|
نگاهی دیگر به فرایند اسلامیشدن ایران
فهرست مندرجات
◉ بخش دوم
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
بخش نخست
هدف از کتاب «نگاهی دیگر به فرایند اسلامیشدن ایران»، طرح پرسشهای نوینی است که همگی بر اساس مدارک ملموس و واقعی شکل گرفتهاند و روایات اسلامی را که دویست سال پس از «هجرت» نوشته شدهاند به چالش میکشانند. هرکس که امروزه اندکی با علم جرمشناسی آشنا باشد، میداند که ضعیفترین حلقه در فرآیند جرمشناسی، «شاهدها» هستند. روایات اسلامی نیز بر اساس گفتههای «شاهد»ها استوار شده و آنهم دستکم دو سده پس از قدرتگیری عربها. اینکه چرا اسلامشناسی از اوایل سدهی بیستم و بهویژه پس از جنگ جهانی دوم از مسیر علمی خود خارج گردید، خود مبحثی جداگانه است که میباید آنرا در مناسبات سیاسی – اقتصادی جهانی بررسی کرد، ولی میتوان خوشبینانه گفت که ما در آینده با مدارک تازهای روبهرو خواهیم شد که میتوانند بر آغازِ ناروشن اسلام پرتوافکنی کنند. ما نمیدانیم که «حقیقت» تاریخ آغازین اسلام کجا قرار دارد، ولی میدانیم در آن جایی نیست که روایات اسلامی برای ما به ارث نهادهاند.
پیشگفتار
آنچه در اینجا میخوانید خلاصهای از یک کتاب مبسوط و تخصصی در زمینهی تاریخ اسلام است که در آینده به چاپ خواهد رسید. در اینجا نگارنده کتاب مذکور را بهشکل بس خلاصه و ساده برای مراجعهکنندگان اینترنتی تنظیم کرده تا آغازی برای آشنایی در این زمینه باشد.
هدف نگارنده این است که با تکیه بر فاکتها و واقعیتهای تاریخی که تاکنون در دسترس ماست نشان بدهد که دین اسلام و به تبع آن قرآن، محصول پیامبری بهنام محمد نبوده است. زیرا همانگونه که خواننده در این نوشتارها خواهد دید، شخصیتی بهنام محمد در طول تاریخ وجود نداشته است. از همینرو، فرآیند شکلگیری اسلام بسی پیچیدهتر از صرف اعلام یک دین در مکه است.
به سخن دیگر، شکلگیری اسلام که نزدیکِ دو سده طول کشید، از یک سو پیامدِ مناسبات سیاسی- نظامی دو امپراتوری بزرگ آن روزگار، یعنی امپراتوری ساسانی و امپراتوری بیزانس و از سوی دیگر، مناسباتِ سیاسی - دینی آشوبمندِ حاکم پس از فروپاشیِ شاهنشاهی ساسانی است. پس ضروری خواهد بود که به بسیاری پرسشها در همین رابطه پاسخ داده شود: ۱- فروپاشی ساسانی چگونه رخ داد؟ ۲- عربها چه کسانی بودند؟ آیا آنها از «خارج» به ایران حمله کردند یا بخشی از ایرانیان را تشکیل میدادند و در درون قلمرو ساسانی میزیستند، ۳- اگر در آغاز، دینی نوین بهنام اسلام وجود نداشته، چگونه از دل مناسباتِ دینی و سیاسی آنزمان چنین دینی شکل گرفته است؟ ۴- تاریخِ دینی یا روایات اسلامی که به ما رسیده، چگونه و در چه روندی شکل گرفتهاند؟ ۵- نقشِ دیوانسالاری پساساسانی در شکلگیری این دین (اسلام) چه بوده است؟ ٦- شکلگیری قرآن و به تبع آن شکلگیری زبانِ نوشتاری عربی چه هنگام بوده است؛ و بسیاری مسایل ریز و درشت که در روایات اسلامی بازتاب یافتهاند، موضوع این نوشتارها خواهند بود.
