|
عیسی در قرآن
عیسای تاریخی و اسطوره تجسّد
فهرست مندرجات
◉ عیسای تاریخی و اسطوره تجسّد
◉ فلسفه چیست؟
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
عیسای تاریخی و اسطوره تجسّد
مسیحیان معتقدند خدا که نادیدنی است، خود را با تجلی در مسیح متجسد ساخت. از نظر آنها، عیسی مسیح مکاشفه خداست. بنابراین تجسد خدا در مسیح از مهمترین پایههای مسیحیت است. یهودیان با اینکه با تجسد مخالفاند، اما متون مورد قبول آنها تمثل خداوند بهصورت انسان - بلکه در برخی موارد تجسد - را تأیید میکند. متون اسلامی، با وجود پذیرش تمثل برخی موجودات مانند فرشته یا شیطان، تمثل و تجسد خداوند را نمیپذیرند؛ بااینحال معتقد است خداوند میتواند با صفاتش بهصورت کامل در انسان تجلی کند.
ظاهراً، اسطوره خدا و انسان و تجسد از آیین هندو به کیش مسیحیت راه یافته است. بنابراین، تجسد خدا و الوهیت مسیح، اسطوره است و واقعیت ندارد و عیسای تاریخی، تصوری از خود بهعنوان «خدای متجسد» یا «تجسد شخص دوم تثلیث الهی» نداشت. همچنان که تصور عیسی در سه انجیل مرقس، متی و لوقا تفاوتی با تصور او در قرآن، بهعنوان یک پیامبر بزرگ الهی ندارد.
آنچه در زیر میآید نوشتهی نیل رابینسون (Neal Robinson) است. محمدکاظم شاکر مینویسد: نیل رابینسون پژوهشگر، رئیس بخش مطالعات اسلامی دانشگاه ولز انگلستان و فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد و دانشگاه بیرمنگام و از شاگردان جان هیک میباشد. وی پس از مطالعه و تحقیق درباره قرآن بهآیین اسلام گروید. رابینسون بهزبانهای عبری، لاتین، یونانی، فرانسه، آلمانی و عربی مسلط است. از رابینسون چندین کتاب و مقاله در زمینهی قرآن کریم و پیامبر اسلام منتشر شده که از جمله آنها کتاب: «» است. ترجمهی این کتاب تحت عنوان «مسیح در اسلام و مسیحیت». از سوی انتشارات سهروردی بهزودی منتشر خواهد شد. این کتاب که خانم فرانسیس در تألیف آن نقش بهسزایی ایفا کرد، اندکی پس از آنکه من رسالهی دکترایم را در مورد انجیل لوقا تحت راهنمایی محققانهاش بهپایان بردم، منتشر شد. شاید او اکنون خوشحال باشد که این کتاب و مباحثی که حول آن مطرح شده، قطار اندیشه را بهحرکت در آورده و تا بهاینجا رسانده که در این مقاله عرضه شده است.
مسیحیان از دیرباز حضرت عیسی را تجسد خدا و دارای مقام الوهی میشناسند. با این حال، در دهههای اخیر گروهی از دانشمندان مسیحی ادبیات تجسّد را بهرهمند از زبان اسطورهای دانستهاند. قرآن کریم اندیشه تجسّد را یکسره رد کرده و کفر آنرا بهصراحت اعلام داشته است. در برابر، مسیحیان معتقدند که آنچه در قرآن در مورد عیسی آمده، برگرفته از افسانههایی نادرست است که پیامبر اسلام از برخی فرقههای مسیحی ساکن در عربستان شنیده است. همچنین مدعیاند که قرآن اعتقاداتی را بهآنان نسبت داده که هیچگاه بدان اعتقاد نداشتهاند.
نویسنده در این مقاله به دستهبندی اشکالات مسیحیان در مورد «عیسی در قرآن» پرداخته و با توجه ویژه بهسیاق آیات و نیز موقعیت تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی نزول قرآن، درصدد پاسخ بهآنها برآمده است. همچنین نویسنده ضمن مثبت ارزیابی کردن اقدام دانشمندانی چون جان هیک در کتاب اسطوره تجسد، آن را گامی بهجلو در جهت گفتگوی بین مسیحیت واسلام میداند. با اینحال، وی میگوید که دیگر اختلافات موجود بین قرآن و آموزههای مسیحی در مورد عیسی بهگونهای است که هنوز هم مسیحیان محتوای قرآن در مورد عیسی را غیرواقعی ارزیابی میکنند.
اکنون بیش از ربع قرن از انتشار کتاب اسطوره تجسّد خدا[۱] میگذرد.[٢] اندیشهای که در این کتاب مطرح شد، مسیحیان بریتانیا را غافلگیر کرد.[٣] هفت تن از محقّقانی که در پدیدآوردن این اثر، با یکدیگر همکاری داشتند، بر سر بسیاری از مسائل، از جمله کُنه این اسطوره و خاستگاه و شکلگیری اولیه اعتقاد بهالوهیت عیسی یکسان نمیاندیشیدند. با اینحال، همه آنها در این امر متحد بودند که بدون صحهگذاردن بر ادعاهای سنّتی متافیزیکی در مورد شخص عیسی، اهمیت فوقالعاده او را در ایمان و عمل مسیحیان مورد تأکید قرار دهند. گرچه بیشتر نویسندگان این کتاب آگاه بودند که رها کردن اعتقاد خشک و ساده تجسّد ممکن است برای روابط بین ادیانی پیامدهایی داشته باشد، اما بهنظر میرسد که هیچکدام - بهجز احتمالاً جان هیک - در نیافته بودند که آن بیباکی در [ساختارشکنی] اعتقادی، برای گفتگوی مسیحیان و مسلمانان تناسب ویژهای دارد. جان هیک در نکتهای اذعان میدارد که:
با برداشت تحتاللفظی از مفهوم «پسرخدا» یا «خدای پسر»، عبارت «تجسّدخدا» بهاین معنا است که، «تنها» از طریق عیسی میتوان خدا را شناخت و با او ارتباط برقرار کرد.[۴] بدینترتیب، مجموع حیات دینی بشر در خارج از چارچوب ایمانِ یهودی - مسیحی قرار داشته و از شمول رستگاری و نجات بیرون خواهد بود.
از دیدگاه او، این امر:
مادام که جهان مسیحیت، تمدنی عمدتاً مستقل بود و تنها تعامل نسبتاً اندکی با بقیه جوامع بشری داشت، چندان زیانبار نبود؛ اما با برخورد بین دو جهان مسلمان و مسیحی و سپس با گسترش روزافزون استعمار اروپایی در سرتاسر کره زمین تفسیر تحتاللفظی از برخی آموزههای مسیحی - که در حقیقت با زبان اسطورهای سخن میگویند - آثار مخربی را پدید آورده است.[۵]
شگفت است که جان هیک در گفتار خود بهآسیبی که از گذشته از این ناحیه بر یهود وارد آمده، اشارهای نمیکند. با اینحال، من بیشتر دلمشغولِ غفلت آشکارِ دیگری از وی هستم. بهرغم آنکه وی برخورد جوامع مسلمان و مسیحی را پیشبینی کرده است، ظاهراً بهاین نکته توجه نداشته که نقد او بر عقیده «تجسّد خدا» - اندیشه جدید و نوپدیدی نیست، بلکه بسیار شبیه نقدهای قرآن است. قرآن کریم تعداد قابل توجهی از آیات خود را بهموضوع عیسی اختصاص داده و ضمن تصدیق او بهعنوان پیامبرِ خدا، بارها نیز از او به «مسیح» یاد کرده و در عین حال، مسیحیان را بهخاطر آنکه او را خدا انگاشته و بهواسطه او، خود را برخوردار از رابطهای ویژه با خدا پنداشتهاند، مورد انتقاد شدید قرار داده است.[٦]
توجیه ممکن برای این غفلت جان هیک این است که گزارش قرآن از جهات دیگر با عیسای تاریخی که دانشمندان ]متخصص در[ کتاب مقدّس و الهیدانان بنیادگرای مسیحی ازعیسی ترسیم کردهاند بسیارمتفاوت است. در واقع، بسیاری از مسیحیان هنوز هم مایلند محتویات قرآن در مورد عیسی را بهعنوان مطالبی پراکنده و پریشان و فراهم آمده از افسانههای مشکوک و بحثهای جدلی ساده و کودکانه برضد مسیحیت کنار بگذارند.
من در این مقاله در پی آن خواهم بود تا راه چارهای برای این موضوع بیابم. من استدلال خواهم آورد که مسیحیان معاصر پیامبر اسلام، بر خلاف همکیشان غربی امروزی خود، مطالب قرآن در مورد عیسی را اموری پریشان و جعلی تلقی نمیکردند، بلکه آنها را معتبر و منسجم مییافتند، زیرا قرآن بهعمد از داستانهایی که آنها شنیده بودند استفاده کرده و نیز روشهای تفسیری[٧] را که با آن آشنا بودند بهکار گرفته است. دغدغه اصلی قرآن [در نقل مطالب مربوط بهعیسی] تاریخ نیست، بلکه خداشناسی است؛ یعنی موضوع اصلی، خودِ حوادث نیست، بلکه اهمیت و شأن ایدئولوژیکی آنهاست.[٨] از آنجا که قرآن داستانهایی را بهکار گرفته که بخش انفکاکناپذیر از افکار عمومی مسیحیان [در آنزمان] بوده، تنها در مواردی که پای مباحث جدّی اعتقادی در میان بوده، صحت تاریخی آنها را زیر سؤال برده است. در عوض، قرآن کوشیده تا اذهان مخاطبان پیامبر اسلام را تغییر دهد. از اینرو، متفاهمِ مسیحیانِ آنزمان را از آنچه بهظاهر در زندگی مسیح اتفاق افتاده، بهاجمال پذیرفته و همواره برای حوادثِ ادعا شده تفسیری خدا محور ارائه کرده است.
▲ | انسجام مطالب قرآن در مورد عیسی |
امروزه وقتی مسیحیان دربارهی «عیسی در قرآن» مطالعه میکنند، معمولاً گیج و مبهوت میشوند. این امر در درجه نخست بهعلتِ وجود جزئیاتی است که در انجیلهای چهارگانه موجود بهآنها اشاره نمیشود. آنها عبارتاند از: پدید آمدن معجزهآسای «رطبِ رسیده» و «نهر روان» پس از زایمان مریم (۱۹:۲۴-۲۶)، سخن گفتن عیسی در گهواره (۱۹: ۲۳-۲۹)، آفریدن پرنده از گل (۵: ۱۱۰ و ۳: ۴۹) و پرسش حواریون از عیسی مبنی بر این که آیا خدایش قادر است برای آنها مائده آسمانی فرو فرستد (۵: ۱۱۲-۱۱۵).
ویژگی دوم که باعث تحیّر [مسیحیان] شده است مخلوطشدن نام مریم و عیسی با شخصیتهای عهد قدیم میباشد که نامی شبیه نام این دو داشتهاند، بدینگونه که مریم با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار گرفته است (۱۹: ۲۸)؛ گویی که مریمِ خواهر هارون و [موسی] است.[۹] نیز [مطابق قرآن]، عیسی در راه خدا خواهان یارانی شده است (۳: ۵۴ و ۶۱: ۱۴)، گویی که او یوشع بن نون (وصی موسی) است.
سومین زمینه شگفتیساز، برخی انتقادات قرآن بهعقاید مسیحیان است که [به نظر آنان] خارج از موضوع است. مسیحیان آگاهانه ادعا نمیکنند که «خداوند، سومی از سه است» (۵: ۷۳) یا اینکه «خدا، مسیح پسر مریم است» (۵: ۷۲) یا اینکه «عیسی و مادرش دو خدا در کنار خداونداند» (۵: ۱۱۶). نتیجهی همه اینها آن است که آنها مایلند تا تصویر عیسی در قرآن را محصول اطلاعات محدود و پریشان پیامبر اسلام از مسیحیت دانسته، آنرا کنار گذارند.
[در پاسخ باید گفت که] این موارد که مسیحیان امروزی آنها را سخنانی پریشان یافتهاند، معاصران پیامبر اسلام را متحیّر نمیساخته است. منبع اطلاعات مسیحیان معاصر پیامبر از عیسی و مادرش، مبلّغان مذهبی و داستانسرایان بودهاند. همانطور که قبلاً اشاره کردهام، قرآن نیز در مواجهه با آنها بههمان داستانهایی که با آنها آشنایی داشتهاند، اشاره میکند. برخی از این داستانها نظیر «رُطبِ رسیده»، «نهرِ روان»، «سخن گفتن عیسی در گهواره»، «معجزه آفرینش پرنده» در برخی انجیلهای آپوکریف مورد تأیید قرار گرفته است.[۱٠]
برخی از اشکالات پیشگفته نیز با استفاده از تفسیر تمثیلی[۱۱] عهد عتیق قابل توضیح است[۱٢] که تا پیش از مطالعات انتقادی جدید، در میان مسیحیان رایج بوده است. در این روش از تفسیر، وقایعی که در عهد قدیم حکایت شده صرفاً و یا اصلاً بهعنوان حوادث اتفاق افتاده در تاریخ تلقی نمیشود، بلکه این حکایتها کلیشهها و نمادهایی است که زندگی عیسی را پیشگویی میکند.[۱٣] برای مثال، مقصود از قربانیکردن اسحاق توسط ابراهیم، پیشگویی آن است که خداوند عیسی را میفرستد تا کفّاره گناهان انسان شود، زیرا اسحاق و عیسی هر دو، یگانه پسرِ[۱۴] خانواده بودند و اسحاق، چوبی را که قرار بود بر آن بسته شود خودش حمل کرد،[۱۵] همانطور که عیسی، دارش را خود بر دوش کشید.[۱٦] بنابراین، برای مردمی با چنین پیشینهی ذهنی، نباید همانندسازی داستان مریم، مادر عیسی، با داستان مریم، خواهر هارون [و موسی]، امری شگفتآور باشد. با اینهمه [در وجه شباهت داستان دو مریم میتوان گفت که] مریم عیسی را در طفولیت از دست هیرودیس - که کودکان بیگناه را قتل عام میکرد - نجات داد، همانطور که مریم، خواهر هارون، موسی را در کودکی از قتل عامی مشابه بهدست فرعون نجات داد.[۱٧] علاوه بر آن، ننگِ بهدنیا آوردن فرزند بدون داشتن همسر، با شرمی که خواهر هارون بهآن دچار شد قابل مقایسه است. کتاب مقدس میگوید که خداوند او را بهطور موقت دچار مرض جذام کرد، بهطوری که پوست بدنش مانند بچهای که مرده بهدنیا میآید[۱٨] سفید شده بود.[۱۹]
مفسران مسیحی، از دیر زمان، رسالت یوشع را در عهد عتیق بهعنوان پیشگویی رسالت عیسی تفسیر کردهاند. گویش نامهای این دو در زبانهای عبری و یونانی، یکسان است؛ آنها هر دو دوازده نفر را برای مأموریت خاص برگزیدند[٢٠] و در حالیکه یوشع بر کنعانیها پیروز شد، عیسی نیز نیروهای اهریمنی را در هم شکست.[٢۱]
تفسیر تمثیلی از عهد قدیم، داستان مائده آسمانی در قرآن را نیز روشن میکند. نویسندهی کتاب مزامیر میگوید که بهدنبال پرسش بنیاسرائیل مبنی بر اینکه آیا خدا میتواند در بیابان برای آنها غذای آسمانی تهیه کند، مَنّ (نان آسمانی) بر آنها نازل شد (مزامیر، ۷۸: ۱۹) و پولس[٢٢] که شرکت کردن در مراسم عشای ربّانی را شرکت در مائده پروردگار میداند (اول قرنتیان، ۱۰: ۲۱)، تلویحاً میرساند که آن مائده آسمانی، پیشگویی برای نان در [مراسم] عشای ربانی است (اول قرنتیان، ۱۰: ۳، ۱۱ :۲۳-۲۷).
[اما در مورد ادعای مسیحیان مبنی بر غیر واقعیبودن اظهارات قرآن در مورد عقاید آنها باید بگوییم که] برای عرضه تفسیری قابل قبول و معقول از بیاناتِ بهظاهر تعجببرانگیز و اعتقادی قرآن دربارهی عیسی و مریم و تکفیر کسانی که آن دو را خدا دانستهاند، نیازی نیست که راه دوری برویم، بلکه کافی است بهمجادلات داخلی نسطوریه و ارتدوکس نظری بیفکنیم. از نقطهی نظر نسطوریه، ارتدوکسها با توصیف مریم بهعنوان «مادر خدا» خود را در معرض استهزا قرار دادند، زیرا بهظاهر، خدای پدر را تا درجه سوم بعد از عیسی و مریم پایین آوردهاند؛ چرا که خدا را بهوسیلهی عیسی تعریف کردهاند و بهاو عنوان «خدای پدر» دادهاند و یا عیسی و مادرش را دو خدا، علاوه بر خدای متعال، دانستهاند [که نتیجهی روشن چنین تفکری آن است که خداوند، سوّمی از آنها باشد]. در واقع، قرآن همان سخنِ جدلی نسطوریه بر ضد ارتدوکس را مطرح کرده است، اما موضوع را توسعه داده و بهیک نتیجه منطقی رسانده و آن، انکار هرگونه الوهیت برای عیسی است.[٢٣]
در اینجا یک نکتهی مهم دیگر باقی مانده که بهتر است برای سهولت بحث بهطور مستقل بهآن بپردازیم و آن اشارات فراوان قرآن به«انجیل» است. این اصطلاح نزد مسیحیان بهمعنای بشارتِ رستگاری از طریق مرگ و رستاخیز عیسی است [نه بهمعنای کتابِ نازل شده بر عیسی]. از سوی دیگر، وقتی از انجیلها بهصیغه جمع نیز سخن میگویند، مرادشان چهار کتاب از [مجموعهی کتابهای] عهد جدید است که دربارهی زندگی عیسی است [نه مجموعهی وحیی که بر عیسی نازل شده است]. کاربرد قرآنی این کلمه، کاملا متفاوت [از مصطلح مسیحیان] است. این کلمه در قرآن تنها بهصورت مفرد بهکار رفته، و دلالت دارد بر وحیهایی که خداوند بر عیسی نازل کرده است و توسّعاً بر کتابی، حاوی آن وحیها، که در دست مسیحیان بوده اطلاق شده است. برخی از دانشمندان غیرمسلمان با چنین دلیل مستبعدی نتیجه گرفتهاند که شناخت پیامبر اسلام از مسیحیت سطحی بوده است. آنها میپندارند که پیامبر فقط با اعضای فرقهای از [مسیحیان] که منحصراً یکی از اناجیل غیر معتبر را مورد استفاده قرار میدادهاند برخورد داشته است یا آنکه، بعد از اینکه از یهود آموخت که خداوند تورات را بر موسی نازل کرده و نیز با این باور که خداوند بر او نیز قرآن را نازل میکند، بهسادگی انگاشت که عیسی نیز وحی الهی دریافت کرده است.
نگاهی دقیقتر بهمطالب قرآنی نشان خواهد داد که این فرضیاتْ غیر ضروریاند. مطابق قرآن، خداوند انجیل را بر عیسی نازل کرد و آنرا بهاو تعلیم داد (۳: ۴۸، ۵۷: ۲۶، ۵: ۱۱۰)؛ آن انجیل تورات را تأیید کرده، خود نیز مشتمل بر هدایت، نور و ذکر بوده است (۵: ۴۶): حادثه ظهور محمد (۶۱: ۶ و ۷: ۱۵۷) و پیروانش (۴۸: ۲۹) را پیشگویی کرده است؛ حاوی وعدهی تخلفناپذیر خداوند بهمؤمنان، مبنی بر اینکه آنها در عوض ایثار جان و مال خویش در راه خدا بهبهشت برین راه مییابند، است (۹: ۱۱۱)؛ اهل انجیل باید مطابق آنچه خدا در آن آورده است قضاوت کنند (۴۷: ۵)؛ اگر اهل کتاب، تورات و انجیل و آنچه را که از جانب خداوند بر ایشان نازل شده است، برپا دارند پاداشی زیبا از جانب خدا دریافت میکنند اما تا زمانیکه آنرا برپا ندارند، بهجایی نمیرسند (۵: ۶۶).
برای یافتن سرچشمه اصلی بسیاری از این مطالب، کافی است نگاهی بهسخنان منسوب بهعیسی، که درانجیلهای چهارگانه آمده، بیندازیم. مطابق انجیل لوقا، عیسی در آغازسخنرانی برنامهریزیشده خود در ناصره، عبارت زیر را از کتاب اِشَعْیا قرائت کرد:
روح خداوند بر من است! چرا که او مرا تدهین کرده است. خداوند مرا برگزیده تا مژده (انجیل) او را بهبینوایان برسانم. او مرا فرستاده است تا «رنج دیدهگان را تسلی بخشم» و رهایی را بهاسیران و بینایی را بهنابینایان اعلام نمایم و مظلومان را آزاد سازم (انجیل لوقا، ۴: ۱۸).[٢۴]
آنگاه، پس از آنکه طومار را بهخادم عبادتگاه برگرداند، بهجمعیت حاضر گفت: «امروز در حضور شما این عبارت از کتاب مقدس بهانجام رسید» (همان، ۴:۱۹). در این جا کافی است بهاین نکته توجه شود که مطابق سخن عیسی، روحالقدس او را تقدیس کرده و او فرستاده شده تا برای مردم، حاملِ بشارت باشد. پس او بر این تصور بود که سخنانش حاوی یک «انجیلِ»[٢۵] حاصل از وحی الهی است.[٢٦]
مطابق انجیل متی، عیسی در موعظه سر کوه، ضمن تأیید تورات، خود نیز بهراهنمایی، تذکر و روشنگری میپردازد.[٢٧] همچنین در تعالیمش در مورد «ترک دنیا»، مؤمنان را اطمینان میدهد که آنها در برابر ایثار جان و مالشان پاداش بهشتی دریافت خواهند کرد.[٢٨]
در اینجا یک موضوع دیگر باقی میماند که نیاز بهروشنگری بیشتری دارد و آن پیشگویی ظهور حضرت محمد و پیروانش در انجیل است. قرآن میگوید که انجیل مَثَلِ مسلمانان را چنین بیان میکند که «آنها مانند کِشتهای هستند که جوانه خود برآورَدَ و آنرا مایه دَهَد تا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را بهشگفت آوَرَد» (۴۸: ۲۹). این آیه اشارهای بهمَثَل برزگر در انجیل است.[٢۹]
از دیدگاه قرآن، با ظهور اسلام، تعالیم توحیدی عیسی که دیر زمانی بهوسیله مسیحیان تیره و تار و مغشوش شده بود، سرانجام بهسان بذری کاشته شده در خاک حاصلخیز بهبار نشست. اگر کسی حقّانیت این تفسیر را بپذیرد، هیچ اشکال جدّیای در مورد پذیرش ادعای دیگر قرآن پیدا نمیکند که «محمد پیامبر درسناخواندهای است که [یهودیان و مسیحیان] در تورات و انجیلی که نزدشان است مطالبی را درباره او نوشته مییابند.» (۷: ۱۵۷) و عیسی آمدن او را بهعنوان پیامبری که «نامش احمد است» پیشگویی کرده است (۶۱: ۶). [مطابق انجیل]، محمّد بهعنوان فارقلیطِ[۱۵] موعود، مؤمنان را بهتمام حقیقت رهنمون ساخت. از آنجا که او قادر بهخواندن و نوشتن نبود «او از ناحیه خود سخن نگفت» (مقایسه کنید: یوحنا، ۱۶: ۱۳)، بلکه وقتی وحی بر او نازل میشد تنها آنچه را میشنید بیان میکرد. محمّد در لغت بهمعنای «ستوده»[٣٠] و احمد بهمعنای «بسیار ستوده»[٣۱] است. هر دو واژه، معادلهای قریبالمعنی برای واژه یونانی “Periklutos” است که آن نیز واژهای با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه “Parakletos = Paraclete” است و بههمین دلیل برای گویندگان زبانهای سامی، دارای روح معنایی یکسانی است.[٣٢]
از دیدگاه انتقادی جدید، روشی که قرآن با آن سخنان عیسی را تفسیر میکند ظاهراً بسیار گزینشی و تا حدودی تکلّفآمیز است. با اینحال، این روش، با روشی که عیسی خود بهتفسیر متون یهودی میپرداخت، موافقت دارد. آنچه عیسی در ناصره نقل کرد یک غیبگویی از اشعیای سوم در شرح حال خودش بود،[٣٣] اما عیسی بدون هیچگونه دغدغهای آنرا در مورد خودش بهکار گرفت.[٣۴] علاوه بر آن، او تغییراتی را در متن سخن اشعیا بهوجود آورد. برای مثال، او عبارت «روز انتقام خدایمان» را از این سخن حذف کرده است، که احتمالاً بدین دلیل صورت گرفته که این بخش از عبارت، بهسان عنصری منفی، با هدف عیسی سازگار نبوده است. [البته] آنطور که بهنظر میآید این امر نشانه بیدقتی در نقل عبارت اشعیا نیست. [چرا که] بیشتر جمعیت حاضر قادر نبودهاند متن اصلی عهد عتیق را بهزبان عبری بفهمند و از اینرو، احتمالاً عیسی از روش متداول در آنزمان پیروی کرده و بهترجمه آزاد عبارت بهزبان آرامی دستزده است و احتمال هم دارد که این موضوع بهترجمه یونانی لوقا مربوط باشد. ممکن است حدس بزنیم که در حدود قرن هفتم میلادی در مدینه نیز مشابه همین موقعیت و شرایط حاکم بوده است؛ [چرا که] مبلغان یهودی گزیدههایی از متون مقدس عبری را بهصورت غیر رسمی بهعربی ترجمه کردند. مبلغان مسیحی نیز همینکار را با متون خودشان انجام دادند. اگرچه گزیدههای آنها بهجای آنکه از متن یونانی خود اناجیل [اربعه] گرفته شده باشد، احتمالاً از نسخهای سریانی از دیاتسرون[٣۵]، (انجیلی که بر مبنای چهار انجیل تنظیم و مورد مقابله قرار گرفته) بوده است. این نکته روشن میسازد که چرا قرآن به آنچه در عصر پیامبر اکرم در دست مسیحیان است «انجیل»[٣٦] میگوید نه «اناجیل».
▲ | تفسیر خدامحور از رسالت عیسی در قرآن |
اعتقادنامه نیقیه - تنظیم شده در قرن چهارم میلادی[٣٧] - که هنوز هم بهطور مرتب در مراسم مذهبی مسیحیان خوانده میشود، تأکید میکند که:
عیسی مسیح تنها پسر تولد یافته از خداست؛ متولد شده از خدای پدر، قبل از همه جهانها.[٣٨]
احتمالاً قرآن هم در تقابلی حساب شده با چنین پنداشتی، تصریح میکند که: «خدا یگانه و قائم بهذات است، او نه میزاید و نه زاییده شده است» (۱۱۲: ۳). در نتیجه، قرآن بهطور مکرر تعبیر «عیسی پسر مریم» و نه «پسر خدا» را بهکار میبرد؛ زیرا او منزّه از آن است که فرزندی داشته باشد (۴: ۱۷۱). با این حال، عکسالعمل قرآن در برابر دیگر عقاید مسیحیان بسیار سنجیده است. تا آنجا که ما دیدهایم، قرآن داستانهای موجود در مورد عیسی و مادرش را که برای معاصران حضرت محمد شناخته شده بوده مورد استفاده قرار داده و بهروشهای سنتی مسیحیان در تفسیر کتاب مقدس روی آورده است. در عین حال، تفسیری که قرآن از این داستانها عرضه میکند بهطور ریشهای خدامحور است که اکنون مایلم بهاثبات آن بپردازم.
اعتقادنامهی نیقیه اظهار میدارد که پسر:
بهصورت مادی در آمد و از مریم باکره متولد شد، و بهشکل انسان ظاهر شد.
الهیدانان مسیحی در پرتو این سخن یوحنّا که «کلمه [خدا] انسان شد» و با تفسیری نسبتاً تصنّعی از آبستنی دوشیزهوارِ [مریم] بهاین شکل کنونی از نظریه تجسّد خدا رسیدند؛ نظریهای که توسط متی و لوقا نیز مورد تأیید قرار گرفته است.[٣۹] علاوه بر آن، قبل از آنکه اعتقادنامهی نیقیه منتشر شود، مسیحیان تقدیس مریم را بهعنوان مادرِ خدا آغاز کرده بودند و دیری نگذشت که برخی مدعی شدند که مریم، بهرغم زایمان، معجزهوار باکره باقی مانده است.[۴٠] قرآن بهحاملگی مریم در عین دوشیزگیاش اشاره دارد (۳: ۴۷، ۱۹: ۱۸-۲۱) و حتی عیسی را کلمه خدا میخواند (۴۵: ۳ و ۴: ۱۷۱)، اما از دیدگاه قرآن، این عنوان بهجای آن که مستلزم وجود ازلی یا الوهیت عیسی باشد، بهاین نکته اشاره دارد که او حاصل قدرتِ آفرینشگر خداوند است، زیرا بهیادآورنده این نکته است که عیسی با اراده مستقیم خداوند و فرمان «کُنْ» در رحم مادرش بهوجود آمد (۳: ۴۷ و ۵۹). در نتیجه، عیسی و مادرش با هم یک آیت از آیات الهی بهشمار میروند (۲۳: ۵۰). اگرچه خداوند با انتخاب مریم برای حمل عیسی، او را بهبرتری بر همه زنان دیگر مفتخر ساخته (۳: ۴۲)، او نیز درد زایمان را احساس کرده است - که دلالت ضمنی دارد بر این که در مورد خودِ زایمان معجزهای اتفاق نیفتاده است (۱۹: ۲۳).[۴۱] گذشته از آن، [قرآن تأکید میکند که] اگر خداوند اراده کرده بود که مریم و عیسی را بههمراه افراد دیگر در روی زمین نابود کند، هیچکس نمیتوانست او را از اینکار باز دارد (۵: ۱۷)؛ چرا که آنها نیز چون دیگران انسان و فناپذیرند (۵: ۷۵) و وقتی [در روز قیامت] عیسی مورد خطاب خداوند قرار میگیرد که «آیا تو گفتهای که مردم تو و مادرت را خدا بدانند؟»، او بهشدّت آن را انکار میکند (۵: ۱۱۶). برخلاف بکرزایی مورد ادعا و تجسّد خدا، معجزات عیسی در اعتقادنامهی نیقیه مورد اشاره قرار نگرفته است. با اینحال، مسیحیان در انجیلهای رسمی [چهار انجیل] و غیر رسمی (آپوکریف) آنها را بهطور برجسته مطرح کردهاند. انجیل کودکی بهزبان عربی[۴٢] با این گزارش آغاز میشود که عیسی چگونه در گهواره سخن گفت. گرچه این انجیل بهشکل کنونیاش مربوط بهچند قرن پس از ظهور اسلام است، اما مطمئناً این داستان باید برای معاصران پیامبر اسلام نیز امری آشنا بوده باشد. قرآن، بهجای آنکه وقوع این معجزه را انکار کند، صرفاً درصدد رفع ابهام از سخنان عیسی است. بهجای این ادعا که «او پسر خدا است که خدا او را برای نجات جهانیان فرستاده است»، اذعان میدارد که «بنده خدا و پیامبر اوست و خدا بهاو دستور داده است که تا پایان عمر نماز را بهپا دارد و زکات بدهد و بهمادرش احسان نماید.»[۴٣]
مطابق گزارش ابن اسحاق، نویسندهی سیره پیامبر، یک هیأت نمایندگی از مسیحیان نجران ادعا کردند که شفادادنهای عیسی، علم غیب او و آفریدن پرنده از گِل، [همگی] دلیل هستند که عیسی [الوهی] بوده است.[۴۴] این مطالب، دو فراز از آیات قرآن را بهذهن متبادر میسازد که تعدادی از معجزات عیسی را بر شمرده است. اوّلی حکایت میکند که فرشته بشارت پیشگویی کرد که عیسی پیامبر خدا بهسوی بنیاسرائیل خواهد بود و او به بنیاسرائیل خواهد گفت:
در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهای آوردهام، من از گِل برای شما [چیزی] بهشکل پرنده میسازم، آنگاه در آن میدمم، سپس بهاذن خدا پرندهای میشود؛ و بهاذن خدا، نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میگردانم و شما را از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، خبر میدهم. مسلماً در این [معجزات] برای شما، اگر مؤمن باشید، عبرت است.[۴۵]
دومی دلالت دارد بر اینکه در روز رستاخیز، خدا بهیاد عیسی خواهد آورد که چگونه لطف و رحمت خود را بر او و مادرش ارزانی داشته است و از جمله آن که:
[ای عیسی، یادآور]، آنگاه که بهاذن من، از گل، [چیزی] بهشکل پرنده میساختی، پس در آن میدمیدی و بهاذن من پرندهای میشد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا میدادی؛ و آنگاه که مردگان را بهاذن من [زنده از قبر] بیرون میآوردی.[۴٦]
از دیدگاه قرآن، موضوع اصلی، اصالت تاریخی معجزات عیسی نیست، بلکه فحوای آنها است. بهجای آنکه این معجزاتْ دلایلی بر الوهیت عیسی باشد، نشانههایی برای بنیاسرائیل است مبنی بر اینکه او پیامبری بر حق بوده که از سوی خدا آمده است. [بنابراین] معجزاتْ گواه لطف و رحمت خدا بهعیسی است و او نه با قدرت مافوق طبیعی و ذاتی خودش، بلکه با اذن خداوند آن معجزات را تحقق بخشیده است.
عهد جدید حکایت میکند که عیسی در دو مناسبت، معجزهوار، عده زیادی از مردم را که بهدنبال او آمده بودند غذا داد.[۴٧] گزارشهای مختلفی از این معجزات همگی بر این امر تأکید دارند که چگونه عیسی نان را گرفت و سپاسگزاری کرد و او با اینکار [صحنه] شام آخر[۴٨] را ترسیم میکرد که در آن نیز او با عملی مشابه، مراسم عشای ربّانی[۴۹] را بنیاد نهاد.[۵٠] قرآن بهاین دو حادثه معجزهآمیز اشارهای نمیکند. با اینحال، همانطور که قبلاً دیدیم، قرآن بهمائده آسمانی اشاره دارد که ظاهراً در آن، شام آخر را با داستان نازل کردن منّ در بیابان، یعنی نمونه و مدل اصلی، معجزهای که در عهد قدیم گزارش شده، تطبیق کرده است.[۵۱]
قرآن کریم در این باره میگوید:
و [یاد کن] هنگامی را که حواریون گفتند: ای عیسی پسر مریم، آیا پروردگارت میتواند از آسمان، خوانی برای ما فرود آورد؟» [عیسی] گفت: اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید. گفتند: میخواهیم از آن بخوریم و دلهای ما آرامش یابد و بدانیم که بهما راست گفتهای و بر آن از گواهان باشیم. عیسی پسرمریم گفت: بار الها، پروردگارا، از آسمان، خوانی بر ما فرو فرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانهای از جانب تو، و ما را روزی ده که تو بهترین روزیدهندگانی. خدا فرمود: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، ولی هر کس از شما پس از آن انکار ورزد، وی را عذابی کنم که هیچیک از جهانیان را عذاب نکرده باشم.[۵٢]
در این آیات چند نکته هست که یادآور شام آخر است. شام آخر در واقع جشنی بود برای حواریون، چرا که مصادف با عید پِسَح بود.همچنین عید [دیگری] شد برای کسانیکه بعد از آنها میآمدند، تا جاییکه مسیحیان آنرا بهطور مرتب در مراسم عشای ربّانی گرامی میدارند. در شام آخر، عیسی مصرّانه از حواریون خواست تا اجازه ندهند دلهایشان آشفته گردد.[۵٣] در نهایت، پولس، آنچنان که دیدیم، شرکت در مراسم عشای ربانی را بهمثابه حضور در واقعهی «مائده آسمانی» برشمرد.[۵۴] همچنین بر آن بود که خداوند مسیحیانی را که با احترام لازم در این مراسم شرکت نکردند مجازات کرد.[۵۵]
با اینحال، از جهات دیگر، متن قرآن بهطور قابل توجهی با گزارشهای سنتی مسیحیت اختلاف دارد. این بدانخاطر است که قرآنْ میخواهد اصلاحی حساب شده نسبت بهتعالیم مسیحی بهعمل آورد که در صورت مطالعه این آیات در سیاق، این امر قابل درک خواهد بود. این آیات در نقطه اوج یک سوره طولانی [مائده] واقع شده که سراسر آن با حدود اجتماعی، گناه وآمرزش مرتبط است.[۵٦] این سوره بهقصور یهودیان و مسیحیان در حفظ عهد خود با خدا اشاره دارد (۵: ۱۲-۱۴).همچنین تأکید میکند که خداوند درستکاران را دوست دارد و آنها را که صرفاً ادعا میکنند فرزندان و دوستداران او هستند، دوست ندارد؛ آنطور که ظاهراً برخی از یهودیان و مسیحیان جزیرةالعرب ادعا کرده بودند (۵: ۱۳ و ۱۸). در این سوره بهجای آنکه از تصلیب بهعنوان عمل رهاییبخش یاد شود، از آن بهعنوان مجازات راهزنان یاد شده است (۵: ۳۳). قرآن بیان میکند که اگر کافران دو برابر آنچه در زمین است فدیه بدهند تا از عذاب قیامت رهایی یابند، از آنها پذیرفته نخواهد شد (۵: ۳۶) و بر آن است که آنها که درباره عیسی و مریم ادعاهای گزاف نمودند، کافرند. (۵: ۷۲-۷۳). در هماهنگی با این مطلب، گزارش قرآن از شام آخر، بهطور یک پارچه خدامحور است نه مسیحمحور. عیسی به حواریونش نیاموخته است که «آنرا بهیاد من بهجا آورید» (مقایسه کنید: لوقا، ۲۲: ۱۹؛ نامه اول قرنتیان ۱۱: ۲۴) چرا که این خداوند است که در روز جزا از او میخواهد که: «یاد بیاور نعمت مرا بر تو» (۵: ۱۱۰)؛ او بههیچ وجه اشاره نکرده است [که جام شراب در شام آخر بهمنزله خون اوست که حواریون مینوشند و اینکه] خونش برای آمرزش گناهان ریخته میشود (متی، ۲۶: ۲۸) زیرا خداوند خوردن خون را حرام کرده است (۵: ۳) و بهخاطر آنکه خداوند هر کس را بخواهد میبخشاید و هر کس را که بخواهد مجازات میکند (۵: ۱۸ و ۵: ۱۱۸) او [بین حواریون] جام شراب تقسیم نکرده است، چرا که شرابِ انگور باعث عداوت و دشمنی و پیامدهای شرک آلود است که باید از آن اجتناب ورزید (۵: ۹۰-۹۱). نهایت آن که عیسی قول اعطای پادشاهی بهحواریونش نداده است (لوقا، ۲۲: ۲۹)، زیرا فرمانروایی بر همهچیز تنها از آن خداست (۵: ۱۲۰).
مطابق اعتقادنامهی [نیقیه]، «رسالت عیسی در مرگ، رستاخیز و عروج بهآسمان ختم شده است. همچنین او بهخاطر [بخشایش گناهان] ما با فرمان پانتیوس پیلت[۵٧] بهصلیب کشیده شد. آنرا تحمّل کرد و بهخاک سپرده شد و مطابق کتاب مقدس در روز سوم دوباره برخاست؛ بهآسمان عروج کرد و در طرفِ راست پدر (خدای پدر) نشست.»
مسیحیان عموماً معتقدند که مرگ عیسی در بالای صلیب کفاره گناه انسان است و این که رستاخیزش [پس از سه روز ماندن در قبر] زمینههای امیدشان بهرستاخیزِ همگانی را فراهم میآورد.[۵٨] [اما] قرآن هیچ اشارهای بهرستاخیز عیسی در روز سوم پس از مرگش نکرده است.[۵۹] از دیدگاه قرآن، [اگر هم چنین اتفاقی افتاده باشد] نه برای آمرزش گناه دیگران، بلکه بهعنوان تجلی قدرت خدا در آفرینش است که دلیلی گویا بر اثبات توانایی خداوند بر زندهکردن مردگان در روز جزاست.[٦٠] با اینحال، قرآن بهموضوع صلیب و عروج نیز پرداخته است امّا در یک بحث جدلی در مقابل یهودیان:
و گفته ایشان که ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه او را نکشتند و مصلوبش نکردند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که دربارهی او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شکّ شدهاند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروی میکنند، و یقیناً او را نکشتند، بلکه خدا او را بهسوی خود بالا بُرد و خدا توانا و حکیم است. (۴: ۱۵۷-۱۵۸)
بیشتر مفسران سنتی این آیه را اینگونه تفسیر کردهاند که خداوند چهرهای شبیه عیسی را بر شخصی دیگر افکند که یهودیان حقیقتاً او را بهاشتباه بهدار آویختند، در حالیکه خداوند قبلاً عیسی را با بدنش بهآسمان برده بود. با اینحال، دغدغهی اصلی قرآن در اینجا رد ادعای لاف زنانهی یهود است که گفتند عیسی را بر صلیب کشیدهاند، چرا که قرآن نه چیزی در مورد هویت شخصِ جایگزین [شخصی که بنابر فرض مشهور مفسران با عیسی اشتباه شده] گفته است و نه لزوماً بر عروج جسمانی عیسی بهآسمان دلالت دارد.[٦۱] با اینحال، قرآن، بر خلاف پندار مسیحیان، نشان میدهد که خداوند عیسی را بر بالای صلیب تنها رها نکرده تا او [به خیال آنها] از سر عجز و ناتوانی بهناله و زاری بپردازد![٦٢] قرآن همچنین جایی برای این ادعای مسیحیان باقی نگذاشته که بگویند «عیسی بهخاطر بخشایش گناهان ما بر صلیب رفت»، زیرا در جاهای دیگر تصریح میکند که خداوند انسانها را مسئول گناه خودشان میداند. از آنچه گفته شد باید روشن شده باشد که از دیدگاه قرآن، شریک بودن عیسی در قدرت و جلال خداوند، پس از عروج او بهآسمان نیز ممکن نیست. بهعکس، قرآن رفتاری بسیار فروتنانه از عیسی را در حضور پروردگار [پس از عروج] ترسیم میکند (۵: ۱۱۶-۱۱۸).
نکتهی آخر اینکه، چشمانداز قرآنی از «انجیل» بهعنوان «وحیی که عیسی از جانب خدا دریافت کرده است»، با رویکرد خدامحور قرآن هماهنگی بیشتری دارد تا اظهارات مسیحیان که انجیل را «قدرت نجاتبخش برآمده از مرگ و رستاخیز عیسی» میدانند.
▲ | تأمّلاتی دیگر |
قرآن کریم بارها قاطعانه اظهار داشته که تنزیلی از جانب پروردگار جهانیان است و نه برساخته یک انسان.[٦٣] آنچه در این مقاله مورد بحث قرار گرفته بر همین مبنا پیریزی شده است.
اگر ادعای بسیاری از غیرمسلمانان این است که تصویر عیسی در قرآن مشوّش است، بهطور خلاصه میتوان گفت که این ادعا سخت مورد تردید است. از طرف دیگر، اگر آنچه من در صدد بیان آن هستم اثبات شود - که تصویر عیسی در قرآن کاملاً منسجم است - میتوان اعتراضاتی که در این باره بهقرآن شده است را کاملاً مردود دانست. با اینحال، با طرح این نظریه که جزئیات مختلف از مطالب مربوط به عیسی [در قرآن] تنها در صورتی قابل فهم است که باتوجه بهشرایط تاریخی [نزول قرآن] مورد مطالعه قرار گیرند، من تلویحاً بیان کردهام که قرآن در برخی جهاتْ عصری است. با این مبنا، کسانی که الهی بودن قرآن را باور دارند، در اینگونه موارد لزوماً باید بین لبّ مطالب قرآن و امور جزئی و حاشیهای، که از نظر تاریخی محتملالوقوعاند، تفکیک قائل شوند.
چنانچه در آیات زیادی از قرآن که در مورد اجزای جهان و نظم بین آنها آمده دقت کنیم، این امر میتواند ما را در حل این مسئله کمک کند. [توضیح آنکه]، عربهای بتپرست خدایان دیگری را علاوه بر خدای متعال میپرستیدند و همچنین منکر زندگی در جهان دیگر بودند. بنابراین، قرآن مصرّانه از آنها خواست تا در مورد جهان پیرامون خود اندیشه کنند تا دریابند که جهان پر از نشانههای عظمت خدای خالقِ یگانه است؛ خداییکه این قدرت را خواهد داشت تا در روز رستاخیز همهی آنها را دوباره زنده کند.[٦۴] بسیاری از پدیدههایی که در این راستا مورد اشاره قرآن قرار گرفته، برای همهی مردم جهان شناخته شده است. آنها عبارتاند از جریان آمد و شدِ روز و شب، حرکت منظم خورشید و ماه، پرواز پرندگان در جهت خلاف نیروی جاذبه زمین، انواع غذاها و لباسها، که از حیوانات بهدست میآید، نزول باران، که باعث رشد گیاهان میشود، و نقش نطفه در تولید مثل انسان.
با اینحال، گاهبهگاه قرآن بهپدیدههایی اشاره میکند که برای عربها کاملاً شناخته شده است، امّا مردم دیگر نقاط جهان با آن آشنا نیستند. برای مثال میتوان از نخل خرما، شتر و مروارید نام برد. علاوه بر آن، در موارد اندکی، قرآن بهموضوعاتی اشاره میکند که بخشی از جهانبینی عرب بوده است. موضوع هفت آسمان نمونهای از این قبیل است.[٦۵]
اگر بهفرض، قرآن بهجای آنکه در قرن هفتم میلادی در مکه و مدینه نازل شود، در قرن شانزدهم در مکزیک نازل میشد، ممکن بود که بهجای درخت خرما، شتر و مروارید از گیاه ذرّت، لَمَا[٦٦] و یَشم و نیز بهجای هفت آسمان از سیزده آسمان یاد کند.[٦٧] همینطور اگر در قرن بیستم در بریتانیا نازل میشد، بهگندم، اتومبیل و الماس اشاره میکرد و فضای پهناور بین کهکشانها را یادآور میشد.[٦٨]
با اینحال، اگرچه این عبارتها، که در حقیقت بیان نشانههای خداوند است، از نظر جغرافیایی و تاریخی با فضای فکری مخاطبان اولیهی قرآن سازگاری دارد، این نکته بههیچوجه ازارزش محتوای جاودانهی پیام [قرآن] نخواهد کاست. این آیات بهما میگویند که تنها خدای واحد متعال را بپرستید که تمامی اجزای عالم بر عظمت و قدرتش گواهی میدهند.
من بر این باورم که همین مطلب، با قدری تفاوت، در مورد داستان عیسی در قرآن نیز صدق میکند. گزارههای تاریخی محتملالوقوع که بسیاری از مسیحیان آنها را آشفته یافتهاند، اهمیت چندانی ندارند. مهم این است که قرآن مسیحیان را بهپذیرش تفسیری از رسالت عیسی، که خدامحور و منسجم است، دعوت میکند. این تفسیر [از رسالت عیسی] مستلزم اذعان بهاین امر است که عیسی بنده متواضع خداوندِ یکتاست نه پسراو، و اینکه تصلیب عیسی هیچ تأثیری بر اراده و قدرت خدا در بخشایش گناه انسان ندارد.
باید گفت که اینک گفتگوی بین «محافظهکارانِ مسیحی»، که همچنان بر معنای ظاهری تجسّد خدا در عیسی پای میفشارند، و «سنتگرایانِ مسلمان»، که بر صحت تاریخی همه مطالب قرآن در مورد عیسی تأکید میکنند، به بنبست رسیده است. با اینحال، برای مسیحیانی که اجمالاً با نظریه مطرح شده در کتاب اسطورهی تجسّد خدا موافقند و مسلمانانی که با نظریه من در مورد داستان عیسی در قرآن همگرایی دارند، باب گفتگو حداقل در چهار زمینه مفتوح است:
نخست، اگر آنچه در قرآن در مورد عیسی آمده - که بهطور عمد داستانهای رایج یا روشهای قدیمی تفسیر کتاب مقدس را منعکس ساخته است - بهدرستی در نظر گرفته شود، آیا نتایج حاصل از تحقیقات تاریخی - انتقادی جدید از خاستگاه مسیحیت، با ارزیابی قرآن از عیسی و رسالتش مطابقت دارد؟
دوم، اگر آموزههای عیسی، آنطور که در اناجیل چهارگانه آمده، همان است که قرآن آنرا بهعنوان انجیل پاس داشته است که خداوند آنرا بهعیسی داده و دربردارنده نور، هدایت و ذکر است، در این صورت معنای جاودانه این تعالیم [برای مسلمانان] چیست؟
سوم، تا چهحد مسلمانان میتوانند با مسیحیانی که عقیده تجسّد خدا را - بهعنوان یک حقیقت متافیزیکی واقعی - وانهادهاند، همگرایی داشته باشند در حالیکه ایندسته از مسیحیان [نیز هنوز] بر این عقیدهاند که داستانهای کتاب مقدس در مورد عیسی و شخصیت خود عیسی نیز کانون منحصربه فرد قدرت تحوّل آفرین خدا در جهان است؟[٦۹]
چهارم، آیا نویسندگان کتاب اسطورهی تجسّد خدا در این دیدگاهشان بر صوابند که «عقیده تجسّد خدا در عیسی متناسب با عصری است که این نظریه در آن طلوع کرد»[٧٠]، و اگر چنین است آیا همین مطلب (عصریبودن) در مورد تفسیرِ غیر تجسدی قرآن از عیسی بیشتر صادق نیست؟
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ نیل رابینسون و محمدکاظم شاکر، عیسی در قرآن، عیسای تاریخی و اسطوره تجسّد، هفت آسمان، دوره ۶، شماره ۲۴، زمستان ۱۳۸۳، صفحه ۱۴۷-۱۶۹