نگاهی به کارنامههای نظام امانی
(بخش نخست)
فهرست مندرجات
شاه امانالله بخش دوم
تحلیل کارنامه حکومتهای افغانستان زیر عنوان "بررسی حکومتهای افغانستان"، سلسه نوشتاری از نصیر مهرین، پژوهشگر افغان است. نخستین قسمت این تحلیل، به نظام امانی و دلایل سقوط آن متمرکز است که در دو بخش نشر میشود. این سلسله از نوشتهها در تارنمای صدای آلمان نیز انتشار یافته است.
[↑] بخش نخست
مرگ امیر حبیبالله خان (٢۱ فبروری ۱۹۱۹، جلالآباد)، یا بهگونۀ واضحتر قتلی که از لزومدید کودتای درباری برخاسته بود[۱]، شهزاده امانالله[٢]، جوان ٢٧ ساله را بر مسند قدرت امارت فراز آورد.
طلوع امارت امانالله، از سنخ پیشینیان خانوادهاش نبود، بلکه همراه بود با ابراز آرزوها و رویکردهای نوآورانه. کسب استقلال و بروز پارهیی از اصلاحات چشمگیر همزادانی بودند که در طلوع آن نظام پدید آمدند، و در فرجام گامهای برداشته شده، نقشی از آزمونهای سزاوار تأمل را در تاریخ جامعۀ ما بر جای نهاد.
نخستین جلوۀ پدیدارشدن تغییر و تحول، در شکستن پیمان و عهدی تبارز یافت که نیاکان امانالله خان با هند بریتانیایی به بهای از دست دادن استقلال بسته بودند. امیر جوان عهد و پیمان انصراف از استقلال افغانستان را نپذیرفت، بلکه طالب استقلال و خودارادیت شد. دو دیگر، امانالله خان به صدای نهفته در دل جامعه در زمینۀ ایجاد اصلاحات و ترقیجوییها گوش داد که خود نیز پیام آنها را در سینه داشت.
برای تحقق اصلاحات، برنامهریزی و تلاشها شروع شد. دستگاههای اداری و ساختارهای متفاوت با گذشته ایجاد گردیدند و اصلاحات بسیاری روی دست گرفته شد. یکی از ویژگیهای آن اصلاحات این بود که پیش از همه هر کدام را در چارچوب قانونی در نظر میگرفت. بر مبنای چنان نیازی قانون اساسی تحت عنوان "اصول اساسی دولت علیۀ افغانستان" و دهها نظامنامه وضع شدند[٣]. سیاست خارجی دولت جدید که تا حدودی موفقیتهای پیشبینی شده را همراه داشت، زمینۀ کسب کمکها و تحقق برنامههای اصلاحی و نوآوریها را در ساحات اقتصادی، اجتماعی، تعلیم و تربیه، عمرانی، اداری و سیاسی و نظامی فراهم آورد.
با وجود گذشت چندین دهه از آن زمان، هنوز هم تحلیلهای متفاوت و متأثر از مواضع و نگرشهای مختلف در بخش اصلاحاتشناسی امانالله خان ادامه دارد.
یکی از نگرشها پذیرفتن پارهیی از اصلاحات او است که از پاسخگویی به نیاز مردم، زمان و رشد جامعه بر میخیزد. در پیوند با طرفداران نگرش نخستین، توجه به پسمانیهای مزمن و دیرینۀ افغانستان و ضرورت ایجاد اصلاحات توجیهپذیر میشود. از این منظر وقتی از اصلاحات در زمان کوتاه دهۀ حکومتداری امیر جوان صحبت میشود، تجربهآفرینیهایش ایجاب بحثهای بیشتری را میکند. تأمل به نارساییها، کمبودها، کج رویها و اشتباهات و دیگر عوامل نامساعد، مکث بیشتر را مطالبه میکند.
نگرش دیگری که از قرائت دینی محافظهکارانه و تجددستیز از اسلام ناشی میشود، پیوند ناگسستنی با برداشت پیشوایان مذهبی مخالف در زمان امانالله خان دارد که آن اصلاحات را برنتابیده، وابستگی به حفظ سنن پیشین را ارج نهادند. در نگرش و موقف دومی، سنتهای سازگار با نظام قبیلهیی به سهولت محافظت خویش را توجیه کرده و حوزۀ بحث فراختر را با این حکم کوتاه میکند که اصلاحات امانالله خان غیراسلامی بود.
با توجه به دو دیدگاه بنیادین که مبنای برخورد با دورۀ امانالله خان اند، آن اصلاحات در محراق توجه قرار گرفته است. آن چه در پایان میآید، سایه روشنهای تواند بود در معرفی فشردۀ اصلاحات و بازشناسی این دو دیدگاه.
براساس دیدگاه نخستین، واضح است که امیر جوان در راستای تحولطلبی آماده و کوشا بود. او بهمنظور مشوره با برخی مردم جامعه در جرگهها تعدادی را گرد میآورد که در گذشته جلوهیی از آن وجود نداشت. عمل او با بنیاد سنتهایی که در گذشتهها در زمینۀ حکومتداری معمول بود، متمایز بود.
مردم به رفع تبعیض مذهبی نیاز داشتند. دولت در کاهش آن بار سنگین اقدام نمود. از همان رو بود که نه تنها تبعیض مشهور به دورۀ جد امانالله خان (امیرعبدالرحمان خان) رفع شد، بلکه با دید انسانگرایانه، هندوهای کشور در لویه جرگه و بقیه مشاغل دولتی سهم یافتند[۴]. به تحصیل دختران توجه شد. مردم به سوادآموزی نیاز داشتند.
اگر در زمان امیر حبیبالله خان، سالها طول کشید تا سراجالاخبار انتشار یافت و با دشواریها از حنجرۀ دردمند سخن گفت، در سالهای پس از کسب استقلال نشریههای متعددی انتشار یافتند.
فابریکهها و موسسات تولیدی از کشورهای خارج وارد و بهکار انداخته شدند. اما این که چگونه برنامهریزی شدند و چگونه از آنها استفاده بهعمل آمد، نیازمند نقد و ابراز نظر است.
برعلاوه این فعالیتها، آزادی زندانیان دورۀ امیر حبیبالله، حتا با بسیاری آزادسازیهای چند دهۀ پسین تفاوت داشت. زیرا به همه زندانیان سیاسی آزاد شده که عدهیی در انتظار اعدام بهسر میبردند، چوکیهای دولتی و وظایفی سپرده شد که در چرخاندن ماشین دولتی بسیار مؤثر بود.
بازتاب استقبال مردم طی این مرحله از فعالیتهای اصلاحی در برخی کتابهای جدی، این است که همه خوشنود بودند. اما آن وضعیت، زودگذر بود. زیرا با گذشت زمان و شکلگیری قطببندیهای اجتماعی – ذهنی و تنشهای خشونتآمیز، پایان یافت.
[↑] عوامل بحران
دو عامل بیش از همه در پیدایش مصیبتها مؤثر بهنظر میرسند: نخست، ناسازگاری و برخوردهای سطحی با تجدد، دو دیگر، اصلاحات تفننآمیز و دستگاه ناسالم دولتی.
۱- ناسازگاری برداشتهای سطحی با تجدد
از آنجایی که اصلاحات دورۀ امانالله خان واکنشهای خشونتآمیز را در پی داشت نتوانستند سیر تحقق خود را بپیمایند. گرفتاریهای نظامی و مصارف کمرشکن آن، بار سنگینی را بر دوش دولت میگذاشت.
صفبندیهای شورشیان بهویژه با نشانههای دینی تبارز یافت. وضع قانون اساسی و نظامنامههای متعدد، آغازیدن اصلاحات، برای قشر سنتگرایی که بیشتر با هویت ملایی معرفی میشدند، ناخوشایند بود. اگر عصاره و فشردۀ بخشی از نظامنامههای دورۀ امانی را در نظر آوریم، تردیدی بر جای نمیگذارد که تطبیق آنها محدودیتهایی را برای ملاهای سنتی با خود داشت. با وجود آن که نظامنامهها و بخش قابل ملاحظۀ اصلاحات بر مبنای باورمندی به دین اسلام وضع شده بودند، اما ملاها و بهتدریج قشر اشرافیت و دارندۀ مریدها، آنها را با معیارها و ملاکها، با تعبیرها و تفسیرهای معینۀ خودشان به ارزیابی گرفته، مردود و غیراسلامی و کفرآمیز تبلیغ نمودند.
بهطورمثال، "محمدصادق مجددی (ملقب به گلآغا) با فضلالرحیم خواهرزادۀ خود بهتاریخ ٢٨ سپتمبر ۱۹٢٨ کاغذی ترتیب داد و در آن امضای ۴٠٠ ملا و عالم دین را گرفت و به شاه گسیل کرد. در این کاغذ آنها اصلاحات امانالله خان را مخالف اصول اسلام دانستند و شاه را متهم به انحراف از اصول دین ساختند ..."
