- تحول موسيقی افغانستان در قرن اخير
- …
- هنرمندان آماتور
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[عبدالوهاب مددی] [موسيقی در افغانستان]
[↑] تحول موسيقی افغانستان در قرن اخير
پيرامون موسيقی افغانستان به صورت عام و موسيقی فولکلوريک ساکنان آن به صورت خاص، نه تنها تحقيقات و کاوشهای همه جانبه، آن طور که لازم است - جُز در موارد انگشت شماری - صورت نگرفته بلکه فرهنگ مردم اين کشور، بهويژه لطيفترين، حساسترين و همگانی ترين بخش آن يعنی موسيقی، طی يک قرن اخير با تحقيرها و بیاعتنايیهای زيادی مواجه بوده است.
با موسيقی افغانستان تا پيش از سلطنت امير شيرعلی خان (١٢۴٢ تا ١٢۵٨ خورشيدی)، هرچه بوده و به هرگونهای که اجرا میشده، ما را در اين بحث کاری نيست. روايت است که مقاماتِ هند بريتانيائی در سفری که امير شيرعلی خان در سال ١٢۴٨ به آن کشور کرده بود، ميزبانان امير افغانستانی را هدايت داده بودند تا آن چه از وسايل تفريح و تفنن در حين سفر، مورد علاقه او قرار میگيرد، به عنوان تحفه به او پيشکش شود. از چيزهايی که امير را در آن سفر نهايت خوش آمد و بنابراين به او پيشکش گرديد، يکی هم گروهی از هنرمندان هندی بودکه همراه با او و يا به تعقيب او وارد کابل شد.[۱] هنرمندان هندی برای نخستين بار درتاريخ موسيقی افغانستان، حدود بيش ازيک قرن پيش "راگ خوانی"، "دُربُت خوانی" و "ترانه خوانی" را که از انواع معروف موسيقی کلاسيک هند بودند، در دربار امير شيرعلی خان به اجراء درآوردند و در ضمن عدهای از سردارها و شاهزادگان نزد ايشان شاگرد موسيقی شدند.
پيش از آن که هنرمندان هندی وارد افغانستان شوند، موسيقی خراسانی که در بيشتر مصاحبههای استادان موسيقی از آن به نام موسيقی ايرانی ياد شده است، در افغانستان - به ويژه در شهرهای بزرگی همچون کابل، قندهار و هرات - رايج بود، چنان که هنرمندان پُرآوازهای همچون رجب هراتی، سيد قريش، حيدرنمدمال و آکه عبدالرحمن بدخشی - که همراه با پنج تار آواز میخواند - همزمان به هنرمندان تازه وارد هندی هنوز هم در دربار آوازخوانی میکردند.[٢]
هنرمندان هندی درآغاز ورود به افغانستان در بالاحصار کابل مسکن گزين شدند. بعداً در کوچه «خواجه خوردک» در نزديکی بالاحصار برايشان منازل مسکونی تهيه شد و در همين محل بود که آنان شاگردانی گرفتند و به تدريس موسيقی مشغول شدند. معهذا، هنوز موسيقی هندی عموميت نداشت و جُز در دربار و يا مجالسِ شهزادگان و شهرداران شنيده نمیشد زيرا در عرف آن وقت، اين کار بدعت شمرده میشد و اين دسنه هندی تازه را مردم به ديده نفرت مینگريستند. حتی از اين که مبادا ايشان از جانب مردم مورد حمله و تجاوز قرار گيرند، به خاطر حفظ جانشان، و بيشتر به خاطر جان زنان هنرمند هندی، دولت در محل سکونت آنان نگهبانهايی مقرر کرد و در روزهايی که هنرمندان به دربار خواسته میشدند، فيلهايی را حاضر میکردند و استادان را با آلات موسيقیشان سوار فيلها به دربار میبردند.
