فهرست مندرجات
[↑] امیرزادۀ با فرهنگ
در جایی سخن از مرحوم توروایانا به میان آمد. از دلبستگی او به زبان و ادب میگفتند و از پیشینهاش در داستاننویسی. در اندیشهام گذشت که باری از این بزرگمرد، بیش از این خوانده بودم که میشنوم. به همین مناسبت راهنورد امواج دانش جدید شدم و در کارخانههای جست و جو پی شادروان نجیبالله توروایانا را جستن گرفتم. دیدم که زندگینامۀ توروایانا به خامۀ نگارنده در دانشنامۀ جهان اسلام موجود است و بر صفحۀ کمپیوتر نمودار شد. از تالیف این مقاله چیزی به یادم نبود. این در شمار کارهای بیست سال پیش یا شاید پیشتر از آن است. شرح حال را که خواندم، یادم آمد که از او مطالبی در مجلّۀ پر ارج یغما خوانده بودم. باز به یادم آمد که نکتههایی در این باب در افغانستان- سویس آسیا (سفرنامۀ علیاصغر حکمت) نیز میتوان یافت. کتابی که به کوشش نگارنده در تهران آمادۀ چاپ شده بود ولی در پیچ و خم حوادث گرفتار ماند. همۀ این موارد، هریک به گونهای درمیان دوستان به خصوص پژوهشگران جوان خواندنی و مورد استفاده است. این است که مطالب را گردآوردم و آن را در چهار بخش در اینجا تقدیم عزیزان مینمایم. بخش نخست، زندگینامۀ توروایانا در دانشنامۀ جهان اسلام؛ بخش دوم، شام هرات، چکامهای از توروایانا؛ بخش سوم، یادداشتهای شادروان علیاصغر حکمت از دیدارهایش با توروایانا؛ بخش چهارم، ابیاتی از شعر استاد خلیلی در سوگ توروایانا.
از دوست گرامی جناب دکتر سید صادق سجّادی معاونت محترم مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی که تصویر مطلب شام هری را از مجلّۀ یغما به خواهش بنده فرستادهاند سپاسگزارم.
[↑] بخش نخست: زندگینامۀ توروایانا
توروایانا، نجیب اللّه، نویسنده، شاعر و دولتمرد افغان. نجیباللّه، متخلص به توروایانا، در ١٢٨١ ش /١٣٢٠ در جلال آباد به دنیا آمد. وی از نوادگان امیر دوست محمدخان، بنیانگذار سلسلة شاهان و امیرانِ محمدزائی در افغانستان، بود. پدرش، محمدیونس، در روزگار امیرحبیباللّه، پادشاه افغانستان، سرهنگ بود و در عهد سلطنت امیرامان اللّه، ریاست شهرداری کابل را بر عهده داشت. مادرش، هاجره، ملقب به اُخت السّراج، دختر امیرعبدالرحمان خان و خواهر امیرحبیبالله خان بود (فرخ، ص ١۵٦، ١۵٩). نجیبالله تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسۀ امانیّۀ (لیسۀ امانی) کابل به پایان رساند. سپس، برای ادامة تحصیل به انگلستان رفت و در رشتة حقوق و علوم سیاسی دکتری گرفت و به میهن بازگشت. مدتی به تدریس در دانشگاهِ کابل و خدمت در وزارتِ امورخارجه پرداخت. چندی نیز وزیرِ معارف (آموزش و پرورش) افغانستان بود. در همان دوره به تهران آمد (٢٢ آذر ١٣٢٧) و از مؤسسات آموزش و علمی دیدار کرد (یغما، سال ١، ش ٩، ص ۴٣٢). علیاصغر حکمت * در سفر به افغانستان (١٣٢٦ ش) با نجیبالله خان در وزارتِ معارف ملاقات داشته و در سفرنامهاش (بخش ١، ص ۵٩٣) از او به نیکی یاد کرده است.
توروایانا از شاعران و نویسندگانِ خوش قریحه، خوش بیان، لطیفه گو، پُرکار و بااستعداد بود (یغما، همانجا). برخی از آثارش در مطبوعاتِ ایران چاپ شده است، از جمله مثنوی "شام هری" با تصویری از توروایانا در مجلة یغما (رجوع کنید به سال ١، ش ٩، ص ۴٢٨ـ ۴٢٩) و غزل "افسانة عشّاق" در همان مجله (رجوع کنید به سال ١، ش ١٠، ص ۴٣٩). این غزل در حضور توروایانا در انجمنِ ادبیِ فرهنگستان ایران خوانده شده است (همانجا). آثار توروایانا بیانگرِ علاقۀ او به تاریخ و افتخارات باستانیِ میهناش است.
توروایانا پس از پایان خدمتش در وزارت معارف، سفیرِ افغانستان در چند کشور خارجی، از جمله هندوستان و ایالات متحدۀ آمریکا، شد. هم زمان با سفارتِ توروایانا در هند، علی اصغر حکمت هم سفیر ایران در هند بود. حکمت، که با توروایانا دوستی صمیمانه داشت، وی را مردی بسیار متین و مهربان و ادیب و شعردانی خوش صحبت معرفی کرده و کثرت اطلاعات او را راجع به هندوستان و علمای قدیم و جدیدِ هند و اوضاع سیاسی آنجا ستوده است (حکمت، بخش ٢، ص ۴٨٨). ضیافتِ باشکوهی که حکمت به مناسبت پایان سفارت توروایانا در هند، برپا داشته بود (همان، بخش ٢، ص ۵٠٨)، نشانة احترام او به شخصیت علمی و فرهنگی توروایاناست.
توروایانا، افزون بر فارسی و پشتو، انگلیسی و فرانسه و عربی و ترکی نیز میدانست. وی در ١٣۴۴ ش در نیوجرسی درگذشت.
توروایانا را در داستان کوتاه نویسی از پیشگامان و نویسندگانِ پُرکار شمردهاند. داستانهای اوشاس، مرگِ محمود، پسر رویگر، قُبّة خضرا و هیرمند، با چند داستان دیگر، در مجموعهای به نامِ اوشاس در ١٣٦٦ ش در کابل چاپ شده است. آثار توروایانا را از نظرِ فنی برتر از آثار معاصرانش دانستهاند. وی از نمایندگان رمانتیسیسم تاریخی در داستاننویسی معاصر افغانستان محسوب میشود.
از دیگر آثار اوست: آریانا یا افغانستان (کابل ١٣٢۴ ش)، سْترابون و آریانا (کابل ١٣٢۴ ش)، مبارزة ما در راه آزادی (کابل ١٣٣٠ ش).[۱]
[↑] بخش دوم: شام هری
[سرودۀ] جناب سردار نجیبالله خان توروایانا، وزیر معارف افغانستان:
- صحرای هری زمرّدین است
اسفند کنون، نه فروردین است
کهسار هری، چو اخگر دل
از پرتو آفتابِ آفـــــــــــــــــــل
گلگونه شود، نظر ربایـــــد
بر حسن هری همی فـــــزایـــــد
دامان فلک شدست گلنــــــار
ناهیـــــد فرازِ آن پدیــــــــــــدار
رقّاصۀ آسمان، چو سیــــماب
بی تاب شدست و در تب و تاب
=+=+=+=
در دامن کوه، کوچیی چند
بگسسته ز کوی و شهر، پیوند
افراختهاند چادران را
افروختهاند آذران را
بر پای درخت، طرف جویی
بنشسته بت سیاه مویی
افشانده سلاسل سیه را
در بند سیه فکنده مه را
=+=+=+=
ای شام هرات! رشک ایّام
ای ساعت سعد و گاه احلام
سحریست دم فسونگرت را
نور سحراست معجرت را
این کهنه سپهر لاجوردی
کز پرتو مهر گشته وردی
دارد به من فسرده رازی
خاموشی اوست طرفه سازی
ای سرخی نیم رنگ گردون
یاد آور ِ آن عـذار گلگون
ای اختر آسمان زرقا
برق نگهی ز توست پیدا
کاز خویشتنم برون نماید
وین قلب فسرده خون نماید
=+=+=+=
در خاک هری فسرده رازیست
هرموجۀ رود او گدازیست
=+=+=+=
ای رود چنان همی نمایی
کاندر پس سالها جدایی
چون عاشق رسته از سلاسل
پیموده صحاری و منازل
ره برده به کعبۀ امانی
بشکسته فسون لن ترانی
در کوی نگار خود رسیدی
از بند جبال خود رمیدی
آن بند سیاه سر به کیوان
وان حصن حصین قوم افغان
آن قلب ورم نمودۀ خاک
سرچشمۀ رودهای چالاک
کهسار بلند هند کوه است
گهوارۀ عظمت و شکوه است
=+=+=+=
ای رود به یار خود بیامیز
در زلف سیاه اودر آویز
از خاک سیه بنفشه برکش
وز سبزه پرند سبز در کش
پیرایه به این عروس بربند
دخت هری است سهل مپسند
در نرگس او فتن نهان است
وز سنبل او شکن عیان است
از فتنۀ نرگسش حذر نیست
وز حلقۀ سنبلش گذر نیست
ای رود! تو زادۀ جبالی
دانای دقایق جمالی
برگیر عنان و تند مخرام
در خاک هری دمی بیارام
ای رود! تو را نوای عشق است
در غُرّش تو صدای عشق است
برگوی حدیث عشق برگوی
آسای دمی ازین تکاپوی
=+=+=+=
ای شام هرات در بر خویش
پنهان منمای اخگر خویش
وی دخت شفق مپوش رو را
مفشان به عذار خویش مو را[٢]
نجیبالله خان و انس خان:
دکتور نجیبالله خان توروایانا و دکتر محمد انس خان دوتن از دولتمردان دانا و بافرهنگ افغان، پسران سردار محمد یونس خان پسر سردار محمد یوسف خان پسر امیر دوست محمد خان بودند. سردار نجیبالله خان در کنار تبار اشرافی خویش کمالات و فضائل اخلاقی بسیارداشت؛ خوش سیما، خوش بیان، مؤدّب، ادیب، شاعر و داستان نویس بود. گرایش بزرگمردی چون علی اصغر حکمت یکی از نشانههای شخصیت والای اوست. او در افغانستان به مناصب عالیه از سفارت تا وزارت رسید. برادرش دکتر محمد انس نیز از مردان فاضل و دانشمند افغانستان بود که در فیزیک دکترا داشت. او بارها به وزارت معارف و مطبوعات رسید(نگارندۀ این سطور در سالهای ١٣۵٢ تا ١٣۵٧ هر هفته در انجمن فرهنگی وزارت اطلاعات و کلتور ازمصاحبت و لطایف سخنان و بدایع نکات شادروان دکتر انس خان بهره مند بود).
در فلورانس - ایتالیا
شادروان علی اصغر حکمت، انس خان را در ٢۵ خُرداد(جوزا)١٣٢٩ / ١۵ ژوئن ١٩۵٠ در فلورانس دیده است و چنین مینویسد: "... نهار از دکتر جمالی وزیر خارجۀ عراق که سال گذشته چنین موقعی در تهران نزد ما بوده، دعوت کرده بودم. آقای انس خان نمایندۀ افغانستان، برادر نجیبالله خان، که با او نیز سابقۀ دوستی در کابل دارم، و امروز وارد شده، از او نیز دعوت کردم.
بیست و یک روز بعد، نیز در ایتالیا
در قصر سریستوری به اتفاق آقای انس خان، نمایندۀ افغانستان، به پلاس پیتی رفتیم. در آنجا نمایش معروف اپرای امرچینی را در هوای آزاد میدادند که بسیار از حیث تزئین و صفا و موسیقی و رقص تماشایی بود. آقای انس خان از من دعوت کرده بلیط خرید و تماشا کردیم."
در هندوستان
سال ١٣٣٢ ش / ١٩۵۴ م که حکمت سفیر ایران در دهلی بود، نجیبالله خان سفارت افغانستان را در هند به عهده داشت. اما حکمت مینویسد که او سالهاست با نجیبالله خان دوستی دارد.(از ان جمله سال ١٣٢٦ش در کابل دیدارهای مکرر با او داشته است).
٢ دیماه (جدی) / ١٠ ژانویه، دهلی، کنفرانس یونسکو
"...در ساعت شش ضیافتی به چای در هتل امپریال از طرف آقای پروفسور همایون کبیر معاون وزارت فرهنگ داده شده بود... با آقای نجیبالله خان سفیر کبیرافغانستان در باب جشن هزارۀ ابن سینا صحبت کردم و وعده نمود که به کابل بنویسد که افغانستان نیز در این جشن شرکت نماید". در ٢٢ دیماه حکمت ضیافت نهاری به افتخار مدیر کُلّ یونسکو و رؤسا و نمایندگیها میدهد که نجیبالله خان نیز در شمار مهمانان است. حکمت در ٢۴ و ٢٦ همان ماه نیز با نجیبالله خان دیدار داشته است.
دوست دانای قدیمی - متاسفانه سفیر انگلستان شده است!
٣ بهمن (دلو) / ٢٣ ژانویه، دهلی: "... ساعت چهار و نیم به دیدن آقای نجیبالله خان سفیر افغانستان رفتم. در دفتر سفارت خود پذیرایی نمود. مرد بسیار متین و مهربان است و با من سالهاست دوستی دارد. ولی امروز اطلاع میداد که متأسفانه به کابل فراخوانده شده است و تا یک ماه دیگر دهلی را ترک میکند. ظاهراً مأمور سفارت انگلستان شده است. اگرچه برای او و خانوادهاش پیشامد خوبیست؛ ولی من از این که دوست دانای قدیمی خود را ترک میکنم، بسیار متأسف گشتم. اطّلاع بسیار راجع به هندوستان و علمای قدیم و جدید هند و اوضاع دیپلوماسی دارد. فعلاً نیز شیخ السفرا میباشد. بیش از پنج سال است که در هندوستان به سفارت مأمور است".
٨ بهمن / ٢٨ ژانویه
"...ساعت ١٠ آقای نجیبالله خان سفیر افغانستان به بازدید آمده بودند. بعد کتاب شرح احوالات لاهوتی را از تهران فرستاده بودند، به ایشان دادم بخوانند و نظر خود را دراین باب بگویند. چون از قرار معلوم، به شرحی که درآخر کتاب نوشته است، به افغانستان رفته است".
در جیمخانه، ١۵ بهمن / ۴ فوریه
"...اول شب به اتفاق آقای دولتشاهی به کلوب جیمخانه رفتیم. اتفاقاً دم در بود که با آقای نجیبالله خان مصادف شدیم. مهربانی کرد و بازگشت و با ما نشست و ما را به جرعۀ شربتی پذیرایی نمود. چون شخص ادیب و با کمالیست، غالباً مجالس ما با ایشان به صحبتهای ادبی و شعر میگذرد. این شعر را از فیضی دکنی میخواند که حاکی از استعمال قدیم "شراب شور بدمستی میآورد" بود:
- درین دیار گروهی شکرلبان هستند
که باده با نمک آمیختند و بدمستند"
"... امروز ساعت ١٠ سفیر کبیر ژاپون آقای نیشایاما به بازدید آمد. چون به مناسبت مسافرت و مراجعت نجیبالله خان سفیر افغانستان مجلس مهمانی در روز سه شنبه آتیه فراهم کرده ایم، از او نیز دعوت شده است که برای نهار به سفارت ایران بیاید".
١٦ بهمن / ۵ فوریه
امروز عصر آقای نجیبالله خان سفیر افغانستان در جیمخانه به مناسبت ورود هیأت نمایندگی فرهنگی افغانستان دعوتی کرده بودند و تمام هیأت دیپلماتیک نیز بودند... شب را نیز به شام در عمارت حیدرآباد هوس از طرف شورای فرهنگی هندوستان دعوت داشتیم... بعد از صرف شام چند تن از موزیکدانان هندی، با اسباب و آلات موسیقی هندی، نغمات هندی مینواختند؛ از جمله دختری که خواهرزادۀ دکتر تاراچند است، طنبور مینواخت و بعد از آنها ضیاء قاریزاده قطعهای به فارسی امروز ساخته بود، به مناسبت ورود به هند قرائت کرد. و نیز آقای برشنا که نمایندۀ فرهنگی افغانستان در تهران است، اشعاری به آواز خواند. معلوم شد آواز و صوت خوبی دارد. شب خوشی گذشت".
ضیافت وداع از جانب سفیر ایران
"... امروز در سفارت به نهار ضیافتی برای وداع با نجیبالله خان سفیر افغانستان ترتیب داده بودم و از ساعت یک و ربع مدعوین آمدند. ٢٣ نفر بودند، ازین قرار: ١و٢ نجیبالله خان و خانم.... نهار آبرومند بود. مقدمه در سالون و صرف نهار در سفره خانه و صرف قهوه در باغ انجام گرفت.و مهمانان خیلی خوش بودند. در خاتمۀ نهار نطق مختصری به زبان انگلیسی نموده با نجیبالله خان وداع کردم و به رسم سر راهی یک جلد رباعیات خیام مذهّب چاپ جدید به او هدیه نمودم. او نیز در جواب نطق بسیار گرم و پر محبتی نمود و اشاره به سوابق عهد و مسافرت او به ایران که مهمان ما بوده، نمود. آقای آلن[سفیر کبیر امریکا] نیز چند کلمه در ابراز محبت به ما هردو سخن گفت. ساعت چهار مهمانان متفرق شدند".
٢١ بهمن / ١٠ فوریه
"... در ساعت یک و ربع بعد از ظهر در کلوب جیمخانه مجلس ضیافتی نهار در تودیع نجیبالله خان سفیر افغانستان، از طرف دکتر بطامی [وزیر مختار سوریه] تشکیل شده بود. این جانب نیز دعوت داشتم. بعد از ظهر به اتفاق نجیبالله خان به منزل آمدیم..."[٣]
[↑] بخش چهارم: بزمگاه رفتگان
این ترکیب بند، که "بزمگاه رفتگان" عنوان دارد و ابیاتی از ماتمسرود (مرثیۀ) استاد خلیلی در سوگ توروایانا است، برگرفته از دیوان استاد است[۴]:
- مرحبا ای صدر دانا در وطن باز آمدی
در وطنای نور چشم مرد و زن باز آمدی
هرکجا بودی دلت در حسرت این خاک بود
خوب شدای عاشق خاک وطن باز آمدی
بزمگاه رفتگان روشن شد از دیدار تو
تا توای چشم و چراغ انجمن باز آمدی
بود طبع روشنت دریای موّاج سخن
لب چرا بربسته از نطق و سخن باز آمدی
روی بنما دوستان جویای دیدار تواند
شایق طبع گهر ریز شکر بار تو اند
ازچه خاموشی کنون؟ آن طبع گوهرزا چه شد؟
طبع گوهربار کو؟ آن منطق گویا چه شد؟
رازها بشکافتی اما به پیش راز مرگ
آن ضمیر رازجو آن دیدۀ بینا چه شد؟
آن لب جانبخش بی شهد تبسم کس ندید
چین بر ابرو بستهای آن شیوۀ شیوا چه شد؟
اشک گرمت در غم مظلوم بی تقصیر کو؟
آه سردت در پی بیچارۀ شیدا چه شد؟
در صف آزادگان سرو تو واژون شد چرا؟
نقش آمال عزیزانت دگرگون شد چرا؟
گرچه در ظاهر به رنج زندگانی ساختی
خویش را در چشم باطن جاودانی ساختی
گرنداری قصرهای آسمانی عیب نیستی
در زمین فضل قصر آسمانی ساختی
گنج گوهر گر نماند از تو چه غم باشد که تو
خویشتن را خازن گنج معانی ساختی
می نهند اینک جهانی را به خاک غم که تو
از جهانی فکرها خود را جهانی ساختی
درد کشور در دل بیمارت آخر خانه کرد
در دل بیمار با دردی که دانی ساختی
شمع آسا سوختی در خاک غربتای دریغ
سوختی اما به غمهای نهان ساختی
اشکهای دوستان شمع شب تار تو باد
از دیار دور میآیی خدا یار تو باد... (اسد / مرداد) ١٣۴۴
در معنای نام دوم یا تخلّص توروایانا جست و جوی من ره به جایی نبرد تا از حسن اتفاق امشب سخنی با دوست گرامی و دانشمند جناب استاد واصف باختری داشتم و وجه تسمیۀ توروایانا را از ایشان پرسیدم. معلوم شد که نام یکی از فرمانروایان آریانای باستان بوده است.[۵]
تمام شد سخن در احوال سردار ادیب و دانشمند و کارگزار دانا و با فرهنگ روانشاد نجیبالله خان توروایانا.
[۳]- یادداشتهای شادروان علیاصغر حکمت از شادروان توروایانا، برگرفته از کتاب افغانستان - سویس آسیا، با مقدّمه، حواشی و ویرایش آصف فکرت
[۴]- بزمگاه رفتگان، ابیاتی از ماتمسرود (مرثیۀ) استاد خلیلی در سوگ توروایانا؛ برگرفته از دیوان استاد (این کتاب منتظر چاپ است).
[۵]- آيا چنين سخن شفاهی که آقای محمدآصف فکرت از زبان آقای واصف باختری نقل میکند، میتواند برای پژوهشگران پذيرفته باشد؟
[۶]- فکرت، محمدآصف، یادی از سردار نجیبالله خان توروایانا، وبگاه آن روزها: شهر اتاوا، چهارشنبه ٣١ دسمبر ٢٠٠٨
[↑] جُستارهای وابسته
[↑] منابع
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>