جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

تاریخ اسرائیل در دوران پراکندگی

برگرفته از: سایت سرزمین اسرائیل

سرزمین اسرائیل

(تاریخ: دوران پراکندگی)


فهرست مندرجات




[] شکست خیزشهای ملی

بدنبال ویرانی بیت‌المقدس یهود، با خاک یکسان شدن اورشلیم و اسارت و به بردگی فروخته شدن هزاران تن از اهالی این سرزمین، شیرازه جامعه یهود بکلی از هم پاشید و بسیاری از آنانی نیز که باقی مانده بودند راه غربت در پیش گرفتند. ولی حتی در این شرائط بسیار دشوار، یهودیان لحظه‌ای از آئین مذهبی و فرهنگ ملی خود دست برنداشتند و همچنان به تقویت پایه‌های دین خویش پرداختند و یک مرکز مذهبی جدید در شهر یاونه (יבנה) توسط ربی یوحنان بن ذکای (רבי יוחנן בן זכאי) برپا گردید که رونق بسیار یافت و روحانیون و طلبه زیادی در آن به تدریس و تحصیل پرداختند.

خیزشهای پیاپی یهودیان علیه حکومت غاصب امپراطوری رم، که از سال ٦٦ پیش از میلاد آغاز شده بود، در سال ١٣٢ میلادی با قیام یهودیان به رهبری برکوخبا (ברכובא) به اوج خود رسید. ولی این بپاخیزی نیز با شکست روبرو شد و مرگ هزاران یهودی دیگر را بدنبال داشت و موج دیگری از اخراج یهودیان از سرزمین پدری را موجب گردید. همزمان، بسیاری از یهودیان نیز راه غربت در پیش گرفتند و مراکز مذهبی یهود (و از جمله حوزه مذهبی شهر یاونه) افول کرد. گرچه یهودیان هنوز هم اکثریت اهالی این سرزمین را تشکیل می‌دادند، ولی بار دیگر آزادی مذهبی، و استقلال ملی آنان بسیار محدود شده بود.

ولی یهودیان که به آئین پدری و ارزشهای ملی خود بسیار پای بند بودند، دوباره از میان خرابه‌ها سر برافراشتند و در طول دهه‌های پس از آن، دوباره به آبادانی پرداختند و شمال کشور (سرزمین اسرائیل) دوباره شکوفا شد و سنهدرین (סנהדרין- دیوانعالی قضاوت و قانوگذاری یهود) برپا گردید که بین شهرهای طبریه، صفاد و تیسپوری (טבריה, צפת, צפורי) در حال انتقال بود. در این دوران، کنیسا بعنوان نیایشگاه یهود، به مرکز گردهمآئی مردمان و کانون فعالیت اجتماعی آنان مبدل گردید و همه طبقات اجتماعی وظیفه دینی خویش می‌دانستند که به تعلیم و تدریس تورات بپردازند.

در آن دوران، جامعه یهودیان این سرزمین، علیرغم همه مصائب و محنتها، توانست نهادهای آموزشی و شرعی و فرهنگی مستقل خویش را برپا سازد. شریعت یهود، که همه جنبه‌های زندگی فردی و اجتماعی را شامل می‌گردد، در دو مجموعه میشنا و توسفتا (משנה ותוספתא- در قرن دوم میلادی) تدوین گردید و بعدها (در قرون سوم تا پنجم میلادی) به صورت تلمود (תלמוד) ویرایش و آماده شد.

[] جوامع خارج از اسرائیل

در همان دورانی که یهودیان در سرزمین پدری خویش زندگی خود را سازماندهی می‌کردند و آئین دینی و فرهنگ ملی آنان دوباره شکوفا می‌شد، در خارج از این سرزمین نیز جوامع یهودی در کشورهای مختلف شکل می‌گرفت.

تشکیل جوامع یهودی در خارج از این سرزمین (و از جمله در ایران) از سالیان دراز پیش از آنکه بیت‌المقدس یهود ویران گردد آغاز شد، ولی پس از ویرانی معبد یهود شتاب بیشتری یافت و در طول زمان انسجام گرفت. در بسیاری از کشورها، یهودیان از نظر مذهبی و فرهنگی از نوعی خودگردانی برخوردار بودند. در طول همه دوهزار سالی که پراکندگی یهودیان در سرزمین‌های گوناگون و در پنج قاره جهان ادامه داشت (تا روزی که اسرائیل استقلال ملی خود را بازیافت)، آنان هیچگاه علاقه قلبی و اشتیاق دینی خود را نسبت به خانه پدری از دست ندادند و همیشه برای بازگشت به این سرزمین دعا میخواندند و آرزوی روزی را داشتند که دوران غربت به سر آید و سرزمین اسرائیل استقلال خویش را باز یابد و ملت یهود دوباره بتواند حکومت آزاد خود را برپا کند- و در میان ملتهای منطقه و جهان جاه و مقام خویش را دوباره بدست آورد.

در طول این دو هزار سال، یهودیانی وجود داشتند که از اقصی نقاط جهان به زیارت اماکن مقدس سرزمین اسرائیل می‌آمدند، و یا رسولانی که به این خاک فرستاده می‌شدند و یا بازرگانان و حتی افرادی که قصد بازگشت به سرزمین پدری را داشتند. بدین سان، در طول این دو هزار سال، همیشه ارتباط معنوی و واقعی بین خاک اسرائیل و جوامع یهودی در سراسر جهان برقرار بود.

یهودیان در بابل: در دوران اسارت بابل، که گفتیم امپراطور آن سرزمین بیت‌المقدس را ویران کرد و یهودیان را به اسارت برد و آنان را در بین النهرین مستقر ساخت، یهودیان علیرغم رنج غربت، به اجرای آئین‌های دینی خود و تقویت پایه‌های اعتقادی مذهب خویش ادامه دادند و آنانی که در بابل باقی مانده بودند در طول قرون و اعصار دانشکده‌های مذهبی در آن سرزمین برپا ساختند که مهمترین آنها سورا (סורא) و پومبدیتا (פומבדיתא) نام داشتند. جامعه یهودی در آن سرزمین از نظر جمعیتی بزرگ بود (که جمعیت آن را بین ٨٠٠ هزار تا ٢/١ میلیون نفر برآورد میکنند) و از نظر اقتصادی نیز یک جامعه مرفه محسوب می‌گردید که در آن کشاورزان و بازرگانان بسیار وجود داشتند.

در قرن چهارم میلادی بود که جامعه یهودی سرزمین بابل چنان از نظر شریعت یهود پیشرفت کرد که بصورت مهمترین مرکز روحانی در جهان یهود درآمد و دانشمندان و متفکران بزرگ یهودی که در آن سرزمین می‌زيستند مجموعه گزانبهائی از قوانین شرع یهود تدوین کردند که بعدها تلمود بابلی (תלמוד בבלי) نام گرفت.

در فاصله زمانی بین قرن هشتم و قرن یازدهم میلادی (که دوران گئوئیم (תקופת הגאונים - نوابغ – نامیده می‌شود)، مدارس مذهبی یهود (ישיבות- یشیواها) در بابل و اورشلیم، در رقابت با یکدیگر، هر یک می‌کوشیدند جای پای بزرگتری برای خویش در جوامع یهودی سرزمینهائی چون مصر، آفریقای شمالی، ایتالیا، آلمان، جنوب فرانسه و اسپانیا بوجود آورند.

یهودیان اسپانیا: پس از آنکه سپاهیان اسلام در سال ٧١١ میلادی بخشی از سرزمین اسپانیا را به اشغال خود درآوردند، دانشمندان یهود توانستند آزادانه به کار علمی خود بپردازند و فرهنگ یهود در کنار فرهنگ نوپای عرب باور شد و هر یک بر دیگری تاثیرات شگرفی به جای گذارد. یهودیانی که از رفاه اقتصادی برخوردار بودند، به فراگیری زبانهای عربی، یونانی و همچنین علوم نجوم، فلسفه و ریاضیات پرداختند.

از آنجا که حاکمان عرب در جنوب اسپانیا مردمانی سازگار بودند و با یهودیان خوشرفتاری می‌کردند، بتدریج آن سرزمین اسلامی به پناهگاه و خانه امن یهودیان مبدل گردید و شمار یهودیانی که رهسپار آن سرزمین می‌شدند دائما" افزایش می‌يافت. ولی علیرغم این رفاه و امنیت، یهودیان اسپانیا نیز همچنان رشته‌های رابطه با سرزمین پدری خود اسرائیل را حفظ کردند و شاعران و متفکران بزرگ یهود، در غم غربت شعر میسرودند و یاد وطن می‌کردند، و حتی برخی از آنان به این سرزمین باز گشتند.

کلیسا و یهودیان: از همان نخستین دورانی که گروهی از یهودیان در سرزمینهای اروپائی مستقر گردیدند و جوامع دینی و اجتماعی خویش را بوجود آوردند، همیشه بین فرمانروایان و رهبران کلیسا درباره یهودیان درگیری وجود داشت.

روحانیون مسیحی اصرار داشتند که یهودیان فقیر و درمانده باقی بمانند تا بتوان آنان را بعنوان نمونه کسانی که به عیسی مسیح ایمان نیآورده و مجازات شده‌اند معرفی کرد، ولی فرمانروایان خواهان برخورداری از مزایای اقتصادی ناشی از حضور یهودیان در حکومت خویش بودند.

در سال ١٠٩۵ میلادی پاپ اعظم اوربان دوم فرمانی صادر کرد که بموجب آن، مسیحیان وظیفه دارند سرزمین مقدس را به تصرف خود درآورند. بدنبال این فرمان بود که توده‌های کثیری از روستائیان اروپای مسیحی، چون مور و ملخ به سوی این سرزمین هجوم آوردند. از آنجا که کلیسای متعصب مسیحی تخم نفرت علیه یهودیان را در قلب و جان این مومنان نابخرد کاشته بود، آنها در راه رسیدن به سرزمین مقدس، از هر نقطه اروپا که رد می‌شدند به ویران کردن جامعه یهودی آنجا و کشتن زنان و کودکان یهودی میپرداختند و هنگامی هم که به سرزمین مقدس پای نهادند، بطور یکسان به کشتن مسلمان و یهودی پرداختند (که هر دو، از دیدگاه آنان کافر محسوب می‌شدند). آنان جوامع یهودی و مسلمان را ویران کردند و در جای به جای این سرزمین دژهای مستحکم برپا ساختند و در داخل آنها سکنی گزیدند. ولی پیروزی آنان دیرپا نبود و چندان دوام نیآورد و سردار مسلمانان صلاح الدین ایوبی آنان را شکست داد. مسیحیان در طول چند صد سال بارها تلاش کردند آن سرزمین را دوباره به اشغال خود درآورند، که در تمام موارد ناکام ماندند.

اندیشه‌های یهودستیزانه‌ای که صلیبیون پایه گذار آن بودند، همانند سم در فرهنگ اروپائیان رخنه یافت و یهودیان مورد افتراهای بسیار قرار گرفتند. در سرزمین‌هائی چون فرانسه، انگلستان و آلمان، در طول قرنهای دوازده تا پانزده میلادی، یهودیان همیشه منفور بودند و به دروغ آنان را متهم میساختند که کودکان خردسال مسیحی را میکشند که خون آنان را در نان فطیر بریزند.

بدنبال این سرکوبگریها، غارتها و نفی بلدها بود که یهودیان از کار کشاورزی و هر گونه مشاغل دیگری که دست برداشتن از آنها آسان نبود دور شدند و به حرفه‌هائی روی آوردند که می‌توانستند در کوتاه ترین مدت چمدان خویش را ببندند و با اندوخته خویش رهسپار سرزمینهای دیگر گردند.

انکیزیسیون در اسپانیا: در قرن پانزدهم میلادی، مسیحیان توانستند سراسر شبه جزیره اسپانیا را به تصرف خویش درآورند و به حکومت مسلمانان عرب پایان دهند. آنان به مدت سالیان دراز کوشیدند یهودیان را به زور به دین مسیح درآورند. ولی یهودیان که به دین و آئین خویش بسیار پای بند بودند در برابر فشار و تهدید آنان پایداری کردند و مذهب خویش را ترک نگفتند.

رهبران کلیسا که از این سرکشی دینی به خشم درآمده بودند، دستور اخراج یهودیان را صادر کردند. جامعه یهودیان اسپانیا بتدریج افول کرد- ولی همزمان، جوامع یهودی در سرزمین اسرائیل، و نقاط دیگری چون جنوب فرانسه، شمال آفریقا، ایتالیا، هلند و آلمان انسجام بیشتر یافت. برخی از این جوامع به سوی معنویات دین یهود روی آوردند و بعضی دیگر تحت تاثیر دوران رنسانس، به امور مادی و دنیوی گرایش بیشتری یافتند.

ولی در همه این جوامع، یهودیان از امنیت و آسایش لازم برخوردار نبودند و همیشه خطراتی آنان را تهدید می‌کرد، و از این رو بسیاری از یهودیان راه سرزمینهائی چون لهستان و لیتوانی را در پیش گرفتند و برخی دیگر راهی «قاره جدید» (قاره آمریکا) شدند.

