فهرست مندرجاتتاریخ ایران
(وضع ایران در آستانۀ ظهور اسلام)
- وضع ایران در آستانۀ ظهور اسلام
- وضع اجتماعی سرزمینهای آریایی
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
اين كتاب كه نخستين جلد آن در ١٣٣٢ خورشيدى در تهران بهچاپ رسيد، به قلمرو تاريخ ادبيات فارسى در قلمرو زبان فارسى نو (درى)؛ يعنى ادبيات سرزمینهای آریایی در روزگار اسلامى میپردازد و از دو دوره پيشين زبان فارسى (باستان و ميانه)؛ يعنى ادبيات پارسی پيش از اسلام سخن نمیگويد، اما در عنوان كتاب حتى پس از بازبينى چاپهاى تازهاش، چنين چارچوبى در نظر نيامده است. اين اثر افزون بر نقد، موضوعهاى سبك شناختى و جامعهشناختى (اجتماعيات) فراوانى را نيز در بر دارد؛ چنانكه نياز پژوهشگران را در هر يك از اين زمينهها بر میآورد.
[↑] وضع ایران در آستانۀ ظهور اسلام
ظهور اسلام و بعثت پيامبر آن (در حدود سال ٦۱۱ ميلادى) و هجرت او از مكه به مدينه (٦٢٢ ميلادى) مصادف بوده است با دوران پادشاهى خسرو دوم اپرويژ (۵۹٠- ٦٢٧ م) و جنگهاى وى با هرقل امپراتور معروف روم.
در اين ايام دو دولت نيرومند بيزانس (بيزنطه) و ساسانى بر قسمت اعظم دنياى متمدن آن عهد حكمروايى داشته و از ديرباز براى تسلّط بر عالم با يكديگر در جنگ بودهاند. جنگهاى ممتدى كه از عهد سلطنت خسرو اول انوشروان ميان روميان و پارسيان آغاز شد، و جز در فواصل كوتاهى از حدود سال ۵٣۹ تا آغاز سلطنت قباد دوم بسر خسرو اپرويژ يعنى سال ٦٢٨ ميلادى امتداد داشت، هردو دولت بزرگ دنياى آنروز را خسته و فرسوده كرد. قتل عامها، نهبها و غارتهاى بلاد رومى و بخشهای از سرزمینهای آریایی و مخارج هنگفتى كه از اين طريق بر آن دو دولت تحميل میشد و تلفات سپاهيان و نظاير اين امور نيروى جنگى هردو طرف را به نهايت خستگى افگند و به ضعفى عظيم دچار كرد. براى آنكه اوضاع کشور پارس را از حيث نيروى جنگى و آشفتگى دربار بهخوبى بدانيم بهتر آن است كه از زمان سلطنت خسرو اپرويژ تا آغاز حملۀ عرب را بهاختصار مورد مطالعه قرار دهيم.
هنگامى كه خسرو اپرويژ بر تخت شاهنشاهى ساسانى جلوس كرد کشور پارس دچار[۱] اغتشاش و طغيان بهرام چوبين سردار معروف هرمز پدر خسرو بود. خسرو با التجا به موريس[٢] امپراتور روم توانست سلطنت از دست رفته را دوباره بهچنگ آرد و صلحى را با دولت روم پى افگند كه تا سال ٦٠٣ بهطول انجاميد. از اين سال بهبهانۀ قتل موريس جنگهايى ميان پارس و روم درگرفت كه بيست و چهار سال يعنى تا سال ٦٢٨ ميلادى بهطول كشيد. در اين جنگها نخست فتح با سپاهيان خسرو بود و تا سال ٦٢٢ لشكريان پارسى از يك جانب بهسردارى «شاهين» تا كالسدون[٣] در قرب قسطنطنيه و از جانب ديگر بهفرماندهى «شهربراز» تا اسكندريه پيش رفته و وسعت شاهنشاهى ايرانرا در مغرب بحدود عهد هخامنشى نزديك كرده بودند. ليكن از اين سال هرقل امپراتور روم شرقى شروع بهحملات متقابل خود كرد و در تمام آنها فاتح شد چندانكه جنگ را بهداخل قلمرو ساسانیان كشانيد و تا «نينوا» پيش آمد و تيسفون را نيز مورد تهديد قرار داد و با آنكه سپاهيان خسرو در اين جنگ ايستادگى شديد كرده بودند، خسرو بر اثر استيلأ بيم و هراس بيهوده از برابر سپاهيان هرقل گريخت و اگر مقاومت پارسيان نمىبود تيسفون نيز بهدست روميان میافتاد؛ ولی اين مقاومت هرقل را بر آن داشت كه از محاصرۀ تيسفون منصرف شود و به آذربايجان بتازد. در اين وقت خسرو كه بر اثر فرار از برابر سپاهيان روم و كشتن عدهيى از سرداران و قصد جان شهربراز منفور درباريان شده بود، دستگير (٦٢٧ ميلادى) و مقتول (٦٢٨ ميلادى) گشت و پسرش قباد دوم معروف به «شيرويه» بهجاى او نشست.
