|
مهاجرتهای آریاییان
چگونگی آبوهوا و دریاهای باستانی ایران
فهرست مندرجات
◉ ايران، سرزمين هميشگی آرياییان
◉ شواهد باستانزمینشناسی
◉ شواهد باستانشناسی
◉ شواهد اسطورهشناسی و متون كهن
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
ايران، سرزمين هميشگی آرياییان
رضا مرادی غياثآبادی، پژوهشگر ایرانی، و نویسندهی کتابهایی در زمینهی باستانشناسی، اخترباستانشناسی، گاهشماری، باستانشناسی پسااستعماری، و انسانگرایی است.
او که در سال ۱۳۸۸ خورشیدی از یک طرح پژوهشی در فرهنگستان هنر انصراف داد، از فعالان تاریخنگاری انسانگرا و از منتقدین پویا و فعال سازمان میراث فرهنگی است و مصاحبهها و مناظرههای متعددی در نقد عملکرد سازمان و بهخصوص استفادهی ابزاری آنان از کوروش انجام داده است.
در کتاب «ایران سرزمین همیشگی آریاییان: مهاجرتهای آریاییان و پیوند آن با آبوهوا و دریاهای باستانی ایران»، غیاثآبادی نظریهی مهاجرت بزرگ آریاییها از سرزمینهای شمالی را رد میکند و ایرانیان را ساکنان همیشگی ایرانزمین میداند که این مسئله در تقابل با نگرش رایج کنونی مبنی بر مهاجرت آریاییان به ایران است. گزیدهای از این کتاب به زبان انگلیسی نیز ترجمه و منتشر شده است.
همچنین او مانند لئون پولیاکوف، پژوهشگر روسی یهودیتبار و نویسندهی کتاب «افسانهی آریایی: تاریخ نژادپرستی و ملیگرایی در اروپا»، بر آن باور است که «آریایی» مفهومی سرزمینی و فرهنگی داشته است اما «نژاد آریایی» اصطلاح و مفهومی است که بدون آنکه ایرانیان یا هندیان در ساخت آن نقشی داشته باشند، در اروپا و در ۱۵۰ سال گذشته وضع شد و بهنام آن انسان را و از جمله ایرانیان و هندیان را به زنجیر کشیدند و قربانی کردند. این نامی است که بارها در ترکیب و همزیستی با فاشیسم و نازیسم موجبات رنج انسان و کشتار دستهجمعی نوع بشر در هر چهار قارهی جهان را بههمراه داشته است. شایسته است که مردمان جوامع ستمکشیدهی مشرقزمین بیش از گذشته توجه داشته باشند که اصطلاح «آریا یا آریایی» (همچون شکل امروزی آن یعنی «ایران») در میان فرهنگها و مدنیتهای باستان، مفهومی فرهنگی و جغرافیایی داشته و دلالت بر مفاهیم نژادی نمیکرده است. سکوت و بیتوجهی و ریشخند افکار عمومی در قبال تحریکهای استعماری و نژادپرستانه و ناسیونالیستی میتواند آیندهای توأم با همزیستی و همبستگی را برای همگان و برای نسل آینده به ارمغان بیاورد.
آنچه در زير آمده، ابراز تردید رضا مرادی غياثآبادی در فرضیهی اثباتنشدهی مهاجرت آریاییان از سرزمینهای شمالی است که برگرفته از چاپ سوم کتابی با نام «ايران، سرزمين هميشگی آرياییان» میباشد.
بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی میدانند كه از سرزمینهای دوردستِ شمالی بهسوی جنوب و سرزمین فعلی ایران كوچ كردهاند و مردمان بومی و تمدنهای این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شدهاند.
تاریخ این مهاجرتها با اختلافهای زیاد در دامنهی وسیعی از حدود ٣٠٠٠ سال تا ۵٠٠٠ سال پیش؛ و خاستگاه اولیهی این مهاجرتها نیز با اختلافهایی زیادتر، در گسترهی وسیعی از غرب و شمال و مركز اروپا تا شرق آسیا، حوزهی دریای بالتیك، شبهجزیرهی اسكاندیناوی، دشتهای شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذكر شده است. دامنهی وسیع این اختلافها، خود نشاندهندهی سستی نظریهها و كمبود دلایل و برهانهای اقامه شده برای آن است.