یهودیان شرق اروپا: از سالهای آغازین قرن چهاردهم، حکومت لیتوانی نواحی غربی روسیه و لهستان را به تصرف درآورد. در حکومت لیتوانی، برای نخستین بار امتیازات گسترده‌ای به یهودیان اعطا گردید ونوعی حکومت خودگردان برای آنان برپا شد که «شورای زمین» نام گرفته بود. این گونه آزادیهای مذهبی و ملی موجب شد که یهودیان در ابعاد گسترده به سوی این سرزمینها مهاجرت کردند و از اواسط قرن شانزدهم در لهستان و اوکراین مستقر گردیدند و جوامع یهودی در سرزمینهای اوکراین و بلاروس پایه گذاری گردید که از خودگردانی برخوردار شدند و یک فرهنگ یهودی-لهستانی بوجود آوردند. این یهودیان، که بیشتر در سرزمینهای آلمانی زبان ریشه داشتند، زبان محلی خود را نیز که «ییدیش» نامیده می‌شد با خود به آن سرزمینها آوردند. «ییدیش» مخلوطی از آلمانی قرون وسطی، آمیخته با واژه‌هائی از زبانهای عبری و لهستانی است که بتدریج به زبان محاوره‌ای همه یهودیان اروپا مبدل گردید و حتی یهودیانی نیز که به آمریکا مهاجرت کردند، این زبان را با خود به آنجا بردند.

در سال ١٦۴٨ میلادی، روستائیان متعصب مسیحی، که توسط یک ناسیونالیست افراطی قزاق بنام خمینسکی تحریک شده بودند، به جوامع یهودی در طول رودخانه دنیپر حمله بردند و به کشتار بیرحمانه آنان پرداختند. تاریخ نویسان میگویند که در جریان این حمله وحشیانه که دوران بربریت را بیاد میآورد، ٣٠٠ جامعه یهودی ویران شد و بیش از صد هزار یهودی کشته شدند. موج این تعصب گرائی و کشتار، در دهه‌های بعد به روسیه نیز کشانده شد و در آنجا نیز به قتل عام یهودیان پرداختند. همزمان، در آلمان نیز آنچه که «جنگهای سی ساله» نامیده می‌شود جریان داشت، که طی آن یهودیان مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند و زندگی آنان در معرض خطر و زیر فشار مداوم بود.

[] شبتای صوی – منجی دروغین

در آن دوران یهودیان آنقدر ناامید و ذلیل شده بودند که سخت انتظار ظهور منجی موعود (משיח- ماشیح) را میکشیدند. در سال ١٦٦۵ یک روحانی یهودی بنام شبتای صوی (שבתאי צבי) که جذبه بسیار داشت، به دروغ اعلام کرد که همان منجی موعود است که میخواهد یهودیان را از سراسر دنیا نجات دهد و آنان را به سرزمین پدری خود (اسرائیل) باز گرداند. در آن هنگام همه جا شایع گردید که «ماشیح» در سرزمین یهود ظهور کرده و به سوی قسطنطنیه (استانبول امروز) روان است تا امپراطوری عثمانی را براندازد. آرمانهای صوفی گرایانه بر خرد مردمان فائق آمد و روحانیون برجسته همراه با رهبران متمول جامعه و حتی مردمان پا برهنه اعلام داشتند که شبتای صوی همان منجی موعود است که همگان انتظار او را میکشیدند. هذیان و هیجان یهودیانی که اشتیاق بازگشت به سرزمین پدری را داشتند به اوج خود رسید، تا آنجا که یهودیان هلند، لهستان، ایتالیا و دیگر نقاط اموال خویش را فروختند و راهی قسطنطنیه شدند تا به منجی موعود بپیوندند. ولی سپاهیان عثمانی شبتای صوی را به اسارت گرفتند و در سال ١٦٦٦ او را به نزد سلطان آوردند. سلطان به او پیشنهاد کرد که یا اسلام آورد و یا کشته شود. شتبای صوی اسلام را پذیرفت و امید آنانی که در انتظار ظهور ماشیح بودند به یاس گرائید و خودکشی برخی و اسلام آوردن بعضی دیگر را به دنبال آورد.

جنبش حسیدوت (חסידות): نومیدی یهودیان از ماجرای منجی دروغین، توام با آزارهای جسمانی و خشونت حاکمان، که آنان را در اروپای شرقی و مرکزی مورد ستم قرار می‌دادند، موجب گردید که به مرور زمان یک جنبش عرفانی در میان آنان شکل بگیرد که حسیدوت نامیده می‌شود. پیروان این مکتب میاندیشند که با وجد و سرور، توام با ایمان و کرامات، هر یهودی می‌تواند ارتباط مستقیمی با پروردگار خویش برپا سازد.

آنان شیوه‌های منطق و مناظره را (که پیلیول פילפול، یعنی سفسطه نامیده می‌شود) و یکی از شیوه‌های باستانی در آموزش تلمود بود کنار گذاشتند و بر خرد و تجربه افراد روحانی مورد اعتقاد خویش تکیه کردند.

جنبش میتنگدیم (מתנגדים- مخالفان): جنبش عرفانی حسیدوت، با ابراز مخالفت قاطعانه گروههای دیگری از یهودیان روبرو شد. یکی از مخالفان برجسته این جنبش، روحانی مشهوری بود که «گائون ویلنا» (גאון מוילנה نابغه پایتخت لیتوانی) نامیده می‌شد و رهبر معنوی یهودیان لیتوانی بود که درباره زندگی و امور شرع یهودیان تالیفات بسیار داشت و از دانش غیرمذهبی نیز در ابعاد گسترده بهره‌مند بود.

در قرنهای بعد، زندگی فرهنگی و دینی یهودیان شرق و مرکز اروپا در زیر سایه مناظره و مباحثه بین این دو جنبش، یعنی پیروان جنبش عرفانی حسیدوت و معتقدین به مکتب مخالف آن (میتنگدیم) می‌گذشت.

در قرن هیجدهم، شمار یهودیانی که در نواحی بین لیتوانی و لهستان تا اوکراین و روسیه می‌زيستند، بر سه میلیون نفر بالغ می‌گردید که اکثر آنان از طبقه متوسط بودند. "گائون ویلنا" (رهبر مذهبی یهودیان لیتوانی) به تشویق کردن یهودیان برای بازگشت به سرزمین پدری خود (اسرائیل) پرداخت که هزاران نفر به ندای او پاسخ گفتند و رهسپار اسرائیل شدند. ولی در قرون نوزدهم و بیستم، بسیار از یهودیان شرق و مرکز اروپا به "دنیای جدید" یعنی قاره آمریکا (به ویژه ایالات متحده) مهاجرت کردند.

[] جنبش دانش‌اندوزی

با گسترش یافتن مهاجرت هزاران نفر از یهودیان اروپای شرقی به سوی قاره جدید (قاره آمریکا) که از اواخر قرن هیجدهم آغاز گردید، بتدریج در آنان این اشتیاق بوجود آمد که با فرهنگ غرب آشنا شوند و بر دانش خود بیافزایند. زیرا در اروپای شرقی، آنها معمولا" در جامعه محدود خویش می‌زيستند و از نوعی خودگردانی فرهنگی و آموزشی برخوردار بودند و با جهان غیریهودی تماس چندانی نداشتند.

در اوائل قرن نوزدهم، در سال ١٨٠٧ فرانسه نخستین کشوری بود که به یهودیان حقوق شهروندی اعطا کرد و به تبعیض و محدودیت علیه آنان پایان داد. در سالهای بعد، دیگر کشورهای اروپائی نیز از این شیوه پیروی کردند و بتدریج به یهودیان حقوق سیاسی و اجتماعی برابر اعطا گردید. این دگرگونی موجب شد که یهودیان کم کم نواحی مسکونی محدود خود را ترک گویند و با جوامع غیریهودی به رفت و آمد بپردازند و با آنان داد و ستد کنند و با زندگی آنها آشنا شوند.

این آمیزش اجتماعی، یهودیان را با این پرسش روبرو ساخت که آنان کی هستند و چه هویت ملی دارند. این پرسش موجب پدید آمدن جنبشی شد که آن را «هسکالا» (השכלה- دانش اندوزی) نام نهادند و بر این اصل استوار بود که یهودیان برای آنکه بتوانند به زندگی مدرن خو بگیرند و در جوامع غیریهودی جای خود را باز کنند- و تبعیض و آزار علیه آنان متوقف شود، باید با دانش روز آشنا گردند و فرهنگ محیط را فرا گیرند و خود را با آن همساز کنند.

