ترجمه: فرمهر اميرخاوری
باختر[۱]، در فارسی امروز به معنی غرب است، اما در زبان پهلوی به معنی شمال بوده است؛ كه احتمالا از دوران پارتيان وارد زبان شده است[٢] زيرا واژهی پارسی ميانه مانوی برای شمال اَبَرَگ بوده است.[٣]
در گيتیشناسی زرتشتی و در اوستا از واژهی apāxtara معنی شمال استنتاج میشود؛ بخش شمالی (نيمك كنارگ[۴])، كه تحت نظر ستارهی هفت اورنگ[۵] قرار داشته است، اپاختر گفته میشده است. زرتشتيان همچنين باور داشتند كه جهنم در شمال، جايی كه اهريمن و ديوان اقامت دارند، قرار دارد.[٦] بنابراين، در هنگام برگزاری جشنهای مذهبی نبايد نوك شاخهی برسم به سمت شمال گرفته شود[٧] و شبهنگام روا نيست كه غذا يا گُل يا آب يا باده را به سمت شمال بريزند[٨].
به روايت متنهای پهلوی و فارسی - عربی و جغرافيای موسی خورنه، امپراتوری ايران به چهار بخش اصلی، يا كناره[٩]، تقسيم شده بود. به نظر میرسد كه اين تقسيمات بيشتر استورهای و ذهنی باشد تا اينكه واقعی و اجرايی[١٠]. در هر حال، بخش شمال در اين بخشبندی به زبان پهلوی اباختر[١١] و در متون عربی[١٢]، باختر گفته میشده است. از آن جايی كه در باور زرتشتيان، شمال جایگاه اهريمن بوده است، واژهی آدوربادگان جايگزين واژهی اباختر گشت و سپس آذربايجان، معروفترين استان شمالی امپراتوری[١٣]، و يا كپكوه[١۴].
همين باور دينی احتمالا نويسنده و يا كاتب رسالهی پهلوی سور سخن[١۵] را بر آن داشته است تا واژهی اباختر سپاهبد (سپاهبد شمال) را در هنگام شمارش چهار سپاهبد دوران امپراتوری ساسانيان از متن حذف كند.[١٦]
در ادبيات جديدتر فارسی اشتباهی در كاربرد واژهی باختر به وجود آمده است. اكنون اين واژه معنی شرق میدهد[١٧] و كمتر در معنی درست خود (شمال) به كار میرود[١٨]. تنها در يك مورد كه توسط بيرونی ثبت شده[١٩] است، نقل قولی از زادويه آمده است كه در آن اباختر[٢٠] به معنی جنوب به كار رفته است كه آشكارا اشتباهی از سوی بيرونی و يا خود نويسندهی منبع است. تفاوت ميان روايتهای جغرافيايی و ادبی باعث گوناگونی معانی است. پس از آن كه ديگر شمال ايران را اباختر نميخواندند و خْوَراسان[٢١] (شرق) نام استان شرقی در آغاز دورهی اسلامی گرديد، واژهی باختر آرام آرام به معنی شرق و پس از آن به معنی غرب به كار رفته است.
[۲]- M. Boyce, A Reader in Manichean Middle Persian an Parthian, pp. 115-16).
[۳]- Ibid., pp. 62, 65, text y 4.14
[۴]- Nēmag/kanārag
[۶]- وندیداد ٢/٧، ١٦/٨، ١/١٩؛ هادخت نسك ٢۵/٢؛ بندهش؛ دينكرد ٣٦/۴/٧، ٧/٦/٧، دادستان دينی ۵/٣٣ و غيره
[٧]- شايست نشايست، و. كوتوال، ٢/١۴ و ص ١٠٧
[۸]- شايست نشايست، تاواديا، ٧/١٠، و كوتوال ١٨/١٢؛ صد در نثر، دابار، ٣٠؛ دينكرد ٢/١٩/٩.
[۹]- Kustag، Sōg، Kanārag، Nēmag، Pāygōs، نك. به كريستينسن، ساسانيان، صفحات ٣٢۵ و ٣٧٠؛ و. گ. لوكونين، تاريخ ايران کمبریج، ٢/٣، صفحات ٧٣٢؛ سی. برنر، ibid، ص ٧۴٧
[١٠]- نك. ژینیو، AION ۴۴، ١٩٨۴، ص ۵۵۵
[۱١]- مادیان چترنگ ٢٦، متنهای پهلوی، ص ١١٨
[١۲]- مسعودی، تنبيه، ص ٣١؛ ابن رشد، ص ١٠٣
[١۳]- شهرهای ايران، و. ماركوارت، بخش ۵٨؛ گرديزی، ص ٢١، خوارزمی، مفاتیح، ص ١١۵؛ ابن خرداذبه، مسالك، ص ١١٨
[١۴]- Kapkoh. موسی خورنه، نك. مارك وارت، ايرانشهر، صفحات ١٧ و ٩۴
[١۶]- Tavadia, Journal of the K.M. Cama Oriental Institute 29, 1935, pp. 33, 64, 65.
[١۸]- تاريخ سيستان، ص ٣٢؛ شاهنامه، مسكو، ج ۵، ص ١۵٧، بيت ١٢٧١؛ ج ۴، ص ١٩۵، بيت ٣١٣١، ص ٢٠۴، بيت ٣٢٧١
[١۹]- آثارالباقیه، ص ٢١٧، ١، ٧٢.
[۲٠]- در متن نوشته شده است "افاحتر"
[۲۱]- به پهلوی: xwārasān
جُستارهای وابسته
□
منابع
□ پايگاه اينترنتی معرفی استاد احمد تفضلی و آثار او
كتابشناسی
□ A. Kasrawī, “Čār sū,” Peymān, 1312 Š./1933, pp. 1-2, repr. in Y. Ḍokā’, ed., Kārvand-e Kasrawī, Tehran, 1352 Š./1973, pp. 391-99.
□ E. Pūr-e Dāvūd, “Čār sū,” in Hormazd-nāma, Tehran, 1331 Š./1953, pp. 389-402.
□ D. Monchi-Zadeh, Topographisch-historische Studien zum iranischen Nationalepos, Wiesbaden, 1975, pp. 164ff.