زبان صرف يك وسيله و افزار خشك و خالى مخابروى (افهام و تفهيم) ميان انسانها نبوده، بلكه با ديگر وسيلهها و افزارهاى مخابراتى ساختهٔ دست بشر فرق بارزى دارد. از اين جمله تنها زبان است كه از همه نخست مرز انسان را در نهاد از حيوان جدا میسازد. شناسايى انسان به منزلهٔ حيوان ناطق" نمايانگر اين واقعيت است كه چون انسان ناطق است، پس "متفكر" نيز است. چى كه نطق يا تكلم بدون تفكر و تفكر بدون تكلم امريست محال و ناممكن. فكر كردن و انديشيدن در واقعيت باخود حرف زدن است و فكر يا انديشهٔ مجرد اصلاً نمي توان وجود داشت.
اين هم امر تصادفى نيست كه دستور يا قانون تفكر و انديشيدن را منطق ناميدهاند و دستور يا قانون زبان را گرامر يا به مفهوم وسيع اّن زبانشناسی، و جاى شگفت نيست كه امروزه هر دو دانش را در دانش واحدى "زبانشناسی" مدغم كردهاند.
زبانشناسی نو كه در سدهٔ بيستم پا به عرصهٔ وجود گذاشته، زبان را مجموعهيى "سستماتيك" از علايم قراردادى و اتفاقى دانسته كه هر يكى از اين علايم و يا بهتر بگوييم، نمادها دو بعد يا رخ جدايى ناپذيرى دارد: يكى اّن "لفظ" و ديگرى اّن "معنى" میباشد. "لفظ" عبارت از "واژه" يا "نام" است كه مادى و محسوس بوده، قابليت گفتارى و شنيدارى دارد و "معنى" عبارت از تصوير ذهنی است كه غير مادى و غير محسوس بوده و صرف در وابستگى بااّن لفظ (واژه يا نام) عرض وجود نموده قابل درك و تشخيص میگردد. به گونهٔ مثال:
وقتى پارسى زبانى میخواهد، نام "درخت" را بر زبان اّورد، نخست تصوير درختى در ذهنش به وجود اّمده و سپس لفظ يا درخت بر زبانش جارى میشود. اگر نفر دومى اّن را بشنود، نخست اّن را به ذهن خود انتقال داده و در صورت آّشنايى به اّن پاسخ و يا واكنش مثبتى میدهد. به اين معنى كه اگر شنونده يا گوينده همزبان باشد، نام مطلوب را میفهمد و در غير اّن خاموشى و يا واكنش منفى را به گونهيی ارايه میدهد.
بربنياد همين واقعيت همهٔ زبانهاى جهان از نگاه بعد ذهنى يكسان بوده ولى در بعد لفظى شمارهٔ اّنها از سه هزار تجاوز میكنند. يعنى تصاوير همه اّشيا و پديدهها در اذهان ساير گوينده گان جهان همانند و همگون اند، در حالي كه همه گروههاى زبانى نامهاى خاصى خود را در برابر اّنها به وجود اّورده، به كار میبرند.
در عين حال رابطهٔ تنگاتنگ و ناجدا پذيرى هر دو بعد، يعنى بعد فكرى و بعد زبانى موجب گرديده تا سير رشد و تكامل هر دو پديدهٔ اجتماعى در سايهٔ همديگر تحقق يافته، سرعت و كندى يكى اّن بالاى ديگرى اثر مستدام داشته است.
