جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

سکاها و اهمیت آن‌ها در تاریخ ایران باستان

از: امیر سید محمودی

قوم‌های کهن


سکاها و اهمیت آن‌ها در تاریخ ایران باستان

تاج شاهی سکایی در طلاتپه افغانستان

سَکاها (Scythians)، که نام‌های متفاوت آلان‌ها، سکیت‌ها، و ماساژت‌ها نیز شناخته می‌شوند، دسته‌ای از مردمان کوچ‌نشین آریایی‌تبار، از شاخه‌ای تورانی بودند، که قدمت آن‌ها، به سده هشتم پیش از میلاد مسیح بر می‌گردد. سکاها از روزگار کهن تا آغاز عصر مسیحیت، بر دشت‌های اوراسیا مسلط بودند و در قلمرو وسیعی از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب، تا مرزهای شمالی چین در شرق، به زندگی چادرنشینی روزگار می‌گذراندند.

اصلی‌ترین اثر مربوط به سکاهای باستان، کتاب تاریخ هرودوت است. در پرتو نتایج حاصله از کندوکاوهای باستان‌شناسی می‌توان بر توضیحات هرودوت مهر تأیید زد. با این حال، به‌نظر می‌رسد که وی اطلاعات کمی از بخش شرقی سرزمین سکاها داشته است. وی غالباً کلی‌گویی از وقایع استثنائی دارد و گویا برخی از وقایع را که در یک منطقه ولی در دوره‌های مختلف رخ داده است، به‌طور خلاصه بیان می‌کند. نظریه مورد علاقه هرودوت عقیده‌ی مبهم در مورد اقوام باستان ساکن در سرزمین سکاها و نظر وی در مورد وسعت و وضع کشور آن‌ها، اغلب مورد بحث و نقد بوده است.

گزارش‌های هرودوت از افسانه‌ها و داستان‌های اسکیتی و به‌وجود ادبیات بسیار غنی و به‌ویژه، حماسی زبان سکایی باستانی گواهی می‌دهد. با این وجود، تنها آثار بازمانده از زبان سکایی باستان، برخی اسامی افراد، قبیله‌ها و مکان‌ها در کتیبه‌های یونانی منطقه پنتوس و در آثار یونانی است، که بر اساس آن‌ها و به کمک زبان‌های آریانی کهن (اوستایی و فارسی باستان) و نام چند مکان (تپه، رودخانه در اوکراین و جنوب روسیه)، می‌توان برخی از واژه‌های این زبان را بازسازی کرد.

سکاها از مهم‌ترین قبایلی بودند که بیشترین تأثیر را در شکل‌گیری جامعه ایرانی داشتند و از مهم‌ترین عوامل ضعف یا قوت دولت‌های اولیه‌ی ایران باستان به شمار می‌روند. لذا معرفی و بازشناختن آنان، از ضروری‌ترین مباحث نقش قبایل در شکل‌گیری حکومت‌های ایران باستان است.

سکاها از جمله گروه‌های مهاجری بودند که هم‌زمان با آغاز مهاجرت‌های بزرگ آریاییان، از نواحی آسیای میانه یا شمال فلات ایران، تهاجمات متعددی را به‌منظور دست یافتن یا استقرار بر مناطق ایران انجام دادند.


سرزمین و مردم سکا

ظاهراً نام سکاها در تاریخ برای اولین‌بار در منابع آشوری آمده و مربوط به گزارشی از زمان پادشاهی آسرحدون در حدود سال ٦٧٠ ق.م است. در آن زمان پادشاهی آنان به عهده‌ی کسی به‌نام ایش پاکای که به همراهی «ماناها» متحداً علیه آشور پیمان بستند.

سکاها احتمالاً جزو توابع ماد بودند و زمانی که عده‌ی بیشتری از طوایف آن‌ها به قفقاز و آذربایجان وارد شدند، در آن ناحیه، سرزمین مستقل سکاها را تشکیل دادند. اگر چه این مطلب هنوز به اثبات نرسیده است، ولی بر اساس گفته‌های کسانی مانند دیاکونوف، این احتمال قوی وجود دارد که در محدوده‌ی آذربایجان کنونی و دریاچه‌ی ارومیه، اسکیت‌ها پادشاهی مستقلی را ایجاد کرده باشند.[۱]

هرودت احتمال می‏‌دهد، ماساژت‏‌ها که اطراف رود جیحون‏ ساکن بودند، از گروه‏‌های سکایی باشند. او از این گروه به‌عنوان قومی نیرومند و جنگاور نام می‌برد[٢].

کمانداران سکایی - کرچ، در خاور کریمه - سده چهارم پیش از میلاد

ماریان موله، از سکاها به‌عنوان ایرانیان شمالی یاد می‌‏کند و مسکن آن‌ها را از محدوده‏ اوکراین تا ترکستان چین ذکر می‏کند که‏ به‌صورت چادرنشینی زندگی می‌‏کردند و دیگر ایرانیان و هندیان از آنان به سکا یاد می‏‌کردند. در ادامه نیز ذکر می‌کند:

این گروه از ایرانیان (سکاها) در حدود میلاد مسیح برای غلبه بر قسمتی از ترکستان سرازیر شدند و کوشانیان که به آنان منسوب‏ بودند، به دنبال‌‏شان آمدند[٣].

از مطالب گفته شده می‏‌توان چنین نتیجه گرفت:

۱- سکاها از گذشته‏‌های دور در محدوده‌های زاگرس و نواحی‏ غربی و بخش‌هایی از شرق کشور حضور داشته‏‌اند و این حضور آنان بعد از قرن هفتم یا هشتم ق.م در نواحی ایران ثابت شده است.

