فهرست مندرجاتاسلام و ایران
(ايران در استانۀ یورش اعراب)
- ادیان و مذاهب
- آیین زردشتی
- آیین مسیحی
- آیین مانوی
- آیین مزدکی
- آیین بودایی
- عقاید آریایی
- ثنویت زردشتی
- آتش و پرستش
- نظام اجتماعی
- نظام خانوادگی
- نظام اخلاقی
- کارنامۀ اسلام در ایران
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
مقصود، بيان افكار و عقائد مذهبی عامه مردم ايران در دوره مقارن ظهور اسلام است. ما فعلاً در افكار و عقائد فلسفی آن عصر در ايران بحثی نداريم كه آيا اولاً يك مكتب فلسفی مجزا از عقائد دينی و مذهبی در ايران ساسانی وجود داشته است يا نه؟ و بهفرض وجود [داشته]، چه نوع مكتبی بوده است؟ زيرا بر فرض بگوييم مكتب يا مكاتبی فلسفی وجود داشته است و فلاسفهای بهمفهوم واقعی كلمه در آن عصر وجود داشتهاند، در روحيه عامه مردم تأثيری نداشته است. و ما برای اینکه افكار و عقاید عامه را بررسی كنيم بايد مذاهب و اديان آن عصر را بررسی نماييم.
اسلام بدون شك يك نظام فكری و اعتقادی جديد به ايران داد. و همانطور كه قبلاً ذكر كرديم مردم ايران بهشكل بيسابقهای نظامات فكری و اعتقادی اسلام را پذيرفتند و افكار و معتقدات پيشين خود را دور ريختند. و اين پذيرش دفعی و فوری[۱] نبود، تدريجی بود. و مخصوصاً بيشتر در دوره استقلال و قدرت ايرانيان در مقابل اعراب صورت گرفت.
اين بحث از اين جهت دلكش است كه از طرفی اسلام از يك امتياز خاص برخوردار است كه هيچ آيينی مانند آن اين اندازه نتوانسته است روح مردم مغلوب را تحت تاثير و نفوذ معنوی خود قرار دهد. گوستاولوبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب میگويد:
«شريعت و آيين اسلام در اقوامی كه آن را قبول نموده تأثيری بهسزا بخشيده است. در دنيا خيلی كمتر مذهبی پيدا شده كه بهقدر اسلام در قلوب پيروانش نفوذ و اقتدار داشته بلكه غير از اسلام شايد مذهبی يافت نشود كه تا اينقدر حكومت و اقتدارش دوام كرده باشد، چه، قرآن كه مركز اصلی است اثرش در تمام افعال و عادات مسلمين از كلی و جزئی ظاهر و آشكار میباشد»[٢].
و از طرف ديگر مردم ايران در ميان همه مللی كه اسلام را پذيرفتند از يك امتياز خاص برخوردارند و آن اینکه هيچ ملتی مانند ايران به اين سهولت نظام فكری پيشين خود را رها نكرد و آنچنان با جديت و عشق و علاقه در دل خود را بهروی افكار و عقائد دين جديد باز نكرد و بهقول «دوزی» مستشرق معروف:
مهمترين قومی كه تغيير مذهب داد ايرانيان بودند، زيرا آن آنها اسلام را نيرومند و استوار نمودند نه عرب[٣].
عليهذا بايد نظام فكری و يا نظامات فكری حاكم بر جامعه آن روز ايران را مورد بررسی قرار دهيم و با نظامات فكری و اعتقادی اسلام مقايسه كنيم تا معلوم شود اسلام از نظر نظامات فكری چه چيز از ايران گرفت و چه چيز به ايران داد؟
برای اینکه بهنظام فكری و اعتقادی آنروز پی ببريم بايد ببينيم ايران آنروز چه دين و چه مذهبی، بلكه چه اديان و مذاهبی داشته است؟[۴]
[↑] ادیان و مذاهب
در ايران ساسانی بر خلاف آنچه ابتدا بهنظر میرسد تنها آيين زردشتی حكومت نمیكرده است. دين زردشت البته دين رسمی كشور بوده است ولی اديان ديگر كه بهصورت اقليت بودهاند فراوان بوده، خواه اديانی كه زردشت را پيغمبر میدانستهاند و نوعی انشعاب از دين زردشتی تلقی میشود و خواه اديانی كه هيچگونه ارتباطی با دين زردشت نداشته و احياناً منكر پيامبری زردشت بودهاند.
