جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

افغانستان، رهاشده در دامان جنگ‌سالاران

نوشته: فرهاد خسرو خاور (رئيس پژوهش در مدرسۀ عالی علوم انسانی پاريس)


پانزده هزار سرباز آمريکائی، با کمک دوهزار سرباز نيروهای متفق آمريکا تلاش می‌کنند نظمی ظاهری در افغانستان مستقر نمايند، اما موفق نمی‌شوند. انتخابات رياست جمهوری در ۹ اکتبر که آمريکا تصميم به برگزاری‌اش گرفته، قادر نخواهد بود صلح را به کشوری بازگرداند که در دست جنگ سالاران قدرتمند اسير است. طالبان با تکيه بر نارضايتی حاصل از حضور بيگانگان و نا امنی دائمی، با تکرار عمليات نظامی در انتظار فرصت مغتنم اند.


حاکميت دولت افغانستان به محدودۀ شهر کابل ختم می‌گردد. در خارج از اين شهر، جنگ‌سالاران به منزلۀ حاکمان مطلق حکومت کرده، ماليات دريافت می‌کنند و قلدرمنشانه از اجرای رهنمودهای دولت مرکزی سرپيچی می‌نمايند. حتا در خود پايتخت نيز، روشن نيست که چه کسی حکومت می‌کند: پرزيدنت حامد کرزای و دولت او؟ فرستادۀ واشنگتن، زلمی خليل‌زاد سفير افغانی تبار آمريکا در کابل؟ يا نيروهای بين‌المللی که با ۶۰۰۰ نظامی عرض و طول محلات را در محاصرۀ خود دارند؟

محلات مرفه شهر به "دژها"ئی می‌مانند. سفارت خانه‌های خارجی در آنجا قراردارند. حتا امريکا بزرگترين خيابان شهر را قرق کرده است و ساختمان عظيمی برای سيا می‌سازد. بهای ويلاهای اطراف که در دورۀ طالبان در حدود ده هزار دلار به فروش می‌رسيد، در عرض دو سال هزار برابر شده است.

آمريکائيان افغانی تبار‌، پس از بازگشت، خانه‌های خود را پس گرفته و به بهای گزاف به غربی‌ها اجاره می‌دهند. افغانی‌های ‌هامبورگ و نقاط ديگر از آنان تبعيت کرده اند. مردم داخل کشور، آنان را "سگ شويان" می‌خوانند و می‌دانيم که سگ در ديدگاه اسلامی حيوان نجسی است. از نظر اهالی بومی‌، اين گروه از مردم که اغلب فارسی دری يا پشتون را با لهجۀ يانکی يا آلمانی حرف می‌زنند، خودخواه و شايستۀ تحقيرند. افغانی‌های بومی، آنان را بيشتر بديدۀ لامذهب می‌نگرند و کسانی که به شئون اجتماعی احترام نمی‌گذارند تا افغانی‌های اصيل.

افغانی‌های مقيم خارج که از ايران و پاکستان برگشته‌اند به خيل افغانی - غربی‌هائی می‌پيوندند که در قياس با اهالی، بی نهايت ثروتمند هستند. اين افراد توانسته‌اند در ايران يا پاکستان دسترنج ناچيزشان را جمع کنند. اينان که به حد کافی دنيا ديده اندمجبورند خود را با شرايط جديد منطبق سازند. اين افغانی‌ها به بنائی، سيم کشی، ساخت و سازهای کوچک و حتا دادوستدهای خرد اشتغال دارند. برخی از آنان در تپه‌های مشرف به شهر زندگی کرده و بدين ترتيب از قيمت‌های بالای جهانی شدۀ چند خيابان مرفه، درامان مانده اند.

اين دو گروه افغانی‌های مقيم خارج، تنها در هم تباری با همديگر شريک هستند. اگر بخش دوم که از کشورهای مجاور برگشته اند، بدون اشکال زيادی جذب محيط ميشوند، دستۀ اول برگشته از غرب، با اقبال مردم روبرو نيستند – وانگهی خودشان نيز در پی جاافتادن در محيط نمی‌باشند. در کابل معتقداند که اين‌ها آمده‌اند اموال خودرا پس بگيرند و سپس بارخود را بسته و ترک ديار کنند، و يا با پذيرش مسئوليت‌های پر درآمد، با سوار شدن بر دوش اهالی داخلی به انباشتن بر ثروت خود بپردازند.

در بازار کابل، فقر توی چشم می‌زند، افرادژنده پوش، زندگی محقرانه‌ای می‌گذرانند. به يقين، سازمان‌های غيردولتی، با طفيلی ساختن افراد، به بخشی از شهر کار می‌دهند... تعداد سازمان‌های غيردولتی غربی که فعاليت چشمگيری دارند به دوهزار ميرسد. کار آن‌ها در خدمت کارگاه عظيم بشردوستی قرار گرفته است. طبيعی است که کارهای معتبر نصيب غربی‌ها يا افغانی‌های بازگشته از غرب می‌گردد. کارهای کوچک از قبيل رانندگی، راهنمائی، توزيع کمک‌های بشردوستانه و غيره به افغانی‌های داخل محول می‌شود.
"بيگانگان فوق‌العاده ثروتمند"

طبقات متوسط پائين شهرنشين با فقر سردرگريبان اند و می‌توانند در اثر تورم به آسانی در فقر غرق شوند. در شهری که حضور خارجيان توازن پيشين را شکسته و موجب صعود قيمت‌ها گشته، بسياری از افراد اين طبقات نمی‌توانند گرانی قيمت‌ها را تحمل کنند. شهرنشينان ساده کابل بيش از بيش نسبت به "خارجی ثروتمند" و افغانی‌هائی که به خاطر تک روی و امتناع از دادن خيرات نامسلمان محسوب ميشوند، احساس يأس و نفرت دارند. اين شهرنشينان‌، در گفتگو‌های‌شان عصبانيت خود را غالبا در قالب واژه‌های مذهبی ادا کرده و تلويحا می‌گويند که در دورۀ طالبان همۀ مردم تنگدست بوده و حکومت در دست افرادی نبود که از دنياهای ديگری آمده باشند.

در آينده‌، گروه‌های افراطی قادر خواهند بود بنام اسلام، اين حس "غربت" و قرار داشتن در ته سلسله مراتب اجتماعی، تحقيرشدن و طردشدن توسط "خارجی‌ها" و "بی‌ايمانان" را در راه تحکيم جنبش پايدار اسلام‌گرای مناطق مرزی پاکستان مورد بهره‌برداری قرار دهند. بدين ترتيب، آنان دارای پايۀ شهری‌ای می‌گردند که قبلا فاقدش بودند و نفوذشان را در ميان جمعيتی که بتازگی شهرنشين شده و زندگی‌اش مجموعه‌ای است از فقر، تلاش معاش‌، بلبشو و آينده‌ای که از هرجهت با بن‌بست روبروست، گسترش می‌دهند.

با وجود اين، هنوز هستند کسانی که با پيوستن به حلقه‌های نظم جديد کما بيش موفق می‌شوند. عمر که در کودکی برای بازی فوتبال استعداد داشت، در اثر تنبيه طالبان از آن منصرف شد. اکنون او تلاش می‌کند در تيمی بازی کند که احتمالا روزی به تيم ملی تبديل خواهد شد. رؤيای او يافتن مکانی در يکی از تيم‌های کشور‌های خليج فارس... يا کشور ديگری است.

اکبر که بنا ست، در زمان طالبان برای کار به ايران رفته بود. او برای از سرگرفتن شغل‌اش به کابل برگشته است. فرزندان وی به خوبی به فارسی ايرانی حرف می‌زنند و البته لهجۀ دری افغانی را نيز حفظ کرده و پشتو هم بلدند. او در حال رفت و آمد ميان دو کشور است و نسبت به دورنمای ترقی تا حدی خوش بين است هر چند که اذعان دارد که شرايط برای کارکردن و سرمايه گزاری زياد مناسب نيست.

محمد نيز از ايران برگشته است. او نيز از برکت ساختمان سازی‌های کم و بيش غيرقانونی که در کابل جريان دارد، کاری دست و پا کرده است. او دو دختر و دو پسرش را نيز همراه خود آورده است. آنان ناراضی هستند. دختران (که يکی دانشجوی دانشگاه تهران بود)، از کمبود آزادی می‌نالند. پسران از اينکه ايرانی به‌حساب آمده و نه افغانی اصيل رنج می‌برند. جوانه‌های دوگانگی افغانی/ايرانی، نظير دوگانگی افغانی/پاکستانی افشانده شده است و جامعۀ جديد بايد آرام آرام بپذيرد که دختران و پسران به اين سادگی تسليم سنت نخواهند گرديد.

پراکندگی قدرت و پنجه‌اندازی جنگ‌سالاران بر ايالات تغييرات محسوسی ايجاد کرده است. عمر که خورده تاجری است، در دورۀ طالبان کالاهای خريداری شده در ايران را در افغانستان می‌فروخت. او پس از سقوط طالبان ورشکست شده است. در گذشته‌، او فقط يک نوع عوارض می‌پرداخت. اما اينک به‌هنگام عبور از هر ايالتی عوارض می‌پردازد. او می‌گويد با اين شرايط چگونه می‌توان از تجارت سود برد. اکنون‌، او راننده تاکسی شده ولی تلخ کامی خويش را پنهان نمی‌کند. در کشوری که در دورۀ طالبان کم و بيش متحد بود، نظام فئودالی حکم‌فرما شده است که تجارت را نابود می‌کند.

اقتصاد زير زمينی از قاچاق تغذيه می‌کند. از قاچاق قطعات الکترونيکی گرفته تا مواد غذائی و لباس و بويژه ترياک. پس از سقوط طالبان، کشت خشخاش با گسترش در مناطق جديد (که در گذشته ترياک کشت نمی‌شد)، سراسری گشته و در اين رهگذر روابط قومی را با قاچاق جهانی درهم آميخته و وابستگی‌های سياسی نيز با جنگ‌سالاران و حتا اعضای حکومت برقرار کرده است. اين امر از مرزها فراتر رفته و به ايران و پاکستان و نيز دورتر به اروپا و در سطحی کمتر به کاليفرنيا رسيده است. اقتصاد زيرزمينی، ريشۀ توزيع دوبارۀ قدرت اقتصادی و سياسی در افغانستان نيز هست. جنگ‌سالاران از کشت خشخاش ماليات می‌گيرند و حتا فعالانه در آن شرکت می‌کنند تا بتوانند هزينۀ ارتش خصوصی‌شان را که تنها تضمين قدرت آنهاست، تأمين نمايند.

در ايران‌، با استفاده از روابط قومی، زبانی و مذهبی مواد مخدره را عبور می‌دهند. اهالی بلوچستان ايران سنی و بسيار نزديک به پشتون‌های افغانی هستند. آنان زير ريش پاسداران انقلاب اسلامی هروئين را رد می‌کنند. پول مواد مخدره، روابط قومی - مذهبی را مستحکم کرده و در بازگشت، در اقتصاد زيرزمينی جهانی شده، اين پول حمل پودر سفيد را به ايران تسهيل می‌بخشد. با وجود امکانات عظيم اختصاص يافته از سوی ايران برای مبارزه با ورود مواد مخدره، قاچاق همچنان ادامه دارد.

قاچاق به سوی پاکستان از ناحيۀ مرزی وزيرستان می‌گذرد، محلی که طالبان، اعضای القاعده و انديشه‌های اسلام‌گرا در آنجا با شرايط مساعدی روبرو هستند. در آن جا نيز‌، اقوامی که از هردو سو مرزها را قابل نفوذ ساخته اند، قاچاق را تسهيل می‌کنند.