وقتى ما میگوييم، فلان زبان از جملهٔ زبانهاى زندهٔ جهان به شمار رفته و يا پيشرفته و غنامند میباشد، به اين معنى است كه فراّوردهاى زياد فكرى (علمى، فرهنگى و تخنيكى) در خود جا داده و توانايى كافى براى بيان و انتقال اّنها را دارا میباشد، در مقابل، اگر از يك زبان عقب مانده و كم انكشاف يافته صحبتی به ميان میآيد، اين مطلب را میرساند كه اّن زبان به جامعهیى منسوب میباشد كه از لحاظ فكرى پيشرفت چندانى نداشته و بنابراّن توانايی گنجايش يا ظرفيت براى بيان و توانايی بازگويی مفاهيم متداول جوامع پيشرفته را ندارد. ولى از نگاه اصول دانش زبان هر دو نوع زبان، زبانهاى مكمل شمرده میشوند و اّن اينكه هركدام اّنها وظيفه و نقش افهام و تفهيم جامعه ويژهٔ خود را انجام داده، نيازمنديهاى روزمرهٔشان را به وسيلهٔ اّن براّورده میسازد.
[↑] زبان معيارى (standard) چيست؟
زبان معيارى در اصطلاح زبانشناسی، در حقيقت زبانيست كه در داخل يك كشور چند زبانه از ميان همه زبانهاى متداول دراّن كشور به منزلهٔ زبان واحد رسمى برگزيده شده و همه شهروندان اّن مكلف به كاربرد اّن میباشند، مانند پارسى در ايران، انگليسى در بريتانيا، فرانسوى در فرانسه، جرمنی يا آلمانى در آلمان وغيره. البته افغانستان از جملهٔ كشورهايست كه بيگش از يك زبان يعنی پشتو و پارسى يا درى در آن به مثابهٔ دو زبان معيارى و رسمى شناخته شدهاند. ولی به گونهٔ معمول و سنتى ما گويش يا لهجهٔ واحد نوشتارى يك زبان را زبان معيارى میناميم، مانند پارسى يا درى معيارى، پشتوى معيارى، عربى معيارى، انگليسى معيارى . . . واز سوى هم میبينم كه اين اطلاق گويش بر زبان دليلى داشته و اّن اينكه امر گزينش يك لهجه به عنوان لهجه واحد نوشتارى يا معيارى در برههيی از زمان صورت گرفته و از اّن بدينسو گويشهاى مربوط نيز به نوبهٔ خود كم و بيش در رشد و تكامل اّن گويش معيارى سهم و نقشى داشته است. زبان نوشتارى – معيارى بر دو اصل مهم زبانى استوار است: توحيد ساختارى (دستورى) و تنوع واژگانى ….
به هر رو به گونهٔ مثال وقتى از پارسى نوشتارى – معيارى صحبت میكنيم، در ذهن ما يك سيستم تمام عيارى تداعى میشود، سستمى كه از نگاه ساختار واحد دستورى و گستردهگى و گونه گونى واژگانى نسبت به هر يكى از گويشها و در مجموع پارسى گفتارى و عاميانه منظم تر، ادبى تر و همگانى تر بوده، از عهدهٔ رفع نيازمندیهاى اجتماعى، علمى، فرهنگى و تخنيكى بدر میيايد. بنابر همين ويژهگیهاى ياد شده زبان معيارى مستلزم اّموزش و فراگيرى بوده، درغير اّن بهرهجويى و كاربرد درستى از اّن دشوار و حتى ناممكن شمرده میشود.
[↑] زبان معيارى و ژورناليزم
زبان نظر به نقش عالم شمولش بر همه فراّوردهاى فكرى انسان كه ما اّنها را در علم، فرهنگ و تكنولوژى خلاصه میكنيم، حكم رانده، براى بيان و انتقالشان رول اساسى را بازى میکند. در اين راستا رشته و فن ژورناليزم كه يكى از بخشهاى كارا و مهمى فرهنگى و اطلاعاتى روزمره و به نوبهٔ خود عالم شمول به شمار میآيد، با كاربرد نهايت گسترده نسبت به هر رشتهٔ ديگرى با زبان ارتباط ناگسستنى ترى دارد. پس اين امر ايجاب میکنند، هر يكى از دست اندركاران ساير انواع نشراتى و رسانهيی با زبان نوشتارى – معيارى اّشنايى كافى داشته و به گونهٔ شايسته و بايستى اّن را مورد كاربرد درست قرار دهد، از كاربرد فورمهاى دستورى و واژگانى گويشى و عاميانه خوددارى نموده و در عين حال با كارگيرى واژههاى گونه گون و محاورهها و اصطلاحات ادبى و ويژهٔ ژورنالستيك مخاطبيناش را هرچه بيشتر جلب و جذب نمايد.
افزون براين كاربرد درست و نادرست زبان از سوى يك ژورنالست، به ويژه گويندهٔ راديو، تلويزيون و متصدى ويب سايت بر پذيرندههاى مربوط اثرى سريع و مستقيم داشته و اّنها را به پيروى عين امر وا میدارد. بنابراّن سعى بايد كرد "كه هم يار نرنجد و هم لعل به دست آيد"، هم وظيفهٔ ژورنالستى را به پيش ببرد و هم با كاربرد درست در ترويج و تعميم زبان معيارى سهمى فعال را انجام دهد، همچنان درستى تلفظ و املا و نوشتار كه جزء لايتجزاى زبان نوشتارى و معيارى به شمار میآيد، نمايانگر دست اندركاران موفق ساحهٔ ژورناليزم مطبوعاتى و الكترونيكى بوده، و هرچه بيشتر بر محبوبيت همگانى اّنها میفزايد.
[↑] مساله ناب و حفظ اصالت زبان
برهمه اّشكار است كه نه نژاى خالص درجهان سراغ میگردد و نه زبانى ناب. ولى دانشمندان مربوط اين مساله را به هر صورت مورد كاوش و پژوهش قرار داده، نتيجه گيرى میکنند كه در درازناى سدهها چى عناصرى بيگانه دراّن نفوذ كرده، به كدام پيمانه جذب و تحليل شده و چى مقدارى به شكل سطحى و ناجذب شده دراّن باقى مانده است. البته نوع برخورد افراد با مسالهٔ مربوط به اين و يا اّن موضوع فرق میكند. برخى اّن را يكسره میپذيرند، برخى باقبول شكل اولى و رد شكل دومى پافشارى میکنند و برخى هم به گونهٔ افراطى هر دو شكل اّن را يكسره مردود شمرده و در پى تصفيهاش میگردند.
اينجا موضوع نژادى را به بشرشناسان و جامعه شناسان وا میگذاريم و به موضوع ويژهٔ بحث خود را به بررسى میگيريم كه تا چه حدى يك زبان بايستى ناب و خالص بوده واصالت اّن محفوظ بماند. زبانشناسان براى حل مناسبى اين معضله از همه نخست بخش واژگانى زبان نوشتارى معيارى را به چهار دستهٔ عمده دستبندى میكنند:
- ۱– ٢۵ ٪ واژههاى گويشى (dialectisms) كه با بسامدهاى متفاوت مورد كاربرد روزمرهٔ گوينده گان بومى قرار میگيرند؛
٢– ٢۵ ٪ واژههاى كهنه (archaisms) كه در متون و مدارك تاريخى نگهدارى شدهاند؛
۳– ٢۵ ٪ واژههاى بارسازى شده (neologisms) كه از سوى دانشمندان مطابق به اصول زبانشناسی، بويژه واژهشناسى در برابر برخى از نامواژهها يا دانشواژههاى بيگانه در هر يكى از رشتههاى علمى، فرهنگى و فنى به ميان ميايند؛
٤– ۳۵ ٪ واژههاى قرضى يا مستعار و دخيل (foreignerisms and adoptisms).
چنين يك دستبندى واژگانى كه سه قسمت اّن اصلى و يك قسمت اّن قرضى میباشد، از يك سو جلو افراطگرايى "پيوريزم" را میگيرد واز سويى ابقاى مستقلانهٔ زبان مربوط را در زمينه نيز تضمين میکند واين امر به شرطى امكان پذير ميگردد كه بخش ساختارى (دستورى) اّن نيز تاحدى قابل ملاحظه از نفوذ ديگر زبانها بركنار وحفظ شده باشد . هرچند واژهها با گذشت زبان نيز به نوبهٔ خود در تغيير ساختار زبان سهم بارزى دارد.
