|
عبدالرشید بینش
فهرست مندرجات
چهرههای فرهنگی افغانستان خوشنویسان افغانستان
عبدالرشید بینش (به انگلیسی: Abdul Rashid Binish) (زادهی ۱٢۹٨ خ - درگذشتهی ۱٣۹٦ خ)، نویسنده، خوشنویس و کارمند عالیرتبه افغانستان بود، که در کالیفرنیای آمريکا میزیست. او پیش از مهاجرت به آمریکا، در شماری از سمتهای دولتی خدمت میکرد، از جمله مدتی کارمند بانک ملی افغانستان، سپس معاون شرکت قرهقل و ٦ سال هم رئيس شرکت بيمهی افغان بود.
▲ | زندگینامه |
عبدالرشید بینش فرزند میرزا عبدالقیومخان، در سال ۱٢۹٨ خورشیدی، در شهر کابل بهدنیا آمد. او در ٦ سالگی به مکتب (دبستان) رفت و هنوز بیش از ده سال نداشت، که حكومت مستعجل حبیبالله کلکانی سقوط کرد و در ٨ آبان ۱٣٠٨ خورشیدی (٢۹ اکتبر ۱۹٢۹ میلادی) نادرشاه به پادشاهی رسید. نادرشاه، پس از اندکی به زندانی کردن و کشتار مخالفان سیاسی خود آغاز کرد و از جمله پدر بینش را که مستوفی ولایت کابل در دوران فرمانروایی حبیبالله کلکانی بود، نیز دستگیر و به زندان افکند. به گفتهی او، در زمان صدارت سردار محمدهاشمخان، تمام دارایی و املاک خانوادهای پدریش مصادره شد؛ چنانکه حتی زیورآلات زنان را نیز از سر و گوش و گردن و دست و انگشت آنان ربودند. در این هنگام، بینش نیز به جرم گناه پدر از مدرسه اخراج شد. او خود مینویسد:
-
یک روز وقتی سر ساعت صبح به مکتب رفتم معلم زبان فارسی دری ما سید حبیباللهخان مرا اشارت کرد و بهسوی خود خواست وقتی پیش رفتم آهسته بهمن گفت که خودت یکبار به دفتر مکتب برو که ترا خواستهاند. باشتاب دهلیز طویل عمارت را طی کرده داخل اداره مکتب شدم. معاون مکتب محمدایوبخان که در لب بالایی خود یک چاک داشت از جایش بر خواست و با لطف و محبت تمام به فرقم دست کشید و مرا در گوشه اتاق برد و با آواز بسیار ملایم بهمن گفت: رشید جان پسرم تو پس بهخانه برو و چند روز بهمکتب نیا. من با همان روحیهی کودکانه خود درک کردم که این حکم یقیناً به محبوسشدن پدر و برادرانم ارتباط دارد. من با یک جهان عقده و ناامیدی و اندوه بنابر حکم ظالمانه نادری راهی خانه شدم. عقده گلویم را گرفته بود، اشک از چشمانم میریخت، نفس زنان با طبراق به پشت وارد منزل شدم. یکهراست بهسوی مطبخ خانه رفتم. میدانستم که مادرم در آنجا نان پخته میکند. داخل شدم، وقتی مادرم مرا دید فریاد کشید و گفت: چرا زود آمدی؟ ناجور شدی؟ و وقتی اشک را در چشمانم دید که پیوسته برویم میغلطد وارخطا شد. و با یک جست مرا در بغل گرفت، رویم را بوسید و باز پرسید که چرا از مکتب زود آمدم؟ بالاخره که عقدهام کمی باز شده بود با صدای گریهآلود، گفتم مادر جان: مرا از مکتب کشیدند. مدیر مکتب گفت که دیگر به مکتب نیا... مادرم با تعجب و اضطراب پرسید که نگفتند چرا؟ گفتم نه... شاید بهخاطر زندانیشدن پدرم [باشد]. مادرم مرا بسیار نوازش داد و گفت غصهنخور، جانم همه کارها را خدا آسان میکند.
در آن ایام، خانهی میرزا عبدالقیومخان در گذر سردار جانخان واقع بود. مادر بینش، اندکی پس از زندانیشدن شوهر، از آنجا با فرزندانش کوچید و به خانهای پدری خود، به کوچهی قاضی فیضاللهخان نقلمکان کرد. در آنزمان سرپرستی و مسئولیت آموزش و پرورش بینش را ماما (دایی) او، عبدالرحیمخان رحیمی بهعهده گرفت. اما هنوز یکسال نگذشته بود، که محمدابراهیم خلیل با خالهی او پیمان زناشویی بست. محمد ابراهیم خلیل که ادیب، شاعر و از چهرههای فرهنگی شناختهشده بود و در خطاطی هم دست بالا داشت، بینش را آموزش خط و کتابت داد.
در سال ۱٣۱۴، بینش به استخدام بانک ملی، که بهتازگی توسط عبدالمجیدخان زابلی بنیاد شده بود، درآمد. در تیرماه ۱٣٢٢، ازدواج کرد و هنوز بیش از یک سالونیم از ازدواج او نمیگذشت که بهعنوان نماینده بانک ملی افغانستان در شهر کویته پاکستان منصوب شد. سپس، در ٢٨ دی ۱٣٢٦، نمایندهی این بانک در شهر بمبئی هندوستان شد. پس از دو سال به کابل بازگشت و بهعنوان مدیر عمومی مامورین بانک ملی تقرر یافت. بعد از پنج سال خدمت در این سمت بهعنوان معاون شرکت صادراتی قرهقل گماشته شد و بهسال ۱۹٧٠ میلادی، در یک سفر کوتاه، برای شرکت در حراج پوست قرهقل به نیویارک رفت و از این سفر موفقانه بازگشت و یکهزار دلار پاداش دریافت نمود.
بینش، در فروردین ۱٣۵٠، بهعنوان معاون شرکت بیمهی ملی افغانستان منصوب شد و برای کارآموزی در رشتهی بیمه عازم لندن گردید. هنگامی که پس از پایان کارآموزی به افغانستان باز گشت، از جانب هیأت مدیره بیمه، بهعنوان رئیس بیمهی افغانستان انتخاب شد. او سابقهی فعالیت دو دورهی ٣ ساله در سمت ریاست بیمهی افغان را در کارنامه خود دارد.
پس از کودتای هفتم ثور ۱٣۵٧، ناگزیر کشور را ترک کرد و در اردیبهشت ۱٣٦٠ به هندوستان رفت و از آنجا عازم آمریکا شد و در شهر فریمانت ایالت کالیفرنیا اقامت گزید و در آنجا همکار مجلهی خراسان بود که به سردبیری محمدقوی کوشان و فریده انوری، در مرکز فرنگی فریمانت به نشر میرسید.
▲ | آثار |
عبدالرشید بينش، آثار زیادی در خوشنویسی از خود بهجا گذاشته است و علاوه بر خوشنويسی، مقالات و مضامينی در مطبوعات به چاپ رسانده است، او يکی از همکاران دايمی نشریهی اميد بود و سپس همکار قلمی با پيامنامهی اجتماعی فرهنگی و هنری «اثر» را آغاز کرد. اما اثر مهم بينش «بارقههای بينش» است که در ۴۲۷ صفحه، به سال ٢٠٠٢ میلادی، در آمريکا به چاپ رسيد، و نثر و شيوه نگارش او مورد تحسين بسياری از نويسندگان و اديبان افغانستان قرار گرفت. اين اثر حاوی پنج فصل خاطره است که هر يک از آن به يک داستان کوتاه شبيه است.
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
...
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ افغانستانشناسی │ زندگینامهها