ترياک توليد شده در نواحی مختلف کشور به راحتی به فروش می‌رسد. آمريکائی‌ها چندان حساسيتی نشان نمی‌دهند، هروئين در وهلۀ نخست به آمريکا صادر نمی‌شود (در ايالات متحده بويژه کوکائين مصرف می‌شود). بلکه به سوی اروپا و ايران (کشوری که بخشی از جوانان مشتری آن هستند)‌، پاکستان و بازارهای جديد اروپای شرقی سرازير می‌شود. جنگ‌سالاران حاضر در دولت، از جمله از اين قاچاق ماليات دريافت می‌کنند و پولدارتر شدن به آنان اجازه می‌دهد که هم مشتری دائمی داشته باشند و هم ميليشيائی که تعدادشان،از ارتش و پليس کوچک ملی بيشتر بوده و آنها را به استهزا می‌گيرد. دولت افغانستان تنها قادر به تأمين ۱۲ درصد بودجه‌اش است، مابقی از طريق کمک‌های غربی تأمين می‌شود.

خلاصه‌، اوضاع چنان است که گوئی يک شبکۀ وسيع اتحاد قومی، مذهبی و اقتصادی؛ افغانستان، پاکستان و ايران را محاصره می‌کند، "آنتن‌های قومی" مسئوليت حمل و نقل غيرقانونی اموال و افراد (از جمله تروريست‌های القاعده) را زير ريش دولت‌هائی که از دست‌شان کاری ساخته نيست، بردوش دارند. اما آنچه به افغانستان و پاکستان مربوط می‌شود، اين است که اين بازی در کشورهائی صورت می‌گيرد که در مدار رسمی ايالات متحده قرار دارند و تنها دارای کنترل محدودی هستند و مجبور اند با محيط بسازند؛ يعنی با سرکردگان مافيائی مذاکره نمايند.

در پاکستان، بخش بزرگی از اهالی ضدآمريکائی و طرفدار اسامه بن لادن هستند. در ايران، بلوچ‌های سنی از القاعده پشتيبانی می‌کنند و البته نه از روی ضديت با آمريکا بلکه برای مخالفت با مذهب سالاری شيعه ايرانی. در افغانستان، بخش بزرگی از پشتون‌ها، نوعی علاقۀ مبهم به طالبان دارند. دولت افغانستان می‌کوشد که با استفاده از قهرمانان فقيد از جمله احمدشاه مسعود "شير پنجشير" احساسات ملی را برانگيزد. اما مسعود، بطور واقعی فقط مورد علاقه بخشی از تاجيک‌هاو اهالی منطقۀ پنجشير است. بقيه از وی نفرت دارند و به او خرده می‌گيرند که در زمان فتح کابل از سوی هفت جناح رقيب در سال‌های ۱۹۹۲-۹۴ و پيش از پيروزی طالبان، همچون يک جنگ‌سالار عمل کرده است.

در افغانستان، اقتصادی جهانی شده در حال استقرار است که نامش مواد مخدره، سازمان‌های غير حکومتی، پول متفقين، کمک‌های بين‌المللی تحت رهبری آمريکا و بالاخره کمک‌های بلاعوض به دولت کرزی ازسوی دولت‌های مرفه می‌باشد. دولت وجود خارجی ندارد. و احتمالا به اين زودی‌ها هم وجود نخواهد داشت. دولت ثمرۀ يک اتحاد ناپايدار و ناهمگون جنگ‌سالاران و رهبران سياسی-مذهبی است که کرزی را احاطه کرده‌اند. انگيزۀ اين عمل، رؤيای سهم بردن از ميوۀ پيروزی بوده و يا لزوم شرکت در بازی مورد نظر آمريکائی‌ها.

قدرت حاکمه، برای ادامه حيات، تلاش می‌کند که بر حاکميت جنگ‌سالاران با شرکت دادن آنها در يک ديوان نظير آن چه لوئی چهارده با اشرافيت می‌کرد، خاتمه دهد. اما شرايط با فرانسۀ دوران رژيم سابق تفاوت اساسی دارد. اين دولت بدون اراده غرب‌، نمی‌توانست وجود خارجی داشته باشد. و قوم‌گرائی حضور سرسختی دارد و حول چند محور گردهم می‌آيد. ابتدا مذهبی (سنی‌ها در برابر شيعه‌ها)، سپس زبانی (فارس‌ها در مقابل پشتون‌ها) و بالاخره قومی، هزاره‌ها (شيعه)، تاجيک‌ها (سنی)، پشتون‌ها (سنی)،... آقای کرزی سعی می‌کند دولت را "پشتونی" نمايد، زيرا وی پشتون است و ساقط شدن طالبان که نيز پشتون بودند بر وزنۀ تاجيک‌ها بسيار افزوده است. باوجود اين، هيچ امری در اين ميان به تحکيم دولت و استقلال آن نمی‌انجامد.

