|
ماجرای کشتهشدن عبدالعلی مزاری
(بهروایت طالبان)
فهرست مندرجات
.
عبدالعلی مزاری چگونه کشته شد؟
در اواخر سال ۱۳۷۳ جنبش نوظهور طالبان تا نزدیکی کابل پیشروی کردند. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصاً در کابل و اطراف آن را دگرگون نمود. با کنار رفتن حزب اسلامی و مستقر شدن طالبان در چهارآسیاب غرب کابل در محاصره کامل قرار گرفت.
عبدالعلی مزاری تلاش نمود تا با دولت ربانی به توافق برسد، اما تلاشها او در راستای توافق با دولت و پیشنهاد دفاع مشترک بینتیجه بود. زیرا، دولت ربانی و احمدشاه مسعود نه تنها از کمک به مزاری خوداری کردند، بلکه در آخرین روزهای مقاومت غرب کابل، نیروهای دولتی حملات بسیار شدیدی را از مناطق مختلف بالای غرب کابل از زمینوهوا آغاز کردند. در این جنگها بر خلاف گذشته از یکسو حزب وحدت در محاصره و تمام راههای برونرفت از آن وضعیت را از دست داده بود و از سوی دیگر در برابر حملات دولت تنها دفاع میکرد.
سرانجام با وجود تلاشهای مداوم سیاسی و مقاومت نظامی، حزب وحدت اسلامی در غرب کابل شکست خورد و مزاری، در ۲۲ حوت ۱۳۷۳ در حالیکه برای مذاکره با سران طالبان یا برای فرار بهطور مخفیانه راهی چهارآسیاب بود، بهدست طالبان افتاد و بهطور وحشتناکی به قتل رسید.
آنچه در زیر آمده است، ماجرای کشتهشدن عبدالعلی مزاری به روایت طالبان، با عنوان «عبدالعلی مزاری چگونه و توسط چه کسانی کشته شد؟» است که توسطه «عبدالحنان همت» به زبان پشتو نگارش یافته و توسط «ابن مبارک احمدزی» به دری ترجمه شده است.
در سال ۱۹۹۵ میلادی حرکت طالبان بعد از تصرف ولسوالی چهار آسیاب ولایت کابل تا به منطقه دوغآباد دارالامان پیشرفت داشتند و چوک دوغآباد را نیز در کنترول خویش آوردند،چوک دوغآباد از قصر دارالامان در فاصلهی چند صد متری موقعیت دارد، این چوک قبلاً توسط حزب اسلامی اداره و کنترول میشد،ما یک گروپ ۳۰ نفری به هدایت ملا بورجان از ولسوالی چهارآسیاب به اینجا فرستاده شدیم، از چوک دوغآباد تا به کوه تلویزیون (آسمایی) همه غرب کابل توسط نیروهای حزب وحدت اداره و کنترول میشد، در حالیکه کابل شمالی به شمول تپه تلویزیون از سوی شورای نظار بهرهبری احمدشاه مسعود اداره میشد، از رفتن ما به دوغآباد دیری نگذشته بود که بین حزب وحدت و شورای نظار نبرد سخت واقع شد، این نبرد حدوداً ۱۵ الی ۲۰ روز دوام داشت، در میان نبرد هر دو طرف بر ضد یکدیگر از توپ، موشک، و در کل از همه سلاحهای سنگین استفاده میکردند، در همین مدت زمان ما شاهد آن بودیم که غرب کابل کاملاً به ویرانه و یک شهر وحشتناک مبدل شده بود، حین رسیدن ما غرب کابل بسیار مناظر جذاب داشت، اما در اثر نبردهای سنگین میان این دو گروه (حزب وحدت و حزب جمعیت) مناطق غرب کابل همه سوخت و ویران شد.
ما طالبها در نزدیکی به حزب وحدت قرار داشتیم،تا اکنون در بین ما آتشبس وجود داشت و بهطرف یکدیگر مزاحمت نمیکردیم، یک شب من مسؤولیت حفاظت و نظارت را داشتم تا کسی به ما ضرر نرساند، تقریباً ساعت ۱۲ بجهی شب بود که یک موتر از نوع کرولا بهطرف ما آمد، کسی از آن پایین شد و به من گفت: من فرمانده حزب وحدت هستم، میخواهیم با مسؤول شما ملاقات داشته باشیم، من آنها را نزد شخص مسؤول که شهید عبدالکریم آخند بود بردم،نمایندهی حزب وحدت گفت: اسم من ابوذر است و میخواهم با ملا بورجان آخندر ملاقات داشته باشم، مسؤول ما برایش گفت که درست است، فردا به ملاقاتاش میرویم اما حالا شب است، با وصف آن فرمانده ابوذر بسیار تأکید نمود که باید امشب با ملا بورجان ملاقات داشته باشیم، ملاقات او بسیار ضروری است، زیرا ما مصمم شدهایم تا همه سلاح و مهمات ما را تسلیم به طالبان کنیم. بلاخره در همین شب با ملا بورجان ملاقات صورت گرفت و همه پلان تسلیم شدن حزب وحدت به طالبان تنظیم و ترتیب شد، فردا چاشت ۵۰ الی ۶۰ موتر و وسائط ثقیله طالبان از ولسوالی چهارآسیاب به دوغآباد رسیدند، بهخاطریکه قوت و مهمات حزب وحدت را تسلیم شوند.
حزب وحدت طالبان را به ۳ بخش تقسیم نمودند، با هر یک از گروهها افرادی را مؤظف نمودند تا با طالبان یکجا بروند و به آنها رهنمایی نموده و مناطق را تسلیمشان کنند، شورای نظار یا حزب جمعیت از اوضاع آگهی یافت و همه ساز و برگ نظامی طالبان با و حزب وحدت را از تپهی تلویزیون به آسانی مشاهده مینمود، آنها برای دفع حملات احتمالی از سوی طالبان نیروهای خویش را قبل از قبل آماده کرده بودند، در این زمان هزارهها طالبان نابلد را از مناطق چهلستون و باغ بابر برون کشیدند، خط هزارهها معلوم بود که تا کجا است، اما با آنهم هزارهها کوشش نمودند طالبان را در بیخبری در خط شورای نظار داخل کنند، بعد از اینکه طالبان به مناطق تحت کنترول شورای نظار داخل شدند، هزارهها با استفاده از نیرنگ خاص بالای آنها شلیک کردند تا باشد از این راه طالبان با شورای نظار درگیر شوند، فرمانده مشهور طالبان بهنام شهید ملا سیفالرحمن منصور از این کار هزارهها فهمید که اینها به معاهدهی که بین طرفین امضأ شده است کدام التفاتی ندارند، سپس به افراد زیر دستاش امر نمود تا از نبرد در این مدت زمان خودداری نمایند، اما شورای نظار دید که طالبان از خط مشخص خارج شده و در مناطق تحت ادارهی آنها داخل شدهاند، به نیروهایش امر شلیک صادر کرد، نیروهای شورای نظار طالبانی را هدف قرار دادند که به جغرافیایی منطقه کاملاً نابلد بودند، شورای نظار قسمی درک کرده بود که گویا طالبان بهخاطر حمله بالای ما آمده است از همین رو بالای آنها فیر و شلیک نمودند، از اینکه طالبان در منطقه بلدیت نداشتند و آمادگی کاملاً برای نبرد با شورای نظار را نداشتند و از حالت خبر نبودند بناً در مقابل شورای نظار اینبار شکست خوردند، و یک حالت دگرگونی در بین طالبان رخ داد (یعنی متلاشی شدند)، در این وقت حساس در بین طالبان و حزب وحدت نیز یک فضای بیاعتمادی رخ داد، حزب وحدت از طرف عقب بالای طالبان در چند جا شلیک نمودند، این فضای بیاعتمادی باعث شد که برای شورای نظار زمینه مساعد شود و در طرف ۲ الی ۳ روز همه مناطق تحت کنترول حزب وحدت را در غرب تسخیر کند.
▲ | عبدالعلی مزاری چگونه گرفتار شد؟ |
از اینکه شورای نظار مناطق غربی کابل که قبلاً با حزب وحدت بود همه را تسخیر کرد، افراد حزب وحدت نیز مجبور به عقبنشینی شدند، آنها بهطرف ولسوالی چهارآسیاب فرار کردند، عبدالعلی مزاری با یک نیرنگ خاص و با استفاده از یک موتر میخواست بهشکل مخفیانه از ولسوالی چهارآسیاب به غزنی برود، اما در فرقهی ریشخور واقع چهلستون در یک کمربند و پاسگاه طالبان شناخته شد و از موتر پایین کرده شد، سپس وی را به ولسوالی چهارآسیاب انتقال دادند، در آنجا نزد طالبان بهشمول شفیع دیوانه چندین تن از فرماندهان حزب وحدت را زندانی ساخته بودند، بعد از اینکه مزاری هم به چهارآسیاب منتقل شد، طالبان تصمیم گرفتند تا همهی آنها را در یک چرخبال سوار کنند و به قندهار انتقال دهد، و از همهی آنها تحقیق و بازرسی کند، اینها را به چرخبال سوار کردند و ۳ تن از طالبان مسلح را نیز با آنها بهشکل محافظ فرستادند، چرخبال بهسوی قندهار در حرکت بود، این در حالی بود که دستان همه اسیران باز بود، وقتی به ولسوالی قرباغ ولایت غزنی رسیدند، شفیع دیوانه و یک فرمانده دیگر بالای طالبان مسلح حمله کردند، با آنها درگیر شدند و در همین زمان چرخبال یا سقوط کرد و یا هم نشست اضطراری کرد، اما بههر حال طالبان را به شهادت رسانیدند و میخواستند فرار کنند، در این وقت ۲ موتر پیکاپ طالبان تصادفاً در ساحه عبور میکرد که این واقعه رخ داد، آنها ار قراین فهمیدند که اینها اسیراناند و میخواهند فرار نمایند، وقتی دیدند که چند تن از طالبان را به شهادت رسانیدهاند، طالبان بدون کدام غفلت بالای آنها شلیک کردند و همهی آنها را از پا در آورد.
حالا قضاوت با شما خوانندههای گرامی، عبدالعلی مزاری هر چه کرد خودش بالای خود کرد، طالبان در این موقعیت اراده کشتن مزاری را نداشتند، اما خودشان باعث شدند تا همه کشتنه شوند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- عبدالحنان همت، عبدالعلی مزاری څنګه مړ شو؟، ترجمهی ابن مبارک احمدزی، سایت نن: شنبه ٧ اسفند ۱۳۹۵ - ٢۵ فوریه ٢٠۱٧
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ سایت اینترنتی نن (امروز)