اغلب متون تاریخی معاصر، این خاستگاهها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت كوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نكرده و آنرا بهطور كامل و كافی مورد بحث و تحلیل قرار ندادهاند. در این متون اغلب بهرسم نقشهای با چند فلش بـزرگ اكتفا شده است كه از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین كشیده شده است.
از آنجا كه میدانیم مهاجرتهای انسانی و جابهجایی تمدنها در طول تاریخ همواره بهدلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بهویژه عبارت از آب فراوانتر و خاك حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم كه در روزگار باستان ویژگیهای آبوهوایی و چشمانداز طبیعی در فلات ایران مناسبتر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود كه خصوصیات آبوهوایی در سرزمینهای شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ میتوانیم مهاجـرت بزرگ آریاییان به ایران امروزی را با تردید مواجه كنیم و حتی احتمال مهاجرتهایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.
از آنجا كه رشد و ازدیاد جمعیت همواره در زیستبومهای مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعید بهنظر میرسد كه جوامع كهن، سرزمینِ با اقلیم مناسب و معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمینهای همیشه سرد و یخبندان سیبری، روزگار بهسر برده و پس از آن متوجه ایران شده باشند. و همچنین میدانیم كه در تحقیقات میدانی نیز سكونتگاههایی نیز در آن مناطق پیدا نشده است.
ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت كه ایرانیان یا آریاییان «به ایران» كوچ نكردند، بلكه این آریاییان از جمله همان مردمان بومی ساكن در ایران هستند كه «در ایران» و «از ایران» كوچ كردند و پراكنش یافتند.
▲ | شواهد باستانزمینشناسی |
میدانیم كه آخرین دوره یخبندان در كرهی زمین، در حدود ١۴٠٠٠ سال پیش آغاز شده و در حدود ١٠٠٠٠ سال پیش پایان یافته است. دورههای یخبندان موجب ایجاد یخچالهای بزرگ و وسیع در قطبها و كوهستانهای مرتفع شده و در سرزمینهای عرضهای میانی و از جمله ایران بهشكل دورههای بارانی و بینبارانی نمودار میشود. دورههای بارانی همزمان با دورههای بینیخچـالی و دورههای بینبارانی همزمان با دورههای یخچالی دیده شدهاند.
رسوبهای چالههای داخلی نشان میدهد كه ایران در دورههای گرم بینیخچالی شاهد بارندگیهای شدیدی بوده كه موجب برقراری شرایط آبوهوایی مرطوب و گسترش جنگلها در نجد ایران شده و در دورههای سرد یخچالی به استقبال شرایط آبوهوایی سرد و خشك میرفته است.
بدینترتیب در حدود ١٠٠٠٠ سال پیش، با پایان یافتن آخرین دورهی یخبندان، شرایط آبوهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز میشود. شواهد باستانزمینشناسی نشان میدهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقبنشینی یخچالها بهسوی شمال، به مرور بر میزان بارندگیها افزوده میشود. بهطوریكه در حدود ٦٠٠٠ سال تا ۵۵٠٠ سال پیش به حداكثر خود كه ۴ تا ۵ برابر میزان متوسط امروزی بوده است، میرسد. متعاقب آن آب دریاچههای داخلی بالا میآید و به بالاترین سطح خود میرسد و تمامی چالهها، كویرها، درهها و آبراههها پر از آب میشوند. این دورهای است كه در اساطیر ملل مختلف با نامهای گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.
افزایش بارندگی و طغیان رودخانهها یكبار دیگر در حدود ۴۵٠٠ سال پیش شدت میگیرد، اما بهزودی بارندگیها پایان یافته و در حدود ۴٠٠٠ سال پیش خشكسالی و دورهی گرم و خشكی آغاز میشود كه در ٣٨٠٠ سال پیش به اوج خود میرسد و همانطور كه پس از این خواهیم دید، این زمان مصادف با جابهجایی بزرگ تمدنها در فلات ایران و افول و خاموشی بسیاری از سكونتگاهها و شهرها و روستاهای باستانی ایران است.
آبوهوای گرم و مرطوب دوران میان ١٠٠٠٠ تا ۴٠٠٠ سال پیش، پوشش گیاهی غنی و جنگلهای متراكم و انبوهی را در سرزمین ایران و حتی در صحاری امروزی خشك و بیآب و علف ترتیب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگلها و عقبنشینی صحراهای گرم، سرزمین سبز و خرمی را در ایران بزرگ شكل داده بود و دشتهای شمال افغانستان امروزی از ساواناهای وسیع (جنگلهای تُـنك) و علفزارهای مرطوب پوشیده بوده است.
فراوانی دار و درخت در شمال افغانستان و بهخصوص بخش غربی آن كه بادغیس (در اوستا «وَئیتیگَئِس») خوانده میشود، در متن پهلوی بندهش گزارش شده است: «واتگیسان جایی است پر از دار و پر از درخت». این وضعیت اقلیمی شمال افغانستان در متون تاریخی عصرهای میانه نیز آمده است؛ مسعودی در مروجالذهب از بلخ زیبا با آب و درخت و چمنزارهای فراوان، یاد میكند؛ واعظ بلخی در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام میبرد؛ نظامی عروضی از قول شهریار سامانی آنجا را بهجهت خرمی و سرسبزی از بهشت برتر میداند؛ و فریه سیاح، مراتع بادغیس را بهترین مراتع تمام آسیا میداند. امروزه بخشهای وسیعی از بادغیس و بلـخ از صحاری خشك و شنهای روان تشكیل شده است. این شنهای روان و بیابانهای سوزان بهویژه در پیرامون كرمان و سیستان با گستردگی هر چه بیشتر دیده میشوند؛ در حالیكه در متون تاریخی دو هزار سال پیش به جنگلها و چمنزارهایی در این نواحی اشاره شده است.
در این زمان سرزمین ایران دارای مراتع بسیار غنی و زیستگاههای انبوه حیات وحش بوده است. در این منطقه بركهها، آبگیرها و تالابهای طبیعی با آب شیرین كه محل زیست انواع آبزیان و پرندگان بوده و همچنین جنگلهای وسیع و نیزارهای متراكم وجود داشته است.
بنابر دادههای بخشهای بالا در فاصله ١٠٠٠٠ تا ۴٠٠٠ سال پیش، آبوهوای گرم و بارانی در سراسر فلات ایران حكمفرما بوده است كه علاوه بر آن سطح زمین و رودها و همچنین مصب رودها پایینتر از امروز و سطح دریاچهها و آبگیرها بالاتر از سطح امروزی آنها بوده و در نتیجه همه چالههای داخلی، سرزمینهای پست كنار دریاچهها، درهها، كویرها و رودهای خشك امروزی از آب فراوان و شیرین برخوردار بودهاند و در سراسر ایران اقلیمی سرسبز با مراتع پهناور و فرآوردههای گیاهی و جانوری غنی وجود داشته و شرایط مناسبی برای زندگانی انسانی مهیا بوده است.
▲ | شواهد باستانشناسی |
شرایط آبوهوایی گرم و مرطوب در مابین ١٠٠٠٠ تا ۴٠٠٠ سال پیش را یافتهها و نشانههای باستانشناختی نیز تأیید میكند. از سویی بخش بزرگی از تپههای باستانی و سكونتگاههای كهن ایران از نظر زمانی بههمین دورهی ٦٠٠٠ ساله گرم و پُر باران تعلق دارند و همهی آنها در كنار كویرهای شورهزار، رودهای خشك و مناطق بیآب و علف پراكندهاند كه این نشان از شرایط بهتر آبوهوایی در زمان شكلگیری و دوام آن تمدنها دارد.
استقرار این تمدنها در كنار چالهها و كویرهای خشك و نمكزار، نشانه وجود آب فراوان و شیرین در آنها بوده است و خشكرودهای امروزی مجاور تپهها، آب كافی و زلال اهالی شهر یا روستا را تأمین میكرده است.
از سویی دیگر در كنار دریاهای امروزی نشانهای از تپههای باستانی بهچشم نمیخورد. تپههای باستانی در جنوب با ساحل خلیج فارس فاصلهای چند صد كیلومتری دارند كه نشان میدهد در دوران یخبندان كه سطح دریاهای جنوب پایینتر از سطح فعلی بوده، پس از بالا آمدن آب دریا، سكونتگاههای انسانی به زیر آب رفته است و در دوران بینیخبندان كه سطح دریاهای جنوب بالاتر و همچنین سطح زمین پایینتر بوده و رسوبهای ناشی از سه رود بزرگِ كارون، دجله و فرات كمتر جایگیر شده بودند، آب خلیجفارس تا نزدیكیهای تمدنهای آنروز در شوش و سومر میرسیده است. كتیبههای سومری بهروایت این نفوذ آبها به درون میاندورود پرداخته و از شهر باستانی «اریدو» بهعنوان «شهری در كنار دریا» نام بردهاند.
