جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

باقی‌زاده، احمدراتب

از: دانشنامه‌ی آریانا

احمدراتب باقی‌زاده


فهرست مندرجات
جنبش جوانان افغانهفته‌نامه‌ی نسیم سحر

احمدراتب باقی‌زاده (به انگلیسی: Ahmad Rateb Baqizada) معروف به احمد راتب خان (درگذشته‌ی ۱٣۱٢ خ)، نویسنده، ژورنالیست، از فعالان «جنبش جوانان افغان»[۱] و یکی از هواداران بسیار سرسخت شاه امان‌الله بود[٢].


زندگی‌نامه

احمد راتب فرزند عبدالباقی[٣]، از قوم پشتون و اهل گلدره‌ی استان کابل بود[۴] که با خانواده‌ی محمود طرزی خویشاوندی داشت[۵] و یکی از فعالان جنبش جوانان افغان محسوب می‌شد[٦]. او که از طرفداران بسیار سرسخت شاه امان‌الله بود، در گروه تهیه‌کنندگان اولین قانون اساسی افغانستان، مصوب سال ۱۹۲۳، سهم بارز داشت[٧] و در سال‌های دهۀ ۲۰ هفته‌نامه‌ی چهار صفحه‌یی «نسیم سحر» را به‌دست نشر می‌سپرد که در آن اندیشه‌های ریفرمیستی (اصلاح‌طلبانه) و نظریات جنبش جوانان افغان را تبلیغ و ترويج می‌کرد[٨].

پس از سقوط رژیم شاه امان‌الله، شب‌نامه‌های را برای افشاگری فساد و رشوه‌خواری در محافل حاکمه سلطنت پخش می‌کرد و به‌خاطر نشر جزوه (رساله)ی «شغال بریتانیایی» که علیه نادرشاه بود، بازداشت و زندانی شد[۹]. اما، دختر او، آناهیتا راتب‌زاد می‌گوید: «پدرم، [نخست] در زمان سلطنت حبيب‌الله کلکانی زندانی شد و پس از چندی از زندان فرار کرد و راهی هند گرديد. در آغاز سلطنت نادرشاه دوباره به افغانستان بازگشت، ولی بازهم به زندان رفت.»[۱٠]

به‌روایتی گفته می‌شود که پس از رهایی از زندان، در سال ۱۹۳۱ از افغانستان تبعید گرديد[۱۱] و در سال ۱۹۳۳ در تبعید درگذشت[۱٢]. اما به‌روایت دیگر، احمد راتب در زندان درگذشته است[۱٣]. اما، این روایت‌ها چندان دقیق به‌نظر نمی‌رسند؛ زیرا، آناهیتا راتب‌زاد می‌نویسد:

    «در مورد اين‌که در سال ۱۹۳۱ پدرم از افغانستان تبعيد گرديده، تاريخ دقيق نيست. زيرا بعد از من، مادرم يک پسر به‌دنيا آورد. در هنگام تولد برادرم، پدرم در خارج [از کشور] در تبعيد به‌سر می‌برد و از بیرون (خارج) به مادرم احوال (خبر) فرستاد تا نام وی را «احمد جواد» بگذارد.

    ولی [صحت] این [گفته] ‌که پدرم در زمان سلطنت محمدنادر شاه، در زندان درگذشته باشد، معلوم نيست.[۱۴]

اگر تاریخ تولد خانم راتب‌زاد در اکتبر سال ۱۹۳۱ میلادی دقیق باشد، منطقی می‌نماید که پدرش، چند سال بعدتر به ایران رفته باشد. اما این‌که احمد راتب خان، واقعاً به خارج از کشور تبعید شده است، محرز نیست؛ زیرا به گفتۀ دکتر حشمت حسینی، احمد راتب مسلماً به خارج تبعید نشده - چون در افغانستان معمولاً افراد را به ولایات تبعید می‌کردند و هیچ سابقه نداشت که در آن زمان دولت کسی را به‌خارج از کشور تبعید کرده باشد مگر این‌که کسی خودش به خارج از کشور پناهنده شده باشد[۱۵]. همو می‌افزاید:

    «در یکی از روزهای جمعه - در دهه‌ی چهل خورشیدی - بود که شادروان محمودخان یاور - پسر خاله‌ی شاه امان‌الله – به دیدن پدرم (استاد سید محمدداؤد حسینی) به‌خانه‌ی ما در باغ‌نواب کابل آمده بود، هنگام صرف نهار، محمودخان یاور حکایت می‌کرد که در دوره‌ی سلطنت محمدنادرشاه وقتی به زندان برده می‌شد، جواهرات گرانبهای خود را که از سال‌ها قبل در یک کمربند جاسازی کرده بود و همواره آن را با خود حمل می‌کرد، به احمد راتب که برادرخانم (خُسربُره) او بود، داد تا به خواهرش «بی‌بی گل» (خانم محمود یاور) برساند. ولی احمد راتب زن و دو فرزند خود (احمد جواد و اناهیتا) را در افغانستان جا گذاشت و خود با جواهرات محمود یاور به ایران فرار کرد و از آن پس، ظاهراً لادرک شد.»[۱٦]

