جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ فروردین ۳۱, شنبه

دقیقی بلخی

از: دانشنامه‌ی آریانا

دقیقی بلخی


فهرست مندرجات
شاعران افغانستانشاعران زبان دری‌

دقیقی بلخی (به انگلیسی: Daqiqi Balkhi) (زاده‌‌ی پس از ۳۲۰ ھ.ق – درگذشته‌ی بین سال‌های ۳۶۷ تا ۳۶۹ ھ.ق)، که نام کامل او ابومنصور یا ابوعلی محمد‌ بن احمد دقیقی بلخی است و از گویندگان پیش‌آهنگ زبان فارسی [دری] می‌باشد، که در دربار چغانیان می‌زیست و هم‌او بود كه نخستین‌بار به‌نظم شاهنامه پرداخت، ولی با كشته‌شدنش به‌سال ۳۶۷ هجری این اثر گران‌قدر ناتمام ماند و حكیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه خود ۱۰۵۴ بیت از او در داستان گشتاسب و ارجاسب آورده است و با این اقدام، اثر ناتمام دقیقی را برای تاریخ و ادب فارسی دری مخلَّد و جاوید ساخته‌ است.

بر پایه‌ی گفته‌ی عوفی «او را به‌سبب دقت معانی و دقت الفاظ دقیقی گفتندی». اما براساس گفته‌ی دکتر ذبیح‌الله صفا، پذیرش این نکته مستلزم آن است که پنداشته شود او پیش از رسیدن به مرتبه‌ی استادی در شعر فارسی، لقب شعری نداشته و بنابراین این سخن عوفی را نادرست می‌داند. به‌نوشته‌ی سید محمد محیط طباطبائی، پژوهشگر ادبی، مورخ، منتقد و ادیب معاصر ایرانی، در تذکره‌های زبان فارسی از لباب‌الالباب گرفته تا مجمع‌الفصحأ که مؤلفش کتاب جامع تذکره غزوات را در دست داشته و آن‌هم از لباب استفاده کرده است، درباره‌ی اسم و کنیه‌ی دقیقی و نام پدر و جدش و وطن و سهم او در نظم شاهنامه حرف‌های ناسازگاری نوشته‌اند ولی هیچ‌کدام به‌عذر تتبع و تحقیق متشبث نشده‌اند. از آن‌جمله در پیش‌گفتار «دقیقی‌نامه» آمده: «درباره‌ی تخلص او گفته‌اند که مأخوذ از کلمه‌ی دقیق یعنی آرد است و احتمال داده‌اند که از پدرانش کسی آردفروش بوده باشد.»


زندگی‌نامه
دقیقی بلخی

ابومنصور محمد بن احمد دقیقی بلخی، که بیش‌تر به کوتاهی با نام دقیقی شناخته می‌شود، پس از سال ۳۲۰ (در حدود سال ۳۳۰) هجری قمری، در بلخ زاده شد. به‌گفته‌ی دکتر ذبیح‌الله صفا «سال ولادت او را به‌تحقيق نمی‌توان معلوم كرد ولی به‌احتمال اقوی در اواسط نيمه‌ی اول از قرن چهارم بوده است زيرا يكی از ممدوحان او منصور بن نوح بوده كه از ۳۵۰ تا ۳۶۵ سلطنت می‌كرده است.» بارتولد و سعید نفیسی ابوعلی بلخی را همان ابومنصور دقیقی دانسته‌اند، چون برای دقیقی کنیه‌ی ابوعلی هم یاد شده است. اما برخی دیگر با استناد به سخن دانشمند دقیق چون ابوریحان بیرونی که به تصریح از دو شاهنامه‌ی ابوعلی و ابومنصور نام می‌برد، بین ابوعلی و ابومنصور تمایز قایل هستند.

از سوی دیگر، با آن‌که زادگاه دقیقی بلخ بوده است، اما پاره‌ی از سرگذشت‌نویسان گوناگون بخارا، سمرقند، مرو و توس را نیز زادگاه او پنداشته‌اند. چنان‌که دانشنامه‌ی بریتانیکا و دکتر جلال خالقی مطلق بر پایه‌ی گفته‌ی محمد عوفی زادگاه او را شهر توس وانمود کرده‌اند. به‌هرحال، دکتر ذبیح‌الله صفا می‌نویسد: «در مولد او اختلاف است» و به‌گفته‌ی دکتر محمد روشن «زادگاه او شناخته نیست» و از زندگانی دقیقی دانسته‌های اندکی در دسترس است.