مرحوم سعيد نفيسی، در جلد دوم تاريخ اجتماعی ايران، در مقام توضيح سبب آشفتگی اوضاع در دوره ساسانيان، مهمترين سبب را اختلافات مذهبی میداند و مدعی است كه اجحافات موبدان زردشتی عامل مهمی برای نارضايی و پيدايش انشعابات بوده است، وی میگويد:
... بنابر تشكيلات آن زمان، روحانيان كه موبدان و هربدان باشند اختيارات نامحدود داشتند و مخصوصاً موبدان و پيشوای بزرگشان و «موبدان موبد» در دربار ساسانی مهمترين مقام را داشته و ايشان حق هر گونه تعبير و تفسير و جرح و تعديل و نقض و ابرام و ناسخ و منسوخ در احكام مدنی يعنی زناشويی وارث و مالكيت داشتهاند، و اندك اندك هر چه تمدن ساسانی بيشتر رسوخ میيافته بر قدرت و اختيارشان بيشتر افزوده میشد. ناچار مردم ايران از فشار ايشان و تجاوزاتی كه به آنها میشد بيزارتر میشدند و میكوشيدند كه از زير بار گران اين ناملايمات خود را بيرون آورند. بههمين جهت در مقابل طريقه رسمی مزديسنی زرتشتی كه مذهب دولت و دربار بود و بهآن «بهدين» میگفتند، دو طريقه ديگر در ميان زرتشتيان پيدا[۵] شده بود: يكی طريقه زروانيان كه معتقد بودند اورمزد و اهريمن هر دو از موجود قديمتر و بالاتری بهوجود آمدهاند كه «زروان اكرنو» يعنی زمان بيكران نام داشته است، و ديگر طريقه كيومرثيان كه معتقد بودند اهريمن وجود مستقلی نبوده بلكه زمانی كه اورمزد در كار خود شك كرده اهريمن از شك او پديد آمده است. زروانيان و كيومرثيان هر دو با زرتشتيان مزديسنی اختلاف شديد داشتند و بيشتر اين اختلاف جنبه دشمنی بهخود میگرفته است و بيگانگان از آن بهرهمند میشدهاند...
پنج فرقه ديگر نيز در ايران بودهاند كه نه تنها با زرتشتيان و زروانيان و كيومرثيان اختلاف داشتهاند بلكه با خود نيز ناسازگار بودهاند:
نخست يهود ايران بودند كه در زمان هخامنشيان در نتيجه تصرف بابل بهدست كورش از اسارت رهايی يافته و گروهی از ايشان بهايران آمده و بيشتر در مغرب ايران يعنی خوزستان و اكباتان ساكن شده و در دوره ساسانيان بر شماره آنها افزوده شده بود و در داخله ايران پيش رفته و حتی در ناحيه اصفهان جمعيت كثيری از ايشان جمع شده بود.
دوم نصارای ايران بودند كه در دوره اشكانی از همان آغاز دوره عيسويت عدهای از سكنه نواحی غربی ايران بهدين ترسايان گرويده و كليساهای مخصوصا معتبر در نواحی شرقی و غربی فرات داير كرده و طريقه خاصی را كه بهطريقه نسطوری معروف است پسنديده و بدان ايمان آورده بودند و كم كم در داخله ايران پيش رفته تا دورترين نواحی شمال شرقی ايران در ماوراءالنهر رفته و از آنجا بهچين هم رفته و طريقه نسطوری را با خود به[٦] چين برده بودند...
سوم طريقه مانوی است كه در سال ٢٢٨ ميلادی آشكار شده و بهزودی در ايران پيشرفت بسيار كرده و چون طريقه بی پيرايهای بوده و مانويان كوشش عمده در تصفيه اخلاق و تزكيه نفس و طهارت ظاهر و باطن داشته و جنبه عرفانی و تجريد خاصی بهطريقه خود میدادهاند و از ميان همه مذاهب قديم، حس زيبايی پسندی و جمال پرستی و جستجوی رفاه و آسايش مادی و معنوی در آن بيشتر بوده است مردم ايران بهسرعت فوقالعاده بدان گرويدهاند و كسانی كه بدان ايمان آوردهاند عقيده راسخ بدان داشتهاند و با همه سختگيریها كه ساسانيان در برابر آن كردهاند نتوانستهاند آن را از ميان بردارند.
چهارم طريقه مزدكی است كه در حدود سال ۴۹٧ ميلادی در ايران اعلان شده و چون اطلاعاتی كه از آن بهما رسيده از كسانی است كه با آن مخالف بودهاند نمیتوان بهاين نكته اعتماد كرد كه مزدكيان طرفدار اشتراك زن و مال و حتی تقسيم دارايی و بهاصطلاح اسلامی «اباحی» بوده باشند، و با آنکه مخصوصا خسرو نوشين روان منتهای سختگيری را با آنها كرده و همه را در جايی محاصره كرده و كشته است باز مزدكيان از ميان نرفته و در ايران پنهانی زندگی كردهاند...
