دکتر محمدعبدالغنی خان (زادۀ ۱٨۶٤- درگذشتۀ ۱٩٤۳ م)، متفکر برجستۀ بزرگ در جنبش مشروطيت افغانستان.
دکتر عبدالغنیخان پسر مولوی عبدالصمدخان از مردمان جلالپور جتان گجرات مربوط علاقه پنجاب بود. وی پس از ختم کالج در هند از طريق يک سکالرشيپ به لندن رفت. در هنگام سفر سردار نصراللهخان به لندن، وی در ترجمانی خدمت شهزاده را نمود. سردار نصراللهخان بوی توصيه نمود تا به کابل بيايد. چند سال بعد، قبل از آنکه مکتب حبيبيه افتتاح گردد به کابل آمد و بحيث مدير قلم مخصوص انگليسی عبدالرحمنخان و پسرش حبيباللهخان اجرای وظيفه نمود. وظايف ديگريکه در افغانستان در دورههای مختلف انجام داد: عضو مجلس قانونگذاری و مجلس مشاورت برای شاه امانالله، آمر دارالترجمه و تأليف، آمر ساختمان خدمات اجتماعی، آمر سرطبيبان کابل.
دکتر عبدالغنی و برادر بزرگش مولوی نجفعلیخان از جمله معلمين خصوصی امانالله خان بودند که بنام اتاليق و استاد امانالله خان ياد میگرديدند.
مکتب جبيبيه را نظر به ميل حبيباللهخان، نامگذاری کردند و به اين ترتيب در سال ۱٩۰۳ معارف در افغانستان بنياد گذاشته و تاسيس گرديد. دکتر عبدالغنی خان خود زمام امور مکتب را بدست گرفته و بحيث مدير و رهبر آن مقرر شد و درهمين جريان ليسه دارالمعلمين هم با رهنمود و هدايتهای وی پايهگذاری گرديد و در ضمن در سراسر کشور سفر نموده و در حدود سيزده مکتب ابتدائيه و متوسطه را هم در ولايات مختلف مملکت افتتاح کرد. اگر دکتر عبدالغنی خان را بانی معارف معاصر افغانستان خطاب کنيم، بجاست و از بيان يک حقيقت دوری نگزيدهايم.
او عضو جميعت مشروطهخواهان اول بود و در رأس يکی از حلقهها بنام جان نثاران ملت قرار داشت. وی با مشروطهخواهان زندانی شد و ۱۱ سال بعد در زمان امانالله خان از حبس رها گرديد. بعضیها معتقد اند که رهبر و رئيس اين نهضت بوده است، زيرا از اعضای جنبش چه آنهايی که اعدام شدند و چه کسانیکه زندانی شدند، در هنگام بازداشت از ايشان تحت فقره عبدالغنخان بازرسی و تحقيقات صورت میگرفت و سپس برای آنها جزا تعيين میگرديد.
اماناللهخان وی را بهمراهی والی علیاحمدخان بحيث عضو هيأت مذاکره صلح و استقلال وطن به راولپندی فرستاد. انگليسها او را يکی از مخالفين سرسخت و مزاهم اهداف خود میدانستند زيرا دکتر عبدالغنیخان بر مواد معاهدهً صلح بيشتر از ديگر اعضای هيأت از خواستههای افغانان حمايت و پشتيبانی نموده و با مرامهای شوم بريتانيه مخالفت میورزيد. چنانچه انگليسها از در مکر و حيله پيش آمدند و با پيشنهادهای خصوصی، وعدههای مادی و مقامی هم نتوانستند دکتر غنی را از عزم راسخش برای استقلال افغانستان منصرف سازند. گرچه دکتر عبدالغنیخان و فاميلش رنج و درد زيادی را متحمل گرديده و قربانی استبداد امير حبيبالله شدند، باآنهم وی افغانستان را مانند زادگاه خويش گرامی و دوست میداشت. او نه تنها برای استقلال افغانستان مبارزه میکرد، بلکه از همين طريق برای آزادی، خودمختاری و استقلال هند نيز کوشان بود.
دکتر عبدالغنیخان به افکار سيد جمالالدين افغانی ارزش بیحد قايل بوده و در خيلی موارد با وی هم نظر و هم عقيده بود. حبيبالله او را اعدام نکرد ولی خواست روحيه قوی مبارزش را بکُشد و به حبس ابد محکومش نمود تا در طول عمر خود مبتلا به شکنجه روحی و روانی باشد. پسرک يازده ساله وی بنام عبدالجبار را در همين جريان بشکل خيلی ناجوانمردانه با قطع و بريدن اعضای بدنش به قتل رسانيدند. قاتلين اين معصوم تا به امروز نامعلوم اند. اما برای اهل دانش، آفتاب را نمیتوان با دو انگشت پنهان کرد.
دکتر عبدالغنی پس از اطلاع ازاين خبر دلخراش، امير حبيبالله را به زبان شعر از عقب پنجرههای زندان فحش داد.
دکتر عبدالغنیخان در اين شعر از استبداد و ستمگری دولت جبيبالله تنقيد نموده و عاملين قتل پسرش را سوال میکند که چرا در پايتخت و دارالسطنت حبيبی، حلق پسرک معصومش را بريده و جام شهادت را بوی نوشاندند و کسی در پی تحقيق اين جنايت نشد و هم از کسی در مورد قتل بيگناه پرسان و سوال نکردند. پس يقيناً قاتل "اصغر يزيد" است که منظورش خود شاه يعنی حبيبالله میباشد.
منبع: محمود نجفی، کارمند دانشگاه هومبولت برلين، سيمينار آسيای مرکزی، مرد اجنبی و گمنام تاريخ معاصر افغانستان داکتر عبدالغنی خان، سايت زندگی
[*][**]
دکتر عبدالغنیخان پسر مولوی عبدالصمدخان از مردمان جلالپور جتان گجرات مربوط علاقه پنجاب بود. وی پس از ختم کالج در هند از طريق يک سکالرشيپ به لندن رفت. در هنگام سفر سردار نصراللهخان به لندن، وی در ترجمانی خدمت شهزاده را نمود. سردار نصراللهخان بوی توصيه نمود تا به کابل بيايد. چند سال بعد، قبل از آنکه مکتب حبيبيه افتتاح گردد به کابل آمد و بحيث مدير قلم مخصوص انگليسی عبدالرحمنخان و پسرش حبيباللهخان اجرای وظيفه نمود. وظايف ديگريکه در افغانستان در دورههای مختلف انجام داد: عضو مجلس قانونگذاری و مجلس مشاورت برای شاه امانالله، آمر دارالترجمه و تأليف، آمر ساختمان خدمات اجتماعی، آمر سرطبيبان کابل.
دکتر عبدالغنی و برادر بزرگش مولوی نجفعلیخان از جمله معلمين خصوصی امانالله خان بودند که بنام اتاليق و استاد امانالله خان ياد میگرديدند.
مکتب جبيبيه را نظر به ميل حبيباللهخان، نامگذاری کردند و به اين ترتيب در سال ۱٩۰۳ معارف در افغانستان بنياد گذاشته و تاسيس گرديد. دکتر عبدالغنی خان خود زمام امور مکتب را بدست گرفته و بحيث مدير و رهبر آن مقرر شد و درهمين جريان ليسه دارالمعلمين هم با رهنمود و هدايتهای وی پايهگذاری گرديد و در ضمن در سراسر کشور سفر نموده و در حدود سيزده مکتب ابتدائيه و متوسطه را هم در ولايات مختلف مملکت افتتاح کرد. اگر دکتر عبدالغنی خان را بانی معارف معاصر افغانستان خطاب کنيم، بجاست و از بيان يک حقيقت دوری نگزيدهايم.
او عضو جميعت مشروطهخواهان اول بود و در رأس يکی از حلقهها بنام جان نثاران ملت قرار داشت. وی با مشروطهخواهان زندانی شد و ۱۱ سال بعد در زمان امانالله خان از حبس رها گرديد. بعضیها معتقد اند که رهبر و رئيس اين نهضت بوده است، زيرا از اعضای جنبش چه آنهايی که اعدام شدند و چه کسانیکه زندانی شدند، در هنگام بازداشت از ايشان تحت فقره عبدالغنخان بازرسی و تحقيقات صورت میگرفت و سپس برای آنها جزا تعيين میگرديد.
اماناللهخان وی را بهمراهی والی علیاحمدخان بحيث عضو هيأت مذاکره صلح و استقلال وطن به راولپندی فرستاد. انگليسها او را يکی از مخالفين سرسخت و مزاهم اهداف خود میدانستند زيرا دکتر عبدالغنیخان بر مواد معاهدهً صلح بيشتر از ديگر اعضای هيأت از خواستههای افغانان حمايت و پشتيبانی نموده و با مرامهای شوم بريتانيه مخالفت میورزيد. چنانچه انگليسها از در مکر و حيله پيش آمدند و با پيشنهادهای خصوصی، وعدههای مادی و مقامی هم نتوانستند دکتر غنی را از عزم راسخش برای استقلال افغانستان منصرف سازند. گرچه دکتر عبدالغنیخان و فاميلش رنج و درد زيادی را متحمل گرديده و قربانی استبداد امير حبيبالله شدند، باآنهم وی افغانستان را مانند زادگاه خويش گرامی و دوست میداشت. او نه تنها برای استقلال افغانستان مبارزه میکرد، بلکه از همين طريق برای آزادی، خودمختاری و استقلال هند نيز کوشان بود.
دکتر عبدالغنیخان به افکار سيد جمالالدين افغانی ارزش بیحد قايل بوده و در خيلی موارد با وی هم نظر و هم عقيده بود. حبيبالله او را اعدام نکرد ولی خواست روحيه قوی مبارزش را بکُشد و به حبس ابد محکومش نمود تا در طول عمر خود مبتلا به شکنجه روحی و روانی باشد. پسرک يازده ساله وی بنام عبدالجبار را در همين جريان بشکل خيلی ناجوانمردانه با قطع و بريدن اعضای بدنش به قتل رسانيدند. قاتلين اين معصوم تا به امروز نامعلوم اند. اما برای اهل دانش، آفتاب را نمیتوان با دو انگشت پنهان کرد.
دکتر عبدالغنی پس از اطلاع ازاين خبر دلخراش، امير حبيبالله را به زبان شعر از عقب پنجرههای زندان فحش داد.
دکتر عبدالغنیخان در اين شعر از استبداد و ستمگری دولت جبيبالله تنقيد نموده و عاملين قتل پسرش را سوال میکند که چرا در پايتخت و دارالسطنت حبيبی، حلق پسرک معصومش را بريده و جام شهادت را بوی نوشاندند و کسی در پی تحقيق اين جنايت نشد و هم از کسی در مورد قتل بيگناه پرسان و سوال نکردند. پس يقيناً قاتل "اصغر يزيد" است که منظورش خود شاه يعنی حبيبالله میباشد.
منبع: محمود نجفی، کارمند دانشگاه هومبولت برلين، سيمينار آسيای مرکزی، مرد اجنبی و گمنام تاريخ معاصر افغانستان داکتر عبدالغنی خان، سايت زندگی
[*][**]