دقیقی بر آیین زرتشتی بود؛ اما برخی به‌سبب آن‌كه وی اسم و كنیه‌ی مسلمانی داشت، در زرتشتی‌بودن او تردید كرده‌اند. با این‌حال، به‌گفته‌ی دکتر ذبیح‌الله صفا می‌توان گفت که «این دلیل قاطعی نیست، زیرا ما كسانی را در سه چهار قرن اول داریم كه اسم خود و پدرشان اسامی مسلمانی بوده ولی در زرتشتی بودن‌شان تردیدی نیست، مانند علی بن عبّاس مجوسی اهوازی طبیب مشهور.» آنگهی، در اشعار خود شاعر دلایلی بر زرتشتی‌بودن او موجود است و از آن‌جمله است:

دقیقی چار خصـلت برگزیدستبه‌گیـتی از همه خوبی و زشـتی
لـب یـاقـوت‌رنـگ و نـالـه چـنـگمی خون‌رنگ و كیش زردهشتی

چنان‌كه از مطالعه در احوال دقیقی برمی‌آید، این شاعر در جوانی به‌شاعری دست زد. فردوسی آن‌جا كه از موضوع نظم شاهنامه ابومنصوری سخن گفته او را جوان معرفی كرده است:

جـوانـی بیـامـد گشـــاده زبـانسـخن گـفتن خـوب و طبـع روان

آن‌چه روشن است، او با دربار سامانیان در پیوند بوده و از شاهان این خاندان امیر سدید ابوصالح منصور بن نوح سامانی (۳۵۰ تا ۳۶۵ هجری) و امیر رضی ابوالقاسم نوح بن منصور (۳۶۵ تا ۳۸۷ هجری) را مدح گفته و گویا به فرمان امیر نوح به‌نظم‌کردن شاهنامه دست یازیده‌ است. چون پرداختن به‌كار نظم شاهنامه در اواخر عمر دقیقی صورت گرفت و او در آن‌وقت شاعری مشهور بود ناگزیر باید قبول كرد كه در آغاز جوانی دست به‌كار شاعری زد و قصائد و قطعات و غزل‌هایی كه مطبوع طبع همگنان بود سرود و از این‌جا نبوغ دقیقی در شعر به‌خوبی آشكار می‌شود. در کتاب «تاریخ ادبیات افغانستان» آمده است: «دقیقی بلخی، از بزرگ‌ترین شعرای آل سامان بود، که به قضاوت دکتر شفق، بعد از رودکی مقام برجسته داشت. این شاعر در زمان منصور بن نوح (۳۵۰-۳۶۶ ھ.ق) و نوح بن منصور (۳۶۶-۳۸۷ ھ.ق) شهرت فوق‌العاده به‌دست آورد. [اما] دقیقی نخست‌بار از فخرالدوله ابوسعید منصور چغنانی که از امرای چغانیان و یا آل محتاج است و در آن‌طرف آمودریا حکمرانی داشتند، و در واقع دست‌نشانده‌ی سامانیان بودند، مداحی می‌کرد.» هم‌چنان در چهار مقاله‌ی عروضی، انتساب دقیقی را به خاندان چغانیان می‌توان مشاهده کرد: «ترا ای خداوند، شاعری آورده‌ام که تا دقیقی روی در نقاب خاک کشیده است، کس مثل او ندیده.»

باز به‌نوشته‌ی تاریخ ادبیات افغانستان، «شهرت این شاعر از آن‌جاست که به امر نوح بن منصور شاهنامه نوشته و در این کار از فردوسی پیش‌قدم بوده است.» ولی او پس از به‌نظم کشیدن نزدیک به هزار بیت، در روزگار جوانی به‌دست غلام ترک کشته شد. این‌که چرا غلام ترک او را کشته‌ است، در جایی گفته نشده‌ است.