یکی از نشانه‌های جنبش دانش اندوزی (هسکالا) روی آوردن دوباره به سوی زبان عبری، بعنوان زبان فرهنگی جامعه یهودیان بود. همانگونه که کتب ادبی به زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی و غیره مرتبا" از زیرچاپ خارج می‌شد، یهودیان نیز این اشتیاق را داشتند که به زبان مادری و باستانی خود کتاب و داستان بنویسند و فرهنگ ملی خود را شکوفا سازند.

[] صیونیسم و بازگشت به خاک

همزمان با گسترش یافتن جنبش "هسکالا"، نهضت‌های دیگری نیز ظهور کرد که آنها نیز در سنت اشتیاق نسبت به سرزمین پدری ریشه داشت و یهودیان را تشویق می‌کرد به خاک اسرائیل باز گردند.

از این هنگام جنبش‌های نوظهور، که برخی مذهبی و بعضی غیرمذهبی بودند، یهودیان را فرا می‌خواندند که در راه برپائی یک حکومت مستقل یهودی در سرزمین اسرائیل تلاش کنند. دو جنبش "حیبت صیون" (חיבת ציון-مهرصهیون) و «بیلو» (ביל"ו) آرزوی روزی را داشتند که با بازگشت به سرزمین پدری، بتوانند دوباره به کار کشاورزی روی آورند- همانگونه که پدرانشان در دوران باستان چنین بودند. آنان عقیده داشتند که بازگشت به کشاورزی، موجب تقویت جامعه یهودی خواهد شد. زیرا یهودیان در دیار غربت، از آنجا که حق نداشتند مالک زمین و صاحب مزرعه باشند، به مشاغلی روی می‌آوردند که به آنان امکان می‌داد به سرعت از جائی به جای دیگر نقل مکان کنند- و از این رو شغلهائی چون پزشکی، بازرگانی، داروسازی، صرافی، جواهرسازی، مغازه داری و حتی دستفروشی در بین یهودیان بیشتر از مشاغل دیگر رواج داشت.

در سالهای دهه هشتاد قرن نوزدهم (١٨٨٠ به بعد) سازمانهای نیکوکاری برپا شد که هدف آنها خرید زمین از اعراب در سرزمین اسرائیل بود و یهودیان پیشگام، به ویژه از رومانی و روسیه رهسپار سرزمین اسرائیل شدند و شهرکهائی برپا ساختند که اهالی آنها بتوانند به کشاورزی بپردازند. همزمان، یهودیانی که به سرزمین پدری بازگشته بودند سازمانهای فرهنگی و همچنین تشکیلاتی برای رسیدگی به امور خود برپا ساختند.

به موازات مهاجرت جوانان یهودی از شرق اروپا به خاک اسرائیل، سیل مهاجرت یهودیان از برخی کشورهای اسلامی نیز آغاز شد و بدین سان، در جای به جای این سرزمین جوامع یهودیان سفارادی (ספרדי- یهودیانی که پدرانشان از سفاراد یعنی اسپانیای زمان مهاجرت کرده بودند) نیز برپا گردید و آنان هم تشکیلات خویش را به وجود آوردند.

به‌عنوان مثال افراد یک خانواده یهودی الجزایری زاده به نام "شلوش" (שלוש) از سالهای نخستین قرن نوزدهم در شهر یافا که در آن زمان کاملا" عرب نشین بود سکنی گزیدند . آنان در این شهر یک کارخانه برپا ساختند و یک محله یهودی نشین ایجاد کردند – و چنین روندی سی سال پیش از احداث شهر تل آویو (که نخستین شهر بزرگ یهودی نشین درمرکز خاک اسرائیل بود) آغاز گردید. یهودیان اهل یمن نیز که با مشقت بسیار از بیابانهای جزیرةالعرب گذشته و خود را به خاک اسرائیل رسانده بودند، در اورشلیم مستقر شدند و در خارج از حصار باستانی شهر محله‌ای برای خود برپا کردند. یهودیانی نیز که از بخارا و مشهد به اورشلیم مهاجرت کرده بودند یکی از محله‌های مشهور و زیبای این شهر را که محله بخارائیان (שכונת הבוכרים) نامیده می‌شود برپا ساختند.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- تاريخ سرزمين، سايت اينترنتی سرزمين اسرائيل



[] جُستارهای وابسته

اسرائيل





[] سرچشمه‌ها

برگرفته از: سايت سرزمين اسرائيل