جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

٦٠ سالگی اولین اتحادیه محصلین افغانستان

٦٠ سالگی اولین اتحادیه محصلین افغانستان
(خزان ١٣٢٨/اکتبر ١٩۴٩)

نویسنده: احسان لمر
سايت اينترنتی خاوران - چهارشنبه ، ١٦ ارديبهشت ١٣٨٨

    قبل از آغاز نوشتن این سطور جادارد که عمیق‌ترین سپاسگذاری‌ها و ممنونیت خویش را از بزرگواران فرزانه و دانشمند، مبارز و خدمتگار مردم و وطن، وطندوست و وطنپرست، عالم و علم دوست و بقول شاعر آنچه "خوبان همه دارند"، ایشان تنها دارند: جناب داکتر صاحب حمایت‌الله اکرم، جناب پوهاند صاحب فاضل، جناب داکتر صاحب حیدر داور، جناب محمدابراهیم و جناب داکتر صاحب نادر عمر، به پاس همه الطاف، محبت و مهربانی‌های‌شان که درخواستم را لبیک گفته با ارسال یادداشت‌ها و خاطرات‌شان و یا تیلفونی به غنای سطور بعدی افزودند، ابراز نمایم.

جنبش‌های روشنفکری در افغانستان در آغاز سده بیستم ميلادی (نهضت مشروطیت اول ١٩٠٩) ادامه راه و اندیشۀ مکتب سید جمال‌الدین افغان می‌باشد که به خصومت و دشمنی هواداران استعمار و استبداد مواجه گشته و سرکردگان‌شان چون مولوی محمدسرور واصف و برادرش سعدالله الکوزی، عبدالقیوم خان، محمدعثمان خان پروانی، محمدایوب خان پوپلزايی به‌توپ پرانده شده و پاشامیر خان، جوهرشاه خان غوربندی. لعل‌محمد خان تگاوی بعد از شنکجه‌ها توسط سردار محمد‌هاشم خان (برادر نادرخان)، مرزا عبدالرشیدخان و احمدعلی خان لودین به فیر تفنگچه اعدام شندند و باقی راهی زندانها گشتند.

دور دوم این نهضت که بنام (جوانان افغان) شهرت یافتند نسل سازندۀ افغانستان نوین و آزاد و مستقل می‌باشند، چون: عبدالرحمن لودین، فیض‌محمد کاتب، غلام‌محمد ميمنگی، محمود طرزی، اسمار سمیه طرزی، ملکه ثریا طرزی، خانم روح‌افزا طرزی، عبدالهادی داوی، غلام‌محمد غبار، شاه‌محمد ولی خان دروازی، شجاع‌الدوله غوربندی، محمدرحیم شیون ضیايی، مير سید قاسم، غلام محی‌الدین أفغان، بابا عبدالعزیز، کاکا سیداحمد لودین، ماما محمدابراهيم ساعـت‌ساز، سردار عبدالرحمن (پدرکلان ماگه رحمانی)، سردار عبدالحبیب، مولوی عبدالروف خاکی، محمدحسين راقم، به‌شمول شهزاده امان‌الله و دیگران که متاسفانه این جنبش به دسیسه شوم سیاه‌اندیشان سیه‌کار و حمایه استعمار بعد از پیروزی جنبش آزادیبخش ملی افغانها شکست داده شد و بعداً با دهشت سرکوب گشت. در مرحله سوم با سقوط حکومت خونین و دهشتزای سردار محمد‌هاشم خان و انتصاب سردار شاه‌محمود خان بحیث صدراعظم که بر خط و روش برادر خط بطلان کشید، روزنۀ کوچکی به‌روی آزادی و دموکراسی تشکیلات سیاسی و مردمی در کشور باز شد چنانچه "ویش زلمیان یا جوانان بیدار" در ١٩۴٧ ميلادی، جریده ملی انگار در ١٩۵٠ م و احزاب وطن و ندای خلق در ١٩۵١ م اساس‌گذاری شدند

در اوائل خزان ١٣٢٨ ش / مطابق اکتبر ١٩۴٩ م مفکوره تشکیل اتحادیه محصلین فاکولته‌های کابل (چون در آن وقت تنها در شهر کابل زمینه تحصیلات عالی مساعد بود) توسط عده‌ای از محصلین مطرح شد. بقول از جورج آرنی "اتحادیه محصلین در دانشگاه جايی که جوانان از دیموکراسی تا الحاد را به بحث می‌گرفتند تشکیل گردید."[۱] و ایشان اجتماعات و مجلس‌های را در کول مکتب استقلال و اپارتمان‌های جمال آرتی‌زاده دایرمی‌نمودند، که بعداً جلساتی در اوقات مختلف در عمارت مکتب امانی و جاهای دیگر هم صورت گرفت.

اولین حلقه‌ها و جوانانی که دورهم گرد آمدند محمدیونس سرخابی متعلم صنف ١٢ استقلال، محمدحیدر ژوبل، جانباز کاپیسايی، محسن طاهری، محمدفاضل، حمایت‌الله اکرم، مير علی‌احمد شامل‌زاده، محمدابراهیم، مير امان‌الدین امین‌پور، فضل‌الربی پژواک، عبدالعزیز مولانازاده، عبدالرزاق واصفی، لالا واسع، عبدالسمیع حمید، اکبر نادم، آقای ‌هاشمی، نوراحمد شاکر، محمدکریم نصرتی، عبدالغنی محمودی، اسد احسان غبار، عبدالغفور پروانی، شاه علی‌اکبر شهرستانی، محمدنعیم قندهاری، محمدعظیم طاهری، محمدحیدر نورس بعداً داور (بلبل اتحادیه)، آقای اثیر، نبی‌علی شفايی، عبدالحق واله، عبدالحبیب صافی، اختر برکی، عبدالعظیم طاهری، فقیرمحمد مهمند، نوراحمد شاکر، محمدکریم نصرتی، احمدموسی قندهاری، عبدالهادی محمودی، محمدعارف غوثی، محمدیحیی ابوی، حبیب‌الله دل، عبدالواحد وزیری حیات‌الله امیرزاده، محمدسرور تاتا، قیوم هزاره و دیگران بودند.

بقول شادروان غبار "بزودی کمیته اجرائیه اتحادیه محصلین بدو دسته چپ و راست منقسم شد."[٢]

بدین‌گونه جناح چپ محصلین را اشخاص بالا، و جناح راست یکی به‌طرفداری از صدراعظم شاه محمودخان مانند: محمداسحق عثمان، توریالی عثمان، احمدکبیر سراج، کبیرالله سراج، سردار حفیظ الله، عبدالبصیر حکیمی، فقیرمحمد مهمند، سیدمحمد میوند، عزت الله مجددی، محمدشعیب، محمدعیسی، محمدعظیم صابرکاظمی و...

گروپ دومی طرفداران سردار محمدداود خان وزیر دفاع شامل، دکتور محمدحسن شرق، ببرک کارمل، شاه‌محمد دوست، عبدالواحد رفیقی، نعمت‌الله پژواک و... تشکیل می‌داد. داود خان که خواهان گرفتن صدارت از عمش بود قبلاً حزب دموکراتیک ملی "کلوب ملی" را به سرمایه و حمایت مالی عبدالمجید خان زابلی هم تشکیل داده بودند.*

در مورد تشکیل اتحادیه نظریات گوناگون مطرح است؛ محترم داکتر اکرم می‌نویسند: "اتحادیۀ محصلین توسط چند تن محدود از محصلین پا به عرصۀ وجود نهاد و زود بعد از یک سلسله فعالیت‌های بیسابقه، قراری که همه اطلاع دارند، توسط حکومت وقت جبراً از بین رفت. البته این جبهه‌گیری و مخالفت شدید ارزش و اهمیت اتحادیه را بیان می‌کند.

اتحادیه محصلین ناخودآگاه گروپ سیاسی غیر علنی بود که توانست عملاً در مدت کوتاهی بر علیه بی‌عدالتی‌های که در جامعۀ آنروزی دیده می‌شد قدعلم نماید و مفکورۀ مجادله را بین تودۀ محکوم و ناتوان خلق نماید."[٣]

محترم پوهاند فاضل نوشتند که: "اتحادیه محصلین بار اول در آخر برج حوت ١٣٢٨ مصادف سال ١٩۵٠ عیسوی شروع شد... دریافتم که محصلین می‌خواستند که با هم جمع شده روی مسايل اساسی و آزادی‌خواهی تبادل نظر کنند... کسانی که بار اول این جنبش را بعد از یک تصادم با دکتور انس خان در پوهنزی حقوق صورت گرفت، براه انداختند به چند دسته می‌توان تقسیم کرد (سه دسته نامبرده شدۀ بالا ا.لمر)..."[۴]

شادروان غبار می‌نویسند: "در طی جنبشهای سیاسی که در کشور بعمل آمد، محصلین یونورستی کابل حصۀ فعالی گرفتند.اینها با حلقه‌های سیاسی، مطبوعات آزاد و دست چپ پارلمان مناسبات سیاسی برقرار کردند و بلاخره خود در آغاز سال ١٣٢٩ (اپریل ١٩۵٠) به تشکیل اتحادیه محصلین پرداختند.این اولین اتحادیه محصلین در تاریخ افغانستان است."[۵]

دکتور اکرم عثمان و دکتور حسین بهروز نوشتند که "سهم داکتر محمودی در بوجود آوردن اتحادیۀ محصلین بزرگ بوده در کنفرانسهای شخصاً اشتراک نموده سخنرانی می‌کرد پیوسته با محصلین و جوانان در تماس بود"[٦]

دکتورحسن شرق می‌نویسد: "اتحادیه محصلین ابتدا از فاکولتۀ حقوق پوهنتون کابل جوانه زده است. در جر و بحثهای آزاد و هياهوی سیاسی محصلانی مقدم بر همه شرکت می‌کردند که به محافل حاکمه و شخص شاه‌محمود خان صدراعظم خویشاوندی و نزدیکی و پیوند داشته‌اند... این هسته تحت رهنمايی دکتور محمدانس رئیس پوهنتون کابل فعالیت می‌کرده است"[٧]

دکتور داور عضو فعال و بلبل اتحادیه در جوابیه به رسالۀ "کرباس پوشان برهنه پا" که سالها قبل در جریدۀ امید نشر شده بود می‌نویسند: "سوال دوم من اینست که علت انکار شما از معرفت‌تان با محمدداود در خلال جریانات اتحادیه محصلین چه می‌باشد. در حالی که ما می‌دانستیم که شما و چند محصل دیگر به استشاره سردار صاحب فعالیت می‌کردید. ..."

آقای دکتور داور در نامۀ‌شان به این نگارنده نوشته‌اند که "زمانی که هنوز سردار محمدداود عهده‌دار وزارتهای دفاع و داخله بود، اراده داشت تا در عوض سردار شاه‌محمودغازی بمقام صدارت عظمی نائل گردد. در جمله تپ و تلاشهای که برای رسیدن به هدفش می‌نمود یکی تاسیس کلوپ ملی می‌باشد... حسن شرق موظف گردیده بود تا محصلین پوهنتون را از طریق تاسیس یکنوع انجمن و یا جمعیت به پشتیبانی سردار داود و شمولیت آن سازمان حزبی جلب نماید..."[٨]

علامه سید اسمعیل بلخی راهم در تشکیل اتحادیه دخیل می‌دانند، چنانچه می‌خوانیم که: "در اثر ابتکار و اندیشه، برضد استبداد (جنبشی در عمل پیاده گردد) باثبات برسد. تاثیر سخنرانی و وعظ‌های علامه سیداسمعیل بلخی، در عمق ضمیر روشن محصلین باشعور و پراحساس مرکز پوهنتون کابل راه یافته و اتحادیۀ جنبش محصلین دایر و ایجاد گردیده بود که سرسلسله جنبانان اتحادیه مير علی‌احمد شامل بلبل اتحادیه محصلین را نام گرفته بود روحش شادباد (این فرزند شجاع و باشهامت را حفیظ الله امین خونخوار وآدم‌کش به‌قتل رسانیده است)"[٩]

بقول ازین نویسنده، مولوی خالمحمد خسته، غلام‌محمد غبار، دکتور عبدالرحمن محمودی، قاضی عبدالظاهر (استاد فقه در معارف)، محمدحیدر ژوبل، مير علی‌اصغر شعاع، سید محمدابراهیم عالمشاهی، محمدسرور جویا، عبدالباقی قایل‌زاده، از دوستان نزدیک و محمداسمعیل مبلغ، محمدحسین نهضت، محمدیوسف بینش (هر سه‌شان در حاکمیت تره‌کی - امین به‌شهادت رسیدند. ا. لمر) از پیروان علامه بلخی بودند.[١٠]

از فاکولته‌های، سیانس، حقوق و ادبیات هر یک چهار نماینده اصلی و ۴ علی‌البدل و صرف از فاکولته طب ده نماینده مجموعاً ٣۴ محصل نماینده آمدند. نمایندگان به ذوق و علاقه خودشان به کمیته‌های اداری، مالی، ادبی و سپورتی عضویت حاصل نمودند. هر کمیته رئیس و معاون و منشی‌های خویشرا انتخاب می‌نمود. بررسی تمام امور بدوش رئیس اتحادیه که از طرف مجمع عمومی انتخاب می‌شد قرار داشت.

اتحادیه دارای چهار کمیته بود، ادبی رئیس آن محترم حمایت‌الله اکرم، مالی به ریاست محترم محمداسحق عثمان، سپورتی محترم (...)، و انظباتی محترم ببرک کارمل.

اولین روسای اولین اتحادیه محصلین افغانستان، محترم محمدیونس سرخابی، بعداً شادروان محمدحیدر ژوبل و در آخر پوهاند محمدفاضل انتخاب شدند.

در ادامۀ ملاقاتها محصلین فیصله نمودند تا آقای سرخابی پیش‌نویس اساسنامۀ را آماده نموده به کمیتۀ پانزده نفری بسپارد که بعد از غور و تعدیلات به اسامبله عمومی ارائه گردد. در همین جلسات برای اولین بار نام "اتحادیه محصلین" در تاریخ تحصیلات عالی افغانستان انتخاب و گذاشته شد.

در ترتیب اساسنامه اشخاص عالم و دانشمند چون عبدالرحمن محمودی، غلام‌محمد غبار، مير محمدصدیق فرهنگ و دکتور عبدالحی عزیز همکاری نمودند.

پوهاند فاصل اساسنامۀ را حاوی اهداف ذیل نوشته‌اند:

    ١- حفظ حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت خاک افغانستان.
    ٢- تقویه بنیه مالی و اقتصادی و ورود اصلاحات اداری نظام در افغانستان.
    ٣- تعدیل نظام شاهی به جمهوریت انتخابی توسط کافۀ افغانستان.
    ۴- تامین عدالت اجتماعی، مساوات، رعایت حقوق فرد، فرد کشور، برادری و برابری.
    ۵- استحکام بنیان اتحاد ملی بین جمیع انباع افغانستان (پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره...).
    ٦- تعمیم علم و معرفت و سواد در کوه پایه‌ها و جمع کنج و کنار افغانی به‌صورت مجانی.
    ٧- تربیت کادر‌های علمی و مسلکی به‌سویه پوهنتون و بالاتر از آن در داخل و خارج کشور.
    ٨- بلندبردن سطح دانش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اتباع افغانستان از طریق مطبوعات و روابط جمعی و مجادله بر علیه انواع تبعیض، تامین فضای صمیمانه احترام متقابله بین فرد فرد افغان.
    ٩- بکار انداختن منابع طبیعی از قبیل انواع معادن افغانستان.
    ١٠- ماشینی ساختن نظام و سیستم زراعتی و منابع آبیاری و بلند بردن سطح تولیدات زراعت، باغداری و مال‌داری توسط تخمهای اصاح شده و نسلهای اصلاح شده.
    ١١- تمدید خطوط مواصلاتی در سرتاسر کشور.
    ١٢- انکشاف طب معالجوی و وقایوی در سرتاسر کشور و...[١١]

محمدحسن شرق نوشته: "بنابر فیصله اعضای اتحادیه محصلین فاکولته‌ها به نمایندگی از محصلین پوهنتون عریضه ترتیب و حضور شاه‌محمود خان صدراعظم تقدیم داشتند، او لطف کرده همه محصلین را در قصر گلخانه پذیرفته و بعد از گذشتن از صف محصلین، نماینده اتحادیه را با خود به اطاق کار خود بردند اینها عبارت بودند از میر علی‌احمد شامل‌زاده، محمداسحق عثمان، محمدعمر قندهاری، فقیرمحمد مهمند، محمدکریم نصرتی، محمدصابر کاضمی، عزت‌الله مجددی و نویسنده (حسن شرق)، آنهايی که بحضور صدراعظم بودند؛ سردار اسدالله خان وزیر داخله، عبدالهادی خان داوی رئیس شورای ملی، دکتور محمدانس رئیس پوهنتون"[١٢]

اما داکتر صاحب اکرم می‌نویسد که: داکتر انس خان رئیس پوهنتون در طبقۀ پائینی عمارت لابوراتوارهای فاکولتۀ سیانس که در باغ عمومی بود دفتر داشت. یقیناً به هدایت حکومت، مذکور مرامنامه مرتبه اتحادیه محصلین را با دو سه نفر از محصلین که یکی آن اینجانب بودم نزد خود طلبید. مباحثه با رئیس پوهنتون خیلی کوتاه بود، انس خان یک کاپی مرامنامه را با خود گرفت تا قرار گفتار خودش عمیقاً مطالعه نماید.اما راجع به نام اتحادیۀ محصلین رئیس پوهنتون اعتراض نموده و می‌گفت نام آن باید(انجمن محصلین) گذاشته شود که این نام مورد قبول ما محصلین قرار نگرفت. مدتی گذشت مرام نامه نه از طرف پوهنتون رد شد، نه قبول و نه تعدیل"[١٣]

پوهاند فاضل، دکتور داور و محمدابراهیم خان هم از رفتن به صدارت و معروضه قبولی به صدراعظم شاه‌محمود خان اطلاعی نداشتند و چیزی ننوشته‌اند.

از آنجا که اتحادیۀ قبل از تاسیس احزاب ملی، ندای خلق، جمعیت وطن و جراید آزاد آنوقت تشکیل شده بود، به استثنا نقش فراموش ناشدنی محمودی فقید و شادروان غبار، علامه اسمعیل بلخی منحیث رهنما و مشاور، تشیکل اتحادیه آزاد و مستقل از نظر احزاب سیاسی وقت می‌باشد. چون پوهنتون مرجع عالیترین مقام علمی و کدر کشوری است، باید پذیرفت که تلاش از هرجهت صورت گرفت تا اتحادیه به سمت آنها سوق داده شود اما اتحادیه نقش بیدارگر خود را ایفا نمود و بس.

نظر اکثریت را اساساً ایجاد نیروی فشار منورین کشور بر دولت تشکیل می‌داد، تا در آن تحولات لازم پدیدار گردد و رکود اختناق‌آمیز و جنایت‌بار سردار ‌هاشم خان صدراعظم شکسته شود، به‌همین دلیل نام اتحادیه در کوتاه‌ترین مدت بر زبانها می‌افتد و شهره آفاق می‌گردد، وطنداران نهایت علاقه‌مندی شان را بر فعالیتهای اتحادیه ابراز داشته در فعالیتهای کلتوری‌شان علاقه‌مندی خویشرا متبارز می‌ساختند.

ریاست پوهنتون کابل با دعوت منشی و مسئولین کمیته‌ها در محافل آن اداره شناخت غیرمستقیم خویش را از اتحادیه متبارز ساخت. کمیته ادبی بعد از تماسها با ریاست مطبوعات (وزارت مطبوعات وقت) سالون کول مکتب استقلال را بروزهای چهارشنبه جهت اجرای کنفرانسها و نمایشات خود عاریتی درخواست نمودند که پذیرفته شد. درین محافل نه تنها محصلین و متعلمین معارف بلکه روشنفکران و اهالی کابل هم شرکت می‌نمودند. در درامه‌ها، کنفرانسها، دکلمه اشعار آقایون مير علی‌احمد شامل زاده، عظیم طاهری، محسن طاهری، محمدعمر قندهاری، محمداسحق عثمان، عیسی خان، عبدالغفور پروانی، اثیر، حیدر نورس (داور)، نبی علی شفايی، ‌هاشمی، فضل‌الربی پژواک، اکبر نادم و دیگران شهرت خوبی کسب نمودند.