به‌گفته‌ی فردوسی در دیپاچه‌ی شاهنامه، جوانی او را خوی بد تیره‌ساز بود و «بدان خوی بد جان شیرین بداد» و نامه‌ی خسروان را ناگفته بگذاشت. سپس می‌اورد:

یکایـک ازو بخـت برگشــته شــدبه‌دست یکی بنده بر کشته شد

منابع پس از شاهنامه، به‌ویژه بیش‌تر مقدمه‌های آن همین اشاره‌ی فردوسی را بدون تفسیر خاصی تکرار کرده‌اند اما یکی از همین مقدمه‌ها، معروف به «مقدمه‌ی قدیم شاهنامه» در شرح بیت چنین افزوده است:

    دقیقی مردی بود غلامان نیکوروی دوست داشتی. چون از شاهنامه یک‌چندی به‌نظم آورده بود، چنان اتفاق افتاد که غلامی ترک را در آن روزها خریده بود و با او بازی می‌کرد و آن غلام کاردی بر شکم دقیقی زد و او را هلاک گردانید و شاهنامه ناگفته ماند.

همین برداشت در برخی مقدمه‌های جدیدتر شاهنامه نیز، گاه با آب‌وتاب و شاخ و برگ‌های بیش‌تر، آمده است. برای نمونه، هرندی اصفهانی، در مقدمه‌ای از شاهنامه که خود در ۱۰۳۱ گردآورده و مدون کرده، همین گزارش را با تخیلات شاعرانه و بعضاً شهوت‌انگیز خود درآمیخته و بسط داده است.

در تذکره‌ی عرفات‌العاشقین آمده است: «دقیقی بعد از ارتکاب شاهنامه به‌دست غلامی ترک که معشوق و مملوک او بود شهادت یافت». همین عبارت با اختلاف جزئی در تذکره‌ی آتشکده‌ی آذر نیز آمده است. از میان پژوهندگان شاهنامه، نخستین‌بار گویا ژول موهل، با استناد به‌یکی از مقدمه‌های شاهنامه و اعتماد به روایت آن، آورده است: «دقیقی به ضرب کارد غلام زرخرید در مجلسی عیش از پای درآمد.» به‌نظر نولدکه نیز روابط عشقی دقیقی با غلام خود ممکن است درست باشد. هرمان اته نیز غلامبارگی دقیقی را تأیید می‌کند.

درباره‌ی برداشت‌ها و تفسیرهای یادشده نکات آتی در خور یادآوری است:

۱- همه‌ی اطلاعات از شاهنامه درباره‌ی کشته‌شدن دقیقی آن است که شاعر خوی بد داشت و به‌سبب همین خوی بد، به‌دست بنده‌ای کشته شد. سرچشمه‌ی همه‌ی روایات پرشاخ و برگ مؤلفان بعدی درباره‌ی غلام‌بارگی دقیقی همین بیت‌های فردوسی است، و اگر جز این می‌بود، روایتی مشابه این روایت در تذکره‌ها و منابع قدیم همچون چهارمقاله‌ی نظامی عروضی و لباب الأباب عوفی و نظایر آن‌ها نقل می‌شد. به‌واقع، روایت مربوط به غلام‌بارگی دقیقی و کشته‌شدن شاعر بر اثر آن برداشت سست‌پایه و خیال‌بافانه است.

۲- «خوی بد» دقیقی در گزارش فردوسی به‌معنای غلام‌بارگی نیست و در سراسر شاهنامه هیچ‌جا خوی بد مترادف غلام‌بارگی دیده نمی‌شود، بلکه به‌معنای «بدکرداری، بدخُلقی، بدرفتاری، بدجنسی، بدذاتی، تندی، تیزی، خشم، گردن‌کشی و نظایر این‌ها» به‌کار رفته است. چنان‌که برای نمونه، «خوی بد» یا «بدخوی» چهار بار درباره‌ی کیکاوس به‌معنای خودسر، لجوج و بدکردار استعمال شده است و حتی تاکنون در زبان دری افغانستان، «بدخوی» به‌معنای «تندخوی و بدخُلق» به‌کار می‌رود.

۳- هم‌چنین شعر فردوسی تصریح ندارد که کشنده‌ای دقیقی بنده‌ی خود شاعر بوده است. فقط گفته شده «به‌دست یکی بنده بر کشته شد». یعنی مشخص نیست که بنده‌ای دیگر کس یا بنده‌ای خود دقیقی. در هر صورت، فردوسی می‌گوید: دقیقی جوانی «بدخو» (بدرفتار، زودخشم، خشن و ...) بود و بنده‌ای او یا کسی دیگر تاب بدخویی شاعر را نیاورد و او را کشت.

با این‌حال، اما محمدامین ریاحی کشته‌شدن دقیقی بلخی را به‌دلیل تعصبات مذهبی مسلمانان و گرایشی که نسبت به دین زرتشت داشته‌ است، می‌داند. اما این نظر محرز نیست.


باور دینی دقیقی

در قرن نوزدهم که خاورشناسان غربی پژوهش درباره‌ی شعرای خراسان و ماوراءانهر پرداختند، دریافتند که دقیقی بلخی مسلمان نبوده، بلکه از کیش زرتشت پیروی می‌کرده است. سیدحسن تقی‌زاده، از شخصیت‌های فرهنگی ایران کنونی، در مقالات کاوه‌ی خود پس از نقل اقوال مختلف می‌گوید: «گمان می‌کنم کفه‌ی حدس زرتشتی‌گری سنگین‌تر می‌شود.» این در حالی است که در هیچ‌یک از منابع و مآخذ فارسی و عربی که از دقیقی کم‌وبیش سخنی رفته، چنین نسبتی به او داده نشده است. مثلاً فردوسی در شاهنامه (سده‌ی چهارم)، عوفی در لباب‌الالباب (سده‌ی هفتم)، حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (سده‌ی هشتم)، و کسانی که پس از آن‌ها سرگذشت دقیقی را نوشته‌اند، به نامسلمان بودن او اشاره نکرده‌اند.

در حالی که دیدگاه زرتشتی‌بودن دقیقی، مبتنی بر این است که نخست، در شعرهای او اشاره‌هایی هست که پژوهشگران را بر آن داشته تا او را زرتشتی بپندارند. دو دیگر آن‌که، دقیقی به نظم درآوردن شاهنامه را از پادشاهی گشتاسپ آغازیده‌ است، نه از شروع آفرینش، که این یکی از دلایلی بوده که شماری او را زرتشتی بدانند. با این وضع، بر پایه‌ی گفته‌ی محمدجواد شریعت، اشعار او می‌توانند صرفاً تنها گرایش و علاقه‌ی دقیقی را به نهضت شعوبیه و کیش زردشتی نشان دهند و نه این‌که او واقعاً متدیّن و پیرو این دین بوده است. در این میان نظر جلال خالقی مطلق شاذ و نامحتمل است. او در دانشنامه‌ی ایرانیکا، می‌گوید: «به‌جز نام اسلامی او، اشاره‌های دیگری هست که نشان می‌دهد او یک مسلمان بوده است. اگر زادگاه او توس بوده باشد که از شهرهای کهن شیعه‌نشین بوده و در زمان فرماندار سامانی، ابومنصور عبدالرزاق به مرکز فعالیت‌های ملی‌گرایانه ایرانی تبدیل شده بود و محتمل است که دقیقی نیز همچون فردوسی یک شیعه بوده‌ باشد. در آن دوره بسیاری از پیروان مذهب شیعه به فرهنگ باستانی ایران افتخار می‌کردند که این کار موجب می‌شده مخالفان آن‌ها، به آنان نام‌هایی چون قرمطی و شعوبی بدهند و آن‌ها را در دسته‌ی مجوس و زندیق قرار دهند.»


حماسه‌ی دقیقی و یادگار زریران



حماسه‌ی دقیقی و شاهنامه‌ی فردوسی



دقیقی در پژوهش‌های خاورشناسان



سبک شعر دقیقی و نمونه‌ی اشعار او

سبک شعر دقیقی بلخی، همان سبک خراسانی و دارای ویژگی‌های شعر سده‌ی چهارم هجری قمری دوران سامانیان است، که از جهت موضوع توجه به طبیعت و وصف محسوسات و تغزل و مدح بدون اغراق و مبالغه و تکلف است و در اکثر اشعار آن دوره، وصف می، گل، باغ و بهار و از معنویات بیش‌تر دانش و خرد و مقایسه‌ی دانش و مال، و وصف رخسار یا زلف یار دیده می‌شود. عشق در شعر این دوره، صوری و ظاهری می‌نماید و هنوز عشق مجازی بیش‌تر مجال خودنمایی دارد و شعری که بوی عرفان و تصوف و عشق به حقیقت به‌مشام جان برساند، بسیار کم است. گذشته از این ویژگی‌های عام، موضوع آیین زرتشت و وصف آن خاص شعر دقیقی است.

