|
نامهای تاریخی افغانستان
فهرست مندرجات
◉ آریانا
◉ خراسان
◉ افغانستان
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
خراسان
نام افغانستان، هرچند از لحاظ کاربرد سیاسی آن جدید است؛ اما این سرزمین کهن بوده و طی قرون متمادی با حدود مختلف بهنامهای گوناگون یاد شده است، که مهمترین آنها آریانا، خراسان و افغانستان است. دائرةالمعارف آریانا مینویسد: «کشوری که در تاریخ معاصر جهان بهنام افغانستان یاد میشود، در قرون وسطی بهاسم خراسان و در عهد باستان بهنام آریانا شهرت داشت.»
در اینجا دومین نام تاریخی افغانستان که از سدهی سوم تا قرن نوزدهم میلادی در مورد افغانستان و سرزمینهای همجوار آن اطلاق گردیده است، براساس اسناد و منابع مختلف تاریخی مورد بررسی قرار میگیرد.
خوراسان (Xorasan) یا خراسان، در زبان پهلوی بهمعنای شرق (يعنی جهت طلوع خورشيد) است. چنانکه فخرالدين اسعد گرگانی در داستان ويس و رامين که بهسال ۴۴۵ هجری قمری سروده است، در بارهی معنای آن میگويد: از آن خورآسد (يعنی خورآيد يا خورشيد از آنجا برآيد):
دروبــاش و جــهان را مـی خـــورآســان
زبـــان پهـلــوی هـــر کـاو شــنـاســــد
خـراســـان آن بـود کــز وی خـور آســد
خــور آســد پهلـوی بـاشــد خـور آيــد
عـــراق و پـــارس را خــور زو بـرايــد
چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست
زمـيـن و آب و خـاکـش هـر ســه پـاکـست[۱]
علیاکبر دهخدا، به نقل از فرهنگهای برهان قاطع، فرهنگ جهانگيری، انجمن آرای ناصری، آنندراج، و مفاتيح گويد: «خراسان، مشرق است که در مقابل مغرب باشد». او به تأييد نظر خود دو شعر از رودکی را يادآور میشود:
سـوی خاور میخرامد شاد و خوش
يا:
از خراسـان سوی خاور میشـتافت
اما مؤلف مجهول مجملالتواريخ و القصص (تأليف ۵٢۰ هجری) دربارهی وجه تسميه خراسان نوشته است:
-
خراسان و هيطل پسران عالم بن سام بن نوح بودند که از شهر بابل اخراجالبلد گرديدند، هيطل در شهر معروف به هيطل که در ماوراءالنهر وقوع دارد، رفته جاگزين گشت و خراسان در ماوراءالنهر جايیکه امروز به خراسان شهرت دارد، اقامت اختيار کرد، و اين مواضع بهنام ايشان يعنی (هيطل) و (خراسان) ياد گرديد.[٢]
و دهخدا در لغتنامه خود ذيل واژهی خراسان میافزايد:
- در اساطير قديم، نام شهرها را غالباً نام شخص سازندهی آن میشمردند و مستوفی آرد: «خراسان پسر عالم و عالم پسر سام است و عراق پسر خراسان میباشد.» (از تاريخ گزيده، چاپ ليدن، ص ٢٧).
با اين وصف، اگرچه انتساب نام «خراسان» به چنين شخصی آشکارا اشتباه است، اما اين روايت رابطهی بين خراسان و قلمرو يفتلها را که در شرق سرزمين ساسانيان قرار داشت، بهخوبی نشان میدهد.
از لحاظ جغرافيايی، اين اصطلاح ظاهراً در عهد ساسانيان، پس از سدهی سوم ميلادی پديد آمده و از قرن پنجم تا قرن نوزدهم ميلادی در مورد افغانستان و سرزمينهای همجوار آن اطلاق گرديده است.[٣] چنانکه موسی خورنی، در قرن پنجم ميلادی، از آن در تاريخ ارمنستان ياد کرده است و شاهان يفتلی هم در همان قرن خود را «خراسان خوتای» خوانده و اين لقب را در مسکوکات خود بهکار بردهاند.[۴] عبدالحی حبيبی، مورخ افغان، مینويسد:
- نام بخش اعظم سرزمين افغانستان غربی و شمالی تا تخارستان و مجاری هيلمند (= هيرمند) و کابل در قرن هفتم ميلادی «خراسان» بود و چنين به نظر میرسد که اين نام در عهد ساسانيان از قرن پنجم ميلادی به بعد شهرت يافته است.[۵]
اگر در اينجا عبدالحی حبيبی به قرن هفتم ميلادی اشاره میکند، بهدليل اين است که کتاب او راجع به تاريخ پس از اسلام افغانستان است. اما نامبرده معتقد است که در دورهی پيش از اسلام نيز نام افغانستان خراسان بوده است. چنانکه او مینويسد:
- در بارهی اينکه کلمهی «خراسان» بر همين افغانستان در ازمنهی قبل از اسلام هم اطلاق شده و شامل تمام اين سرزمين بوده، اسنادی موجود است، که در مسکوکات هفتليان اين پادشاهان را «خراسان خواتاو» يعنی «خراسان خدای» نوشتهاند، و باز هم در يکی از مسکوکات زبان پهلوی «تگين خراسانشاه» ديده میشود، که بر رخ ديگر همين سکه هيکل نيمتنهی مونث موجود است که بهدور رخش هالهی نور منقوش است... و عين همين شکل را خسرو دوم ساسانی بهياد گرفتن خراسان از تصرف هفتليان حدود ۶۱۳ ميلادی ضرب کرده است... و میتوان حدس زد که هيکل تنهی مونث و هالهی نور سمبولی از کشور خراسان و مطلعالشمس عرب باشد.[٦]
آرتور کريستنسن بر اين باور است که واژهی خراسان از زبان پهلوی ساسانی در مورد کشور کوشانیها (افغانستان امروز) استعمال شده است.[٧]
بههر حال، در دورهی اسلامی نيز شعرأ و نويسندگان، نام خراسان را در مورد افغانستان و سرزمينهای پيرامون آن به گستردگی بهکار بردهاند. چنانکه جغرافیدانهای عرب که در قرون وسطی سرتاسر عالم اسلام را توصيف کردهاند، افغانستان امروز را به اضافهی بخشهای از کشورهای همسايه آن، خراسان (کشور خورشيد) ناميدهاند.[٨] و بهگفتهی آقای اعظم سيستانی، «مسالک و ممالک اصطخری، مسالک و ممالک ابن خردادبه، صورت الارض ابن حوقل، احسنالتقاسيم مقدسی، الاعلاقالنفيسه ابن رسته، البلدان يعقوبی، تقويمالبلدان ابوالفدا، حدودالعالم من المشرق الالمغرب، تاريخ گرديزی، تاريخ بيهقی، تاريخ سيستان، تاريخ بخارا، معجمالبلدان ياقوت حموی بغدادی، جغرافيای حافظ ابرو و ساير منابع تاريخی و جغرافيايی و سفرنامهها و متون ادبی، اين حقيقت را به درستی به اثبات میرسانند.»[۹] ناگفته نماند که از حدود و ثغور کشور خراسان در آثار اين جغرافینگاران با تفاوت و اختلاف فراوان سخن بهميان آمده است.
نخسين نويسنده عرب که از خراسان در تاريخ نام برده است، احمد بن يحيی بن جابر بغدادی مشهور به بلاذری است که در اواخر قرن دوم هجری زاده شده، و در ٢۵۵ هجری کتاب معروف خودش فتوحالبلدان را نوشته است. او ولايات: نيشاپور (مناطق شرقی ايران کنونی)، هرات، مرو، جوزجان، بادغيس، سمنگان، بدخشان، بلخ، باميان، ماوراءالنهر و خوارزم را از مناطقی مربوط به خراسان میداند.[۱٠]
نقشه خراسان کهن. البته حدود خراسان در درازنای تاریخی افزایش یا کاهش مییافت.
ابواسحاق ابراهيم بن محمد اصطخری، مؤلف کتاب مشهور «مسالک و ممالک»، در حالیکه شهرهای نيشاپور، مرو، هرات، بلخ، غرجستان، تخارستان، غور و باميان بهشمول غوربند، لوگر، کابل، نجراب، پروان، غزنی، پنجشير را جز خاک خراسان میداند، سند و ماوراءالنهر را از آن مستثنی میدارد.[۱۱] ابنرسته، نواحی خراسان را از طبسين و قهستان تا بلخ و تخارستان و شمالاً تا بخارا و سمرقند و فرغانه تا شاش (تاشکند) میشمارد. احمد ابن واضح يعقوبی، مؤرخ عهد طاهريان (وفات ۲۹۲ هجری) ولايت خراسان را از گرگان تا نيشاپور و بلخ و بخارا حساب میکند.[۱٢] و مؤلف کتاب پرارزش حدودالعالم (تاليف در ۳۷۲ هجری)، حدود خراسان را از جانب شرق هندوستان و مغرب آنرا نواحی گرگان و شمال آنرا رود جيحون تعيين کرده و تخارستان و باميان و جاريابه و اکثر بلاد شمال افغانستان کنونی را خراسان يا نواحی آن میشمارد.[۱٣].
در تاريخ سيستان، (تأليف در ۴۴۵ هجری) نواحی متعلق به خراسان پيش از عهد طاهريان، بدينگونه نام برده شده است:
- کورتهای خراسان: طبسين، قهستان، هرات، طالقان، گوزگانان، غرجستان، بادغيس، پوشنج، طخارستان، فارياب، بلخ، خلم، مرورود، چغانيان، اشجرد، ختلان، بدخشان، ابرشهر (نيشاپور)، بخارا، سمرقند، شاش، فرغانه، اسروشنه، سغد، خجند، آمويه، خوارزم، اسبيجاب، فارياب، ترمذ، سرخس، مروشاهجان، طوس، برسخان، نسف، بلسم، احرون، اندر روزگار اسلام تا بدان وقت که خوارج (مقصودش خروج حمزه سيستانی در ۱۸۱ هجری است) بيرون آمدند و دخل و خرج خراسان و سيستان از بغداد بريده گشت.[۱۴]
بهگفته اصطخری، شهرهای بزرگ خراسان چهار شهر است: نيشابور، مرو، هرات و بلخ.[۱۵] و نيز ياقوت حموی، سياح و جغرافيهنويس نامور عربی، که اکثر بلاد و نواحی خراسان را يکی دو سال پيش از هجوم مغول بهچشم سرديده است، مینويسد:
- خراسان دارای چهار ربع است: ربع اول، ابرشهر مشتمل است بر نيشاپور و قهستان و طبسين و هرات و فوشنج و بادغيس و طوس طابران. ربع دوم، مروشاهجان، وسرخس و نسأ و ابيورد و مرورود و طالقان و خوارزم و امل بالای جيحون. ربع سوم، فارياب و جوزجان و طخارستان عليا و خست و اندراب، و باميان و بغلان و ولوالج و رستاق و بدخشان. ربع چهارم، ماوراءالنهر از بخارا تاشاش (تاشکند) و سغد و فرغانه و سمرقند.[۱٦]
حافظ ابرو در شرح خراسان گويد:
- خراسان نام مملکت است و اين مملکت عرصه وسيع دارد. حد شرقی آن منبع آمويه و جبال بدخشان و کوههای تخارستان و باميان و اعمال بلاد غزنی و کابل ماورای جبال غور که منبع هيرمند است. حد غربی آن، بيابانی که فاصله است ميان خوارزم و خراسان و حدود دهستان و جرجان تا بحر خزر و بعضی از حدود قومس (و بيابانی که ميان خراسان و حدود قومس) و ری افتاده است. حد شمالی خراسان منتهی میشود به جيحون که آموی بر کنار آبست، و به جهت آن که گذر مشهور در زمان سلطنت سامانيان که تختگاه بخارا بود، آن بوده است که اين آب را آب آمويه خواندند و از آنطرف آب را، بلاد ماوراءالنهر خوانند. حد جنوبی خراسان حدود سند است، کابل و غزنی و اعمال سجستان و بيابانی که فاصله ميان کرمان و خراسان و بيابان فارس. (جغرافيای تاريخی خراسان در حافظ ابرو، ص ٩)[۱٧]
هرتسفلد در شرح کتيبه پايکلی (ص ۳٧) حدود خراسان دوره اسلامی را چنين تحديد میکند:
- از حدود ری در سلسله جبال البرز به گوشه جنوب شرقی بحيره خزر، خطی کشيده و آنرا به لطف آباد برسانيد و از آنجا از تجند و مرو گذرانيده به کرکی و جيحون وصل کنيد و بعد از آن همين خط را از کوه حصار به پامير و از آنجا به بدخشان پيوست کنيد که از بدخشان با سلسله کوه هندوکش به هرات و قهستان و ترشيز جنوب خواف برسد و واپس به حدود ری وصل گردد.[۱٨]
گای لسترنج، در جغرافيای تاريخی سرزمينهای خلافت شرقی، مینويسد:
- خراسان در زبان قديم فارسی بهمعنای خاور زمين است. اين نام در اوايل قرون وسطی بهطورکلی بر تمام ايالات اسلامی که در خاور کوير لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق میشد و به اين ترتيب، تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سيستان و قهستان در جنوب شامل میگرديد... جغرافيانويسان مسلمان خراسان را بهچهار بخش تفسيم کرده و هر کدام را بهنام کرسی آن بخش، يعنی نيشابور، مرو، هرات و بلخ میخواندند.[۱۹]
مشاهير بزرگ ماوراءالنهر و افغانستان، بهويژه شاعران، خود و يا شاهان معاصر خود را خراسانی خطاب کردهاند. از جمله رودکی شاعر بزرگ آغاز قرن چهارم که در ناحيهيی بهنام «رودک» نزديک سمرقند زاده شد، نهتنها خود را شاعر خراسان مینامد، بلکه حتی آل سامان را نيز اميران خراسان میخواند. او خود در قصيده معروفی میگويد:
نبـود دنـدان، لا، بـل چــراغ تـابـان بـود
شد آن زمانه كه شعرش همه جهان بگرفت
شـد آن زمانه كه او شـاعر خراسـان بـود
كه را بـزرگی و نعمـت ز اين و آن بـودی
مـرا بـزرگی و نعمـت ز آل ســامان بـود
بـداد مـير خراســانـش چـل هـزار درم
و از او فـزونی يك پنـج، مـير ماكان بـود
اين شاعر نامی دربار سامانی، در مدح يکی از امرای معاصر خود گفته است:
شـاه ملوک جهان امير خراسـان
عنصری که ملکالشعرای دربار سلطان محمود غزنوی بود، مکرر او را «خدايگان خراسان» و «خسرو مشرق» ياد کرده است. و ناصر خسرو که اهل يمگان بدخشان بود، گويد:
کـســی چـرا طلبـد در سـفـر خـراســان را
حتی شاعران زبان دری، زمامداران افغانستان را نيز شاهان خراسان خواندهاند. بهطور نمونه، در مورد احمدشاه درانی سرودهاند:
باســتواری همـت بنای شــهر نهاد
جمال ملک خراسان شد اين تازه بنا
ز حـادثـات زمـانـش خـدا نگـهـدارد
يا در مورد تيمورشاه درانی:
گل بــاغ اقــبال تيــمورشـاه
و يا در مورد امير محمدافضل محمدزايی:
امـيـر ملک خـراســان محمـدافضـل شــد
هرچند امروزه، برخی از نويسندگان معاصر ايرانی بهدليل وجود استان شمالشرقی ايران که خراسان ناميده میشود، سعی دارند تا کاربرد نام «خراسان» در مورد کشور «افغانستان» را انکار نمايند، اما بيشتر دانشمندان آنها به اين واقعيت تاريخی معترفند؛ چنانکه، دکتر محمود افشار، يکی از طرفداران جدی و مبتکر «پان ايرانيسم»[٢٠]، در کتاب «افغاننامه»، مینويسد:
-
قرنها پيش از آنکه اين کشور (افغانستان) بهاين نام ناميده شود با اضافات يا کاهشهايی نسبت به وسعت امروزی، اسم و رسم آن «خراسان» بود. پس، از اينکه افغانها نام سابق آن را خراسان بدانند راه غلط و دوری نرفتهاند.[٢۱]
مرتضی اسعدی، يکی ديگر از محققان ايرانی، نيز نظر همسان دارد:
-
اگرچه نام افغانستان نخستينبار در قرن ۱۰ م / ۴ ه.ق بهکار رفته و به سرزمينی در شرق افغانستان کنونی تا رود سند اطلاق شده است، لکن ظاهراً اخيرترين و جامعترين نام اين سرزمين همانا «خراسان» بوده است.[٢٢]
بدين ترتيب، نام خراسان که زمانی همهی افغانستان کنونی را در بر میگرفت. اما امروزه اين نام اختصاص به شرقیترين استان ايران کنونی دارد.[٢٣]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است. گرچه این مقاله در مرداد ۱۳۸۷ خورشید در ویکیپدیا، دانشنامهی آزاد منتشر شد؛ اما با تأسف مدیران ایرانی بخش فارسی این دانشنامه بهسبب گرایشهای ناسیونالیستی و شوونیستی بخشهای آنرا - حتی بدون رعایت سیاستها و رهنمودهای خود آن دانشنامه - سانسور کردند.
[▲] پینوشتها
[۱]- فخرالدين اسعد گرگانی، داستان ويس و رامين، بهاهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: ۱۳۳۷، ص ۱۲۸
[٢]-
[٣]- مهديزاده کابلی، درآمدی بر تاريخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول - زمستان ۱۳۷۶ خورشيدی، ص ۱۰
[۴]-
[۵]- حبيبی، عبدالحی، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، تهران: دنيای کتاب، چاپ سوم - ۱۳۶۷ ه. ش. ص ۱۴۰
[٦]- همانجا، صص ۱۴۲ و ۱۴۳
[٧]-
[٨]- تمدن ايرانی، چند تن خاورشناس فرانسوی، ترجمه عيسی بهنام، تهران: چاپ اول ۱۳۳۷ ش. ص ۲۵
[۹]- کانديد اکادميسين اعظم سيستانی، خراسان، ايران و افغانستان، سايت افغانپديا
[۱٠]- بلاذری، فتوحالبلدان، قاهره: چاپ ۱٩۰۱ م، ص ٤۱
[۱۱]- غبار، مير غلاممحمد، افغانستان در مسير تاريخ، سال ۱۳۶۸، ص ۸
[۱٢]-
[۱٣]- حدودالعالم من المشرق الی المغرب، بهاهتمام دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۶۲
[۱۴]- تاريخ سيستان، بهتصحيح و تحشيه بهار (كلاله خاور)، تهران: چاپ دوم، صص ۲۶-۲۷
[۱۵]- ابواسحق ابراهيم اصطخری، مسالک الممالک، ص ۲۰۳
[۱٦]- ياقوت حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۵۳؛ گای لسترنج، جغرافيای تاريخی سرزمينهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ۱۳۳۶، زير نام خراسان ص ۴۰۸.
[۱٧]- جاويد، عبدالاحمد، اوستا، سويد: شورای فرهنگی افغانستان، چاپ ۱۹۹۹، ص ۶۵؛ بهنقل از جغرافيای تاريخی خراسان در حافظ ابرو، ص ٩
[۱٨]- جاويد، عبدالاحمد، اوستا، ص ۶۶
[۱۹]- لازم بهيادآوری است که: نيشابور که همان ابرشهر باستانی است امروزه جزوی از ايران کنونی است، مرو، در حال حاضر، جزوی از ترکمنستان است، هرات، شهری که در عهد کهن بهنام آريا شناخته شده و بلخ، که در اوستا بخدی ناميده شده، امروزه جزوی از افغانستان هستند.
[٢٠]- افشار يزدی، محمود، گنجينه مقالات، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۶۸ ه. ش.، ج ۱، ص ۴۹۵
[٢۱]- افشار يزدی، محمود، افغاننامه، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول، ۱۳۵۹ ه. ش. ج ۱، ص ۱۵۴
[٢٢]- اسعدی، مرتضی، جهان اسلام، تهران: چاپ اول - ۱۳۶۶ ه. ش. ج ۱، ص ۷۲؛ اما مونت استوارت الفنسنون که در سال ۱۸٠۸ میلادی، در رأس هیأت سفارت بریتانیا بهدربار شاهشجاع درانی آمد، در کتاب «گزارش سلطنت کابل» مینویسد که «افغانان کشور خویش را خراسان و خود را خراسانی میخوانند». با وجود این، الفنستون کاربرد نام خراسان را برای افغانستان مناسب نمیداند و معتقد است که نام «افغانستان» را ایرانیان بر این سرزمین نهادهاند و او هم طرفدار تعمیم و کاربرد همین نام است. (الفنستون، مونت استوارت، افغانان، جای، فرهنگ، نژاد (گزارش سلطنت کابل)، ترجمهی محمدآصف فکرت، ص ۱۳).
[٢٣]- تمدن ايرانی، چند تن خاورشناس فرانسوی، ترجمهی عيسی بهنام، تهران: چاپ اول ۱۳۳۷ ش. ص ۲۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ از وبگاه کابلنامه (۴ مرداد ۱۳۸۷)