|
نهضت اسلامی افغانستان
فهرست مندرجات
◉ پیشینهی تاریخی
◉ اهداف
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
افغانستانشناسی بنیادگرایی اسلامی
نهضت اسلامی افغانستان جریان سیاسی دینی است که به تأثیرپذیری از اندیشههای اخوانالمسلمین مصر در افغانستان، در نیمهی دوم قرن بیستم - در حمل ۱٣۴٨ خورشیدی - پدید آمد، به مرور رشد کرد و گسترش یافت و نیز در نهایت، در دههی اخیر همان قرن، خود را بر سرنوشت مردم افغانستان تحمیل نمود. چنانکه به گفتهی مهندس محمدامین کریم، کارشناس جامعهشناسی افغان مقیم فرانسه، وقایع چهل سال اخیر افغانستان و جهاد اسلامی که از آن سرچشمه گرفت، ارتباط تنگاتنگ با نهضت اسلامی افغانستان دارد[۱].
▲ | پیشینهی تاریخی |
مسألهی بنیادگرایی اسلامی، در جهان اسلام سرگذشتی به درازی تاریخ اسلام دارد و افغانستان نیز بهعنوان یک کشور اسلامی، تاریخ دورهی اسلامی آن از این قاعده مستثنا نیست. بنابر این، پیشینهی نهضت اسلامی در افغانستان چه بسا فراتر از جنبش جوانان مسلمان (اخوانالمسلمین یا بهتعبیر عوام اخوانیها) و گروههای که بعدها از پیکر آن مانند حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان و یا دهها گروهی دیگر که به تأثیرپذیری از آن بهوجود آمدند، میباشد. در افغانستان مقاومتهایی که در برابر تجاوز انگلیسیها شکل گرفت، عمدتاً به رهبری روحانیان و علمای دینی بود که در چهرهی جهاد علیه کفار بر ضد استعمار ظاهر شد. سپس اندیشههای اصلاحگرانهی سید جمالالدین افغان به آن صیقل داد و در نهایت منجر به اعلام استقلال این کشور گردید.
از این روی، به گفتهی سیدهادی خسروشاهی، نویسندهی ایرانی کتاب «نهضتهای اسلامی افغانستان»، تاریخ پیدایش حرکت و جنبش جدید اسلامی افغانستان، از دوران نهضت مقاومت بر ضد نظام کمونیستی و سلطهی «خلق و پرچم» و ورود نیروهای اشغالگر شوروی آغاز نمیشود. از یک قرن پیش، و پس از آغاز روشنگریهای، سید جمالالدین افغانی مبارزهی مسلمانان، بهرهبری علمای اسلامی بر ضد نفوذ بیگانگان و حکومت مطلقهی سلطنتی، در افغانستان ریشه دوانیده و نبرد علیه سلطهی استعماری انگلستان استمرار یافت، تا آنجا که حرکتهایی توسط افرادی چون مولوی مشک عالم، مولوی صاحب قلعهبلند، قاضی عبدالظاهر، سامی پغمانی، مولوی عبدالوهاب پنچشیری در مقاطع مختلف برای پایان دادن به سلطهی استعمار و حاکمیت رژیمهای وابسته به آن بوجود آمد که هر کدام پس از مدتها مبارزه، به نحوی سرکوب شدند[٢].
سید جمالالدین افغان یکی از از پیشگامان نهضتهای اصلاحطلبانهی اسلامی قرن نوزدهم، در جهان اسلام بود. به گفتهی سید قاسم رشتیا، مورخ و پژوهشگر افغان، از جمله تأثیرات افکار سید جمالالدین افغان این بود، کسانی که مانند محمود طرزی و خاندان او که سید را در استانبول دیده بودند، چند سال پس از آن، به افغانستان آمدند و افکار سید را پخش و به مردم ابلاغ کردند.[٣] اما اندیشههای شخصی محمود طرزی آمیزهی از جهانبینی اسلام و ناسیونالیسم بود.
در سال ۱۹۱۹ میلادی، زمانی که امیر امانالله، یک روز پس از قتل پدرش سلطنت خود را با اعلام استقلال افغانستان آغاز کرد، به مردم وعدهی اصلاحات داد. مهمترین بخش اصلاحات دورهی امانی، به گفتهی دکتر عبدالاحمد جاوید، رئیس پیشن دانشگاه کابل، توسعهی آموزش و پرورش مدرن بود[۴]. بدین ترتیب، شاه امانالله، با اجرایی اصلاحات از جمله رفع حجاب و آموزشش زنان، تخم آزادی را در کشور پاشید[۵]. اما اصلاحات او برای جامعهی سنتی افغانستان و بهویژه ملایان قابل هضم نبود.