سكونتگاههای باستانی در شمال و در كرانهی دریای مازندران نیز با ساحل فاصلهای دهها كیلومتری دارند، كه نشان میدهد در زمان رونق آن باشگاهها، سطح دریای مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنین باقیماندهی سدهای باستانی و از جمله سد و بندهای ساختهشده بر روی درهها و آبراهههای كوه خواجه در سیستان نیز نشانهی بارندگیهای بیشتر در زمان خود است. این بندها آب مصرفی لازم برای نیایشگاهها و دیگر ساختمانهای بالای كوه خواجه را تأمین میكردهاند. امروزه نهتنها آن آبراههها، بلكه حتی دریاچه هامون نیز كاملاً خشك شده است. خشكسالیهای كوتاهمدت اخیر در ایران نشان داد كه حتی چند سال كمبود بارندگی میتواند بهسرعت دریاچهها و آبگیرها و رودهای بزرگ را خشك سازد و چرخهی حیات و محیط زیست را در آنها نابود كند. خشك شدن دریاچه ارژن در فارس و زایندهرود در اصفهان نمونهای از این پدیده نگرانكننده بود.
نشانههای باستانشناختی، همچنین آثار رسوبهای ناشی از سیلهای فراوان در حدود ۵۵٠٠ سال پیش را تأیید میكند. بهعنوان نمونه میتوان از حفاری قرهتپه توسط استاد میر عابدین كابلی در منطقهی قمرود كه با هدف ثبت دامنه دگرگونیها و تغییرات ناشی از طغیان آبها انجام شد، نام برد. بر این اساس در حدود ۵۵٠٠ سال پیش وقوع سیلهای مهیبی منجر به متروك و خالی از سكنه شدن كل منطقه قمرود و مهاجرت مردم به ناحیههای مرتفعتر مجاور شده است.
علاوه بر اینها، وجود نگارههای روی سفال از غزال، فیل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزیان، و حتی لاكپشت، ماهی و خرچنگ، نشانهی شرایط مطلوب آبوهوایی در زمان گسترش آن تمدنها بوده است.
در اینجا باید به این نكتهی مهم نیز اشاره كرد كه همزمان با دورهای كه در فلات ایران شرایط محیط زیست بسیار مطلوب برای جوامع انسانی وجود دارد و از آن بهرهبرداری نیز میشود، در سراسر سرزمین سیبری و شمال آسیای میانه و شمال قفقاز كه آن ناحیهها را محل كوچ و مهاجرت آریاییان بهحساب میآورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته یا شواهدی از زندگی غیر یكجانشینی پیدا شده است كه از جمله آنها میتوان از پناهگاههایی در بخشهای شمالی حوضهی آبریز دریاچه آرال نام برد. در آنزمان، در آن سرزمینها تنها سرما و یخهای باقیمانده از دورهی یخبندان حكمفرما بوده و آنچه پیدا شده عموماً متعلق به عصرهای جدیدتر و كوچ ایرانیان و اقوام دیگر به آن نقاط میباشد.
▲ | شواهد اسطورهشناسی و متون كهن |
از نگاه اسطورهشناسی و متون كهن، افسانهی توفان یادگاری از دوران پُر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوی و از جمله بنـدهش آمده است كه «تیشتر» بارانی بساخت كه دریاها از او پدید آمدند و همهجای زمین را آب فرا گرفت و خشكیهای روی زمیـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت كشور تقسیم شدند.
در وندیداد از دیوی بهنام «مَهرَك اوشا» كه در برخی نامههای پهلوی به «ملكوش» و در مینویخرد بهنام «ملكوس» آمده، نام برده شده كه دیوی است مهیب كه بهمدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران میكند.
بهروایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه میسازد و دستور ساخت جایگاهی بهنام «وَر» را به جمشید میدهد تا هر یك از آفریدگان پاك آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بهكار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپریشدن هجوم این دیو و فرونشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند.
