جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

سرشت جنسی انسان

از: کریستوفر ریان و ساسیلدا جفا

سرشت جنسی انسان

فراز و نشیب روابط جنسی

از ماقبل تاریخ تا امروز



فهرست مندرجات

.



یوکاتان را از یاد نبرید!

جلد اول کتاب سرشت جنسی انسان (تصویر روی جلد از: مارک شاگال)

آمیزش جنسی: خاستگاه پیشاتاریخی مسائل جنسی امروزی (به انگلیسی: Sex at Dawn: The Prehistoric Origins of Modern Sexuality) نام کتابی است که توسط کریستوفر ریان (Christopher Ryan) و ساسیلدا جِفا (Cacilda Jethá) اولین بار در سال ۲۰۱۰ توسط انتشارات هارپرکالینز به چاپ رسید. برای نسخهٔ کاغذی، که در ۵ ژوئیه ۲۰۱۱ منتشر شد، عنوان جانبی کتاب به چگونه جفت می‌یابیم، چرا از آن تخطی می‌کنیم، و این برای روابط امروزی چه معنایی دارد، تغییر یافت.

این کتاب هم‌چنین در کره جنوبی، فنلاند، استرالیا و نیوزلند به چاپ رسیده‌ است. همچنین در حال انشتار در ژاپن، اسپانیا، چین، لهستان، روسیه، اکراین، رومانی و آلبانی است.

اَندرو ویل، نویسنده‌ی «عصر سالم»: «این اثر، باور مرسوم پیرامون آمیزش جنسی را به شکلی درخشان به چالش کشیده است... مطالب کتاب، بسیار برانگیزنده، جذاب و پیشرو است... من چیزهای زیادی از آن آموخته‌ام و خواندن آن را اکیداً توصیه می‌کنم.»

دَن سَوج، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی «تعهد، عشق، آمیزش جنسی، ازدواج و خانواده‌ی من»: «در زمینه‌ی مسایل جنسی انسان، پس از کتاب «رفتار جنسی مردان» اثر آلفرد کینزی در ۱۹۴٨، مهم‌ترین اثری‌ست که در جامعه‌ی آمریکا منتشر شده است.»

فرانس دی‌وال، نویسنده‌ی «عصر همدلی»: «به‌واقع، کتاب مهیجی در دستان شماست، خواه مردم با محتوای آن موافق باشند یا نباشند. این مباحث نیازمند آنند که به کرات مورد بحث و مجادله قرار بگیرند تا بتوانند ما را به راه حلی برسانند».

استیو تیلور، نویسنده‌ی «سقوط و بیداری از خواب»: «یک کتاب فوق‌العاده برانگیزنده که با نثری بسیار ساده و گیرا نوشته شده است. این کتاب، رفتار جنسی انسان را به‌طور کامل مورد ارزیابی مجدد قرار داده و بسیاری از مشکلات اجتماعی و روان‌شناختی معاصر را ریشه‌یابی کرده است».


فصل اول
    کارکردِ تخیل، عجیب و غریب ساختن چیزهای حل شده نیست، بلکه حل کردنِ چیزهای عجیب و غریب است.
    جی. کی. چسترتون[۱]
    آلامو[٢] را فراموش کن. یوکاتان درس‌های مفیدتری دارد.

اوایل پاییز ۱۵۱۹ بود. هرنان کورتس[٣] و سربازانش وارد سواحل مکزیک شدند. کورتس به سربازانش دستور داد یکی از بومیان را بر روی عرشه‌ی کشتی بیاورند تا از او بپرسد نام این مکان مرموزی که یافته اند چیست. فرد بومی پاسخ داد: «ما کوبا فان[۴]»، که معادل اسپانیایی واژه‌ی یوکاتان است. همین کافی بود. کورتس اعلام کرد از امروز من مالک یوکاتان هستم، یوکاتان و تمام زرها و طلاهایش متعلق به پادشاه و ملکه‌ی اسپانیاست و الی آخر. چهارونیم قرن بعد در دهه‌ی ۱۹٧٠، زبان‌شناسان گویش‌های مایاهای کهن را مورد مطالعه قرار داده و دریافتند که «ما کوبا فان» معادل عبارتِ «نمی‌فهمم چی می‌گی» است.[۵]

این قبیل اشتباهات به همین‌جا ختم نمی‌شود. تقریباً همه‌ی ما در این دام گرفتاریم. برخی از دانشمندان علی‌رغم سال‌ها آموزش، هنگامی که دست به مشاهده می‌زنند به‌ر‌احتی سوگیری‌ها و پیش‌داوری‌های خود را به موضوع موردنظر نسبت می‌دهند. آنچه که دانشمندان را به اشتباه می‌اندازد همان خطای شناختی است که در اکثر ما وجود دارد: قطعی دانستنِ چیزی که گمان می‌کنیم آن را می‌دانیم. در حالی که نقشه را غلط خوانده‌ایم با قطعیت می‌گوییم که می‌دانیم در کدام نقطه ایستاده‌ایم. علی‌رغم وجود شواهدی مغایر با نگرش مان، اکثر ما تمایل داریم که از معیارهای منطبق با سلیقه مان پیروی کنیم اما سلیقه نمی‌تواند راهنمای قابل اعتنایی باشد. در ادامه به توضیح این موضوع می‌پردازیم.


شما همان‌چیزی هستید که می‌خورید

برای مثال، غذا را در نظر بگیرید. همه‌ی ما تصور می‌کنیم که علاقه یا نفرت مان نسبت به یک خوراک یا ماده‌ی غذایی به ماهیت آن بر می‌گردد، حال آن‌که این صرفاً نوعی واکنش قراردادی‌ست که از سوی فرهنگ جامعه معین شده است. فرض کنید شدت گرسنگی موجب شود پیش از آن که دل و جرأت خود را بسنجید، حشره‌ای را که در دل شب پرواز می‌کند بگیرید و در دهان‌تان بگذارید. حشره زیر دندان‌هایتان بال بال می‌زند، خِرت خِرت می‌کند و شیره‌ای از آن خارج می‌شود. می‌توانید با نوشیدن قدری آبجو به بلعیدن آن کمک کنید. احتمالاً چنین فرضی برایتان تهوع‌آور است. نظرتان راجع به یک بشقاب مغز گوسفند چیست؟ توله سگ سرخ شده با عصاره‌ی گوشت چه‌طور؟ آیا ما می‌توانیم اشتهای شما را با گوش‌های گراز یا سرِ میگو باز کنیم؟ شاید هم با یک مرغ آوازخوانِ[٦] کاملاً سرخ‌شده که بتوانید استخوان‌ها، منقار و تمام اندام‌هایش را بجوید؟ با جیرجیرک‌های سرخ شده در ماهی تابه موافقید؟

اگر گوشت برّه لذیذ است، خوردنِ مغز برّه چه مانعی دارد؟ چرا خوردن کتف، ران و شکم گراز بی‌نهایت دل‌چسب بوده اما خوردن گوش‌ها، خرطوم و پاچه‌هایش مشمئزکننده است؟ چگونه است که خوردنِ خرچنگ را بسیار متفاوت از خوردن ملخ می‌دانیم؟ در واقع باید پرسید، چه کسی لذیذبودن را از مشمئزکننده بودن تمیز می‌دهد و استدلالش چیست؟ در چه مواردی فرد استثنا قائل می‌شود؟ سوسیس‌ها یا‌هات داگ‌ها جز استثنائات برخی افراد محسوب می‌شوند زیرا آنان با وجود بی‌میلی به گوشت گراز، چیزی را می‌خورند که از بقایای چرخ‌شده‌ی گوشت گراز و روده‌های آن تولید شده است! شاید فکر می‌کنید در همه جای دنیا گوشت خوک را فقط با تخم مرغ می‌خورند، مثل ترکیبِ خلال سیب‌زمینی و سس گوجه فرنگی یا ترکیبِ نمک و فلفل. اما این چنین نیست. ترکیب گوشت خوک و تخم مرغ برای صبحانه، تنها در حدود ۱٠٠ سال پیش توسط یک آژانس تبلیغاتی و برای افزایش فروش گوشت خوک باب شد. هلندی‌ها نیز خلال‌های سیب‌زمینی‌شان را با سس مایونز می‌خورند نه با سس گوجه فرنگی.

گمان می‌کنید خوردن حشرات بی‌چون‌وچرا مشمئزکننده است؟ شاید برایتان جالب باشد بدانید که ۱٠٠ گرم جیرجیرکِ بدونِ آب حاوی ۱۵۵٠ میلی‌گرم آهن، ٣۴٠ میلی‌گرم کلسیم و ٢۵ میلی‌گرم روی است - سه ماده‌ی معدنی که غالباً در عادات غذایی ما کمتر به‌چشم می‌خورد. اگر استخوان‌بندی، شاخک‌ها و شکل پای حشرات حالتان را به‌هم می‌زند بهتر است در خوردن میگو و خرچنگ دریایی هم تجدیدنظر کنید، چون همه آن‌ها جز خانواده‌ی بندپایان هستند و از زننده‌ترین چیزهای موجود در کف اقیانوس‌ها تغذیه می‌کنند. در هر صورت اگر در آمریکا زندگی می‌کنید، ممکن است همین حالا نیز بخش‌های چسبنده‌ای از یک حشره لای دندان‌هایتان باشد؛ چون وزارت غذا و داروی آمریکا می‌گوید بازرسانش نسبت به‌وجود اندام‌های حشرات در فلفل سیاه بی‌اعتنایند مگر این‌که میزان آن به‌طور میانگین بیش از ۴٧۵ مورد در هر ۵٠ گرم باشد.[٧] مطالعه‌ای در دانشگاه اُهایو تخمین می‌زند که آمریکایی‌ها (بی‌آن‌که بدانند) به‌طور متوسط سالانه بین یک تا دو پوند حشره می‌خورند.


سیاره‌ی گرسنه: آنچه که جهان می‌خورد
    «طعم کرم سفید مثل طعم نیمرو با لایه‌ای از پنیر موتزارلاست که با ورقه‌هایی از نان مخصوص سِرو شده است... باید لذیذ باشد.»
    پیتر مِنذِل و فیت دی آلوسیو[٨]

نخستین مسافران بریتانیایی که از استرالیا دیدن کردند، گزارش دادند که بومیان آن‌جا در رنج و بدبختیِ ناشی از قحطی شدید به‌سر می‌برند اما مثل اکثر شکارگر –گردآورندگان تمایلی به کشاورزی ندارند. در عین حال، بهت‌زده بودند که علی‌رغم این قحطی بومیان لاغر به نظر نمی‌رسند. در واقع، این بومیان بودند که بریتانیایی‌ها را موجوداتی نسبتاً چاق و تنبل تلقی می‌کردند. با این وجود، بریتانیایی‌ها یقین داشتند که بومیان در حال مردن از قطحی هستند. چرا؟ چون می‌دیدند که بومیان به ناچار رو به خوردن حشره‌ها، کرم‌های درختی و موش‌های صحرایی آورده‌اند - جانورانی که مطمئناً هیچ‌کس جز در شرایط قحطی آن‌ها را نخواهد خورد. این‌که این برنامه‌ی غذایی مغذی بود، به‌وفور یافت می‌شد و می‌توانست طعمی همانند «نیمرو با لایه‌ای از پنیر موتزارلا» داشته باشد، هرگز به ذهن بریتانیایی‌هایی که بی‌شک دلتنگِ دل‌وجگر و خامه‌ی پرچرب وطن‌شان بودند خطور نمی‌کرد.

طبیعی یا غیرطبیعی دانستن یک چیز به‌معنای این نیست که آن چیز ذاتاً طبیعی یا غیرطبیعی است، بلکه این یک سلیقه‌ی فرهنگی‌ست. هر یک از عادات غذایی که در بالا به آن اشاره شد، در برخی نقاط دنیا در بین اقوامی که تغذیه متفاوتی با شما دارند – -لذت‌بخش محسوب می‌شود. بنابراین هنگامی که در مورد تجربیات عاطفی، شخصی و زیستی‌ای مانند خوردن یا سکس صحبت می‌کنیم، نباید فراموش کنیم که دستِ بلندِ فرهنگ به عمق نگرش‌های ما دسترسی و نفوذ دارد. ما در اکثر اوقات این نفوذ و تأثیر را حس نمی‌کنیم، اما باید بدانیم که هر فرهنگی اعضایش را به این باور می‌رساند که برخی چیزها ذاتاً درست و برخی دیگر ذاتاً نادرست هستند.

همانند آن مسافران بریتانیایی، ما نیز تحت تأثیر باور‌های فرهنگی‌مان از طبیعی و نرمال‌بودنِ پدیده‌ها هستیم. هر یک از ما عضو یک قبیله یا واحد اجتماعی هستیم که به‌واسطه‌ی فرهنگ، خانواده، مذهب، طبقه‌ی اجتماعی، آموزش، حرفه یا هر معیار دیگری به یکدیگر پیوند خورده‌ایم. نخستین گام در راهِ تمیزدادن یک مقوله‌ی فرهنگی از یک مقوله‌ی زیستی، چیزی‌ست که اسطوره‌شناس جوزف کمپل[۹] آن را اصطلاحاً قبیله‌زدایی[۱٠] می‌نامد. ما باید قبایل یا گروه‌های اجتماعی مختلف را به‌رسمیت بشناسیم و خودمان را از فرضیات نسنجیده‌ای که اشتباهاً جهان‌شمول می‌انگاریم رها سازیم.

صاحبان قدرت در جامعه، ما را متقاعد کرده‌اند که حسات جنسی نسبت به شریک عاطفی-جنسی، امری طبیعی و ناشی از سرشت زیستیِ ماست. متخصصان نیز بر این باورند که زنان برای آن‌که نسبت به فردی دیگر احساسِ صمیمیتِ جنسی کنند، نیازمند تعهد هستند زیرا «این جز ذات و سرشت آن‌هاست». برخی از برجسته‌ترین روان‌شناسان تکاملی مصرانه و با قطعیت می‌گویند که ما ذاتاً گونه‌ای هستیم دارای حسادت جنسی، حس مالکیت، آدمکش و فریب‌کار که به زور و زحمت بر ذات خبیث‌مان فائق آمده و با تمکین به قوانینِ متمدنانه، خود را حفظ کرده‌ایم. در پاسخ باید بگوییم که در این شکی نیست که اشتیاق و نفرتِ نهفته در سرشت حیوانی ما عمیق‌تر از تأثیرات فرهنگی‌ست. نویسندگان این کتاب نیز معتقد نیستند که انسان‌ها با لوح سفید[۱۱] متولد می‌شوند و در انتظار تعلیماتِ محیطی فرهنگی می‌نشینند. اما بحث ما این است که تکیه بر احساسات و سلیقه‌ها، دستورالعمل مطمئنی برای تمیزدادنِ «واقعیت زیستی» از «تأثیرات فرهنگی» نیست.

اگر بیشتر کتابی‌هایی را که درباره‌ی سرشت انسان نوشته شده‌اند ورق بزنید، با عباراتی مثل مردان شیطان‌صفت، ژن‌های خبیث، جوامع بیمار، جنگ و وحشی‌گری پیش از تمدن، نزاع‌های پی درپی، نیمه‌ی پلیدِ انسان و قاتل همسایه مواجه خواهید شد. در یک کلام، با چنین نگاهی به انسان و جامعه خوش‌شانس خواهید بود اگر از این همه بلا در زندگی جان سالم به در برید! با این حال، آیا داده‌های علمی نیز وجود این شالاپ و شلوپِ خون را تأیید می‌کنند؟ یا این‌که این ادعاها صرفاً منعکس‌کننده‌ی حدسیات معاصر درباره‌ی گذشته‌های دور است؟

ما در فصل‌های بعد این موضوع و سایر جنبه‌های رفتار اجتماعی را مجدداً مورد بررسی قرار خواهیم داد تا از این رهگذر به نگرشی متفاوت راجع به گذشته‌های دورمان دست یابیم. به‌علاوه، نشان خواهیم داد که چرا بسیاری از داده‌هایی که تاکنون درباره‌ی میل جنسی انسان دریافت کرده‌ایم - به‌ویژه آن‌هایی که توسط برخی روان‌شناسان تکاملی ارائه‌شده‌اند- نادرست بوده و بر پایه‌ی فرضیات منسوخی بنا شده‌اند که ریشه‌هایش به داروین و پیش از او باز می‌گردد. بسیاری از دانشمندان کنونی، با نادیده گرفتنِ شواهد علمی و پافشاری بر پیش فرض‌های‌شان، سخت در تلاش‌اند تا پازلی را که اشتباه چیده‌اند، تکمیل کنند. بدین ترتیب، به‌جای آن‌که اجازه دهند تکه‌های اشتباه پازل فرو بریزد، بر تصورات خود از آنچه که فکر می‌کنند میل جنسی انسان باید باشد مهر تأیید می‌زنند - تصوراتی که زاییده‌ی فرهنگ جامعه است.

شاید از نظر شما الگوی ما درباره‌ی تمایلات جنسی انسان نابخردانه، شهوت‌پرستانه، توهین‌آمیز، شرم‌آور، جذاب، مأیوس‌کننده، روشن‌گرانه یا بدیهی قلمداد شود. در هر حال، امیدواریم با مطالب راحت برخورد کرده و تا انتهای کتاب به خواندن ادامه دهید، هرچند که بی‌تردید برخی از خوانندگان کتاب واکنشی از سر احساس به الگوی «شرم‌آور» ما از تمایلات جنسی انسان نشان خواهند داد. از طرف دیگر، بی‌گمان تبیین‌های ما مورد تمسخر کسانی خواهد بود که از خاکریزِ «روایت مرسوم در روان‌شناسی تکاملی» به ما حمله کرده و فریاد خواهند زد که «آلامو را از یاد نبرید!» اما همان‌طور که داستان ابتدای فصل خاستگاه فرضیات نابه‌جا، حدس و گمان‌های زیان‌بار و نتیجه‌گیری‌های نادرست را نشان داد، توصیه ما به آنان این است که «آلامو را فراموش کنید و یوکاتان را همواره به یاد داشته باشید».


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- G. K. Chesterton
[٢]- نبرد آلامو (Alamo)، نبردی بود بین قوای تگزاسی و ژنرال «آنتونیو لوپز سانتا آنا»ی مکزیکی که در ۱٨٣٦ میلادی رخ داد و منجر به شکست قوای تگزاس گردید. این نبرد که در ایستگاه مبلغان آلامو در شهر سن آنتونیو در تگزاس آمریکا رخ داد، به محاصره‌ی قوای تگزاسی انجامید و نهایتاً تمامی ٢۵٠ تگزاسی در این نبرد جان خود را از دست دادند. امروزه سالی دو و نیم میلیون نفر از قلعه‌ی آلامو (محل نبرد آلامو) بازدید می‌کنند و شعار زیر را به یاد می‌آورند که پس از واقعه‌ی آلامو در آمریکا شهرت یافت: «آلامو را از یاد نبرید!» - مترجم.
[٣]- Hernán Cortés
[۴]- Ma c’ubah than
[۵]- این نقل قول برگرفته از تودوروف (۱۹٨۴) است، اما بررسی تودوروف از رخدادها به لحاظ جهان‌شمول پذیرفته شده نیست. مثلاً، برای مرور سایر ریشه‌شناسی‌ها نگاه کنید به:
Yucatán Today
[٦]- songbird
[٧]- برگرفته از تحلیل گسترده‌ی وزارت غذا و داروی ایالات متحد (FDA) در زمینه‌ی ادویه‌های غذایی. بر روی اینترنت:
FDA: U.S. Food and Drug Administration
[٨]- Peter Menzel & Faith D‘aluisio
[۹]- Joseph Campbell
[۱٠]- detribalization
[۱۱]- blank slates


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

کریستوفر ریان و ساسیلدا جِفا، سرشت جنسی انسان: فراز و نشیب روابط جنسی از ماقبل تاریخ تا امروز، ترجمه‌ی مهبد مهدیان، نشر اینترنتی - ۱٣۹۱ خ، ج ۱، صص ٢٣-٢٧