٢- قبایل سکایی پراکنده بوده‌‏اند و طوایف گوناگون سکایی، در دوره‏‌های ماد و یا پس از آن، در نواحی متفاوتی از شرق تا غرب و شمال ایران مستقر بوده‏‌اند.

٣. سکاها یک‌دست بودند و مسیر حرکت آنان از شرق به غرب‏ بوده است.

آن‏‌چه که در منابع اصطلاحاً پادشاهی‏ سکاها نامیده می‌‏شود، در واقع پایگاهی‏ بوده است که سکاها از طریق آن برای‏ برنامه‌های تهاجم خود و یا دستبرد به ملل‏ همسایه مانند اورارتو، آشور و یا سایر مناطق بهره می‌‏بردند.

درباره‏ اصطلاح نام ساکا یا سک و ارتباط یا عدم ارتباط آن با نام اسکیت و اشکوزا و مشابه آن نیز اشتراک نظری وجود ندارد؛ اگرچه برخی نویسندگان این واژه‏‌ها را به‌‏یک معنی و مفهوم به‏‌کار می‏‌برند.

دیاکونوف اسکیت‌ها را جدی از قبال‏ سکاها و کاملاً متفاوت با آنان می‌داند[۴]. اما هرودوت‏ می‌‏گوید، سکاها، اسکیت‌ها، همه گروه‏ واحدی بودند که از سمت آسیای میانه و در پی ‏تعقیب کیمریان به آسیای صغیر آمدند و تا اروپا پراکنده شدند. او تفاوتی بین گروه‏‌های سکایی قایل نیست‏[۵].

احتمال دارد که میان گروه‏‌های سکایی و اسکیت‌ها قرابت و خویشاوندی نزدیکی وجود داشته باشد و از آن‏‌جایی‏‌که سکاها از جمله طوایف آریایی محسوب می‌‏شوند، این فرضیه قوت بیشتری‏ پیدا می‌کند. اما دیاکونوف تأکید دارد که اصطلاح سکا کاملاً مشخص و متفاوت با اسکست است، زیرا: خویشاوندی سکاها و اسکیت‌ها به‌‏هر صورت که باشد، کلمه‏‏‌ی اسکیت از لحاظ زبان‏‏‌شناسی هیچ وجه مشترکی با سکا ندارد[٦].

به‏‌نظر می‌‏رسد، آنچه که دیاکونوف درباره‏‌ی سکاها و دو دسته‏‏‌بودن و پراکندگی آن‌ها نقل می‌کند، نسبت به گفته‏‌های هرودوت‏ صحیح‏‏‌تر باشد و باید میان اسکیت‌های اشکوزا و سایر سکاها تفاوت قایل شد.

نظر گروه دیگری از مورخان در مورد گروه‏‌های سکا این است‏ که آنان ضمن داشتن طوایف متفاوت، از یک منشأ واحد هستند، اما به دلیل اختلاف‌‏ها و فشارهای قبایل گوناگون از جمله درگیری‌های‏ داخلی میان خود قبایل سکایی، عده‏ از آنان مجبور به عزیمت به‏ مناطق دیگری از جمله آسیای صغیر و اروپا می‌‏شوند.

عده‏ای نیز مانند فرای نظر دارند که کلمه‏‌ی سکا به‏‌معنی مردان‏ و از ریشه‏‌ی SAK به مفهوم نیرومند بودن است‏[٧]. گروهی دیگر هم گفته‏‌اند، اطلاق نام سکا عبارت از نوعی زندگی‏ بیابانگردی است که به دلیل این که گروه سکاهای آسیای میانه بیرون‏ از واحدهای آن منطقه و در بیابان‏‌ها به شیوه‏ی بیابانگردی‏ می‏‌زیسته‌‏اند، ایرانیان همه‏ آن‌ها را با نام سکا می‌‏شناخته‌‏اند.


سکاها و تاریخ حماسی ایران

از آن‌جا که غالباً می‌‌‏پندارند سکاها از سوی‏ آسیای میانه به نواحی ایران وارد شده‌‏اند، بسیاری‏ از داستان‌‌های حماسی ایران که در شاهنامه به‏ آن‌‌ها اشاره شده است، با ورود سکاها و ماجراجویی آن‌‌ها مطابقت پیدا می‌‌کند.

برخی اعتقاد دارند، تمامی داستان‌‌های بزرگ‏ پهلوانی ما که در شاهنامه به‌نام جنگ‏‌های ایران‏ و توران یاد شده‌‏اند، عبارت‌اند از جنگ‌‌هایی که‏ شاهان و ملوک‌الطوایف و قبایل پارت با مهاجمان تخاری و داهی و سکایی (که همه‏ سفیدپوست و از نژاد هند و اروپایی بودند) و… با سایر طوایف زردپوست وحشی آسیای مرکزی‏ کردند. منتها چون یکی از طوایف که در دوره‌ی‏ تمدن اوستایی، در همین حدود می‌‌‏زیستند و با ایرانیان در حال جنگ بودند، توری نام‏ داشته است، بعد از آن، همه‏ سکاها و زردپوستانی هم که‏ جانشینان بعدی آنان‌اند، تورانی خوانده شدند[٨].

