جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

افغانستان

از: نجيب‌ مايل‌هروی

افغانستان

ادبيات‌ فارسى‌ در افغانستان


فهرست مندرجات


پس‌ از قتل‌ نادرشاه‌ افشار (١١٦٠ق‌/١٧۴٧م‌)، احمدشاه‌ دُرّانى‌ (د ١١٨٦ق‌/١٧٧٢م‌) به‌ سوی شرق‌ ايران‌ رفت‌ (نك: ابوالحسن‌ گلستانه‌، ۵٨ به‌ بعد) و سرانجام‌ قندهار را تختگاه‌ حكومتى‌ قرارداد كه‌ پس‌ از او، در دورۀ فرزندش‌ تيمورشاه‌ (د ١٢٠٧ق‌/١٧٩٣م‌) با پايتختى‌ كابل‌ ادامه‌ يافت‌. در عصر تيمورشاه‌ هنوز سنتهای ديوانى‌ و آرايه‌ها و پيرايه‌های دربارهای پيشين‌ رعايت‌ مى‌شد (نك: فيض‌ محمد، ١/٦١؛ الفنستون‌، ١٩٩). او با تكيه‌ بر تاجيكها، قزلباشها و عناصر شهری و آنانكه‌ به‌ هويت‌ ايرانى‌ خويش‌ پايبند بودند، كشور را اداره‌ مى‌كرد (فيض‌ محمد، ١/۵٠، ۵٣؛ نيز نك: ايرانيكا،.(I/۵۴٨

تيمورشاه‌ به‌ شعر و شاعری علاقۀ بسيار داشت‌ (نك: فوفلزايى‌، ١/۵٨ -۵٩) و به‌ پيروی از حافظ، بيدل‌ و صائب‌ غزل‌ مى‌گفت‌. وی انجمنى‌ از شاعران‌ عصر خود تأسيس‌ كرده‌ بود كه‌ شعر عبدالقادر بيدل‌ را در آنجا تحليل‌ و تفسير و تتبع‌ مى‌كردند. علاقۀ تيمورشاه‌ به‌ شعر و ادب‌ فارسى‌ دری به‌ حدی بود كه‌ امور ديوانى‌ و كشور داری را در گوشه‌ و كنار كشور به‌ شاعران‌ عصر واگذار كرده‌ بود. محمدرضا برنابادی، الله‌ ويردی حيرت‌ و مير هوتك‌ افغان‌ از شاعران‌ و اديبان‌ اين‌ عصر، و صاحب‌ مناصب‌ و سمتهای دولتى‌ بودند (نك: همو، ٢/۴٦٦ به‌ بعد؛ نائل‌، سيري‌...، ١٠).

آوازۀ شعر دوستى‌ و شاعر پروری تيمور شاه‌ به‌ حدی بود كه‌ برخى‌ از سخنوران‌ فارسى‌ گوی از ايران‌، به‌ قصد پيوستن‌ به‌ دربار او روانۀ كابل‌ مى‌شدند. ميرزا محمد فروغى‌ اصفهانى‌ از اين‌ گروه‌ سخنوران‌ است‌ كه‌ به‌ گفتۀ الفنستون‌ (همانجا) اشعار تيمورشاه‌ را تصحيح‌ مى‌كرده‌ است‌ (نيز نك: فيض‌ محمد، ١/٦١).

وضع‌ ادبى‌ عصر تيمورشاه‌ در دوره‌های اخلاف‌ او نيز ادامه‌ داشت‌. درميان‌سالهای ١٢۵۵- ١٢۵٨ق‌/١٨٣٩-١٨۴٢م‌ كه‌شاه‌شجاع‌ سدوزايى‌ با پشتيبانى‌ انگليسيها حكومت‌ را در دست‌ داشت‌، به‌ علت‌ علاقۀ شديد او به‌ غزليات‌ حافظ و صائب‌، تقليد و تتبع‌ از شعر آنان‌ در ميان‌ سخنوران‌ كشور رواج‌ يافت‌. شاه‌ شجاع‌ خود به‌ تتبع‌ ديوان‌ حافظ مى‌پرداخت‌ و به‌ اسلوب‌ غزلهای او غزل‌ مى‌ساخت‌ (نك: شاه‌ شجاع‌، سراسر كتاب‌). او نثر را هم‌ ساده‌ و بى‌پيرايه‌ مى‌نوشت‌. كتاب‌ واقعات‌ او نمونۀ نثر ساده‌ و مرسل‌ اين‌ دوره‌ محسوب‌ مى‌شود.

مداخلات‌ آشكار دولت‌ انگليس‌ در امور كشور در عهد شاه‌شجاع‌، روح‌ حماسى‌ را در سخنوران‌ بيدار كرد، به‌ طوری كه‌ شاعران‌ اين‌ دوره‌ به‌ ساختن‌ منظومه‌های حماسى‌ توجه‌ كردند و رشادتها و سلحشوريهای رجال‌ ملى‌ و احساسات‌ وطن‌ خواهانه‌ را در شعر مطرح‌ ساختند. از جمله‌ آن‌ منظومه‌هاست‌: جنگ‌ نامۀ محمدغلام‌ غلامى‌ كوهستانى‌ (كابل‌، ١٣٣٦ش‌)؛ اكبر نامه‌ مشتمل‌ بر شرح‌ جنگ‌ اول‌ افغان‌ و انگليس‌، به‌ وزن‌ و سياق‌ شاهنامۀ فردوسى‌ (كابل‌، ١٣٣٠ش‌)؛ محاربۀ كابل‌ و قندهار، اثر قاسم‌ على‌ (آگره‌، ١٢٧٢ق‌) (برای اطلاع‌ از ديگر منظومه‌های حماسى‌ اين‌ دوره‌، نك: حبيب‌، ۴٩-٦۴).

در ميانۀ سالهای ١٢٨۵-١٢٩٦ق‌/١٨٦٨-١٨٧٩م‌ كه‌ امير شير عليخان‌ برای دومين‌ بار برمسند قدرت‌ قرار گرفت‌، مقدمات‌ اصلاح‌ و تجديد حيات‌ فرهنگى‌ در افغانستان‌ فراهم‌ آمد. در ١٢٩٠ق‌ برای نخستين‌ بار چاپخانه‌ در كشور تأسيس‌ شد؛ نشريۀ شمس‌ النهار (كابل‌، ١٢٩٠ تا ١٢٩۵ق‌) انتشار يافت‌؛ ترجمه‌ از زبان‌ انگليسى‌ شروع‌ شد و نخستين‌ كتاب‌ ترجمه‌ شده‌ با عنوان‌ وعظ نامه‌ به‌ اهتمام‌ شخصى‌ به‌ نام‌ عبدالقادر از نشريۀ تايمز (لندن‌) عرضه‌ شد. سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادی در همين‌ روزگار در كابل‌ بود و امير شير عليخان‌ در پيشبرد اصلاحات‌ با او مشورت‌ مى‌كرد (نك: نوری، ١۴ به‌ بعد). با اينهمه‌، اصلاح‌گراييهای ياد شده‌، تأثير چندانى‌ بر ادب‌ نداشت‌ و بيشتر سخنوران‌ نام‌ آور عصر به‌ پيروی از بيدل‌، حافظ و صائب‌ غزل‌ مى‌ساختند و قصايد خود را به‌ اقتفای شاعران‌ عصر غزنوی و سلجوقى‌ مى‌پرداختند. ميرزا قدسى‌ هروی (د ١٣٠٠ق‌/١٨٨٣م‌) قصايد مدحى‌ مى‌سرود كه‌ مورد توجه‌ امير بود (رياضى‌ هروی، ٧۵، ١٦٢). ميرزا محمد نبى‌، متخلص‌ به‌ واصل‌ (د ١٣٠٩ق‌)، منشى‌ دربار امير، غزليات‌ حافظ را تتبع‌ مى‌كرد (نك: ديوان‌ او، كابل‌، ١٣٣١ق‌). مير مجتبى‌ الفت‌ كابلى‌ نيز به‌ بيدل‌ نظر داشت‌. محمد على‌ شَرَر هم‌ به‌ همين‌ گونه‌ از حافظ تقليد مى‌كرد و مثنوی و قصيده‌ را به‌ طرز خراسانى‌ مى‌ساخت‌ (نك: خسته‌، يادي‌...، ١٣؛ مايل‌،
«سرودگري‌...»، ٧۵). غلام‌ محمد طرزی هم‌ كه‌ از شاعران‌ سرشناس‌ اين‌ دوره‌ بود، به‌ مضامين‌ شعر بيدل‌ و صائب‌ و استادان‌ سبك‌ خراسانى‌ نظر داشت‌. او علاوه‌ بر ديوان‌ قصايد (كراچى‌، ١٣٠٩ق‌) و ديوان‌ غزليات‌ (كراچى‌، ١٣١٠ق‌)، آثاری به‌ نامهای آهنگ‌ حجاز و اخلاق‌ حميده‌ از خود برجای نهاد. خط شكسته‌ را استادانه‌ مى‌نوشت‌ و مجموعه‌ای به‌ نام‌ خط شكسته‌ فراهم‌ آورد (خسته‌، همان‌، ٦٠).

بيشتر سخنوران‌ ياد شده‌ با دربار و درباريان‌ وابستگى‌ داشتند؛ اما البته‌ در اين‌ دوره‌ شاعرانى‌ هم‌ بودند كه‌ دور از دربار، مناسب‌ و مطابق‌ مذاق‌ مذهبى‌ و اعتقادی خود شعرمى‌گفتند. احمدنقشبندی (د ١٣١۵ق‌/ ١٨٩٧م‌) به‌ پيروی از نظامى‌ گنجوی گلشن‌ حيرت‌ را در وصف‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) و گلشن‌ مجددی را دربارۀ صحابه‌ و صوفيان‌ نقشبندی نظم‌ كرد. او در غزل‌ نيز از حافظ پيروی مى‌كرد (نائل‌، سيری، ١٩١ به‌ بعد). ميرزا محمد ابراهيم‌ گوهری هروی (د ١٣٢٣ق‌/١٩٠۵م‌) در منقبت‌ و نيز تعزيت‌ ائمۀ اطهار(ع‌) قصيده‌ مى‌سرود. او مدتى‌ در مشهد زيست‌ و كتاب‌ ذريعۀ الرضويه‌ را در ١٣٢١ق‌ در آنجا تأليف‌ كرد. طغيان‌ البكاء و سفرنامه‌ نيز از جمله‌ آثار اوست‌ (رياضى‌ هروی، ١١۵-١١٦، ١٦٢؛ خسته‌، همان‌، ١٠١-١٠٢).