با این حال، آناهیتا راتب‌زاد، در رد این ادعا چنین می‌گوید:

    «در ارتباط به اين گفته که در زمان سلطنت محمدنادر شاه تبعيد افراد به خارج «رسم معمول نبود» می‌توان يک مثال روشن آورد: «خانواده‌ی عنايت سراج، برادر شاه امان‌الله، به ايران تبعيد شده بودند، که بعد از پايان گرفتن دوره‌ی صدارت سردار محمدهاشم خان، دوباره به ميهن برگشتند.»

    اما، حکايت محمود ياور، شوهر عمه‌ی اين‌جانب، راجع به پدرم از ريشه نادرست است. [زیرا، در مورد] محمود ياور، که به خانواده‌ی «شاه آغاسی» مرتبط بود. حرف‌های وجود دارد، که با همسر و فرزندانش رفتار نامناسب و خيلی زشت داشت و دارای سلوک نيکو نبود. پدرم در نوشته‌هايش اين روش او را انتقاد می‌نمود و زشتی‌هايش را برملا می‌ساخت.

    به‌سبب ظلم و رفتار نامناسب در مقابل خانواده‌ی خود، يک پسر محمود ياور، در واکنش به اعمال پدرش، دست به خودکُشی زد. بدين لحاظ بود که او را به زندان انداختند. زندان رفتن محمود ياور يک حادثۀ جنايی بود نه سياسی. از حقيقت اين موضوع، همه‌ی خويشاوندان و دوستان نزديک خانوادۀ ما آگاهی دارند.»[۱٧]

به‌هر صورت، کردار ناپسند محمود یاور که اگر حتی منجر به خودکُشی فرزند او هم شده باشد، دلیل استوار مبنی بر رد داستان ربوده شدن جواهرات محمود یاور توسط احمد راتب خان نیست. ولو آن‌که خانم اناهیتا برای تبرئه‌ی پدر خود، این داستان را پيش‌پا افتاده تلقی کند!

برخی هم، بر این باور هستند که احمد راتب خان، به ایران تبعید نشد، بلکه به‌عنوان ژنرال کنسل افغانستان در مشهد به‌کار گماشته شد[۱٨]. ولی به‌نظر خانم راتب‌زاد، این گفته صحت ندارد. او می‌گوید: «هيچ‌گاهی پدرم عهده‌دار جنرال قنسولی افغانستان در مشهد نبود؛ بلکه پدرکلانم، عبدالباقی در آن‌جا خدمت می‌کرد.»[۱۹]

همو درباره‌ی محل دفن احد راتب خان می‌افزاید: «در رابطه به اين مطلب که پدرم «در سال ۱۳۱۵ خورشيدی در تهران درگذشته و در جوار آرامگاه شاه عبدالعظيم مدفون است»، قابل ذکر می‌دانم که در سال ۱۹۵٠ میلادی، وقتی که به‌منظور تحصيل راهی شيکاگوی امريکا بوديم، نخست برنامۀ سفر به تهران را تنظيم کرديم و چند روزی را در آن‌جا سپری نموديم. در تهران، در گورستان شهروندان افغانستان هر قدر پاليدم (جستجو کردم)، نتوانستم آرامگاه (قبر) پدرم را پيدا کنم. پدرم در زمان حيات خود وصيت کرده بود که پس از مرگش، در وطن به‌خاک سپرده شود؛ چون اين خواست ایشان نمی‌توانست براورده شود؛ يک خريطه‌ی پُر از خاک وطن را که با خود به تهران برده بودم، از فرط درد و غم و مأيوسی، به‌سر و روی خود پاشيدم.»[٢٠]


آثار

احمد راتب‌خان، صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر هفته‌نامه‌ی غیر دولتی «نسیم سحر» بود و در آن، مطالب سیاسی و ادبی می‌نوشت[٢۱]. افزون بر این، یکی از آثار معروف او رسالۀ «شغال بریتانیایی» است که به‌خاطر نوشتن آن به‌زندان افتاد.


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها




[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]- از تاریخ و محل تولد احمد راتب‌خان، اطلاعی در دست نیست.
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]- رجوع شود به: دانشنامه‌ی ادب فارسی (ادب فارسی در افغانستان)، به‌سرپرستی حسن انوشه، تهران: سازمان چاپ و انتشارت، چاپ دوم - بهار ۱٣٨۱، ج ٣، ص ۱٠۵٠ (مقاله‌ی «نسیم سحر»، نوشته‌ی آتشین).


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها │ زندگی‌نامه │ چهره‌های سیاسی افغانستان