با توجه بهحوادث عهد خسرو اپرويژ آشکار میشود كه جنگهاى بيست و چهار سالۀ وى با روميان نهتنها براى شاهنشاهى ساسانى نتيجهيى نداشت بلكه آنرا دچار ضعف و انحطاط بزرگ کرد.
تجمّلات دربارى در عهد خسرو اپرويژ از حد گذشت چنانكه جلال و كوه بارگاه او نه سابقهيى داشت و نه بعد از آن نظيرى در کشور پارس پيدا كرد. عدۀ زنان و كنيزكان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراى او چنانكه نوشتهاند بهچند هزار تن بالغ میشد.
با چنين حرمسراى بزرگ و مخارج هنگفت ديگر دربار و هزينۀ لشكركشىهاى[۴] متمادى، خسرو اپرويژ هنگام حبس خود مدعى بود كه موجودى خزانۀ کشور پارس را چهار برابر كرده است و اين امر از ظلم و تحميل او بر مردم ايران حكايت روشنى میكند.
به اينترتيب میتوان گفت كه خسرو اپرويژ چه از حيث ايجاد محيط فاسد در دربار ساسانى و چه از جهت خودسرى و ظلم و استبداد رأى و چه از باب جنگهاى ممتد بیحاصل خود دولت پارس را بینهايت ضعيف كرد و بهجانب انحطاط برد و حقاً و واقعاً بايد او را يكى از مسببين انحطاط و انقراض سرزمینهای آریایی در عهد ساسانى دانست.
پسر خسرو يعنى قباد دوم معروف به «شيرويه» با آنكه در آغاز كار با هرقل از در صلح درآمد و بهبرخى اصلاحات داخلى نيز همّت گماشت، بهزودى تغيير روش داد و همۀ برادران خود را كشت و جانشين هفتسالۀ وى اردشير نيز گرفتار طغيان يكى از سرداران بهنام شهربراز شد و از ميان رفت و شهربراز هم پس از دو ماه سلطنت بهدست سپاهيان خود بهقتل آمد و در همين هنگام طوايف خزر بر ارمنستان تسلّط يافتند. بعد از قتل شهربراز هرجومرج عجيبى در دربار ساسانى و سراسر شاهنشاهى پارس رخ داد و چند تن از زنان و مردان خاندان ساسانى پشت سر هم بهسلطنت رسيدند و هريك مدتى كوتاه پادشاهى كردند. عدۀ اينان را بعضی از مورخان تا يازده تن ذكر كردهاند[۵] و با اين حساب، از سال ٦٢٨ ميلادى، تاريخ قتل خسرو اپرويژ، تا سال جلوس يزدگرد سوم (٦٣٢ ميلادى) يعنى در مدت پنج سال دوازده تن بر كشور پارس حكومت كردند و تاريخ سلطنت آنان جز اغتشاش و ناامنى چيزى نبود و چون يزدگرد سوم بهسلطنت رسيد بر كشورى آشفته كه ايجاد آرامش داخلى و رفع مشكلات سياسى و اصلاح وضع دربارى و ادارى آن محتاج چندين سال كوشش و زحمت بود، حكومت يافت ولى نهتنها يزدگرد همچون ديگر شاهزادگان اخير ساسانى لياقت چنين كار بزرگى نداشت، بلكه شروع حملات مسلمانان بهسرحدات سرزمینهای آریایی و وقوع جنگهاى بزرگ هرگونه فرصتى را از وى و همۀ پارسیان براى اعادۀ قدرت از دست رفته سلب كرد.
[↑] وضع اجتماعی سرزمینهای آریایی
وضع اجتماعى قلمرو دولت پارس، نيز در اين ايام بههيچ روى بهتر از وضع سياست و دربار[٦] نبود. حكومت طبقاتى كه از ديرباز در کشور پارس وجود داشته و در دورۀ ساسانيان بهشديدترين وجهى درآمده بود، مايۀ افتراق طبقات اشراف و روحانيان از طبقۀ سوم يعنى پيشهوران و زارعين شده بود. تحميلات دربار و اشراف بر مردم خاصه در اواخر عهد ساسانى بهدرجهيى رسيده بود كه تحملناپذير مینمود. تمامى مقامات منحصر بهطبقات اشراف و روحانيان و آزادان و دهقانان و نظاير اين طبقات عاليه بود و باقى جز پرداخت ماليات و شركت در جنگها وظيفۀ ديگرى نداشتند. نفوذ طبقات اشرافى و روحانى نهتنها در ميان طبقۀ سوم محسوس بود بلكه آنان در وضع دربار نيز بینهايت مؤثر بودند و علىالخصوص بعد از خسرو اپرويژ میتوان يكى از علل وضع آشفتۀ دولت ساسانى را بيش از هرچيز دخالتها و تصرّفات سوء اين دو طبقه دانست. تحصيل دانش تقريباً منحصر بهخاندانهاى اشرافى و روحانيان و دهقانان بود و ديگران كه از اين نعمت استفادهيى نمیتوانستند كرد ناگزير بهتحصيل آن نيز رغبتى نداشتند. مشاغل و مناصب موروثی بود و كسى حق نداشت از طبقات پست بهطبقات عالى راه جويد.
اشكال بزرگترى كه در اواخر عهد ساسانى نبايد از ذكر آن غافل بود تشتّت و اختلاف آرای دينى است. در عهد ساسانى دين رسمى و عمومى ملت آيين زرتشتى بود.
اين آيين از طرف دربار بهشدّت حمايت میشد و بههمين سبب نيز روحانيان زرتشتى خاصه موبدان موبد در دربار نفوذى فراوان داشتند. نفوذ روحانيان در امور كشور بهحدى بود كه اگر پادشاهى را مانند قباد مخالف آيين زرتشتى و يا نفوذ خويش میشمردند با وى از در خلاف در میآمدند و مانعى بزرگ بر سر راه فرمانروايى و اقتدار او میشدند و حتى در اينگونه موارد عزل شاهنشاه نيز براى آنان دشوار نبود. با اينحال و با همۀ نفوذى كه موبدان و هيربدان در كشور داشتند، شايد بر اثر تحميلات و رفتارهاى نابههنجار آنان و يا در نتيجۀ قدمت آيين زرتشتى بهتدريج اختلاف كلمه در ميان پيروان آن كيش بروز كرد و روزبهروز شدت يافت. اختلاف كلمۀ پارسيان در آيين زرتشتى علىالخصوص از آن ايام آغاز شد كه آيين مسيحى در ايران راه جست. نفوذ كيش ترسايى بهشاهنشاهى ساسانى نخست از شهر رها و نصيبين آغاز شد و از عهد سلطنت فيروز بهبعد بر اثر آنكه زعماى مدرسۀ پارسيان كه در رها داير بود عقايد نسطوريوس را پذيرفته و در نتيجۀ[٧] اخراج از رها و قلمرو حكومت روميان به نصيبين پناهنده شدند، اين مذهب در کشور پارس قوت يافت و حتى گاه از طرف شاهنشاهان ساسانى علىرغم روميان تقويت شد و كليساهاى نسطوريان در بسيارى از نقاط قلمرو پارسی و برخى از بلاد خراسان و ماوراءالنهر داير گرديد و بازماندگان اين عيسويان در عهد اسلامى تا حدود قرن پنجم در بسيارى از بلاد سرزمینهای آریایی بهوفور بهسر میبردند.
آيين خارجى ديگرى نيز كه در سرزمینهای آریایی عهد ساسانى نفوذ داشت دين بودا بود كه پيروان آن در نواحى شرقى این سرزمینها پراگنده بودند و مهمترين بتكدۀ آنان نوبهار بلخ بوده است كه رؤساى آن لقب برمك داشتند و خاندان برمكى اصلاً رياست همين بتكده را داشتهاند. ظهور اديان و مذاهب داخلى ديگرى مانند دين مانى (در آغاز سلطنت شاپور) و دين مزدك (در عهد قباد) و مذاهب زروانى و گيومرثى نيز مايۀ تشتت تازهيى در ميان آریایيان از جمله پارسیان آن عصر گرديده بود.
با توجه به اين مقدمات ملاحظه میشود كه جامعۀ پارسیان، مقارن حملۀ عرب وضع آشفتهيى داشت و آثار بىنظمى در امور سياسى و دربارى و نظامى و دينى و اجتماعى آشكار شده و دولت ساسانى را مستعدّ شكست كرده و شاهنشاهى بزرگ پارس را بهكنار پرتگاه انقراض كشانيده بود.[٨]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ویرایش و بازنویسی شده است و با متن اصلی اندک تغییراتی دارد.
[↑] پینوشتها
[۱]- رجوع شود به: صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ٣
[٢]- Maurice
[٣]- Calcedon
[۴]- همانجا، ج ۱، ص ۴
[۵]- بدينشرح: قباد دوم - اردشير سوم - خسرو سوم - جوانشير - پوراندخت - گشنسببنده - آزرميدخت - هرمز پنجم - خسرو چهارم - فيروز دوم - خسرو پنجم
[٦]- همانجا، ج ۱، ص ۵
[٧]- همانجا، ج ۱، ص ٦
[٨]- همانجا، ج ۱، ص ٧
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران (جلد اول)، تهران: نشر فردوس، چاپ سال ١٣٧٨ خورشیدی.