[فیلسوفان غرب] [فلسفۀ هگل]
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (به آلمانی: Georg Wilhelm Friedrich Hegel) (زادۀ ۱۷۷۰ م - درگذشتۀ ۱٨٣۱ م)، فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از پدید آورندگان ایدهآلیسم آلمانی بود. تاریخگرایی و ایدهآلیسم او انقلاب عظیمی در فلسفهٔ اروپا بهوجود آورد و سنگ بنای مارکسیسم و فلسفه قارهای شد[۱].
[↑] زندگینامه
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ میلادی، در اشتوتگارت، در خانوادهای مؤمن به آموزههای لوتری[٢]، زاده شد[٣] که سال تولد «بتهوون» نیز بود[۴]. پدرش - گئورگ لودویک هگل - کارمندی گمنام و از طبقۀ متوسط بود. آنچه از مادر او - «ماریا ماگدالنا فروم» - دانسته شده است، حاکی از این است که وی نسبت به زمان و مکان خود زنی باهوش و فرهیخته بوده است.[۵] خانوادهی او از تبار اتریشیانی بودند که همچون پروتستانهای دیگر، در سدهی شانزدهم، از تعقیب و آزار کاتولیکها در اتریش، گریخته و به قلمروهای امن پروتستانی لوتری رحل اقامت افکنده بودند.[٦] هگل یکی از شش فرزندی بود که پدر و مادرش بهدنیا آوردند، اما فقط یک خواهر و یک برادرش تا بزرگسالی زنده ماندند. خانوادهٔ او ارزش زیادی برای آموزش و فرهنگ قایل بودند و او از همان کودکی در زمینههای گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه، و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه میپرداخت و در این کار از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری وی در کودکی داشت - برخوردار بود[٧].
او که از مادرش لاتین آموخته بود، بههمین خاطر، در آغاز صرف کلمات لاتین را میدانست. در واقع شیفتگی هگل برای آموختن در طول عمرش، با آموزههای مادرش در خانه آغاز شده بود[٨].
هگل در سه سالگی به مدرسهای رفت که به آن مدرسهٔ آلمانی میگفتند و در ۵ سالگی وارد مدرسهٔ لاتین شد[۹]. بدین ترتیب، او تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در یکی از مدارس محلی گذراند و تاریخ و الهیات و علوم یونانی و لاتین خواند[۱٠].
در سال ۱۷۸۴، هگل برای ادامهٔ تحصیل به دبیرستان ایلوستره رفت و در آنجا با مفاهیم عصر روشنگری آشنا شد[۱۱]. در آغاز پیشوایان کلاسیک، مانند: «لسینگ»[۱٢]، «گوته»[۱٣] و «شیللر»[۱۴] الهامبخش او شدند[۱۵].
در سال ۱۷۸۸، به قصد پیوستن به زمرۀ راعیان مذهب پروتستان وارد دانشگاه علوم الهی شهر «توبینگن»[۱٦] شد که از توابع ایالت «ورتمبرگ»[۱٧] در غرب آلمان است[۱٨]. همگنانش او را در شیوۀ لباسپوشی، کجذوقی و در رفتار و گفتار، پر تکلف میدانستند و لقب «پیرمرد» به او داده بودند[۱۹]. در شهر توبینگن، «فردریش هولدرلین»، شاعر و یونانشناس که بهسبب جنون از هر گروهی و انجمنی کناره میگرفت و امروزه بسیاری از ناقدان او را بزرگترین شاعر آلمانی پس از گوته میدانند[٢٠]، و «فردریش شلینگ» که بعدها از فیلسوفان بزرگ آلمان شد، همکلاسی و در حلقۀ دوستان نزدیک او بودند[٢۱]. این سه تن به انقلاب فرانسه، بهعنوان بزرگترین واقعهٔ عصرشان، توجه ویژهای داشتند، روزنامههای فرانسوی را پیگیری میکردند و باشگاهی برای بحث و مطالعه پیرامون ادبیات انقلابی به راه انداختند[٢٢].