تصویب قوانین جدید، واکنشهای تند را در محافل مذهبی برانگیخت. میر غلاممحمد غبار مینویسد:
- «حکومت امانالله خان پس از تصفیهی حساب با دولت انگلیس، مشغول اصلاحات داخلی گردید، مردم که افغانستان طالب پیشرفت بودند، بهطور جدی به همکاری دولت برخواستند و از تمام ریفرومهای جدید استقبال کردند... برای نشر معارف جدیده در پرداخت مالیات خود، فی روپیه چند پیسه بهنام «اعانهی معارف» را پذیرفتند و در تمدید سرکها (خیابانها) داوطلبانه خدمت و از صنایع جدیده و نظام دیموکراتیک بهشدت پشتیبانی کردند و حتی زنان کشور در مدارس داخلی، نپر جریدهی «ارشادالنسوان»، تأسیس انجمن «حمایت نسوان» و غیره مشغول به فعالیت شدند. روی همرفته مردم در تمام این ریفورمها ناآشنا - بدون تعصب و کهنهپرستی - از دولت جوان افغانی حمایت نمودند. این بود که شاه توانست ریفورمهای خود را در مرحلهی اول از ۱۹۱۹ تا ۱۹٢۴ میلادی موفقانه - علیالرغم، دسایس خارجی و ضدیت قوههای ارتجاعی - به مرحلهی اجرا درآورد.
اما، مرحلهی دوم ریفورم که از سال ۱۹٢٧ میلادی آغاز شد، با آنکه منافع عمده داشت، در نطفه خنثی شود. زیرا هیچ حکومتی نمیتواند خدمت مترقی به کشوری نماید مگر آنکه از پشتیبانی وسیع تودههای مردم برخوردار باشد... اینکه ناکامی مرحلهی دوم ریفورم حکومت امانیه را برخی تنها نتیجهی مخالفت اقلیت فیودال و روحانی، و یا توطئه و دخالت یک دولت خازجی میدانند، بهطور کلی، مطابق واقعین نیست. همچنان قضاوت کسانی که این ناکامی را نشانهی جمود و تعصب ملت افغانستان دانستهاند، ارتباطی با واقعیت ندارد. در واقع مردم افغانستان مانند هر ملت دیگر طبیعتاً خواهان پیشرفت زندگی است. تاریخ افغانستان نشان نمیدهد که مردم افغانستان بر ضد تمدن و فرهنگ در هیچ دورهی قیام کرده باشد... پس علت اغتشاش افغانستان در سوءاداره دولت و بیکفایتی مأمورین دولت بود که هر امر حیاتی و مقدسی را با رشوهخواری و خیانت ملوث میکردند و هر ریفورمی را بهشکل منفور و مستکره در نزد ملت تمثیل مینمودند. زمانی که شاه و دولت از حمایت مردم محروم شد و تنها ماند، آن وقت، دشمن خارجی، از این عدم رضایت مردم سوءاستفاده کرد و اقلیتهای ارتجاعی و مسلوبالحقوق که به دشمن دولت و ریفورم تبدیل شده بودند، وارد صحنه گردیدند و در نهایت، دولت سرنگون شد.»[٦]
اولین شورش از منطقهی منگل در پکتیا به رهبری ملا عبدالله معروف به ملای لنگ آغاز شد. او در دستی قرآن و در دستی دیگر قانون جزا، از مردم میپرسید که کدام را قبول دارند. سید قاسم رشتیا میگوید:
- «یک تعداد ملاها در سمت پکتیا تحریک شدند. اینها در مقابل نظامنامهها و قوانینی که اماناللهخان طرح کرده بود، میگفتند که امانالله خان از قرآن دور شده و از خود قوانین و نظامنامه ساخته است. هرچند امانالله خان کوشید با فرستادن هیأتهایی از میان ملاها [ملاهای پکتیا را قانع سازد که قانون جزا مخالف اسلام نیست]؛ اما چون آنها از بیرون تحریک شده بودند قبول نکردند. در سال ۱٣٠۴ خورشیدی مصادف با سال ۱۹٢۵ میلادی گویا شورشی در قبیلهی منگل صورت گرفت و تا لوگر سرایت کرد، و وضعیت افغانستان دچار مشکلات شد.»[٧]
ملای لنگ بعد از گرفتاری، با عدهای از همکارانش در کابل اعدام شد و برخی از همدستانش به شمال کشور تبعید شدند.
پس از شورش منگل، امیر امانالله که لقب شاه را اختیار کرده بود، از دسامبر ۱۹٢٧ تا جولای ۱۹٢٨ به سفر بزرگی پرداخت و در این سفر از هند، مصر، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، آلمان، بریتانیا، لهستان، شوروی، ترکیه و ایران دیدار کرد. تمدن غرب، شاه امانالله را شگفتزده ساخت. شور و شوق برای اروپایی ساختن کشور در فرصتی کوتاه ذهن او را کاملاً مشغول کرد و این به قیمت بزرگی برای سلطنت و مردم تمام شد.
درباریان محافظهکار واپسگرا، خواهان لغو اصلاحات و بازگشت افغانستان بهشیوهی سنتی بودند و ملایان به چیزی کمتر از محتویات سخنان امیر حبیبالله کلکانی - مشهور به بچهی سقأ - راضی نمیشدند. کلکانی، زمانی که پس از سقوط نطام امانی به قدرت رسید، اعلام داشت:
- «مه (من) اوضای (اوضاع) کفر و بیدينی و لاتیگری حکومت سابقه ره (را) ديده، و برای خدمت دين رسولالله کمر جهاده (جهاد را) بسته کدم (کردم) تا شما بيادرها ره (برادرها را) از کفر و لاتيگری نجات بتم (بدهم) مه بادازی (بعد از اين) پيسه (پول) بيتالماله به تعمير و متب (مکتب) خرج نخات کدم (نخواهم کرد) بل همه ره (را) به عسکر خود ميتم (ميدهم) که چای و قند و پلو بخورن، و به ملاها ميتم که عبادت کنن، مه ماليه سفايی و ماسول (محصول) گمرک نمیگيرم و همه ره بخشيدم و دگه (ديگر) مه پاچای (پادشاه) شماستم، و شما رعيت مه میباشين بروين (برويد) بادازی هميشه سات خوده تير کنين (ساعت خود را خوش بگذرانيد)، مرغبازی بودنهبازی کنين، و ترنگ تانه (شاداب) خوش بگذرانين.»[٨]
بههر حال، مخالفتهای واپسگرایان با شاه امانالله منجر به دو شورش عمده شد: اولی همان شورش منگل در سال ۱۹٢۴ بود و دومی در اواخر سلطنتاش در سال ۱۹٢٨ که منجر به سقوط سلطنت او گردید.
در ۱۹ جنوری سال ۱۹٢۹ پس از فرار شاه امانالله و سلطنت سه روزهی عنایتالله، حبیبالله کلکانی با عنوان «امیر حبیبالله خادم دین رسولالله» به مقام پادشاهی تکیه زد. بهقول خلیلالله خلیلی، شاعر نامدار افغانستان که سرمنشی امیر حبیبالله بود، «او آدم بیسواد اما با وفا، او آدم بیسواد اما با ایمان، او آدم بیسواد اما شجاع»[۹] و مخالف اصلاحات بود که با حمایت ملایان مرتجع و انگلیس به قدرت رسید. اما هدف انگلیسیها این بود که از حکومت او بهعنوان حکومت انتقالی به حکومت مطلوب خود استفاده کنند. چنانکه سید قاسم رشتیا میگوید: «انگلیسها هیچوقت امانالله خان را با افکارش و با حرکاتش در مجاورت هندوستان قبول نداشتند. مسلم بود که جلو او را بایستی میگرفتند»[۱٠] و در نهایت به گفتهی انتونی آیمن، پژوهشگر انگلیسی، این خانوادهی مصاحبان (خانوادهی نادرخان) بود که در مبارزه برای کسب قدرت از مخالفت انگلیسیها با شاه امانالله سود بردند.[۱۱] نادرشاه و برادرانش که از شورش علیه شاه امانالله درس گرفته بودند، روابط خود را بهطور خصوصی با روحانیون مقتدر خوب نگهداشتند. هرچند در دورهی سلطنت نادرشاه، به قول عزیز نعیم «رفوم ها قطع نشد»[۱٢] اما، از لحاظ سیاسی، ظلمت استبداد، استثمار و استحمار بر افغانستان چیره گشت.
با این حال، در سال ۱٣٢٠ خورشیدی، طلبهی جوانی که سید اسماعیل بلخی نامیده میشد و در شورش مسجد گوهر شاد در مشهد شرکت داشت، از ترس مأموران امنیتی ایران فرار کرد و به هرات رفت و در مدت حدود دو سال و اندی توانست سازمانی را بهنام «مجتمع اسلامی» بهوجود آورد. با گسترش دامنهی نهضت اسلامی، به توصیهی دوستان و همفکران مسلمان، بلخی از طریق میمنه و اندخوی و بلخ به مزارشریف آمد و به سازماندهی دقیق مجتمع اسلامی پرداخت. بعدها وی پس از ورود به کابل در سال ۱٣٢۴ یا ۱٣٢۵ «کمیتهی مرکزی مجتمع اسلامی» را بهطور سری تشکیل داد و بعد نام «حزب ارشاد» را برآن مجتمع گذاشت که مقر آن در چنداول بود و تا افشا و زندانی شدن اعضای آن اغلب مردم از موجودیت آن خبر نداشتند[۱٣].
سید اسماعیل بلخی و جمعی از یارانش تصمیم داشتند که در اول حمل ۱٣٢۹ خورشیدی (اولین روز نوروز)، مسیر عبور ماشین شاه محمود خان به دامنهی علیآباد (کارتهی سخی) را بمبگذاری کنند، اما در آخرین شبهای گردهمآیی و تدارک طرح نهایی ترور، گل جان وردک که یکی از عوامل دولت بود، از موضوع آگاهی یافت و آن را بهدستگاه استخبارات گزارش داد. شب اول حمل، جمعی از یاران بلخی دستگیر شدند و در اوایل روز، بلخی و بقیه همکارانش را نیز دستگیر کردند. آنان ۱۴ سال و ٦ ماه و ٢٣ روز در زندان بهسر بردند. میر محمدصدیق فرهنگ مینویسد:
- «در سال ۱۹۵٠ یک عده اشخاص از جمله سید اسماعیل بلخی از علمای شیعه، خواجه محمدنعیم خان قوماندان امنیه سابق کابل، محمدابراهیم خان معروف به بچه گاوسوار از بزرگان هزاره، میر علی گوهر خان از غوربند، قرباننظر خان صاحبمنصب اندخویی، محمداسماعیل خان وکیل سرخ پارسا و محمداسلم خان از جغتو دستگیر شدند و در اعلامیهای که از جانب حکومت به این مناسبت انتشار یافت به سازش جهت ساقط ساختن حکومت بهسود و همدستی خارجی متهم گردیدند...»[۱۴]
پس از آنکه تلاشهای سید اسماعیل بلخی برای سقوط سلطنت به بیراهه رفت و نافرجام ماند، دوباره استبداد بر فضای سیاسی کشور سایه افکند.
در اوایل دههی چهل خورشیدی، با تصویب قانون اساسی جدید و آغاز دههی دمکراسی در افغانستان، گروهها و احزاب سیاسی، به شکل مخفی و نیمه مخفی قد بر افرشتند. ابتدا حزب دمکراتیک خلق پایهگذاری شد و در واکنش به فعالیتهای گروههای چپ در این کشور، نهضت اسلامی نیز به تأثیرپذیری از جنبش اخوانالمسلمین در جهان اسلام پا گرفت. مهندس سید محمدباقر مصباحزاده، که خود در ایام جوانی یکی از شیفتگان جریان سیاسی اخوانالمسلمین افغانستان بود، چنین مینویسد:
- «جنبش اخوانالمسلمین بهعنوان بخشی از نهضت اسلامی در افغانستان ظهور کرد. مراحل فکری این جنبش همزمان با استخدام اساتید مصری در دانشکدهی شرعیات و فارغالتحصیل شدن اولین دسته از دانشجویان افغانی از دانشگاه الازهر در حدود سالهای ۱٣٣٦ آغاز میگردد. اما تا سال ۱٣۴٨ هیچگونه سند و مدرکی مبنی بر وجود هستههای منظم فکری، فرهنگی و سیاسی بهصورت مخفی و علنی و فردی یا جمعی در دست نیست. آنچه که بعضی از عناصر و جناحهای سیاسی بهعنوان سابقهی مبارزاتیشان قبل از سالهای ۴٧ و ۴٨ مطرح میسازند، بهدلیل این که ادعای محض بوده و مدرک قابل قبولی برای اثبات آن ارائه نگردیده است، از نظر علمی پذیرفتنی نیست.»[۱۵]
به گفتهی فضل غنی مجددی پژوهشگر در آمریکا، و یکی از فعالان پیشین نهضت جوانان مسلمان در دانشگاه کابل، بخشی از جوانان مسلمان با آثار و کتابهایی آشنا شدند که بهوسیلهی دفتر مرکزی اخوانالمسلمین و جماعت اسلامی پاکستان به نشر رسیده بود و هدف آن پخش ایئولوژی اسلامی در افغانستان بود
- «در اواخر سال ۱۹٦٠ میلادی حرکت اخوانالمسلمین که در آن وقت دفتر مرکزیشان در بیروت بود، کوشش کردند کتابهای نهضت اسلامی اخوانالمسلمین را به زبانهای پشتو و فارسی ترجمه کنند. این کتابها در بیروت و کویت ترجمه میشد و به افغانستان میآمد و همچنان افکار اسلامی بر اساس احزاب سیاسی از طریق پاکستان هم توسط حرکت مولانا مودودی به افغانستان انتقال کرد که جوانان مسلمان افغانستان زیر تأثیر افکار اسلامی، خصوصاً شهید سیدقطب و محمدقطب رفتند.»[۱٦]
گلبدین حکمتیار، یکی از بنیانگذاران نهضت جوانان مسلمان، که بعدها بهمقام رهبری حزب اسلامی رسید، میگوید که شهادت سیدقطب و موضعگیری ضد دینی کمونیستها او را بهصف جنبش اسلامی کشانید.
- «من محصل صنف دهم در لیسهی شیر خان ولایت کُندوز بودم که از شهادت سیدقطب شهید اطلاع حاصل کردم. این باعث شد که مرا تکان بدهد. چیز دوم که باغث شد که من در این مورد تصمیم بگیرم، این بود که در این سال برادرزادهی حفیظالله امین که بعدها در زمان امین رئیس استخبارات نظام شد، همصنفی من بود. در جریان بحث او خواست بگوید که من به خانهتان میآیم تا برایم ثابت کنی که خدا موجود است. برای اولین بار بود که در زندگی خود میشنیدم که کسی از خدا منکر باشد و بعد بهدلیل ضرورت داشته باشد. تا این وقت در افغانستان تنظیم (تشکیلات) فعال وجود نداشت. البته افرادی بودند، ولی تنظیمی که همه افراد را باهم جمع کند و در یک صف قرار دهد، وجود نداشت.»[۱٧]
با آن که تاریخ دقیق بنیانگذاری جنبش اخوانالمسلمین در افغانستان بهدرستی روشن نیست، اما حرب اسلامی افغانستان چهاردهم فروردین (حمل) ۱٣۴٨ را روز تأسیس گروه «جوانان مسلمان» دانسته و از آن تجلیل بهعمل میآورد. مهندس سید محمدباقر مصباحزاده مینویسد:
