[↑] خـراســان کهــن و فـرارود (مـاوراءالنهــر)[۱]
خـراسان کهن و فرارود براساس کاوشها، پژوهشها و بازيافتهای باسـتانشـناسـان، سـرزمينی اسـت بینهايت باسـتانی که از ديرگاه در آن انسان بودوباش داشته اسـت. اين مرزوبوم، مهد پيدايش يکی از درخشـانترين و کهنترين تمدنهای جهان بوده، باشـندگان آن دارای تمدن و فرهـنگ چندين هزار سـاله میباشـند و گنجينههای فکری و معنوی آن در مراحل مختلف به زبانها و گويشهای گوناگون نگارش يافتـه اسـت.
پـژوهـشهــای شـماری زيـادی از دانـشمـندان بـيانگر اين امر اسـت که سرزمـينهای خراسـان باسـتان و ماوراءالنهر زادگاه، تجلیگاه و پرورشـگاه زبان دری (پارسی) بوده اسـت. زبان پارسی دری ريشـه قـديمی دارد، در خـراسـان و فـرارود پـيش از يورش اعـراب به آن سـخـن میگفـتنـد. به قول تاريخ بخارای نرشـخی " مردم بخارا [...] نماز فارسی خواندندی و عربی نتوانسـتندی آمـوختن."[٢] زبـان پارسی دری از دير زمان به اين سـو زبان مشـترک و سراسـری حـوزه تمدنی ما بوده اسـت.
ابوسـعـيد عبدالحی بن محـمود گرديزی، در تاريخ "زين الاخـبار" که بيـش از يک هـزار سـال قـبل تاليف کرده، چنيـن مینويسـد: "بهرام گور به هـر زبان سـخن گفتی، به وقـت چـوگـان زدن، پهـلوی گفـتی و اندر حربگاه، ترکی گفتی و اندر مجـلـس، با عامه دری گفتی..."[٣]
اما زبان دری نخستين بار به سـخن پروفسور عـلیاکـبر شهـرستانی در زمان بهمن بن اسپنـديار پديد آمده است. مولف هفت قلزم و فرهنگ انتدراج، غياث اللغات و برهان قاطع، همه همسان اين روايت را آوردهاند که:
"در زمان بهمن پسر اسپنديار، چون مردم از اطراف عالم به درگاه او میآمدند و زبان همديگر را نمیفهميدهاند، بهمن امر کرد که دانشمندان زبان فارسی فصيح وضع کردند و آن را دری نام نهادند."[۴]
مرکز فرمان روايی بهمن شهر بلخ يا بخدی زيبا شهر بوده است که با پرچمهای بلند زينت يافته بود و آتشکده بزرگ نوبهار نيز در همان شهر بود.
محمد حيدر ژوبل اسـتاد پيشين دانشکده ادبيات دانشگاه کابل تاکيد میکند که:
- "زبان دری ... تاريخ چيز کم دو هزارسال [دارد]، در دورههای قبل از اسلام وجود داشته و در افغانستان [خراسان کهن] بوجود آمده ... نخســت زبان مردم خراســان بوده و بعداً انتشــار آن بـه غـرب [ايـران امـروز] صـورت گرفتـه ..."[۵]
در اين نوشته هرجا سخن از خراسان میرود مـراد خراسـان بزرگ و باسـتان اسـت که بلخ، هرات، نيشاپور و مرو از زمره استانهای بزرگ آن بود که مشتمل خاکهای افغانستان کنونی، بخشهای خاوری ايران امروز، صحرای ترکمن تا کنارهای رود جيحون را در بر میگرفت.
مسٌلم اسـت که زبان دری در دوره پيش از اسلام در ماوراءالنهـر و خراسان رايج بوده و يک شـبه بدون ريشه و پيشينه در دوره صفاريان و سـامانيان بوجود نيآمده است. اين زبان پيشـينهای چند قرنی داشـته اسـت و گر نه امکان نداشـت که در مدتی کوتاه سـراسـر خراسـان را فرا گيرد و به عنوان زبان عـلمی و ادبی که در آن شـعر سـروده و نثر نگاشـته میشد، عرض وجود کند. البته بدون ترديد همان گـونه که پروفسـور ژوپـل مطـرح میکند: "... تا قرن چـهارم هجـری زبان دری منحـصر به خراسـان و ماوراءالنهـر بود ... و در ايران معمـول نبود، حتی يک شـعر و رسـاله هم در اين زبان مقارن اين زمانهها در ايران ديده نشـده اسـت..."[٦]
در باره مهد پيدايش زبان دری نظريهها و ديدگاههای مختلف ارايه شـده است.
شـماری از زبانشـناسـان بويژه ايرانشـناسـان در باره خاسـتگاه زبان دری بر اين باور اند که پارسی دری صـورت تحول يافتـه پهـلوی سـاسـانی يعنی زبان مردم فارس اسـت که با هجوم لشـکر عرب به خراسـان و فرارود پخش شـده اسـت.
گروهی از زبانشـناسـان و تاريخنگاران بر عـقيده ديگر اند که دری ادامه پهلوی اشکانی اسـت و اشکانيان خود اهل خراسـان بودند و پارسی دری شکل تحول يافته اين زبان است.
به عقيدۀ عدهای از دانشـمندان زبان فارسی (شکل عربی شـده پارسی) از شاخه زبانهای هندواروپايی اسـت که در دوره سـاسـانيان به موازات زبان پهلوی در خراسـان و فرارود وجود داشـته اسـت و در ترکيب آن گويشهای زبانهای خاوری ايـران تاثـير برازنده داشـته اسـت.
دکتر مجاوراحمد زيار اسـتاد پيشين دانشـگاه کابل بر اين نظر اسـت که: "افغانسـتان [خراسـان کهن] مهد پيدايش دری يا فارسی نه، بلکه مهد پرورش فارسی دری اسـت ... افغانستان و هـم ماوراءالنـهر (سـمرقند، بخارا و تاجيکسـتان) از زمره سـرزمينهای دومی فارسی بوده و بنابر آن به دو مهـد پرورش و رشـد و انکشاف اين زبان مبدل گرديدهاند. ... و کم و بيش با مهد اولی آن در پارس (ايران امروز) پيوندهای ادبی - فرهـنگی مشـترکی را داشـتهاند. بنابر اين امر مسـلم اسـت که پشـتو با همه ويژگیهای تاريخی، جغرافيای و ... در رقابت ملی با فارسی دری عـقب مانده اسـت."[٧] [تکيه روی کلمات از م. ا. زيار اسـت.]
به باور نگارنده، "نظريه" اينکه زبان پارسی دری از گـروه زبانهای ايران باختری (ايران کنونی يا فارس) بوده و بعداً در خاور ايران (خراسـان يا افغانسـتان کنونی) پخش شده يعنی ادامه پهلوی ساسـانی میباشـد، با منابع و ماخذهای باسـتانی و تحقيقات معاصر در تناقض اسـت. خراسـان و فرارود نه تنها مهـد پرورش زبان پارسی دری بلکه مهد پيـدايش آن نيز اسـت که در زير به بررسـی آن میپردازيم.
زبان پارسی دری به گواهی شـواهد و سنگنبشـهها، سـرچشمهها و ماخذهای باسـتانی و پژوهـشهای معاصر در سـرزمين خراسـان قديم و فرارود زاده شـده اسـت و به سـخن معروف شمس رازی در المعـجم "زبان دری لغت اهل بلخ و بخارا" گفته شـده اسـت. ابن مقـفع که خود اهـل فارس اسـت، تنها زبان مردم خراسـان و بويژه بلخ را دری میداند و مقدسی که خود به شهرهای خراسـان و ماوراءالنهر سـفر کرده اسـت، زبان بلخ را بهـترين زبان میداند. به نظر دکتر رازق رويين "زبان دری از لحاظ خاسـتگاه واژهگانی مربـوط به خانـواده زبان اوستايی بلخی میباشد..."[٨] زبان دری بعد از قرن پنجم هجری به سوی باختر (ايران امروز) گسترش يافته اسـت. کتيبه آتشکـده کرکوی در ولايت نيمروز (اسـتانی در غرب افغانسـتان و هم مرز با اسـتان زابل ايران) را شـايد بتوان قديمیترين اثر به اين زبان شـمرد.
عبدالحی حبيبی که يکی از مفاخر زبان و ادب پشـتو است، پژوهشهای دامنهداری در زمينه مهد پيدايش زبان دری انجام داده است. او بعد از کشـفيات باسـتانشناسی؛ از قبيل کتيبههای سـرخ کوتل، جغتو، توچـی وغـيره بر نتيجهگيریهای خود که در زير جسـتارهای آن را میخوانيد، تاکيد دارد.
حبيبی مینويسـد که:
- " کشف کتيبههای بغلان که با رسـمالخط يونانی (از نوع خميده کوشـانی) و با زبان تخاری يا دری قديم نوشـته شده، کاملاً پرده از روی حقايق برداشـت. حدسـيات و تخمينهای دانشمندان را که فارسی دری را از منشأ پهلوی ساسـانی و گاهی مولود مختلط پهلوی و عربی و غيره میدانسـتند، باطل نمود"[۹]
عبدالحی حبيبی میافزايد که:
- "اين نظر جديد علمی که زبان دری افغانسـتان از پهلوی نزاييـده، اکنـون يک سـند قوی و واضحی را پيدا کرده، که آن عبارت از کشف سـنگنبشته مکشـوفه بغلان را به زبان دری و رسـمالخط يونانی میبينيم، اعتراف میکنيم، که زبان دری کنونی از پهلوی منشعب نشده، بلکه در مدت يکهزار و هشتصد سال تا دو هزار سال پيش از اين در تخارسـتان تاريخی زبان تکلم و تحرير و ادب دربار بوده ... کشـف اين سنگنبشـته گرانبها، تحولی را در علم زبانشناسی و تاريخ ادبيات افغانسـتان بوجود میآورد و عـقايد کهنه را متزلزل میگرداند." و "... زبان دری بهشکلی که در اين نوشـته ثبت شـده در حدود قرن اول و دوم ميلادی يعنی دو هزار سال قبل وجود داشـت."[۱٠]
عبدالحی حبيبی در شـرح هفت کتيبه قديم مینويسـد که: "کتيبه سـرخ کوتل بغلان که در حدود ۱۶۰ ميلادی به زبان تخاری (دری قديم) نوشـته شـده اسـت، نشـان میدهد که زبان دری قبـل از ورود اعراب به اين سـرزمـين رايج بوده اسـت و جروبحث مورخـين و باسـتانشنـاسان که عمدتاً در حاشـيه غربی و جنوب غربی قلمرو زبان فارسی متمرکز اسـت، نتيجهای نداد. زيرا در حدود مذکور زبان پهلوی رايج بوده اسـت."[۱۱]
سـنـگ نـوشـته بغـلان در سـال ۱۳۳۰ خورشـيدی (۱۹۵۱ م) از يک معـبد دوره کوشـانی از سـرخ کوتـل بغـلان (در ۲۰۰ کيلومتری شـمال کابل) کشـف گرديد و قدامت بيش از يکهـزار و هـشـتصد سـال از امروز دارد. ايـن سنـگ نـوشـته به زبان دری و رسـمالخـط يـونـانـی نوشـته شـده اسـت. کشـف و مطالعـه آن بر نظريه اينکه خراسـان و فرارود مهـد پيـدايش زبان دری اسـت که پيش از اسـلام رواج داشـته، صحه گـذاشـت.
پرفسـور عبـدالاحـمـد جـاويـد کـه پـژوهـشهــای گسـتردهای درمورد زبان و ادب فارسی دارد، مینويـسـد:
- "... وجود زبان دری پيـش از اسـلام ثابت اسـت. از قرن اول و دوم به جز چند شـعر هجائی آثار ديگـری به ما نرسـيده، اما در قرن سـوم اسـت گويـندگانی در بلـخ، بخـارا، هـرات و سـيسـتان پديد آمـدند و بنـيان ادب دری را گـذاشـتند. چنانچـه در همـين آوان يک بيـت شـعـر، يک رسـاله و يا يک کتاب در سـراسـر ايران امروز به زبان دری بوجـود نـيآمـده اسـت و اصـولاً هم نـبايـد باشـد."[۱٢]
پــرويــز نـاتـل خانلـری يـکی ازچـهـرههای شـناخـتهشـَده ادبـی ايران تاکـيد میکند: "منـطـقه رواج و رونق فارسی دری ابــتدا در شـرق و شـمال شـرق ايران بود ..." و شـاعـران آن دوران " ... غالباً به يکی از شهرهای بخـارا، سـمـرقـند، هرات، بـلخ، ... و آبادیهای ديگر خراسـان منسـوب هـســتند."[۱٣]
بـه نظر بسـياری از پژوهشـگران و خاورشـناسـان، زبان پارسی دری از سـرزميـنهای خـراسـان و فرارود برخاسـته و در همين حوزه پرورده شـده و اغلب شهـرهای آن از جمـله بخارا و بلـخ، سـمرقند و غـزنه، هـرات و نيشـاپور از ديرگاهی مرکز عـلم و ادب بودهاند. بدين ترتـيب زبان دری زبان بيگانه و وارداتی نبوده در همين سـرزمين زاده و پرورده شــده اســت.
مـير غلام محـمد غبار مورخ شـهير افغانسـتان بر اين عقـيده اسـت که: "زبان دری اصلاً در مناطـق دو طرف رود جـيحـون"[۱۴] يعـنی سـرزمينهـای ماورءالنهـر و خراسـان قـديم قـبل از اسـلام بـوجـود آمـده اسـت و به قـول نويـسنـده کـتاب "سـرنوشـت فارسی تاجـيکی فرارود در قرن ۲۰"، مـحـمد جان شکوری "... فارسی دری در خـراسـان از جـمله در ماوراءالنهـر بيـش از اسـلاميت رواج داشـت و بـه درجـه زبـان شـعـر رسـيـده بود ..."[۱۵]
در برپايی و تحول زبان دری زبانهای بومی اين خـطـه بويـژه زبان سـغـدی کـه روزگاری زبان ارتـباطی "راه ابـريشـم" و زبان عـلمی آسـيای مـيانه بـوده و به گفته دکتـر احسـان يارشـاطر، مدير دانشـنامه ايرانيکا (Encyclopedia Iranica) "زبان بـينالـمللی آسـيای مرکزی به شـمار میرفـت و تا چيـن نـفـوذ داشــت"[۱٦] نقشی مؤثر و قوی داشـته اسـت.
