سرزمین اسرائیل
(تاريخ: دوران تلاش)
فهرست مندرجات
- هرتسل و کنگره یهود
- گسترش آبادیهای یهودی
- دوران قیمومت انگلیس
- آشوبهای سال ۱۹٣٦
- دوران جنگ جهانی دوم
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[↑] هرتسل و کنگره یهود
به اروپا باز میگردیم. در اواخر قرن نوزدهم یک روزنامهنگار یهودی زاده اتریش بهنام تئودور هرتسل (یا بنیامین زئب هرتسل – בנימין זאב הרצל)، که با سنن و فرهنگ ملت خود آشنائی چندانی نداشت، ولی تبعیض علیه یهودیان و آزار آنان وی را به خشم آورده بود، به این نتیجه رسید که راه حل مشکل یهود آن است که آنان همانند ملتها و اقوام دیگری که از قرن نوزدهم بهتدریج استقلال ملی خود را بهدست آورده بودند، بتوانند کشور مستقل خویش را از نو بنا کنند.
رویدادی که هرتسل را بهکلی دگرگون ساخت و او را بهسوی یهودیت و ناسیونالیسم یهود کشاند، ماجرای محاکمه یک افسر یهودی در فرانسه بهنام درایفوس بود که فرماندهانش به دروغ او را به جاسوسی به سود آلمان متهم ساختند (در حالیکه جاسوسان واقعی، خود همان فرماندهان بودند). در جریان محاکمه، فریاد “مرگ بر جهود” در سراسر فرانسه طنین افکنده شده بود. هرتسل که در ٢٢ دسامبر ۱٨۹۴ در جلسه محاکمه ساختگی درایفوس حضور داشت، در گزارش خود نوشت: هنگامیکه پاگونهای درایفوس را از اونیفورم او میکندند، فریاد مرگ بر جهود سالن را به لرزه درآورده بود. از خود پرسیدم: این تظاهرات در چه کشوری روی میدهد؟ در جمهوری مدرن و متمدن فرانسه؟ آنهم صد سال پس از انتشار اعلامیه حقوق بشر؟
دادگاه فرانسه بالاخره به حقایق پی برد و درایفوس بیگناه اعلام شد و درجه افسری را به او بازگرداندند و فرماندهان جاسوس، خود به زندان افتادند. ولی این ماجرا هرتسل را به شدت تکان داده بود. او به این نتیجه رسید که از طریق حل شدن در جامعه غیریهودی، و حتی انتشار اعلامیه حقوق بشر، یهودیان نمیتوانند به حقوق مساوی شهروندی دست یابند. او در ژوئن ۱٨۹۵ کتاب کوچکی بهنام “کشور یهود” (DER JUDENSTAAT) انتشار داد و در آن نوشت: “برپایی کشور مستقل یهود یک ضرورت جهانی است و از این رو، بالاخره بوجود خواهد آمد”.
در آن سالها یهودیان شرق اروپا در فقر و محنت میزیستند و وضعی رقتبار داشتند. از یک سو به آنان اجازه کسب و کار آزاد داده نمیشد و از این رو افراد فقیر بودند و از سوی دیگر هرازگاهی هدف تهاجم همسایگان نامهربان قرار میگرفتند که اموال آنان را غارت میکردند و خودشان را میکشتند. این تهاجمات بهنام “پوگروم” (قتل عام) معروف شد و تاریخ قرون نوزدهم و بیستم میلادی مملو از این حوادث فاجعهبار است.
عملاً نادرستی این اندیشه به اثبات رسید که اگر یهودیان در جامعه غیریهودی تحلیل بروند و به رنگ اطرافیان خود درآیند، تبعیض و یهودستیزی از میان خواهد رفت. هرتسل نوشت که مشکل یهود را نه میتوان به این طریق حل کرد که آنان خود را در داخل حصار “گتو” (محله یهودینشین) زندانی کنند و نه آنکه از گتو خارج شوند و در اقوام و فرهنگهای دیگر تحلیل روند. تنها راه حل مساله آن خواهد بود که یهودیان نیز مانند هر ملت دیگری از کشور مستقل برخوردار باشند تا در آنجا بتوانند فرهنگ ملی و باورهای دینی خود را شکوفا سازند.