"اجتماعات بزرگ شده ميرفت، نام اتحادیه محصلین در شهر کابل به زبانها افتاده بود. آهسته آهسته در خطابه‌ها انتقادات محصلین از چوکات پوهنتون خارج گردید، اشعار تند و تیز بر علیه بی‌عدالتیهای جامعه با کف‌زدنها و قیل و قالها استقبال می‌شد. اجتماعات متانت خاصی پیدا کرد حکومت که تا حال تماشاچی بود خواست جلو این بیانیه‌ها و قیل و قالها را بگیرد. اولین چال خود را که تفرقه‌اندازی بود بکار برد...

کنفرانسهای اتحادیۀ محصلین از طرف مردم استقبال خوبی شد و به جرئت کنفرانس دهنده‌گان افزود. انتقادات و اعتراضات علیه حکومت در بیانیه‌ها و اشعار شدت اختیار کرد، یکی از اشعار اثیر بنام "موترهای شش گزه" و مقاله نبی‌علی شفائی تحت عنوان "قین و فانه" هرگز فراموشم نمی‌شود"[١۴]

"مبالغه نیست اگر بگویم که اتحادیه محصلین افغانستان محرک و بنیان‌گذار بسا جنبشها و نهضت سیاسی و دموکراسی در افغانستان بود. احزاب زیر پرده که همنوائی غیرمستقیم با اتحادیه نشان می‌دادند آهسته آهسته بروی صحنه برآمدند."[١۵]

چنانچه جورج آرنی ارزیابی می‌کند "محافظه‌کاران سنت‌گرای اسلامی هدف خوبی بود مگر در عین زمان خانواده شاهی نیز بگونه‌ای طنز خود را در میان نوشته‌ها دریافتند بعد از دو سال با فریادهای آزادی بیشتر و بوجود آوردن احزاب سیاسی، حوصله موسـسۀ‌های حاکم به سرآمد. اتحادیه محصلان بسته شد..."[١٦]

پوهاند فاضل می‌نویسد: "در فرصتی که محمدحیدر ژوبل بندی شد. منزلش تلاشی گردید. اسناد و مقالات اتحادیه به یغما برده شد. محصلان مجمع عمومی خود را دایر کرد و کاعذی که طرف آقای عبدالحق واله انشاء شده بود تصویب شد و بصدارت تفویض گردید. متن این کاغذ تا جائی که حافظه من کار می‌کند چنین بود:

    بمقام صدارت عظمی!

    ما چهار صد نفر محصل پوهنتون به آگاهی‌تان می‌رسانیم که محمدحیدر ژوبل منشی اتحادیه محصلان محبوس شده و مقالات و اسناد اتحادیه از منزلش ربوده شده است، خواهشمندیم تا بمقامات امنیتی هدایت فرمائید تا او را رها کنند و اسناد ما را اعاده نمایند. ورنه عکس‌العمل محصلان شدید خواهد شد..."[١٧]

به تعقیب این معروضه ٣٦ نماینده زندانی و تحقیق از آنها آغاز شد که تا ساعت ١٢ شب دوام داشت، بعداً به ضمانت دکتور محمدیوسف خان که معین اول معارف و سرپرست پوهنتون بودند زندانیان بشمول ژوبل آزاد شدند. اما حسن شرق ازین حادثه یادی نکرده.

از جمله فعالیتها یکی هم نمایش درامه‌ای است بنام "وحدت ملی" که نوشته پوهاند استاد فضل‌الربی پژواک و محترم ‌هاشمی می‌باشد. این نمایشنامه اتحاد و برادری و برابری اقوام مختلف کشور را تمثیل می‌نمود. اعضای کابینه نیز دعوت شده بودند. "نقشهای چون پشتون، تاجک، هزاره و اوزبک را عظیم صابر کاظمی، حیات‌الله امیرزاده، محمدسرور تاتا، قیوم موسوم به هزاره و دیگران خیلی ماهـرانه بازی می‌کردند" و تعهد و هم پیمانی آنها را ارائه می‌داشتند.

اینهم شعر نهایت پرمحتوای داکتر داور که برای امروز وطن هم نهایت با ارزش است بنام "وحدت ملی" از دیوان اشعارشان که شصت سال قبل سروده شده و مرحوم محمداکبر نادم آن را در نقش یک پیر مرد با آواز جذابش در درامه "وحدت ملی" بخوانش گرفـته بودند چنین می‌باشد:

افغـان بیـا ببین که چــیها در دیـار توســــت
بدبختی و تفـاق و دورنگی شــعار توســـت
امریکه ببین چه سـاخت زچندین گروه خلق
ایجــاد همچـو ملـت واحــد به کار توســــت
تفـریق نام بهر شناخــت اســت هوش کن
ای مردم هــزاره که پشـــتون برار توســـت
ای زید و بکـر و کلبی و مقصـود گم شـوی
بدبختــی و فـلاکــت مــا ابــــتکار توســــت
ای نا خـــدا بــرای خــدا هـوشـــیـار بــاش
کاین کشــتی قـضـا زده در اختیـار توســت
هــر خائیـنی که نیـســـت وفادار ممـــلکت
شيرین وطن بدانکه سـرش باب دارتوسـت
ای صــاحب غــنــا ز تـــرحـــم نــظــــر نمـــا
فصــل شــتا رســید و گــدا انتــظار توسـت
ای بلهوس به شــیشه دلها مزن توســنگ
کاین شــیشه مظهر کرم کــردگار توســـت
نـورس به نوجــوانان وطن این ســـخن بگــو
چشـــم امیـــد وطـــن از بهــــار تــوســـت

پوهاند فاضل نوشتند که شادروان اکبر نادم در حالی که بجانب ارگ اشاره می‌نمود بیت ذیل را از یک "نبشته مطول" هم خواندند:

    حامی دمکرات گشته ارسطوکرات بر رمۀ مظلوم گرگ کجا داده حساب

این درامه تماشاچیان آگاه را بوجد آورده و ارسطوکراتان را سخت تکان داد. دکتور حسن شرق می‌نویسد: "اما درامه اخیر که نویسنده آن فضل‌الربی پژواک بود تمثیل آن اتحادیه را شدیداً مواجه به عکس‌العمل حکومت خصوصاً شخص صدراعظم نمود." وی می‌نویسد که، بعد از نمایش درامۀ وحدت ملی تمام کسانی که درامه را تمثیل و نوشته بودند زندانی شدند، و از همین زمان به بعد دو دسته‌گی در اتحادیه بروز نمود. عده‌ئی طرفدار نرمش با دولت بودند، و "اکثریت" محصلین خواهان آزادی بدون قید و شرط زندانیان شدند.

"اطلاع حبس محصلین جرقه دیگری بود که به احساسات جوانان محصل و متعلم‌زده شده بود مظاهرات شدت کرده و یکتعداد زیاد محصل و متعلم و تماشاگر به کول مکتب استقلال جمع و می‌خواستند دسته جمعی بصدارت بروند. گفتارهای ضددولتی شدیدتر بی‌مسئولیت‌تر و تشویق تماشاچیان بحد انفجار رسیده بود... تعداداین اشخاص در اخیر روز بچندین هزار نفر رسیده بود... "بوساطت عبدالاحمد خان معین معارف و بابه‌جان خان سریاور" محصلین راضی گردیدند که چند نفر نماینده خود را نزد صدراعظم برای بار دوم بفرستند. نمایندگان عبارت بودند از میر علی‌احمد شامل‌زاده، محمدعظیم صابری، فقیرمحمد مهمند، محمدکریم نصرتی، عبدالواحد، عبدالغنی، نویسنده (حسن شرق) و چند محصل دیگر"[١٨]

حمایت‌الله خان اکرم می‌نویسند: "در عقب دروازۀ صدراعظم در انتظار ماندیم، چند دقیقه طول نکشید که بما اجازۀ دخول دادند. شاه‌محمود خان در کنج راست اطاق نزدیک کلکین پشت ميز کارش نشسته بود، کرتی سفید پوشیده بود. اسدالله خان سفیر ترکیه وقت، عبدالاحمد خان معین دوم معارف، سریاور و یکی دو نفر دیگر آنجا به پا ایستاده بودند. سریاور گروپ ما را در دو متری ميز صدراعظم پهلویهم قطار ایستاده کرد. شاه‌محمودخان چهرتاً آرام بنظر می‌رسید و سلام گروپ ما را با دو دست کفها باهم وصل شده مانند هندوستانی‌ها و اشارۀ سر جواب داد... یکی دو نفر از محصلین که یکی آن شامل‌زاده بود در گفتار شامل شدند و چنین فضا تولید شده بود که گویا صدراعظم می‌خواهد ما را از نزدیک ببیند و نصیحت کند، هیچ نوع تهدید و یا منع از کار بما گفته نشد. من مطمئن شدم که آمدن ما نزد صدراعظم نظریۀ خوبی بوده است. گفتنی‌ها ادامه داشت ناگهان آواز غالمغال یکنفر از بیرون دروازه شنیده شد که با دروازه‌بان مجادله دارد لحظۀ بعد دروازه به شدت باز شد و یکنفر با پاچه‌های برزده و نفسک زنان خود را داخل اطاق انداخت و متصلاً می‌گفت: گلوله، گلوله، گلوله... این نفر سردار آغا "سردار فاروق سراج پسر امیر حبیب‌الله خان رئیس تربیت بدنی دوران سلطنت مرحوم ظاهرخان. احسان لمر" بود که هر دو پاچه‌های پتلون‌اش را بدستها بالا گرفته و این چنین بسخن آغاز نمود مردم آمده‌اند، عسکرها دروازۀ سیمی را بند کرده‌اند، نمی‌دانم مردم چه می‌خواهند، من خود را از اینجا از راه اوموری (آب موری) رسانیده‌ام ببینید پاچه‌هایم گل‌آلود شده، زود شوید زود شوید...

فضای مجلس تغیر کرد. همه حیران شدند. صدراعظم بعد از ادای چند کلمه که من آن را نفهمیدم به سریاور امر کرد که اینها را بندی کنید، مطلب از اینها ما محصلین بودیم، نمی‌دانم کدام شخص مداخله نمود از صدراعظم خواهش نمود که بهتراست موضوع معلوم گردد شایداین پیشنهاد را اسدالله خان نموده باشد صدراعظم پیشنهاد را قبول کرد و گفت یک نفر برود ببیند چه گپ است؟ ... دیدم که حقیقتاً عدۀ زیاد محصلین آنطرف دروازۀ سیمی راه فرعی صدارت اجتماع نموده و آوازها می‌کشند، ... من خلاصه مجلس را به آنها گفتم و مطمئن گردیده متفرق شدند..."[١٩]

اما آنچه در رسالۀ "کرباس پوشان برهنه پا" نوشته شده که از بین همه محصلین سپهسالار شاه‌محمود خان گفته باشد دو نفر را نمی‌بخشد، یکی یونس سرخابی و دومی حسن شرق، و بعد پیش آمده و روی آقای شرق را بوسیده و او راهم عفو نموده باشد، اعضای اتحادیه که در آن اجتماع بودند اطلاع ندارند.

پوهاند صاحب فاضل بعد از نمایش درامۀ "وحدت ملی" از حادثه دیگری یاد می‌نمایند که دو مقاله شدیداللحن که حملات مستقیم بدولت داشت با اینکه کمیته ادبی آنرا اصلاح نموده بود ولی مقاله‌نویسان خلاف نورم اتحادیه مقالات اصلی خود را قرائت نمودند و اصلاحات را در نظر نگرفتند، در نتیجه محصلین از پوهنتون اخراج و اتحادیه در دفاع از آنها عاجز بود.

برای تدافی این نوع رویدادها فیصله به عمل آمد که ملاقاتهای با وزیر معارف، وکلای شهر کابل در شورایملی، و سناتوران صورت گیرد. در قدم نخست با فیض‌محمد خان ذکریا وزیر معارف در منزلش دیداری به عمل آمد که چهار ساعت دوام نمود و وزیر به ایشان مشوره داد که: "خوب است شما تشکل نمائید و هر صلاحیت مسولیت دارد، حداعتدال را رعایت کنید و از دست ندهید، مگر متاسفانه طوری که می‌شنویم شما که سرستیج برای ایراد بیانیه بر می‌ایستید آنگاه چشم تان را بسته می‌کنید و حتی چشم، عقل و بصیرت‌تان هم بسته می‌شود و (دهن باز می‌کنید)چه نیست که نمی‌گوئید و عفت کلام را رعایت نمی‌کنید من منحیث یک پدر و یک معلم بشما توصیه می‌کنم دوراندیش و هوشیار باشید و عاقبت کار را بسنجید و حد اعتدال و عفت کلام را نگهدارید"[٢٠]

دکتور عاصم اکرم (پسر شادروان داکتر اکرم خان وزیر معارف) از دو آوازه‌های مختلف در رابطه به استعفای وزیر معارف در جولای ١٩۵٠ را یادآور می‌شود که یکی چنین می‌باشد: "گویا در مجلسی که فیض‌محمد خان با نمایندگان اتحادیه محصلین دایر کرده بود، بعضی از محصلین نصیحتهای او را گوش نکرده حتی جسماً او را تهدید نموده بودند. در راپور لیویس دریفوس (Louis Dreyfus) سفیر امریکا در کابل تحریر کرده است او هم در مورد تاثر فیض‌محمد خان اشاره می‌نماید و می‌نویسد در موقع ملاقات با سفیر امریکا فیض‌محمد خان گفته بود از موجودیت یک اتحادیه محصلین و اینکه آن انجمن را از حد زیاد سیاسی ساخته‌اند خیلی تاسف خود را نشان داد... گفته بود: «باید حد خود را بفهمند»"[٢١]

در سنبله ١٣٢٩ در مراسم جشن استقلال با وزیر معارف در تماس شدند تا اتحادیه کمپ مستقل داشته باشد گرچند در شروع وزیر قناعت نمی‌کرد و گفته بود که شما دو کمپ یک کلوپ دارید یعنی کمپ معارف و پوهنتون و هم کلوپ معارف، ولی در اثر اصرار محصلین در کنار کمپ پوهنتون برای اتحادیه جای دیگر تعین شد و لوحۀ "اتحادیه محصلان" با خط جلی بر فراز آن نصب گردید. وزیر معارف تمامی اثاثیه دفتر خود را با یک مشت پول بدسترس جوانان گذاشت.

قبلاً خواندیم که "سهم داکتر محمودی در بوجودآوردن اتحادیۀ محصلین بزرگ بوده" در اواخر ميزان ١٣٢٩ شادروان محمودی وکیل شهر کابل در شورایملی در کنفرانس چهارشنبه‌های اتحادیه شرکت نموده در مورد انتخاب اشتباه‌آمیز پروژه وادی هیرمند، صورت و ترتیب قرارداد با اسناد و دلایل صحبت نمود. و بدینگونه آخرین روزهای پایانی عمر اتحادیه فرا می‌رسد. هفته مابعد کول مکتب استقلال از طرف پلیس امنیتی اشغال و دخول همه در آنجا ممنوع بود.

روز چهارشنبه ١٨ عقرب ١٣٢٩ مطابق ٩ نومبر ١٩۵٠ با اخراج و زندانی شدن چندتن از محصلین عضو فعال اتحادیه از جانب ریاست پوهنتون غیرقانونی اعلان و منحل شد، بقول از پوهاند فاضل خان اتحادیه "نه ماه یا در حقیقت هشت ماه و بیست و چند روز دوام کرد و بعد از آن اختناق کامل حکمفرما شد." هفت محصل از پوهنتون طرد شدند که عبارت بودند از: محترمین غلام‌حیدر نورس (داور)، مير علی‌احمد شامل‌زاده، عبدالحبیب صافی، محمدمحسن طاهری (برای دایم)، عبدالعظیم طاهری، محمداختر برکی و علی‌اکبر شهرستانی (برای یکسال). پوهاند فاضل به ضمانت استاد فقید دکتور مير نجم‌الدین انصاری رئیس فاکولتۀ ادبیات و استاد خلیلی بدرس خود دوام داد، زنده یاد یونس سرخابی از مکتب اخراج و تبعید شد، (محقق، نویسنده و رومان‌نویس همیشه جاودان دکتور اکرم عثمان داستان این تبعید را با قلمرسای‌شان برشته تحریر درآورده‌اند، بنام تبعیدی، که در اخیر این نبشته توجه تان را به آن جلب می‌نمایم) آقایون شامل‌زاده، صافی و شهرستانی و ببرک کارمل بعداً برای مدتی زندانی گردیدند. دکتور حمایت‌الله خان در حالی که هرگز از محصلین بخش اردو نبودند جزائی بحیث معلم بیولوجی به مکتب حربی فرستاده شدند." در ح.ش. یکی دو ماه نگئشته بود بنابر تقاضای زیاد دوستان که "چرا اتحادیه محصلین ازبین رفت" مقالۀ نوشتم و به جریدۀ ملی "انگار" جهت نشر بردم... مقاله در صفحۀ دوم در ستون سوم و چهارم بنام اینجانب نشر شد می‌گویند یکعده نسخه از نسخه‌های آن بفروش رسیده بود که پولیسها رسیده و جریده را مصادره نمودند... در ح.ش. روز چهارم تولیمشر سید عمادالدین مدیر تدریسات بمن گفت که باید نزد مدیر ذاتیه کندکمشر حاجی علی‌احمد بروم... همین که در اتاق قوماندان (سید رسول خان عسکرزوی.ا.لمر) داخل شدم نامبرده... به من حمله کرد که حرکات و گفتار‌های او قابل تذکار نیست..." مدتی بعد به وزیر داخله داود خان او را احضار نمود که مانند مجرمین در گادی سیاه و همراهی قوماندان مکتب رسول خان به آنجا برده می‌شوند "داود خان سر کلام را آغاز نمود از خدمات نادرخان تا خودش بمن صفت کرد" گاهی چهره خود را خوش و گاهی هم عصبانی می‌گرفت حتی یکبار باعصبانیت بمن خطاب کرد و گفت اگر کسی بر علیه خدمات اعلیحضرت شهید قدعلم کند ما او را با نیزه شگاف می‌کنیم...داود خان از من هیچ چیز پرسان نکرد، مجلس ما مونولوگ بود حتی نصیحت هم نکرد، این گفتارهای داودخان تقریباً نیم ساعت را در برگرفت... به رسول خان امر کرد این نفر را به تو می‌سپارم.

پوره شش سال آنجا ماندم. شش سال در تشویش و خوف و تحت مراقبت دائمی، حتی در صنف هنگام تدریس نیز از نظر دور نبودم، چنانچه روزی در مضمون جیولوجی برای شاگردان یکی از صنوف دهم راجع به پترول تشریحات می‌دادم، شاگردی از من پرسید که چرا پترول افغانستان استخراج نمی‌شود، من شروع کردم چیزی بگویم، دروازه صنف بدون اجازه باز شد و ضابط نوکریوال دهلیز سرش را داخل صنف کرد و بمن خطاب کرد، معلم صاحب تشریحات شما خارج موضوع است. من و شاگردان همه حیران شدیم."[٢٢]

"یکی از محصلین عصیانگر که برضد نظام و حکومت عصیان نموده بود، او در زمانی که متعلم مکتب بیطاریه اردو بود به وزیر دفاع و برادر سردار هاشم خان صدراعظم، و کاکای پادشاه وقت عریضه نوشت که: "معاش سگ وان و مصارف سگ را برایم بدهید من در وقت شکار مرغابی‌ها را از سگ کرده خوبتر و زودتر از آب بیرون می‌آورم..." و احمدعلی خان لودین رئیس اردو امر لت و کوب او را داد اما فـردا با دستۀ گل نرگس عـیادتش آمد و پهلوی چپرکتش بپا ایستاد!!؟ و گفت: "در زندگی خوشبخت و در قبر آرام خواهم بود اگر مرا ببخشی"!!!، در عقرب ١٣٢٨ آقای حسن شرق محصل بی‌واسطه و بی‌بضاعت فاکولته طب کابل در اجتماع بزرگی که بعلاوه از سردار فیض محمد ذکریا وزیر معارف، چند وزیر دیگر، رئیس پوهنتون و روسای تمام فاکولته‌ها بشمول محصلین حاضر بودند از عقب ميز خطابه سردار ذکریا را مخاطب ساخته می‌گوید: "جلالتمآب متاسفانه معلومات شما بی‌نهایت ناقص است... شما سالها در پشت ميزهای سفارتها و وزارتهای که خود شما انتخاب کرده‌اید دور از تماس با مردم و درک آرزو و امیدهای آنها به یک حلقه‌ای محدود آنهم از وابستگان خویش بسر برده‌اید... دعا کنید آنانی که مانند شما به ستمگری خوی گرفته‌اند نیست و نابود گردند..." ولی کسی حق نداشت که او را چیزی بگوید و همیشه مصئون بود. در حالی که دها شخصیت واقعاً ملی مثل محمودی، غبار، سرورجویا، اسمعیل بلخی، محمدرسول پشتون فتح محمد میرزاد، براتعلی تاج و... و... در زندانهای کوته قلفی بودند. با آنهم در جلسه مجلس وزرا فیصله می‌شود که: "چون محبوسین خاطر والاحضرت صدراعظم را رنجانیده‌اند، آنقدر در محبس بمانند تا رضایت والاحضرت حاصل شود![٢٣]

هموطن عزیز و قدرمند! بیائید چند لحظۀ سر به گریبان نموده باخلوص نیت و وجدان صیقل شده، خود فکر نمائیم:

    شاه‌محمد ولیخان دروازی و عبدالرحمن لودین، جنرال پنین بیگ و صدهای دیگر واقعاً خائن و سزاوار اعدام بودند؟

    آیا گناه محی‌الدین انیس چه بود تا در زندان بمیرد؟

    آیا گناه زنان، دختران و اطفال خانواده چرخی چه بود که بیش از ١۴ سال در زندان ماندند؟

    ۴٢۵٠ زندانی سیاسی در دهمزنگ همه گناه‌کار و خائن بودند؟

    آنانی که بنام خیانت و کودتا به کمک خارجی با علامه سید اسمعیل بلخی یا عبدالملک عبدالرحیم‌زی زندانی شدند واقعاً سندی از ایشان دولت وقت داشت؟ اگر بود چرا همه نشر و ایشان محکمه نشدند؟

    سردار محمدرحیم شیون به ملت و مردمش خیانت می‌کرد که تمام عمر را در تبعید بسر برد؟

    محمدهاشم ميوندوال، جنرال خان‌محمد مرستیال، ماما زرغون شاه، محمدعارف تاجر و دیگران چه شد اسناد کودتای‌شان؟ اگر کودتا خیانت ملی است داودخان خودش چرا این کار را نمود؟ و صد‌ها چرای دیگر.

دکتور حسن شرق متعلمی که از لیسه حربی آمده بود در سال ١٣٣٢ مدیر قلم‌مخصوص صدراعظم محمدداود خان مقرر شدند.

بتاریخ ٦ سپتمبر ١٩۵٣ شاه‌محمود خان صدراعظم به‌علت عنعنوی خرابی صحت مستعفی اعلان شد. و سردار محمدداود خان دهه صدارت خویش را شروع نمود.

سید جمال‌الدین افغان نظرداشـت که: اگر مردم آگاهانه دموکراسی و نظام مردمی خود را تشکیل ندهـند و بالائیها آنرا برایشان تحفه دهند زمانی که نخواهند آنرا دوباره از ایشان می‌گیرند.

واقعیت این طرح سید را در سالهای (١٩۴٦-۵٣) در کشور خود در دور حکومت سردار شاه‌محمود خان ملاحظه نمودیم که دولت یک سلسله آزادیها بشمول انتخابات بلدیه‌ها، پارلمان، تشکـیل احزاب و اجتماعات را داد و مگر در پهـلوی آن از داخل دربار (‌هاشـمخان صدراعظم قبلی، سردار داود خان وزیر دفاع و داخله و سرادر نعـیم خان برادرزاده‌های صدراعظم) به کمک عمال‌شان با دسیسه‌ها و توطعه‌های گونه گونه در جهت ناکامـی و سرکوب آن تلاش نمودند. چنانچه عین عمل را در دهه اخیر سلطنت هم انجام دادند و چون مردم آگاهانه آماده دموکراسی نبودند بعـد از کوتاه مدتی دولتمداران اعطای شانرا واپس گرفـتند. سیـد در رابطه پذیرش آگاهانۀ دموکراسـی گفته بود:

    "نيروی پارلمانی اگر از متن و بطن خود ملت نشأت نکند، مفهومی ندارد. هـر پارلمانی که در اثر فرمان امير و يا رئيس و يا هم نيروی خارجی روی کار آمده باشد بايد يقین داشته باشد که بقا و استمراریتش رهن ارادهً همان نيرو است".

    "قدرت پارلمانی برای هـیچ ملتی نمی‌تواند ارزش حقیقی پیدا کند مگر هنگامی که از درون خود ملت برخاسته باشد و تشکیل هر پارلمان که به امر پادشاه یا امیر و یا قدرت خارجی که فـرمان و محرک اوسـت صورت گیرد، بی‌پایه خواهـد بود و به اراده شخصی تشکیل دهنده آن بستگی پیدا می‌کـند. باید کار را از عقول و نفوس آغاز کرد و در درجه دوم به حکومت پرداخت."

    "قانون اساسی و حکومت پارلمانی مفید نخواهـد بود مگر اینکه از دل ملت جوشیده باشد".

متاسفانه تاریخ دو قرن اخیر کشور ما مملو از حوادثی نهایت ناگوار توطئه و دسیسه بازیها بین برادر اندرها و هم جاه‌طلبیها و قدرت طلبی و خودخواهی‌های آنهاست، ولی آنزمان چنین فجایع در بسا جاه‌ها دیده می‌شد، ولی در نیم قرن خانواده نادرخان با وجودی که جهان تغیر فاحش نموده و کشور ما به رهبری دلسوز و با مسئولیت ضرورت داشت اما خانوادۀ حاکم هنوز(همان آش را در همان کاسه می‌خوردند) چنانچه آقای کشککی نوشته "چنین برمی‌آمد که پادشاه سعی داشت اختلافات را ميان اعضای خانواده‌اش حل و فصل کند ولی او میان دو سنگ آسیا (محمدداود و برادرش محمدنعیم در یکطرف و شاه‌ولی و عبدالولی در طرف دیگر گیر آمده بود"[٢۴].

مرحوم دکتور یوسف خان صدراعظم چگونگی قبولی صدارت را چنین گـفتند که: "به شاه گـفتم اگر صدارت را بمن می‌دهید... لذا من صلاحیت کامل صدارت را می‌خواهم تا بتوانم کار کنم، نه اینکه صدراعظم بنام باشم لذا وزیر من را شما مقرر نکنید، از فامیل‌تان کسی اعمال نفوذ نکند..."[٢۵]

آخرین صدراعظم دوره سلطنت محمدموسی شفیق هم از این اخلال در امور دولتی شکایت داشت زیرا همه افراد خانواده بخصوص شاه‌ولیخان و پسرش جنرال عبدالولی مامورین عالرتبه را می‌پذیرفتند و در امور مداخلات داشتند" او سعی کرد، جلو نفوذ و مداخله خاندان سلطنتی را در امور حکومت بگیرد...

صدراعظم محمدهاشم ميوندوال نیز ازین حالت بستوه آمده بود او باری بعد از استعفایش از مقام صدارت شکایت‌کنان گفت که حتی نام آن اعضای خاندان سلطنتی که هنوز در قنداق‌اند باید در خبر، پیشتر از نام صدراعظم که مسئولیتها و کارهای مهم را انجام می‌دهد جا داده شود."[٢٦]

بار دوم در سالهای [دهه دمکراسی] اتحادیه محصلین در کابل بعضی از ولایات کشور تشکیل شد. اما این بار کاملاً تحت تاثیر و خط سیاسی احزاب و سازمانهای سیاسی آن زمان قرار داشت. شادروان استاد ذبیح‌الله عصمتی رئیس آن اتحادیه بود.


پایان


پی‌‌نوشت‌ها


[*]- حزب دموکراتیک ملی "کلوپ ملی" توسط اراکین دولت در سال ١٩۵٠ م تشکیل شد. موسسین این حزب عبارتند از: عبدالمجید خان زابلی وزیر مالیه، سردار محمدداود وزیر دفاع، سردار فیض‌محمد ذکریا وزیر معارف، علی‌محمد خان معاون صدارت، غلام‌فاروق خان عثمان و... مصارف آن حزب توسط آقای زابلی تادیه می‌شد. منشی آن داکتر عبدالقیوم خان (برادر مرحوم داکتر ظاهر صدراعظم) بود.

"عبدالمجید زابلی در میان برخی از مجامع و حلقه‌های روشنفکری و سیاسی افغانستان آدم مشکوک و بسیار نزدیک به مسکو و روسها پنداشته شده است. شایعه‌ای از روابط او با سازمان اطلاعاتی شوروی (کی.جی. بی) در گذشته وجود داشت. نگاشته شدن نام عبدالمجید زابلی در پاسپورت پسرش با اسم خانوادگی "حکیم‌اف" که از سفارت افغانستان در مسکو اخذ شده است، روابط موصوف را با روسها و مسکو پرسش برانگیز می‌سازد"[٢٧]

نورمحمدتره‌کی در بمبئی بحیث کاتب شرکت پشتون آقای زابلی کار می‌نمود تا سال تشکیل حزب دمکراتیک خلق زیر حمایت ایشان قرار داشت... بعد از هفت ثور هم آقای زابلی بخشی از سرمایۀ‌شان را بدولت وقت اعانه دادند.
[۱]- جورج آرنی، افغانستان در گذرگاه کشورگشایان، مترجمان پوهاند سید محمدیوسف علمی و پوهاند حبیب‌الرحمن ‌هاله، پيشاور: ١٣٧٦.
[۲]- غلام‌محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ورجینیا امریکا: جون ١٩٩٩، جلد دوم، صفخه ٢٦١.
[۳]- دکتور حمایت‌الله اکرم، یادداشتی از خاطرات ایشان که بمن ارسال نمودند.
[۴]- پوهاند محمدفاضل یادداشتی از خاطرات ایشان که بمن ارسال نمودند.
[۵]- شادروان غبار همان صفحه.
[۶]- دوکتور حسين بهروز، آزاده‌ای بر بلندای معرفت و شجاعت، سایت انترنت و هم دکتور اکرم عثمان سایت انترنتی زندگی.
[٧]- غلام‌دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق، ص ١٢٦.
[۸]- دکتور محمدحیدر داور، یادداشتی از خاطرات ایشان که بمن ارسال نمودند.
[۹]- مير اسمعیل مسرور نجیمی، اندیشه‌های سیاسی و روشننگری شادروان علامه سید اسمعیل بلخ، کابل ناتهـ، شماره ٣۵ سال دوم ميزان ١٣٨۵ ش، سپمبر ٢٠٠٦ ع.
[١٠]- عین مآخذ.
[١١]- پوهاند فاضل خان.
[١٢]- دکتور محمدحسن شرق، کرباس پوشان برهنه پا، صفحه ۴۵.
[١۳]- دکتور صاحب اکرم.
[١۴]- عین مآخذ.
[١۵]- داکتر صاحب داور.
[١۶]- ج. آرنی.
[١٧]- پوهاند فاضل.
[١٨]- دکتور شرق، ص ۴٨.
[١٩]- داکتر صاحب اکرم.
[٢٠]- پوهاند فاضل.
[٢١]- دکتور عاصم اکرم، نگاهی به شخصیت نظریات و سیاستهای سردار محمدداود، انشارات ميزان ١٣٨٠، ص ٨۵ .
[٢٢]- دکتور حمایت‌الله خان.
[٢۳]- غبار، ص ٢۵٣.
[٢۴]- صباح‌الدین کشککی، دهه قانون اساسی غفلت‌زدگی افغانها و فرصت‌طلبی روسها، پيشاور: سبا کتابخانه، ١٣٧۵، ص ١۵.
[٢۵]- غلام‌حضرت کوشان، افغانستان در مسیر سده بیست، افغان امریکن ایسوسیشن، ١٩٩٩، ص ١٦۵.
[٢۶]- کشککی، صفحه ١٩
[٢٧]- محمداکرام اندیشمند، نورمحمد تره‌کی، نخستین زمام‌دار حاکمیتِ کودتای ثور ١٣۵٧، سایت خاوران، سه‌شنبه، ۸ ارديبهشت ۱۳۸۸.


جُستارهای وابسته


سازمان‌های سياسی و اجتماعی افغانستان
اتحادیه محصلین افغانستان


منابع


احسان لمر، ٦٠ سالگی اولین اتحادیه محصلین افغانستان (خزان ١٣٢٨-اکتبر ١٩۴٩)، سايت اينترنتی خاوران