در زمان امارت امير عبدالرحمن خان موسيقی قدری عام تر شد و به خارج دربار نيز راه پيدا کرد، چنان که در مجالس و جشنهايی که توسط سرداران و ميرزاهای معروف برپا میشد، هنرمندان نيز حضور داشتند و در بيشتر موارد از صبح تا به شام و يا از سر شب تا سپيدهدم ساز و سرود آنها ادامه میيافت. پس از برچيده شدن بساط موسيقی خراسانی توسط هنرمندان موسيقی هندی در افغانستان، موسيقی کلاسيک هندی در اشکالی که قبلاً بدانها اشاره شد آغاز يافت و در مرحله بعدی، غزل خوانی به شکل نوئی به ميان آمد. درآغاز، تمام نوازندگان يک دسته نيز آوازخوانی میکردند، به گونهای که پيشاهنگ يا آواز خوان اصلی، خواندن غزلی را در مقامی معين آغاز میکرد و کسانی که در دسته او به حيث نوازنده همکاری داشتند، هريک به نوبت خويش در همان مقام غزل يا تک بيتهائی را میخواندند تا اين که اين شيوه نيز رفته رفته تغيير شکل داد و به شيوهای که تاکنون رواج دارد، منتهی شد، بدين معنی که آوازخوان اصلی در دسته اش آواز خوانی میکرد و نوازندگان فقط با تارهای خويش او را همراهی میکردند. نخستين استادی که اين شيوه جديد ساز و آواز خوانی را در کشور ما به ميان آورد، استاد قربانعلی نام داشت که استاد و مربی استاد قاسم و پدر استاد محمد نبی مشهور به (استاد نتو) بود. اساتيد بزرگ ديگری که به عناوين آهنگساز و آوازخوان يکی پی ديگری در صحنه موسيقی نوين افغانستان ظاهر گشتند، آهنگهای بی شماری ساختند، شاگردان زيادی تربيت کردند و درهمه انواع موسيقی ازجمله راگ، خيال، غزل و آهنگهای فولکلوريک، آوازخوانی کردند عبارت بودند از: استاد قاسم، استاد غلامحسين، استاد نبیگل و استاد محمدحسين (سرآهنگ). اخيرالذکر يعنی استاد "سرآهنگ"، القاب "شير موسيقی"، "کوه بلند موسيقی"، "بابای موسيقی"، "سرتاج موسيقی" و يک تعداد عناوين و جوايز خرد و بزرگ ديگر را از مقامهای ذيصلاح موسيقی در کشور هند دريافت کرد. با دريغ فراوان که کوچه خرابات کابل که طی حدوداً يک قرن عمر پُربار هنری خود، نه تنها استادان معروف و بزرگ قبلاً ياد شده، بلکه صدها هنرمند اعم از آوازخوان و نوازنده حرفهای را به جامعه تحويل داد، در جريان جنگهای ويرانگر تنظيمهای جهادی در سالهای دهه هفتاد از سده روان خورشيدی کاملاً ويران گشت و اکنون نشانهای از آن در کابل پيدا نيست و هنرمندان ساکن در آن يا وفات يافتهاند، يا پير و زمين گير شدهاند و يا در گوشه و کنار جهان آواره گرديده و با هرگونه خلاقيت هنری از نوع اصيل و افغانستانی آن بيگانه گشتهاند.
از سالهای پايانی دهه پنجاه تا آخرين سالهای دهه شصت از سده روان خورشيدی دولت افغانستان راههايی را که درآن میتوان برای شکوفا ساختن و بارور نمودن موسيقی گامهای مثبتی برداشت، يکی پی ديگر، بر روی رهروان راه هنر گشود که درآن ميان میتوان تأسيس "اتحاديه انجمنهای هنرمندان افغانستان"؛ تأسيس "مرکز آموزش موسيقی" به کمک کشور هند در چارچوب کميته دولتی کلتور وقت؛ تأسيس فاکولته هنرها در دانشگاه کابل؛ اعزام شاگردان ممتاز ليسه مسلکی موسيقی کابل برای فراگيری تحصيلات عالی موسيقی به کشورهای اروپائي؛ تشکيل آنسامبلها و گروههای هنری در راديو تلويزيون، قوای مسلح و آنسامبلهای مرکزی وزارتهای دفاع و امور داخله و ساير ارگانهای دولتی و سازمانهای اجتماعی به ويژه انسامبل "گل سرخ" و آرکستر "صدا" در چهارچوب سازمان جوانان افغانستان، تشکيل آنسامبل "نرگس" و آرکستر "بهار" در رياست موسيقی کميته دولتی کلتور وقت و تشکيل آرکسترهای "باران"، "سمن"، "بنفشهها" و "لالهها" در رياست موسيقی راديو تلويزيون جمهوری افغانستان نام برد که متأسفانه، "آن قدح شکست و آن ساقی نماند." و کنون جز نامی ازين نهادها و دستههای هنری در کابل باقی نمانده است. البته، پس از سقوط طالبان حرکتهايی چند برای احيای موسيقی در افغانستان برداشته شده است.