هرتسل به انتشار اندیشههای خویش اکتفا نکرد، بلکه برای عملی ساختن آن به تلاش گسترده پرداخت. از جوامع یهودی کشورهای بسیاری دیدار کرد و کوشید رهبران آنان را با اندیشه خویش همراه سازد. بسیاری از یهودیان از این اندیشه به گرمی استقبال کردند و هرتسل به برپایی سازمانها و تشکیلاتی پرداخت که بتوانند آن را عملی سازند.
در جوامع یهودی بسیاری از کشورهای جهان سازمانهای صیونیستی بوجود آمد که با یکدیگر در ارتباط و همکاری بودند. هرتسل توانست آرمانهای دیرین یهودیان را در مورد بازگشت بهسوی سرزمین پدری شکل بدهد و آن را منسجم کند و جنبش صیونیسم را (که در واقع جنبش ناسیونالیسم یهود است) برپا سازد. نخستین کنگره جهانی صیونیسم در سال ۱٨۹٧ در شهر بازل در سوئیس برپا گردید و نمایندگانی که در آن حضور داشتند “سازمان جهانی صیونیسم” (הקונגרס הציוני העולמי) و “آژانس یهود” (הסוכנות היהודית- سوخنوت) را به هدف گردآوردن یهودیان جهان در سرزمین پدری آنان، برپا ساختند و هرتسل را به ریاست آن برگزیدند.
هرتسل در سن ۴۴ سالگی بهعلت ابتلاء به بیماری قلبی که از تلاشهای فرساینده او ناشی میشد، در سال ۱۹٠۴ چشم از جهان فرو بست ولی کوتاه مدتی پیش از آن در کتاب خاطرات خود نوشت: کشور یهود حداکثر پنجاه سال دیگر برپا خواهد شد.
- (جنبش صیونیسم - که در زبان عربی صهیونیسم نام گرفته - در واژه “ציון- صیون” یا “صهیون” که یکی از اسامی و القاب اورشلیم است ریشه دارد و صیونیست به کسی گفته میشود که معتقد است یهودیان نیز همانند هر ملت دیگری حق دارند در وطن خود (صیون-اورشلیم) ساکن شوند و کشور مستقل خویش را داشته باشند).
تا هنگام برپایی جنبش صیونیسم، معمولاً برخی ثروتمندان نیکوکار یهودی در اروپا و نقاط دیگر بودند که در خاک اسرائیل زمینهای بزرگی را از اعراب خریداری میکردند و آنها را در اختیار کشاورزان یهودی (که با نام חלוץ خالوتس - پیشگام، به سرزمین پدری خود بازگشته بودند) قرار میدادند. ولی با برپایی جنبش صیونیسم، خرید زمین در خاک اسرائیل از مالکان عرب بهصورت منظم و سازمان داده شده درآمد و کنگره پنجم صیونیسم که در سال ۱۹٠۱ برپا شد تصمیم به ایجاد بنیادی به این منظور گرفت که “کرن کیمت لییسرائل” (קרן קיימת לישראל- صندوق پایدار اسرائیل) نام گرفت و وظیفه آن خرید زمین و قرار دادن آن در اختیار روستائیان و شهرنشینان یهودی بود. این زمینها در واقع به عامه ملت یهود تعلق داشت که “کرن کیمت” آنها را بهصورت اجاره ۴۹ ساله در اختیار استفادهکنندگان آن قرار میداد. “کرن کیمت” در جوامع یهودی سراسر جهان تشکیلاتی برپا ساخت و به گردآوردن کمک مالی از یهودیانی پرداخت که مایل به آبادانی دوباره سرزمین پدری خود بودند.
“کرن کیمیت” همزمان با خرید زمین، به درختکاری گسترده نیز پرداخت و دهها میلیون درخت طی سالهای متمادی در این سرزمین کاشت - بهنحوی که اسرائیل تنها کشور جهان است که تعداد درختان آن هنگام ورود به قرن بیست و یکم، از آنچه که با آغاز قرن بیستم وجود داشت بسیار بیشتر است - و این در حالی که در اکثر کشورهای دنیا تعداد درختان رو به کاهش میباشد. زمینهایی که یهودیان خریدند، اکثراً متعلق به مالکان عرب بود که یا آنها را بایر انداخته بودند و یا رعایای عرب را با مزد اندک در آنجا به کار وا میداشتند. آمدن یهودیان و برپایی آبادیهای یهودینشین، در بالا بردن سطح زندگی برخی از روستاییان عرب نیز مؤثر بود.
[↑] گسترش آبادیهای یهودی
جنبش استقلالطلبی و ملیگرایی که از اوایل قرن نوزدهم در اروپا بوجود آمد و در اواخر آن قرن یهودیان را نیز دربرگرفت، از اوایل قرن بیستم در سرزمینهای عرب و اسلامی نیز ریشه دواند. اعراب که تحت تسلط امپراطوری عثمانی (بهعنوان مرکز خلافت مسلمانان جهان) قرار داشتند، بیدار شده و استقلال خویش را طلب میکردند.
این جنبش در برخی کشورهای عرب موجب افزایش آزار یهودیان گردید و آنان را بیش از پیش در معرض خطر قرار داد - و این در حالی که یهودیان نیز در این نهضت آزادیخواهی عربی سهیم بودند. در بغداد پایتخت عراق، که یهودیان یک پنجم از جمعیت کل شهر را تشکیل میدادند و نقش بسیار مهمی در امور فرهنگی و اقتصادی عراق ایفأ میکردند، در نخستین دولتی که برپا شد پست وزارت دارایی را به یک اقتصاددان برجسته یهودی بهنام یحزقل ساسون محول کردند. در ایران، بهدنبال انقلاب مشروطیت و تصویب قانون اساسی آن، به یهودیان و دیگر اقلیتهای مذهبی حقوق شهروندی اعطا گردید و در مجلس شورای ملی یک کرسی به یهودیان اختصاص یافت. ولی افراد جامعه یهودی آن زمان (سال ۱۹٠۵ میلادی) چنان عقب مانده و وحشت زده بودند که یک روحانی مسلمان را برای نخستینبار بهعنوان وکیل خود به مجلس فرستاد. شادروان آیتالله سید عبدالله بهبهانی که وظیفـه نمایندگی یهودیان را بهعهده گرفت، چهار سال بعد به قتل رسید.
در نخستین مراحل پدید آمدن ناسیونالیسم عرب، بسیاری از یهودیان آن سرزمینها از این جنبش جانبداری میکردند و در این تصور بودند که صیونیسم بهعنوان جنبش ملی یهود میتواند با ناسیونالیسم عرب کنار آید و با آن همکاری کند - ولی در سالهای بعد معلوم شد که این تصور بهجا نبوده است.
سالهای آغازین قرن بیستم، سالهای شتاب گرفتن مهاجرت یهودیان از برخی کشورهای دنیا بهسوی سرزمین اسرائیل بود. سوسیالیستهای جوانی که از کشورهای اروپای شرقی به این سرزمین مهاجرت کردند، آبادیهای اشتراکی به نام کیبوتس (קיבוץ) بوجود آوردند. در این آبادی اشتراکی، هر کس به اندازه توانایی خود کار میکند و به اندازه نیازهای خود، از صندوق کیبوتس بهره میگیرد. نوع دیگر آبادی کشاورزی نیز بوجود آمد که موشاو (מושב) نامیده میشود که در آن هرکس زمین خود را کشت میکند، ولی همه محصول خود را بهطور مشترک به بازار میفرستند و هرکس سهم خود را دریافت میکند.
به موازات آبادانی روستاهای کشاورزی، شهرکهای یهودی نیز در سرزمین اسرائیل برپا گردید و بهتدریج گسترش یافت. جامعه سرزمین احیا شد.
اسرائیل که “יישוב- ییشو-آبادی” نامیده میشد، توانست یک تشکیلات اقتصادی پیشرفته برپا سازد و در رشته پزشکی تاسیسات مجهزی بوجود آورد و زیربنای مدرنی برای آموزش و پرورش برپا کند.