▲ | آنچه روایات اسلامی برای ما به ارث نهادهاند |
منظور از روایات اسلامی در اینجا همهی نوشتههای علمای مسلمان بهجز قرآن میباشد که در برگیرندهی روایات نبوی، روایات غیرنبوی، روایات دفاعی کلامی، روایات تاریخی و سرانجام روایات تفسیری است. آنچه ما امروز زیر عنوانِ تاریخِ رسمیِ ایرانِ پساساسانی و اسلام میشناسیم، مردهریگِ راویان اسلامی در دورهی خلفای عباسی است. تاکنون ارزیابیِ بسیاری از پژوهشگران بر این بوده و هست که علت فروپاشی حاکمیت ساسانی، حملهی اعراب مسلمان به ایران بوده است. هدف این سلسله مقالات، نشان دادن این نکتهی بنیادین است که فروپاشی ساسانیان نه معلول «اسلام و تهاجمِ اعراب به ایران» بلکه بهعکس، این اسلام است که از دلِ فرآیندِ فروپاشی ساسانیان سر برآورده است.
باری، اگرچه ۱۲۰۰ سال از تاریخنگاری عصر خلفای عباسی میگذرد، ولی هنوز این تاریخنگاری، الگویِ بخشی بزرگی از پژوهشگران برای تبیین تحولاتِ سیاسی تاریخ ایران و اسلام است. این تاریخِ دینی یا به اصطلاح فنی «تاریخ رستگاری» هنوز برای بخشِ بزرگی از پژوهشگران به عنوان الگوی بنیادین (پارادایم) و نقطهی آغاز مطالعات تاریخی قرار میگیرد. میراثِ راویان اسلامی را میتوان در چند سطر خلاصه کرد. بنا بر روایاتِ اسلامی، دین اسلام و فروپاشی ساسانی مسیر زیر را پیموده است:
در سال فیل (عام الفیل) - که طبقِ روایات اسلامی باید سال ۵۷۰ میلادی باشد - پیامبر اسلام در مکه به دنیا آمد. او در سنِ چهل سالگی، یعنی در سال ٦۱۰ میلادی از سوی خدا به پیامبری برگزیده شد. محمد همچنین به دلیلِ فشارهای مخالفانش در مکه، مجبور شد در سال ٦۲۲ میلادی مکه را ترک و به یثرب (مدینه منوره بعدی) هجرت کند. او در همینجا، نخستین دولت-شهر اسلامی (حکومتِ اسلامی) را پایهگذاری کرد. محمد در سال ٦۳۲ میلادی به مرگِ طبیعی در مدینه میمیرد. از سال ٦۳۲ تا ٦٦۱ میلادی چهار خلیفه (خلفای راشدین) جانشین محمد شدند: ابوبکر، عمر، عثمان و علی.
همچنین بنا بر روایات اسلامی، ایران در زمان عمر یعنی میانِ سالهای ٦۳۴ تا ٦۴۴ میلادی بهدست «اعراب مسلمان» افتاد. در این میان عمر توانست یکبار سپاهیان ایران را در سال ٦۳۵ میلادی در منطقه «قادسیه» شکست بدهد و بار دوم در سال ٦۴۲ میلادی در نهاوند. شکستِ نهایی ایران در نهاوند رقم میخورد و راه برای اسلامیشدن ایران باز میشود. این مسیر رسمی تاریخِ اسلامیشدن ایران است.
این تاریخ رسمی در واقع یک تاریخنویسی دینی - اسطورهایست که در دورهی خلفای عباسی شکل نهاییاش را یافت و همانطور که در بخشهای بعدی خواهیم دید شکل تعدیل یافتهی جهانبینیِ شاهنشاهی ساسانی است.
هدف اصلی در این نوشتارها تأکید بر نگرش و روشِ تاریخی - انتقادی است و نه الزاماً کسبِ نتایج قطعی که از این نوشتارها میتوان گرفت. چرا که علم پدیدهایست پویا؛ و پویایی با نتیجهگیری قطعی و مطلق سر سازگاری ندارد.
