جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

چپ و راست

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[اصطلاحات سیاسی]


چپ و راست (left and right)، و هم‌چنین اصطلاح‌های همردیف آن، مانند: چپروی و راستروی، جناح چپ و جناح راست و یا دست چپی و دست راستی، دو اصطلاح اعتباری در فرهنگ سیاسی جهان است که پس از انقلاب فرانسه رواج یافت.


[] ریشه‌شناسی

خاستگاه اصطلاح چپ و راست، انقلاب فرانسه است، که در مجمع ملی آن نمایندگان انقلابی تندرو در طرف چپ و محافظه کارها در طرف راست می‌نشستند (این سنت بعدها در پارلمان‌های اروپایی ادامه یافت). در آن روزگار این دو اصطلاح معنای روشن و جدا از هم داشت، یعنی چپ به‌معنای انقلابی بودن و هواداری از دگرگونی بیشتر بود و راست به‌معنای مخالفت با هر گونه دگرگونی یا حدودی از بازگشت به گذشته یا بازگشت کلی بود. اما از آن پس چنان فرازونشیبی از نظر معنایی، پا به پای پیدایش گرایش‌های تازه و گوناگون سیاسی و درهم‌آمیختگی گرایش‌ها از دوسو یافته است که تعیین مرز روشنی میان آندو ناممکن است، زیرا هر یک از این دو بر چسب، در معنای وسیع خود، چنان گرایش‌ها و گروه‌ها مختلف و ناهمسازی را در برمی‌گیرند که جز معنایی بسیار کلی و مبهم از آن‌ها بر نمی‌آید.

به‌طور کلی، جریان چپ شامل همه‌ی گروه‌های بهبودخواه و انقلات‌خواه روزگار نو است، یعنی لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها، آنارشیست‌ها، کمونیست‌ها، و جز آن‌ها، که ایدئولوژی آن‌ها زیر نفوذ اندیشه‌ها و باورهای جدیدی شکل گرفته است که از رنسانس به این سو، و بويژه در سده‌های هفده و هجده و نوزده، در اروپا پدید آمده است. مهم‌ترین این باورها عبارتست از باور به عقل (راسیونالیسم) در برابر ایمان دینی، پیشرفت‌باوری، برابری‌خواهی، باور به دموکراسی و آزادی و بشردوستی (اُومانیسم). ولی برداشت‌ها و تفسیرهای هر یک از این گروه‌ها از این مفاهیم چنان گوناگون و ناهمساز است که در بسیاری موارد آن‌ها را رویاروی هم قرار می‌دهد. به‌طور کلی، ویژگی‌های چپ را می‌توان موارد زیر دانست، که البته همه‌ی این موارد به‌طور مطلق شامل همه‌ی چپ‌ها نمی‌شود، بلکه هر یک کمابیش از آن‌ها برخوردارند:


[] تاریخچه

در مجلس مالکان، به سال ۱٧٨۹ میلادی در فرانسه، "عوام" در سمت چپ پادشاه می‌نشستند؛ چون "اشراف" در "موقعیت افتخاری" در سمت راست قرار داشتند؛ از همین‌رو، پژواک روانی و تأثیرگذاری واژگانی مفهوم چپ به این احساس بنیادین باز می‌گردد که واژۀ چپ در اشاره به "دستی که معمولاً ضعیف‌‌تر از دست دیگر - راست - است" مربوط می‌شود و رودررویی "اشراف" راست‌نشین در برابر "عوام" چپ‌نشین این احساس را تشدید می‌نماید.

این همبستگی در برداشت منفی در کلمۀ فرانسوی چپ - sinister (gauche) - لاتین و مشتقات آن‌ها نیز دیده می‌شود؛ و حتی در زبان‌های دیگر رایج در جهان نیز در خور ملاحظه است.

‌در مجالس و مجامع فرانسه، پس از انقلاب کبیر، نیز این شیوه به سنتی تبدیل شد که طبق آن اعضای "رادیکال" و "مساوات‌طلب" از منظر کرسی رئیس در سمت چپ مجلس می‌نشستند.[مهدی مطهرنیا، چپ و راست؛ از واژگان تا واقعیت سیاسی، وبگاه زمانه]

به گفتۀ دستگیر هژبر، رییس دوره‌یی شورای متحد ملی افغانستان، واژه‌های "چپ" و "راست" حدود یکصدوهشتاد سال پیش از امروز وارد ادبیات سیاسی در اروپا شد. او می‌نویسد:

    "داستان از جایی آغاز می‌شود که پس از سقوط قبیله‌ی "بوریان" و به‌قدرت رسیدن "لوییس فلیپ" در فرانسه، پارلمان آن کشور که متشکل از حلقات متنوع بود در سال ۱٨٣٠ میلادی از سوی پادشاه آنوقت به‌منظور مشوره، در باره‌ی اخذ مالیات از مردم، فراخوانده شد. نشست مجلس برمبنای تمایلات، تمایزات اندیشه‌یی و موضعگیرهای سیاسی اعضای پارلمان به‌گونه‌یی شکل گرفت که طرفداران تداوم وضع آن‌روز گار فرانسه یعنی محافظه‌کاران و سلطنت‌طلبان در سمت راست و آنانی‌که خواهان تغییر وضعیت و تحقق تحولات بنیادی به نفع اکثریت مردم بودند یعنی لیبرال‌ها و رادیکال‌ها در سمت چپ رییس پارلمان قرار گرفتند. بزودی محافظه‌کاران و سلطنت‌طلبان به‌عنوان جناح راست و رادیکال‌ها و لیبرال‌ها به‌عنوان جناح چپ در ادبیات سیاسی فرانسه معرفی شدند. این سنت بلافاصله به کشورهای دیگر اروپایی نیز گسترش پیدا کرد."[دستگیر هژبر، "چپ" و "راست" در فرهنگ سیاسی مدرن، پایگاه اصلی شورای متحد ملی]