سـعـيد نـفيـسی اسـتاد پيشـيـن دانشـگاه تـهران مینويسـد: "... به دلايـل بسـيار بر من مسـلٌم اسـت که سـرزمين اصلی زبان دری، خـراسـان و ماوراءالـنهر بـوده ... و بعداً زبان دری در نواحـی ايران کـه قلمرو اصلی آن نـبوده انتشـار يافـت، ..."[۱٧]
ملکالشـعـرا بهار مینـويسـد: "زبان فارسی دری اصلاً لهجه اهـالی ماوراءالنهـر، سـمرقـند و بخـارا اسـت که در ايـن جایهـا تاجـيکان زنـدگـی میکـنند."[۱٨]
دکـتر جـلال متـينی مـديـر مسـؤول مـجـله "ايـرانشـناسی" مینويسـد که: "زادگاه زبان و ادب فـارسی در قـرن سـوم و چهـارم هـجری، خراسـان و ماوراءالنـهر (فرارود) اسـت."، و نـيـز "... زبان فـارسی، زبان مردم خـراسـان و ماوراءالنهر در قـرن سـوم و چهارم هـجری در طی هـشـت تا نه قـرن به سـراسـر ايران و سـرزمينهای غـيرايرانی، آناطـولی، شــبه قاره هــند، و بالکان و چـيـن، راه يافـت"[۱۹]
حـکيم ناصـر خسـرو قـباديانی بلخی در نيمـه اول قـرن پنجـم هجـری از بلـخ بسـوی ديار مغـرب مسـافرت کرد، به تـبريز رسـيد و با قـطران تـبريزی شـاعر معـروف آشـنا شـد که زبان فارسی نمیدانسـت. در تـبريز زبان پهلوی ساسـانی رايج بـود. حکـيم در سـفرنامه خود در زمـينه مینويسـد که:
- "... و در تبريز قطران نام شـاعری ديدم، شـعـری نيک ميگـفت اما زبان فـارسی نيکو نمـيدانسـتت پيـش من آمد ديوان منجيک و ديوان دقـيقی بياورد و پيش من بخـواند و هر معـنی که او را مشکل بود از من پرسـيد، به او بگـفتم و شـرح آن بـنوشـت و اشـعار خود بر من خوانـد ..."[٢٠]
قـطران تـبريزی در ترکيب بندی بر دانسـتن زباَن دری فخر میکند و میسرايد:
که مرا بـر شــعرگويان جهان فـخر آمدی | من در شعر دری بر شاعران نگشادمی |
در زمان دو شـاعر بزرگ زبان فارسی، سعـدی و حافـظ (قرن هـفتم هجری) در ايالت شـيراز (فارس) هنـوز زبان دری زبان عام نشـده بود. حافـظ میگـويد:
ز شـعر دلکش حافظ کسی شود آگاه | که لطف طبع و سخن گفتن دری داند |
اگر در قرن هـفتم هجـری همه مردم فارس "سخن گـفـتن دری" میدانستـند، حـافـظ چنـين نمی گـفت.
دکتر محمود افـشـار يزدی، ادب شـناس و مورخ ايران با روشـنی مینويسـد: "زبان دری پيش و بيش از آنکه به ايران تعلق داشـته باشـد از آن افغانسـتان و تاجيکسـتان اسـت. بعلت اينکه زادگاه و پرورشگاه آن خراسـان قديم، افغانسـتان و ماوراءالنهر (بخارا و سـمرقند) و بلخ و غزنه بوده اسـت. رودکی و عنصری، همچنان که فردوسی و فرخی و بسـيار ديگر، از زادگان و پرورش يافتگان خراسـان بودهاند. چند صد سـال بعد اسـت که سـعدی و حافظ در فارس ظهور کردند."[٢۱]
اسـتاد ابوالـقاسـم فردوسی و بسـياری از اهل قلم واژه "دری" و "پارسی" را مترادف آوردهاند.
بـفـرمـود تـا پـارســی و دری | بگـفتنـد و کـوتاه شـد داوری |
به سخن پروفسور شهرستانی، "نخستين کسی که در باره "زبان دری" سخن زد، عبدالله بن مقفع مترجم کتاب کليله و دمنه به زبان عربی و مولف ادب الکبير و ادب الصغير میباشد. وی در سال ۱۳۹ هجری (۷۵۷ م) مقتول گرديد."[٢٢]
در كتاب الفهـرسـت ابن نديـم سخـنی از ابن مقـفع كه خود اهـل فارس اسـت، چـنين آمـده اسـت که او زبان پهـلوی را زبان مردم پهـله يعـنی اصفهـان، ری، همدان، ماه نهـاوند و آذربايجـان میداند و زبان دری را زبان شهـرهای مـداين و دربار شـاه میداند و اسـم دری را برگرفـتـه از دربار میداند و میگويـد از زبانهـای شـرق و خراسـان، زبان مردم بلـخ اسـت كه در دربار برتری دارد. پارسی زبانی اسـت كه موبـدان و عـلما و نظاير آنها به آن سـخـن میگفتـند و زبان مردم فارس اسـت...[٢٣]
به هرحال ابن مقـفع كه خـود زاده و اهـل فارس اسـت، فقط زبان مردم خراسـان و بويژه بلـخ را دری میدانـد.
در قرن چهارم هجـری لفظ دری در اشـعار فردوسی، عـنصری و ديگـران به تکرار آمده اسـت. در متـون منثـور برای اولين بار لفـظ دری به شکـل پارسی دری در تـرجـمه تفـسـير طبری آمـده اسـت. از هـميـن زمان اين زبان را به نامهای دری، پارسی دری و پارسی يـاد کـردند، چـنانـکه شـمس قــيس رازی مولـف "المعـجم فی اشـعار العـجم" هر سـه اين اصطـلاح را به کـار برده اســت.
ذبيـح الله صفـا در "تاريخ ادبيات ايران" مینويسـد که: "هـمين زبان [دری] همچـنان که میدانيم، در نخسـتين روزگاران ادب فارسـی، علاوه بر دری، پارسـی و يا پارسی دری هم ناميده میشد، و پارسی در اين جا مقـابل عـربی و تازی يا ترکی اسـت، نه به معـنای زبان که منشـا آن ولايـت فارس بـاشـد و قـول خاورشـناسـانی که فـقط به اکتفا بر تسـميه ظاهری اين زبان، آن را از سـرزمين فارس دانسـتهاند، به کلی باطل و حاکی از جهـل آنان اسـت و همچنين اين کردار بعضیها میکوشـند تا دری و پارسی را از يک ديگر متمايز و جـدا شـمارند و حـال آنکه پارسی، دری اسـت و دری، پارسی"[٢۴]
در بسياری از متون پيشينه، زبان مردم خراسان و فرارود دری، پارسی و يا پارسی دری ياد شده است. ابوعلی سينای بلخی زبان فصيح زمان خود را "پارسی دری" ناميده است. در روزگار نه چندان دور اين زبان در افغانستان، سمرقند، بخارا، خجند و... نيز فارسی ناميده میشد.
تازيان بعد از استيلا بر سرزمينهای مفتوحه با خود دين اسلام و زبان عربی را به اين کشورها آوردند و در برابر فرهنگها و زبانهای بومی مردم تعصب و ستيز نشان دادند و در پی از بيـن بردن آنها و جاگزينی زبان و ادب عربی برآمدهاند. به قول ميرغلاممحمد غبار "تاثير اين دو سلاح [دين و زبان] آن قدر قوی بود که مثلاً کشور قديمی مصر را به يک کشور و ملت عربی تبديل کرد."[٢۵] اعراب "هرکـسی را که به زبان عربی گفتگو نمیکرد "عجمی" يعنی گنـگ خواندند و گفتار او را لايـق مطالعه و تحقيق ندانسـتند."[٢٦] به روايتی بعد از يورش تازيان به خراسـان نزديک به دو صد سال "سکوت سياهی" در اين مرزوبوم مسـتولی بـود.