در دوره‌های ياد شده‌ شعر عبدالقادر بيدل‌ در ميان‌ سخنوران‌ و فضلای افغانستان‌ به‌ عنوان‌ دلنشين‌ترين‌ گونۀ شعر فارسى‌ تلقى‌ مى‌شده‌ است‌؛ اما با آنكه‌ شعر او در يك‌ سده‌ و نيم‌ اخير بر سنتهای فكری، هنری و حتى‌ بر عواطف‌ و روابط اجتماعى‌ مردم‌ افغانستان‌ تأثير گذارده‌ است‌ (نك: مولايى‌، «بازگشت‌...»، ٦٠ به‌ بعد؛ بچكا، ۵٠)، تنها منبع‌ مورد توجه‌ سخنوران‌ معاصر افغانستان‌ به‌ شمار نمى‌آيد، بلكه‌ شاعران‌ اين‌ ديار در سرودن‌ شعر، همواره‌ به‌ استادان‌ سبكهای خراسانى‌ و عراقى‌ در شعر فارسى‌، خاصه‌ حافظ، مولوی و فردوسى‌ نيز نظر داشته‌اند (قس‌: مولايى‌، برگزيده‌...، ٩). بى‌ترديد رويكرد سخنوران‌ نواحى‌ غرب‌ افغانستان‌ مانند هرات‌ و حوالى‌ آن‌ به‌ اسلوب‌ شعر شاعران‌ دورۀ بازگشت‌ در ايران‌ نيز همراه‌ با توجهى‌ خاص‌ بوده‌ است‌، به‌ ويژه‌ آنكه‌ يكى‌ از طرفداران‌ مشهور اين‌ سبك‌، يعنى‌ فتح‌الله‌ خان‌ شيبانى‌، در حدود سال‌ ١٢٧٣ق‌/١٨۵٧م‌ در اردوی ايران‌ در هرات‌ به‌ سر مى‌برد (آرين‌پور، ١/١٣٣ به‌ بعد)، و حضور او در هرات‌ بى‌گمان‌ در معطوف‌ كردن‌ نظر سخنوران‌ آن‌ خطه‌ به‌ شعر سبك‌ خراسانى‌ و طرز عراقى‌ مؤثر بوده‌ است‌. همانندی شعر بسياری از سخنوران‌ نيمۀ نخست‌ سدۀ ١۴ق‌/٢٠م‌ - كه‌ پروردۀ انجمن‌ ادبى‌ هرات‌ بوده‌اند، يا با اهالى‌ آن‌ انجمن‌ حشر و نشر داشته‌اند - مانند اسماعيل‌ سياه‌، عبدالحسين‌ توفيق‌، لطيف‌ ناظمى‌ و ديگران‌ با شعر استادان‌ سبكهای خراسانى‌ و عراقى‌، حاكى‌ از تأثير اين‌ سبكها بر سخنوران‌ آن‌ خطه‌ است‌. حتى‌ خليل‌ الله‌ خليلى‌ - كه‌ شعرش‌ در حوزۀ مختصات‌ سبكهای ياد شده‌ قابل‌ بررسى‌ است‌ - بدان‌ سبب‌ كه‌ چندی در هرات‌ به‌ سر برد، متأثر از نفوذ شعر استادان‌ سبك‌ خراسانى‌ و طرز عراقى‌ در آن‌ خطه‌ بوده‌، و مانند شاعران‌ مركز افغانستان‌ به‌ خصايص‌ شعر بيدل‌ وابسته‌ نشده‌ است‌.