این دو اصطلاح و نیز اصطلاح "میانه" ابتدا در زمان انقلاب کبیر فرانسه معمول شد. در مجلس ملّی فرانسه، نمایندگان محافظه‌کار طرفدار پادشاهی در سمت راست رئیس می‌نشستند و نمایندگان جمهوری‌خواه و انقلابی در دست چپ و نمایندگان میانه‌رو در وسط. این شیوۀ استقرار در واقع انعکاس گرایشات فکری محافظه‌کاری - کنسرواتیسم - لیبرالیسم و رادیکالیسم موجود در مجلس ملّی فرانسه بود.

این آرایش شکلی، پژواک محتوایی فکری بود که در بستر زمان پایایی خود را حفظ کرد و به صورت عرف پذیرفته‌شده در ادبیات سیاسی و آداب رفتاری اهل سیاست پژواک پیدا کرد. این اصطلاح به‌تدریج پس از انقلاب فرانسه در ادبیات سیاسی غرب رایج شد، به شکلی که در گذر زمان یکی از معیارهای اساسی در تقسیم‌بندی افراد، جناح‌های سیاسی و رژیم‌ها به‌شمار رفت و جایگاهی تثبیت‌‌شده برای خویش فراهم ساخت؛ به‌گونه‌ای‌که هم‌اکنون نیز پارلمان اروپا و مجالس جدید فرانسه از الگویی مشابه، در نشستن، تبعیت می‌کنند.

در رهگذر بیش از دو قرن حضور جدی این دانش‌واژگان در جغرافیای ذهنی و عینی کیهان سیاست، سروش جوانب گوناگونی از این معنا را می‌توان دریافت. هریک از این دو اصطلاح در این سفر تاریخی معانی مختلفی به خود گرفته‌اند و گرایش‌ها و گروه‌های ناهمسازی را تحت پوشش خود قرار داده‌اند. این دگردیسی گاهی چنان فراز و فرودهایی را طی کرده است که به سختی می‌توان از تمایز دقیق چپ و راست سخن گفت.

در فضای سیاسی، اغلب نمود کامل راست‌گرایی را در محافظه‌کاری پی می‌جویند؛ حتی رویکرد فاشیستی نیز، با وجود تفاوت در اصول، از جهات عدیده‌ای در جبهه راست‌های افراطی قرار می‌گیرد. نمونۀ گروه‌های چپ نیز سوسیالیست‌ها و رادیکالیست‌ها هستند. کمونیست‌ها و آنارشیست‌ها نیز، که بر برابری مطلق تأکید می‌کنند، جزء چپ‌های تندرو به حساب می‌آیند. این در حالی است که بسیاری از لیبرالیست‌ها را در ردۀ گروه‌های میانه قرار می‌دهند؛ به‌واقع لیبرال‌ها از جهات بسیاری، همچون دفاع از آزادی سیاسی، موافقت با اصلاحات و نفی امتیازات پدرسالارانه، تئوکراتیک و الیگارشیک متمایل به چپ، و از جهات دیگر مانند طرفداری از اقتصاد آزاد، رفاه عمومی و... هم‌گرا با راست می‌پندارند.

از نظر پایگاه طبقاتی، ایدئولوژی‌های راست بر مبنای منافع سرمایه‌داری بزرگ، تجّار و زمین‌داران شکل می‌گیرند و ایدئولوژی‌های چپ اغلب در بین روشنفکران و کارگران صنعتی نفوذ دارند و بر منافع طبقات پایین اجتماع تأکید می‌کنند.

به‌طورکلی و به‌ویژه در قرن بیستم میلادی، چپ و راست مبانی متعدّد و گاه متضادی پیدا کرد و بر ابهام آن و درهم‌تنیدگی ویژگی‌های آنها با هم بیش‌ازپیش افزوده شد. گاه در زمانی و مکانی خاص اندیشه‌ای راست، و در زمان و مکان دیگر همان اندیشه، چپ تلقی می‌شد. [رجوع شود به: مهدی مطهرنیا، چپ و راست؛ از واژگان تا واقعیت سیاسی، وبگاه زمانه]

پس از فروپاشی سوسیالیزم دولتی در اتحاد شوروی سابق و آنچه که ختم جنگ سرد عنوان شده است، نظریه‌پردازان دنیای سرمایه فرضیه‌ی معروف "پایان تاریخ" را مطرح کردند و مدعی شدند که سرمایه‌داری نظام ابدی برای بشریت است. در این میان تحت تاثیر اندیشه‌ی "جهانی‌سازی سرمایه" و "نظم نوین جهانی" تلاش‌های گسترده‌یی در راستای کمرنگ‌سازی بار معنایی "چپ" و "راست" در ادبیات سیاسی، انجام شد. تا جایی که موضع "مرکزگرایان" به‌عنوان جریانات سیاسی معتدل و میانه‌رو به‌شدت تقویت گردید.[دستگیر هژبر، "چپ" و "راست" در فرهنگ سیاسی مدرن، پایگاه اصلی شورای متحد ملی]

[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]