جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

حضور و غيبت در بارۀ نام‌های خداوند

از: علی طهماسبی


فهرست مندرجات



[] حضور و غيبت در بارۀ نام‌های خداوند

آن چه در پی می‌آيد متن جلسه سوم كلاس‌های "درباره نام خداوند" است كه از سال گذشته در حسينيه ارشاد برگزار می‌شود. برای آشنايی علاقه‌مندان با مباحث جاری در الهيات اسلامی كه سعی می‌شود در آنها نوعی نوبينی و نوآوری نيز صورت گيرد اين متن را برگزيده‌ايم.

تقريباً در همه اديان، به‌ويژه در چهار دين رسمی كه در ايران وجود دارد، برای خداوند نام‌های گوناگون و متنوعی بيان شده است. تعداد اين نام‌ها در متن مرجع هركدام از اين اديان، بيش از يكصد نام نيست. اما معمولاً يك نام، و گاهی دو نام مشخص تر و اصلی تر به شمار می‌آيد. يعنی به عنوان نقطه كانونی به شمار می‌رود و بقيه نام‌ها به عنوان صفت برای همان نام اصلی محسوب می‌شود. در تورات از اين نام كانونی با لفظ "يهوه"، در اوستا با لفظ "اهورمزدا" و در قرآن گاهی با لفظ "الله" و گاهی با لفظ "رب" ياد شده است. اين الفاظ هركدام دارای معنای ويژه خود نيز هستند. مثلاً لفظ "يهوه" به عنوان ضمير سوم شخص از مصدر «بودن» اشاره به بودنی است كه بوده، هست و خواهد بود. يعنی با آوردن اين لفظ، در درجه اول ذهن گوينده، يا مخاطب، متوجه معنای "بودن" است.

به تعبير ديگر آنچه در آئين يهود و در تورات به‌عنوان نقطه كانونی مطرح است، "بودن" يا "هستن" است. اگرچه معنای "بودن" هم مانند چيستی چيزها، چندان قابل توضيح نيست، اما همين كه ما هم "هستيم" و همين كه از معنای "بودن" چيزی هم در ما وجود دارد، می‌توانيم ادعا كنيم كه لايه‌هايی از معنای "بودن" را می‌فهميم. اين نام در مراحل بعدی عنوان "پدر"، "فرمانده" و امثال آن را در ارتباط با قوم پيدا می‌كند اما به هرحال "بودن" اولين و مهم ترين معنای اين نام به شمار می‌رود.

لفظ "اهورمزدا" در متن اوستا نيز به معنای "سرور دانا" دانسته شده است. يعنی نقطه كانونی در آئين زرتشتی "دانايی‌" بوده است. "دانايی‌" هم به دليل آن كه در مرتبه اول و ابتدايي، صفتی انسانی به شمار می‌رود و هركدام از ما به گونه‌ای نسبی سهمی از آن داريم، به همين جهت فهم ما از معنای "دانايی‌" امكان پذير است. همچنين لفظ "رب" در قرآن به معنای "آموزگار" يا تربيت كننده است. در عين حال كه معانی هركدام از اين نام‌ها تا حدودی با هم متفاوت هستند، اما در هر سه نام مزبور، نوعی رابطه معنايی و تجربه بشری‌، ميان انسان و معنايی كه در آن نام نهفته است وجود دارد. يعنی هنگامی كه از "بودن" سخن به ميان می‌آيد و او "خداوند" را در عرصه "بودن" ياد می‌كنيم، اين معنا را در خودمان هم می‌توانيم درك كنيم كه ما هم هستيم و سهمی از "بودن" در ما هم قابل درك و فهم است. همچنين اگر "اهورمزدا" را به معنای سرور دانا می‌دانيم، خود ما هم از دانايی سهمی داريم. تربيت كنندگی‌، آموزگاری و آموختن كه معنای "رب" را تشكيل می‌دهد باز هم معنايی است كه توسط خود ما قابل تجربه است.

