیگر افغانستان که احتمالا میتواند تشخیص شود عبارت از سناتا (شمارۀ ۹) است که بهنام سرزمین ویهرکاناها نامیده میشود. این نام تقریبا نشاندهندۀ ولایت قدیم هیرکانیا (ورکانۀ پارسی باستان) یا گورگان فعلی در جنوبشرق بحیرۀ کسپین است. لذا سناتا درگذشته با هیرکانیا تشیخص شده است. با آنهم این تشخیص مواجه به شک و تردید است، اگر معلوم شود تمام نامهای دیگر لیست مربوط به بخشهای شرقی دنیای ایرانی است. چون نام سناتا قبل از هراکسوتی و هیتومانت است، لذا معلوم میشود که سناتا باید در قسمتهای جنوب افغانستان موقعیت داشته باشد. چنین موقعیتی با شواهدی بیشتر تقویه میشود. نام ویهرکاناها میتواند با نام پاریکاناها مقایسه شود که توسط هرودوتس در لیست مالیهدهی امپراطوری هخامنشی داده شده است. این پاریکانیان در محلاتی در جنوبشرق فلات ایران زندگی میکردند. عین نام میتواند همچنان با باریکانای داده شده در لوحههای مستحکمسازی پرسیپولیس (ایلامها) از زمان شاه داریوش هخامنشی و پارکن (آرامی) متذکره در بهاصطلاح وسایل هومای پرسیپولیس نسبت داده شود. هر دو نام نشاندهندۀ نواحی است که در نزدیکی اراکوزیا واقع اند.
ارقام فوق نشان میدهد که مصنف و مخاطبین لیست ویدیودات اکثریت سرزمینهای اطراف کوههای هندوکش را بهحيث حصۀ از "آریايی" مشترک خویش در نظر گرفتهاند. چون آنها نام اییریانم ویجه را در بالای لیست قبل از سغدیا قرار دادهاند، این نیز نشان میدهد که آنها در نظر داشتند سرزمین اصلی ایشان در شمال سغد قدیم بهامتداد یا ماورای سیردریای فعلی قراردارد. تمام این سرزمینها بدین معنی است که اولا در نیمۀ اول هزارۀ اول ق.م مردمانی که یک مذهب مشترک داشتند قسمت اعظم ایران شرقی را احتوا نموده بودند. ثانیا این مردم از این حقیقت با خبر بودند که روزی از شمال مهاجرت کردهاند.
اگر کوشش شود مشاهدات فوق را در یک زمینۀ تاریخی بگذاریم، رابطه بین ایرانیهای اواخر هزارۀ دوم و سکاهای اوایل هزارۀ اول ق.م آشکار میشود. در حقیقت، قرار معلوم سکاها بهترین گزینه را داشتند، چون آنها آخرین مردمانی بودند که در اوایل هزارۀ اول به فلات نفوذ کردند. این بدین معنی نیست که زرتشت یکی از سکاهای بوده است که از طریق ایران میگذرد. این بسیار غیرمحتمل است، زیرا هیچگونه شواهدی وجود ندارد که سکاهای صحراهای اروپا-آسیا زرتشتی باشند. این بدین معنی است که مصنف لیست ویدیودات و مخاطبین آن سابقۀ خویش یا حاکمان (سکايی) خویش را با شخصی آشکار میسازند که او مذهب مورد قبول ایشان را الهام میبخشد. برای آنها، زرتشت در سرزمینهای واقع در شمال زندگی و فعالیت نموده، جايیکه آنها یا حاکمان آنها منشا داشتهاند.
این تصور داشتن منشای شمالی، تنها نیست. داستان هرودوتس دربارۀ مساگیتای، سکايیان و کایمیریان یکی از چندین است. این قصهها احتمالا بازتاب دهندۀ افسانههای گفته شده توسط خود سکايیها بوده و منابع زیادی به منشای شرقی آنها بسیار دوردر صحراهای آسیایمیانه وجود دارد. این قصهها دربارۀ مهاجرت اجباری آنها توسط همسایهها سخن میگويد که ایشان نیز بنوبۀ خود مجبور میشوند توسط همسایگان خویش مهاجرت کنند. هرودوتس همچنان دربارۀ دفن شاهان سکايیهای شمال بحیرۀ سیاه در سرزمینهای دور شرق سخن میگويد. اگر سکايیهای بحیرۀ سیاه انتقال دهندۀ قصههای در بارۀ منشای شرقی ایشان باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد فرض کنیم سکايیهای که به شرق ایران آمدند، منشای محل خویش را بخاطر نداشته باشند. برای ایشان اییریانم ویجه سرزمین اصلی ایشان بوده که درشمال و در ماورای سواحل سیردریا واقع است.
در هر صورت، در نیمۀ اول هزارۀ اول ق.م یکتعداد حاکمان سکايی ایران شرقی و افغانستان (شمالی) دین زرتشتی را میپذیرند. درعین زمان سکايیان دیگر بهطرف غرب مهاجرت میکنند، جايیکه آنها بهنام سکايیان و کایمیریان مشهور میشوند. برای یونانیان قدیم، سکايیان بهعلت نام عمدهترین ولایت در شرق هخامنشی پارسی نیز بهنام بکتریان شناخته میشوند. گشایش دنیای ایرانیان که با مهاجرت سکايیان بهظهور میرسد، بدون شک باعث گسترش مذهب زرتشتی بهطرف غرب میشود. ردیابی زرتشتیزم، طوری که در دورانهای قدیم در کاپادوکیا و سرزمینهای غرب یافت میشود، میتواند مربوط به زمانهای باشد که بمراتب قدیمترازامپراطوری هخامنشی پارسی است.
واعظان ایرانی و احتمالا زرتشتی تصویر شده در غرب و شرق ایران از نیمۀ هزارۀ اول ق.م بهواسطۀ لباسهای سکايی ایشان شناخته میشوند. بهعلاوه، تصاویر میترا، خدای قدیم هندو-ایرايیها که توسط رومیها در تمام امپراطوری ایشان قبول شده بود یک خدای جوان ملبس با لباس بهاصطلاح کلاه فریگیان را نشان میدهد. این کلاه چیز دیگری نیست بجز از باشلیق سکايیان مکمل با لبههای جانبی که محافظ رخسارها و دهن است. خلاصه، سهم سکايیان در فرهنگ شرق نزدیک بهمراتب بیشتر از تکتیکهای سوارکاری، شمشیرهای کوتاه و شلوارها است. آنها ایجادگر وسایل توسعه و گسترش زرتشتیزم و احتمالاعبادت میترا از ایران شرقی و غربی به باقیماندۀ دنیای ایرانی و دوردستهای آنست.
[↑] آثار باستانشناسی
از نقطۀ نظر باستانشناسی، دوران مهاجرت سکايیان بداخل افغانستان و سرزمینهای مجاور آن مربوط بهعصر آهن یعنی حدود دورههای یاز ٢ و ٣ است. ساحات مختلف ایران شرقی از اوایل هزارۀ اول دارای نیزههای سه شاخهاند. اينها غالبا مربوط به سکايیان شمال است. ساحۀ ایرک قلعه از دلچسپی بزرگی برخوردار است، یک مسکونه در جوار مرو که بعدا ارگ شهر الکساندر بهنام اسکندریه در مارگیانا (جوار قلعه) میشود. ایرک قلعه در بر گیرندۀ تعداد زیاد نیزههای سه شاخه و سفالی یاز ٢ و ٣ است. نقطۀ جالب شکل تقریبا دایروی آن بقطر ۵٠٠ / ۴٠٠ متر است. یک قلعۀ تقریباً دایروی قابل مقایسه، بلخ یا بکترای قدیم است، اما تاریخ دقیق این ساحه هنوز نامعلوم است. شهر دایروی دیگر در مرغزار بکترا عبارت از آلتین دیلیار است. این محل دارای قطر۱٠٠٠ متربوده و یک ارگ در مرکز آن قرار دارد که ارتفاع آن بحدود ٢٨ متر میرسد. ارگ بهشکل مستطیلی با برجهای دایروی در کنجهای آنست.
مسکونههای دایروی بهمقاصد معینی ساخته شدهاند. شکل مدور نشاندهندۀ قرارگاه کوچیهای متحرک اند. این دایره واگونهای محافظتکنندۀ مردمان و گله در وسط است. از اوایل هزارۀ اول ق.م یکتعداد ساحات دایروی دیگر در شمالشرق فلات ایران وجود دارد. اينها بعضی اوقات با ارگهای بلند در مرکز همراهاند. چنین ارگهای مشابه در جنوب افغانستان نیز یافت میشوند، طور مثال در کندهار کهنۀ اما تاریخ این ساختمانها مشکلساز است. ساحۀ کندهار کهنه که در فصل آینده بحث میشود به اوایل یا نیمۀ هزارۀ اول ق.م یعنی به زمان هخامنشیهای اول یا کمی قبلتر بر میگردد. صرفنظر از تاریخ دقیق آنها، اعمار ارگهای بلند در وسط یک قلعه دایروی یا مستطیلی، بهطور آشکار عنعنۀ ایران غربی نیست. این تا اندازۀ زیادی انکشاف محلی ایران شرقی است که مربوط به چوکاتهای بلند شده در عین ساحه در دورۀ یاز۱ اواخر هزارۀ دوم ق.م است. اینکه این عنعنۀ محلی تحت نفوذ "آقایان" سکايی قدرتمند انکشاف بیشتری یافتند، امکان متمایز است.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين نوشتار فصل ششم کتاب افغانها است که توسط ویلیام فوگیلسنگ در سال ٢٠٠٢ ميلادی برشتۀ تحرير درآمده و توسط سهیل سبزواری در سال ٢٠۱٠ ميلادی به زبان دری برگردان شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- ویلیام فوگیلسنگ، افغانها (فصل ششم)، برگردان از سهیل سبزواری، وبسايت خراسانزمين
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسايت خراسانزمين
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]