- «از مطالعه و بررسی نظریات مختلف دربارهی چگونگی شکلگیری جنبش اخوانالمسلمین چنین بر می آید که دو حلقهی دانشجویی، یکی متشکل از دانشجویان دانشکدهی شرعیات و دیگری متشکل از دانشجویان دانشکدهی مهندسی دانشگاه کابل (فاکولتهی انجنیری) و دانشجویان پُلیتکنیک در سال ۱٣۴٧ بهوجود آمده بود. حلقهی دانشکدهی شرعیات ممکن است از لحاظ مرحلهی فکری دارای سابقهی بیشتر پنداشته شود، چرا که افرادی چون استاد غلاممحمد نیازی و بعدها سایر اساتید از جمله استاد برهانالدین زبانی و استاد عبدالرسول سیاف از سالها قبل با جنبش جهانی اخوانالمسلمین آشنایی پیدا کرده بودند و تحت تأثیر آن قرار گرفته بودند. اما این حلقه عملاً بههمت عبدالرحیم نیازی یکی از دانشجویان آگاه و مبارز بهوجود آمد و در سال ۱٣۴٨ با حلقهی دانشجویان دانشکدهی مهندسی بهرهبری مهندس گلبدین حکمتیار و مهندس سیفالدین نصرتیار بههم پیوسته و گروه سیاسی اسلامی را بهنام «جوانان مسلمان» تأسیس کردند.»[۱٨]
اگرچه واکنش علیه کمونیسم، انگیزهی عمده پیوستن بخشی از جوانان بهنهضت اسلامی بود؛ اما اساس این نهضت را طوری که احمدشاه مسعود، یکی از فرماندهان مجاهدین و عضو جمعیت اسلامی افغانستان، میگوید، برخی از استادان دانشکدهی شرعیات که در جامعالازهر مصر تحصیل کرده و با اخوانالمسلمین در تماس بودند، بهوجود آوردند. غلاممحمد نیازی، برهانالدین ربانی، عبدالرسول سیاف و عدهای دیگر از جملهی این استادان بودند:
- «بیشتر این مفکورهی توسط استادانی که در مصر تحصیل میکردند و با برادران اخوانالمسلمین در تماس بودند، وارد شد. چون من مسلمان بودم و مسلمان معتقد بودم، بعد از یک سلسله مطالعه دریافته بودم که جز اسلام هیچ نظامی و هیچ قانون دیگری نمیتواند نظام زندگی معقولی باشد؛ بنابراین، به این فکر پیوستم و یک عده کتابها هم در آن وقت در کابل وجود داشت که در شکل گرفتن و شکل دادن این افکار مؤثر بود، کتابهایی که در ایران چاپ میشود و داخل افغانستان میشد، از سیدقطب و محمدقطب و کتابهای مودودی صاحب و امثالهم و بعضی رسالههایی که توسط خود برادران نوشته میشد.»[۱۹]
اما دلایلی وجود دارد که صحت گفتار احمدشاه مسعود را زیر سئوال میبرد. نخست اینکه احمدشاه مسعود، پیرو و خویشاوند برهانالدین ربانی و رقیب سرسخت گلبدین حکمتیار بود؛ و همچنین اختلافات قومی ایندو، انگیزهای بسیار قوی میتواند باشد که مسعود نقش ربانی را برجستهتر و نقش حکمتیار را کتمان کند تا جایی که حتی اسمی از حکمتیار نمیبرد. دو دیگر اینکه رهبری گروه سیاسی «جوانان مسلمان» (جنبش اخوانالمسلمین افغانستان) را عبدالرحیم نیازی بهعهده داشت و اعضای بنیانگذار آن مولوی حبیبالرحمن، مهندس حبیبالرحمن، مهندس سیفالدین نصرتیار، مهندس گلبدین حکمتیار، عبدالقادر توانا، غلامربانی عطیش، سید عبدالرحمن، استاد عبدالحبیب، استاد گلمحمد، دکتر محمدعمر و سید منصور بودند. از این شمار فقط حکمتیار زنده است.[٢٠] ناصر مستوری کاشانی، نیز این مطلب را گواهی میکند:
- «جنبش جوانان مسلمان توسط عدهای از روشنفکران مسلمان کابل از جمله «عبدالرحیم نیازی» بهوجود آمد. بعدها نیازی و بسیاری از بنیانگذاران این نهضت توسط ظاهرشاه اعدام شدند. این نهضت عموماً در برگیرندهی اهل تسنن بود و اعضای آن خود را اخوانالمسلمین و دنبالهروی حرکت «حسن البنا» و «سیدقب» میدانستند. بعد از کودتای داوودخان بسیاری از اعضای آن کشته شدند. از گروه بنیانگذاران جنبش در حال حاضر تنها «گلبدین حکمتیار» رهبر حزب اسلامی که بهعنوان امیر حزب اسلامی معروف میباشد زنده مانده است.»[٢۱]
در معرفینامهی علامه فیضانی، نیز عبدالرحیم نیازی بنیانگزار سازمان اخوانالمسلمین در افغانستان خوانده شده است[٢٢]. او در اثر بیماری سرطان خون درگذشت[٢٣].
عبدالرب رسول سیاف، اعضای رهبری جنبش جوانان مسلمان را در سالهای ۱٣۴۹ و ۱٣۵۱، مهندس سیفالدین نصرتیار، مهندس حبیبالرحمن، مهندس حکمتیار، دکتر محمدعمر، استاد برهانالدین ربانی، ربانی عطیش، استاد گلمحمد، مولوی حبیبالرحمن، خواجه محفوظ، عبدالقادر توانا و ... معرفی میکند و رابطه با رهبری عبدالرحیم نیازی میگوید:
- «... ولی باید گفت به اثر برازندگی خاصی که عبدالرحیم نیازی داشت باعث شد که افتخار سرپرستی تحریک اسلامی نصیبش گردد و هم باید بگویم که ثقل کار پیشبرد تحریک بعد ار نیازی به دوش حکمتیار، نصرتیار و دکتر عمر شهید قرار داشت.»[٢۴]
▲ | اهداف |
...
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
[۱]- رجوع شود به ویدیویی سخنرانی مهندس محمدامین کریم زیر عنوان: تاریخچهی نهضتهای اسلامی و جریان تعصب و تجدد (۱) ، یوتیوپ (YouTube)
[٢]- خسروشاهی، سید هادی، نهضتهای اسلامی افغانستان، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی (وابسته به وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران)، چاپ اول - ۱٣٧٠ خ، ص ٧
[٣]- طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، تهران: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، چاپ دوم - ۱٣٨۴، ص ٢۵
-[۴] همانجا، ص ۴۱
-[۵] همانجا، ص ٣۹
[٦]- غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، قم: پیام مهاجر، چاپ دوم - اسد ۱٣۵۹، صص ٧٨۹-٧۹٠ (با اندکی ویرایش)
[٧]- طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، پیشین، ص ۴۵
[٨]- مايل هروی، نجيب، تاريخ و زبان در افغانستان، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ دوم - ۱۳٧۱، ص ۴٦
-[۹] طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، پیشین، ص ٦۱
-[۱٠] همانجا، ص ۵٦
-[۱۱] همانجا، ص ۵٧
-[۱٢] همانجا، ص ٧۱
-[۱٣] رجوع شود به: خسروشاهی، سید هادی، نهضتهای اسلامی افغانستان، پیشین، صص ٨٦-٨٧
-[۱۴] فرهنگ، میر محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم: مؤسسهی مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ اول - ۱۳٧۱، ج ۱، ص ٦٧۳
-[۱۵] مصباحزاده، سید محمدباقر، افغانستان قربانی رفقا و برادران، مشهد: انتشارات سناباد، چاپ ۱۳٧٨، ص ٧۹
-[۱٦] طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، پیشین، ص ۱٣۴
-[۱٧] همانجا، صص ۱٣۴-۱٣۵
-[۱٨] مصباحزاده، سید محمدباقر، افغانستان قربانی رفقا و برادران، صص ٨٠-٨۱
-[۱۹] طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، پیشین، صص ۱٣۵-۱٣٦
-[٢٠] مصاحبهی اختصاصی با حکمتیار، البدر، ارگان نشراتی دفتر تبلیغاتی مجاهدین بخش اروپا، شمارهی سوم، سال سوم، میزان ۱٣٦٧ (نوامبر ۱۹٨۱)، ص ۴
[٢۱]- هرچنداین نظر آقای ناصر مستوری کاشانی که مینویسد: «بسیاری از بنیانگذاران این نهضت توسط ظاهرشاه اعدام شدند.» دقیق نیست، و حتی این که میگوید: «بعد از کودتای داوودخان بسیاری از اعضای آن کشته شدند» بازهم قابل تأمل است. اما این نظر او که از شمار دوازده نفر بنیانگزار سازمان جوانان مسلمان، تنها گلبدین حکمتیار زنده مانده است، دقیق است. رجوج شود به: مستوری کاشانی، ناصر، افغانستان دیپلماسی دو چهره، تهران: ایرانشهر، چاپ اول - ۱٣٧٠، ص ٦٣
[٢٢]- معرفینامهی فیضانی، پیشاور: انتشارات کتابخانه علامه فیضانی، ص ۱٠٣
[٢٣]- جهادیار، پاسخ به چهرههای عریان جمعیت، ریاست ارشاد و فرهنگ حزب اسلامی، چاپ عقرب ۱٣٦٨، ص ٨
[٢۴]- راه حق، شمارهی مسلسل ٢۱، ص ٣
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ ...