جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

کابوس طالبان و نظری بر سیاست ایران در قبال افغانستان

از: دکتر محمدرضا حافظ نیا


فهرست مندرجات



تحولات اخیر افغانستان باعث ‏شد علی‏رغم درج دو مقاله در بهمن و اسفند ١٣٧۵ در مجله پاسدار اسلام در زمینه بحران افغانستان، مجدداً این مساله در ارتباط با سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانستان مورد توجه قرار گیرد.

نگارنده از نزدیک با مسائل افغانستان آشنا بوده و در اردیبهشت ماه ١٣۵٨ با هدف سامان‏دهی مبارزات اسلامی غرب افغانستان علیه ارتش اشغال‏گر شوروی، قصد عزیمت ‏به آن‏جا را داشت که به دلیل ضرورت راه‏اندازی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خراسان برنامه مزبور ناتمام ماند.[۱] از سویی دیگر، تعدادی از بازی‏گران اصلی صحنه افغانستان را از نزدیک می‏شناسد و نیز رفتار پاکستان نسبت ‏به افغانستان را با حضور در آن کشور شاهد بوده است. و از همه مهم‏تر رشته کارش در دانشگاه مسائل ژئوپلتیک می‏باشد و از حدود چهار یا پنج‏سال گذشته احتمال شکست ‏سیاست جمهوری اسلامی ایران را در قبال افغانستان پیش‏بینی نموده است، ولی تاکنون هیچ‏گاه از سوی مقامات ذی‏ربط جمهوری اسلامی ایران مورد نظرخواهی قرار نگرفته است.

قبل از پرداختن به اصل سیاست مزبور، بیان برخی ویژگی‏های ژئوپلتیکی و زمینه‏های مناسبات دو جانبه بین ایران و افغانستان ضروری می‏نماید.


[] افغانستان چگونه کشوری است؟

    ١- افغانستان از حیث طبیعی جزیی از فلات ایران محسوب می‏شود، ولی متوسط ارتفاع در آن از متوسط ارتفاع در ایران بیش‏تر است و این نکته از نظر نظامی اهمیت دارد.

    ٢- افغانستان در گذرگاه ارتباطی آسیای مرکزی به شبه قاره و جنوب آسیا واقع شده و این نقش گذرگاهی را در طول تاریخ گذشته بین دو منطقه مزبور ایفا نموده است و به نظر می‏رسد شرایط جدید فرصتی برای احیا و بازیابی این نقش فراهم کرده است.

    ٣- تاریخ شبه قاره هند حاکی از آن است که حدود نه سلسله بزرگ و حاکم بر دهلی، یا از درون افغانستان ریشه گرفته و یا با منشا آسیای مرکزی از فضای افغانستان گذر کرده‏اند.

    ۴- افغانستان بین سه حوزه تمدنی و فرهنگی ایران، هند و آسیای مرکزی قرار گرفته است و به لحاظ ساختار طبیعی بیش‏تر از فرهنگ ایرانی متاثر است.[٢]

    ۵- افغانستان از موقعیت ‏بری برخوردار بوده و از دست‏رسی مستقیم به آب‏های آزاد جهان محروم است.

    ٦- افغانستان به دلیل موقعیت ژئوپلتیکی خود بین دو قلمرو قدرت دریایی و قدرت بری، در یکی دو قرن اخیر، موضوع رقابت قدرت‏های جهانی قرار گرفته است.

    ٧- بری بودن کشور و انزوای جغرافیایی آن باعث استمرار فرهنگ و الگوهای سنتی شده و مبادله فرهنگی آن با حوزه‏های پیرامونی و تاثیرپذیری از امواج تمدن جدید پایین بوده است و این امر نیز به عقب افتادگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه افغان کمک نموده است.

    ٨- ساختار توپوگرافیک افغانستان که از نوعی گسیختگی برخوردار است، باعث ‏شکل‏گیری خرده‏فرهنگ‏های بومی و متمایز از یکدیگر شده است که جملگی تحت عنوان نام کشور و ملت افغان به هم پیوند می‏خورند.

    ٩- ساختمان پیچیده طبیعی افغانستان، الگوی جنگ‏های چریکی را توسعه داده و سخت جانی، مقاومت، روح نزاع‏طلبی و بی‏قراری را در بخش عمده‏ای از ملت افغانستان پدیدار نموده است.

    ١٠- ملت افغانستان از الگوی ترکیبی نسبتا متوازن و توام با نوعی آرایش فضایی برخوردار است. در واقع ملت افغان منعکس کننده موزائیک اقوام است. پشتون‏ها با ٣٨ درصد جمعیت که اکثریت قومی هستند در جنوب و جنوب غرب؛ تاجیک‏ها با ٢۵ درصد جمعیت در شمال و شمال‏شرق؛ ازبک‏ها با ٦ درصد در شمال و هزاره‏ها با ١٩ درصد جمعیت در بخش مرکزی قرار دارند که سطح اتصال اقوام مختلف را نیز تشکیل می‏دهند. از حیث دینی و مذهبی نیز حدود ٨۴ درصد جمعیت آن را مسلمانان اهل سنت و ١۵ درصد را مسلمانان شیعه تشکیل می‏دهد که هر کدام در مناطق ویژه‏ای استقرار دارند.[٣]

    ١١- شاخص‏های توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ملت افغانستان حاکی از فقر و فلاکت و عقب ماندگی این کشور است و اقتصاد ملی آن عمدتاً بر زمین تکیه دارد (کشاورزی و دام‏پروری).

    ١٢- واحدهای قومی ملت افغانستان به خارج از مرزهای آن کشیده شده و تمام یا بخشی از کشورهای همسایه را نیز پوشش می‏دهند؛ مثلا کشورهای پاکستان، ایران، تاجیکستان و ترکمنستان هر کدام دارای بخشی از اقوام افغانی می‏باشند.

    ١٣- ساختار قدرت و نیروهای سیاسی در افغانستان تابعی از ترکیبات فرهنگی، قومی و فضایی بوده و منعکس کننده آرمان سیاسی موزائیک اقوام می‏باشد. در واقع ساختار سیاسی جامعه افغان از بعد قومی - فضایی برخوردار است و هر کدام دارای وابستگی‏های قوی، فرهنگی و سرزمینی خاص خود هستند؛ مثلا حزب اسلامی و طالبان خاستگاه پشتون داشته و جمعیت اسلامی خاستگاه تاجیکی و جنبش مسلمانان شمال خاستگاه ازبکی و حزب وحدت اسلامی خاستگاه هزاره‏ای دارند.

    ١۴- قوم پشتون نسبت ‏به دیگران از تجانس و استحکام درونی در ابعاد زمانی، قومی، فضایی و مذهبی برخوردار بوده و در ساختار قدرت افغانستان حضور بیش‏تری داشته است، ولی تاجیک‏ها و هزاره‏ها دارای تمایز دینی، مذهبی و فضایی و نیز تجانس زبانی (فارسی) هستند.

    ١۵- افغانستان پس از اشغال از سوی شوروی سابق به صورت کانون تولید و انتقال بحران به پیرامون خود درآمده است و امواج آوارگی، قاچاق مواد مخدر و ناهنجاری‏های اجتماعی را به کشورهای همسایه صادر کرده است و هم چنان از این پتانسیل برخوردار است.

    ١٦- نیروهای سیاسی صحنه کنونی افغانستان، کمتر به منافع ملی و حقوق و مصالح مردم اندیشیده و روح قدرت طلبی و ناپایداری سیاسی نظیر هم‏گرایی و واگرایی، ائتلاف و جدایی از ویژگی‏های رفتاری آن‏ها محسوب می‏شود و ملت مظلوم افغانستان، از این جهت آسیب‏ها و آزارهای فراوانی را تحمل نموده است.

