|
گلمحمد مومند
فهرست مندرجات
◉ زندگینامه
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
مشاهیر افغانستان وزیران افغانستان
محمدگل خان مومند (زادهی ١٢٦٣ خ - درگذشتهی ١٣۴٣ خ)، شاعر نامور زبان پشتو و يکی از دولتمردان مقتدر افغانستان بود که در سمت وزير داخله و وزير دولت در دورهی پادشاهی اين کشور اشتغال داشت.
▲ | زندگینامه |
محمدگلخان مومند در سال ١٢٦٣ خورشيدی (١٣٠٣ هجری قمری) در محل اندرابی شهر کابل بهدنيا آمد. تحصيلات خود را در مدرسهی نطامی (حربی ښوونځی) کابل به پايان برد. او که مرد خيلی باهوشی بود، پس از ختم تحصيل، بهعنوان فرماندهی (قوماندان) گارد شاهی منصوب گشت و سپس در سفارت افغانستان در ترکيه بهعنوان اتشه (کاردار) نطامی گماشته شد. ... مدتی در وزارت داخله رئيس تنظيميه بود.
محمدگلخان مومند که در کابينهی سردار محمدهاشمخان سمت وزير داخله داشت، پشتون دو آتشه بود. عبدالحق واله مینويسد:
- زمانیکه شينواریها در برابر شاه امانالله بغاوت کردند. محمدگلخان مومند فرقهی جلالآباد را تسليم شينواریها کرد و آنها تمامی جلالآباد را متصرف شدند. [*]
پس از آنکه حکومت حبيبالله کلکانی سقوط کرد و تمامی ياران او نابود شدند، در سال ١٣٠٨ خورشيدی، مردم پروان و کاپيسا بر ضد دولت قيام کردند. اما اين قيام بهشدت سرکوب شد.
روزنامه اصلاح، در شماره ١٠ جدی ١٣٠٨، در بارهی خشونت در برابر شورشيان که اشرار ناميده میشدند، چنين نوشت:
- تا حال، ١٩٢ نفر شمالی محبوس و شش هزار تفنگ جمعآوری شد، و تفتيش (بازرسی) خانهها هنوز دوام دارد.
اين روزنامه در شماره ١١ جدی همان سال مینویسد:
- هفتاد نفر کوهستانی اسیر شدند و سر هفت نفر از کشتهشدگان به کابل رسيد.
و در شمارهی ٢٩ حوت ١٣٠٨ خود زير عنوان «اعدام اشرار» خبر میدهد:
- ٣٠٠ نفر اسیر و عدهای مقتول شدند، عدهیی فرار کردند، و ۵٠ نفر در یک روز در کابل اعدام گردیدند.[همانجا، ج ٢، ص ٧٠]
در تابستان ١٣٠٩ خورشيدی (١٩٣٠ م) مردم کلکان و کوهدامن، برای بار دوم، دست به شورش زدند و حتی بر ساخلوی نطامی و حکومت محلی کوهدامن حمله بردند.[افغانستان در مسير تاريخ، ج ٢، ٧٠] روشن است که در چنين شرايطی هر حکومتی از حاکميت خود دفاع میکند. بهويژه فردی مقتدری چون محمدنادر شاه که مصمم بود هيچ قدرتی را در افغانستان مجال ضديت با ادارهی مطلقالعنان خود ندهد و سرکوبی چنين قدرتها را با شمشير يا سياست مدنظر داشت.[افغانستان در مسير تاريخ، ج ٢، ص ٦٨] بنابراين، محمدگلخان مومند در ۴ اسد همان سال بهرياست تنظيميهی ولايت پروان و کاپيسا گماشته شد. او با اتکا به قوای بيستوپنج هزار نفری حشری و يک فرقهی عسکر منظم و توپخانهی دولتی در آن ولايت دست به عمليات نظامی زد و سر شورشيان را میخواست و مال کسانی را که مطيع دولت بودند. هر که از دستور وی سرپيچی مینمود، او را چوب میزد، دشنام میداد و حتی تهديد به احضار زنش در مجلس عام میکرد.[همانجا، ج ٢، ص ٧١]
ماجراجويیهای يک نفز مهاجر ترکمان ماورای جيحون، بهنام ابراهيم بيک لقی، که دولت افغانستان به او پناه داده بود، سبب شد تا تخم کينهای پايانناپذير بين مردم شمال و جنوب افغانستان کاشته شود.[افغانستان در مسير تاريخ، ج ٢، ص ٧۴] ابراهيم بيگ از سال ١٩٢٩ تا سال ١٩٣٠ به شورشگری در شمال اين کشور ادامه داد و بارها دامنهی فعاليت خود را از ميمنه به قطغن و از قطغن به ميمنه کشيد. اما بيشتر محل فعاليت او همان ولايت قطغن بود.[همانجا، ج ٢، ص ٧٦] از آنجايی که قوای دولتی موجود در منطقه از دستگيری او عاجز آمد، شاهمحمود خان که در آنزمان سپهسالار ارتش افغانستان بود، ناگزير شد، برای مدت هشت ماه (از قوس ١٣٠٩ تا اسد ١٣١٠) در اين ولايت اقامت گزيند[همانجا، ج ٢، ص ٧٧] تا برای احيای امنيت، بهشورش ابراهيم بيگ ياغی پايان دهد. ولی غبار چنين داوری میکند:
- اما قضيه به اين سادگی ختم نشد. تمرد ابراهيم سبب سرکوبی مردم ولايات شمالی و توليد کنيه و نفرت بين ولايات شمالی و جنوبی هندوکش گرديد. شاهمحمود خان تمام فعاليتهای تخريبی خود را در اين ولايات بهدست قوای حشری پشتوزبان ولايات پاکتيا و بهنام «افغان و غيرافغان» انجام داد و اين خطرناکترين هستهی نفاق و تجزيهی ملت بود که در صفحات شمالی کشور بهدست او کاشته و بعدها بهدست محمدگل مهمند آبياری شد.»[همانجا، ج ٢، ص ٨٠]
همو مینويسد:
- و اما مقدرات ولايات شمال مملکت در همينجا متوقف نماند و بهزودی محمدگلخان مهمند در اوايل ١٣١١ شمسی بهحيث رئيس تنظيميه ولايات شمال معين و اعزام شد. اين شخص که در ولايات ننگرهار و کاپيسا و پروان و قندهار علناً و رسماً تبعيض و ترجيح را از نظر زبان و نژاد بين مردم افغانستان بهمنصهی عمل گذاشته بود، اينک در تمام ولايات قطغن و بدخشان و مزار و ميمنه در تطبيق اين مشی شوم جد و جهد ورزيد و تخم کينه و خصومت و تبعيض را در اذهان بکاشت و کشور را معناً به پرتگاه تجزيه و تقسيم و انفلاق و انفجار کشاند. در اثر اين سياست تبعيضی قضيهی اقليت و اکثريت و تفرقههای زبانی، نژادی و مذهبی در کشور پديدار و تشديد گرديد و زمينهی رضايت و استفادهی سياست استعماری اجانب را فراهم کرد. البته دولت نادری چون منفور مردم افغانستان بود، شعار تفرقهانداز و حکومت کن را سرمشق قرار داده و وسيلهی دوام خود میپنداشت.[همانجا، ج ٢، ص ٧٨]
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
مردم جاجی و جدران و منگل، بهخاطر [پاياندادن به] شورش ابراهیم بیک و لقی و همچنان برای جلوگیری از اشغال جزیرهی درقد یا آوساغوجی توسط روسها [به مناطق شمال افغانستان] آمده بودند.[*]
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ ...