جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

نيـچه، فـريدريش ویلهلم

از: مهديزاده کابلی

فـريدريش ویلهلم نيـچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche) (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ میلادی - درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰ میلادی)، فیلسوف بزرگ و مشهور آلمانی که از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفه‌ٔ امروزی بر مبنای پرسش‌های بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق، بوده‌ است.

نوشته‌های نيچه در نهایت ژرفی و ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گویی‌ها می‌نامید، نوع سبک تازه در زبان آلمانی محسوب می‌شود.[۱]

نیچه را زمانی، در انگليس و امريکا، ناقد محافظه‌کار فرهنگ می‌شمردند و زمانی مرجع موثق نظريه‌پردازان درباری آيين نازی و زمانی پهلوان تفکر بی‌باک به شيوه‌ی سقراط و امروز او را پدر و بانی پُست‌مدرنيسم و ناقد بنيادبرانداز مفروضات اخلاقی و مابعدطبيعی و زيربنايی سنّت غربی و شخصيتی پُرنفوذ در پرداخت سياست هويت و تفاوت و خودسازی می‌انگارند. امروز، هم کسانی که به پُست‌مدرنيسم حمله می‌کنند و هم کسانی که از آن دفاع می‌کنند، معتقدند که بايد آثار نيچه را خواند[*]


زندگينامه

فـريدريش ویلهلم نيـچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. این روز مقارن بود با روز تولد فردریش ویلهلم چهارم که پادشاه وقت پروس بود. به یمن این مقارنت، پدر این کودک، که سالها معلم اعضای خاندان سلطنت بود، نام فرزند خود را فردریش ویلهلم گذاشت. نام خانوادگی او نیچه بود. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتابهایش گفته:

    "این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود."

پدر فردریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا می‌آورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه‌اش زندگی کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.

او پس از پایان تحصیلاتش در مدرسهٔ پفورتا در دانشگاه بُن به تحصیل در رشته الهیات پرداخت. در عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به مسیحیت) رها می‌کند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان "آنارشیست" می‌نویسد:

    "در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته‌است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد."

در ۱۷ اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیگ می‌شود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه‌شناسی بپردازد.او در دانشگاه لایپزیک به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و پنداره و تصور را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری می‌کند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی‌خبر بود، به‌زودی به دوستانش اعلام می‌کند که او یک "شوپنهاوری" شده ‌است.

در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده ‌شد، در سربازخانه به‌عنوان یک سوار کار ماهر شناخته می‌شود:

    "در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!"

در ماه مارس ۱۸۶۸ بدلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه به‌عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.

نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی در سال ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹ بمدت ده سال) به استادی کرسی واژه‌شناسی Philology کلاسیک در دانشگاه بازل و به‌عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب می‌شود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت می‌کند.او در این دوران آشنایی نزدیکی با "جاکوب برک هارت" نویسنده کتاب "تمدن رنسانس در ایتالیا" داشت. او مرید و طرفدار آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیک داشت. وی بعدها گوشهٔ انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.

او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی "واگنر" نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب "مینوتار پیر" می‌خواند. برتراند راسل در "تاریخ فلسفه غرب" در مورد نیچه می‌گوید:

    "ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانه‌ای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم می‌داند."

با رسیدن به اواخر دهه ۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود. در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی "پروسی" خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی‌سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی می‌کرد بخش عمده‌ای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به‌زعم او "در تمام دوران" امکان ظهور دارد احترام فراوان می‌گذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.

"لو آندره سالومه" دختر باهوش و خوش طینت یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک‌ترین عشق نیچه بدل شد. او می‌گوید:

    "من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد" و "از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم."

اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد. فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی‌اش، ده سال پایان عمرش را در جنون محض به‌سرد برد و چه غم‌انگیز است در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ رو به رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به‌چشم خود ببیند.