خواه اين تجربه، آموختنی توسط ما به ديگری باشد، يا آموختن ما چيزی را از كسی كه مربی و معلم ما بوده است همچنين نام‌های متنوع ديگری مانند "قادر"، "عزيز" و ... كه زيرمجموعه اين نام كانونی قرارمی گيرند هركدام به نوبه خود، فهمی از معناهای متعالی را به ذهن متبادر می‌كند. بنابراين، فهم معنای نام خداوند، در اين اديان، به گونه‌ای نسبی و به عنوان تجربه‌ای بشری قابل درك خواهد بود. تأكيد بر نسبی بودن فهم ما از اين معناها و اهميت آن در تعالی و صيرورت انسان از "منِ اكنون" به "منِ ايده آل"، نكته‌ای است كه باز هم به آن خواهم پرداخت.

درباره نام‌هايی چون "يهوه"، "هورمزد" و "رب" گفته شد كه معنای اين نام‌ها اگرچه در پاره‌ای موارد "مطلق" خوانده می‌شود، اما بخشی از معنا نه در فراسوی آفرينش، بلكه حتی در حوزه فهم بشری نيز قرار دارند و هركسی در هر مرتبه‌ای از فهم و هوشمندی كه باشد متناسب با همان مرتبه می‌تواند دركی و تجربه‌ای از معنای اين نام‌ها داشته باشد. همچنين وجود نام‌هايی چون عزيز، رحيم، كريم، قادر و امثالهم كه زيرمجموعه نام‌های اصلی به شمار می‌روند سبب می‌شود تا هركسی متناسب با نياز خود، معنای اين نام‌ها را هدفی برای اعتلای خود قرار دهد. بخش عظيمی از عشق ورزيدن انساني، به نحوی معطوف به همين معانی قابل فهم است. اما نام‌های ديگری هم هستند كه به نظر می‌رسد نمی‌توان حتی فهمی نسبی از معنای آن نام‌ها را درك نمود. هركدام از نام‌های اصلی كه به عنوان نام كانونی مطرح شدند، دارای پس زمينه‌ای ديگر هم هستند كه فراتر از فهم و درك انسان توصيف شده‌اند. مانند نام "الله" در قرآن. يا نام "الوهيم" در كتاب پيدايش تورات. همچنين نام "زروان" به عنوان پدر اهورمزدا. يعنی هيچ معنای مشخص و دقيقی را نمی‌توان برای اين نام‌ها بيان كرد و انسان هيچ تجربه‌ای مشخص را نمی‌تواند در خود پيدا كند كه اين تجربه سبب شناخت معنای آن نام‌ها شود.

از مهم ترين عواملی كه سبب می‌شود فهم ما از معنای اين نام‌ها با دشواری و شايد با بن بست روبه رو شود، نوع تعريفی است كه برای اين نام‌ها آمده. در اين تعريف‌ها، نامحدود بودن، چه به لحاظ زمانی و چه به لحاظ مكانی طرح شده است. نه تنها اين، حتی معنای اين نام‌ها بيرون از مكان و زمان توصيف شده است و اين مسئله‌ای است كه خود به خود با هرگونه نام گذاری در تناقض قرار می‌گيرد. زيرا نام‌ها بيان كننده معناها، حدود و مرزهای چيزها هستند و هنگامی كه چيزی در قلمرو زمان و مكان نباشد، و هيچ حدودی را برنتابد، طبعاً نامی هم كه معرف او باشد نمی‌توان برای او پيدا كرد. از همين جا است كه به يك واژه متناقض نمای ديگر به نام "مطلق" می‌رسيم. معنای اين واژه، به ويژه به عنوان توصيفی برای معنای امر متعالی نيز چندان برای ذهن ما روشن نيست. در واقع ما نمی‌دانيم "مطلق" دقيقاً يعنی چه؟ فهم اين هم برای ذهن ما مردم معمولی و عادي، نه تنها دشوار، بلكه ناممكن می‌نمايد.