به‌هر حال، دقیقی بلخی، نخستین شاعری است که شاهنامه را به بحر متقارب ساخته، اما دومین شاعر حماسه‌سرا است، زیرا پیش از او مسعودی مروزی شاهنامه‌ای به‌بحر هزج مسدس محذوف سروده بود[اولین کسی‌که روایات حماسی کهن ما را به نظم آورد، مسعودی مروزی بود، که در اواخر قرن سوم هجری زندگی می‌کرد. ()]، و از طرف دیگر، دقیقی در بحر متقارب هم پیش‌قدم و مبتکر نبوده، چرا که پیش از او ابوشکور بلخی در سال ۳۳۶ هجری قمری مثنوی «آفرین‌نامه» را در حکمت و پند و اندرز سروده و از آن کتاب حدود دویست‌ونود بیت به‌دست آمده است.


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

لباب الالباب، ج ۱، ص ۱۱.
ذبیح‌الله صفا می‌نویسد: دقیقی از فحول شعرای عهد سامانی و دومین شاعریست كه به‌نظم شاهنامه قیام كرد. (صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیاب در ایران، ج ۱، ص ۴۰۸)
رکن‌الدین همایون فرخ، تاریخچه‌ی کتاب و کتابخانه در ایران (۱۲)، مجله‌ی هنر و مردم، سال ۱۳۴۶، شماره ۵۸، ص ۱۶.
لباب الالباب، ج ۱، ص ۱۱.
عوفی گوید: «او را به‌سبب دقت معانی و رقت الفاظ دقیقی گفتندی» و قبول این گفتار مستلزم تصوّر این نكته است كه او پیش از كسب مهارت و وصول به‌مرتبه‌ی استادی لقب شعری نداشته و این تصوّری باطل است. (صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیاب در ایران، ج ۱، ص ۴۰۸).
طباطبائی، سید محمد محیط، عقیده‌ی دینی دقیقی، صص ۲۷۲-۲۷۳.
دقیقی‌نامه، با مقدمه و تعلیقات دکتر سید مخدوم رهین، کابل: د کتاب خپرولو مؤسسه، اول جدی ۱۳۵۲، ص ۱۷.
صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیاب در ایران، ج ۱، ص ۴۰۸؛ صفا می‌نویسد: «و اگر تصوّر كنیم كه دقیقی مثلاً در حدود سال ۳۶۰ به‌دربار او راه یافته، می‌بایست در این تاریخ اقلاً سی سال داشته باشد و در این‌صورت ولادت او به‌اقلّ احتمالات در حدود سال ۳۳۰ اتفاق افتاده است و از طرفی دیگر چون می‌دانیم در جوانی كشته شده و قتل او بعد از سال ۳۶۵ و پیش از ۳۷۰ اتفاق افتاده است، نمی‌توان سال ولادت او را از حدود ۳۲۰ فراتر برد.» (همان، ص ۴۰۹)
روشن، محمد، خدای‌نامه‌ها و شاهنامه فردوسی (۱)، مجله‌ی کلک، مهر ۱۳۶۹ - شماره ۷، ص ۱۷. ذبیح‌الله صفا می‌نویسد: «نكته‌یی كه درباره‌ی او قابل ذكر است آن‌كه برخی وی‌را همان ابوعلی محمد بن احمد بلخی شاعر دانسته‌اند كه ابوریحان به او و شاهنامه‌اش اشاره كرده است (آقای سعید نفیسی در شرح احوال و آثار رودكی ص ۱۲۶۰. و همین نظر را در كتاب تاریخ ادبیات از مرحوم فروغی نیز دیده‌ام) ولی هیچ‌یك از دلایلی كه در این‌ باره گفته شده قانع‌كننده نیست، مثلاً شاعر بودن ابوعلی بلخی و نوشتن شاهنامه از روی منابع مختلفی كه پیش از این گفتیم دلیل آن نمی‌شود كه او همان دقیقی باشد كه شاهنامه ابومنصوری را به‌نظم درآورده و بحثی هم كه ابوریحان در باب شاهنامه ابوعلی كرده معلوم می‌دارد كه آن به‌نثر پارسی بوده است نه نظم.» (صفا، ذبیح‌الله، همان، ج ۱، ص ۴۰۹).
