|
نظریه برای پژوهشهای دینی
فردینان دو سوسور
آنچه در زیر میآید «فلسفهی زبانشناسی سوسور» و نظر او در بارهی «دین» است. فردینان دو سوسور زبانشناس و نشانهشناس سوئیسی بود، که پژوهشهای خود را به دو زبان فرانسه و آلمانی انجام میداد.
وی با نگرش به ساختار زبان بهعنوان اصل بنیادین در زبانشناسی، آن را شاخهای از دانش عمومیِ نشانهشناسی دانست. او یکی از بنیانگذاران زبانشناسی قرن بیستویکم و بههمراه چارلز سندرز پرس، یکی از بنیانگذاران نشانهشناسی بهشمار میرود.
ویلیام دیل و تیموتی بیل − فردینان دو سوسور (۱۸۵۷–۱۹۱۳ م) زبانشناسِ سوئیسی بود که بعد از مرگش کتاب «درسگفتاری در زبانشناسی عمومی» (۱۹۱۶) او منتشر شد. انتشار این کتاب را آغاز رویکرد ساختارگرایی میدانند.
سوسور در ژنو (سوئیس) به دنیا آمد. از پدرش گرفته تا اجداد وی در سدهی هجدهم، همه دانشگاهیانی برجسته بودند.
سوسور از همان کودکی در مطالعهی زبان استعداد داشت. در دانشگاه ژنو نه تنها زبانشناسی آموخت که در رشتههای الهیات و حقوق و شیمی هم درس خواند. بیست و یک ساله بود که «تاریخچهی نظامِ خاستگاهیِ واکهها (مصوتها)ی زبانهای هندو-اروپایی» (۱۸۷۸) را منتشر کرد.
سوسور دکترای خویش را از دانشگاه لایپزیگ در سال ۱۸۸۰ گرفت. از ۱۸۸۱ تا ۱۸۹۱ در ”مدرسه مطالعات عالی“ (École des Hautes Études) پاریس، زبانشناسی خواند. در ۱۸۹۱ به دانشگاه ژنو بازگشت، و تا واپسین روزهای عمرِ کاریاش به تدریس سانسکریت و زبانشناسی عمومی در همان دانشگاه پرداخت. اگرچه خودش کتابهای اندکی منتشر ساخت، اما دانشجویاناش در دانشگاه ژنو، برنوشتههایشان از سخنرانیهای زبانشناسی عمومی سوسور را در سال ۱۹۱۶ و با نام «درسگفتاری در زبانشناسی عمومی» منتشر کردند.
دیدگاه سوسور دربارهی زبان - که در کتاب «درسگفتاری در زبانشناسی عمومی» بهطور مفصل آمده است - حوزههای دانشگاهیِ زیادی همچون دین و ادبیات و فلسفه و انسانشناسی و روانشناسی را متأثر ساخته است. سوسور تاکید داشت که معنیِ زبانشناختی در روابطِ بین واژهها جاری است و نظریهپردازان انتقادی بسیاری در سدهی بیستم (مانند میشل فوکو، لوئی آلتوسر، رونالد بارت، کلود لوی-استروس، ژاک لکان، ژولیا کریستوا، و ژاک دریدا) از همین نقطه شروع کردند و دیدگاههای انتقادیشان را برساختند.
▲ | فلسفهی زبانشناسی سوسور |
فلسفهی زبانِ سوسور به زبانشناسیِ ساختاری معروف است، چراکه زبان و معنی را ازطریق متمرکزشدن روی ساختارهایِ درون نظام زبانی و کاویدنِ آن ساختارها، بررسی میکند. ساختارگرایی، همراه با آثار مارتین هایدگر و دیگر فیلسوفان هستیگرا، دگرگونیِ بنیادینی در اندیشهی سدهی بیستم ایجاد کرد. از این دگرگونی اغلب با نام «چرخشِ زبانشناختی» (linguistic turn) یاد میشود. مراد از چرخش زبانشناختی این است که بیرون از زبان هیچ معنیای وجود ندارد.
سوسور، در «درسگفتاری در زبانشناسی عمومی» میگوید مطالعهی علمیِ زبان به «زندگیِ نشانهها در جامعه» میپردازد. این رویکرد در تضاد با رویکرد زبانشناسی تاریخیگرا (historical linguistics) است، یعنی آن روشی که در زبانشناسی تاریخی در اروپا برای یافتن منشأ مشترک زبانهای هندو-اروپایی به کار بسته میشد.
سوسور، علمِ زبانشناختی نوینِ خویش را «نشانهشناسی» نامید (semiology و/هم semioticsاز ریشه یونانی semeîon به معنی نشانه). نشانهشناسی، علمِ نشانههاست؛ یعنی زبان را نظامِ نشانگری (system of signification) میداند و بهجای مطالعهی تاریخِ زبان، به مطالعهی ساختار زبان میپردازد.
سوسور برای اینکه زبان یا همان نظامِ نشانهها را مطالعه کند، بین زبان (langue) و گفتار (parole) فرق میگذارد. زبان همان نظامِ ساختارمندی است که در زمان و مکانِ خاصی حیات دارد و کار میکند، و قواعد زبانشناختی مشخص میکنند که چهطور یک زبان را عملا به کار بست. اما گفتار، برعکس، به نمونههای خاصی از بیان در آن نظام اشاره دارد.
گفتار (پارول) – یا سخنگفتن افراد – بدون زبان (لانگ) ناممکن است. پس از دیدگاه سوسور، باید زبان (لانگ) را موضوعِ پژوهش زبانشناختی قرار داد؛ زبان (لانگ)، نظامِ زبانشناختیِ فراگیری را برمیسازد که سخنگفتن (و گفتار) را ممکن میسازد.
زبان (لانگ) و گفتار (پارول) ایجاب میکنند که زبان را یک نظام در نظر بگیریم و آن را با رویکرد همزمانی (synchronic) مطالعه کنیم، نه با رویکرد در-زمانی (diachronic). رویکرد همزمانی یعنی زبان – بهویژه زبانِ گفتاری – را در بُرشِ خاصی از زمان مطالعه کنیم. رویکرد در-زمانی یعنی زبان را در طولِ زمان مطالعه کنیم.
واژهشناسان سدهی نوزدهم بر این باور بودند که زمانی میتوان زبان را بهطور جامع فهمید که تغییراتِ تاریخیِ آن را مطالعه کرد. برای همین، رویکردِ در-زمانی را به کار میبستند. یعنی اگر ردِ یک واژه را تا خاستگاهاش دنبال کنیم، میتوانیم معنیِ کنونی و معاصر آن واژه را بفهمیم.
سوسور مدافع رویکرد همزمانی به زبان است، و تاکید میکند که زبان را تنها بر حسب روابط میتوان فهمید. سوسور میگوید علمِ لغت (و ریشهیابی لغوی) رسانندهی معنیِ واژه نیست، بل رابطهی یک واژه با واژههای دیگر در دورهی زمانیِ خاصی است که معنی را تولید میکند؛ یعنی معنی در نظامِ خاصی از روابط شکل میگیرد.
پس، برای نمونه، واژهی معاصرِ «dog» (سگ) معنیدار است نه به این خاطر که از واژهی انگلیسیِ میانهی «dogge» گرفته شده که آن هم از واژهی انگلیسیِ کهنِ «docga» گرفته شده، بل به خاطر این معنیدار است که رابطهای بین «dog» و واژههای دیگری مانند «puppy» و «گربه» برقرار است.
از نظر سوسور، همهی این واژهها و اصطلاحات بخشی از یک نظام است، و معنی و معنیداربودن آنها ناشی از رابطهای است که با نشانههای دیگرِ درون این نظام دارند. همانطور که در مثال «سگ» دیدیم، ایدهی اصلیِ رویکرد همزمانیِ زبانشناختیِ سوسور آن است که واژهها معنیِ ذاتیای ندارند. بل، معنی در رابطههای تفاوت و تشابه درون یک نظامِ زبانشناختیِ بزرگتر قرار گرفته است؛ یعنی واژهها، واحدهایی نیستند که حاملِ معنی باشند.
یک مسئلهی دیگر هم در فلسفهی زبانشناختیِ سوسور نقش مهمی بازی میکند: اینکه آیا زبان طبیعی است یا قراردادی؟ رویکرد طبیعی مطرح میکند که زبان، چیزهای این جهان را نامگذاری کرده است چون رابطهای ذاتی بین یک واژه و چیزی که با آن واژه نامگذاری شده است وجود دارد. رویکرد قراردادی، برعکسِ رویکرد طبیعی، میگوید هم چیزهای مادی و هم مفاهیمِ انتزاعی بر اساسِ تصمیمی قراردادی نامگذاری شدهاند تا آوای مشخصی نمایندهی یک ایدهی مشخص باشد. و همانطور که خواهیم دید، سوسور نظریهای را تولید میکند که آشکارا همسو با رویکرد قراردادی است.
اما سوسور چگونه به این نتیجه میرسد که زبان اساسا قراردادی است؟ نقطهی شروعِ سوسور، ایدهی نشانهی زبانشناختی است. یک نشانه ممکن است یک واژه باشد یا شکلِ دیگری داشته باشد. نشانه، صرفنظر از شکل و فرماش، دربرگیرندهی یک دال (نشانگر) و یک مدلول (نشانگیر) است.
نشانهی زبانشناختی دربرگیرندهی یک آوا-تصویر است، مثلا صورتِ نوشتاری و گفتاریِ «سَ-گ» مدلول است و چیز یا مفهومی که به این آوا-تصویر مربوط میشود، دال است. اما معنیِ یک نشانه همین آوا-تصویر یا ریشهی زبانی آن نیست، بل جایی است که این واژه (نشانه) در شبکهی روابطِ بزرگتری (یعنی درون ساختار زبانشناختی) دارد.
پس، رویکرد ساختارگرایی روی روابطی متمرکز میشود که بخشهای مجزا با کل – یا همان ساختار – دارند؛ با توجه به این رابطه است که معنی مشخص میشود.
پس، یکی از روشنگریهای سوسور آن است که نشانه اساسا رابطهای است. رابطهی بین دال و مدلول قراردادی است. یعنی، هر دالی میتواند به هر مدلولی اشاره داشته باشد. «سگ» را در نظر آورید؛ این واژهی فارسی به نوعی حیوانی اشاره دارد، اما «dog» در انگلیسی و «chien» در فرانسوی و «inu» در ژاپنی هم مترادفهای آن هستند، و این نشان میدهد که هیچ رابطهی ضروریای بین حروف «سَ-گ» و آن حیوان وجود ندارد.
واژهی «سگ»، یک نامِ قراردادی است. اگر ما از نظر فرهنگی واژههای دیگری را برای نامیدن این حیوان استفاده کنیم، پس میتوانیم این حیوان را با نامهای دیگر و واژههای دیگر صدا کنیم. هیچ سگِ بهخصوصی وجود ندارد که این واژه مختص به او باشد، یعنی هیچ کیفیتِ ذاتیای («سگبودن») وجود ندارد که این آوا-تصویرِ «سگ» آن کیفیت را شامل شود یا منتقلاش کند.
▲ | سوسور و دین |
چون نشانهها قراردادی هستند، پس معنیِ یک نشانهی خاص هم بر حسبِ تفاوت و تشابهی که این نشانه با نشانههای دیگر دارد مشخص میشود. یعنی معنی در تضادهای دوتایی رخ میدهند؛ تضادهای دوتاییای مثل روشنایی/تاریکی، خوب/بد، درون/بیرون، حاشیه/مرکز، مرد/زن، مثبت/منفی، زمینی/متعالی، زندگی/مرگ، مقدس/دنیوی، و ...
معنیِ یکی از این دوتاییها کاملا با دیگری در تضاد قرار دارد. پس، معنی بر تفاوت مبتنی است؛ مقدس به معنیِ «غیردنیوی» است، درون به معنی «نابیرون» است و ...
سوسور میگوید: «در زبان، جز تفاوت وجود ندارد. مهمتر از آن، لازمهی تفاوت معمولاً آن است که عناصر مثبتی وجود داشته باشند تا میانشان تفاوت برقرار شود. امّا در زبان فقط تفاوتهایی داریم که عاری از عناصر مثبت هستند. چه دال را در نظر بگیریم چه مدلول را، زبان دربرگیرندهی ایدهها و آواهایی نیست که پیش از نظام زبان وجود داشته باشند. ایده یا آوایی که یک نشانه در بر دارد، از نشانههای دیگری که آن نشانه را احاطه کردهاند [و با آن در ارتباط هستند] اهمیت کمتری دارند.» («درسگفتاری در زبانشناسی عمومی» ص ۱۲۰)
روشنگریهای سوسور در زمینهی ساختارِ زبان، کاربردهای مهمی در دینپژوهی دانشگاهی دارد. برای نمونه، روایتهای دینی مکررا معنی خود را از این تضادهای دوتایی میگیرند. داستانهایی که در دینهای توحیدی آورده شده، همگی خوبی را در مقابل شر قرار میدهند.
برخی ممکن است فکر کنند که خوبی و شر، به شرایطِ واقعی و مادی در این جهان اشاره دارند، اما رویکرد سوسور به زبان ما را مجبور میکند که از خودمان بپرسیم؛ آیا خوبی و شر پیش از زبان وجود داشتهاند یا فقط درون روابطِ دوتایی و در زبانهای خاصی وجود دارند؟
اگر خوبی و شر نامِ طبیعیِ چیزهای اینجهانی و عینی است، پس چرا برخی از سنتها[ی دینی] جهان را با تضادهای دوتاییِ دیگری جز خوبی و شر میفهمند؟ مثلا در ژاپن، تضادِ دوتایی پاکی/ناپاکی در قضاوتهای اخلاقی بهوفور به کار میرفتهاند، و تضاد دوتاییِ خوبی/شر در سراسر تاریخِ ژاپن اهمیت کمتری داشته است.
و همینطور دربارهی تضاد دوتاییِ مقدس/دنیوی؛ این دوتایی هم تاثیر عمیقی بر نگاه و مفهومپردازیهای دینپژوهی دانشگاهی داشته است. اما آیا مقدس/دنیوی نامِ یک واقعیتِ بیرونی است یا اینکه آن واقعیت را بهطور قراردادی از طریق زبان ایجاد کرده است؟[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- نظریه برای پژوهشهای دینی (فردینان دو سوسور)، نوشتهی ویلیام دیل و تیموتی بیل، برگردان به فارسی از: حمید پرنیان، انتشارات زمانه - بهمن ۱۳۹۱
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ کتاب نظریه برای پژوهشهای دینی، برگردان فارسی منبع زیر:
William E.Deal & Timothy K.Beal: Theory for religious studies, New York 2004