به تعبير ديگر، اين درست است كه ما نمی‌توانيم معنايی برتر از زمان و مكان را در ذهن خود تصور كنيم، اما اين را هم نمی‌توانيم انكار كنيم كه ذهن ما با چيزی كه نمی‌دانيم چيست درگير است. اين چيزی كه نمی‌دانيم معنای آن چيست، سبب می‌شود تا به نوعي، غيبت "معنا" را در نام‌هايی مانند الله يا الوهيم، بپذيريم. از منظری ديگر كه نگاه كنيم، می‌بينيم اين تناقض در نوع انديشه خود ما هست. به هرحال اين ذهن ما است كه دائم تلاش می‌كند تا معنايی را درباره فراسوی زمان و مكان، به كمند فهم خويش درآورد و اگرچه معمولاً توفيقی در اين باره پيدا نمی‌كنيم و همچنان با غيبت اين معنا مواجه هستيم كاربرد ضميرهای دوم شخص مفرد "تو" برای "رب" خداوند حاضر در ذهن، و ضمير سوم شخص "او" (هو) برای "الله" تا حدود زيادی می‌تواند نشانگر همين حضور و غياب معناهای نام خداوند باشد. منظورم حضور و غيابی است كه در ذهن ما برای اين معناها اتفاق می‌افتد. معمولاً معنای "رب" (خداوند) در ذهن ما حضور پيدا می‌كند اما معنای "الله" (خدا) همواره غايب است. احتمالاً به همين سبب در قرآن كمتر ديده می‌شود كه كسی توانسته باشد "الله" را با ضمير "تو" خوانده باشد.

يا آن كه هميشه از "الله" با ضمير غايب ياد شده است و به جز يك مورد كه درباره داستان موسی است در همه موارد ديگر واسطه‌ای ميان "او" و رسولان ديده می‌شود و هميشه اين واسطه است كه به نقل از "او" سخن می‌گويد. مخاطب قرآن، خواه محمد رسول باشد، خواه ديگرانی كه ما باشيم، هميشه با غيبت "الله" در متن مواجه هستيم. اما در همه واگويه‌هايی كه رسولان به گونه‌ای مستقيم و حضوری با خداوند داشته‌اند، بيشتر از نام "رب" استفاده شده است[۱]. در عين حال اين قاعده دليل بر نفی برخی رخدادهای استثنايی نيست. بنا به آيات قرآن در سوره طه، در آن رخداد، "الله" مستقيماً با موسی سخن می‌گويد و با بيان "اِننّی اَنا الله" معنايی كه هميشه و همه جا از ذهن ديگران غايب بوده است در ذهن موسی حضور پيدا می‌كند. شايد به همين جهت موسی را "كليم الله" نيز خوانده‌اند. اين داستان، پيش از آن كه در قرآن آمده باشد در كتاب خروج تورات آمده بود[٢]. اما در آن متن به جای كلمه "الوهيم" از لفظ "اهيه" (من هستم) استفاده شده است كه ضمير اول شخص از همان لفظ "يهوه" است. اما اين روش به جز در متن اصلي، يعنی قرآن، در متون ديگر دينی رعايت نشده است.

به تعبير ديگر، بسيار اتفاق افتاده است كه نه تنها ما آدم‌های معمولي، حتی عالمان دينی نام "الله" را به گونه‌ای در گفتار و نوشتار خود آورده‌اند كه انگار پرده غيب را به يك سو زده و يا روياروی با او هم كلام شده‌اند. تركيبات لفظی در "ياالله"، "الهی‌" و امثالهم در بسياری از مناجات‌ها، دعاها، اشعار و مدايح، شاهدی از اين مدعا هستند. به نظر می‌رسد در اين گفتارها و نوشتارها، كشف معنايی تازه‌ای اتفاق نيفتاده باشد، بلكه به سبب عدم توجه به جايگاه الفاظ "رب" و "الله"، اين دو واژه با هم خلط شده‌اند. اين خلط و درهم آميختگی‌، می‌تواند به نحوی نشان از خلط معناها در ذهن ما باشد و نتيجه‌ای كه از اين آشوب حاصل می‌شود سردرگمی‌، ابهام افزايی و هذيان گويی درباره امر متعالی خواهد بود.

به گمان من، طرح نام خداوند در دو قلمرو "حضور" و "غيبت"، می‌تواند نتايجی مثبت برای انسان و جامعه پديد آورد و به همان گونه، خلط اين دو قلمرو و عدم تشخيص آن نيز سبب گزندها و آسيب‌های جبران ناپذير گردد.