عوفی او را طوسی دانسته و رضاقلی‌خان هدایت در مجمع الفصحأ گفته است: «برخی بلخی و چندی سمرقندی دانندش» (مجمع الفصحأ، ج ۱، ص ۲۱۴) و لطفعلی‌بیك آذر وی‌را سمرقندی شمرده است و به‌گفته‌ی دکتر ذبیح‌الله صفا، در این‌باره روایات دیگر نیز هست و راجع به هیچ‌یك به‌صراحت نمی‌توان رأیی داد. (صفا، ذبیح‌الله، همان، ج ۱، ص ۴۰۹).
تحقیق دکتر جلال خالقی مطلق، زیر عنوان «توس زادگاه دقیقی‌ست؟»، بیش‌تر بر پایه‌ی حدس و گمان است. او می‌نویسد: «توس به چند دلیل زادگاه دقیقی است. نخست آن‌که زمان عوفی نسبت به دیگر سرگذشت‌نویسان دقیقی، پنج‌سده پیش‌تر و نزدیک‌تر است و خود عوفی نزدیک به دویست سال با دقیقی فاصله دارد، به‌ویژه آن‌که عوفی سال‌ها در شهرهای خراسان بزرگ سفر کرده و یادداشت تهیه نموده. دوم آن‌که بخارا از آن‌رو نمی‌تواند زادگاه دقیقی باشد که خود عوفی زاده‌ی این شهر است و در همان‌جا تحصیل کرده و بعید است که شاعری به نامبُرداری دقیقی پس از دویست سال آن‌چنان از یاد همشهریانش رفته باشد که او را بیگانه بپندارند. این حکم درباره‌ی مردم دیگر شهرها مانند سمرقند و مرو و توس نیز درست است و می‌دانیم که عوفی در سمرقند و مرو به‌سر برده و در سال ۶۰۰ در نسا و در ۶۰۳ در نیشابور بوده و به احتمال زیاد از توس نیز دیدن کرده و با دانشمندان آن‌جا گفتگو و نشست‌وبرخاست داشته و افزون بر این، توس در آن‌هنگام هنوز گرفتار تاخت و تاز مغول‌ها نشده بود و بیش‌تر کتاب‌ها و دیوان‌های سده‌های گذشته هم‌چنان در دسترس بوده‌ است.
دقیقی در یکجا می‌گوید:
خـدایگانا بامس بـه شــهر بیگانــه فزون از این نتوانم نشست دستوری
در جای دیگر می‌گوید:
من این‌جا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شـود خوار
چـو آب انـدر شـمر بســیار مـانـد ز هومـت گـیرد از آرام بســـیار
شاعر در این‌جا می‌گوید که سالیان درازی از زادگاه خود دورافتاده و از ماندن در شهر بیگانه دلگیر شده و شکوه می‌کند. اگر این شعر در بخارا سروده شده باشد، بخارا دیگر نمی‌تواند زادگاه او باشد. اگر هم در چغانیان سروده باشد، آن‌گاه نه بخارا و نه سمرقند نمی‌توانند زادگاه او باشند، چون این شهرها با هم نزدیک هستند و دقیقی که ثروتمند هم بوده می‌توانسته هر هنگام که دوست داشت از زادگاه خود در آن شهرها دیدن کند.
منوچهری در قصیده‌ی «لغز شمع» که در ستایش استادش عنصری سروده، بیتی بدین‌گونه دارد:
از بخارا پنج و پنج از مرو پنج از بلخ باز
هفت نیشابوری و سه توسی و سه ابوالحسن
جای توس را می‌توان با سه نام فردوسی، اسدی توسی و دقیقی پر کرد. احتمال این‌که شاعر نامی دیگر از توس بوده باشد که ما درباره‌ی آن چیزی ندانیم، اندک است.»
صفا، ذبیح‌الله، همان، ج ۱، ص ۴۰۸.
روشن، محمد، خدای‌نامه‌ها و شاهنامه فردوسی (۲)، ص ۱۷.
صفا، ذبیح‌الله، همان، ج ۱، ص ۴۰۹.
همان.


