جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

گاتاها

گاتاها يا گانها

{اين مقاله نياز به ويرايش و گسترش دارد!}


گاتها به‏عنوان تنها بخش اوستا كه مشتمل بر آموزه‏های ناب اشو زرتشت است، نه فقط در هنگامِ پگاه دوره اسلامی، بلكه مسلماً حتی در دوره ساسانی هم برای هيچ‏كس، به‏طورِ كامل و دقيق، قابل درك نبود!

برای روشن‏شدنِ اين نكته بايد گفت كه اوستا به زبان خاصی كه آشكارا متعلق به پهنه‏های شرقی ايران مى‏بوده، سروده شده است‏(۱۱) و نكته بسيار حائز اهميت آن است كه اين زبان، خيلی زود و بسيار پيش از آنكه اوستا به سوی غربی ايران‏زمين و به‏دستِ مغانِ مشهورِ ماد برسد، پويايی و حيات خويش را از دست داده و به‏صورت زبانی مُرده كه فقط در مجامعِ روحانی و هنگام برگزاری آيينهای دينی كاربرد داشت، درآمده بود.(۱٢) در نتيجه، حتی موبدان نيز قادر به دريافتنِ معنای بسياری از سروده‏هايی كه حفظ مى‏كردند، نبودند و لاجرم اصرار مى‏ورزيدند كه درك رموزِ آنها از عهده فهم و دركِ آدميان بيرون است. يعنی آنان با محافظه‏كاری شگرف خويش، فقط سروده‏های مقدس را تكرار مى‏كردند و بی اينكه معنای آن‏همه كاملاً را درك كنند، در تأثيرِ نيروی باطنى‏شان كمترين ترديدی روا نمى‏داشتند.(۱۳)

بااين حال، رموز زبان كهن اوستايی، تا قرون هجده و نوزده ميلادی گشوده نگشت.(۱٤) در تمام اين ايام طولانی - يعنی از هنگام فراموشی زبان اوستايی كهن تا بازگشايی رموز آن - ، تفسيرهای موسوم به زَنْدْ (zand)(۱۵) ساختارِ قابل فهم دين كهن ايرانی [آريايی] را تشكيل مى‏دادند(۱۶) و به‏عبارت دقيق‏تر، حتی برای موبدان نيز بدون مراجعه به اين كتب، درك معانی و مفاهيمِ دينى‏شان ممكن نبود(۱٧). اما، فراموشی زبان اوستايی سبب شده بود كه گاه اين تفسيرها با مفاهيمِ اصيلِ اوستايی - و مخصوصاً با گاتها - مغايرت داشته باشد و در نتيجه، آنچه در خلال قرنهای متمادی تا كشف رمز زبان اوستايی به‏عنوان "دين زرتشتى" مورد دفاع يا هجمه بود، در برخی موارد با اساس آموزه‏های اشوزرتشت پيامبر، تباين داشت و اساساً در حوزه «دينِ اوستای نو» مى‏گنجيد.(۱٨) اين نكته‏ای كليدی است كه بی‏توجهی به آن، همواره سبب‏سازِ برداشتها و استنتاجهای غلط از چگونگی وضع دين كهن ايرانی [آريايی] شده است.[*]

پانويس‏ها

۱۱. البته بر سَرِ اين موضوع مناقشاتی وجود دارد، ليكن اكثر قريب اتفاق پژوهندگان و زبان‏شناسان، فرضيه تعلق زبان اوستايی به نواحی شرقی ايران را پذيرفته‏اند. محض نمونه ر.ك: تاريخ كيش زرتشت، ج ۱، صص ٢۶٤ - ٢۶۵؛ راهنمای زبان‏های باستانی ايران، ج ۱، ص ۵ ؛ ايران باستان، ص ۱۱٢؛ ديانت زرتشتى، ص ٢۶.
۱٢. اين واقعيت، حتی مورد ترديد كسانی چون «مری بويس» هم قرار نگرفته كه معتقدند دين اشوزرتشت از ديرباز تاكنون، دارای يك سنت پيوسته بوده است. ر.ك: چكيده تاريخ كيش زرتشت، ص ٤۰.
۱۳. درباره ناآگاهی روحانيان ايرانی از معنای پاره‏هايی از اوستا، ر.ك: طلوع و غروب زردشتى‏گرى، ص ٢٨؛ دين ايران باستان، ص ۳٨. شاهدی كه مى‏توان بر اين امر آورد، كوششهای اردشير اول و شاهان ساسانی پس از او، برای ارائه قرائتی واحد از دين زرتشتی و مجادلاتِ فراوانِ آن عصر است كه جملگی نشان مى‏دهند اصيل‏ترين مفاهيم اوستايى، برای آنان نامفهوم بوده است. برای آگاهی بيشتر ر.ك:گاثاها، ص ۶٨ - ۶٩؛ ايران در زمان ساسانيان، ص‏٢۰٧. قابل ذكر است كه غلبه زروانيسم و سپس پديداری ثنويت مطلق در يزدانشناسی كه شاكله‏های دين زرتشتی در عهد ساسانی و پس از آن هستند، نشان مى‏دهد كه موبدانِ آن دوران، به‏ويژه پيام اصيل گاتها را درنيافته بودند.
برای آگاهی بيشتر از مورد اخير، ر.ك: يادداشتهای پورداوود در گاتها، ص ۶٨ - ۶٩ .
۱٤. درباره سرگذشتِ پژوهشهای اوستاشناسى، ر.ك: دستور زبان اوستايى، ص ٢۵ - ۳۰.
۱۵. زند به ترجمه‏هاو تفسير و توضيح و حواشی اوستا كه به زبان پهلوی و توسط موبدان زرتشتی نوشته شده اطلاق مى‏گردد. در ابتدای كتاب زندوهومن‏يسن، روايت جالب توجهی وجود دارد كه بر اساس آن، انوشه‏روان پس از سركوبی فتنه مزدكى، از موبدان خواسته كه «اين يسن‏ها را پنهان مداريد و جز به پيوندِ خويش زند مى‏آموزيد».
۱۶. نخستين ترجمه‏های اروپاييان از متونِ كهن زرتشتى، مربوط به همين زند است. مثلاً انكتيل دوپرون زنداوستا را در قرن هجدهم ميلادی منتشر كرد و مدتی طول كشيد تا دانشمندان موفّق به ترجمه خودِ اوستا شدند. به روايت مرحوم پورداوود، آنچه از تفاسير پهلوی برای متن اوستا باقی مانده، جمعاً ۱٤۰۱۶۰ واژه است كه نزديك يك سومِ آن مربوط به ونديداد است؛ ر.ك: گاتها، ص ۵٤.
۱٧. ر.ك: ديانت زرتشتى، ص ٤۳.
۱٨. برجسته‏ترين نمونه‏ای كه اين امر را دلالت مى‏كند، مغايرت تفسيرِ پهلوی گاتها با مفاهيم واقعی مندرج در آن است. به‏همين دليل است كه دانشمندان، ترجمه دارمستتر از گاتها را كه از روی تفسير پهلوی آن انجام شده، درست نمى‏دانند. برای آگاهی بيشتر، ر.ك: همان، ص ۶٨ - ۶٩.