جنبش صیونیسم در ایران نیز رخنه یافت و مدت کوتاهی فعالیت آن بهصورت آزاد امکان پذیر بود. ولی از آنجا که بهدستور رضاشاه هرگونه فعالیت سیاسی ممنوع گردید، جنبش صیونیسم نیز متوقف ماند. با اینهمه در طول سالهای پیش از استقلال اسرائیل، از ایران نیز شماری از یهودیان رهسپار سرزمین پدری خویش شدند و در اورشلیم و شهرهای دیگر ساکن گردیدند.
با آنکه زمان پیش میرفت و مردم دنیا متمدنتر گردیده و به حقوق بشر بیشتر آشنا میشدند، ولی در بسیاری از کشورهای عرب، مسلمان و حتی مسیحی، آزار و ستم علیه یهودیان همچنان ادامه داشت. در این کشورها، ملایان و کشیشها، بهخاطر منافع شخصی یا مذهبی خویش، آتش یهودستیزی را شعلهور میساختند و یا از روی حسادت مالی، مردم را علیه یهودیان تحریک میکردند. یک نمونه از این یهودآزاریها در اواسط قرن نوزدهم در مشهد روی داد که در جریان آن دهها نفر یهودی به قتل رسیدند و بقیه ناچار شدند اسلام آورند تا از مرگ حتمی رهایی یابند.
[↑] دوران قیمومت انگلیس
پس از آنکه امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول شکست خورد و سرزمینهای عربی که تحت تسلط آن امپراطوری بود از اشغال آن بیرون آمد، قیمومت سرزمینهای عراق، اردن و اسرائیل به بریتانیا سپرده شد و دولت فرانسه قیمومت سوریه و لبنان را بهدست آورد. در بحبوحه جنگ جهانی اول، وزیر خارجه بریتانیا لرد بالفور در سال ۱۹۱٧ از آرمان یهودیان برای برخورداری از یک “کانون ملی” جانبداری کرد و این امید در “ییشو” (جامعه یهودیان سرزمین اسرائیل) بوجود آمد که با شکست ترکیه عثمانی و فروپاشی آن امپراطوری، یهودیان بتوانند به استقلال خویش دست یابند.
در سال ۱۹٢٢، جامعه ملل متفق نیز از اعلامیه بالفور جانبداری کرد. ولی چندی بعد، دولت بریتانیا برای فرونشاندن خشم اعراب، از این تعهد خویش عقبنشینی کرد و مفتی اورشلیم حاج امین الحسینی به تحریک اعراب علیه حضور یهودیان در سرزمین پدری آنان پرداخت و سلسله حملاتی علیه آبادیها و شهرکهای یهودینشین آغاز شد. حکومت بریتانیا برای آرام ساختن اعراب، بازگشت یهودیان به سرزمین پدری خود را محدود ساخت. دولت لوید جورج در لندن، در سال ۱۹٢٢ بیانیهای را با نام “کتاب سفید” منتشر ساخت که در آن محدودیتهای شدیدی علیه مهاجرت یهودیان وضع شده بود.
علیرغم این محدودیتها، در سالهای نخست پس از جنگ جهانی اول مهاجرت یهودیان به سرزمین پدری افزایش یافت و برای آنکه از حقوق کارگران یهودی دفاع شود، سازمان “هیستدروت” (הסתדרות- اتحاد کل کارگران اسرائیل) برپا گردید که تنها یک سازمان صنفی کارگری نبود، بلکه تشکیلات گسترده فرهنگی، درمانی و اجتماعی داشت و بسیاری از نیازهای جامعه یهودیان “ییشو” را تامین میکرد.