ميرمحـمد صديـق فرهـنگ در کتاب "افغانسـتان در پـنج قـرن اخـير" مینويسـد:
- "در هـنگـام گشـوده شـدن خراسـان به دسـت مسـلمـانان [اعراب] بخـش بزرگ سـاکـنين اين سـرزمـين را مردمانی تشکـيل میدادند که از شـاخه هـند و اروپايی آرين بودند و بعداً به نام تاجـيک شـهـرت يافـتهاند."[٢٧]
برغم اينـکه تـازيان بعـد از "فـتح" خـراسـان در برابر زبان دری با تعـصب قـومی و سـتيز مـذهـبی برخورد کردند، الفبای عـربی را جاگـزين آن نمودنـد، دبـيره (خـط) عـربی را به عنـوان خـط رسمی تـحمـيل کردند و سـعی نمودند که زبان دری را به حاشـيه برانند، اما فرهنگ و زبان دری در بسـتر زمان پايـداری کرد. خراسـانيان در اين راسـتا "... به تاريخ خود شـان برگشـتند و در پايگاه زبان شـان ايسـتادند، درسـت در همان دو چـيزی که با مسـلمانان ديگر متـفاوت بودند."[٢٨]
در شـرايـطی که زبان عـربی زبان ديـن و دولتهــا بود، همين که زبان فارسی به عنوان بخـشی از فرهـنگ جامعه در برابر هجـوم و تجاوز زبان عربی ايسـتاد و باقی ماند دال بر توانايی و کارايی زبان پارسی دری دارد و بس. پايداری وايسـتادگی زبان دری در برابر زبان و ادب عرب همچـنين سـبب نجات زبانهـای ديگر از جمله زبان پشـتو، پلوچی، ... نيز گرديــد.
خراسان خط عربی را "... به خوشی قبول نکرد، چون در مدت نزديک به هزار سال آثار زيادی به خط پهلوی، پارتی، سغدی و خوارزمی انشأ شده بود."[٢۹] ولی بعـد از آنکه خط عربی را قـبول کردند، در آن تغـيـيرات و اصلاحات بوجود آوردند و موافـق به زبان شـان سـاخـتند. از جمله خراسـانيان برای بيان زبان مادری خـويش به الفبای عـربی حرفهای جديدی "چ، پ، گ، ژ" را افـزودند. بـرغـم همه فـراز و نشـيبها، بس دلانگيز اسـت که زبان پارسی دری به عنوان زبان بومی خـراسـان باقی ماند.
با ظهور طاهـر پوشـنجی (۸۲۱-۸۷۲ ميلادی)، يـعـقـوب ليـث صفـاری (۸۷۲-۹۱۰ م) و سـامانيان (۹۱۰–۹۹۹ م) رسـتاخيز بزرگی در ترويج و به کار بردن زبان دری بـه جای عربی آغاز شـد و به تدريج قوام گرفـت و اين دوره ترويج زبان و ادب فارسی دری اسـت.
زبان فـارسی دری در دوره سـامـانيـان کـه تاجيک تـبار بـودنـد، هـرچـه بـيـشـتر بـه مثـابهای زبان اسـتاندارد (معياری) و رسـمی قوام گرفت و به زودی از محـدوده يک زبان قـومی به فـراقـومی گذار نمود، به نماد و زبان مشـترک و عمومی برای تمام مردم منطقه که از هر تيـره و تبار بودند، تبديل شـد. امرای سـامانی که به قـول شـنبلی نعمانی "به زيوار فضل و کمال آراسـته بـودنـد"[٣٠] زبان و فـرهـنگ ملی را عامل نـيرومنـد پـايداری در بـرابـر مهـاجـمان میدانسـتند. همچنيـن "اوضاع سـياسی در ابتدای عـصر [قرن] دهـم ميـلادی بـرای انکشـاف زبان گوارنـده پارسی دری شـرايط بسـيار خوب و مسـاعـدی فراهـم آورد."[٣۱] در اين دوره نه تنها ادبيات بديع رونق يافـت، بلکه آثار فروان علمی و فلسـفی، تاريخی و دينی به زبان دری نوشـته و يـا تـرجـمه شـد. نثر پارسی دری اين دوره از آثار گرانبها بهـره مند اسـت و شـعرشـناسان آن را يکی از بهـترين دورههای ادبی میدانند.
داريـوش آشـوری در کـتاب "بازانديشی زبان فارسی" در باره عهـد سـامانيان مینويسـد که:
- "خـدمت بزرگی کـه امـيران سـامانی بـه قـوم ايـرانی کـردند زنـده داشـتن زبـان فـارسی در نگارش بود؛ و با اين کار ما با آنکه اسـلام آورديم، عرب نشـديم. باری اين قـدر اسـت که زبان فارسی مانـد و ما فارسی زبان مانديـم."[٣٢]
براساس نوشته دکتر محمد معين "از آغاز قرن سوم هجری شعر فارسی که زبان دل و ترجمان احساسات است، ظاهر شد و رو به تکامل گذاشت."[٣٣] و به سخـن دکتر ذبـيحالله صفا "تا اواخر قـرن چهـارم شـعـر فـارسی منحـصر به گويندگان خراسـان و ماوراءالنهر بود."[٣۴] و به قـول مير غـلاممحـمد غبـار "آثاری در نظـم و نثـر در اين زمان [دوره سـامانيان] به ميان آمد، ... شعـرايی چـون شـهيد بلخی، رودکی بخارائی، دقيقی بلخی و رابعـه بلخی و دهها نفـر ديگر ظهـور نمود، ..."[٣۵]
اسـتاد ابـوعبدالله رودکی سـمـرقنـدی، بزرگـترين شـاعـر عهـد سـامانـيان که به پـدر شـعـر دری ملـقـب گرديـده و صدهـزار بيت شـعر از او به يادگـار مانده اسـت، به فرمان نصر بن احـمد سـامانی کـليله و دمـنه را به شـعر دری درآورد.
فردوسی میگويد:
بـه تــازی بـود هـمـی تـا گاه نصــر | بدانگه که شد در جهان شاه نصر | |
بــفــرمــــود تـــا پـــارســـــی دری | نـبـشــتـنـد و کـوتـاه شــــد داوری |
حکـيم ناصر خسرو میگـويد:
من آنم که در پای خوکان نريزم | مر اين قـيمـتی دّر لـفـظ دری را |
طـوری که در بـالا تـذکـر داديـم زبان فارسـی دری در دوره سـامـانیها کـه تاجيـک تبار بودند هرچـه بيشـتر به مـثابـهای زبان معـياری و رسمی قوام گـرفـت و وسـيله نيرومـند در تقـويـت تفـاهـم و تحکـيم همـدلی هرچــه بيشـتر خـراسـانـيان گـرديد و کتـاب مهم جغـرافيا "حـدودالعالم من المشـرق الی المغـرب" و هـم چـنان تاريـخ بلعـمی کــه نمونه کامـل اسـت از نـثــر آن روز، تالـيف شـد. آثار زيادی ازعـربی به زبان فـارسی ترجمـه گـرديد، از جمـله تفـسـير طـبری و "تاريـخ الرسـل والـملوک جـرير" طـبری به زبان فارسی ترجـمه شــد. زبان فارسی به زبان دوم در دنيای اسـلام مـبدل شـد و در امر غـنا و گـسـترش فـرهـنگ اسـلامی تاثـير با اهـميتی داشـت. بدين ترتـيب در اين دوره ملت تاجـيک در زمين زبان پارسی دری و در آب و هـوای "اسـلام" رشـد کرد و سـر کشـيد. يک ملت کهـن اما نوخاسـته و سـرزنــده.