حال بپردازیم به نکاتِ اساسیِ روایاتِ اسلامی در همین باره:
▲ | سال فیل یا «عامالفیل» در قرآن |
سیرهنویسانِ محمد با استناد به سورهی ۱۰۵، سورهی فیل، زندگینامهی محمد را ساختهاند. البته سورهی فیل که فقط از ۵ آیه تشکیل شده است هیچ اطلاعاتی در بارهی زندگی محمد یا حتا تاریخ این واقعه نمیدهد. با این وجود، اطلاعاتِ سیرهنویسان اسلامی دربارهی زندگیِ محمد که مبتنی بر همین سوره است، مورد نقدِ جدی قرار نگرفته است. در سورهی فیل آمده است:
-
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿١﴾ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿٢﴾ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿٣﴾ تَرْمِیهِم بِحِجَارَهٍ مِّن سِجِّیلٍ ﴿۴﴾ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ ﴿۵)
«آیا ندیدی پروردگارت چه بر سر اصحاب فیل آورد؟ (۱) آیا نقشههای شومشان را خنثی نکرد؟ (۲) آری پروردگارت پرندگانی (ابابیل) که دسته دسته بودند به بالای سرشان فرستاد (۳) تا با سنگی از جنس کلوخ بر سرشان بکوبند (۴) و ایشان را بهصورت برگی جویدهشده درآورند (۵)»
هیچ خوانندهی امروزین از سورهی بالا نمیتواند به زندگینامهی محمد پی ببرد. پس چگونه و طبقِ چه مدارکی ۱۸۰ سال بعد از «هجرت»، ابن هشام به چنین اطلاعات «دقیقی» دست مییابد که محمد در این سال و روز متولد شده است؟
خلاصه اینکه، تاریخِ اسلامی، یعنی تاریخی که در زمانِ خلفای عباسی نسخهی نهایی خود را یافت، به ما میگوید که «اصحاب فیل» به «مکه» حمله بردند، و این در حالی است که در این سوره هیچ اشارهای به مکه نشده است. همچنین راویان گفتهاند که این حمله توسط ابرهه حبشی در تاریخ ۵۷۰ میلادی بوده است و در همین سال پیامبر اسلام، محمد، در تاریخ ۱۲ ربیع الاول [به قول شیعهها ۱۷ ربیعالاول] در مکه متولد شد.
با نگاهی به سنگنبشتهها و رویدادنگاریهای همزمان میکوشیم دریابیم که ابرهه حبشی چه هنگام و به چه کسانی حمله برده و این به اصطلاح «عامالفیل» در چه تاریخی رخ داده است:
«... با وجود این، سیاست ساسانیان نسبت به عربستان به شمال شبه جزیره محدود نمیشد. خسرو انوشیروان سپاهی به فرماندهی وهرز (وهریز) به جنوب عربستان فرستاد که این سپاه تا صنعا نیز پیش رفت، حبشیان را که متحد بیزانس بودند از آنجا بیرون راند و امیری محلی را در یمن به عنوان رعیت شاهنشاه منصوب کرد.»[۱]
یوزف ویسهوفر کارشناسِ تاریخ باستانِ ایران در گفتاور بالا به تاریخ دقیقِ تسلط ایران بر یمن اشاره نکرده، ولی آرتور کریستنسن آن را دقیقتر فرموله کرده است:
«در قسمت جنوب، کسری [خسرو انوشیروان] قدرت خود را بر یمن بسط داد. این مملکت در آن زمان در دست حبشیان بود. وهریز که یکی از سرداران کسری بود، با اعراب همدست شد و در سال ۵۷۰ (میلادی) حبشیها را خارج کرد و از جانب شاهنشاه به حکومت آن کشور منصوب گردید»[٢]
امروزه با اتکا به اسناد و مدارک واقعی میدانیم - و این موردِ توافق همهی مورخان کنونی است - که در سال ۵۷۰ میلادی سپاهیان ایران، یمن را اشغال کردند و سردارِ خسرو انوشیروان، یعنی وهریز، حاکم یمن شد. یعنی، در سال ۵۷۰ میلادی دیگر از ابرهه خبری نیست و این سال با تسخیر یمن توسط ایرانِ ساسانی منطبق است.
البته چند دهه پیش از آن ابرهه حبشی به یکی از قبایل عرب در عربستان مرکزی، قبیلهی معدّ، که از متحدان لخمیان بودند حمله کرده بود. در همین باره، احسان یارشاطر مینویسد:
«به گفتهی پروکوپیوس (Persian Wars I.XX 1-13) چند سالی پیش از سال ۵۳۱ میلادی پادشاه حبشه، به تشویق یوستینیان (Justinian) امپراتور بیزانس و برای دفاع از همدینان مسیحی خود، که مورد آزار مشرکان و یهودیان یمنی بودند، جنوب یمن را اشغال کرد، پادشاه آنجا را کشت و دستنشاندهای را بهجای او گمارد. اما این دستنشانده محبوبیت نیافت و نتوانست شورش علیه خود را فرونشاند. ابرهه (که ظاهراً شکل حبشی ابراهیم است (Abraha) جانشین او شد که به گفتهی پروکوپیوس اصلاً بردهی بازرگانی بیزانسی بود. در کتیبهای که یادگارِ پایان یافتن تعمیرات سد مأرب است، ابرهه ادعا میکند نمایندگانی از دربارهای حبشه، بیزانس، ایران، حیره و غسان به حضور وی بار یافتهاند. یوستینیان او را تشویق کرد که به حیره حمله کند، اما او از روی احتیاط جز تظاهر به این کار اقدامی نکرد. (Procopius, Persian Wars I.XX 13) اما به قبیلهی مَعدّ در مرکز عربستان حمله کرد، که تابع پادشاه لخمی حیره، عمرو بن منذر سوم، بود.» یارشاطر نتیجهگیری میکند که: «احتمالاً همین لشکرکشی به شمال برای مقابله با سپاه حیره است که در سوره ۱۰۵ قرآن دربارهی حمله به مکه و وسیلهی ”اصحاب الفیل“ به منظور ویران کردن کعبه بازتاب یافته است.»[٣]
در تأیید این که «عامالفیل» در سال ۵۷۰ میلادی نبوده است، در میانهی سدهی ۲۰، در سال ۱۹٦۴، پژوهشگر شوروی، خانم نینا پیگولوسکایا، آن را روشن کرده بود. او مینویسد:
«پروفسور ف. آلتهایم یکی شمردن لشکرکشی ابرهه علیه [قبیله] معدیان و ”عامالفیل“ را ممکن دانسته، چنین اظهار عقیده کرده است که در روایات عربی این واقعه از سال ۵۴۷ به ۵۷۰ میلادی و سال تولد پیامبر اسلام تغییر یافته است. به هر تقدیر به دشواری میتوان پذیرفت که سلطنت ابرهه تا سال ۵۷۰ میلادی ادامه یافته باشد.»[۴]
بنابراین، تاریخگذاری سال فیل (عام الفیل) در روایات اسلامی از بنیاد اشتباه است. با این وجود، داستانپردازان اسلامی بر این نکته پافشاری میکنند که محمد در سال ۵۷۰ میلادی متولد و در سن چهل سالگی به پیامبری برگزیده شد.
حالا چرا «۴۰ سالگی»؟ مگر در سال ٦۱۰ میلادی - یعنی اگر ۵۷۰ میلادی را عامالفیل و تولد محمد بگیریم - چه رویداد جهانی صورت گرفت که باید بهعنوانِ «بعثت پیامبر» به ثبت برسد؟
سال ٦۱۰ میلادی، سال به قدرت رسیدن یک مسیحی مؤمن و خداترس است که خود را بعدها «خادم مسیح» و «منجی عالم» معرفی کرد، سالِ «مردی بزرگ» است که توانست دشمنانِ «آتشپرست» خود را محو و نابود کند و راه مؤمنان شرق را به سوی رستگاری بگشاید. سالِ مردی است که در قرآن در سورهی «الروم»[۵] بر کفار پیروز میشود و راه نجات را به همگان نشان میدهد: سال برگزیده شدن هراکلیوس (هرقل) مسیحی بهعنوانِ امپراتورِ بیزانس است. سال ٦۱۰ میلادی نقطه عطفیست که باید به گونهای به ثبت برسد حتا به بهای انتقالِ سالِ ۵۴۷ میلادی - سال حمله ابرهه حبشی به قبیله مَعدّ - بهسال ۵۷۰ میلادی.