امير حبيب‌الله‌ (حك ١٣١٩-١٣٣٧ق‌/١٩٠١-١٩١٩م‌) كه‌ افغانستان‌ را با مرزهای مشخص‌ و آرامش‌ نسبى‌ از پدرش‌، اميرعبدالرحمان‌ تحويل‌ گرفت‌، به‌ شيوۀ كشورهای غربى‌ مدرسۀ عالى‌ داير كرد و طب‌ و پزشكى‌ نوين‌ را در كشور رواج‌ داد (نك: ايرانيكا، ؛ I/۵۵۴ كليفرد، ١٧۴ به‌ بعد). درست‌ است‌ كه‌ در عصر پدر اميرحبيب‌الله‌، آثاری چون‌ ديوان‌ عايشۀ درانى‌، شاعر عصر تيمورشاه‌ (كابل‌، ١٣٠۵ق‌) و ديوان‌ ميرهوتك‌ افغان‌ (كابل‌، ١٣٠٣ق‌) به‌ چاپ‌ رسيد و تاريخى‌ كه‌ توسط ميرمنشى‌ سلطان‌ محمدخان‌ در احوال‌ اميرعبدالرحمان‌ در لندن‌ چاپ‌ شده‌ بود (١٩٠٠م‌)، به‌ نام‌ تاج‌ التواريخ‌ ترجمه‌، و در بمبئى‌ منتشر شد (آهنگ‌، ١٦-١٧)، اما اينها همه‌ در سطحى‌ محدود بود و تأثيری جدی بر ادب‌ و فرهنگ‌ افغانستان‌ نداشت‌؛ در صورتى‌ كه‌ در عهد امير حبيب‌ الله‌ كار نشر ادب‌ و فرهنگ‌ به‌ جد دنبال‌ مى‌شد. او به‌ ثبت‌ وقايع‌ تاريخى‌ روزگار خود علاقه‌ نشان‌ مى‌داد. سراج‌ التواريخ‌ فيض‌ محمد كاتب‌ - كه‌ تاريخ‌ مدون‌ و بسيار سودمند افغانستان‌ از عصر احمد شاه‌ درانى‌ تا عهد امان‌الله‌ خان‌ محسوب‌ مى‌شود - با مساعدت‌ او منتشر شد (كابل‌، ١٣٣١-١٣٣۴ش‌). يكى‌ ديگر از وقايع‌ نگاران‌ اديب‌ اين‌ عصر كه‌ بيرون‌ از مرزهای افغانستان‌، در مشهد مقيم‌ بود، محمد يوسف‌ رياضى‌ (١٢٩٠-١٣٣٠ق‌) است‌ (نك: فيض‌ محمد، ٣(١)/٢٨٧؛ فكرت‌، ١-١٠). او علاوه‌ بر ديوان‌ غزليات‌ و منبع‌ البكاء (مراثى‌ شهيدان‌ كربلا) وقايع‌ تاريخ‌ افغانستان‌ را از عهد احمد شاه‌ تا ١٣٢۴ق‌ در عين‌ الوقايع‌ با نثری روان‌ و ساده‌ نوشته‌ است‌ (همۀ آثار منظوم‌ و منثور او به‌ نام‌ بحرالفوائد در مشهد در ١٣٢۴ق‌ چاپ‌ سنگى‌ شده‌ است‌). پيش‌ از اينها نيز تواريخ‌ افاغنه‌ نوشتۀ يعقوب‌ على‌ خوافى‌ در ١٣٠٧ق‌ (چ‌ كابل‌، ١٣٣٦ش‌)، و تتمۀ البيان‌ فى‌ تاريخ‌ الافغان‌، نوشتۀ سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادی (قاهره‌، ١٣١٨ق‌)، دربارۀ تاريخ‌ معاصر افغانستان‌ تدوين‌ شده‌ بود.
انتشار سراج‌ الاخبار كه‌ از جمله‌ نشريات‌ مؤثر و مفيد در حوزۀ ادب‌، فرهنگ‌ و سياست‌ محسوب‌ مى‌شود، در عصر امير حبيب‌الله‌ آغاز شد. اين‌ نشريه‌، نخست‌ در ١٣٢٣ق‌/١٩٠۵م‌ به‌ مديريت‌ مولوی عبدالرئوف‌ خان‌، مدرس‌ مدرسۀ شاهى‌ با نام‌ سراج‌ الاخبار افغانستان‌ انتشار يافت‌، اما درپى‌ انتشار نخستين‌ شماره‌ بر اثر فشار دولت‌ انگليس‌ توقيف‌ شد (آهنگ‌، ٢٨). ٦ سال‌ بعد، انتشار سراج‌ الاخبار (بدون‌ ذكر كلمۀ افغانستان‌) به‌ كوشش‌ محمود طرزی آغاز شد و به‌ مدت‌ ٨ سال‌، بى‌وقفه‌ و فعالانه‌ ادامه‌ يافت‌. سراج‌الاخبار به‌ سبب‌ مبارزه‌ با استعمار بريتانيا، دفاع‌ از آزادی زنان‌، نشر ادبيات‌ فارسى‌ و زبانهای انگليسى‌، فرانسه‌ و آلمانى‌ و كمك‌ به‌ رشد پديدۀ ترجمه‌ در افغانستان‌، يكى‌ از جرايد ممتاز منطقه‌ به‌ شمار مى‌آيد و تأثير آن‌ بر فارسى‌ زبانان‌ آسيای ميانه‌، شبه‌ قارۀ هندوستان‌ و حتى‌ تركيه‌ محقق‌ مى‌نمايد. اين‌ نشريه‌ در پرورش‌ حس‌ وطن‌ خواهى‌ و «مليت‌ افغان‌» نيز مؤثر بوده‌ است‌. تغيير نام‌ سراج‌ الاخبار به‌ سراج‌ الاخبار افغانيه‌ (از شم ٦ س‌ ١ به‌ بعد)، و نيز تغيير نام‌ مدير مسئول‌ آن‌ از محمود طرزی به‌ محمود افغانى‌، گويای گرايش‌ وطن‌ خواهانۀ اين‌ نشريه‌ و تأثير آن‌ در تعالى‌ و رشد «مليت‌ افغان‌» است‌.

نوآوريهای عصر امير حبيب‌الله‌ در حوزۀ آموزش‌ و فرهنگ‌، البته‌ محدود بود و نمى‌توانست‌ تغييری عمده‌ در ادب‌ و فرهنگ‌ ايجاد كند. خود امير هم‌ دوران‌ نوجوانى‌ را در بخارا، آنهم‌ در مركز فعاليت‌ اديبانى‌ كه‌ ادب‌ را در شعر بيدل‌ خلاصه‌ مى‌كردند، سپری كرده‌ بود (نك: شهرستانى‌، ١٨)؛ به‌ اين‌ اعتبار، وی كه‌ شعر بيدل‌ مى‌خواند و آن‌ را مى‌پسنديد، خواه‌ ناخواه‌ به‌ ادبياتى‌ كه‌ به‌ رنگ‌ و گونۀ هندی شعر و ادب‌ فارسى‌ برمى‌آمد، توجه‌ مى‌كرد. با اينهمه‌، ظهور محمود طرزی در قلمرو ادب‌ و فرهنگ‌ اين‌ دوره‌، نقطۀ عطفى‌ به‌ شمار مى‌رود كه‌ تحول‌ و تجدد نسبى‌ را در حوزۀ ادب‌ و فرهنگ‌ كشور در دهه‌های پس‌ از ١٣٢٠ش‌ معطوف‌ به‌ خود كرده‌ است‌.

محمود طرزی در ١٣٠٢ق‌ با پدرش‌ غلام‌ محمد طرزی - كه‌ از افغانستان‌ تبعيد شده‌ بود - به‌ بغداد، استانبول‌ و سپس‌ به‌ دمشق‌ رفت‌، مدتها در آن‌ سرزمينها زندگى‌ كرد و ضمن‌ آموختن‌ زبانهای تركى‌ و فرانسه‌، با ادب‌ و فرهنگ‌ غربى‌، عربى‌ و تركى‌ آشنا شد. او در عصر امير حبيب‌ الله‌ به‌ كابل‌ بازگشت‌ و فعاليتهای فرهنگى‌ خود را پى‌ گرفت‌. از محمود طرزی چندين‌ اثر ادبى‌، سياسى‌، جغرافيايى‌ و دينى‌ بازمانده‌ است‌ (نك: روان‌ فرهادی، ١٢ به‌ بعد؛ آهنگ‌، ٧۵- ٧٨).
مقاله‌های محمود طرزی در سراج‌ الاخبار از جمله‌ پيش‌ زمينه‌های انديشۀ تجدد طلبى‌ در افغانستان‌ محسوب‌ مى‌گردد (روا، ٣٣). او كه‌ از اعضای گروه‌ «اخوان‌ افغان‌» بود، همراه‌ با ديگر جوانان‌ افغانستان‌ به‌ زمينه‌های تجدد در ايران‌ و تركيه‌ نظر داشت‌ و رواج‌ زمينه‌های مدنى‌ تركيه‌ و ايران‌ را در افغانستان‌ آرزو مى‌كرد (نك: آهنگ‌، ۴۵).
درپى‌ به‌ حكومت‌ رسيدن‌ شاه‌ امان‌ الله‌ (حك ١٢٩٨- ١٣٠٨ش‌) كه‌ به‌ كوشش‌ جمعى‌ از نخبگان‌ فرهنگى‌ تحقق‌ يافت‌، آرزوهای «اخوان‌ افغان‌» مورد توجه‌ قرار گرفت‌. در دورۀ امان‌الله‌ نزديك‌ به‌ ٢٣ روزنامه‌، مجلۀ هفتگى‌، ماهنامه‌، فصلنامه‌ و سالنامه‌ در سرتاسر كشور منتشر مى‌شد. امان‌ افغان‌ از مهم‌ترين‌ آنها بود كه‌ در كابل‌ به‌ چاپ‌ مى‌رسيد. علاوه‌ بر آن‌، نشريات‌ اصلاح‌، طلوع‌ افغان‌، اتفاق‌ اسلام‌، الغازی، ابلاغ‌، ارشاد النسوان‌، آيينۀ عرفان‌، نوروز و امثال‌ آنها در مركز و مراكز استانهای كشور نشر مى‌يافت‌ (نك: مايل‌، معرفى‌...، ۴ به‌ بعد؛ نيز نك: جاويد، ١۴٢-١۵٦؛ غبار، ٧٨٩). نشريۀ دو هفتگى‌ انيس‌ به‌ مديريت‌ محيى‌الدين‌ انيس‌، نخستين‌ نشريۀ سياسى‌، فرهنگى‌ و اقتصادی كشور به‌ شمار مى‌آمد كه‌ پس‌ از مدتى‌ به‌ روزنامه‌ تبديل‌ شد (آهنگ‌، ٨٣ -٨۴). در بعضى‌ از نشريه‌های اين‌ دوره‌ ميزان‌ قابل‌ توجهى‌ شعر از اشعار معاصران‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌، مانند حقيقت‌ كه‌ مى‌توان‌ مجموعۀ دوره‌های آن‌ را تذكرۀ الشعرايى‌ به‌ شمار آورد كه‌ شعر آن‌ روزگار را در بر دارد (نك: مايل‌، همان‌، ٦۴ - ٦۵؛ آهنگ‌، ١٨١).

آنچه‌ در دورۀ مورد بحث‌، قابل‌ ملاحظه‌ و تأمل‌ بسيار مى‌نمايد، مطرح‌ شدن‌ گونۀ افغانستانى‌ زبان‌ پشتو به‌ عنوان‌ زبان‌ ملى‌ كشور است‌. روزنامه‌های اتحاد مشرقى‌ و حقيقت‌ و امثال‌ِ آنها در اين‌ دوره‌، پاره‌ای از رخدادهای سياسى‌، و گاهى‌ هم‌ قصيده‌ يا غزلى‌ را به‌ زبان‌ پشتو منتشر مى‌كردند (همو، ١١١، ١٨١). از مطالب‌ و اشارات‌ انتشار يافته‌ در سراج‌ الاخبار افغانيه‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ توجه‌ به‌ زبان‌ پشتو، در حوزۀ نظام‌ ارتشى‌ افغانستان‌، در عهد امان‌الله‌ مطمح‌ نظر بوده‌ است‌ (نك: مايل‌ هروی، تاريخ‌...، ۵٣). پيش‌ از آن‌ نيز در حدود سال‌ ١٢٩٠ق‌/١٨٧٣م‌ فرهنگ‌نامه‌ای حاوی اصطلاحات‌ نظامى‌، از زبان‌ انگليسى‌ به‌ پشتو ترجمه‌ شده‌ بود (همان‌، ۵٢ -۵٣؛ نائل‌، سيری، ٢١)، اما در دورۀ مورد بحث‌ توجه‌ به‌ گونۀ افغانستانى‌ زبان‌ پشتو، صبغۀ سياسى‌ يافت‌ و برخى‌ نشريات‌ مانند مجلۀ پَشتون‌ْ ژَغ‌ دقيقاً با هدف‌ احيای زبان‌ پشتو، با طرح‌ رواج‌ دوزبانگى‌ در افغانستان‌ منتشر شد (نك: آهنگ‌، ١٩١-١٩٢). تغيير نام‌ مجلۀ پيام‌ تندرستى‌ به‌ معادل‌ پشتوی آن‌ روغْتِيا زِيرِی (همانجا) هم‌ با توجه‌ به‌ طرح‌ مزبور صورت‌ گرفت‌.

تجدد طلبى‌ امان‌الله‌ خان‌، خصوصاً پس‌ از سفر ٧ ماهۀ او به‌ غرب‌ (١٣٠٦ش‌/١٩٢٧م‌) آشنايى‌ تحصيل‌ كرده‌های افغانستان‌ را با زبانها و ادبيات‌ غربى‌ بيشتر كرد. شاعران‌ و نويسندگان‌ اين‌ دوره‌ به‌ مضامين‌ و مسائل‌ اجتماعى‌ روی آوردند و در دفاع‌ از استقلال‌ ملى‌ و مليت‌ سرودند و نوشتند؛ با اينهمه‌، در اين‌ دوره‌، نه‌ صُوَری جديد از شعر مجال‌ طرح‌ يافت‌، و نه‌ جانى‌ تازه‌ در كالبد شعر سنتى‌ و رايج‌ كشور دميده‌ شد. بعضى‌ از شاعران‌ اين‌ دوره‌ چون‌ محمود طرزی فقط توفيق‌ يافتند تا در نظم‌ جای كلمات‌ شاعرانۀ مى‌ و پياله‌ و لاله‌ و خط و خال‌ شعر كهن‌ را با واژه‌های ناشاعرانۀ توپ‌، تفنگ‌، الكتريك‌، تلگراف‌ و... پر كنند (نك: طرزی، ١١١؛ نيز نك: ژوبل‌، ۵٠ -۵٣؛ كهزاد، ٣٧٨-٣٧٩). همين‌ مقدار دگرگونى‌ هم‌ در شعر روزگار امان‌الله‌، گامى‌ به‌ پيش‌ تصور مى‌ شد. شاعرانى‌ چون‌ عبدالعلى‌ مستغنى‌ (١٢۵٢-١٣١٢ش‌) هواخواه‌ رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل‌ روز را وارد شعر كلاسيك‌ كردند (نك: ديوان‌، كابل‌، ١٣٣۴ش‌؛ نيز نك: ژوبل‌، ۵٠ به‌ بعد؛ صدقى‌، ١٣). مستغنى‌ با ملك‌ الشعرا بهار و شعر وی آشنايى‌ داشته‌، و ظاهراً متأثر از وی بوده‌ است‌. بهار نيز مستغنى‌ و مدايح‌ او را در ستايش‌ پيامبراكرم‌(ص‌) و پيشوايان‌ دين‌ مى‌شناخته‌، و در سوگ‌ او مرثيه‌ گفته‌ است‌ (نك: ٢/١٢٧٧- ١٢٧٨). از ديگر شاعران‌ ممتاز و دارندۀ ديوان‌ شعر در اين‌ دوره‌ مى‌توان‌ از عبدالهادی داوی، متخلص‌ به‌ پريشان‌ نام‌ برد كه‌ به‌ پيروی از سبك‌ عراقى‌ قصيده‌ مى‌گفت‌. وی اشعار اقبال‌ لاهوری (به‌ زبان‌ اردو) را با عنوان‌ لا¸لى‌ ريخته‌ به‌ نظم‌ فارسى‌ ترجمه‌ كرد (نك: خسته‌، معاصرين‌...، ٨۴ -٨٧؛ كهزاد، ٣٨١؛ حنيف‌، ١٨۴). حافظ عبدالله‌ قاری (د ١٣٢٢ش‌/١٩۴٣م‌) نيز از دانشمندان‌ اديب‌ عصر امانى‌ است‌ كه‌ در شعر، خود را «شيفتۀ طرز بيدل‌ و كليم‌» معرفى‌ مى‌كرد ( ديوان‌، كابل‌، ١٣٠٢ش‌).

در ميان‌ اديبان‌ نقاد و طنزنويس‌ اين‌ دوره‌ بايد از محمد اسماعيل‌ سياه‌، متخلص‌ به‌ گوزك‌ ياد كرد. او شاعری مردمى‌ بود و طنزهای او به‌ نظم‌ و نثر ورد زبان‌ مردم‌ افغانستان‌ است‌. وی علاوه‌ بر ديوان‌ (هرات‌، ١٣۴٨ق‌) مطايباتى‌ دارد كه‌ به‌ پيروی از عبيد زاكانى‌، البته‌ فراخور عصر و زمانۀ خود ساخته‌ است‌ (نك: آرزو، ۵٧؛ حنيف‌، ٦۴٨ -٦۵٠). مهم‌ترين‌ اثر منظوم‌ او مثنوی سگ‌ و شغال‌ (ساختۀ ١٣۴٨ق‌) است‌ كه‌ زمينه‌های تجدد طلبى‌ عصر امان‌الله‌ را مورد نقد و ايراد قرار داده‌ است‌ (نك: گوزك‌، ٢١٦ به‌ بعد).

انتقادهايى‌ از نوع‌ ياد شده‌ از يك‌سو، و تسلط يافتن‌ حبيب‌الله‌ كلكانى‌ از تاجيكان‌ افغانستان‌ بر كابل‌ (١٣٠٧ش‌) از سوی ديگر، مجموعۀ تجدد طلبيهای عصر امان‌الله‌ را به‌ فراموشى‌ سپرد (نك: ايرانيكا،.(I/۵۵۵ با قدرت‌ يافتن‌ نادرشاه‌ (سل ١٣٠٨-١٣١٢ش‌) درهای اصلاح‌ طلبى‌ بر روی مردم‌ بسته‌ شد و با آمدن‌ محمدظاهر شاه‌ (سل ١٣١٢-١٣۵٢ش‌) با آنكه‌ افغانستان‌ به‌ عنوان‌ كشوری بى‌طرف‌ در جهان‌ سوم‌ شناخته‌ مى‌شد، ضعف‌ دولت‌ مركزی و ناتوانيهای اقتصادی، به‌ حيثيت‌ ملى‌ كشور لطمه‌ وارد كرد. در عرصۀ ادب‌ و فرهنگ‌ نيز در سالهای نخست‌ حكومت‌ ظاهرشاه‌ چيزی جز تقليد و تتبع‌ عرضه‌ نمى‌شد. با اينهمه‌، بعضى‌ از نويسندگان‌ و اديبان‌ كشور كه‌ به‌ اصلاح‌ طلبى‌ و تجدد خواهى‌ كشورهای همسايه‌ و ديگر فرهنگهای جهان‌ نظر داشتند، همچنان‌ به‌ مبارزۀ قلمى‌ و فرهنگى‌ ادامه‌ دادند.

در ميان‌ سالهای ١٣٣٠-١٣٣۴ش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌ در پاكستان‌ حزب‌ سياسى‌ آزاد افغانستان‌ را تأسيس‌ كرد. اين‌ حزب‌ كه‌ به‌ رياست‌ وی اداره‌ مى‌شد، نشريۀ آزاد افغانستان‌ را در پيشاور پاكستان‌ منتشر مى‌كرد. در اين‌ نشريه‌ از اوضاع‌ جهان‌، مسائل‌ جهان‌ اسلام‌، روابط فرهنگى‌ ايران‌ و افغانستان‌ سخن‌ مى‌رفت‌، ادبيات‌ گذشتۀ فارسى‌ معرفى‌ و تبليغ‌ مى‌شد و با نشر اشعار طنزآميز و شعر مقاومت‌ و انقلابى‌ به‌ زبانهای فارسى‌ و پشتو از اختناق‌ و بى‌قانونيهای حكومت‌ انتقاد مى‌شد (نك: آزاد افغانستان‌، شم ١، ص‌ ٨، شم ٣، ص‌ ۵) و دولتمردان‌ به‌ درك‌ اصول‌ حقوق‌ بشر و رعايت‌ دموكراسى‌ و رواج‌ آزادی در كشور فراخوانده‌ مى‌شدند (نك: همان‌، شم ٨٠، ص‌ ١).

در اين‌ دوره‌ طريقه‌های صوفيانه‌ و خانقاهى‌ در افغانستان‌ ادب‌ صوفيانه‌ را به‌ صورت‌ سنتى‌ و تكرار تجربه‌های عرفانى‌ مشايخ‌ گذشته‌، چونان‌ خواجه‌ عبدالله‌ انصاری، سنايى‌، جامى‌ و به‌ ندرت‌ مولوی، پى‌ مى‌گرفتند. در افغانستان‌ اين‌ دوره‌ كه‌ سلسله‌های چشتيه‌، قادريه‌، نقشبنديه‌ و مجدديه‌، حلقه‌های صوفيانه‌ را رسميت‌ مى‌دادند (نك: روا، ٧٠-٧۴): صوفى‌ عبدالحق‌ بيتاب‌ (نقشبندي‌) شعر صوفيانه‌ مى‌سرود و تصوف‌ را در دانشگاه‌ كابل‌ تدريس‌ مى‌كرد (نك: ژوبل‌، ٢٦-٢٧؛ خسته‌، همان‌، ٧٢)؛ محمد سرور دهقان‌ هم‌ به‌ تبع‌ سعدی و حافظ نظم‌ صوفيانه‌ مى‌ساخت‌ (نك: همان‌، ١٠٨-١٠٩)؛ صوفى‌ غلام‌ نبى‌ عشقری (د ١٣۵٨ش‌) نيز به‌ پيروی از بيدل‌، صائب‌، حافظ و مولوی، تجربه‌های عارفانۀ خود را به‌ نظم‌ مى‌كشيد (نك: وجودی، ١٣ به‌ بعد؛ خسته‌، همان‌، ١٠٩).

با اينهمه‌، ٣ رخداد مهم‌ در اين‌ دوره‌، سبب‌ رشد و قوام‌ تحقيقات‌ ادبى‌، تاريخى‌ و فرهنگى‌ در زبان‌ فارسى‌ دری شد:
رخداد نخست‌ تأسيس‌ «انجمن‌ تاريخ‌ افغانستان‌» بود كه‌ در ١٣٢١ش‌ در كابل‌ آغاز به‌ كار كرد. اين‌ انجمن‌ كه‌ در زمينۀ ادب‌، تاريخ‌ و فرهنگ‌ افغانستان‌ تحقيق‌ مى‌كرد، در سالهای نخست‌، توسط احمد على‌ كهزاد (١٢٨٧-١٣٦٢ش‌) اداره‌ مى‌شد؛ سپس‌ عبدالحى‌ حبيبى‌ سرپرستى‌ آن‌ را برعهده‌ گرفت‌. انجمن‌ تاريخ‌ تا واپسين‌ سالهای دهۀ ١٣٦٠ش‌ به‌ فعاليتهای خود ادامه‌ داد. عده‌ای از اديبان‌، مورخان‌ و هنرمندان‌ خبير كشور در آنجا به‌ تحقيق‌ و پژوهش‌ مى‌پرداختند. در واقع‌، منشأ رواج‌ مبانى‌ و مبادی تحقيقات‌ دانشگاهى‌ در زمينۀ ادب‌ و فرهنگ‌ همين‌ مركز بود. رئيس‌ سالهای نخست‌ آن‌ - احمدعلى‌ كهزاد - از جمله‌ مورخان‌ ادب‌شناس‌ كشور به‌ شمار مى‌آمد. وی تاريخ‌ ادبيات‌ افغانستان‌ (كابل‌، ١٣٣٠ش‌) را با همكاری ميرغلام‌ محمدغبار و ديگران‌ تأليف‌ كرد. تاريخ‌ افغانستان‌ مشتمل‌ بر دو جلد (كابل‌، ١٣٢٣- ١٣٢۵ش‌) از جمله‌ آثار اوست‌ (برای آگاهى‌ از ديگر آثار او، نك: نائل‌، كهزاد...، ١٣- ٨٨). عبدالحى‌ حبيبى‌ نيز از مورخان‌ كتاب‌شناس‌ اين‌ دوره‌ بود كه‌ علاوه‌ بر تحقيقات‌ تاريخى‌، ادبى‌ و هنری، اهتمام‌ وی در تصحيح‌ چندين‌ متن‌ ديرينۀ فارسى‌ مانند طبقات‌ الصوفيۀ خواجه‌ عبدالله‌ انصاری (كابل‌، ١٣۴١ش‌)، طبقات‌ ناصری (كابل‌، ١٣٢۵ش‌) و فضائل‌ بلخ‌ (تهران‌، ١٣۵٠ش‌) پايۀ تحقيق‌ متون‌ را در افغانستان‌ استوار ساخت‌. فصلنامۀ آريانا كه‌ نزديك‌ به‌ ٣ دهه‌ از سوی انجمن‌ تاريخ‌ انتشار يافت‌، تحقيقات‌ ادبى‌، تاريخى‌ و هنری محققان‌ و اديبان‌ اين‌ دوره‌ را به‌ جهان‌ معرفى‌ مى‌كرد.