دکتر حمید عنایت مینویسد: «فرمانروای «ورتمبرگ» در آنزمان از پیروان فردریک دوم، «مستبد روشنفکر» آلمان بود و در واپسین سالهای شهریاریاش خودکامگی در حکومت را با روشنفکری در مسایل نظری و فلسفی درآمیخت. در روزگار این فرمانروایان، روح روشنگری به دانشگاهها و مدارس راه مییافت. مدرسان و شاگردان، امور دینی و سیاسی را بر محک موازین عقلی مذهبان (Rationalists) قرن هژدهم میسنجیدند و از شخصیت و حرمت انسان و حق او در تعیین شیوۀ زندگی خود بر رغم قدرتها و سنتهای کهن دفاع میکردند و تساهل و دادگری را میستودند. ولی آنچه جوانانی چون هگل و شلینگ و هولدرلین را در دانشگاه «توبینگن» بیش از هر امر دیگر بر میآشفت تفاوت فاحش میان این آرمانها و سیهروزی مردم آلمان بود. جوانان بر رغم همۀ جوش و خروش انقلابی خود میدانستند که بهرهیابی از حقوق بشر در مملکتشان به هیچرو ممکن نیست و کوششهایشان فقط در حکم فریادی عاجزانه بر ضد خودکامگی است و تنها امیدی که براستی میتوان داشت اصلاح سازمان حکومت برای ایجاد تعادل میان قدرت شهریار و طبقات مردم است. در این اوضاع و احوال، جوانان نگاههای خود را آرزومندانه بهسوی گذشته و خاصه آن ادواری از تاریخ بشر بر میگرداندند که زندگی عقلی انسان با محیط اجتماعی و سیاسی او سازگار و بلکه یگانه بود. ستایش هولدرلین و هگل از سازمانهای سیاسی روزگار باستان و آمیختگی مباحث دینی با مسایل سیاسی در نوشتههایشان از همینجا بر میخاست.»[٢٣]
هگل، پس از فراغت از تحصیل در توبینگن در سال ۱۷۹۳، شغلی بهعنوان معلم سر خانه در برن - در سوئیس - پیدا کرد. او در مدت اقامت در برن مطالعاتش را ادامه داد و آثار زیادی نوشت.[٢۴] مهمترین نوشتهٔ او در این دوره «زندگی مسیح» بود[٢۵] و همچنین مجموعهای از دستنوشتههای او با عنوان «استقرار شریعت در مذهب مسیح» که هیچکدام از آنها چاپ نشد.[٢٦]
باز به نوشتۀ دکتر حمید عنایت: «در حالیکه هگل در نوشتههای زمان جوانیاش تاریخ باستان را میستود و بر گذشتن آن دریغ میخورد، در آثار بعدی خود اندک اندک از آن گسست و بر عامل «ضرورت تاریخی» تکیه زد. به نظر او، ازهم گسیختگی عناصر روح ملی و جدایی میان فرد و دولت بهحکم همین «ضرورت تاریخی» روی داده است. در ادوار نخستین تاریخ بشر، فرد و دولت سازگاری و وحدتی طبیعی باهم داشتند. ولی این سازگاری و وحدت به زیان انسان حاصل میشد، زیرا آزادی انسان در آن ادوار، ناآگاهانه و سلطهی او بر جریانات اجتماعی، ناقص بود. پیروزی آتن و روم در جنگها و آشنایی روزافزون آنها با تجمل و آسودگی بهتدریج مایهی پیدایی اشرافیت نظامی و مالی شد و اینهمه، بنیاد جمهوری و آزادی سیاسی را در آن شهرها برهم زد و قدرت را بهدست افراد و گروههای ممتاز انداخت. اکثریت مردم، بیآنکه پروای مصلحت عمومی جوامع خود را داشته باشند، در غم منافع خصوصی خود فرو ماندند و مالاندوزی تنها پروای زندگیشان گشت. هگل از همینرو در نخستین پیشنویس رسالهی دربارۀ «قانون اساسی آلمان» (۱٧۹٨-۱٧۹۹ م)، «مالکیت سوداگرانه» را مسبب تجزیهی وحدت دیرین اجتماعی و مسخ روابط خصوصی و شخصی افراد دانسته است. اما وحدت و سازگاری دیرین اجتماع انسانی را چگونه میتوان باز گرداند؟
پاسخ هگل به این پرسش در آغاز پاسخی درخور دینآموزان نواندیش بود. او وظیفهی اساسی مسیحیت را در تاریخ جهان دانست که انسان را به آرمان تازهای دلبند کند و محوری «مطلق» به زندگی او ببخشد. ولی او میدید که آموزشهای انجیل با دگرگونی اوضاع سیاسی و اجتماعی جهان نو سازگار نیست؛ زیرا خطاب آنها با انسانی تنهاست که از شبکهی پیوندهای اجتماعی و سیاسی خود جدا شده است. مقصود بازپسین مسیحیت، رستگاری فرد انسان است، نه بهروزی اجتماع و نه توانمندی دولت. بدین سبب از مسیحیت نمیتوان برای باز گرداندن یگانگی مطلوب در زندگی انسان یاری جست. اطمینان هگل بر این معنی، بهتدریج او را از دین به فلسفه رهنمون شد. شاید تحولات زمانه نیز در این دگرگونی فکری او مؤثر بود.»[٢٧]
هگل هنگام انقلاب فرانسه نوزده سال داشت. چهار سال پس از انقلاب، یعنی در همان سالی که «کانت» کتاب «دین در حدود عقل محض» را منتشر کرد، مسیحیت بهعنوان مذهب رسمی در فرانسه لغو شد و «مذهب عقل» جای آنرا گرفت. بدینگونه از نخستین سالهای شکوفایی فکر هگل آشکارشده بود که مسیحیت رسمی نمیتواند آرامی بخش وجدانهای حیرتزده و پناهجوی زمان باشد و هگل، آرام و پناه خود را در فلسفه یافت[٢٨].
با این حال، در سال ۱۷۹۷ او در پاسخ به پیشنهاد کاری هولدرلین به فرانکفورت نقل مکان کرد.[٢۹] در مدت اقامت هگل در فرانکفورت، شلینگ که با حضور در فضای روشنفکری ینا و تأثیرپذیری از فیخته، رشد کرده بود و بهعنوان پروفسور در دانشگاه ینا مشغول تدریس بود، از هگل دعوت کرد که در کنار او در دانشگاه مشغول بهکار شود. به این ترتیب، در سال ۱۸۰۱، هگل در ۳۱ سالگی مشغول تدریس فلسفه در دانشگاه شد.[٣٠] اواخر همانسال هگل اولین کتاب فلسفی خود را با نام «تفاوت دستگاههای شلینگ و فیخته در فلسفه» به چاپ رساند. هگل و شلینگ همچنین تا سال ۱۸۰۳ مجلهای را بهنام نشریهٔ انتقادی فلسفه منتشر کردند.[٣۱]
هگل در سال ۱۸۰۵ در دانشگاه ینا بهمقام پروفسوری ارتقا یافت[٣٢] و در سال ۱۸۰٦، درست یک شب پیش از آنکه نخستین کتاب خود را بهنام «پدیدهشناسی» (Phänomenölögie) در آن شهر به پایان برساند، سپاهیان ناپلئون در نبرد معروف «ینا»، «امپراتوری مقدس روم» را برانداختند.[٣٣] هگل دربارۀ این رویداد بهدوست و حامی خود با این کلمات به ستایش قهرمانی ناپلئون پرداخته است:
- من امپراتور - آن روح جهان - را دیدم که به بازدید شهر اسب میراند؛ در این لحظه بهراستی از چنین شخصیتی احساس غریبی داشتم، سوار بر اسبی یگانه، به نقطهی معینی خیره شده بود، ولی او بهزودی به سراسر جهان دست مییابد و بر آن فرمان میراند.[٣۴]
به گفتۀ پرویز بابایی، یک هفته بعد، روز ٢٠ اکتبر، خانهی او بهدست سربازان ارتش مهاجم به تاراج رفت. دیگر نه از تدریس ششماهه زمستانی و نه از مقام آموزشی در دانشگاه ینا خبری بود؛ ولی کتاب او به پایان رسیده بود.[٣۵]
پس از پیروزی فرانسه بر پروس و تعطیلی دانشگاهها او بهدنبال شغل به شهر بمبرگ رفت و در آنجا بهعنوان ویراستار روزنامه مشغول بهکار شد.[٣٦] در همین سال فرزند غیر قانونی او، «لودویگ فیشر» بهدنیا آمد.[٣٧] پس از آن، در سال ۱۸۰۸، هگل به نورنبرگ رفت و تا سال ۱۸۱۶ در دبیرستانی بهتدریس پرداخت.[٣٨] در این مدت او ازدواج کرد، صاحب دو فرزند بهنامهای «کارل فریدریش ویلهلم» و «ایمانوئل توماس کریستین» شد و دومین اثر بزرگ خود را با نام «علم منطق» به چاپ رساند.[٣۹]
در سال ۱۸۱۶، کرسی استادی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ به هگل پیشنهاد شد. او به هایدلبرگ رفت و تا سال ۱۸۱۸ که در دانشگاه برلین مشغول بهتدریس شد، در همانجا ماند. او در مدت اقامت در هایدلبرگ کتاب «دائرةالمعارف علوم فلسفی» را منتشر کرد.[۴٠] در برلین او بر همان کرسیای نشست که از سال ۱۸۱۴ - سال مرگ فیخته - خالی مانده بود و تا پایان عمر همانجا ماند. هگل در مدت استادی در برلین، سخنرانیهای زیادی در حوزههای فلسفه، تاریخ، هنر، دین و فلسفهٔ تاریخ داشت؛[۴۱] بهطوری که شهرت او و شناختهشدن فلسفهٔ هگل بهعنوان یک مکتب فلسفی به همین دوران باز میگردد.[۴٢] در سال ۱۸۲۱ او اثر ارزشمند دیگرش را بهنام «عناصر فلسفه حق» منتشر کرد.[۴٣]
هگل در سال ۱۸۳۰ رئیس دانشگاه برلین شد و یکسال پس از آن، در ۱۴ نوامبر ۱۸۳۱، در سن ۶۱ سالگی در اثر ابتلا به بیماری وبا در گذشت[۴۴].
[↑] آثار
هگل در دوران زندگی خود تنها چهار کتاب منتشر ساخت[۴۵]؛ اما دستنوشتههای زیادی بعد از مرگ از او بهجای مانده بود که به مرور تنظیم شد و بهصورت کتابهای مختلف انتشار یافت[۴٦]. وی همچنین شماری مقاله نیز به چاپ رساند. آثار هگل به مشکل فهم بودن مشهور هستند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفهٔ غرب» وی را مشکل فهمترین فیلسوف غرب معرفی میکند[۴٧]. به هر حال، برخی از آثار هگل به شرح زیر است:
- زندگی مسیح
- خصوصیت مثبت دین مسیح
- روح مسیحیت و سرنوشت آن
- پدیدهشناسی ذهن یا پدیدارشناسی روح، برداشت وی از فراگرد آگاهی از ادراک حسی تا دانش مطلق (چاپ ۱۸۰۷)[۴٨]
- علم منطق، کتابیاست که دیدگاه هگل را درباره منطق شرح میدهد و در واقع نوعی هستیشناسی است که قیاس منطقی ارسطویی را به عنوان یک زیرمؤلفه و نه بنیاد منطق در نظر میگیرد[۴۹].
- دائرةالمعارف علوم فلسفی، اثری نظاممند است که بخش اول آن، نسخه مختصر کتاب علم منطق، بخش دوم آن، فلسفه طبیعت و بخش سوم فلسفه روح یا فلسفه ذهن است[۵٠].
- عناصر فلسفه حق، کتابی است که در آن به مبانی فلسفی حقوق، سیاست، اخلاق و جامعه میپردازد. این کتاب به نحوی در تدوین قانون اساسی کشورهای اروپایی تأثیرگذار بوده است.[۵۱] این کتاب را مهبد ایرانیطلب در سال ۱۳۷۸ به فارسی ترجمه کرد.[۵٢]
- ارباب و بنده
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[٢]- همانجا
[٣]- و. ت. ستیس، فلسفۀ هگل، ترجمۀ دکتر حمید عنایت، ج ۱، ص یازده (پیشگفتار مترجم)
[۴]- همانجا، ص هشت (پیشگفتار مترجم)
[۵]- مکتبهای فلسفی، ترجمه و تألیف پرویز بابایی، ص ۵۴۱
[٦]- همانجا، ص ۵۴۱
[٧]- همانجا، ص یازده (پیشگفتار مترجم)
[٨]- گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۹]- Pinkard, Hegel: A Biography, Pp 3-4.[۱٠]- فلسفۀ هگل، ج ۱، ص یازده (پیشگفتار مترجم)
[۱٣]- یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی: Johann Wolfgang von Goethe) (زادهٔ ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت – درگذشتهٔ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسانشناس، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی بود.
[۱۴]- یوهان کریستوف فریدریش فون شیلر (به آلمانی: Johann Christoph Friedrich von Schiller) (زاده ۱۰ نوامبر ۱۷۵۹ در مارباخ آم نکا - درگذشت ۹ مه ۱۸۰۵ در وایمار) شاعر، نمایشنامهنویس، فیلسوف و مورخ آلمانی بود.
[۱۵]- فلسفۀ هگل، ج ۱، ص هشت (پیشگفتار مترجم)
[۱٨]- فلسفۀ هگل، ج ۱، ص یازده (پیشگفتار مترجم)
[۱۹]- همانجا، ص یازده (پیشگفتار مترجم)
[٢٠]- همانجا، ص نه (پیشگفتار مترجم)
[٢۱]- همانجا، ص یازده (پیشگفتار مترجم)
[٢٢]- Beiser, Hegel, Pp 9-10.[٢٣]- فلسفۀ هگل، ج ۱، صص یازده و دوازده (پیشگفتار مترجم)
[٢٧]- فلسفۀ هگل، ج ۱، صص دوازده و سیزده (پیشگفتار مترجم)
[٢٨]- همانجا، ص سیزده (پیشگفتار مترجم)
[٢۹]- Pinkard, Hegel: A Biography, P 57.[٣٢]- گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[٣٠]- Pinkard, Hegel: A Biography, Pp 85-86.
[٣۱]- Redding, Paul. »Georg Wilhelm Friedrich Hegel«. Edward N. Zalta. In The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Summer 2012 ed. 1997.
[٣٣]- فلسفۀ هگل، ج ۱، ص سیزده (پیشگفتار مترجم)
[٣۴]- مکتبهای فلسفی، ترجمه و تألیف پرویز بابایی، ص ۵۴٢
[٣۵]- همانجا، ص ۵۴٢
[٣٦]- Duquette, David A., »Hegel’s Social and Political Thought«. In The Internet Encyclopedia of Philosophy. July 2005 ed. 2001.[۴۴]- گئورگ ویلهلم فردریش هگل، باشگاه اندیشه
[٣٧]- Houlgate, Freedom, Truth and History: An Introduction to Hegel's Philosophy, xvii.
Rockmore, Before and After Hegel: A Historical Introduction to Hegel's Thought, 43.
[٣٨]- Pinkard, Hegel: A Biography, P 279.
[٣۹]- Pinkard, Hegel: A Biography, P 747.
[۴٠]- Taylor, Hegel, P 573.
[۴۱]- Duquette, David A., »Hegel’s Social and Political Thought«. In The Internet Encyclopedia of Philosophy. July 2005 ed. 2001.
[۴٢]- Houlgate, Freedom, Truth and History: An Introduction to Hegel's Philosophy, xvii-xviii.
[۴٣]- Redding, Paul. »Georg Wilhelm Friedrich Hegel«. Edward N. Zalta. In The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Summer 2012 ed. 1997.
[۴۵]- گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۴٦]- مجتهدی، کریم، فلسفه در آلمان، ص ۵۰۱
[۴٧]-
[۴٨]-
[۴۹]-
[۵٠]-
[۵۱]-
[۵٢]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ و. ت. ستیس، فلسفۀ هگل (جلد اول)، ترجمۀ دکتر حمید عنایت، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ ششم - ۱٣٧٠
□ مکتبهای فلسفی، ترجمه و تألیف پرویز بابایی، تهران: مؤسسۀ انتشارات نگاه، چاپ سوم - ۱٣۹٠
□ ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
□ مجتهدی، کریم، فلسفه در آلمان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول - ۱۳۸۸
□ Pinkard, Terry. Hegel: A Biography. Cambridge University Press, 2000. ISBN 0521496799.
□ Beiser, Frederick. Hegel. Routledge, 2005. ISBN 0415312086.
□ Taylor, Charles. Hegel. Cambridge University Press, 1977. ISBN 0521291992.
[↑] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]