تاریخهای ثبت شده در روایاتِ اسلامی همه دارای معنا هستند، هیچ چیز به اصطلاح «پا در هوا» نیست، همه چیز دارای مبنای واقعی است، فقط اندکی نامها و تاریخها جابهجا شدهاند!
▲ | سالهای «هجرت» یا سالهای آشوب؟ |
طبق روایاتِ اسلامی، محمد در سال ٦۲۲ میلادی از مکه به مدینه هجرت کرد و در سالِ ٦۳۲ میلادی به مرگ طبیعی در همانجا مُرد. سال ٦۲۲ میلادی منطبق است با شکستِ خسرو پرویز از هراکلیوس در ارمنستان. در همین سال هراکلیوس پس از پیروزیاش بر خسرو پرویز به عربهای غسانی یعنی واسالهای خود (دستنشاندگانش) اعلام میکند که میتوانند بر مناطقِ سابقِ بیزانس حکمرانی کنند. و سال ٦۳۲ میلادی منطبق است با پایان موقتیِ بحران حکومت ساسانی و انتخاب یزدگرد سوم به پادشاهی.
حال به مقاطع تاریخیِ در زندگینامهی محمد نظری بیفکنیم: محمد در سال ۵۷۰ میلادی زاده شد. این سال منطبق است با تصرف یمن توسط خسرو انوشیروان و نه حمله ابرهه به «مکه» (۵۴۷ میلادی)، زیرا ابرهه هیچگاه به مکه حمله نکرد، بلکه در سال ۵۴۷ میلادی به قبیله مَعدّ از متحدان لخمیان در عربستان مرکزی حمله کرد. پنجسال پس از این تاریخ یعنی در سالِ ۵۷۵ میلادی هراکلیوس متولد شد (مورخان عثمانی به اشتباه سال تصرف یمن توسط کسری را ۵۷۵ میلادی [سال تولد هراکلیوس] تشخیص دادهاند). بههر رو، هراکلیوس در سال ٦۱۰ میلادی در بیزانس بهعنوانِ امپراتور و در روایاتِ اسلامی، محمد به پیامبری برگزیده شد. در تاریخ ٦۲۲ میلادی هراکلیوس، خسرو پرویز را در ارمنستان شکست داد و قدرت را در منطقه به عربها واگذار کرد. همین سال، سالِ هجرت محمد نیز شد. در سالِ ٦۳۲ میلادی بحران حکومتی ساسانی موقتاً حل شد و یزدگرد سوم که از نگاهِ بیزانس یک «پادشاه مسیحی» بود (در بخش جداگانهای به این موضوع خواهیم پرداخت)، بهعنوان شاه ایران برگزیده شد. در همینسال، ٦۳۲ م.، نیز محمد به مرگ طبیعی میمیرد.
ولی راویان اسلامی به ما گفتهاند که از زمانِ مرگ پیامبر (٦۳۲ میلادی) تا ٦٦۱ میلادی یعنی سالِ بهقدرت رسیدن معاویه، چهار خلیفه جانشین پیامبر شدند و با جزئیات و ریزهکاریهای باورنکردنی بهشرح حال آنها و حوادث پرداختهاند (البته پس از ۱۵۰ سال). چنین جزئیات و ریزهکاریها فقط (با تأکید بر فقط) در داستانها (fictions) پدید میآیند. ما انسانها بههر دلیلی، توانایی ثبت چنین جزئیاتِ تاریخی را نداشتیم، نداریم و نخواهیم داشت. اگر هم جزئیاتی ثبت شوند، پراکنده هستند و فاقدِ انسجام درونی. بههمین دلیل، سرگذشتها (تاریخها) - چه فردی، چه اجتماعی، بیشتر از «حفره»ها [ندانستنها] برخوردارند تا اطلاعات [دانستنها] که البته در روایات اسلامی این قضیه عکس شده است. اطلاعات دقیق با ریزهکاریهای ظاهری و درونی افراد و شخصیتها، ویژه نوشتارهای داستانی هستند نه تاریخِ واقعی.
