جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

هربرت اسپنسر

از: دانشنامه‌ی آریانا

هربرت اسپنسر


فهرست مندرجات
[زندگی‌نامه‌ها][اندیشمندان انگلیسی]

هربرت اسپنسر (به انگلیسی: Herbert Spencer) (زادۀ ۱۸۲۰ م - درگذشتۀ ۱۹۰۳ م)، یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان سده نوزدهم به شمار می‌رود که اسپنسر مردی جدی، منطقی و از اوهام شاعرانه به کلی دور بود. او فاقد ذوق و شور و عشق و زیبایی‌های زندگی بود و تا پایان عمر تأهل اختیار نکرد و به ثروت نیز اعتنایی نداشت.

هربرت اسپنسر در سال  ١٨۵٨ ، یک سال پیش از انتشار منشأ انواع داروین، طرحى از یک نظام ارائه کرد که مى‌بایست بر قانون تکامل یا به تعبیر خود او قانون ارتقأ مبتنى باشد. او یکى از معدود متفکران انگلیس است که عامدانه و عالمانه براى تلفیق یک نظام فلسفى جامع کوشیده‌اند. همچنین یکى از معدود فیلسوفان انگلیسى است که در زمان حیات خود به شهرت عالمگیر دست یافته‌اند.

وی، با اخذ هشیارانه اندیشه‌اى که در فضاى آن عصر موج مى‌زد و داروین در یک حوزۀ محدود براى آن مبناى تجربى پیدا کرده بود، به اندیشۀ کلیدى یک برداشت هم‌دید از جهان و زندگى و سلوک بشر دست یافت، که یک برداشت خوش‌بینانه و توجیه‌کنندۀ اعتقاد قرن نوزدهمى به پیشرفت انسان بود، و همین برداشت بود که اسپنسر را یکى از پیام‌آوران بزرگ زمانه ساخته بود.

اسپنسر هرچند که یکى از شخصیت‌هاى بزرگ عصر ویکتوریاست؛ ولی امروزه این تصور را القأ مى‌کند که گویی یکى از فلاسفۀ خیلى قدیم‌تر است. برخلاف ج. ا. میل، که آثارش - اعم از این‌که کسى با آراى مطروحه در آن‌ها موافق باشد یا نه - هنوز ارزش خواندن دارد، آثار اسپنسر امروزه کم خوانده مى‌شود. و این صرفاً از آن روى نیست که تکامل بدل به سکۀ رایجى شده است و دیگر شور و شوقى برنمى‌انگیزد. بلکه دلیلش این است که پس از معارضه‌جویی‌هاى بی‌محاباى قرن بیستم، دیگر به‌آسانى نمى‌توان پذیرفت که فرضیۀ علمى تکامل فی نفسه مى‌تواند مبناى محکمى براى آن ایمان خوش‌بینانه به پیشرفت بشر که به‌طور کلى ویژگى برجستۀ اندیشۀ اسپنسر بود، به‌دست دهد.

از یک‌سو پوزیتیویسم شیوه‌اش را تغییر داده بود و از ارائۀ جهان‌بینی‌هاى صریح و جامع طفره مى‌رفت. از سوى دیگر آن فیلسوفانى که معتقد بودند سیر تکامل به یک معنی حقیقى به نفع بشر است، غالباً به نظریه‌هاى متافیزیکى‌اى روى آورده بودند که ذهن اسپنسر با آن‌ها بیگانه بود. به‌علاوه، میل نه فقط به بسیارى مسایل که هنوز مورد بررسى فیلسوفان انگلیسى است مى‌پردازد، بلکه به شیوه‌اى نیز به آن‌ها مى‌نگرد یا آن‌ها را طرح مى‌کند که درخور مى‌نماید، ولی اسپنسر به کندوکاو پردامنه در کلیت یک اندیشۀ مهم مى‌پردازد نه به تجزیه و تحلیل تفصیلى آن. هرچند اندیشۀ اسپنسر در متن عصر ویکتوریا جاى گرفته است و امروزه نمى‌توان او را داراى تأثیر مداوم و پایدارى دانست، اما این واقعیت به قوت خود باقى است که او یکى از نمایندگان پیشتاز و نمونۀ نمایان قرن نوزدهم است. همین است که نمى‌توان به سکوت از کنار او گذشت.


زندگی‌نامه
هربرت اسپنسر

هربرت اسپنسر در بیست و هفتم آوریل سال ۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی انگلستان زاده شد. در سرگذشت اسپنسر آمده که «در سیزده سالگى چیز قابل ذکرى از لاتین یا یونانى نمى‌دانسته است. بارى به هرنحو بوده تا شانزده سالگى اندکى ریاضیات مى‌آموزد»؛ پدر و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز هنگام تحصیل به ریاضیات و علوم فنی علاقه‌مند بود و مهندسی آموخت. اما از آموزش منظم و روشمندی برخوردار نبود و معلومات فراوان و پراکندهٔ خود را از راه تجربه و تتبعات شخصی به‌دست آورده بود.

پس از تحصیلات مقدماتی و چندماه مدیریت در یکى از مدارس دربی، در سال ۱۸۳٦، به‌عنوان مهندس، به استخدام شرکت راه‌آهن بیرمنگام و گلاستر در آمد. در سال  ١٨۴١  که کار این شرکت و نصب خطوط آهن به پایان مى‌رسد بیکار مى‌شود. در خاطراتش مى‌نویسد «معزولی به از مشغولى!».

او در اوقات بیکاری به نگارش و خودآموزی می‌پرداخت. از این‌رو، در سال  ١٨۴٣  به لندن نقل مکان مى‌کند که کار ادبى پیشه کند، ولی دوباره یک چند در شرکت راه‌آهن کار مى‌کند و دست به اختراعاتى هم مى‌زند. سپس، بر اساس استعداد ادبی خود و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد و در سال  ١٨۴٨  معاون سردبیر اکونومیست مى‌شود و با جورج هنرى لوئیس، هاکسلى، تیندال و جورج الیوت دوستى به‌هم مى‌رساند. به‌ویژه با لوئیس دربارۀ نظریۀ تکامل بحث مى‌کرد؛ و در میان مقالاتى که بدون امضا براى نشریۀ «Leader» لوئیس مى‌نوشت، مقاله‌اى بود دربارۀ «فرضیۀ رشد» که در آن از اندیشۀ تکامل، به روایت لامارکى‌اش سخن گفته بود.

مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیه‌ای که برای او به‌جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به‌عنوان نویسنده و محققی آزاد به پژوهش و تحقیق در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دست‌آوردهای دانشمندان زیست‌شناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافت‌های خود را در زمینه جامعه‌شناسی به‌کار گرفت.

در سال  ١٨۵١  کتابی به‌نام «ایستایى‌شناسى اجتماعى» منتشر کرد، و در سال ۱۸۵۵ کتابی به‌نام «مبانی علم النفس» به‌خرج خودش، انتشار داد. در این ایام وضع جسمانى‌اش مایۀ نگرانی خاطرش شده بود و چند سفر به فرانسه رفت و در آن‌جا با اوگوست کنت آشنا شد. در سال  ١٨۵٧  به‌هر رنج و زحمتی بود توانست مجموعه‌اى از مقالاتش را منتشر سازد.

اسپنسر در اوایل سال  ١٨۵٨ ، طرحى براى انتشار نظام فلسفۀ تألیفى   ریخت. این طرح که در سال  ١٨۶٠  توزیع شد، بنا بود در ده مجلد منتشر گردد. مبانی اولیه در یک مجلد در سال ۱۸۶۲ بیرون آمد، و مبانی علم‌الحیات در دو مجلد در فاصلۀ سال‌هاى  ١٨۶۴  تا  ١٨۶٧ . مبانى علم‌النفس که ابتدا در سال  ١٨۵۵  در یک مجلد منتشر شده بود، در فاصلۀ سال‌هاى  ١٨٧٠  تا ١٨٧٢  در دو مجلد انتشار یافت. و در فاصلۀ سال‌هاى  ١٨٧۶  تا  ١٨٩۶  مبانی علم‌الاجتماع در سه مجلد به چاپ رسید. داده‌هاى اخلاق (در سال  ١٨٧٩ ) همراه با دو جزی دیگرش، نخستین مجلد از مبانی اخلاق را که در سال ۱۸۹۲ چاپ شد، تشکیل داد. جلد دوم این اثر عدالت بود که در سال ١٨٩١  منتشر شد. اسپنسر به انتشار طبع‌هاى جدید چندین مجلد از نظام هم توفیق یافت. به‌عنوان مثال، طبع ششم اصول اولیه در سال  ١٩٠٠  منتشر گردید و یک طبع تجدیدنظر شده و تفصیل‌یافته از مبانی علم‌الحیات در سال‌هاى  ١٨٩٨ - ١٨٩٩  انتشار یافت.

نگارش و انتشار نظام فلسفۀ تألیفى از موفقیت‌هاى مهم اسپنسر بود که على‌رغم نابسامانی‌هاى جسمانی، و نیز در ابتدا مشکلات مالی وخیم، از عهدۀ آن برآمده بود. چنان‌که گفته شد، او از نظر فکرى-عقلى یک انسان خودساخته بود، و تألیف این اثر بزرگ مستلزم نگارش دربارۀ بعضى موضوعات بود که هرگز آن‌ها را به درس نخوانده بود. ناگزیر بود اطلاعات مورد نیازش را از منابع مختلف گرد آورد، و سپس آن‌ها را در پرتو اندیشۀ تکامل تعبیر و تفسیر مى‌کرد.

از تاریخ فلسفه اطلاع اندکى داشت، آن‌هم از طریق منابع درجۀ دوم. در واقع چندبار قصد خواندن نقادى اول کانت (نقادى عقل نظرى) را کرد، ولی چون به این نظر کانت رسید که قایل به ذهنی بودن زمان و مکان بود، کتاب را کنار گذاشت. شناخت یا ستایش چندانی نسبت به نظرگاه‌‌هایی جز نظرگاه‌هاى خودش نداشت. بارى اگر اقتصاد سخت‌کوشانۀ فکرى‌اش را به‌کار نمى‌بست، به پایان رساندن آن وظیفۀ خودخواسته و کار سترگ نامحتمل بود.

از سایر آثار اسپنسر مى‌توان از تعلیم و تربیت ( ١٨۶١ ) که کتابی کوچک ولی خیلى موفق بود، انسان در برابر دولت (۱۸۸۴) که یک مجادلۀ نیرومند در برابر چیزى بود که مؤلف خود آن را تهدید بردگى مى‌نامید، و زندگی‌نامۀ خودنوشت ( ١٩٠۴ ) که پس از وفات مؤلف منتشر شد، نام برد. اسپنسر در سال  ١٨٨۵  کتابی به‌نام ماهیت و حقیقت دین در امریکا منتشر کرد که حاوى شرح مناقشه‌اش با فریدریک هاریسون   پوزیتیویست بود. ولی این کتاب توقیف شد، چرا که هاریسون به انتشار مجدد و بی‌اجازۀ مقالاتش اعتراض کرده بود، على‌الخصوص که مقدمه‌اى در پشتیبانی از موضع اسپنسر به‌قلم پروفسورى به‌نام یومانز نیز در ابتداى کتاب گنجانده شده بود.

اسپنسر به استثناى عضویت در باشگاه آتنائوم ( ١٨۶٨ )، از قبول همۀ این قبیل وابستگی‌ها و افتخارات خوددارى مى‌کرد. چنان‌که وقتی براى تصدى کرسى فلسفۀ ذهن  و منطق در یونیورسیتی کالج لندن از او دعوت به‌عمل آمد، آن را نپذیرفت. هم‌چنین عضویت انجمن سلطنتی را هم رد کرد. شاید زبان حالش این بوده که وقتی‌که واقعاً به این‌گونه پیشنهاد‌ها نیاز داشته، چنین پیشنهادهایى به او نشده و وقتی هم که شده دیگر نیازى به آن‌ها نداشته و نام و آوازه‌اش بلند گردیده بوده است. اما در مورد امتیازات و افتخاراتى که از سوى دولت به او پیشنهاد مى‌شد باید گفت که مخالفت او با این‌گونه امتیازات اجتماعى او را از قبول آن‌ها باز مى‌داشت نه دیر کرد این پیشنهاد‌ها.

هربرت اسپنسر، هشتاد و سه سال زندگی کرد و سرانجام در ۸ دسامبر ۱۹۰۳ میلادی در برایتون درگذشت. پس از مرگش بنا به وصیت او، جسدش سوزانده شد. گفته می‌شود، در این ایام در کشور خودش بسى نامحبوب بود و این عمده به‌خاطر مخالفت او با جنگ بوئر‌ها، طی سال‌های ۱۸۹۹-۱۹۰۲ بود که این جنگ را جلوۀ روحیۀ سلطه‌جوییى نظامى مى‌شمرد و منفور مى‌داشت. در خارج، انتقادهایی از بی‌تفاوتى انگلیسی‌ها نسبت به درگذشت یکى از شخصیت‌هاى برجستۀ این کشور به‌عمل آمد و در ایتالیا با رسیدن خبر وفات او مجالس بزرگداشتی برپا گردید.


آثار

هربرت اسپنسر، چنان‌که در بالا بیان شد، آثار فراوان از خود به‌جا گذاشت که از برخی آثار او می‌توان چنین نام برد:

  • آمار اجتماعی (۱۸۵۱)
  • فرضیه جمعیت (۱۸۵۲)
  • آموزش و پرورش (۱۸۶۱)
  • اصول زیست‌شناسی (۶۷-۱۸۶۴)
  • اصول روان‌شناسی (۷۲-۱۸۷۰)
  • بررسی جامعه‌شناسی (۱۸۷۳)
  • اصول علوم اجتماعی (۱۸۷۴)
  • اصول اخلاق (۹۳-۱۸۷۹)
  • انسان علیه دولت (۱۸۸۴)
  • زندگی‌نامه شخصی (۱۹۰۴)


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

...


فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه کاپلستون، ج ٨
همان‌جا













[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها:زندگی‌نامه‌هادانشمندان جهانفیلسوفان سده ۱۹ (میلادی)