و در اعلامیۀ ۱٢ فقرهیی رهبران شورش شنوار (۱۹٢۹) از جمله تذکر رفته بود که " قبایل مشرقی به توافق رسیدند آن اصلاحات را که مخالف شریعت است فسخ نموده و امیر امانالله شکستخورده را به قتل برسانند."
" عامل تمام این ناآرامیها کدام محرک شخصی در برابر استبداد زمامداران نبوده، بلکه فسخ اصلاحات کفرآمیز و تقویت دین است. زیرا قوانینی که توسط امیر امانالله تدوین شده، در امور مذهب حنفی مداخله نموده و قوانین شریعت مقدس را از نظر انداخته است."[۵]
و یا "ملاعبدالله، بهیک دست قرآن مجید و بهدست دیگر نظامنامه را گرفته میگفت: مسلمان حقیقی باید بین نظامنامه و قرآن مجید انتخاب نماید."[٦]
٢- اصلاحات تفننآمیز و دستگاه ناسالم دولتی
بخش اندک دیگر از اصلاحات شاه، که جنبههای غیرضروری و کودکانه داشت، اصلاحات سالم و مورد نیاز را آسیب پذیر مینمود. مثلا تغییر روز رخصتی از جمعه به پنجشنبه و برداشتن رخصتی روز عرفه (روز پیش از عید) را مثال میآوریم.
اصلاحات شاه بهدلیل علایق سنتی مردم که به روز جمعه با نگاه تقدس آمیز مینگریستند، واکنش برانگیز شد. نمونۀ دیگر، الزامی ساختن مردم در نحوه پوشش شان بود. شاه مردم را به پوشیدن کلاه وادار نمود[٧].
وارتان گریگوریان به موارد بیشتری اشاره مینماید که در تشخیص کج رویهای دولت امانی کمک مینماید. او مینویسد: "شاید یکی از بزرگترین ناکامیهای امانالله خان این بود که بهجای تأکید ورزیدن به روی رشد اقتصادی کشور، تلاشها و امکانات در دست داشتۀ خود را به پرداختن به نشانههای پیشرفت و ترقی به هدر داد. مثلاً او وسیله ضبط صوت و بلندگو خرید و ملاقاتگاهها و هوتلها تعمیر کرد، قهوه خانه و یک سینما را به کار انداخت. صدور پاسپورت را آغاز کرد. به اقتباس از لباس غربی اصرار ورزید"[٨].
دستگاه دولتی با فساد و رشوهستانی و بالتبع مردم آزاری آمیخته شد. دست غالب یافتن کارمندان بیمسؤولیت و خوداندیش، به دستگاه دولتی ظرفیتهای مردم آزارانۀ بیشتر بخشید. مشهور است که رشوتستانی و بیبازخواستی بیداد مینمود و مردم علاقهیی به سهمگیری با مطالبات مرحلۀ پسین شاه نداشتند[۹].
پنداشته میشود که این عوامل زمینههای رشد مخالفین را بیشتر فراهم آورده بود. از آنجایی که دقت به شاه امانالله خان یا نماد آن دولت او را نیز با خصایل تک روانه و بیاعتنایی به نظرات پیشنهادی و بهبود طلبانۀ همکاران دولتی نشان میدهد، نتیجۀ حاصله این است که دولت در بطن خود اسباب سقوط خویش را پرورش میداد.
روش خودپسندانۀ شاه، که با نیاز یک دستگاه مبتنی بر مشارکت و همکاری در تناقض قرار داشت، در راستای حل نیازمندیهای اساسی مردم قرار نگرفت. در نتیجه به ایجاد فاصله میان او و مردم و کسانی انجامید که واقعبینانه به اوضاع میدیدند[۱٠].
از آن رو، همان مردمی که در مرحلۀ نخست به صدای تشریک مساعی پاسخ گفته بودند، از کنار دولت و شاه برکنده شدند و به نداهایی داعیه داران دین و مذهب که اصلاحات شاه را کفرآمیز تلقی مینمودند لبیک گفتند. شورشهای شنوار و خوست کمر دولت را شکست. و هنگامی که شورشهای شمالی تحت رهبری حبیبالله کلکانی آغاز شد، برای جلوگیری از آن به نیرو و توانی نیاز بود اما در دولت چنان رمقی باقی نمانده بود.
