|
اکرم عثمان از کوچه ما رفت
فهرست مندرجات
.
نظری بر زندگینامهی دکتر محمداکرم عثمان
دکتر محمداکرم عثمان (زادهی ۱۳۱٦ خ - درگذشتهی ۱۳۹۵ خ)، ادیب، داستاننویس و دکلمهگوی افغان بود، که در رشتهی حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران دکترا گرفت. او سالها گوينده و نويسندهی برخی از برنامههای ادبی و اجتماعی راديو-تلويزيون افغانستان بود و مدتی هم مسؤليت دفتر هنر و ادبيات آن را برعهده داشت. همچنین، وی مدتی در آکادمی علوم افغانستان بهعنوان مسئول انستيتوی تاريخ خدمت کرد و سپس در پستهای مختلف وزارت امور خارجه افغانستان، بهعنوان کنسول افغانستان در شهر دوشنبه تاجيکستان و کاردار سفارت افغانستان در تهران کار کرد. پس از سقوط رژیم دکتر نجیب و آغاز جنگهای خونین در کابل، وی به کشور سوئد پناهنده شد و تا زمانی که درگذشت، در آنجا زندگی میکرد.[۱]
محمداکرم عثمان، نویسنده معروف افغانستان در سن ۷۹ سالگی در کشور سوئد درگذشته است. این نویسنده افغان در سال ۱۳۱٦ خورشیدی در شهر هرات در غرب افغانستان به دنیا آمد اما خود زمانی گفته بود که «نیمی بلخی و نیمی کابلی» است، از آن سبب که پدرش از کابل و مادرش از مردم بلخ بود.
در لیسههای (دبیرستان) استقلال و حبیبیه کابل درس خواند و در دانشگاههای کابل و تهران در رشته حقوق و علوم سیاسی تا مقطع دکترا تحصیل کرد.
اکرم عثمان سالها نویسنده و گوینده برخی از برنامههای ادبی و اجتماعی رادیو و تلویزیون افغانستان بود و مدتی نیز مسئولیت اداره هنر و ادبیات این نهاد را بر عهده داشت. برای مدتی رئیس انستیتیوتهای تاریخ و حقوق آکادمی علوم افغانستان بود و به عنوان سرکنسول افغانستان در شهر دوشنبه و کاردار سفارت افغانستان در تهران نیز کار کرد.
او در سال ۱۹۹۲ و پس از اوجگیری جنگهای داخلی در افغانستان به سوئد رفت و در آنجا با همکاری شماری دیگر از اهل شعر و ادب، انجمن قلم افغانهای مقیم سوئد را پایه گذاشت. علاوه بر آن مجله ادبی فردا نیز در این سالها زیر نظر او منتشر شده است.
▲ | آغاز نوشتن |
اکرم عثمان آنگونه که خودش گفته است، از همان کودکی به ادبیات و بهخصوص قصه و داستان علاقه داشت. او در آغاز کتاب «قحطسالی» نوشته است:
«من تازه ابجدخوان شده بودم که کتاب امیر حمزهی صاحبقران را از بازار کتابفروشی خریدم و شروع کردم به یاد گرفتن و فهمیدنش. چون سواد اندک داشتم، آخوندی هر روز یکی از صفحات کتاب را یادم میداد. من از ماجراهایی که در این کتاب میگذشت لذت میبردم. آخوند مرا میگفت که کتابهای شیرینتر دیگری چون یوسف و زلیخا، قصصالانبیأ، گلستان سعدی و دیوان حافظ شیرازی نیز وجود دارند که باید بیاموزم و دنیایم را کلانتر کنم. من بهتدریج این کتابهای خوب را آموختم و رفته رفته فهمیدم که قصهها چه طعم شیرین و فرحبخشی دارند.»
به گفته خودش نوشتن داستان را از زمانی که در کلاس چهارم ابتدایی درس میخواند، شروع کرد. نخستین داستانی که از او چاپ شد، «دختری پا به زنجیر» بود که مجله ژوندون در سالهای دهه چهل خورشیدی منتشر کرد.
اکرم عثمان نوشتن را پس از ترک افغانستان نیز ادامه داد و به باور بسیاری از کسانی که با کار او آشنا هستند، از پرکارترین نویسندههای افغان در خارج از این کشور بود.
موضوع داستانهای اکرم عثمان بیشتر روایت زندگی در کوچه و بازار شهرها و روستاهای افغانستان است و او برای خلق قهرمانهایش از شخصیتها و تیپهای اجتماعی و سیاسی ملموس در این کشور الهام گرفته است.
آثار او سرشار از واژهها و اصطلاحاتی است که در زمانی نه چندان دور در زبان کوچه و بازار مردم، بخصوص در کابل رواج داشته است. دستگیر نایل، نویسنده افغان در مورد داستانهای او نوشته است:
«این داستانها عشق به زندگی، امید به آینده و خواندن و نوشتن را در دل انسان زنده میکرد. قهرمانهای ساده، عیار، جوانمرد، وفادار و عاشقاش بر روی صفحات کتاب زنده قدم میزدند، نفس میکشیدند، روح داشتند و گرمای احساسشان را آدم حس میکرد.»
اکرم عثمان به همراه هیات ایرانی که برای شرکت در سمینار خواجه عبدالله انصاری به کابل آمده بودند
اکرم عثمان زمانی گفته بود که «برای آدم شدن» مینویسد: «گاهی نوشتههایم صورتگر چهره همزادی است که در عین شباهت با من، مصفاتر، جنگندهتر، راستگوتر و تواناتر از من است و همواره تشویقم میکند که به او برسم و عین او باشم ولی من کوتاه میآیم. پس تا آدم شدن، مینویسم و آن سیمای آرمانی نیشخندم میکند و زنهارم میدهد که تا آدم شدن مسافت زیادی باقی است و این راه را نهایتی نیست.»
از جمله آثار متعدد اکرم عثمان، رمانی دوجلدی به نام «کوچه ما» است. صبورالله سیاهسنگ، پژوهشگر افغان، زمانی «کوچه ما» را «بزرگترین رُمان در ادبیات معاصر داستانی افغانستان» خوانده بود.
این رمان با الهام از حوادث تاریخی و سیاسی افغانستان در نیمه دوم قرن بیستم خلق شده و داستان آن در کوچهای در مرکز شهر کابل میگذرد و قهرمانهای آن هم تیپهای مختلفی هستند که در این کوچه و کوچههای دیگر کابل زندگی میکنند و هر کدام بهنحوی از این حوادث متاثر میشوند.
تعدادی از داستانهای کوتاه اکرم عثمان به زبانهای آلمانی، روسی، سوئدی و بلغاری ترجمه و بر مبنای دو داستان از او، «مرداره قول اس» و «نقطهی نیرنگی»، فیلم سینمایی ساخته شده است.
از اکرم عثمان علاوه بر آثار داستانی، چند اثر پژوهشی نیز بهجا مانده است.
اکرم عثمان در خیابانی در تهران، او در دانشگاه این شهر دکترا گرفت و مدتی نیز کاردار سفارت افغانستان در تهران بود
▲ | اشرافزاده انقلابی |
اکرم عثمان در یک خانوادهی اشرافی به دنیا آمد و بالید؛ اما در دوران جوانی به عرصه مبارزات سیاسی رادیکال رو آورد. یکبار در مصاحبه با وبسایت آسمایی، اشرافیت را پارچه زربفت و زرنگاری خوانده بود که بر «تفسخ و پوسیدگی» کشیده شده است: «من هم از اشرافیت و هم از ضد اشرافیت رنگ گرفتهام و این یکی از پارادوکسهای زندگیم است.»
در نهایت این پارادوکس او را بهسمت اندیشههای مارکسیستی و اعتراض علیه سلطنت کشاند و به گفته خودش در این راه کسانی چون محمدحسین طالب قندهاری، صوفی اسلاممین و میراکبر خیبر، بیشترین تاثیر را بر او گذاشتند.
او در این دوران داستانها و نوشتههایش را با نامهای مستعار برمک کابلی، مازیار خراسانی و ع کوزهگر منتشر میکرد.
اما اکرم عثمان پس از کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ثور ۱۳۵۷ و بعد از آن ورود ارتش سرخ شوروی به افغانستان، به یکی از منتقدان سیاستهای این حزب بدل شد و این انتقادها را تا آخر عمر ادامه داد.
او همچنین جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق را به کشتن میراکبر خیبر که به گفته او «با رفقایش در حزب فرق داشت»، متهم کرد.
ترور میراکبر خیبر در سال ۱۳۵۷، آغاز حوادثی بود که در مدت کوتاهی به کودتای هفتم ثور و برچیده شدن بساط جمهوری سردار داود خان در افغانستان انجامید.
نقدهای اکرم عثمان سبب شد تا شماری از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان به انتقاد از او برخیزند.
یکبار هم در همان سالهای پس از ورود نیروهای نظامی شوروی به افغانستان و بعد از انتشار مقالهای از اکرم عثمان بهنام «داراکولا و همزادش»، افرادی ناشناس به او شلیک کردند. دوستانش ادعا کردند که مهاجمان از مقامهای حزب دموکراتیک خلق برای کشتن اکرم عثمان، دستور گرفته بودند.
در سالهای اخیر نیز انتشار رمان کوچه ما که نویسنده در آن بر همان مواضع پیشین خود، این بار در قالب روایتی تاریخی مهر تایید گذاشته بود، بحثهای تندی میان او و تعدادی از اعضای سابق این حزب برانگیخت.
منتقدان اکرم عثمان، او را که در زمان حکومت دکتر نجیب الله، آخرین رئیس جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان، کاردار سفارت افغانستان در تهران بود به خیانت به حزب دموکراتیک و دولت این کشور متهم کردند.
اما خود اکرم عثمان بارها گفته بود که او عضو هیچ حزب سیاسی نبوده و علاوه بر آن در سالهای زندگی در بیرون از افغانستان، پی برده اظهار میداشت که تئوریهای مارکسیستی، با حال کشور و مردم افغانستان ناسازگار بودند و از آنها بهعنوان «بهار دروغین» نام میبرد.
از اکرم عثمان دو پسر و یک دختر باقی مانده است.
▲ | آثار |
از اکرم عثمان آثار متعدد داستانی و پژوهشی باقی مانده است:
- وقتی که نیها گل میکنند، مجموعه داستان
- درز دیوار، مجموعه داستان
- مرداره قول اس، مجموعه داستان
- قحطسالی، مجموعه داستان
- بازآفریده، مجموعه داستان
- کوچه ما، رمان
- روابط دیپلوماسی افغانستان و اتحاد شوروی، پایاننامه دورهی دکترا
- مقدمهای بر چگونگی نهضتهای مشروطهخواهی
- شیوه تولید آسیایی و تئوری دورهبندی تاریخ
- چگونگی تحول تاریخ در خاورزمین
- افغانستان و آسیای میانه در چنبرهی بازی بزرگ[٢]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- محمداکرم عثمان، از ویکیپدیا، دانشنامهی آزاد
[٢]- فواد مسیحا، اکرم عثمان از کوچه ما رفت، وبسایت فارسی بیبیسی: جمعه ۱٢ اگوست ٢٠۱٦ - ٢٢ مرداد ۱٣۹۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت بیبیسی