این سرگذشت ایرانی بهشكلهای گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند كه توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد، اما «ویشنو» كه خود را بهشكل یك ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، كشتی او را راهنمایی كرد تا بتواند در «كوهستانهای شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه كرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یك جفت نر و ماده كه از همه جانداران گیتی در كشتی داشت، فرمان داد تا از كشتی پیاده شوند و همراه با خشكیدن آبها در سرزمینها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود.
عبارت «كوهستانهای شمالی» در داستانهای هندیانی كه در سرزمینهای پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی میكردند، اشارهی آشكاری است به كوچ آنان از كوهستانهای پامیـر و بدخشـانِ افغانستان امروزی كه از اصلیترین سرزمینهای ایرانی بوده است.
روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است كه قدیمیترین روایت شناختهشدهی آن به سومریان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابلیان و اكدیان قرار میگیرد و در كتاب عهد عتیق (تورات) هم تكرار میشود.
سرگذشت توفان بزرگ و سیلابها، همچنین در تاریخهای سنتی چینیـان نیز آمده است. بهموجب «كتابهای خیزران» در زمان «یـو» (Yu)، مؤسس سلسلهی «شیـا» یا نخستین سلسله، سیلابهای عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپهها در بر گرفت. «یـو» با كمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلابها در مدت سیزده سال میشود.
شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایاتالاماكن») نیز بهچشم میخورد. بیرونی هنگام شرح ساختهشدن آبراهه سوئز به فرمان پادشاهان ایرانی، از دریایی بهجای سرزمینهای سفلای مصر یاد میكند؛ دریایی كه وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد كه در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بهحدی گسترش داشته است كه كشتیها نه تنها در شاخابههای نیل، بلكه بر روی دشتهای خشك امروزی نیز ره میسپردهاند و هنگام عزیمت به ممفیس از كنار اهرام میگذشتهاند.
افسانهها و روایتهای شفاهی نقل شده از زبان مردمان مناطق كویری مركزی ایران، وجود دریایی بزرگ در جای كویر خشك امروزی را تأیید میكند. نگارنده داستانهای متعددی در شهرهای دامغان، ساوه، كاشان، زواره، میبد، نائین، یزد و بردسكن شنیده است كه در اغلب آنها به دریای بزرگ، جزیرههای متعدد، بندرگاه و لنگرگاه و حتی به فانوس دریایی اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نكته دیگر تنها اشارهای میكند:
نخست، روایت فرگرد دوم وندیداد و پهناور شدن زمین و گسترش مردمان بهخاطر افزونی جمعیت در زمان جمشید و بهسوی نیمروز و به راه خورشید، كه بهگمان نگارنده سوی نیمروز یا جنوب در اینجا اشاره بهسوی تابش خورشید گرم نیمروزی و گرمشدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانی، كه در اینباره تعبیر «به راه خورشید»، سمت و سوی پراكنش كه از «شرق به غرب» است را بهتر روشن میسازد.
و دیگر، سرگذشت فریدون در شاهنامهی فردوسی و تقسیم پادشاهی جهان بین سه پسرش ایرج و سلم و تور كه اشارهای به مهاجرت ایرانیان از دل ایران بهسوی سرزمینهای شرقی و غربی است. سلم و توری كه بعدها و بهموجب گزارشهای ایرانی به برادر كوچك خود تاختند و اشارهای است به یورش باشندگان سرزمیـنهای شرقی و غربی ایران به سرزمین مادری خود.
اما پس از این دوران طلایی یعنی در حدود ۴٠٠٠ تا ٣٨٠٠ سال پیش خشكسالی و قحطی بزرگی بهوقوع میپیوندد و دورهی گرم و مرطوب جای خود را به دورهی گرم و خشك میسپارد. در این زمان سطح آبها بهسرعت پایین میرود و دریاچهها و رودهای كوچكتر خشك میشوند و سكونتگاههای انسانی را با بحرانی بزرگ مواجه میسازد. بحرانی كه با كمبود آب آغاز شده و بهسرعت تبدیل به كمبود مواد غذایی، ركود و نابودی كشاورزی، گسترش بیابانها، نابودی مراتع، از بین رفتن زیستبوم طبیعی و عواقب بغرنج آن میشود.
این خشكسالی موجب میشود تا مردمان ساكن در ایران، مردمانی كه پس از توفان بزرگ از كوهستانها فرود آمده و سرزمینهای پیشین خود را دگرباره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و علیرغم میل قلبی خود، بهدنبال یافتن سرزمینهای مناسبتر به جستجو و كوچهای دور و نزدیك بپردازند و بیگمان چنین رویدادهای نامطلوب طبیعی و كمبودهای نیازمندیهای انسانی، موجب اختلافها، درگیریها، جنگها و ویرانیها میشده است. درگیریهایی كه وقوع آن مابین ساكنان واحهای كوچك و هنوز كم و بیش حاصلخیز، با تازه از راه رسیدگانِ جستجوگرِ آب و زمین، اجتناب ناپذیر است.
این پیامدها را كاوشهای باستانشناسی تقریباً در همه تپههای باستانی ایران تایید كرده است: «پایان دورهی زندگی انسان در حدود ۴٠٠٠ سال پیش و همراه با لایهای از سوختگی و ویرانی». نابودی و سوختگیای كه نه فرآیند یورش آریاییان، بلكه نتیجه درگیریهایی بر سر منابع محدود نیازهای بشری بوده است و تا حدود ٣۵٠٠ سال پیش بهطول میانجامد، صدها سالیكه بهجز معدودی تمدنهای جنوبغربی ایران و شهرهای میاندورود، بهندرت در تپههای باستانی آثار زندگی در این دوره را بهدست میآوریم. این سالهای سكوت نسبی در سرگذشت ایران، شباهت زیادی به شرایط پادشاهی ضحاك در شاهنامه فردوسی دارد.
در پایان این دوره و همزمان با آغاز عصر آهن یعنی در حدود ٣۵٠٠ سال پیش، بهبود وضعیت آبوهوایی بهتدریج آغاز میشود و زمینه را برای گسترش و شكوفایی تمدنهای نوین ایرانی فراهم میسازد كه در حدود ٢٨٠٠ سال پیش بهشرایط مطلوب اقلیمی پیشین خود دست مییابد.
با توجه به نكات بالا مسئلهی كوچ آریاییان از شمال بهسوی سرزمین فعلی ایران و آسیای میانه ممكن بهنظر نمیرسد. آنچه بیشتر به ذهن نزدیك میآید، این است كه آریاییان همان مردمان بومیای هستند كه از روزگاران باستان در این سرزمینی كه از هر حیث برای زندگانی مناسب بوده است، زیستهاند و آثار تمدن آنان به فراوانی در این سرزمین دیده شده و در جای دیگری اثری از سكونت آنان بهدست نیامده است. بهدرستی كه تغییرات فرهنگی و تمدنی عصر آهن نتیجهی منطقی تكامل عصر مفرغ است و نه تحولاتی ناشی از ورود اقوام دیگر به منطقه. این آریاییانِ ساكن بومی ایران، هنگام افزایش شدید بارندگی دست به مهاجرت بهسوی زمینهای مرتفع میزدند؛ و هنگام كاهش شدید بارندگی به زمینهای پست و هموار پیشین باز میگشتند. اینان پس از توفان بزرگ دستكم دو بار از دل ایران بهسوی نقاط دیگر مهاجرت كردهاند:
١- یكبار پس از عقبنشینی دریاها و دریاچههای داخلی و خشك شدن باتلاقهای باقیمانده از توفان بزرگ، كه از كوهستانهای مجاور به سوی جلگهها و دشتهای رسوبی هموار و حاصلخیز، كوچ كرده و فرود آمدند؛ كه در نتیجه، این مهاجرتها كوچی «عمودی»، از ارتفاعات بهسوی دشتها و وادیها بوده است. زمان آغاز این جابهجاییها در میانهی دورهی گرم و مرطوب، و پس از پایان بارندگیهای شدیدِ موسوم به توفان عصر جمشید یا توفان نوح، و حدود ۵۵٠٠ سال پیش بوده است. بهعنوان نمونهای از اینگونه مهاجرتها میتوان از دو كوچ بزرگ نام برد: نخست، كوچ هندیان آریایی از پیرامون كوهستانهای هندوكش به سرزمینهای تازه خشكشدهی پنجاب و پیرامون رود سند كه یادمان تاریخی آن در متون كهن «ریگودا»ی هندوان باقی مانده است؛ و دیگری، كوچ عیلامیان و سومریان، كه از كوهستانهای غربی ایران به سرزمینهای باتلاقی تازه خشكشدهی خوزستان و میاندورود یا بینالنهرین انجام شده است. در بخشهای كهن كتاب عهد عتیق یا تورات (سِفر پیدایش، باب یكم)، رویداد كوچ سومریان آشكارا مهاجرتی «از مشرق» بهسوی زمینِ سومر یا شِنعـار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. این گروهی اخیر اندیشهی ایجاد تمدن را با خود تا درهی نیل و مصر در آفریقا پیش بردند و مصریان با بهرهگیری از آن به پیشرفتهای بزرگی نائل آمدند. در این باره حتی فرضیههایی دائر بر مهاجرت فنیقیان از سواحل خلیج فارس به كرانهی دریای مدیترانه مطرح است. از سوی دیگر میدانیم كه سومریان از نظر جسمانی شباهت كاملی به ساكنان بلوچستان و افغانستان امروزی و درهی سند داشتهاند؛ آثار هنری و معماری آنان گواهی میدهد كه تمدن سومر و تمدن شمالغرب هندوستان یا سرزمینهای شرقی ایرانی، به یكدیگر همانند بودهاند و بیگمان از یك خاستگاه سرچشمه گرفتهاند. كاوشهای اخیر استاد یوسف مجیدزاده در منطقهی جـیرفت این فرضیه را بیش از پیش تقویت كرده است.
٢- و بار دیگر، مهاجرتهایی بههنگام خشكسالی مابین ۴٠٠٠ تا ٣۵٠٠ سال پیش كه بهدنبال ناحیههای مناسبتر، محل زندگانی خود را تغییر داده و از پی زیستگاههای بهتر، از ایران یا بهتعبیر سومریان، از «سرزمین مقدس» مادری خود بهسوی سرزمینهای دیگر متوجه شدند و سكونتگاههایی را كه در ۵۵٠٠ سال پیش فراهم ساخته و مدت ١۵٠٠ سال در آنها زندگی كرده بودند را بر اثر رویدادهای ناگوار اقلیمی ترك كردند.
در سرزمین باستانی ایران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونی زندگی میكردهاند كه یكی از آنان و احتمالاً نام عمومی فرهنگی همه آنان «آریایی» بوده است. «همه اقوام و مردمان ایرانِ امروزی»، فرزندان «همه آن اقوام و مردمان كهن» و از جمله آریاییان هستند. اینان در طول زمان و همراه با تغییرات اقلیمی و آبوهوایی دست به كوچهای متعدد و پرشمارِ كوچك و بزرگی زدهاند كه عمدتاً از بلندیهای كوهستان به همواریهای دشت و بالعكس بوده است. خاستگاه تاریخ ایرانیان را نمیتوان تنها به انگارهی مهاجرتی كه زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدی ناپیدا و مسیری ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نیاكان ایرانیان امروزی شناخت.
در باورهای ایرانی كهن «شمال» یا «اپاختر» پایگاه اهریمن است؛ جایگاه دیوان و نابهكاران و درِ ورود به دوزخ است. ایرانیانی كه همواره به سرزمین مادری و خاستگاه خود و وطن خود عشق ورزیدهاند، اگر سرزمینهای شمالی خاستگاه آنان بود، در بارهی آن اینچنین سخن نمیراندند.
با توجه به همه شواهدی كه تا اینجا بهطور خلاصه گفته شد، بهنظر میرسد كه ایرانیان یا آریاییان «به ایران» كوچ نكردند؛ بلكه «در ایران» و «از ایران» كوچ كرده و به نقاط دیگر پراكنده شدهاند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله در وبسايت پژوهشهای ايرانی توسط دکتر رضا مرادی غياثآبادی برشتهی تحرير درآمده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- مرادی غياثآبادی، رضا، مهاجرتهای آریاییان و چگونگی آبوهوا و دریاهای باستانی ایران (ايران، سرزمين هميشگی آرياییان)، وبسايت پژوهشهای ايرانی؛ برگرفته از کتابی بههمین نام از این نويسنده، چاپ سوم، تهران، ١٣٨۴.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسايت پژوهشهای ايرانی؛ برگرفته از كتاب ايران، سرزمين هميشگی آرياييان، نوشتهی رضا مرادی غياثآبادی، تهران: انتشارت نقشآور، چاپ دوم، ۱۳٨۳.