همزمان، برای آنکه یهودیان بتوانند از خود دفاع کنند، یک سازمان تدافعی زیرزمینی با نام “هگانا” (הגנה- دفاع) برپا گردید. بهموازات آن، طبقه بازرگان و کسبه نیز بوجود آمد و زندگی یهودیان سازمان یافت. در سالهای نخستین قرن بیستم، تا پایان جنگ جهانی اول، ساکنان عرب گاه و بیگاه جوامع یهودی را در این سرزمین مورد حمله و تعرض قرار میدادند. ولی بهدنبال عملیات تحریکآمیز و یهودستیزانـه حاج امین الحسینی (که پیش از جنگ جهانی دوم با هیتلر پیمان همکاری بست)، در سال ۱۹٢۹ اوباش عرب با این ادعای واهی که یهودیان از اماکن مقدس اسلامی هتک حرمت کردهاند، آنان را بهطور سازماندهی شدهای مورد تعرض قرار دادند. یهودیان تل آویو، حیفا و نواحی روستانشین یهودی توانستند این حملات را با دادن تلفات کم دفع کنند. ولی در شهر حبرون (חברון- الخلیل) که یهودی و عرب طی سالیان دراز در آنجا در صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی میکردند، یهودیان نتوانستند از خود دفاع کنند و ٦٧ نفر از زنان و کودکان و مردان یهودی با بیرحمی بهدست همسایگان عرب خود قطعه قطعه شدند و خانهها و مغازههای آنان به آتش کشیده شد. سربازان حکومت قیم انگلیس، در گوشهای به نظاره ایستاده و در دفاع از جان یهودیان بیدفاع هیچگونه اقدامی بهعمل نیاوردند.
در سالهای دهه سوم قرن بیستم، اروپا با یک بحران اقتصادی عمیق روبرو بود و در پی آن، نهضت ناسیونالیستی سرزمینهای اروپایی جنبه منفی و وحشیانهای بهخود گرفت و بهصورت فاشیسم ظاهر گردید. در بسیاری از کشورهای اروپا محدودیتهای شدیدی علیه یهودیان وضع شد و در آلمان یهودیان مورد آزار علنیتری قرار گرفتند. در چنین شرائطی، اشتیاق یهودیان اروپا برای مهاجرت به سرزمین پدری خود افزایش یافت و علیرغم محدودیتهایی که دولت قیم انگلیس در مورد مهاجرت یهودیان وضع کرده بود، هزاران نفر توانستند خود را به سرزمین اسرائیل برسانند. بسیاری از این مهاجرین، از کشور مصیبت آفرین آلمان بودند که در میان آنان پزشک و مهندس و دانشمند زیاد دیده میشد. این مهاجران تحصیلکرده موجب شکوفایی اقتصاد، علوم و فرهنگ در سرزمین اسرائیل شدند - و شهرکهای جدیدی برپا ساختند که به سرعت آباد شد و در سطح پیشرفتهای قرار گرفت.
[↑] آشوبهای سال ۱۹٣٦
در طول سالهای دهه سوم قرن بیستم (۱۹٣٠ به بعد) شکوفایی شهرها، شهرکها و آبادیهای یهودینشین در سرزمین اسرائیل ادامه یافت و مرتباً آبادیهای جدید برپا گردید و صنایع و شرکتهای تعاونی ایجاد شد و فعالیتهای فرهنگی و آموزشی گسترش یافت. در آن سالها، کانون فعالیتهای صیونیستی، از لندن به اورشلیم انتقال یافت و داوید بن گوریون (דוד בן-גוריון) به ریاست آژانس یهود (סוכנות- سوخنوت) برگزیده شد.
در آن سالها بحران در کشورهای اروپایی در حال گسترش بود و یهودیان بیشتری به این فکر افتادند که ادامه زندگی در آن کشورها به صلاح آنها نیست و بهتر است به سرزمین پدری خود اسرائیل مهاجرت کنند. ولی همانگونه که گفته شد، “کتاب سفید” (که توسط وزارت خارجه بریتانیا انتشار یافته بود) شمار یهودیانی را که حق داشتند به سرزمین پدری بازگردند، بسیار محدود میساخت و از این رو، صدها هزار و شاید میلیونها نفر یهودی که پیش از جنگ جهانی دوم قصد مهاجرت از اروپا را داشتند، با مشکل جانی روبرو بودند.
در همان حالی که دولت انگلیس بازگشت یهودیان به سرزمین اسرائیل را محدود (و در واقع ممنوع) ساخته بود، بسیاری از کشورهای جهان نیز درهای خود را بهروی یهودیانی که از پیدایش نازیسم و قدرت گرفتن آلمان هیتلری به وحشت افتاده بودند، بستند. در چنین شرایطی بود که سازمان “هگانا” و دیگر تشکیلات زیرزمینی یهودیان، علیرغم محدودیتهایی که بریتانیا وضع کرده بود، بهطور زیرزمینی به آوردن مهاجران یهودی و وارد کردن آنان به اسرائیل پرداختند.