پنجم بودایيان كه در نواحی شمال شرقی ايران، از يك طرف همسايه هندوستان و از طرف ديگر همسايه چين بودهاند و در ايران بهآنها بدهی میگفتند چندين مركز عمده فراهم ساخته و مخصوصا در باميان و بلخ بتخانههای مجلل داشتهاند و معبد معروف «نوبهار» بلخ كه در دورههای اسلامی آن را آتشكده و مركز دين زرتشت دانستهاند مهمترين معبد بودايی آن سرزمين بوده است و خانواد[٧] برمكيان كه در دورههارون الرشيد در تاريخ ايران مقام بسيار بلندی بهدست آوردهاند بازماندگان كسی بودهاند كه منصب او «پر مكه» يعنی متولی و سرپرست بتخانه نوبهار بوده است...
مانويان و بودایيان شمال شرقی ايران بر خلاف ديگران (زردشتيان، مسيحيان، يهوديان) در حمله تازيان بهايران پايداری سخت كرده و بيش از بيست سال در دفاع از سرزمين خود جنگيده و آن را در برابر تازيان پاسبانی كردهاند[٨].
سعيد نفيسی آنگاه میگويد: «در دوره ساسانی مهمترين ناحيه شاهنشاهی ايران، سرزمين عراق و بينالنهرين امروز بوده كه هميشه ميدان جنگ در ميان ساسانيان و روميان میشده است، بيشتر مردم اين سرزمين از نژاد سامی بودهاند و بهزبآنهای سامی سخن میراندهاند و خدمت بزرگی كه بهايران كردهاند اين است كه علوم يونانی و بهاصطلاح علوم اوايل را از زبان يونانی بهزبان سريانی كه زبان ايشان بوده است ترجمه میكرده و طب و رياضيات و نجوم و فلسفه را در ايران انتشار داده و دانشمندان نيز بسيار از ايشان برخاستهاند. زبانشان در دربار ساسانی نيز رواج بسيار يافته بود و پيش از آن مخصوصاً در دوره هخامنشيان زبان آرامی تقريبا زبان اداری ايران شده بود. در ميان ايشان نيز چند فرقه بودهاند كه عقائد خاصی داشتهاند و پيروان طريقه مخصوص بودهاند. از آنجمله پيروان «ابن ديصان» كه اروپائيان بهاو «باردسان» میگويند و پيروان «مرقيون» كه اروپایيان او را «مارسيون» مینامند. فرقه ديگری نيز بوده است كه همان «صابئين» باشد كه در قرآن گاهی نامشان دنبال[۹] نام يهود و نصاری آمده است[۱٠].
همه كسانی كه راجع بهمذاهب ايران ساسانی بحث كردهاند وجود و شيوع مذاهب فوقالذكر را در ايران ياد كردهاند كريستن سن محقق معروف دانماركی در كتاب محققانه خود: «ايران در زمان ساسانيان» مكرر به مذاهبی كه در بالا ذكر كرديم اشاره كرده است. وی در مقدمه كتاب خود اشاره بهمذاهب قديم ايران میكند و در متن كتاب فصلهايی تحت عناوين «آيين زردشتی دين رسمی كشور»، «مانی و كيش او»، «عيسويان ايران» و «نهضت مزدكيه» میآورد و بهتفصيل بحث میكند در كتاب تمدن ايرانی تأليف جمعی از خاورشناسان ترجمه دكتر عيسی بهنام نيز مكرر در اين باره بحث شده است، طالبين میتوانند بهاين كتابها و كتابهای ديگر در اين موضوع مراجعه نمايند.
نكته جالب اين است كه مذهب زردشتی در عهد ساسانيان با اینکه مذهب رسمی كشور بود و دولت ساسانی و تشكيلات عظيم روحانی آن عصر حامی و پشتيبان و مدافع سرسخت و بیگذشت آن بودند، نتوانست اكثريت قاطعی در ايران بهوجود آورد، نه تنها مسيحيت، حتی يهوديت و بودايی رقيبهای سرسختی برايش بهشمار میرفتند و مخصوصاً مسيحيت در حال پيشروی بود. اديان و مذاهب ديگری از داخل ايران و در ميان نژاد آريا از قبيل مانوی و مزدكی نشأت میگرفت و سخت در حال پيشروی و كاستن از پيروان زردشتی بود.
در همه تاريخ چند هزار ساله اين كشور، تنها اسلام است كه تدريجاً اكثريت قاطعی بهدست آورد، و مذهبها و مسلكهايی از قبيل مانوی و مزدكی را پس از دو سه قرن بهكلی ريشه كن ساخت، بساط بودايیگری را در مشرق ايران و در افغانستان برچيد و مسيحيت و يهوديت و زردشتیگری را در اقليت ناچيزی قرار داد[۱۱].