این چهار خلیفه یا خلفای راشدین - صرفنظر از داستانهای اسلامی - بهطور ملموس یا واقعی از خود چه بهجای گذاشتهاند؟ بهمعنی واقعی کلمه هیچچیز!
ما هیچگونه مدرک یا سند ملموس دربارهی خلفای راشدین نداریم. عُمر که اکثر «فتوحات اسلامی» به او نسبت داده میشود، هیچچیز از خود باقی نگذاشته است (نه سنگنوشته، نه سکه و نه پاپیروس یعنی چیزی که بتوان به آن اتکا کرد). در صورتی که میدانیم - طبق تجربیات تاریخیمان - هر شاه، سردار، فرمانده که ده سال تمام در جنگ بوده و پی در پی کشورگشایی کرده باشد، از خود آثاری مانند سنگنوشته، پاپیروس، سکه، ساختمان و به اصطلاح نشان یا علامتی بهجای گذاشته است.
تنها «مدرک» ملموسی (؟) که به علی نسبت داده میشود، «نهجالبلاغه» است که همه میدانیم نویسنده یا گردآورندهی آن شخصی بوده بهنام ابوالحسن محمد بن الحسین بن موسی، معروف به سید رضی که چهار سد سال پس از «مرگ علی» آنرا نوشته است.
تا اینجا دیدیم که سال «تولد محمد» یعنی عامالفیل واقعی در سال ۵۴۷ میلادی رخ داده است و نه سال ۵۷۰ میلادی. از سوی دیگر در قرآن هیچجا دربارهی تولد و مرگ محمد سخن نرفته است. همچنین ما هیچ تاریخ همزمانی دربارهی محمد نداریم و هر اطلاعی که از محمد داریم مربوط بهسالهای ۱۸۰ تا ۲۰۰ پس از «هجرت» است.
همچنین ما دو سنگنبشته از معاویه داریم. یکی مربوط است بهسال ۴۲ و دیگری مربوط بهسال ۵۸. سنگنبشتهی سال ۴۲ به زبان یونانی است که در حمام شهر قدره (اُردن) کشف شده و در کنارِ عدد ۴۲ به زبان یونانی آمده است: KATA ARABAS . (نگاره ۱) یعنی طبق [قدرتگیری] عربها: یعنی، ۴۲ سال پس از آنکه (از طرفِ هراکلیوس) قدرت به عربها واگذار شد. در سال ٦۲۲ م. هراکلیوس خسرو پرویز را در ارمنستان شکست میدهد و قدرتِ را در استانهای بیزانس به عربها واگذار میکند.
نگاره ۱: سنگ نوشتهی معاویه در حمام شهر قدره در اردن به زبان یونانی
نگاره ۲، نام آرامی معاویه (ماآویا) در سنگنوشتهی حمام شهر قدره
سنگنبشتهی دیگر معاویه در طائف به زبان عربی است که فقط عدد ۵۸ نوشته شده است، بدون هجری، بدون مسلمانان و بدون عربها، یعنی بدون هرگونه پسوندی.
نگاره ۳، سنگنوشتهی معاویه در طائف است که به مناسبت ساختن سدّ طائف کندهکاری شد.[٦]
همانگونه که خواننده میبیند ما تا سالِ ۵۸ (٦۸۰ میلادی) هیچ سند ملموسی نداریم که نشان بدهد چیزی به نام تاریخ هجری (هجرت محمد از مکه به مدینه) وجود داشته است [به موارد دیگر در تأیید همین تشخیص اشاره خواهد شد].
در اینجا البته نکات ریز، فراوان هستند. برای نمونه راویان اسلامی گفتهاند که محمد در سال ٦۱۰ در غاری بهنام «حرا» به پیامبری برگزیده شد. «حرا»؟ حرا کجاست؟ امروزه همه میگویند در کوهی نزدیک مکه.