تاریخ ادبیات افغانستان، تالیف چند تن از نوسیندگان برجسته‌ی افغانستان (احمدعلی کهزاد، علی‌احمد نعیمی، محمدابراهیم صفا، میر غلام‌محمد غبار، و علی‌محمد زهما)، کابل: وزارت معارف - ریاست دارالتألیف، سال ۱۳۳۰ خ، ص ۷۷.
همان، ص ۷۷.
همان، ص ۷۷.
هزار بیتی که او سروده درباره‌ی پادشاهی گشتاسپ و ظهور زرتشت و تاختن ارجاسپ به ایران است. (دبیرسیاقی، محمد، پیشاهنگان شعر فارسی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، ص ۱۰۰). اما به این نکته باید توجه داشت که ایران در گشتاسب‌نامه‌ی دقیقی بلخی، مانند شاهنامه‌ی فردوسی، غیر از ایران کنونی است. منظور از این ایران، به اصطلاح خاورشناسان شرق ایران (همان خراسان تاریخی زمان دقیقی یا آریانای باستان یا افغانستان امروز) بوده است.
دولتشاه سمرقندی در تذکرۀالشعرأ (به تصحیح ادوارد برون، صص ۳۲-۳۳) می‌نویسد:
«اما امیر وفی ابوالفوارس نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی پادشاهی عادل هنرمند هنرپرور بوده، ماوراءالنهر و خراسان را مستخلص ساخت و سی سال به‌عدل و داد و نشر آبادی و قهر اعادی روزگار گذرانید و آخر به‌دست غلاملان خود به‌سعادت شهادت استسعاد یافت در شهور سنه احدی و ثلاثین و ثلاثمائه، و استاد عنصری در تعداد سلاطین آن خاندان مبارک گوید:
نُه کـس بودند ز آل سـامان مذکور
دایـم به‌امارت خـراســان مشـهور
اسماعیل است و احمدی و نصری
دو نوح دو عبدالملک و دو منصـور»
همو در ادامه در ذکر غضایری رازی می‌نویسد: «از اکابر شهراست، در روزگار سلطان محمود بن سبکتگین بوده از ولایت ری به‌عزم ملازمت متوجه غزنین شده با شعرأ دارالملک غزنین به مشاعره و معارضه مشغول شده در مدح سلطان قصیده‌ی انشأ کرد... (همان، ص ۳۳).
از این گذشته، وقتی دقیقی بلخی از مرگ زریر برادر اسفندیار سخن می‌گوید، توجه سخن او به خراسان و به‌ویژه بلخ است:
همی گفتش ای شـاه‌ گردان بلخ
همـه زنـدگانیـم شــد بی‌تـو تلـخ
هم‌چنین در جایی‌که کناره‌گیری لهراسب از پادشاهی نقل شاهنامه از گفتار دقیقی است:
چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
فـرود آمـد از تخـت بـر بســت رخـت
به بلـخ گـزین شـــد در آن نـو بـهـار
که یــزدان‌پـرســـــتـان بــدان روزگار
مـر آن خـانـه را داشـــتنـدی چـنـان
که مـر مـکه را تـازیـــان ایـن زمـــان
به‌نوشته‌ی دکتر جلال خالقی مطلق، کشته‌شدن دقیقی احتمالاً در سال ۳۴۴ ه‍.ق رخ داده است. (خالقی مطلق، جلال، ص ۱۱۷؛ به نقل از ابوالفضل خطیبی، برداشت نادرست از خوی بد دقیقی، ص ۹۴) به‌گفته‌ی محمد دبیرسیاقی، چون آغاز فرمانروایی نوح بن منصور در ۳۶۵ ه‍.ق است و فردوسی نیز که کشته‌شدن دقیقی را در شاهنامه خود یاد می‌کند در حدود سال ۳۷۰ ه‍.ق به‌نظم شاهنامه دست یازیده، بنابراین تاریخ کشته‌شدن این شاعر میان سال‌های ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجری قمری باید رخ داده باشد. (دبیرسیاقی، محمد، پیشاهنگان شعر فارسی، ص ۱۰۰).
Stuart Kelly (5 November 2012). The Book of Lost Books: An Incomplete History of All the Great Books You'll Never Read. Birlinn. pp. 103–. ISBN 978-0-85790-525-3.




[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها │ ...