|
سید جمالالدین افغان
دروغهای دلآویز یک آخوند
فهرست مندرجات
.
دروغهای دلآویز یک آخوند
پاول یوزف گوبلز (Paul Joseph Goebbels)، که سیاستمدار ناسیونالسوسیالیست آلمانی و از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ میلادی وزیر پروپاگاندای رایش سوم بود، میگوید: «دروغ هر چهقدر بزرگتر باشد مردم بیشتری آنرا باور خواهند کرد» (The bigger the lie, the more people believe it)! او همچنین میافزاید: «اگر این دروغ را مدام تکرار کنید، مردم در نهایت آنرا میپذیرند.»
روزنامهی «بيلد» آلمان تيتر يك زده كه: «طبق گزارشهاى تاييد شدهى پزشكى، هيتلر فقط يك بيضه داشت!» خب جای تعجب ندارد، زیرا بيضهى دوم او همان بيضهى اسلام بوده و نيازى به بيضهى طبيعى نداشته است. چون «ماتیاس کونتزل (Matthias Küntzel)، نویسندهی کتاب «آلمانیها و ایران» سند میآورد که برخی از ملایان در قم هیتلر را از اخلاف پیامبر اسلام دانستند و دسته ای از علما تا آنجا پیش رفتند که گفتند هیتلر همان «امام زمان» است که برای «احیای دین محمد» ظهور کرده است. یک سند جالب گزارشی است که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران در فوریه ۱۹۴۱ به مقامات برلین فرستاده است. سفیر مینویسد: سفارت ما از چند ماه پیش از منابع گوناگون مطلع شده است که برخی از ملایان در سراسر کشور بالای منبر از پدیدهای تازه سخن میگویند، دال بر اینکه خداوند امام زمان را در هیئت آدولف هیتلر به زمین فرستاده است. در سراسر کشور، و بدون هیچ دخالتی از جانب سفارتخانهی ما، شایع شده است که پیشوای آلمان برای نجات این کشور آمده است... در تهران یک ناشر عکسهایی از پیشوا (هیتلر) و امام علی، امام اول شیعیان، را چاپ کرده است. این عکسهای بزرگ تا چند ماه در طرف راست و چپ ورودی چاپخانه چسبیده بود. این عکسها پیام روشنی داشتند: «علی امام اول است و پیشوا امام آخر...» نویسندهی کتاب «آلمانیها و ایران» شرح میدهد که پیش از اشغال ایران توسط متفقین، شایعات عجیبی دربارهی هیتلر بر سر زبانها افتاده بود. برخی از ملایان موعظه میکردند که هیتلر از اخلاف پیامبر اسلام است و زیر پیراهن خود عکسی از امام علی را با خود دارد. در برابر عدهی دیگری عقیده داشتند که هیتلر از اول مسلمان نبوده، بلکه بهدنبال مطالعه و تحقیق به اسلام گرویده است و شیعه شده است».
با اینحال، وقتیکه در دستگاه تبلیغات آخوند ایرانی، هیتلر، شیعه و از اخلاف پیامبر اسلام (امام زمان) است، ایرانی و شیعه جلوهدادن سید جمالالدین افغان، کار بسیار سهل است!
سید هادی خسروشاهی مینویسد: البته ما در این نوشتهها هیچ مطلبی از خود نیافریدهایم و روی حب و بغضهای خاصی هم قضاوت نمیکنیم، بلکه با مراجعه به دهها مدرک معتبر و اصیل و با استفاده از صدها کتاب و مقاله دربارهای سید جمالالدین، اطلاعاتی را در اختیار کسانی میگذاریم که متوجه کجاییبودن سید نشدهاند. بحث دربارهی اینکه سید جمالالدین ایرانی بود و یا افغانی، از نظر طرز تفکر ما هیچگونه ارزشی ندارد. روح سید جمالالدین هم بیزار از آن است که بر سر یافتن مولد و موطن اصلی او اختلافی راه بیافتد. سید جمالالدین مربوط به اسلام است و کسیکه مربوط به اسلام باشد، نسبتدادن او به ایران یا افغانستان منطقی نیست!
اما اندکی پایینتر این آخوند ایرانی مینویسد: «ابراهیم صفایی بهطور قطع میگوید که سید جمالالدین افغانی بود و در اسعدآباد کابل متولد شده است و جوابیکه در مقابل دلایل طرفداران این نظریه که سید جمالالدین ایرانی بود و از متولدین اسدآباد همدان است، ابراز میدارد بهعقیدهای من این دلایل پایه و اساس صحیحی نداشته و هرگز درخور اعتماد نیست.»
اما سید هادی خسروشاهی برخلاف ادعای بالایی خود، سخنان ابراهیم صفایی را بیپایه و اساس میخواند و پافشاری به ایرانیوانمود کردن سید جمالالدین افغان دارد. او میگوید: «مثل اینکه ایشان هم مانند پروفسور ادوارد براون خود میداند که سید افغانی نبوده، ولی روی تعصب خاصی، برخلاف عقیدهی خود، او را افغانی مینامند!»
همه افراد و از جمله سید هادی خسروشاهی، که در چند دهه گذشته، برای مقاصد خاص به طرح موضوع «ایرانیبودن سید جمالالدین افغان» پرداختهاند، حداقل مرتکب یک اشتباه نابخشودنی گردیدهاند و آن، این است که آنها به اسناد و مدارک خودساخته و پرداخته ایرانی، بیقید و شرط ارج بسیار مینهد و سخنان دروغ خود را وحی منزل میشمرند. اشتباه آنان در آن است که برای ایرانی جلوهدادن سید جمالالدین و نفی افغانبودن او، بهجای آنکه به سخنان خود سید یا مصاحبان غیرایرانی او مراجعه کنند، تنها به اظهارنظرهای شاذ و نادر خویشاوندان خودساخته سید در همدان و اسناد و نامهها جعلی تکیه میکنند و سید را متهم به تقیه و تجاهل مینمایند. این نحوه قضاوت به مانند آن است که «از روباه پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت دمم» (این مثل را بر سبیل شوخی در مورد کسانی ایراد میکنند که راست یا دروغ مطالبی را بیان و دیگری را بهعنوان شاهد صدق مقال خویش معرفی کنند.)!
با این وضع، اگر کسی ادعا میکند دهها سند معتبر اعم از نامه، مجله، کتاب مطالعه کرده و در تمام آنها بیاستثنا، سید ایرانی معرفی شده، پس معلوم میشود که سید افغانی نبوده است، از او باید پرسید: این دهها سند مربوط به چه زمانی و نویسندگان چه کشوری است؟ اگر همه ایرانی و شیعه بوده است و مربوط به سالهای پس از مرگ سید، که البته صد در صد حق با اوست، زیرا نویسندگان ایرانی پس از انقلاب مشروطیت در ایران، برای کسب افتخار، سید را منسوب به ایران پنداشتهاند و دهها سند جعلی برای این انتساب ساخته و پرداختهاند. اما اگر این فرد اهل تحقیق و پژوهش است، چرا با همان ادعای بدون حب و بغض به صدها اثر غیرایرانی رجوع نکرده تا ببیند که دیگران چگونه قضاوت کردهاند. او فقط به آثاری مراجعه کرده است، که در ایران برای مقاصد خاص سیاسی، چاپ شده است، و بدین سبب پای این پژوهشها از بنیاد میلنگد.
سید جمالالدین حسینی - معروف به اسدآبادی یا افغانی - بیشک یکی از چهرههای درخشان و یکی از شخصیتهای بارز و مجاهد جهان اسلام است. دربارهی شخصیت بزرگ این مرد تاریخ، کتابها و مقالههای فراوانی بهزبانهای عربی، انگلیسی، فارسی، افغانی، ترکی و غیره نوشته شده که با مراجعه به آنها چگونگی عظمت روحی و بزرگی هدف این سید تا حدی روشن میشود.
اینکه میگوییم تا حدی روشن میشود، برای آن است که با اینکه از مرگ سید جمالالدین بیش از هفتاد سال نمیگذرد، هنوز حتی محل تولد و مرکز تحصیلات او معلوم نشده که در ایران بوده یا افغانستان؟ و علاوه بر این، ابهامهای دیگری نیز در زندگی پر ماجرای سیاسی و اجتماعی سید بهچشم میخورد که کتابها و اسناد موجود نمیتواند آنها را رفع و برطرف سازد.
و اصولاً بهقول آقای خانملک ساسانی[۱] کسانی را که دربارهی سید جمالالدین مطالبی نوشتهاند، نمیتوان بدون اغراض و مقاصد خصوصی دانست، بهعلاوه اختلافاتی در نوشتجات آنها مشاهده میشود که نکات مهم برجسته را عمداً یا سهواً مبهم و سربسته گذاشته و مسایل بیاهمیت عادی بیسند را نوعاً از همدیگر نقل کرده و گاهی هم از خود چیزهایی اضافه کردهاند که خود این بر بغرنجی مسئله افزوده است.
و بهطور کلی مطالبی که دربارهی سید جمالالدین منتشر شده، نوعاً یا از طرف دوست بوده و برای تعریف و توصیف سید، یا از جانب دشمن بوده و دوستی افراد هم گوناگون است و با مراجعه بهنوشتهها معلوم میشود که مثلاً یکی از اینکه سید جمالالدین آخوند بوده ناراحت است! یا بههمین علت هوادار اوست. و دیگری بهخاطر سفرهای طولانی و دایمی او به لندن، پاریس، مسکو و ... به سید جمالالدین بدبین است و دیگری بهخاطر آنکه در ایران علیه استبداد شاه وقت قیام کرده و یا قاتل ناصرالدینشاه سید را آگاه از ماجرای طرح قتل معرفی کرده ناراضیاند! ...
با این فرق که اگر نویسندگان - اعم از موافق و مخالف - در گذشته، که بهزمان سید جمالالدین نزدیکتر بودند، با احتیاط و احترام دربارهای سید قضاوت میکردند، تازهبهدوران رسیدههای عصر ما با بیباکی و بیاحترامی و بلکه با کمال وقاحت و بیشرمی به سید حمله میکنند و صریحاً او را انگلیسی، جاهطلب، مغرور، خطرناک، بیصداقت، و ... معرفی میکنند.
با اینکه تاکنون دهها کتاب و مقاله که دربارهی سید جمالالدین اسدآبادی و افکار و عقاید او که بهزبانهای نوشته شده، مورد مطالعهی حقیر قرار گرفته، نویسنده، نوشتهی تأسفانگیزتر از جزوهای که اخیراً توسط آقای «ابراهیم صفایی» دربارهی سید منتشر شده، ندیده است و چون در سومین صفحهی آن جزوه که به اصطلاح «با مدارک معتبر چهرهی سیاسی و واقعی هر یک از رهبران مشروطه» را نشان داده میشود! خواسته شده که «اگر لغزشی شده باشد ارباب تحقیق به اصلاح آن بکوشند» نویسنده بهعنوان کسیکه دهها کتاب و مقاله از شخصیتهای مختلف جهان و بهزبانهای گوناگون، دربارهی سید جمالالدین مطالعه کرده است، اجمالی از یادداشتهای خود را برای اصلاح لغزشهای نابخشودنی آقای ابراهیم صفایی که بهعنوان «مورخ» میخواهد «رهبران مشروطه» را به نسل جوان معرفی کند و ناجوانمردانهترین و غیرمنصفانهترین حملهها را به سید جمالالدین و طرز فکر جهانی او مینماید، منتشر میکند تا صاحبنظران دربارهی «مدارک معتبر» ما و آقای صفایی و ماهیت مسئله قضاوت کنند.
البته ما در این نوشتهها هیچ مطلبی از خود نیافریدهایم و روی حب و بغضهای خاصی هم قضاوت نمیکنیم، بلکه با مراجعه به دهها مدرک معتبر و اصیل و با استفاده از صدها کتاب و مقاله دربارهای سید جمالالدین، اطلاعاتی را در اختیار کسانی میگذاریم که متوجه غرضورزیهای آقای صفایی نشدهاند، و بدینوسیله کسانیرا که بیجهت و روی نظریات شخصی یا سیاسی، سید جمالالدین را متهم میسازند، رسوا میسازیم.
ما برای هر مطلبی که ادعا میکنیم، چندین سند و مدرک زنده تاریخی و معتبر نشان میدهیم، تا نسل جوان بداند که برخلاف ادعای سیاستبافان عصر ما و برخلاف نشریات نویسندگان سطحی و بیاطلاع، یا مغرض و مأمور سید جمالالدین یک شخصیت اسلامی جهانی پایبند به اصول و مبادی اساسی اسلام بوده، نه آنکه آلت سیاستهای خارجی و مأمور سازمان انتلیجنت سرویس! بوده یا معتقد به خدا و ماوراءالطبیعه نبوده و حتی نماز هم نمیخوانده است!
▲ | سید جمالالدین کجایی بود؟ |
بحث دربارهی اینکه سید جمالالدین ایرانی بود و یا افغانی، از نظر طرز فکر ما هیچگونه ارزشی ندارد: ما نه بر سر آن با کسی بحث میکنیم و نه بهخاطر حمل استخوانهای سید به «کابل» یا «تهران» با کسی سر جنگ داریم!
روح سید جمالالدین هم بیزار از آن است که بر سر یافتن مولد و موطن اصلی او اختلافی راه بیافتد و وقت پرارزش ما، وقتی که باید در راه پیشبرد هدفهای سید بهکار رود، هدر شود.
سید جمالالدین مرز و بوم خاص، حد و قید جغرافیایی معینی را نمیشناخت، مرز او اسلامستان بود و برای او تهران، کابل، اسلامبول، قاهره، بغداد و ... یکی است، زیرا انترناسیونالیسم اسلامی با افسانه ملیت و وطن مصطلع عصر ما و با پرسش گوشهای از خاک جهان پهناور اسلام موافق نیست و سید جمالالدین نیز دارای این طرز فکر بود؛ و از اینجا است که او را بهجای افغانی یا اسدآبادی باید «سید جمالالدین اسلامی» یا آنطور که خود اغلب امضأ میکرد «سید جمالالدین حسینی» بنامیم.
سید جمالالدین مربوط به اسلام است و کسیکه مربوط به اسلام باشد، نسبتدادن او به ایران یا افغانستان منطقی نیست! او اگر هوادار ناسیونالیسم و ملیت! خاصی بود، در مصر، ترکیه، ایران، پاریس و ... لباسهای گوناگون نمیپوشید، و سعی میکرد که در همهجا «شعایر ملی» خود را حفظ کند!
بنابراین، آنچه که ما در اینجا در این زمینه مینویسیم، برای نشان دادن عدم اعتبار مسایل مطرحشده در رساله آقای صفایی است و گرنه برای ما هیچ فرقی ندارد که سید ایرانی باشد یا افغانی ...
آقای صفایی در صفحه ۹ رسالهی خود که مدعی هستند «روش تحقیقی دارد» بهطور قطع میگویند که: سید جمالالدین افغانی بود و در اسعدآباد «کابل» متولد شده است و جوابی که در مقابل دلایل طرفداران این نظریه که سید جمالالدین ایرانی بود و از متولدین اسدآباد همدان است، ابراز میدارد، چنین است: «بهعقیدهی من این دلایل پایه و اساس صحیحی نداشته و هرگز درخور اعتماد نیست» و سپس بدین ترتیب استدلال میکنند که: جرجی زیدان او را افغانی معرفی کرده، و علاوه عکسهای موجود از سید جمالالدین شباهت به افغانها دارد! و در مکاتبات خود «سید جمالالدین الحسینی الافغانی» امضأ میکرده است.
ملاحظه میفرمایید که این دلایل تا چه حد بیپایه و اساس است، برای آنکه اولاً: گفتار جرجی زیدان - با تعارضی که با دیگران دارد - نمیتواند مدرک تاریخی برای ما باشد، بالخصوص که جرجی زیدان در مسایل دیگر نیز دربارهی سید اشتباهاتی دارد و مثلاً مینویسد: «سید با اینکه قطبی از اقطاب فلسفه بود، ولی وقتی مرد، تألیفی و تصنیفی از خود بهیادگار نگذاشت!»[٢] در صورتیکه خود آقای صفایی هم در صفحهی ۳۱ کتاب خود، چندین تألیف و تصنیف برای سید میشمارد.
ثانیاً: شباهت قیافه یا رنگ و شکل لباس هرگز نمیتواند ملیت و وطن کسی را نشان دهد؛ بالخصوص دربارهی سید این دلیل هرگز صادق نتواند بود؛ زیرا سید جمالالدین در هر کجا که بود، مناسب محیط آنجا لباس میپوشید. عمامه سفید و سیاه، چپیه و عقال عربی و کلاه عثمانی، و لباسهای دیگری که او پوشیده و عکس همه آنها موجود است شاهد صدق ادعای ما است.
ثالثاً: امضای «افغانی» در مکاتبات سید، دلیل بر افغانیبودن او نمیتواند باشد، و این دلیل فقط از طرف کسانی میتواند اقامه شود که اسناد و مدارک و نامههای باقیمانده از سید را ندیده باشند.
سید جمالالدین متجاوز از ۱۲ نوع امضأ داشته است که از آنجمله است: جمال، جمالالدین، جمالالدین الاستنبولی، جمالالدین اسدآبادی، جمالالدین الحسینی، جمالالدین الحسینی الاستنبولی، جمالالدین الافغانی الکابلی، جمالالدین الحسینی الافغانی، جمالالدین الحسینی رومی، جمالالدین الطوسی، جمالالدین اسعدآبادی وغیره[٣] و با مراجعه با این امضاها بهخوبی روشن میشود که اگر با امضای «افغانی» سید جمالالدین افغانی باشد، با امضای «استنبولی و طوسی و اسدآبادی و رومی» هم باید استنبولی و طوسی و... باشد!
رابعاً: اگر جرجی زیدان گفته که سید افغانی بوده، دهها نفر دیگر هم گفتهاند که او ایرانی بوده که ما برای نمونه چند شاهد از آنها میآوریم:
آقای تقیزاده مینویسد: «اگرچه سید جمالالدین ظاهراً در اوایل عمر چندی در افغانستان بوده، لکن پس از جمع روایات و دقت کافی، تصور میرود که نسبت ایرانیبودنش - بدون دخالت تعصب و تصاحب - صحیحتر باشد. اینجانب اشخاص متعددی از مصاحبین ایرانی او را ملاقات کردهام که پیش آنها صریحاً خود را ایرانی میشمرد... نویسندهی قفقازی شهیر محمد آقاشاه تختنسکی به اینجانب گفت که سید با او ترکی همدانی حرف میزده و متداولبودن این زبان در نواحی کابل مستبعد است...»[۴]
آقای خانملک ساسانی در کتاب «سیاستگران دورهی قاجار» صفحهی ۱۹۴ تا ۱۹۶ دلایل جالبی دربارهی ایرانیبودن سید آورده است. ایشان سپس مینویسد: «از فحوای کلام پروفسور براون یک نکتهی دیگری بینالسطور مستفاد میشود و آن این است که پروفسور مزبور میدانسته که سید جمالالدین اهل اسدآباد همدان است و سعی داشته که او را عمداً افغانی قلمداد نماید...»[۵]
«اعتمادالسلطنه» در خاطرات خود - نسخهی کتابخانهی آستان قدس رضوی - بهتاریخ دوشنبه غره ربیعالآخر ۱۳۰۴ چنین مینویسد: «صبح، خانهی حاج محمدحسن امینالضرب، دیدن سید جمالالدین رفتم. خیلی مرد باعلم و معتبری است. دو سه زبان میداند. در نوشتن عربی اول شخص است. اگرچه افغانی امضا کرده، میگوید اهل سعدآباد همدان است.»[٦]
علامهی جلیل سید محسن امین عاملی[٧] در کتاب بزرگ «اعیان الشیعة» جلد ۱۶، صفحهی ۳۳۶-۳۷۹ دلایلی دربارهی ایرانیبودن سید میآورد و در این زمینه مفصلاً به بحث میپردازد.
علامه شهرستانی هبةالدین نیز با دلایلی معتقد است که سید ایرانی بود و این دلایل را به تفصیل نگاشته است.
ناظمالاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان»، صفحهی ۶۰ بهبعد ایرانیبودن سید را با دلایلی ثابت کرده و نوشتهی جرجی زیدان را رد میکند و آقای ملکزاده نیز در «تاریخ مشروطه» ج ۱ ص ۱۹۰ سید را ایرانی میداند و ... قدری قلعهچی در کتاب خود مینویسد: «افغانی سیدی است از مردم ایران و هنوز خویشان او در ایران در قریهی اسدآباد زندگی میکنند، افغانی علوم دینی و فلسفی خود را در نجف فرا گرفته و همدرس او سعید حبوبی که از شعرای معروف است، بود.»[٨]
دکتر علی الوردی در کتاب «وعاظ اسلاطین» سید را فقیه شیعی معرفی کرده و سپس مینویسد: «سید جمالالدین وقتی بهمصر رفت از راه تقلید خود را افغانی معرفی کرد و اگر چنان نمیکرد، قادر نبود آن انقلاب عظیم فکری را در مصر بهوجود آورد...»[۹]
بدینترتیب نخستین ادعای آقای صفایی از نظر تاریخ و واقعیت صحیح نیست و مثل اینکه ایشان هم مانند پرفسور ادوراد براون خود میدانند که سید افغانی نبوده، ولی روی تعصب خاصی، برخلاف عقیدهی خود، او را افغانی مینامد![۱٠]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]- سید محسن امین حسینی عامِلی فرزند عبدالکریم عاملی فقیه، ادیب، شرححالنگار بزرگ شیعی است که در سال ۱۲۸۲ قمرى در روستاى شقرأ از بلاد جبل عامل لبنان زاده شد. خاندان آلامین یکی از خاندانهای مشهور علمی و از مدافعان حقوق شیعه در قرن چهاردهم هجری است. این خانواده از حلهی عراق بود که در قرن دوازدهم هجری به جبل عامل هجرت کردند و قریه شقرأ - از توابع هونین - را مسکن دائمی خویش قرار دادند. سید محسن قرآن، نوشتن، شنا و اسبدوانی را به یاری پدر، مادر و خویشاوندان آموخت. چون به ۶ سالگی گام نهاد، به نحو و خوشنویسی روی آورد و از محضر دانشوران قبیله كامیاب شد، سپس در سال ۱۳۰۸ ق عازم حوزهی علمیه نجف گردید. پس از وصول به مراتب عالی علم و عمل، طبق درخواست شیعیان دمشق به شام مهاجرت کرد و در آن سامان مشغول وعظ و ارشاد و ایجاد مراکز علمی - تحصیلی گردید و موفق شد مؤسساتی فرهنگی برای طلاب علوم اسلامی و دانشجویان رشتههای دیگر علوم ایجاد کند. اين عالم بزرگ در ماه رجب سال ۱۳۷۱ ق (۱۹۵۲ م) در دمشق درگذشت. یکی از معروفترین آثار او «اعیان الشیعة» (در ۵۶ جلد، چاپ دمشق) است. این کتاب، از جمله كتابهايى است كه در بيان تاريخ پيدايش شيعه و اصطلاح سنى و شيعى و ردّ مسائلى كه پارهاى از نويسندگان به شيعه دوازده امامى نسبت دادهاند و همچنين در بيان عقائد و شرح احوال شخصيتهاى شيعهی دوازده امامى از روزگاران اوّليهی اسلامى اعم از صحابه، تابعين، تابع تابعين و دانشمندان، بهرشتهی تحرير درآمده است و يكى از مراجع بسيار مهم در اين باره بهشمار مىآيد.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□