سرانجام در سال ۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن مسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ طولانی بیماری به اثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.[٢]

اندیشه‌های نیچه

در تاریخ تفکر جهان بی‌تردید از هر منظری که به شناخت و بررسـی اندیشـه و حیات متفکرین پرداخته شود نیچه اندیشـمندی بی‌بدیل و اسـتثنایی جلوه خواهد کـرد.[۳]

نیچه در کتابش "فراسوی نیک و بد" مطرح می‌کند که باید از دگم‌گرایی‌ها در اندیشه فلسفی دوری کرد. او حقیقت‌گرایی مطلق افلاطون را زیر سئوال می‌برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می‌داند. وی می‌گوید که برای بشر بنیادی‌تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین‌ها همگی به دنبال ارزش‌گذاری مفاهیم متضاد بوده‌اند. نیچه می‌گوید که باید در تضادهای دوگانه شک کرد. نیز می‌گوید از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. اگر چه نیچه مطرح می‌کند که چه بسا این ارزش گذاری‌ها اشتباه و ظاهربینانه است. از نظر وی نادرسـتی یک حکم باعث نمی‌شـود که آن حکم را رد کنیم. او احکام نادرسـت را برای زندگی بشـری ضـروری می‌انگارد و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی می‌داند. از نظـر او فلسـفه فراسـوی نیـک و بد ضـروری سـت.[۴]

و پاره‌ای ديگر از باورهای نيچه چنين است:

  • هزار تلاش انسان به اندازه یک تقدیر کارساز نیست.
  • تکبر زائیده قدرت مادی است و تواضع زاییده ضعف معنوی.
  • زمستان بدون بهار قلب عاشق شکست خورده است.
  • در دنیا زندگیهای پر تلخی و مرارتی هم هستند که مرگ برای صاحبانشان سعادت است.
  • زیبایی غیر از اینکه نعمت خداست. دام شیطان نیز هست.
  • باید دنبال شادی‌ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می‌کنند.

آثار

  • تولد تراژدی
  • انسانی بیش از حد انسانی
  • آواره و سایه‌اش
  • سپیده‌دم
  • حکمت شادان
  • فراسوی نیک و بد
  • تبارشناسی اخلاق
  • شامگاه بُتان
  • چنین گفت زرتشت
  • دَجّال
  • اینک انسان (به لاتین: Ecce Homo)
  • ارادهٔ معطوف به قدرت

آثار نیچه در زمان حیاتش و پس از آن تأثیرات بسیار جدی بر جنبشهای فلسفی، ادبی، فرهنگی و سیاسی قرن بیستم گذاشت. آثار مکتوب و منتشر شده نیچه نشان می‌دهد که حیات خلاق او بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۸۸۸ بوده ‌است. نیچه، شوریده سری است که در شوریدگی و آفرینشگری‌اش بی‌مانند است. خطا نیست، اگر گفته شود نیچه چونان سقراط به زایش و زایندگی اشتیاق وافر داشت، چون نیچه بیش از آن که به تولید اندیشه یا ایده‌پردازی دست یازد، در پی آن بود که اندیشیدن را مورد توجه قرار دهد. از این روست که اگر فلسفه از نگاه نیچه تعریف شود چیزی نخواهد بود مگر این که "فلسفه عبارت است از آفریدن ارزشهای نو". نگاه نیچه به هرچه هست، تازه‌است. قضاوتی که او درباره جهان می‌کند و آن را به پرسش می‌گیرد، داوری متفاوتی است وی می‌گوید:

    "جهان چیزی جز آنچه هست نیست، و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست"؛ به دیگر سخن، جهانی در پساپشت این جهان وجود ندارد.

یک وجه بنیادی کار نیچه نقد فرهنگ است. نقد فرهنگ شرح و پرده برداشتن از آموزه‌های اخلاقی، ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است و نقد فلسفی فرهنگ، حمله یا دفاعی در برابر باورهای یک یا چند اجتماع است. نیچه به انحطاط فرهنگی عصر خود نظر داشته‌ است و نمود انحطاط فرهنگی را بی‌ارزش شدن برترین ارزشها می‌داند. او چنین نمودی از انحطاط فرهنگی را نهیلیسم می‌نامد. نیچه در کتاب "دانش شاد"، "حکمت شادان"، چگونگی انحطاط فرهنگی را در قالب داستان مرد دیوانه‌ای بیان می‌کند. به نظر نیچه هنر در مقابل حقیقت قرار دارد؛ زیرا او می‌پندارد که در طول تاریخ، دروغ، حقیقت نامیده شده‌است. لذا حقیقت به انسان زیان می‌رساند. اساساً همواره زندگی پیش پای حقیقت ذبح شده ‌است. اگرچه نیچه حقیقت را افسون و افسانه می‌داند؛ اما آن را برای زندگی، که عین سیلان است و به خودی خود از هرگونه ثباتی عاری است، لازم و ضروری می‌داند.

به نظر نیچه نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی قرار دارد؛ زیرا در نگاه عقلانی ما به عنوان فاعل شناسانده در بیرون جهان قرار می‌گیریم؛ اما در نگاه زیبایی شناختی ما با شفاف ترین شکل اراده روبه رو هستیم؛ البته تلقی نیچه از حقیقت همچنان در محدوده متافیزیکی از حقیقت به مثابه مطابقه، قرار دارد؛ به همین دلیل او حقیقت را کذب می‌انگارد.

هدف "بر ضد دجال" نشان دادن تعلق مسیح به مسیحیت نوظهور است. یعنی درست بر خلاف آن چیزی که عده‌ای فکر می‌کنند هدف رابطه مسیح با زهد مسیحی و پروتستانتیسم نوظهور نیست. یکی از مسائل محوری در کتاب بر ضد دجال موضوع تقلید از مسیح و پیش‌داوری درباره اوست. این بحث نشان می‌دهد مسیحیت ناصره چه مقدار با مسیحیت جدید شهر رم تفاوت دارد. بحث پیش‌داوری در آثار نیچه مسأله مهمی است؛ زیرا نشان می‌دهد آنچه درباره معاد در مسیحیت بیان شده ناشی از عدم توانایی آنان برای حل مشکلات این جهانی است. در چارچوب روانشناسی نیچه، توانایی و آزادی، ناشی از ضعف و قدرت روح است. نیچه با موقعیتی بالاتر از سطح بشر سعی دارد، درباره مفاهیم مسیحیت شک و تردید ایجاد کند تا بتواند بنیادهای آن را از بین ببرد، بنابراین موضوع دیگری که برای او اهمیت می‌ِیابد "شک و یقین" است. این موضوع برای نیچه تا آنجا اهمیت دارد که او مقاله‌ای به نام "حقیقت و دروغ" می‌نویسد و در آن از معرفت، حدود و ویژگیهای آن یاد می‌کند. از این منظر او به موضوع هنر نیز توجه می‌کند.

"چنین گفت زرتشت" نیچه خط سوم تفکر او را شکل می‌دهد. این کتاب بیان تعالیم و آموزه‌های زرتشت نیست، بلکه تلاش نیچه در راستای کشف بیانیه‌های جدید، برای کنش و سخن گفتن است. نیچه می‌دانست هر گونه تقابل انتزاعی میان جهان ظاهری و جهان حقیقی، نهایتاً در ذهنی گرایی ریشه دارد و این "سوژه" یا فاعل شناسا (subject) است که زمینه را برای بروز "ابژه" یا جهان عینی (Object) فراهم می‌کند؛ بنابراین هیچگاه نقش خود را به عنوان سوژه در بازآفرینی آثارش انکار نکرد.[۵]


يادداشت‌ها



يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.


پيوست‌ها



پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



پی‌نوشت‌ها


[۱]- فریدریش نیچه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[۲]- محسن، حيدريان، فريدريش نيـچه، راه‌‌گشای مدرنيته، فرديت و نافذترين منتقد دين‌گرايی، وبگاه فريدريش نيـچه؛ برگرفته از دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا.
[۳]- محمد معماری، "ما و خطر نیچه"، روزنامه همشهری، ۲۲ خرداد ۱۳۸۶، شماره ۴۲۹۰، صفحه ۲۱.
[۴]- جوانبخت، ترانه، اندیشه‌های نیچه، سايت تاریخ فلسفه؛ برگرفته از: نیچه، فراسوی نیک و بد، ترجمۀ داریوش آشوری، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۹
[۵]- محسن، حيدريان، فريدريش نيـچه
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-


جُستارهای وابسته






منابع





پيوند به بیرون


[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]





[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]