تقسيم مجدد نقشۀ قومی

در ميان جنگ‌سالاران که بر سر قدرت پاره پاره، باهم منازعه می‌کنند، اسماعيل خان حاکم هرات که در ماه سپتامبر از کار بر کنار شد و عبدالرشيد دوستم ازبک از همه هولناک ترند. هر کدام از آنان چندهزار ميليشيا دارند (دوستم ۲۵۰۰۰ نفر در اختيار دارد) و خلع سلاح را نمی‌پذيرند. آقای کرزی بدون اينکه توفيق زيادی داشته باشد، تلاش می‌کند نقش ميانجی را در کشمکش‌های متعدد رهبران جنگی ايفا کند. در مزارشريف ميان محمدعطا جنگ‌سالار و رئيس پليس ژنرال اکرام خاکرزوی؛ در هرات ميان اسماعيل خان و امان‌الله خان و غيره. نقش رئيس دولت به‌تکرار منصوب کردن و عزل مسئولين جهت تضعيف فرمانروايان مطلق محلی کاهش يافته است، و اين امر به تقويت آن چه در افغانستان "mswarlordi" می‌گويند (از کلمه انگليسی lord war بمعنی جنگ سالار) منجر می‌شود. در واقع، دولت با ياری ايالات متحده می‌کوشد در اين بازی قدرت وارد شود، بويژه بيشتر به قصد تضعيف طالبان و القاعده، تا ايجاد تشکيلات اداری شايستۀ اين نام.

کرزی سعی می‌کند که نظر لطف اسلام گرايان موسوم به "ميانه رو"، بويژه بخشی از گروه گلبدين حکمت يار از رهبران تاريخی مجاهدين در جنگ عليه شوروی‌ها را جلب نمايد و بدين ترتيب قدمی نيز در جهت جلب بنيادگران به طرح خود بردارد. خلاصه کنيم: "صلح‌آميز کردن" کشور بيش از اين که ثمرۀ کار دولت مرکزی باشد، نتيجۀ تقسيم دوبارۀ نقشۀ قومی توسط دولتی است که پول حاصل از پيروزی و امتياز‌های ويژه را قسمت می‌کند.

جنگ‌سالاران به ترتيب با روس‌ها، طالبان و قدرت‌های محلی يا مخالفين آن‌ها همکاری کرده‌اند. دستان همه به خون آغشته است. در اين فاصله، در بلبشوی جهانی شدن، کشت خشخاش و روابط بين قومی بازبينی شده - پول و قدرت به هم آميخته – اقتصاد مواد مخدره به بيش از دو ميليارد در سال می‌رسد. مردم "دموکراسی" (مردم سالاری) وارداتی را مسخره می‌کنند. بر طبق نوشتۀ مطبوعات، افغانستان بيشتر يک "تفنگ‌سالاری" است.

بلبشوی جديد منطقه‌ای در افغانستان، در عراق، در پاکستان و نيز تأثيرات سياست‌های منطقه‌ای در ايران (کشوری که در آن رفتار قدرت شيعه با سنی‌های ساکن مناطق مرزی ملايم نيست) و در پاکستان (که قدرت نظامی برای احتراز از شورش عمومی مجبور است با قبايل بسازد)، از منطقه يک انبار باروت ساخته است. چگونه می‌توان مبارزه‌ای مؤثر عليه گروه‌های اسلام‌گرای تندرو به پيش برد. گروه‌هائی که اين همه بی‌عدالتی و ازهم گسيختگی، زمينی بارآور برای‌شان ايجاد می‌کند.[۱]
اوت ٢٠٠٩

پی‌نوشت‌ها


[۱]- خسرو خاور، فرهاد، افغانستان، رهاشده در دامان جنگ سالاران، سايت لوموند ديبلوماتيک: اکتبر ۲۰۰٤


جُستارهای وابسته



منابع


برگرفته از سايت لوموند ديبلوماتيک



<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>