زبان اردو كه از زمان مغلهاى هند عمداً و جبراً تا حدود هشتاد و نود فيصد واژههاى پارسى، ترك – مغلى و عربى را در اّن جاگزين ساخته شده، در سه چهار سدهٔ گذشته ساختار دستورى اّن را نيز زير تاثير اّورده است و در اين اواخر زير نفوذ واژگانى و ساختارى انگليسى بكلى مسخ شده، روز تا روز به يك زبان مخلوط "پتوا" مبدل میشود و اگر به منزلهٔ زبان طى ملى – رسمى پاكستان راه رشد علمى و فرهنگى اّن هموار نمیشد، دورنماى ابقاى چنان يك زبان، نه هندى و نه پارسى از تصور بيرون بود.
استيلاگران ترك – مغلى عمل نسبتاً مشابهى را در مورد پارسى نيز انجام داده بود كه تا اواخر سدههٔ نوزده اثار اّن به مشاهده میرسد تا كه در سدهٔ بيستم، بويژه در دههٔ سوم اّن كه با تبديل نام "پارس" به "ايران" مصادف بود، تلاشهاى سستماتييك براى تعادلى ميان واژههاى بيگانه بويژه عربى و واژههاى ناب واصيل پارسى به راهانداخته شده، نهادهاى رسمى – اكادميك به نام فرهنگستانها ايجاد گرديده و در طول همين سده با كارگيرى ديالكتيزمها اركاييزمها و نيولوجيزمها تا حدى زياد از واژهها و نامواژههاى بيگانه كاسته شده میرود و اين كاريست كه با گونهٔ تصادف با دستبندى ياد شده زبانشناسی همنوا میباشد.
[↑] از پارسى تا درى
"درى" برخلاف ادعاى برخى از نويسنده گان، ادبا و تاريخنويسان، گويش عمدهيی پارسى نوين بوده كه از اّغاز دورهٔ نوين زبانهاى اّريانى (ايرانى) بيشترينه در يك محدودهٔ جغرافيايى جدا از گهوارهٔ اصلى اّن "اّرياناى غربى" پارس ديروز و ايران امروز مسير رشد و تكامل تقريباً مستقلى پيموده است و اگر زمينه براى ارتباط و مراودات ميان دو كشور كه از سدهٔ گذشته زير تاثير پيشرفتهاى گونه گون جهان امكان پذير گرديده و پديدههاى تازهٔ مهاجرت و نشرات بى بى سى به اّن افزوده شده مساعد نمیشد، در دو يا سه سدهٔ ديگر انكشاف و تكامل اّن به منزلهٔ زبان مستقلى دور از امكان نبود. چنانچه به سطح جهانى روند پيدايش ورشد لهجهها و در نتيجه ارتقاى اّنها به زبانهاى مستقل حالت ايستايى را به خود گرفته و برعكس روند تكسازى روز به روز سريعتر میگردد.
"درى" در واقعيت "صفت" زبان پارسى بوده كه در مرحلهٔ نوين، غالباً در سدهٔ سوم اسلامى به اّن افزوده شده است واّن هم به اين دليل و تعبيرى كه در نتيجه جنبشهاى آزاديخواهانه در خراسانزمين اهل خبره و دانش در هماهنگى با امراى محلى مجالى يافتند، تا زبان به فراموشى سپرده شدهٔ شان را از اطراف و اكناف و درهها گردهم اّورده ومن حيث زبان نوشتارى و در عرصههاى ممكنه جاگزين زبان عربى سازند.
ولى از اّنجايی كه اّنها از يك سو نتوانسته بودند، ذخيرهٔ كافى واژگانى را جمعاّورى نمايند واز سويى هم ترس و بيم حكمراوايان متعصب عباسى اّنان را وادار ساخته بودند تا هرچه بيشتر واژهها وعبارات عربى را در زبان شان بیاّميزند.
به هر رو واژهٔ "درى" كه اّريانشناسان وجه تسميهاش را غالباً به دره نسبت ميدهند، به عنوان صفت "پارسى" نوين بعد از اسلام مورد كاربرد قرار گرفت. ولى در افغانستان در اين اواخر نظر به ملاحظات سياسى باز هم "درى" به "پارسى افغانى" اطلاق شد و نويسنده گانى غير زبانشناس براى اثبات اّن به منزلهٔ زبان مستقلى غير اّريانى به پندار نادرستى وجه تسميهٔ اّن را با يك زبانى دورهٔ ميانگين اروپايى به نام "تخارى" ارتباط داده وبنابر همين سفسطه منشاءاش را همين زبان قلمداد میکنند، و حتى پارسى را به صورت كل زاده تخارى و بنابر اّن زادگاهش را افغانستان، در حالی كه گوينده گان عام، اّن را صرف "فارسى" مینامند.
با اين همه درى يا فارسى افغانى بزرگترين گويش تاريخى – جغرافيايى زبان پارسى به شمار میرود كه به سبب جدايى و فاصلهٔ زياد زمانى به نوبهٔ خود به گويشهاى خورد و كوچكى تقسيم شده كه اساساً به دو گويش عمده خراسانى و تاجيكى منتهى میشوند به گونه ييكه اولى را گويش "اّرى" و دومى را گويش بلى نامگذارى كردهاند. البته گويش تاجيكى پارسى افغانى هماهنگى با اصل منشاى اّن در تاجكستان و سمرقند وبخارا كه زير نفوذ زبان روسى در سدهٔ گذشته هممانند اردو به يك زبان پتوا مانند دراّمده، از دست داده است . دراين جاى شكى نيست كه باوجود رشد و پرورش مستقلانهٔ پارسى افغانى در درازاى سدهها باز هم كم و بيش با زبان مادر "پارسى" اّنسوى خط مرزى زبانهاى شرقى وغربى اّريانى (ايرانى) كه كوير لوط را تعيين كردهاند، پيوندهاى ادبى – فرهنگى مشتركى را داشتهاند. اگر منشاى "درى" واقعاً غير پارسى بوده واز زبانهاى بومى مستقلى افغانى به شمار ميرفت، هرگز بدون چنين يك پشتوانهٔ نيرومندى با زبان پشتو كه به نسبت برترى ويا ويژه گى تاريخى، جغرافيايى ودموگرافى واز همه نخست برخوردارى از موقف بيشتر و بهترى ملى – سياسى ياراى رقابت نداشت و حتا برعكس، از بركت همان پشتوانهٔ نيرومند، پشتو در عين رقابت با "درى" چندان توقيفى را نصيبب نگرديده است.
[↑] نمونههايى از تفاوت ادا و تلفظ
مدعيان منشاى نام نهاد تخارى درى و در نهايت پارسى عمومى، براين نكتهٔ بى اساس نيز پافشارى میورزند كه گويا پارسى ايران با مهاجرت از زادگاه بومى "افغانستان" دستخوش ناهمگونىها از جمله اّواشناختى شده و به اصطلاح خودشان "زبان ما را زبون ساختهاند" (!).
ولى واقعيت مسلم زبانشناختى اين است كه تفاوتهاى گويشى به شمول فرق در تلفظ، خود اساسى انشعاب يك زبان به گويشها، يا به عبارت ديگر موجب پيدايش گويشها در اّن میباشد.
رويهمرفته اين هم از امكان به دور نيست كه مقدارى از ويژه گىهاى تاريخى در برخى از لهجههاى دوردستى از زبان ما در بنابر شرايط محيطى به حالت اصلى محفوظ مانده باشند و ميتوان يكى از نمونههايش لهجهٔ درى در افغانستان باشد كه نه تنها الف (a) قديمى (به گونهٔ مثال در "زبان"، "ارزان"، "آسمان" تنها محفوظ نگهداشته است، بلكه فتحه (a) در اّنجام نامها و افعال از قبيل: بنده، ساده، پخته، خورده، شده، كرده ... را نيز از دست نداده است (با استفاده از اين ويژه گى نامهاى خارجى مانند گويتى، فرانسى … را نيز گويته، فرانسه مینويسند). برخلاف پارسى ايران به كسره (e) تبديل نكرده است (پژوهش دكتر روان فرهادى در زمينه در خور ياداّورى میباشد). تبديل و (w) بر (v) در پارسى ايران نيز از ديگر گونىهاى تازه شمرده شده و نمايانگر "v" پارسى باستان و ديگر زبانهاى همزبان اّريانى (ايرانى) نميباشد و از سويى هم "v" تاهنوز جايگاهى به منزله واج (فونيم) مستقلى در واجشناسى زبان را حايز نشده است، بل وارينتى (واجگونه allophone) از" و" (w) میباشد. چنانچه الف (a) و فتحه (a) هنوز از جملهٔ فونيمهاى مستقلى پارسى به شمار ميروند. اّفزون براّن تلفظ هر دو واول (ويل) ياد شده در گويش پارسى درى افغانى با نوشتار مربوط در مطابقت بوده كه خود نشانى ديگر از موجوديت لايتغير اّنها میباشد.
در ارتباط تفاوتهاى املايى بايد گفت كه كارگيرى هرچه بيشتر از دو سه سمبول محدود (و-ا-ى) سستم ناقص الفبايى تحميل شدهٔ عربى الاصل تا حدى از التباس در زمينه میكاهد واين كار در مورد پارسى افغانى (درى) كم وبيش مدنظر بوده و ريفورم اخير در روش املاء به اّن استوار گرديده است، مانند اّفزايش ه گردك (a) در بندهگى، بنده گان، واژهگان، رانندهگى، رانندهگان، بازماندهگان ... همچنان در يك رشته واژههاى بيگانه كاربرد (و) و به جاى ضمهٔ "فرضى" ويا (ى) به جاى كسره و همزه نيز بااصل زبانى (تباين contrast)هماّهنگتر مینمايد. مانند: كيلو، تلفون يا تيلفون، دكتور يا دوكتور، كلتور يا كولتور، پروفسر يا پروفسور، پوليس … در برابر كلو، تلفن، دكتر … پرفسور، پليس … روش املا در ايران. برعكس املاى فيلم، فيزيك و مانند اّن در ايران در برابر املاى افغانى فلم، فزيك ... دقيقتر ارزيابى میگردد.
بنابر اّن ايجاب میکند تلاشهاى كه براى يكرنگى واژگانى در نشرات مربوط بى بى سى به راهانداخته شده، بخش يكرنگى املايى را نيز شامل گردد.
مسالهٔ تفاوت زبانى و املايى برخى از نامهاى جغرافيايى نيز در زمينه فراروى ما قرار دارد كه بايستى جزيى از تلاشهاى متذكره شود، مانند سويد / سويدن، انگليس / انگلستان، پرتقال / پورتگال، لاهه /هاگ، لهستان / پولند يا پوليند، بلژيك / بلجيم، بلغارستان / بلغاريا، چيلى / شلى . . .
همچنان ناهمگونى گفتارى و نوشتارى كه عموماً زادهٔ دو منبع (انگليسى و فرانسوى) است، نيز درخور توجه بوده و بايستى براى رفع اّن اقدام نمود، از قبيل ايجنسى يا اجنسى / اژانس، كميشن/ كمسيون، نشنليزم / ناسيونالسم … يا با پسوند - لوجى / - لوژى … در غير اّن ناگزيريم همانند موارد ديگر دراين مورد نيز روش ترادف با "يا" را ادامه دهيم.[۱]
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط پروفسور دکتر م. ا. زيار برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]