سکاها غالباً در تاریخ ایران باستان به‌‌عنوان قومی مزاحم و مهاجم برای دولت‌‏های مجاور به‌شمار می‌‏‌رفته‌‏اند، اما این واقعیت‏ تا زمانی بوده که این گروه یکجانشین نشده بودند. البته پیش از آن‌هم اگر مورد پذیرش واقع می‌‌‏شدند، چرا که فنون و ویژگی‌‏های‏ مهمی داشتند که می‌‌‏توانستند به دیگران آموزش دهند و مؤثر واقع‏ شوند و متحد نظامی خوبی به‌شمار می‌‌آمدند.

بنابر نظر عده‏ای از محققین، دیواری که قرآن از آن به‌نام‏ «سد یأجوج و مأجوج»ذکر کرده و آن را منسوب به ذو القرنین دانسته، در واقع مربوط به اقدامات کوروش یا داریوش هخامنشی برای‏ جلوگیری از تهاجماتی است که از ناحیه‏ ترکان و نژاد زرد و سکاها صورت می‏‌گرفته است[۹]

تشکیل دولت و سلسله‏ پیشدادیان که در روایات ملی ایرانیان‏ ذکر شده است، با حوادث دوره‏‌ی دیااکو و درگیری‌‌های دولت ماد با آشور در زمان هووخشتره و نیز شورش سکاها و نهایتاً تعقیب‏ سکاها و درگیری با لیدی و صلح افسانه‌‏ای ایران و لیدی در عصر آستیاگس در موارد بسیاری مطاقبت دارند.

اقدامات هووخشتره برای رهایی از سلطه سکاها و بیرون کردن‏ آن‌‌ها از سرزمین ماد که در تاریخ هرودوت به آن اشاره شده است، در روایات ملی ما به گونه‌‏ای دیگر آمده است.

در روایات ملی، پادشاه بعد از فریدون، یعنی منوچهر که در اوستا (مینوچتر) بهشتی‌نژاد یا بهشتی‌صورت است و تشابه اسمی و معنوی با هووخ‌چتر دارد، به‌معنی خوب ‏نژاد یا خوب‏ صورت است.

منوچهر در جنگ‏‌‌های خود با تور و سلم، نیروهای تور را از یک سو و قوای سلم پادشاه شام و سوریه را از سوی دیگر شکست‏ می‌‌دهد و به‌نام یکی از بزرگ‌‏ترین و محبوب‌‏ترین چهره‌‏‌های تاریخ‏ ایران باستان خودنمایی می‌‌‏کند[۱٠].

جنگ‌‌های اواخر سلطنت منوچهر با گروه‌‌هایی از تورانیان و نیز افسانه‏ مشهور آرش کمان‌گیر که با پرتاب تیری از کوه دماوند، موجب تعیین مرزهای ایران و توران شد و به‌دنبال آن جنگ پایان‏ یافت و میان آن دو صلح برقرار شد، همگی با نوشته‌‏های کتزیاس و هرودوت و سایر منابع که به شورش پارت‏‌ها علیه ماد اشاره دارد، مطابقت می‌‌کند. به‌دنبال این شورش، سکاها به سرزمین ماد وارد شدند و پس از ماجراهایی که هرودوت نقل می‌‏کند، موجب‏ جنگ‌‏های طولانی مادها با سکاها و دولت لیدی شدند.

در بیشتر حماسه‌‌های ملی ایرانیان، سکاها به‌‌عنوان دیو و یا تورانیان ذکر شده‌‏اند. دیو به‌معنی دشمن، و تور هم به‌معنی‏ تورانیان و هم نام یکی از طوایفی بوده که در هجوم به ایران و درگیری‏ با ایرانیان مقدم بوده‏‌اند. به‌نظر زرین‌کوب، سکاها همان طوایفی‏ هستند که در حماسه‌‌های ایرانیان شرقی از آنان به‌‌عنوان تور و تورانیان‏ نام برده‌‏اند و بخش عمده‌‏ای از حماسه‏‌‌های ملی ایرانیان شرقی‏ داستان کشمکش با آن‌‌ها است[۱۱].

سکاها سال‌‏‌های متمادی چه در دوره‌ی‏ ماد و چه پس از آن، در مناطق ایران تاخت و تازهایی داشته‌‏اند.

درباره‏‌ی این‌که چرا سکاها تاخت و تازهای متعدد خود به ایران و نواحی غربی آن را دنبال می‌‌کردند، نظر واحدی وجود ندارد. اما هرچه هست، از لا به ‏لای اساطیر و حماسه‌‌های ایرانی به دامنه‌ی‏‏ وسیع تهاجمات آنان و وحشت بزرگی که میان مناطق مسیر راه خود ایجاد می‌‌‏کردند، می‌‏توان حدس زد، هر کجا که سکاها وارد می‌‌‏شدند، با خود ترس و وحشت به ارمغان می‌‌‏آوردند.

حتی در تورات هم با غلو فراوان از وحشیگری و غارت سکاها یاد شده است. این موضوع به قول پیرنیا، از رعب و وحشتی حکایت‏ می‌‌‏کند که در دل مردم آن روز بوده است‏[۱٢]. در بخشی از تورات درباره‌ی‏ تهاجمات سکاها چنین ذکر شده‏ است: ای فرزند بنیامین از میان اورشلیم فرار کرده… چون‌که‏ بلایی و شکستگی عظیمی از طرف شمال نمایان است… اینک قومی‏ از زمین شمال می‏‌آید و طوایف عظیمی از کرانه‌‏‌های زمین برانگیخته‏ خواهد شد که ایشان کمان و سنان گرفته و با خشونت و بی‌رحمی‏ عمل نموده و...[۱٣].

هرودت ضمن برشمردن تیره‌‌های سکایی، توری‏‌ها را جزو سکاها آورده است و با ذکر مطالبی در این خصوص، تأییدی بر مطابقت داستان‏‌‌های حماسی شرق ایران باستان با ورود سکاها به‏ ایران است[۱۴].


سکاها و دولت ماد

از جمله مناطقی که از توجه‌ی سکاها دور نمانده بود، سرزمین‏ ماد است. ورود و سلطه‏ سکاها بر دولت ماد از جهاتی حائز اهمیت است. آموزش و یادگیری فن سواری و تیراندازی را مادها مدیون سلطه‏ سکاها بر ماد هستند. ورود سکاها و پیوستن آنان به‏ مانا، موجب تقویت اتحاد بین قبایل شد و از این زمان بود که دولت‏ مانا و مادها جرأت پیدا کردند و با دولت قدرتمند آشور وارد جنگ و دفاع شدند.

مؤلفان تاریخ و میراث ایران، یکی از مهم‏‌ترین جهات اهمیت‏ حکومت فرورتیش را اتحاد موقتی میان اسکیت‏‌‌های اشکیدا (سکاها)و مانا می‌‌‏دانند[۱۵].

وجود قبایل سکایی در شرق ایران، از زمانی‌که به‏‌طور کامل‏ مستقر شدند، سبب شدند تا پایگاهی مطمئن برای جلوگیری و یا حداقل مانع شدن از ورود قبایل بدوی متعدد به ایران شوند و امنیت‏ مرزهای نواحی شرقی را در آن دوره تضمین می‌‏کردند.

سکاها که ابتدا خود جزو قبایل بدوی و غارتگر محسوب‏ می‌‏شوند، پس از استقرار در شرق ایران، راه اقوام مجاور خود را سد و بدین ترتیب، تمدن آسیای غربی را حمایت کردند. نیکلای‏ راست، یکی از عوامل مؤثر در مصون ماندن ایران از دستبرد بدویان‏ در شرق ایران بزرگ را شهامت قبایل سکایی می‌‌داند[۱٦].

یکی دیگر از جهات اهمیت و نقش بارزی که سکاها در دوره‌ی‏‏ ماد در میان طوایف ایرانی ایفا کردند، کمک به ایجاد و تقویت یک‏ زبان ملی و یا میان قبایلی بوده است و دست‌کم سکاها در سرعت‏ بخشیدن به تکوین یک زبان رسمی در قلمرو خاص ماد مؤثر بوده‌‏اند.

علت اهمیت قوم سکایی در تکوین زبان بین قبایل در ماد، بیشتر بدین علت بوده است که زبان ایرانی مادها شباهت و نزدیکی زیادی‏ به زبان ایرانی سکاها داشته که به‌وسیله‏ آن برقراری تفاهم و ارتباط میان ساکنان پادشاهی سکاها و ماد به آسانی مقدور بود.

دیاکونوف ضمن اشاره به این نکته که حاکمیت اسکیت‌ها (سکاها) موجب ایجاد یک زبان بین‌القبایل شد که در سراسر خاک‏ ماد بسط یافت، زبان ایرانی گسترش یافته را مشابه زبان مشترک‏ معاشرتی بین قبایل در مانا می‌‏‌داند که میان قبایل مزبور قرار داشت‏ و در دیگر نواحی کاسپی زبان نیز متداول شد و تمام نواحی ماد از شمال ارس گرفته تا مرزهای پارت احساس وحدت کردند. زیرا وجود زبان بین‌القبایل این احساس را تقویت می‌‌کرد[۱٧].

این زبان که ما از آن به‌نام زبان ایرانی‏ اسم می‌‏بریم هم از آن زبان به بعد میان‏ قبایل باقی ماند و علاوه بر استفاده‏ رایج‏ آن، میان قبایل دیگر نیز گسترش‏ می‌‏یافت.

سکاها زمانی‌که قدرت و حاکمیت‏ خود را از دست دادند و از ماد بیرون‏ رفتند، باز هم نقش خود را در تقویت و گسترش زبان ایرانی ایفا می‌‌کردند. چنان‌‏که مادها فرزندان خود را علاوه بر آموزش فنون تیراندازی، برای یاد گرفتن‏ زبان اسکیتی (سکایی) به نزد سکاها می‌‌‏فرستادند[۱٨].

هرودت نیز به‌همین موضوع‏ زبان‌آموزی مادها و فرزندان آن‌ها توسط سکاها اشاره می‌‌کند که مادها فرزندان خود را نزد سکاها می‌‌فرستادند تا زبان سکایی و فن تیراندازی بیاموزند[۱۹].

زمانی‌که مادها خود صاحب حکومت مقتدری شدند، باز هم‏ بر آموزش و یادگیری زبان سکایی (ایرانی) تأکید کردند و دلیل آن‏ احتمالاً این بود که این زبان نه تنها میان قبایل سکایی و ماد رواج‏ داشت، بلکه باید تنها زبان رسمی و شناخته شده‏ مادها و به‌ویژه‏ همسایگان آن‌‌ها بوده باشد. زیرا نیاز به آن‌هم ضروری بوده است.

ورود سکاها به ماد که از حدود قرن هفتم پیش از میلاد بوده‏ است‏[٢٠] دولت ماد را با فراز و فرودهایی چند مواجه ساخت. آن‌ها در ایجاد برخی رویدادهای سیاسی ماد مستقیماً نقش داشتند.

هرودت زمان ورود سکاها به ماد را در زمان کیاکسار (هووخشتره) فرزند فرورتیش می‌‌داند که به‌دنبال کیمریان و جنگ و درگیری با همسایگان خود به سرزمین ماد مهاجرت کردند و کیاکسار ورود آنان را با خوش‌رویی پذیرفت و اجازه داد تربیت فرزندان مادی را عهده‌‏دار شوند[٢۱].

این وضعیت، یعنی همراهی و حضور سکاها در دولت ماد و برخورد دوستانه ادامه داشت تا این‌که بنابر قول هرودوت، چون یک‏ روز سکاها دست خالی از شکار برگشته بودند، این امر موجب‏ نارضایتی و عصبانیت کیاکسار شد و آنان را مجازات کرد. سکاها هم بعدها به‌عنوان انتقام، یکی از فرزندان مادی را به‌قتل می‌‌‏رساندند، از گوشت او خوراک تهیه کردند و به خورد کیاکسار دادند. به‌دنبال‏ آن‌هم پا به فرار گذاشتند، راهی سرزمین لیدیه شدند و در سارد و نزد آلیات، پادشاه آن‌جا رفتند و خود را تحت حمایت او قرار دادند.

کیاکسار پس از اطلاع به تعقیب آنان پرداخت و از آلیات، پادشاه‏ لیدیه، استرداد آنان را خواستار شد. چون آلیات امتناع کرد، میان‏ ماد و لیدیه جنگی در گرفت که حدود پنج‌سال به‏‌طول انجامید و سرانجام طرفین بدون کسب‏ پیروزی، به صلح رضایت دادند.

اتفاقی که عامل و باعث آن سکاها بودند و موجب سال‌‌های جنگ میان ایران و لیدی شد، اکنون به روابط حسنه و حتی اتحاد دو کشور ایران‏ و لیدی تبدیل می‌‌شد که نهایتاً نقش سکاها در این روابط نیز قابل توجه است. البته در پایان‏ جنگ و صلح میان دو کشور، آن‌چه که تقریباً برای همیشه به فراموشی سپرده شد، سکاها بودند.

پس از شکست سکاها، مادی‏‌ها پیروزی‌‏های بزرگ‌‏تری را نصیب خود ساختند، نینوا را فتح کردند، آشور را تابع ساختند و پس از مدتی در صدد تصرف آسیای صغیر و دولت‏ لیدی برآمدند.

اما سؤال مهم این است که چه علتی باعث شد، مادی‌‏ها پس‏ از رهایی از سلطه‏ بیست و هشت ساله‏ سکاها، دفعتاً و به‏‌طور ناگاهانی به‌قدرت مهمی در منطقه تبدیل شوند؟ آیا آموزش مهارت‏ تیراندازی و سوارکاری توسط سکاها که در آن‌زمان در جنگ‌‏‌ها حرف‏ اول پیروزی بود، در این زمینه مؤثر بوده است؟

به‌نظر می‌‏رسد، پاسخ این سؤال همان اهمیتی است که به‏‌حضور سکاها در سرزمین ماد مربوط است. حضور آنان از یک‏ طرف با وجود همه‏ سختی‌‏هایش، از نظر نظامی برای مادها ثمربخش بود.

دوم این‌که سلطه‏ سکاها از نظر سیاسی موجب بی‌توجهی‏ همسایگان به ماد و تحولات و پیشرفت‏‌های آنان می‌‌شده است، چرا که آشوریان از قدرت‌‏یابی دولت ماد نگران بودند و این احتمال‏ وجود دارد که دولت آشور خود از تحریک‌‌کنندگان سکایی برای سلطه‏ بر ماد بوده‌‏اند تا بدین‌وسیله خطر آینده‏ مادها را برطرف کنند.

کیاکسار یا همان هووخشتره با بیرون کردن سکاها، نه تنها خود را مشهور ساخت، بلکه به‌دنبال آن رویداد مهم و تصرف نینوا، در ردیف برترین پادشاهان تاریخ باستان قرار گرفت. به‌قول یکی از محققان، او از زندگی تلخ گذشته و جنگ دانسته بود که سپاهیانش‏ تا بر آرایش لشکر آشوریان آشنا نشوند، در نبردها پیروز نخواهد شد[٢٢]. از این جهت، جنگجویان خود را قانع ساخته بود، به‌جای جنگ و درگیری‌‌های پراکنده و بیهوده، وقت خود را صرف کسب مهارت‌‌های نظامی با کمک سکاها کنند و ضمن فراگیری آموزش‌‌های نظامی و تاکتیک‌‏‌های آنان، خود را برای‏ نبردهای جدی و مهمی که در آینده‏‌ی نه‌چندان دور انتظارشان را می‌‌کشید، هرچه بیشتر آماده‌تر کنند.

هووخشتره بخش عمده‌‏ای از موفقیت‌‏‌های نظامی خود را مدیون‏ همان سلطه‌ی‏ بیست و هشت ساله‏ سکاییان است که به‌قول‏ فرای: او از سکاییان و نیز از آشوریان، چیزهای بسیاری آموخت‏ و آماده‏ تاختن به نینوا شد[٢٣].

البته عوامل دیگری هم سبب اقتدار و قدرتمندی مادها شده‏ بودند، از جمله، شاید اقتدار کامل و مطیع‌شدن پارسیان، در ایجاد اقتدار نظامی ماد در این‌زمان بی‌‏تأثیر نبوده است.

هرودوت نیز در ردیف کسانی قرار دارد که از هووخشتره به نیکی‏ یاد می‏‌کند، او را مورد ستایش قرار می‌‏دهد و اقدامات نظامی وی را مهم می‌‌‏داند. هم‌‏چنین او را اولین کسی دانسته است که تقسیمات‏ نظامی لشکری در یک قشون آسیایی را اساس نهاد و سربازان را که‏ پیش از وی درهم و برهم بودند، به دسته‌‏‌های نیزه‌‏دار، کمان‌‏دار و سواره نظام تقسیم کرد[٢۴].

بیشتر تحولات نظامی ماد در زمان هووخشتره نمود پیدا کردند، اما فعالیت‌‏های نظامی و تلاش‏‌های جدی این دولت از زمان‏ فرورتیش آغاز شدند. فرورتیش در زمان حمله و لشکرکشی به‏ آشور، ناگهان کشته می‌‌‏شود.

برخی معتقدند که او در جنگ با آشور کشته شد. اما به‌نظر می‌‏‌رسد سکایان عامل اصلی قتل وی باشند. فرای در این رابطه‏ نظرش این است که گویا شکست او بیشتر به‌دست سکاها و دیگر متحدان آشور پیش از رسیدن او به قلمرو آشور انجام گرفت. آن‏‌گاه‏ سکاها تا بیست و هشت سال در حدود سال‏‌های ٦۵٢ تا ٦٢۴ ق.م‏ بر ماد فرمان راندند[٢۵].

پایان کار سکاها در سرزمین ماد را هرودوت به‌گونه‌‏ای‏ تراژدی مانند بیان کرده است: کیاکسار برای رهایی از سلطه‏ سکاها به فریب آنان متوسل می‌‌شود. او و گروهی از مادها، جمع کلانی‏ از ایشان (سران سکاها) را به ضیافت می‌‏‌خوانند و همه را در حالت‏ مستی به قتل می‌‌‏رسانند و بدین منوال مادها قدرت از دست رفته‏‌ی خود را باز می‌‌یابند[٢٦].

سکاها بیشتر به حفظ وضع موجود ماد مایل بودند. به‌عبارت‏ دیگر، مخالفت تغییر وضعیت و قدرتمند شدن ماد بودند، چون‏ می‌‌‏دیدند که پیشرفت‏‌‌های نظامی و قدرت‌‏طلبی فروریتش ممکن‏ است خطراتی برای آنان ایجاد کند. به‌‏هرصورت، ممکن است به‏ این علت و یا به تحریک آشوریان و سایر قدرت‏‌های همسایه که‏ آنان نیز همین نظر را داشتند، به قتل فرورتیش اقدام کرده باشند.


سکاها در عصر هخامنشی

از زمانی‌که هخامنشیان به‌قدرت رسیدند و کوروش و داریوش‏ فتوحاتی انجام دادند و قلمرو ایران گسترده‌‏تر شد و حکومتی مقتدر در ایران ایجاد شد، دامنه‏ اطلاعات ایرانیان نیز بیشتر شد و اطلاعات مربوط به سکاها و سایر اقوام اطراف نیز کامل‏‌تر شد.

در کتیبه‌‏های هخامنشی از جمله بیستون و نقش رستم، اطلاعات مناسبی را می‌‌توان استخراج کرد. در کتیبه‏ نقش رستم، از قوم سکا به سک هوم ورکا و سک تیگرا خود نام برده شده است‏[٢٧].

طایفه‏ مشهور ماساژت یا ماساگت‏‌ها که با کوروش جنگ‏ کردند و سرانجام کوروش در جنگ با آن‌‌ها کشته شد هم از طوایف‏ سکاها بوده‌‏اند و هرودوت و برخی دیگر از منابع، از جمله استرابون، این مطلب را تأیید می‌‌‏کنند[٢٨].

نقاشی از مرگ کوروش به‌روایت هرودوت: به‌دستور تومیروس، ملکه سکاها، سر کوروش را بریدند و در تشتی پُر از خون قرار دادند و تومیروس خطاب به او گفت: آن‌قدر از خون بنوش تا سیراب شوی!

در کتیبه‌‌ی‏ نقش رستم از سه گروه سکایی نام برده شده است:

۱- سکاهای آن‌سوی دریا که احتمالاً در جایی از اطراف‏ دریاچه‌‏ی آرال جای داشتند، همان سکاهای اروپای شرقی بوده‏‌اند که بنا به گفته‏ هرتسفلد، در نواحی شرقی دریای آزوف زندگی‏ می‌‌‏کرده‏‌اند و داریوش به‌جای این‌که از طریق دربند قفقاز به سرزمین‏ آنان حمله برد، از راه بغاز به سفر لشکرکشی کرد[٢۹].

٢- سکاهای دارای کلاه‌ی نوک‏دار که به‌معنی سکاهای دارای‏ کلاه‏های نوک‌تیز است.

٣- سکاهای پرستنده‏ هئوم (Haumavarga)[٣٠]که در برخی منابع به‌نام سکاهای نوشنده‏ هئومه یا هوم‌خوار ذکر شده‏‌اند. این گروه سکاها منطقه‏ وسیعی از شمال شرقی ایران تا اروپا را شامل می‌‏‌شدند[٣۱].

میان نگاره‌‌های باقی‌مانده از دوران هخامنشی، به‌ویژه‏ نگاره‌‏‌های دور مقبره‌‏ی داریوش، فقط یکی از سه گروه سکایان‏ فوق‌الذکر دیده می‌‌شود و این نکته قابل ذکر است که در این نگاره‏‌ها، فقط گروه سکاهای تیز خود را می‌‌‏بینیم و این سؤال پیش می‌‌آید که‏ چرا گروه‏‌‌های دیگر سکایی در ان‌جا ترسیم نشده‌‏اند؟[٣٢].

پاسخ به این مطلب می‌‌‏تواند دو دلیلی خاص داشته باشد. یکی‏ این که شاید سکاهای تیز خود نماینده‏ همه گروه‌‏‌های دیگر سکایی‏ باشند و دیگر این‌که شاید در آن‌زمان (زمان ساخت مقبره) فقط تیز خودها در محدوده‏ امپراتوری بوده‏‌اند و تا آن‌زمان سکاهای هوم‌خوار و پردریا هنوز تابعیت دولت هخامنشی را نداشته‌‏اند.

در کتیبه‏ بیستون نیز داریوش در ستون اول بند هشتم، در فهرست کشورهای تابع هخامنشی، بیستمین کشور یا ایالت ذکر شده[٣٣]. و فقط به ذکر نام سکا به‌طور کلی اکتفا شده است. داریوش در کتیبه‌‏‌های‏ خود از گروه‌‏‌های متفاوت سکایی به‌‌عنوان اقوام چادرنشین شمال‏ یاد می‌‏کند[٣۴].

روش کوچ روی و زندگی عشایری سکاها، برای دولتی مانند هخامنشیان نیز باعث خرابی و ویرانی‌‏‌های بسیای بوده است. اما با وجود آن، سکاها در دست یافتن به قلمرو هخامنشیان عمدتاً ناکام‏ بودند. گزنفون ذکر می‌‏‌کند، پادشاه اسکیت‌‌ها که صاحب‌اختیار طوایف بی‌شماری است یارای آن‌که از سرحدات خود تجاوز کند، نداشت، بلکه منتهای آمال او آن بود که همین‌قدر رعایای طبیعی‏ خود را بتواند نگه دارد[٣۵].

اگر گفته‏ گزنفون درست باشد، علت درگیری کوروش با اقوام‏ سکایی (ماساژت‏‌‌ها) را چگونه می‌‌توان توجیه کرد؟ در این صورت، پاسخ مناسب این است که وی نمی‌‌خواسته و یا نمی‌‌‏توانسته است‏ که بپذیرد طوایف و قبایل تحت حاکمیت وی و یا پیرامون وی، به‌صورت خودمختار و مستقل به موجودیت خود ادامه دهند.

کوروش قصد ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر را داشت، ولی‏ وجود قبایل مستقل مانع از ایجاد چنین حکومتی بود، و به‌قول‏ گزنفون: کوروش چون در آسیا از آن قبیل طوایف و ملل آزاد و مطلق‏‌العنان بسیار دید، با قشون مختصری، از پارس بنای لشکرکشی‏ گذاشت‏[٣٦].

قابل ذکر است که هرودوت، در ذکر علت لشکرکشی کوروش‏ به سرزمین سکاها، به ثبت داستانی افسانه‌‏ای اکتفا کرده که چون‏ پاسخ ملکه‏ ماساگت‌‌ها برای ازدواج با کوروش منفی بود، وی‏ درصدد لشکرکشی به سرزمین ساکاها برآمد[٣٧].

اگرچه کوروش در این جنگ (جنگ با ساکاها) نتیجه‌‏ای نگرفت‏ و سرانجام توسط ماساژت‌‌ها کشته شد[٣٨]، اما داریوش، سازمان‏‌دهنده‏ بزرگ هخامنشی هخامنشیان، با تشکیلاتی که ایجاد کرد، هم موجب ثبات دولت هخامنشی شد و هم موفق شد سرزمین‌‌های جدیدی را به‌دست آورد و تا استپ‌‏‌های‏ سکاها در ماورای دانوب نفوذ کند[٣۹]. سرانجام‏ نیز سکاها را تحت تابعیت و فرمان خود درآورد.

سکاها در عصر داریوش و در اوایل سلطنت وی شورشی بر پا کردند. شورش آنان جزو شورش‌‏های کتیبه‏‌ی بیستون ثبت شده‏ است. رهبری شورش سکایان به‌عهده‏‌ی کسی به‌نام اسکونخا بود که دستگیر شد و به مجازات رسید. نقش او را در کتیبه‏‌ی بیستون، در برابر داریوش دست‌بسته نقش کرده‏‌اند[۴٠].

اما پس از آن سکاها آرام شدند، به اطاعت کامل داریوش‏ درآمدند و در سازمان‌‌های مالیاتی و حکومتی داریوش، به گفته‌‏ی‏ هرودوت، جزو ساتراپ پانزدهم محسوب می‌‏‌شدند[۴۱].


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدی خراسانی بازنویسی و ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- دیاکونوف، چ ۱۳٧۲، ص ۲۳۱
[٢]- هرودت، چ ۱٣٦٨، ص ۹٨
[٣]- موله، چ ۱٣٧٢، ص ٨
[۴]- دیاکونوف، چ ۱٣٧٢، ص ٢٢٦
[۵]- هرودت، چ ۱٣٦٨، ص ٢٦۵
[٦]- دیاکونوف، چ ۱۳٧۲، ص ٢٢٧
[٧]- فرای، چ ۱٣٧٧، ص ٧٠
[٨]- صفا، چ ۱٣۵٦، ص ٣۴
[۹]- ‏بختورتاش، بی‏‌تا، ص ۹٣
[۱٠]- باوند، بی‏‌تا، ص ٧٣
[۱۱]- زرین‌کوب، چ ۱٣٦٨، ص ۱٧
[۱٢]- پیرنیا، چ ۱٣٦۹، ص ۱٨٢
[۱٣]- همدانی، چ ۱٣٨٠، صص ۱٣۱٧-۱٣۱۹
[۱۴]- ‏هرودت، چ ۱٣٦٨، ص ٢٧۴
[۱۵]- لاکهارت، چ ۱٣٦٣، ص ۱٣
[۱٦]- راست، چ ۱٣٧٨، ص ٦۱
[۱٧]- دیاکونوف، چ ۱٣٧٢، ص ٢٦٦
[۱٨]- همان، ص ٢٦٦
[۱۹]- هرودت، چ ۱٣٦٨، ص ۴٦
[٢٠]- کامرون، چ ۱٣٧٢، ص ۴٦
[٢۱]- هرودت، چ ۱٣٦٨، ص ۴٦
[٢٢]- سایکس، چ ۱٣٢٣، ص ۱٦٠
[٢٣]- فرای، چ ۱٣٧٧، ص ۱۱٨
[٢۴]- هرودوت، چ ۱٣٦٨، ص ٦۱
[٢۵]- فرای، چ ۱٣٧٧، ص ٦٢
[٢٦]- هرودوت، چ ۱٣٦٨، ص ٦٢
[٢٧]- ستوده، بی‌‏تا، ص ۱۱
[٢٨]- همان، ص ۱۱٣
[٢۹]- همان، ص ۱٢۵
[٣٠]- فرای، چ ۱٣٧٧، ص ٧۱
[٣۱]- توران‌‏گر زمین، چ ۱٣٧٧، ص ٧۱
[٣٢]- همان، ص ٧۱
[٣٣]- سکاها، نوشته‏ طوسی مراغه‏‌ای، ۱٣٨٢، ص ۱٣۵
[٣۴]- بریان، چ ۱٣٧٧، ص ٣۹٨
[٣۵]- گزنفون، چ ۱٣۵٠، ص ۴
[٣٦]- همان، ص ۴
[٣٧]- همان، ص ۹۹
[٣٨]- لاکهارت، چ ۱٣٦٣، ص ۱۵
[٣۹]- موله، چ ۱٣٧٢، ص ۱٠
[۴٠]- ستوده، بی‏‌تا، ص ۱۱۴
[۴۱]- هرودوت، چ ۱٣٦٨، ص ٢٢۴


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

سید محمودی، امیر، سکاها و اهمیت آن‌ها در تاریخ ایران باستان، مجله‌ی رشد آموزش تاریخ، زمستان ۱۳۸٦ - شماره ٢۹، صص ۱۱-۱٦؛ بر گرفته از منابع زیر:
  • دیاکونوف، ایگور میخائیلویچ، تاریخ ماد، ترجمه‌ی‏ کریم کشاورز، تهران: علمی فرهنگی، چاپ سوم - ۱٣٧٢ خ.
  • هرودوت، تواریخ، ترجمه‏‌ی وحید مازندرانی، تهران: دنیای کتاب، چاپ چهارم - ۱٣٦٨ خ.
  • فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمه‏‌ی‏ مسعود رجب‌نیا، تهران: علمی‏ فرهنگی، ۱٣٧٧ خ.
  • صفا، ذبیح‌الله، خلاصه‏ تاریخ سیاسی اجتماعی ایران، امیرکبیر، تهران چاپ دوم - ۱٣۵٦ خ.
  • بختور تاش، نصرت‌الله، علل سیاسی نظامی انتخاب سه پایتخت در ایران‏ هخامنشی، ماه‌‏نامه‏ بررسی‌‌های تاریخی، سال ششم، شماره‏ ۵.
  • باوند، کیوس، بی‌‏تا، تاریخ تطبیقی باستانی ایران، تهران: گوتنبرگ.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم - ۱٣٦٨ خ.
  • پیرنیا، حسن، ایران باستان، (چ اول)، تهران: دنیای کتاب، چاپ‏ چهارم - ۱٣٦۹ خ.
  • همدانی، فاضل‌خان، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه‌ی فاضل‌خان همدانی، تهران: اساطیر، کتاب یرمیاه، ۱٣٨٠ خ.
  • لاکهارت، لاورنس، و دیگران، تاریخ و میراث ایران، ترجمه‏‌ی اردشیر زندنیا، تهران: جان‌زاده، چاپ اول - ۱٣٦٣ خ.
  • راست، نیکلای، ماتیکان سیستان (مجموعه مقالات)، ج اول، جواد محمدی خمک، مشهد واژیران، ۱٣٧٨ خ.
  • کامرون، جورج، ایران در سپیده‌دم تاریخ، ترجمه‏‌ی حسن‌انوشه، تهران: علمی فرهنگی، چاپ دوم - ۱٣٧٢ خ.
  • سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمه‌‏ی سید محمدتقی فخرداعی‏‌ گیلانی، تهران: نگین، ۱٣٢٣ خ.
  • ستوده، حسین‌قلی، قلمرو شاهنشاهی هخامنشی، ماه‌‏نامه‏ بررسی‌‏های‏ تاریخی، سال ششم.
  • توان‏‌گر زمین، محمدکاظم، تحلیل تاریخی ساخت تخته جمشید، تهران: اشتاد، چاپ اول - ۱٣٧٧ خ.
  • طوسی مراغه‏‌ای، حمید، کتیبه‏ بیستون، تهران: سمیر، چاپ اول - ۱٣٨٢ خ.
  • بریان، پیر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه‌ی‏ مهدی سمسار، زریاب، تهران چاپ اول - ۱٣٧٧ خ.
  • گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه‏‌ی بهمن کریمی، تهران: اقبال، ۱٣۵٠ خ.