[↑] نخستين گروه آوازخوانان شوقی (غيرحرفهای) در راديو کابل
در سالهای دهه سی از سده روان (سده چهاردهم هجری خورشيدي) که فعاليتهای هنری استاد غلامحسين، آن آهنگساز بزرگ و آموزگار بی بديل موسيقی در افغانستان، به حد اعلای خود رسيده بود و گروههای کوتاه مدت رسمی و خصوصی موسيقی در راديو کابل يکی پی ديگری داير میشد، عده زيادی از دختران و پسران شوقی موسيقی، سدّی را که سالها در برابر ذوقهای هنری شان قرار داشت در هم شکستند و با وجود مخالفتهای خانوادهها و تعصبات محيطی به موسيقی روی آوردند. درآن زمان کورسهای موسيقی در راديو کابل تأسيس شد؛ آلات موسيقی به پيمانه زيادی از خارج کشور خريداری شده و صدها شاگرد دراين کورسها شامل شدند، چنان که مدد معاش (کمک هزينه) نيز برای شاگردان کورسهای موسيقی درآغاز مرحله از جانب راديو کابل پرداخته میشد.
از جانب ديگر، استادان خارجی از کشورهای هند، ايالات متحده امريکا و اتحاد جماهير شوروی وقت نيز در کورسهای کوتاه مدتی يک عده از هنرمندان و نوآموزان موسيقی را تربيه و رهنمائی کردند.[٣] استادان افغانستانیای که درآن زمان در چارچوب کورسهای موسيقی ياد شده، اساسات موسيقی را تدريس میکردند عبارت بودند از: استاد غلامحسين، استاد فرخ افندی، استاد معراجالدين، استاد نبیگل، استاد محمدعمر، امين الله ندا، استاد محمدحسين سرآهنگ، استاد سليم سرمست و استاد فقير محمد ننگيالی.
نگارنده اين سطور در زمان واحد هم شاگرد کورس موسيقی شخصی استاد غلامحسين بود و هم شاگرد کورس موسيقی رسمی راديو کابل که درآن کورس آقای "فريمن" آمريکايی حضور داشت و اساسات "نوبت نوينی" موسيقی اروپائی را به شاگردان خويش، که بيشتر آنها آوازخوانان راديو کابل بودند، تدريس میکرد. بايد يادآور شد که درآن ايام آقای «موهن لعل» که به دعوت راديو کابل، از کشور هند به کشور ما آمده بود نيز در زمينه آهنگسازی يک سلسله کارهای ارزنده را در راديو کابل انجام داد. استادان خارجیای که کارشان در جهت تربيه هنرمندان راديو کابل - مخصوصاً در بخش نوازندگي-نسبت به ساير استادان خارجی - برازنده تر بود و مايه ثمر بيشتر شد، عبارت بودند از عثمان مدياروف (رهبر آرکستر فيلارمونی دولتی تاجيکستان شوروی) و خيری اعظاموف (رهبر آرکستر آلات موسيقی ملی راديو تلويزيون ازبکستان شوروی) که بين سالهای ١٣۴٠ تا ١٣۴۴ خورشيدی در راديو کابل خدمت کردند و نوازندگان آرکستر شماره ٢ راديو کابل را به اصولهارمونی و آرکستراسيون آشنا ساختند. اعضای آن آرکستر- مخصوصاً محمّد سليم سرمست و فقير محمد ننگيالی - بهترين استفادههای هنری را در زمينههای ياد شده از اين دو استاد بُردند. در سالهای دهه سی، هنرمندان شوقی در راديو کابل به آوازخوانی شروع کردند. در همين ايام بود که آهنگساز پر ذوق و با استعداد، فصل احمد زکريا متخلص به "نينواز"، آهنگهای زيبايی را برای تنی چند از آوازخوانان شوقی (مخصوصاً برای عبدالرحيم ساربان) ساخت. ساربان سالها محبوبترين و پرآوازهترين آوازخوان روزگار خود بود. اوچند سال قبل، در غربت جانگداز در پشاور وفات يافت. نينواز در زمان حکمرانی حفيظ الله امين، در سال ١٣۵٨، مانند بسياری از فرهنگيان و هنرمندان کشور ناپديد شد و مزارش تاکنون ناپيداست.[۴]
از آنجا که در اين بحث صحبت از آوازخوانان شوقی به ميان آمده است، لازم است که از دو آوازخوان معروف شوقی، به مفهوم واقعی کلمه نام ببريم که هرچند سالها پيش از هنرمندان شامل اين بحث به آوازخوانی در راديو کابل آغاز کرده بودند، ولی هرگز بابت خواندنهای خويش مزد و معاش از مردم و يا از رايو کابل نگرفتند. آنها عبارت بودند از شادروان ميرزا نظر و شادروان عبدالباقی، مشهور به ماما باقی). از ميرزا نظر صرفاً دو آهنگ در آرشيو موسيقی راديو کابل موجود است ولی از آواز ماماباقی متأسفانه اثری به جا نمانده است.
[↑] هنرمندان آماتور
در سالهای دهه چهل از قرن حاضر هجری خورشيدی موج نوين ديگری از هنرمندان تازه دم به نام هنرمندان آماتور، که همان معنای شوقی را میرساند، در صحنه موسيقی کشور پديدار شدند و جهش جديدی در موسيقی راديو افغانستان[۵] به وجود آوردند.۵ نسل جوان کشور از روش هنری اين هنرمندان تازه نفس به گرمی استقبال کرد و عده زيادی از جوانان هواخواه موسيقی بدين روش جديد گرايش يافتند و اين سبک موسيقی را که به نام موسيقی آماتور در ميان مردم شهرت يافت با جديت و شوق تمام دنبال کردند. از مشخصات اين سبک هنری يکی اين بود که آواز خوانان بيشتر کمپوزهای جديد و کپی آهنگهای هندی، ايرانی، تاجيکی و اروپايی را میخواندند. دو ديگر اينکه نوازندگان ارکسترهای آماتور بيشتر سازهای اروپايی را مینواختند. ولی نکته مشخص تر و جالب توجه در کار نخستين گروههای آماتور در بدو مرحله اين بود که آنان از موسيقی به عنوان وسيلهای برای تأمين معيشت استفاده نکردند بلکه در پهلوی وظايف و پيشههای اصلی خويش، ايام فراغت را در حلقههای خصوصی، با موسيقی سپری میکردند و گاهگاهی آهنگها و نغماتشان را از طريق برنامههای خاص موسيقی راديو افغانستان به گوش هموطنان خويش میرسانيدند و با همان حقالزحمه ناچيزی قناعت میکردند که راديو افغانستان صرفاً به آوازخوانان گروههای آماتور میپرداخت. اما يگانه دلخوشی نوازندگان گروههای هنری آماتور در اين بود که آهنگها و نغماتشان از طريق امواج راديو به گوش مردم میرسيد و در عين زمان از وسائل و امکانات راديو افغانستان برای تمرين و شکوفا کردن هنرشان استفاده میکردند.
اکنون که صحبت از هنرمندان آماتور به ميان آمده است بجا خواهد بود اگر از عدهای ديگر از هنرمندان حرفهای و شبه حرفهای نام ببريم که پيوسته از طريق راديو، تلويزيون، محافل و مجالس در خدمت مردم خويش بودهاند. بايد يادآور شد که در حال حاضر از تمام هنرمندان شناخته شده موسيقی افغانستان، سه يا چهارنفرشان در کابل زندگی میکنند که نسبت به نبود امکانات لازم فعاليت چشمگير هنری ندارند. بقيه يا وفات يافتهاند يا در چهارگوشه جهان آواره و مهاجر شدهاند و زندگی مشقت باری را سپری میکنند. پس از سقوط طالبان، تنی چند از اين هنرمندان غربت نشين برای انجام کنسرتهايی به کابل سفر کردند، ولی هيچ کدام در آن جا ساکن نشده است.
اما در بخش موسيقی آماتور از بدو مرحله تا زمان حاضر هنرمندی که بيش از همه آواز خوان ديگری در بين مردم ما شهرت و محبوبيت يافت، احمد ظاهر است که در مورد او سخنان بيشتری داريم. احمدظاهر در بيست و چهارم جوزای (خرداد) سال ١٣٢۵ هجری خورشيدی در کابل متولد شد. پدرش دکتر عبدالظاهر که زمانی صدراعظم کشور و زمانی هم رئيس شورای ملی افغانستان بود، نخستين مشوق او در راه موسيقی به شمار میرفت. احمدظاهر هنرمندی بود با استعداد، خوش ذوق و پُرکار. او هيچ گاه در موسيقی رسماً شاگرد کسی نشد بلکه ذوق سرشار و استعداد بی نظير خود اوهادی و رهنمايش بود. او سيزده ساله بود که انگشتانش با پردههایهارمونيه آشنا گشت. بعد به آموختن فلوت و آکورديون پرداخت و هنوز شاگرد ليسه (مدرسه) حبيبيه بودکه در سال ١٣۴٠ ه.ش. به تشکيل يک گروه هنری از شاگردان آن ليسه پرداخت و همراه با گروه هنری خويش در کنسرتهای مکتب آوازخوانی کرد. بعد با همان گروه که رهبری آنرا تا آخر برعهده داشت به اجرای برنامههای منظم هنری خويش در راديو افغانستان ادامه داد. احمد ظاهر پس از فراغت از ليسه حبيبيه دروسش را در دارالمعلمين عالی کابل به پايان رسانيد؛ مدتی در رشته تعليم و تربيه در کشور هند تحصيل کرد و پيش از ختم تحصيل، مدتی در روزنامه انگليسی زبان کابلتايمز و زمانی هم در رياست افغان فيلم به کار پرداخت. احمدظاهر در سال ١٣۵١ ه. خورشيدی لقب بهترين آوازخوان سال را بدست آورد. مرگ نابهنگام و دلخراش احمدظاهر به تاريخ چهارشنبه ٢٣ جوزای (خرداد) سال ١٣۵٨ خورشيدی اتفاق افتاد. احمدظاهر هنرمندی بود جوانمرد، مهمان دوست و شوخ طبع که گمان نکنم در خاطر کسی از او ملالی باشد. درمورد هنر او بايد گفت که او نه تنها صاحب ذوق و استعداد عالی هنری بود بلکه از پشتکار و تلاش عجيبی در جهت بالا بودن سطح هنریاش برخوردار بود. او هنرمندی بود نوآور، مبتکر و پُرکار و نخستين کسی بود که در اجرای آهنگهايش از آلات موسيقی برقی اروپائی استفاده کرد.[٦]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله در ايراننامه توسط عبدالوهاب مددی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- وهاب مددی، سرگذشت موسيقی معاصر افغانستان، تهران، حوزه هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٧۵ ص ١١٠.
[۲]- همان، صفحه ١١٠.
[۳]- همان، ص ١٩١.
[۴]- اين هنرمند معروف در زمان حکمروايی حفظ الله امين در سال ١٣۵٨ از خانهاش بيرون رفت ولی ديگر هرگز، مثل صدها تن ديگر، به خانه باز نگشت.
[۵]- در سال ١٣۴٣ خورشيدی، پيش از افتتاح تأسسات استوديوهای جديد، نام راديو کابل به راديو افغانستان عوض گرديد.
[۶]- عبدالوهّاب مددی، تحول موسيقی افغانستان در قرن اخير، ايراننامه، سال بيست و دوّم، شمارههای ۱- ۲، بهار و تابستان ۱۳۸۴
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سايت اينترنتی بنياد مطالعات ايران
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]