    ١٧- بحران افغانستان در اثر ترکیب دو الگوی رفتاری رقابت داخلی و خارجی بسیار پیچیده شده است؛ یعنی الگوی رقابت‏بین نیروهای سیاسی درون کشوری، و الگوی رقابت قدرت‏های جهانی و منطقه‏ای که با هم‏دیگر پیوند خورده و پیچیدگی بحران را افزایش می‏دهند.


[] زمینه‌های مناسبات ایران و افغانستان کدامند؟

عوامل و زمینه‏های زیر باعث ‏شکل‏گیری گونه‏های خاصی از نگرش‏ها و روابط متقابل دو کشور نسبت ‏به یک‏دیگر می‏شوند:

    ١- اشتراک طبیعی و فرهنگی و تعلق دو مجموعه به فلات ایران و فرهنگ ایرانی و اسلامی با شاخص‏هایی چون زبان فارسی، آداب و رسوم، مذهب و جز این‏ها.

    ٢- موقعیت ‏بری افغانستان و نیاز آن به فضای ایران جهت ارتباط با دنیای خارج.

    ٣- منابع آب برون کشوری ایران که منحصرا از افغانستان سرچشمه می‏گیرند؛ شامل رودخانه‏های هیرمند در سیستان و هریرود در نوار مرزی خراسان.

    ۴- نیازهای متقابل اقتصادی در بعد کشاورزی، فرآورده‏های دامی، صنعت، تجارت، حمل و نقل، معدن، خدمات فنی و تکنولوژیکی.

    ۵- امنیت ملی، به لحاظ همسایگی دو کشور و برخورداری از ٨۵٠ کیلومتر مرز مشترک که همکاری و تشریک مساعی آن‏ها را طلب می‏کند.

    ٦- احساس تهدید ایران از کاربری افغانستان توسط رقبای منطقه‏ای و جهانی، و آسیب‏پذیری منافع ملی آن؛ به‏عنوان مثال فعال شدن محور ارتباطی آسیای مرکزی - اقیانوس هند، یا محور کراچی - قندهار - مرو و غیر آن، باعث کاهش کارآمدی محور ایران به آسیای میانه می‏گردد، و در این رابطه تعارض منافع بین پاکستان و ایران بر سر ارتباط با آسیای مرکزی پدید می‏آید. علاوه بر آن، ایران ناچار است از کاربری افغانستان توسط امریکا در چارچوب استراتژی محاصره فیزیکی و گازانبری ایران، نگران باشد.

    ٧- نگرانی ایران ناشی از انتشار برخی پدیده‏های صادره از افغانستان به داخل مرزهای آن، نظیر آوارگی، مهاجران، مواد مخدر، ارتباطات اجتماعی، تخریب مراتع و جز این‏ها.


[] سیاست ایران در قبال افغانستان

سیاست ایران در قبال افغانستان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی متناسب با مقتضیات زمان دچار تحول شده است، از آغاز تا فروپاشی حکومت‏های طرف‏دار شوروی و خروج نیروهای اشغال‏گر از افغانستان، سیاست ایران بر پایه حمایت از مجاهدین مسلمان افغانستان قرار داشت و در دوره انتقال قدرت، از سیاست تایید و حمایت از ائتلاف همه گروه‏های مبارز افغانی پیروی نمود، ولی با استقرار دولت ربانی و توسعه کشمکش، نزاع و رقابت و همگرایی و واگرایی‏های ناپایدار بین نیروها و گروه‏های سیاسی افغان، سیاست ایران جهت‏دار شد و متوجه حمایت از دولت ربانی گردید که منعکس کننده کلیت جامعه افغان نبود، بلکه متعلق به بخشی از جامعه افغان؛ یعنی تاجیک‏ها که در رده دوم ترکیب ملت قرار داشتند، بود.[۴]این سیاست، ایران را به‏عنوان یک میانجی بی‏طرف و مورد اعتماد تمام یا اکثریت گروه‏های افغانی، از دور خارج کرد. سیاست ایران در این دوره (دوره سوم) فاقد منطق ژئوپلتیکی بود در حالی که ساختار ملت و ترکیب نیروهای سیاسی افغانستان بر اتخاذ یک استراتژی ژئوپلتیکی از سوی ایران در قبال افغانستان را تاکید داشت و نوعی بی‏طرفی در رفتار ایران نسبت ‏به گروه‏های سیاسی فعال در صحنه سیاسی افغانستان را طلب می‏کرد. موضع عملی ایران، در حمایت جدی از دولت صنفی شده ربانی و به دنبال آن قرار دادن برخی گروه‏های سیاسی در مقابل خود از یک سو، و موضع ادعایی ایران در خصوص رد روش نظامی در حل بحران افغانستان و مذاکره سیاسی بین گروه‏ها از سویی دیگر، باعث گردید که ایران کارآیی خود را در مواجهه با بحران افغانستان از دست ‏بدهد.

حتی سیاست ایران قادر نبود، بین دو نیروی سیاسی هزاره‏ای و تاجیکی که از تجانس فرهنگی بیش‏تری در رابطه با ایران نسبت ‏به سایر گروه‏ها برخوردار بود و مجموعاً وزن ژئوپلتیکی برتری را در صحنه سیاسی افغانستان داشت، هم‏آهنگی بینشی و رفتاری ایجاد نماید.[۵]

به نظر می‏رسد ضعف بینش ژئوپلتیکی در معماران سیاست ایران نسبت‏به افغانستان، عامل مؤثری در گزینش سیاست اتخاذ شده بود و همین امر باعث گردید که استراتژی ژئوپلتیکی در سیاست ‏خارجی ایران نسبت ‏به افغانستان مغفول بماند.

اشکال دیگر در موضع ایران نسبت ‏به افغانستان، نداشتن طرحی روشن و علمی در خصوص حل بحران افغانستان بود، و ایران همیشه به راه حل سیاسی از طریق ائتلاف گروه‏های افغانی می‏اندیشید، در حالی که ماهیت ‏بحران افغانستان ژئوپلتیکی بود، نه سیاسی صرف، و کنش سیاسی در افغانستان سرشتی فضایی و قومی پیدا کرده بود و لزوماً راه حل بحران آن، جغرافیایی بود، نه سیاسی. این اشتباه را متاسفانه اکثر دولت‏هایی که در امور افغانستان خود را دخیل می‏دانند و حتی سازمان ملل متحد مرتکب می‏شود.

موضع سیاسی تلاش برای ایجاد ائتلاف و تقسیم قدرت بین گروه‏های سیاسی افغان، به نتیجه‏ای نمی‏رسد، جز این که بحران را در افغانستان ماندگار می‏نماید و علاوه بر تهدید کشورهای همسایه، و ضربه سنگین و جبران ناپذیری بر حیات ملت مظلوم افغانستان وارد می‏کند، زیرا فرض این که یک گروه سیاسی با توجه به سرشت قومی، فضایی بتواند قدرت یک پارچه را در افغانستان به‏دست گرفته و آرمان سیاسی مطلوب و پیونددهنده ملت افغان را ارائه دهد بعید به‏نظر می‏رسد. هر چند این امکان وجود دارد که برای کوتاه مدت گروهی بر گروهی یا مناطقی از افغانستان چیره شود، ولی تداوم سلطه و چیرگی بسیار مشکل خواهد بود و نیروی سیاسی مغلوب یا جدید، فرایند کشمکش را دامن خواهد زد و جریان پس‏روی یا پیش‏روی گروه‏ها در فضای جغرافیایی افغانستان ادامه خواهد یافت و دود آن به چشم مردم بی‏پناه افغانستان خواهد رفت.

بنابر این توصیه می‏شود که بازیگران منطقه‏ای و بین‏المللی در عرصه بحران افغانستان، از منافع مفروض ولی دست نیافتنی خود چشم پوشی کنند و راه حل جغرافیایی را برگزینند و سیستم حکومتی فدرال و یا شبه آن را برای این کشور تجویز نمایند تا بدین وسیله هم سرشت کنش سیاسی در افغانستان لحاظ شود و هم تمامیت ارضی افغانستان حفظ شود، و از گسترش بحران به کشورهای همسایه پرهیز گردد و هم در پناه تفاهم، امنیت و منافع ملی خود را حفظ کنند و هم ملت افغانستان نیز روزهای خوش و اکرامی را تجربه نماید.

اشکال دیگر در رفتار ایران نسبت ‏به افغانستان، عدم درک اهمیت مساله و بحران خزنده شرق ایران بود. سطح نه چندان بالای ایران برای ورود و پرداختن به بحران مزبور حاکی از این امر است. شواهد این امر را در موارد زیر می‏توان جست و جو نمود:

    ١- فقدان مطالعات علمی و آکادمیک و نهاد مسئول برای این کار. (جالب است که نگارنده در سال ١٣٦٩ به هنگام یک فرصت مطالعاتی در مؤسسه مطالعات استراتژیک پاکستان در شهر اسلام‏آباد، شاهد وجود تلاش ویژه مطالعات افغانستان و ادبیات نسبتا غنی درباره آن در مؤسسه مزبور بود.)

    ٢- پراکندگی و عدم انسجام نهادهای عمل کننده ایرانی در امور افغانستان و فقدان یک مدیریت‏برتر جهت انجام هماهنگی‏های لازم.

    ٣- پایین بودن سطح نیروهای عمل کننده ایرانی در امور افغانستان در بخش‏های مختلف. ۴- بی‏خبری وزارت امور خارجه و دستگاه‏های ذی‏ربط از شکل‏گیری پدیده طالبان و در نتیجه دستپاچگی مسئولان در اتخاذ مواضع مناسب. (جالب است که هم زمان با شکل‏گیری پدیده طالبان و اعلام موجودیت و گسترش آن در جنوب غرب افغانستان، مهم‏ترین نمایندگی سیاسی مرتبط از ج.ا. ایران؛ یعنی پیشاور، دچار سوء مدیریت و نزاع درون سازمانی بود! و سفارت و سایر نمایندگی‏های سیاسی ذی‏ربط در پاکستان نیز فاقد توانایی‏های تخصصی و کارشناسی در این زمینه بودند.)

بیان نکات فوق نه از آن جهت است که تمام عوامل مؤثر در توسعه بحران افغانستان و برنده شدن طالبان، به گردن سیاست ایران نسبت ‏به افغانستان گذاشته شود، زیرا عوامل دیگر نیز در این رابطه قابل ذکرند که برخی در داخل جامعه افغان قرار دارد و برخی به طرز رفتار پاکستان و سایر دولت‏های منطقه‏ای و فرامنطقه‏ای و حتی جهانی درباره افغانستان مربوط می‏شود.

بنابراین، تحلیلی جامع خواهد بود که به صورت کامل و نظام‏یافته به آن بنگرد، ولی از آن جایی که نادیده گرفتن تحلیل و ارزیابی طرز عمل ایران نسبت ‏به افغانستان کار درستی نیست و ممکن است ‏به تکرار خطاهای گذشته منجر گردد که لطمات جبران ناپذیری بر امنیت و منافع ملی و موجودیت انقلاب اسلامی وارد کند، لازم است‏ سیاست ایران بدون تعارف مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد تا شاید معماران کنش سیاسی ایران نسبت ‏به بیرون مرزها دقت و تامل بیش‏تری به خرج دهند، چرا که وضعیت ژئوپلتیکی حاکم بر جهان و منطقه و پیرامون ایران نگرانی‏های امنیتی را سبب شده است و ممکن است ‏بی‏دقتی در آن تجربه تلخ دیگری را به دنبال داشته باشد که جبران آن امکان‏پذیر نباشد.[٦]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط محمد محمدی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]- کابوس طالبان و نظری بر سیاست ایران در قبال افغانستان، پاسدار اسلام، شهریور ١٣٧٧، شماره ٢٠١



[] جُستارهای وابسته

روابط افغانستان و ايران



[] سرچشمه‌ها

برگرفته از: پاسدار اسلام، شهریور ١٣٧٧، شماره ٢٠١