"خـلاف طاهـريان (۸۷۲–۸۲۱ م) سـامانيـان به خـوبی درک میکـردند که بـدون احيأ و رسـتاخـيز سـنن ديرين مدنی و فرهـنگی تامين و تحکيم اسـتقلالشـان ممـکن نيسـت."[٣٦]
زبان و ادب فارسی در عهـد غـزنويان (۳۸۹–۵۸۳ ق) که ترک تـبار و فـارسی زبان بـودند، راه کمال پيـمود و به شـبه قاره هـنـد نيز راه يافـت. در دورهای که حسـنک وزير سـلطان محـمود بود، هـمـه دفاتـر را به زبان فـارسی برگـردانـدند. دربـار غـزنـويان مرکـز مهـم زبـان و ادب فـارسی بـود. "فـردوسی" مـحـور ادبـيات ايـن دوره اسـت. او با سـرودن شـاهـنامـه نه تنـها کـاخ بلـندی زبان پارسی را بلکه حماسـۀ آريـانـا را چنان پیافگـنــد که بـنيان آن هرگـز از بـاد و باران و گــذشـت روزگـاران سـسـتی و خلل نيافــت.
نمـيرم از اين بـس کـه مـن زندهام | کـه تـخم ســخـن را پــراگـنـــدهام | |
بسـی رنج بردم بدين سـال سی | عـجـم زنـده کردم بـديـن پـارسـی |
"عجـم در منطـقه ما ... وطنی دارد فـرهـنگی که سـاخـتار آن در درازنای تاريخ بيشـتر و نيز عميقتر با زبان فارسی دری تجسـم يافته اسـت"[٣٧]
زبــان و ادب فـارسی در دوره حکـمرانی شـاهـان غــوری کـه بقـول پـرفـسـور جـاويد تاجـيک تـبار و دری زبان بودنـد، در هــند رونـق بيشـتری يافـت و در امر هـمبسـتگی مـلی و فـرهـنگی هند نـقـش بـا اهـميتی را بـازی کرد.[٣٨]
در دوره حـاکـميت لــودیهـای پـشــتون تـبار، زبـان فـارسی در هـنــد رواج يافـت و عـملاً به زبـان رسـمی، اداری و آمـوزش تبــديل گـرديد و تالـيف فـرهـنـگهـای فارسی به فارسی آغاز شــد.
نـقـش پادشـاهانی گـورکانـی (۹۳۱–۱۲۷۵ ق) در امــر رشـد زبـان فارسی در هـنــد، برجـسـته اسـت و عهـد بابـر، دوره طـلائی زبان فارسی در هـند به شـمار مـیرود. بابـر با آنکـه خـاطرات خـود را بــه زبان تـرکی جـغـتايی نوشـت، اشـعـار فـارسی صـوفـيانه میسـرود. در هـمـيـن دوره زبان فارسی براسـاس فـرمانی (۹۹۰ ق) به عـنوان زبان رسـمی و اداری هـند اعـلام گـرديد و بـرخی کـتابهای سـانسـکريت به فارسی ترجمه شـد.[٣۹]
بيـاد داشـته بـاشيم "... در هـمان زمان کـه پادشـاهـان صفـوی به زبـان ترکی صحبت میکردنـد سـلاطـين و امـرای مسـلمان هند بـه زبان فـارسی به عـنوان زبان رســمی در بـار خود تکـلم وفرامـيـن و اسـنـاد خـود را با ايـن زبان صادر میکـردنـد..."[۴٠]
حافظ چـه زيبا سـروده اســت:
شکر شکن شوند همه طوطيان هند | زين قند پارسی که به بنگاله میرود |
انگليـسها در سـال ۱۸۳۶م زبان انگلـيسی، درسـال ۱۸۴۴م زبـان اردو را بجای زبان پـارسی رسـميت بخشـيـدند و زبان پارسی را که تا اين سـالهـا يگانه زبان تـفاهـم و ارتـباط، زبـان آمـوزش و اداره در هـنـد بود، به حـاشـيه راندهاند.
ترکمـانان سـلجوقی زبان فـارسی را در آناتولی (آسـيای صغـيريا تـرکيه امروز) گسـتـرش دادند. زبـان ادبی و ديـوانی دربـار خـلفـای عـثمانیها سـالها فارسی بود. شـاهان صفوی و قاجار که ترک تبار بودند، هـمه مکـاتبات شــان را بـه زبـان فـارسی انجـام میدادنـد. همچنـين میتوان در همـين راسـتا در باره سـهـم آذربايجـانیها، کردها، بلوچها، وغـيره سـخن گفـت.
دکـتر جـلال مـتينی بـر اين عـقيده اسـت کـه: "غـزنـويان و سـلجـوقـيان و بعـد خوارزمشـاهـيان و مغـولان و ديگر تيـرههای تاتار... زبان فارسی را در دربار و تشـکيلات اداری خود به عـنوان زبان رسـمی و اداری به کار میبـردند. ايـن رسـم در دورههای بعـد هم چنان ادامه يافـت.[۴۱]
سـخـن کـوتاه اينـکه در طی هـزار سـال، زبان مردم خراسـان و ماوراءالنهـر به عـنوان زبان علم و ادب، زبان رسـمی و اداری حـوزه گسـتردهای را فرا میگرفـت. از جمله در خراسـان زمين، زبان فارسی نه تنهـا زبان گـفتگو بلکه زبان رسـمی بود، همه امور ديوانی کشـور اعم از فرمانها، نامهها، قراردادها، ... به هميـن زبان بود.
محـمود طـرزی برخـاسـته از عـشـيره محمدزايی پشـتونها و يکی از پيشـگامان ادبيات نوين افغانسـتان بحث بلندی درباره زبان و قوميـت در چنـدين شـمارهء جريـدهء "سـراج الاخـبار" دارد، از جمله مینويســد کـه:
- "يکی از زبانهـای بسـيار مهمهء عـالم اسـلامی، زبان شـيرين فارسی ميباشـد،... زبان فارسی، بعـد از انـقراص يافـتن حکومت عرب در هـمه سـلطنـتهای طوايفالملوکی که از اقوام مخـتلـفه در هـرطرف آسـيا تشکـيل يافـت، زبان رسـمی حاکم گرديد ... سـامانيان، غـزنويان، غــوريان، ايـن زبـان را خـيـلی تـرقی دادهاند..."[۴٢]
[اما لشـکر کشیهای سـلـطان محــمود غـزنوی تا احـمدشـاه ابدالی بـه سـرزميـن هـنـد و سـرزمـينهـای ديگـر و پيآمدهای آن، از منـظر تاريخی، قابل تامل و بحث جـداگـانه اسـت و از حوصله اين مقـال خـارج اســـت.]