در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، در سرزمین اسرائیل، احساسات ناسیونالیستی در میان یهودیان و اعراب، بهطور یکسان اوج میگرفت. اعراب که از جانب حاج امین الحسینی (مفتی اورشلیم) تحریک شده بودند، با به راه انداختن عملیات گسترده اعتراضی، از حکومت قیم انگلیس خواستار آن بودند که بازگشت یهودیان به سرزمین پدری بهکلی ممنوع گردد. در نتیجه این فشارها و عملیات اعتراضی بود که حکومت قیم انگلیس سهمیه مهاجرت یهودیان به سرزمین خود را بیش از پیش محدود ساخت. اعراب که از این اقدام به حد کافی راضی نبودند، یک اعتصاب سراسری اعلام کردند و بهدنبال آن به حمله و تعرض علیه جان و مال یهودیان دست زدند و سربازان انگلیسی را نیز از عملیات تهاجمی خود در امان نگذاشتند.
بهعلت این اغتشاش و خونریزی بود که حکومت قیم بریتانیا برپایی یک واحد کوچک پلیس یهودی در سرزمین اسرائیل را (که بسیاری از افراد آن اعضای سازمان زیرزمینی هگانا بودند) متوقف ساخت. در همین سالها بود که سازمان هگانا از یک گروه چریکی و رزمنده، بهصورت یک ارتش منظم و منسجم درآمد که حفظ امنیت جانی یهودیان را بهعهده گرفت. در سال ۱۹٣٨، در اوج بحران اروپا و قدرتیابی هیتلر و تهدیدهای او علیه یهودیان، که یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم بود، هگانا در سرزمین اسرائیل تشکیلاتی را بهنام “موساد” (מוסד- نهاد) بوجود آورد که هدف علنی آن، آوردن مهاجران غیرقانونی یهودی به این سرزمین بود.
ناآرامیهای اعراب و حملات نظامی آنان علیه یهودیان تا سال ۱۹٣۹ ادامه یافت. در آن تاریخ، بهدنبال آغاز جنگ جهانی دوم، بریتانیا برای آنکه حمایت اعراب را در جنگ علیه آلمان هیتلری جلب کند، فروش زمینهای عربی به یهودیان را نیز ممنوع ساخت و در سال ۱۹٣۹ “کتاب سفید” دیگری منتشر کرد که بهموجب آن، مهاجرت یهودیان به سرزمین پدری بیش از پیش محدود میگردید.
[↑] دوران جنگ جهانی دوم
با آغاز جنگ جهانی دوم و شعله ور شدن آتش آشوب و خونریزی در اروپا، هرچه زمان میگذشت، وضع یهودیان آن قاره خطرناکتر میشد. آلمان نازی، به رهبری هیتلر، کشورهای اروپا را یکی پس از دیگری در زیر چکمههای خود له میکرد. هیتلر در همان ماههای نخستین جنگ در سال ۱۹٣۹ کشورهای چکوسلواکی و اتریش را بهتصرف خود درآورد. پیش از آن، یهودیان آلمان هدف یک سلسله قوانین تبعیضآمیز و غیرانسانی قرار گرفتند. با تصرف لهستان که دارای یکی از بزرگترین جوامع یهودی اروپا بود، یهودیان در آن سرزمین با خطر جانی فوری روبرو گردیدند. هیتلر هر کشوری را که بهتصرف در میآورد، علیه یهودیان آن قوانین سرکوبگرانه و غیرانسانی وضع میکرد. او یهودیان را به داخل گتوها باز میگرداند و یا آنها را بهاردوگاههای کار اجباری میفرستاد. در سال ۱۹٣۹ هر دو کشور فرانسه و بریتانیا که از پرقدرتترین ممالک اروپا محسوب میشدند، علیه آلمان اعلام جنگ دادند. ولی فرانسه خیلی زود در زیر چکمههای سربازان آلمانی کمر خم کرد و یهودیان آن کشور نیز در معرض خطر فوری قرار گرفتند. در تمام کشورهای اروپایی که بهتصرف ارتش آلمان درآمد، از لیتوانی تا فرانسه، حکومتها برای همکاری با آلمان نازی علیه یهودیان اشتیاق زیاد نشان دادند. حاکمان این کشورها، حتی پیش از آنکه سربازان آلمانی به دروازههای آنان برسند، به اجرای فرامین و قوانین یهودستیزانه هیتلری میپرداختند و به آزار و کشتار یهودیان در سطح گسترده دست میزدند.