نام‌های متنوعی از خداوند، مانند: "عزيز"، "عالم"، "قادر"، "رحيم" و... كه زيرمجموعه نام اصلی و كانونی شمرده می‌شوند، نام‌هايی توسعه پذير هستند. يعنی فهم ما از معنای هركدام از اين نام‌ها دائم در حال توسعه است. مثلاً معنای واژه "عالم" در مراحل مختلف سنی ما، و همچنين در مراحل رشد و كمال جامعه بشري، توسعه می‌يابد و در هر مرحله‌ای تجربه تازه تری از اين معناها برای انسان پديد می‌آيد. به تعبير ديگر، معناهايی كه برای نام‌های خداوند طرح شده است، دائم سقف موجود خود را در ذهن ما برهم می‌زند و آن را در فراز بالاتری استوار می‌نمايد. در نگاه اول بر واقعه فوق، ممكن است اين تصور پيش آيد كه شايد بخش‌هايی از آن معنايی كه در نام "الله" جست وجو می‌كرديم در حال انكشاف است. اما پس از اندكی تأمل درمی يابيم كه آن معنای غايب، نه تنها آشكار نشده، بلكه حيرت انگيزتر از پيش، انديشه آدمی را به چالش می‌گيرد. به تعبير ديگر، اين معنای پنهان و رازآلود كه در فراسوی دانش كنونی ما است، هيچگاه مجال ايستادن و توقف كردن ما را در نقطه‌ای از فهم نمی‌دهد.

همچنين، از آنجا كه نام‌های متعالی قابل فهم، تجلياتی فروتر آمده، يا نازل شده از "او" شمرده می‌شوند، بنابراين رشد و تعالی انسان، می‌تواند در ابعاد گوناگون، متناسب با نام‌های گوناگون "او" صورت پيوندد. اين شايد معنای همان كلام "والی الله المصير" باشد كه در قرآن آمده است. اما هنگامی كه نام‌های متعارف خداوند كه در ذهن حضور می‌يابند، از معناهای قابل حس و قابل تجربه تهی گردند، و حضور معنايی همه نام‌ها به غيب كشيده شود و فقط خدايی فراسوی انديشه و ذهن مورد ستايش باشد، آن گاه رشته‌های معنايی ميان انسان و امر متعالی هم از ميان می‌رود. منظورم چيزهايی است كه سبب صيرورت و تعالی انسان می‌شود. به اين ترتيب هرچه معنای متعالی دورتر، آسمانی‌تر، قدسی تر و بريده‌تر از فهم انسان شود، زندگی انسان در زمين پليدتر، آشوب زده‌تر و بی‌سامان‌تر می‌شود.

اين در حالی اتفاق می‌افتد كه مردمان، خدايی را می‌ستايند كه هيچ معنای روشن و مشخصی از او را در خود نمی‌يابند. اين گزند هنگامی چاره می‌شود كه تعادلی موزون ميان معنای حضور و غيب پديد آيد. نكته ديگری كه در تفكيك معناهای حضور و غياب نام خداوند می‌توان به آن اشاره كرد اين است كه وقتی اين معانی قابل فهم منسوب به نام "رب" در پيوند با نام "الله" قرار گيرد و معنای حضور، به غيب هم كشيده شود، آن گاه اصطلاح "ليس كمثله شی‌" برای "رب" مصداق پيدا می‌كند. به تعبير ديگر، معنای سر به مهر نام "الله"، به عنوان پس زمينه‌ای برای نام "رب"، قرينه صارفه‌ای محسوب می‌شود تا مانع شركت مدعيان خدايی در معناهای اين نام شوند.[٣]


[ ] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله در روزنامه شرق، سال اول - شماره ۱۶۱، پنجشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۳ - ۱۷ صفر ۱۴۲۵ - ۸ آوريل ۲۰۰۴، توسط علی طهماسبی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- در قرآن پنج بار از لفظ "اللهم" استفاده شده است. در تعبيرها و تأويل‌های رايج، اين لفظ را "ياالله" معنا كرده‌اند. اما واقعيت اين است كه درباره اين لفظ ابهامات بسياری وجود دارد كه نمی‌توان به آسانی درباره آن اظهارنظر كرد.
[۲]- كتاب خروج، باب سوم آيه ۱۴
[۳]- طهماسبی، علی، حضور و غيبت در بارۀ نام‌های خداوند، روزنامه شرق، سال اول - شماره ۱۶۱، پنجشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۳ - ۱۷ صفر ۱۴۲۵ - ۸ آوريل ۲۰۰۴



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

روزنامه شرق


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]