اهـل پـژوهـش از جمله دانشـمنـدان نـامـدار ايران در عـرصه زبان و ادبيـات فارسی هـمچـون ملکالشـعـرا بهار، سـعـيد نفـيسی، بديـع الزمان فروزانفـر، پرويز ناتـل خـانلری، ذبيحالله صفـا، شـاهـرخ مسـکوب، احـمدعـلی رجـائی، جـلال متـينی، داريـوش آشـوری، محـمود افـشـار يـزدی و ... که در ايـران دوسـتی و دلبسـتگی شـان به زبان و ادب پارسی شـک و ترديـدی نيسـت، براين عـقـيدهاند که زبان دری ( پارسی ) نخسـت در خراسـان و ماوراءالنهر بوجود آمده و بعـد بـه سـوی غرب خـراسـان يعـنی ايران امروز راه باز نمـوده اسـت و به نظر آنها اين امر امروزه پـديـدهای پـذيـرفـتـه شــده اسـت.
زبان دری خيلی کهـن بوده و دو هـزار سـال پـيش هم يک زبان برجـسـته و برازنده بوده اسـت و مسـلماً اگر چـنين پيشـيـنهای و توانـايی نمـیداشـت، چگونـه میتوانسـت به مرحله بلاغـت و فـصاحت در دوران سـامانیها برسـد و آثار بسـيار با ارزشی مانند ديـوان رودکی، شـاهـنامه فردوسی و ديگر آفرينـشهای هـنری خـلق کـنـد. "زبان فـارسی دری با همان فـصاحـت و بلاغـتی که دارد در اواخر قرن پنجـم هجـری به درجه کـمال رسـيده استـ و دانشـمنـدان بزرگی همـچون ابن سـينا و ابوريحـان بيـرونی آثار علمی خـويــش را در رشـتـه فلسـفه و نجـوم بدين زبان نوشـتهاند."[۴٣]
زبان فارسی دری به مرور زمان نه تنـها به رايج ترين و هـمگانی ترين زبان اين خـطه تبديل گرديد، بلـکه حلقه تفاهـم و وصل بـين اقـوام و قـبايل مخـتلف گـرديـد و بنابـر توانايیهـای کـه داشـته و هـم محـتملاً از جهـتی که به محـل و طايفـهای منسـوب نبوده اسـت، در اندک زمانی زبان رسـمی و درباری، علمی و بازرگـانی در سـاحه وسـيع گرديد. به عبارت ديگر زبان پارسی در زمان کـوتاه، زبان مشـترک و عمومی برای تمام سـلالههای آسـيای ميانه (از هر تيره و تباری بودند) و هم چنان از اقـصای هنـد تا روم گـرديد و اسـناد و نامههای رسـمی و دولتی از اسـتانـبول تا دکـن به اين زبان صورت میگرفـت. در واقـعيت زبان پارسی نـقـش زبان بيـنالمللی را برای تـمام اين نواحی داشــت.
زبان فارسی دری در درازنای تاريـخ هـزار سـاله بعـد از سـامانيان برغـم دشـواریهای جـانسـوز زنده و ماندگار ماند و به زبان فرامليتی در حـوزه تمـدنی مـا تبديل گرديد وهـمه اقوام و تبار زبان فارسی را به عنوان زبان رسـمی و دولـتی، زبان مشـترک و تفـاهـم کــشـور پذيـرفـتــه بودنــد.
"اين زبان [فارسی]، يادگاری اسـت جـاويدان از پيـوسـتگی و خـويشـاونـدی ايـن مـردم در گـــذار روزگار تا بـه امروز. اينکـه مردم بدخشـان، در آنسـوی آمو دريا، قادرند با سـاحل نشـينان خـليج فارس به زبان يگانـه گپ بزنـند، قصه و افـسـانه نيسـت، بلکه نشـانه بقـا و جان سـخـتی اين زبان اسـت. بايد به يگانگی و دوام اين حوزه تمـدنی باور داشــت."[۴۴]
بـراسـاس آنچـه نقـل کـرديـم میتوان نتيـجـهگـيری کرد کـه:
- ● زبـان دری ريشـه و پيشـينهای بيـش از دوهــزار سـال دارد، خاسـتگـاه و تجلیگاه آن سـرزميـنهـای خـراسـان کـهـن (افغانسـتان کنونی) و فـرارود بـوده اسـت. زبـان پـارسی دری زبان مـردم خـراسـان و فـرارود پـيش از اسـلام بـوده اســت، در حـاليکه زبان مـردم اصـفهـان و فـارس پهـلوی بـوده اسـت. آفـريـنش نخسـتين آثار به زبان پارسی دری در کرانههای افـق شـهـرهای چـون بـلخ، بادغــيس، هـرات، سـيسـتـان، ســمرقـند و بـخـارا، پـرتـو فـشـانی داشـتـه اسـت و نخـسـتين سـخـن سـرايـان زبان دری از هميـن منطقـه برخاسـتهاند. وقـتی که زبان دری در قـرن نهـم ودهـم ميـلادی در خـراسـان و ماوراءالنهـر زبان گسـتردهای بود و بـدان شعـر و نثـر مینوشــتـند در غـرب خـراسـان (ايران امروز) يک پارچه نظـم و نثـر دری وجـود نداشــت. زبان دری در قـرن دهـم ميـلادی بعـداً بطرف غـرب خـراسـان انـتشــار و گسـتـرش يافـت و در مناطـقی چـون فارس و عـراق عـجـم به تدريـج رواج پيـدا کــرد.
● تـا کنـون کوچـکتـرين اثـری از زبـان و ادب دری در غـرب خـراسـان بهدسـت نيامـده است کـه قـدامت آن قبـل از سـده هـفت ميـلادی باشـد، حـتی تـا قـرن دهـم مـيلادی کسی در تبريز زبان دری نمیدانسـت. از ايـن رو منشـا زبان دری را "پهـلوی سـاسـانی" دانستـن، اشـتباه اســت.
● تا کـنون هـيچ سـند تاريـخی و زبـانی در دسـت نيســت کـه رواج پـارسـی بـاسـتـان (دوره هخامنشی) را در فرارود و خراسـان کهن ثابت کند. هرگاه پارسی باسـتان در اين جـاها رايج میبود، حتماً سندی و يا کتيبهای به اين زبان نيز تا کنون بدسـت آمده بود.
● منشـا زبان دری پهـلوی سـاسـانی نيسـت. اين زبان در نواخی خاوری ايران در کـنارههای دريای آمو، در شـهـرهای بخارا و بـلخ، سـمرقند و بغـلان از زبانهای باخـتری اغـلباًاز تـيرۀ زبانهای تخـاری منشـا گـرفـته اســت و ريشـههای آن به زبـانهای اوسـتـايی میرســـد.
● مـراد از زبان پارسـی، دری اسـت و از زبان دری، پارسی و يا پارسی دری اسـت که زبان مـردم خراسـان و فرارود بوده اسـت و نـه اينکه بر پايه تسـميه ظاهری از نام "فارس" گرفتـه شــده باشــد.
● تاريـخ هـزار سـاله زبان فارسی دری بعـد از فـروپـاشـی دولت سـامـانيان بيـانگر اين حـقـيقـت اسـت که در امر رشـد و تقـويت، شکـوفائی و گسـترش آن، نويسـندگـان، شـعـرا، فـرهـنگيـان و ... که زبان مادری شـان فارسی دری نبـود، نقـش با اهـميت و در خـور توجـه داشـتـند.
● زبـان و ادبيـات پارسی دری ثـمـره تـلاش جـمـعی و هـمآهـنـگ هـمـهای اقـوام و تبـارهـای گـوناگـون حـوزه تمـدنی ما اسـت و ايـن ارثـيه در واپسـيـن تحـليل به هـمـه تعـلق دارد. زبان فارسـی دری (زبان فراقومی) به عـنوان زبان هـمگانی، مشـترک ومعـاشـرت بين مليـتها و تبارهای حـوزه تمـدنی ما به يکی از عـوامل مهـم وفـاق هـمگـانی تبـديل شـده اســت.
● زبان فارسی به عـنوان يک زبان مشـترک ادبی و اداری، معـاشـرتی و بازرگانی و بــويـژه فـراقـومی در امـر پيـونـد دادن اقـوام و جـغـرافـيای پـراکنـده در حـوزه تمـدنی ما پيـوسـتـه نقـش تاريـخی پــر اهـمـيتی و حـسـاسی داشـتـه اســت. از هـميـن جـاسـت، هـر قـومی که قـدرت سـيـاسی را در منطـقه به دسـت گـرفـتـه اسـت، نتـوانسـته زبـان قـومی خـود را بـه حـيث زبان مشـترک تثبيٌـت کنـد. زبان پارسی دری از ميان هـمه اين پيچ و خـمهـا، اين هـمه تهاجـمات ضد زبانی و اين مـوجهـا و تـوفـانهـای سـهـمگين گذشـت، توانايی، ظرفـيت و سـرزنـدگی خـويـش را به عـنوان زبـان هـمـگـانی نـگـه داشــت و آثـار خـلاقــه و مانـدگـاری به ايـن زبـان چـاپ شـده اسـت. مردمان ما در آيـنهء آن، خود را در گـذرگـاه تـاريـخ میبيـنند.
از منـظر ارزشهای انسـانی بين زبـانها تـفـاوت نيسـت، اگـر تفـاوتی هـسـت، مربـوط بـه مسـايل فـنی و اسـتعــدادهـای ذاتـی و تـوانائیهای فـطـری هـر زبان میگـردد. امـا فــراگرفتـن زبـان، در پی نياز اسـت. در چشــم انداز، زبانی اقـبال، زبان عـلمی و مشـترک را میـيابد، که به نيازهای سـياسی ـ اقـتصادی، اجـتماعی ـ فرهـنگی پاسـخ دهـد و در دنيای ارتباطـات و رايانه، اسـتـواری و توانايی انتقـال عـلوم معـاصر را داشـتـه باشـد، در جهـان متحــول ما بـا تحـولات هـمـراه شـود، مفـاهـيم و پديدههای جـديد را به پـذيـرد.
در هر صورت شـهـروندان ميهن ما به منظـور نـظـام سـازی و سـازماندهـی جـامعـه مـدرن به گزينش يـک زبـان ســراسـری و مشـترک که هـم انتـقال عـلوم و تکـنالـوژی جـديد و هـم رابـطه و تـفاهـم همه شـهرونـدان را تـامـين کــند، نـياز دارد. بــه بـاور نگـارنده، زبـان دری (فارسـی) در کشــور چـند قـومی افغانسـتان و حـوزه تمـدنی در حال گســترش ما هم اســتعـداد پاسـخ به نياز عـلمی و اجتماعی را دارد و هم تـوانايی ایجـاد رابطه و تفـاهم را بيـن هـمه ملـيتهـا، قومهـا و تـبارهـای کـشـور، (همه شـهروندان). در ايــن ميـان فـرامـوش نکنيـم که "زبان پارسی در اين منطقه، زبانی بوده که متعلق به يک گروه نبـوده اسـت... اين زبان از يک قـوم خـاص نيسـت."[۴۵] و "... فارسی دری از بـد و تولـد بگـونهای خود جـوش و بدون تحـميل و زور به زبان مشـترک اهـالی اين سـرزمين مبـدل گشـت و هـمـه اقـوام در توسـعـه و تکامل آن سـهيم هـسـتند."[۴٦]
زبان دری (پـارسی) برای اينکه در دنيای متحـول ما با تحـولات همراه شـود، بايـد از همه امکانات و دادههای جغرافيای فرهنگی بدون تعصب اسـتفاده کند. به باورِ بسـياری از صاحب نظران، برای اسـتفاده از جميع امکانات ميهـن فرهنگی در جهت تحول، نوسازی و رشـد سريع زبان و همچنين يکسانسازی واژهها، گسترش زبان معياری قابل پذيرش برای همه فارسی زبانان از جمله در ايران، افغانسـتان و تاجيکسـتان، ... به گفتمان جدی، کارهای جمعی، پژوهشها و جشنوارههای مشترک و تاسيس فرهنگسـتان غيرسياسی و مستقل، غير ايديولوژيک و مشترک زبان و ادب فارسی نياز اسـت. در اين ميانه نقش رسانههای گروهی، فيلم، ترانه، موزيک، برگزاری جشنوارههای فرهنگی، کنسـرتها، شب شعر و داسـتان، کنفرانسها و سيمنارهای مشـترک، انتشـار شعـر، داستان و طنز نويسندگان ايرانی، افغانستانی و تاجيکسـتانی در انتشـارات يک ديگر، در نزديکی و همدلی، درک و تفاهم متقابل همه پارسی گويان اظهر من الشـمس اسـت.
در فرجام: با باور به اين اصل که همه زبانها با هم برابرند و از ديدگاهای ارزشهای انسانی هيچ زبانی بر زبانی برتری ندارد، اميد بر اينسـت که در آتيه روزگار و سـرنوشـت زبانهای ما و مردمان ما که به آن سـخن میگويند بهتر از امروز باشـد.
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله زير عنوان خـراســان کهــن و فـرارود (مـاوراءالنهــر) مهد پيدايش و پرورش زبان دری است توسط نجمالدين کاويانی برشتۀ تحرير درآمده و در ماهنامۀ نی به نشر رسيده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- ماوراءالنهر نامی است که عربها بعد از استيلا بر اين مناطق بهجای "فرارود" به آن دادند و امروز جز منطقه است که بهنام آسيای ميانه ياد میشود.
[۲]- محمدجعفر نرشخی، تاريخ بخارا، تهران: ۱۳۵۱ خ، ص ۵۶
[۳]- ابوسعيد عبدالحی بن ضحاک گرديزی، زين الاخبار، چاپ ۱۳۳۳ خ، با مقدمه سعيد نفيسی استاد دانشگاه تهران، ص ۱۱؛ نسخه عبدالحی حبيبی، بنياد فرهنگ ايران، ص ۱۹۶؛ بهرام گور از ۴۲۰ تا ۴۳۸ م پادشـاه بود.
[۴]- شهرستانی، پروفسور شاه علیاکبر، پيدايش و تحول زبان فارسی دری، دهلی جديد: بنياد فرهنگ و تمدن افغانستان، ۱۹۹۹، ص ۳ و ۴
[۵]- ژوبل، پروفسور محمدحيدر، تاريخ ادبيات افغانسـتان، چاپ اول ۱۳۳۶ کابل؛ چاب دوم ۱۳۷۹، پيشاور، ص ۲۲
[۶]- همانجا، ص ۲۴
[٧]- زيار، دکتر مجاوراحمد، ماهنامه "پديده" شماره سوم و چهارم، لندن، نوامبر ۲۰۰۳
[۸]- رويين، دکتر رازق، افغانستان گهواره زبان فارسی دری، شماره دوم و سوم مجله خاک، ۱۳۸۱، چاپ بلغاريه - سـوفـيه
[۹]- حبيبی، عبدالحی، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، چاپ دوم، کابل، ۱۳۵۷ خ، ص ۷۳۸
[۱٠]- همانجا، ص ۷۳۹
[۱۱]- نگاه کند: مجله فرهنگ آريانا، شماره دوم و سـوم، ۱۳۷۷ خ، شرح هفت کتيبه قديم، عبدالحی حبيبی، ص ۵۸
[۱۲]- جاويد، دکتر عبدالاحمد، افغانستان مهد پيدايش زبان دری اسـت، مجله آريانا برون مرزی، شماره ۴، ۱۳۷۸، سويدن، ص ۸
[۱۳]- خانلری، دکتر پرويز، زبانشـناسی و زبان فارسی، چاپ سوم توس، ۱۳۷۳، ص ۷۳
[۱۴]- غـبار، مير غلاممحمد، افغانستان در مسير تاريخ، کابل، ۱۳۴۹ خ، جلد اول، ص ۹۵
[۱۵]- شـکوری، اکادميسن محمد جان، خراسـان اسـت اينجا، شهردوشنبه، دفتر نشر نياکان، ۱۹۶۶، ص ۱۴۲ و هم چنان ماهـنامه "جنبش"، نشـريه جنبش ملی تاجيکسـتان شـماره ۵، اکتوبر ۱۹۹۷
[۱۶]- پروفسور يار شاطر، لغت نامه، علی اکبر دهخـدا، تهران، چاپخانه دولتی، ۱۳۳۷، ص ۴۵
[۱٧]- نفيسی، دکتر سـعيد، استاد دانشگاه تهران، فرهنگهای فارسی، ص ۶۹
[۱۸]- بهار، ملک الشعرا، تاجيکان در مسـير تاريخ، گردآورنده ميرزا شکورزاده، انتشارات بينالمللی الهدی، ۱۳۷۲، ص ۴۵
[۱۹]- متينی، دکتر جلال مدير مجله ايرانشـناسی، شـماره ۲ سال ۲۰۰۲ م
[٢٠]- سـفرنامه حکيم ناصر خسـرو، به کوشـش دکتر نادر وزين پور، تهران: چاپ پنجم، ۱۳۶۲، ص ۶۹
[٢۱]- افشـار يزدی، دکتر محمود، افغان نامه، تهران: ۱۳۶۱، جلد سوم، ص ۵۱ و ۵۲
[٢۲]- شهرسـتانی، پروفسـور شاه علیاکبر، پيدايش و تحول زبان فارسی دری، دهلی جديد، بنياد فرهنگ و تمدن افغانسـتان، ۱۹۹۹، ص ۱
[٢۳]- بهار، ملک الشـعرا، سبکشناسی، تهران: چاپ پنجم، ج ۱ ، ص ۲۶
[٢۴]- صفا، دکتر ذبيحالله، گنج سـخن، انتشارات ابن سـينا، تهران، ۱۳۲۹ مقدمه ص ۲۸
[٢۵]- غبار، مير غلاممحمد، افغانسـتان در مسـير تاريخ، کابل: ۱۳۴۶ خ، جلد اول، ص ۹۵ و ۹۶
[٢۶]- همانجا، ص ۸۳
[٢٧]- فرهـنگ، مير محمدصديق، افغانستان در پنچ قرن اخير، ويرجينا: ۱۳۶۷، ج ۱، ص ۱۴
[٢۸]- مسکوب، شاهرخ، مليت و زبان، پاريس، انتشـارات خاوران، ۱۳۶۸، ص ۲۴
[٢۹]- کريم، دکتر اردشـير، زبان و خط، گاهنامه "مردم گياه"، شـهر دوشـنبه، شماره ۱ سال ۱۳۷۲
[۳٠]- نعمانی، علامه شبلی، شـعر العجم، تهران: چاپ سـوم - ۱۳۶۸، جلد اول، ص ۲۴
[۳۱]- جمشـيد، دکتر پروانه، مجله فرهنگ آريانا، شـماره دوم و سوم، ۱۳۷۷ خ، ص ۲۶
[۳۲]- آشـوری، داريوش، بازانديشی زبان فارسی، تهران: چاپ سـعيدی ۱۳۷۵، ص ۱۵
[۳۳]- معـين، دکتر محمد، لغت نامه دهخدا، تهران: چاپخانه دولتی ايران، ۱۳۲۷ خ، مقدمه
[۳۴]- صفا، دکتر ذبيحالله، گنج سـخن، تهران: انتشـارات ابن سـينا، ۱۳۲۹ خ، مقدمه ص ۲۸
[۳۵]- غـبار، مير غلاممحمد، افغانستان در مسـير تاريخ، کابل: ۱۳۴۶ خ، جلد اول، ص ۹۹
[۳۶]- جمشـيد، دکتر پروانه، مجله فرهنگ آريانا، شماره دوم و سـوم، ۱۳۷۷ خ، ص ۲۶
[۳٧]- مايل هروی، نجيب، بگذار تا از اين شـب دشوار بگذريم، تهـران: ۱۳۷۳ خ، ص ۵۲
[۳۸]- جاويد، پروفسور عبدالاحمد، نقش زبان دری در همبستگی ملی و فرهنگی هند، ماهنامه "فردا"، شـماره هـشتم، سويد و همچنين ماهنامه "صرير"، شماره بيسـت و دوم، نوامبر ۱۹۹۷، هـلـنددر مورد تاريخ و قوميت باشندگان غور نگاه کنيد: به دايرةالمعارف بريتانيا زير عنوان غور و همچنين به فصل "غوريان" در کتاب "افغانسـتان در دائرةالمعارف تاجک" که حواشی و تعليقات آن توسط زنده ياد پروفسور دکتر جـلالالدين صديقی، مورخ با نام و نشان کشور و استاد پيشـين دانشگاه کابل نوشته شده است. برخی آثار دکتر صديقی از جمله کتاب "افغـانستان در دائرةالمعـارف تاجک" در سايت خراسان که به ابتکار و همت دوستان و هواخواهان شان و دلبستگان تاريخ و فرهنگ خراسان ترتيب شـده، انتشـار يافته اسـت.شوربختانه بايد اذعان کرد که در کشور ما به مساله کارهای پژوهشی، دانشگاهی و علمی در حوزه قوم شناسی توجه لازم صورت نگرفته اسـت و امـيد بر آن است که روزی اين امر با برخورد علمی و کارشناسانه به همت روشنفکران و قلم بدستان کشـور تحقق بيابد.[۳۹]- متينی، دکتر جلال مدير مجله ايرانشـناسی، شـماره ۲ سال ۲۰۰۲ م
[۴٠]- امير سعيد الهی، "حديقه السـلاطين"، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره ۶۳
[۴۱]- متينی، دکتر جلال مدير مجله ايرانشـناسی، شـماره ۲ سال ۲۰۰۲ م
[۴۲]- طرزی، محمود، سـراج الاخبار، سـال دوم، شـماره ۱۰، مورخ ۱۰ دلو ۱۲۹۱ خ؛ الـبته نظريات محمود طرزی در باره زبان و بويژه در مورد تقسيمبندی زبانهای کشـور قابل تأمل و بحث جداگانه اسـت.
[۴۳]- شهرستانی، پروفسـور شاه علیاکبر، پيدايش و تحول زبان فارسی دری، دهلی جديد: ۱۹۹۹ م، ص ۲۵
[۴۴]- يوسفی، سپهر، *
[۴۵]- پهلوان، دکتر چنگيز، پنج گفتگو، مونسـتر (آلمان): ۲۰۰۲ م، ص ۷۵
[۴۶]- يوسفی، سپهر، *
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ ماهنامۀ نی (انجمن فرهنگی نی)
[برگشت به بالا]