با توجه به سیر همین جریانها است که عوامل عمده را در خود جامعه و نظام امانی میتوان دریافت. این نگاه، عوامل ناهنجاریها، نا به سامانی و شورشها را در داخل جامعه نشان میدهد، ابعاد جامعه شناختی آن را برملا مینماید. بر بنیاد این نگرش، نظام امانی و دستگاه حکمروایی آن به حیث نظام بحران زا که بهتدریج کفایت و درایت را از دست میداد، در محراق توجه قرار میگیرد. نگاه از این دریچه به شورشها و انگیزههای ایجاد آنها، رویکرد جامعهشناسانه دارد. رویکردی که نقش عنصر قبیله، بافت عنصر دین و مذهب با آن، نازل بودن سطح فرهنگی و سخت جانی سنتها را مطرح میکند. در پهلوی آن، نقش ستم کارانۀ دولت و حرف ناشنوی آن را در نظر میگیرد.
در هیات این طرز دید، پیوند میان اعمال خوب یا بد (اصلاحات سالم و مردم آزاریها) نظام امانی بهعنوان کنش و واکنش در نظر گرفته میشوند. وقتی با این دید به فاکت یابی و سند نگری برای تحقیق پیرامون دورۀ امانی نگریسته میشود، در نتیجه ملاحظه میگردد که تکیه اصلی عناصر دارندۀ توان و نیروی واکنش و شورش مسلح، بر عناصر راه یافته و جای داشته در بافت اذهان مردم عوام است. این مردم هرقدر از نظام حاکم آسایش ندیدند و زنجیر پیوندهای اداری آن را ضعیفتر یافتند، به سهولت بهسوی رهبری شورشیان ناراضی کشیده شدند.
رهبران شورشی ضدنظام و اصلاحات امانی، مظهر شعور غالب اکثریت مردم بودند. آنها پارهیی از اصلاحات شاه و نظام او را در تقابل با باورهای خود میدیدند. این بود که ملاهای پیش قدم با مشاهدۀ مردم آزاریها و نارضایتیهای رو به تزاید مردم، با مشاهدۀ شگافها در داخل نظام امانی، نخست جسور شدند و اندک اندک دامنۀ فعالیت شان گسترش یافت. در شورش شنوار، عامل نخست برانگیزاننده بیکفایتی و اعمال تحریکآمیز مقامات دولتی بود که محرک شورشهای بعدی شد.
در جنوبی، ملا عبدالله و ملا عبدالرشید، با درک و برداشت متفاوتتر از برداشتی که شاه از دین اسلام داشت، در حالت تدارک برای ابراز مخالفت خویش بودند. آنها معتقد بودند که نباید غیر از قرآن مجید که قانون موعظۀ الهی برای رفاه و آسایش بشر است، قانونی از طرف دولت در دستور کار و رهنمای عمل دولت باشد. چنان بود که عمل تدوین قانون اساسی را بدعت غیراسلامی و کفرآمیز تلقی نمودند و به حفظ باورداشتهای آن به خونینترین اقدامات روی آوردند. دستگاه ناکارا هم بیکفایتی خود را به موقع در معرض نمایش قرار داد. همان بود که در پایان کار شاه ماند و چند صد تن عسکر.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط نصیر مهرین برشتۀ تحرير درآمده است.از پژوهشگران مسایل تاریخی صمیمانه دعوت میکنیم که در صورت علاقمندی، در این سلسله نوشتار و بحثها سهم بگیرند.
[↑] پینوشتها
[۱]- پژوهشهای دقیقتر سالهای پسین، مبین آن اند، که امیر حبیبالله خان براساس طرحی که شهزاده امانالله خان و متحدین او ریخته بودند، به وسیلۀ شجاعالدوله خان غوربندی به قتل رسیده است. البته در گذشتهها نیز چنین ذهنیت و شایعهیی در جامعه، در خارج کشور وجود داشت. در پیوند با این موضوع از طرف صاحب این قلم زیر نام "امیر حبیبالله خان را چه کسی کشت؟" در کتاب کوچک "چرا افغانستان در مسیر تاریخ توقیف شد؟" انتشار یافته است. در راستای دریافت این موضوع، به بیگناهی شاهعلی رضاخان، محافظ امیر حبیبالله خان که با لزومدید امانالله خان اعدام شد، نیز توجه مییابیم.
[٢]- امانالله خان در سال ۱٨۹٢ ع. در شهر کابل دیده به جهان گشود. سومین فرزند امیر حبیبالله بود. در سال ۱۹۱۴ با ثریا دختر محمود طرزی ازدواج کرد، که ثمرۀ آن سه پسر و چهار دختر است. پس از قتل امیرحبیبالله، پادشاه شد (۱۹۱۹). اما هنوزهم اصطلاح امیر مروج بود. در سال ۱۹٢٦ عنوان شاه معمول گردید. افغانستان را کشور آزاد اعلام نمود و جنگ استقلال را رهبری کرد. برای ٨ ماه (۱۹٢٧-۱۹٢٨) به مسافرت برخی کشورهای آسیایی و اروپایی پرداخت. (گزارش سفرشاه از طرف آقای عزیزالدین وکیلی پوپلزایی زیر نام سفرهای غازی امانالله شاه در دوازده کشور آسیا و اروپا ۱٣٠٦-۱٣٠٧ در سال ۱٣٦۴ در کابل منتشر شده است) در سال ۱۹٢۹ از مقام پادشاهی استعفا داد. در قندهار دوباره پادشاهی خود را اعلام داشت اما بازهم منصرف شد. از راه چمن - بمبئی به ایتالیا رفت. چندی در فعالیتهایی که برای ایجاد جبههیی علیه محمدنادر شاه مطرح بود، سهم گرفت اما عقب نشست و بالاخره برای محمدظاهر شاه بعیتنامه فرستاد. در زمرۀ چند تن از شاهان باسواد در تاریخ افغانستان بود. نطقهای او به وسیلۀ آقای نصرالله سوبمن و فرهاد ظریفی در سال ۱٣٧٠ در کابل انتشار یافته است.پس از شروع زندگی در ایتالیا ماهانه ۱۵٠ پوند دریافت میکرد. در ٢٦ اپریل ۱۹٦٠ وفات نمود. جنازهاش به افغانستان انتقال یافت و در کنار قبر امیر حبیبالله خان در جلالآباد به خاک سپرده شد.بیشترین معلومات فشردۀ بالا از کتاب Who´s Who of Afghanistan نوشتۀ پروفیسور Ludwig W. Adamec ص ۱۱٨ و افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص ۱۱۴ زیر عنوان مبارزه از خارج گرفته شده است.[٣]- برای دسترسی به نظامنامههای دورۀ امانی، مشکلات زیادی وجود داشت. نظامنامهها نزد اقراد معدودی بودند. از چند سال به این طرف کتابخانۀ دیجیتال، نیز نظامنامهها را در روی صفحه انترنیت انتشار داده است. علاقمندان میتوانند به آنجا مراجعه نمایند.
[۴]- دیوان گشن سنگه، دیوان لچمن داس، دیوان شنکرداس در لویهجرگه اشتراک داشتند. مراجعه شود به کتاب "رویداد لویهجرگه ۱٣٠٣ زیر عنوان اسامی محترم شرکای لویهجرگه" و در هیأت مذاکرات میسوری (۱۹٢٠) برای به رسمیت شناختن استقلال افغانستان؛ دیوان نرنجنداس بهعنوان یکی از اعضای مهم هیأت افغانستان حضور داشت. او بعدتر هم در نظم و نسق امور مالیه افغانستان سهم بهسزا دارد.
[۵]- کاظم. دکتر سیدعبدالله. یک بررسی تحلیلی تاریخی. زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد. صص ۱۵۹-۱٦٠. کالیفورنیا. امریکا نوامبر ٢٠٠۵ ع.
[٦]- ل. پولاداد، اصلاحات و انقلاب ۱۹٢۹. ص ۹٣ برگردان دکتر باقی یوسفزی، ۱۹٨۹، پشاور - پاکستان.
[٧]- بحث موضوع لباس وکلاه در زمان امانالله خان و بازتابهای آن از این قلم زیر نام کلاهنامه انتشار یافته است.[٨]- Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan: politics of reform and modernization, 1880-1946. Stanford, Calif: Stanford University Press, 1969 p.271[۹]- محیالدین انیس در کتاب بحران و نجات، نمونههای بیشماری را در این زمینه بهدست میدهد.
[۱٠]- مراجعه شود به کتاب "درنگی برزمینۀ استبدادشناسی نادرخان" بخش مربوط به مواضع و نقطهنظرهای عبدالرحمان لودین. تألیف نگارنده.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ نصیر مهرین، نگاهی به کارنامههای نظام امانی (بخش نخست و دوم)، با ویراستاری: فرهمند؛ دویچه وله (رادیو صدای آلمان)