ساسانيان سياست كشورداری خود را بر اساس مذهب نهادند. اردشير بابكان سر سلسله ساسانيان. خود از يك خاندان روحانی بود كه بهسلطنت رسيد، اردشير از يك طرف بهخاطر علایق مذهبی و از طرف ديگر بهخاطر سياست كشورداری كه نيازمند بهيك مبنای اعتقادی بود بهاحيأ و اشاعه و تحكيم مذهب زردشتی پرداخت. وی دستور داد كتاب مقدس زردشتيان: «اوستا» را تدوين كنند و مرتب سازند، تشكيلات منظم روحانی بهوجود آورد و در نتيجه روحانيان زردشتی صاحب قدرت فوقالعاده شدند.
آقای دكتر محمد معين در كتاب «مزديسنا و ادب پارسی» میگويد:
پس از انقراض سلسله اشكانی، نوبت پادشاهی بهاردشير بابكان (٢٢٦-٢۴۱ ميلادی) سر دودمان ساسانی رسيد، ظهور وی ديباچه كتاب سعادت ايران بهشمار میرود. ملت ايران از پرتو كوششهای او رونقی مخصوص يافت! اين پادشاه اساس سلطنت خويش و اخلاف را بر آيين «مزديسنا» بنياد نهاد وی علاقه بهدين را بهارث برده بود: ساسان پدر بزرگش در استخر متولی معبد ناهيد (آناهيت) بود. از اينرو اردشير با همتی مخصوص در احيای آيين باستانی كوشيد. در روی سكهها آتشكده بهعنوان علامت ملی معرفی گرديد. او خود را در كتيبهها «مزديسنا» يعنی ستاينده مزدا خوانده آنچه مورخان در خصوص دينداری و ارتباط پادشاهی با روحانيت بدو نسبت دادهاند فردوسی در شاهنامه ضمن اندرزهای وی بهپسرش شاپور تلخيص كرده گويد:
- چـنـــان ديـن و دولـت بـه يكـديگــرنـد
تـو گـويــی كـه در زيــر يـك چــادرنــد
نـه بیتخت شـاهی، بود دين بهپـای
نه بیدين بود شهرياری بهجای[۱٢]
بهقول دينكرت، اردشير، هيربدان هيربد «تنسر» را بهدربار خويش خواند و وی را فرمود تا «اوستا» را مرتب سازد[۱٣]. آقای دكتر معين سپس چنين میگويد:
بهطور كلی عهد ساسانيان بزرگترين دوره رونق آيين مزديسنا بود روحانيت زردشتی در اين عصر بهكمال اقتدار رسيد چنانكه گاهی موبدان و اشراف ضد شاه متحد میشدند. نفوذ موبدان در جامعه بهحدی مسلم بود كه حتی در زندگانی فردی شهريان (شهرياران، ظ) نيز دخالت میكردند تقريباً همه مسایل میبايست توسط همين طبقه قطع و فصل شود. آنگاه از كريستن سن ايران شناس معروف و معتبر چنين نقل میكند:
نفوذ موبدان فقط بر پايه قدرت روحانی ايشان و همچنين داوریهای عرفی كه از طرف دولت موافقت شده بود، و نيز قدرت آنان در تبرك بخشيدن ولادتها، ازدواجها و غيره... و اقدام بهتطهير و قربانیها متكی نبود، بلكه دارا بودن املاك ارضی و منابع سرشاری كه از طريق جرايم دينی و عشريه و صدقات و هدايا وصول میشد مؤيد نفوذ آنان بود. بهعلاوه، روحانيت زرتشتی دارای نوعی استقلال وسيع بود و میتوان گفت كه موبدان تقريباً دولتی در ميان دولت ايجاد كرده بودند[۱۴].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی و نقد شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱، ص ۱٦٣
[٢]- تاريخ تمدن اسلام و عرب، چاپ چهارم، ص ۵۵٢.
[٣]- تاريخ ادبيات مستر براون، ج ۱، ص ٣٠٣.
[۴]- خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱، ص ۱٦۴
[۵]- همانجا، ص ۱٦۵
[٦]- همانجا، ص ۱٦٦
[٧]- همانجا، ص ۱٦٧
[٨]- تاريخ اجتماعی ايران، ج ٢، صص ٢٠-٢٣.
[۹]- خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱، ص ۱٦٨
[۱٠]- تاريخ اجتماعی ايران، ج ٢، ص ٢۴
[۱۱]- خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱، ص ۱٦۹
[۱٢]- همانجا، ص ۱٧٠
[۱٣]- مزديسنا و ادب پارسی، چاپ دوم، ص ۹.
[۱۴]- همانجا، صص ۱۱ و ۱٢؛ ايضاً رجوع شود به: كريستنسن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمی، ص ۱٣٨؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱، ص ۱٧۱
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران (جلد اول)، تهران: انتشارات صدرا، چاب دوازدهم - ۱٣٦٢