بدون شناختِ دقیق از تاریخ «حیره» و نقشِ کلیدی آن در تحولات دینی نمیتوان ارتباط میانِ «حیره» و «حرا» را درک کرد.
در منابعِ سُریانی «حیره، شهر بزرگ اعراب» نامیده شده است[٧] حیرهایها خود را عرب مینامیدند ولی مانند ایرانیان به بیابانگردهایی که از عربستان امروزی به آنها تاخت و تاز میکردند، «تازی» [برگرفته از واژه پهلوی «تاختن»] میگفتند (در نوشتارهای بعدی به این موضوع دقیقتر پرداخته خواهد شد). از اینرو، در اینجا باید تأکید کرد که عربها بر خلافِ تازیها (نیمهبدویها و بدویهای کامل) از یک تمدن بسیار کهن برخوردار بودند ولی تازیها که زندگیشان بر مبنای اقتصادِ غارتی استوار بود، فاقد تمدن بودند. بهسخنی دیگر، عربها بخشِ قابلِ توجهی از ایرانیان را تشکیل میدادند و بخشی از فرهنگِ ایرانی متعلق بدانها بود. از اینرو، درست آن است که از عربهای ایرانی سخن گفته شود؛ این هممیهنان از «خارج» نیامده بودند بلکه در درون قلمرو ایرانِ ساسانی زندگی میکردند: از میانرودان تا خراسان بزرگ.
تاکنون تاریخ ایران و میانرودان با روایات اسلامی توضیح داده شده است و بسیاری از پژوهشگران نیز تلاش کردهاند تا تاریخِ واقعی را بر اساسِ این روایات (داستانها) که دویست سال بعد تدوین شده توضیح بدهند. در حالی که شکلگیری این دین (اسلام) بر بسترِ تاریخِ سیاسی-نظامیِ فروپاشیِ شاهنشاهی ساسانی رخ داده است، بهعبارتی دیگر، اسلام، محصولِ جانبی فروپاشی ساسانی است.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، از ۵۵۰ پیش از میلادی تا ٦۵۰ پس از میلاد، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، تهران: انتشارات ققنوس - ۱۳۷۸، ص ۲۴۴
[٢]- کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمهی رشید یاسمی، تهران: انتشارات نگاه - ۱۳۸۹، ص ۳٦۷
[٣]- یارشاطر، احسان، حضور ایران در جهان اسلام، ترجمه فریدون مجلسی، تهران: انتشارات مروارید - ۱۳۸۹، ص ۴۳
[۴]- پیگو لوسکایا، نینا، اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم- ششم میلادی، ترجمهی عنایتالله رضا، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی - ۱۳۷۲، صص ۲۴٦-۲۴۷
[۵]- بازتاب جنگ ایران و بیزانس در سورهی «الروم»:
غُلِبَتِ الرُّومُ، فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ، فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ، بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُترجمه از فولادوند: روميان شكست خوردند، در نزديكترين سرزمين و[لى] بعد از شكستشان در ظرف چند سالى بهزودى پيروز خواهند گرديد، [فرجام] كار در گذشته و آينده از آن خداست و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مىگردند، هر كه را بخواهد يارى مىكند و اوست شكستناپذير مهربان.روند جنگ ایران علیه بیزانس همین مسیر را طی کرده است، در آغاز بیزانس شکست میخورد ولی سرانجام پیروز میشود. همچنین در اینجا منظور از مؤمنان، مسیحیان میباشند.[٦]- همچنین بنگرید به «سقوط ساسانیان» نوشتهی دکتر مسعود امیرخلیلی، در: سند سال ٦٣٧ میلادی، قدیمیترین سند از محمد.
[٧]- پیگو لوسکایا، همانجا، ص ۵٦۹
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ ب. بینیاز (داریوش)، کتاب نگاهی دیگر به فرایند اسلامیشدن ایران، ویراستار: اصغر نصرتی، ايران امروز (نشريه خبری سياسی الكترونيك).