در چارچوب این سیاستها بود که یهودیان را در بسیاری از کشورهای اروپایی بازداشت میکردند، آنان را در برابر جوخه آتش قرار میدادند، اموالشان را به غارت میبردند و مغازهها و کنیساهای آنان را به آتش میکشیدند. در آن سالها، یهودیان بسیاری داوطلب شدند در چارچوب ارتشهای متفقین، علیه آلمان هیتلری بجنگند و سهم خود را در دفاع از بشریت و برادران یهودی خود ایفأ کنند. در چارچوب این برنامه، حدود پنج هزار نفر از یهودیان سرزمین اسرائیل بهطور داوطلبانه به عضویت ارتش بریتانیا درآمدند و هنگ یهودی را در آن ارتش بوجود آوردند. بریتانیا که از این سربازان بیم داشت، تنها در امور حمل و نقل ماموریتهایی را به آنان محول میساخت. یهودیان داوطلب، در چارچوب نیروهای متفقین، در کشورهایی چون یونان، مصر و شمال آفریقا علیه ارتش آلمان نازی جنگیدند.
در سال ۱۹۴۱ ارتش آلمان بهدستور هیتلر یک برنامه شیطانی را به معرض اجرا گذاشت و آن، نابودی کامل یهودیان اروپا و دیگر کشورها بود. هیتلر برای این منظور در داخل آلمان و کشورهای دیگری که به تصرف درآورد، بازداشتگاههایی برپا ساخت که یهودیان را در آنجا متمرکز میکردند و سپس به اردوگاههای مرگ میفرستادند.
در این اردوگاهها یهودیان را تیرباران میکردند و یا در حمامهای گاز خفهکننده به قتل میرساندند و سپس جسد آنان را میسوزاندند. در چارچوب این برنامه، بیش از ده میلیون نفر یهودی، کولی، کمونیست و افرادی که به همجنس بازی متهم گردیده بودند به کورههای آدمسوزی فرستاده شدند. آلمانیها این افراد را ابتدا به بیگاری میگرفتند و سپس میکشتند و میسوزاندند. بدینسان، شش میلیون نفر از یهودیان اروپا قربانی جنایات شیطانی هیتلر گردیدند.
در سالهای پایانی جنگ، هیتلر به مرزهای ایران نیز نزدیک میشد و قصد داشت همین برنامه جنایتکارانه را علیه یهودیان ایران نیز عملی سازد که خوشبختانه اجل به او مهلت نداد. در این اوضاع جهنمی، یهودیان از یک سو توسط آلمان هیتلری به اردوگاههای مرگ فرستاده میشدند و از سوی دیگر، درهای کشورهای جهان به روی آنان بسته بود و دولت قیم انگلیس نیز اجازه نمیداد آنان به سرزمین پدری خود مهاجرت کنند. در چنین وضعی بود که اکثریت قریب به اتفاق یهودیان در کشورهای لهستان، لیتوانی، آلمان، چکوسلواکی، یونان، دانمارک، رومانی، لیبی، یوگوسلاوی، فرانسه، بلژیک، هلند، ایتالیا، مجارستان و غیره نابود گردیدند و جوامع آنان بهکلی از بین رفت. یهودیانی که قربانی جنایات آلمان هیتلری شدند، یک سوم از تعداد کل یهودیان جهان را تشکیل میدادند.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- تاريخ سرزمين، سايت اينترنتی سرزمين اسرائيل
[↑] جُستارهای وابسته
□ اسرائيل
□
□
[↑] سرچشمهها
□ برگرفته از: سايت سرزمين اسرائيل