رخداد ديگر، برقراری روابط دوستانه‌ و پيوندهای بسيار صميمانه‌ ميان‌ اديبان‌ و محققان‌ ايران‌ و افغانستان‌ بود، به‌ طوری كه‌ اين‌ روابط، سبب‌ آمد و رفت‌ آنان‌ به‌ كشورهای همديگر، و تبادل‌ رأی و نظر در ميان‌ آنان‌ شد و زمينۀ اهدا و اتحاف‌ آثار موردنظر را در ميان‌ آنان‌ فراهم‌ آورد. اين‌ پيوندهای دوستانۀ فرهنگى‌ كه‌ در ميان‌ اديبان‌ و دانشمندان‌ ايران‌ و افغانستان‌ بسيار صميمانه‌ مى‌نمود، نه‌تنها در پيشرفت‌ تحقيقات‌ ادبى‌ و تاريخى‌ در افغانستان‌ مؤثر افتاد، بلكه‌ به‌ ذهنيت‌ وطن‌ فرهنگى‌ فارسى‌ زبانان‌ در اين‌ دوره‌ مجال‌ طرح‌ داد. همكاری فرهنگى‌ دولت‌ ايران‌ با دولت‌ ظاهرشاهى‌ هم‌ صورتى‌ يافت‌ كه‌ بيشتر نشريات‌ هفتگى‌ ايران‌ در سطحى‌ گسترده‌، در بازار مطبوعات‌ كابل‌ عرضه‌ مى‌شد. رايزنى‌ فرهنگى‌ سفارت‌ ايران‌ در كابل‌ نيز روابط فرهنگى‌ اديبان‌ و دانشمندان‌ دو كشور را پخته‌ و استوار و سازنده‌ گردانيده‌ بود. نشر برخى‌ از تحقيقات‌ اديبان‌ و محققان‌ افغانستان‌ در فصلنامه‌های منتشر شده‌ در تهران‌ مانند راهنمای كتاب‌، يغما، وحيد، سخن‌ و هنر و مردم‌ و نيز انتشار بعضى‌ از آثار ادبى‌، تاريخى‌ و هنری اديبان‌ و محققان‌ افغانستان‌ توسط بنياد فرهنگ‌ ايران‌ و دانشگاه‌ تهران‌، در رشد و شكوفايى‌ ادب‌ و فرهنگ‌ در افغانستان‌ عصر مورد بحث‌ مؤثر و مفيد بود.

پيوند فرهنگى‌ دو كشور با اشتغال‌ شماری از دانشجويان‌ افغانستانى‌ دانشگاههای ايران‌، از دهۀ ١٣۴٠ش‌ به‌ كمال‌ مطلوب‌ رسيد. اين‌ دانشجويان‌ در دانشگاههای ايران‌، بيشتر در زمينۀ علوم‌ انسانى‌ - اعم‌ از ادبيات‌ فارسى‌ و تاريخ‌ - به‌ تحصيل‌ اشتغال‌ داشتند. آنان‌ علاوه‌ بر آنكه‌ خاطرات‌ تاريخ‌ يگانۀ دو كشور را احيا كردند، در انتقال‌ تجربه‌های ادبى‌، پژوهشى‌ وآموزشى‌ ايران‌ به‌ افغانستان‌ كوشيدند و اكثر آنان‌ در زمينه‌های ادب‌ و تاريخ‌، آثاری تحقيقى‌ پديد آوردند و منتشر كردند.

اما رخداد سوم‌ اين‌ دوره‌، آزادی نسبتاً مطلوبى‌ بود كه‌ در ١٣۴۴ش‌ در حوزۀ مطبوعات‌ اتفاق‌ افتاد. با فاصلۀ اندكى‌ مطبوعات‌ آزاد حزبى‌ در كشور شروع‌ به‌ كار كرد. نشريه‌های خلق‌ و سپس‌ پرچم‌ از سوی احزاب‌ كمونيست‌ كه‌ با حزب‌ تودۀ ايران‌ نيز رابطه‌ داشتند، منتشر شد. نشريۀ هفتگى‌ افغان‌ ملت‌ هم‌ توسط عده‌ای كه‌ در پى‌ مليت‌ افغان‌ بودند، انتشار يافت‌. شعلۀ جاويد نيز نشريه‌ای حزبى‌ به‌ همين‌ نام‌ بود كه‌ از آرمانهای چين‌ كمونيست‌ دفاع‌ مى‌كرد. در كنار اينها، دولت‌ هم‌ نشرياتى‌ به‌ نامهای انيس‌، اصلاح‌ و كابل‌ تايمز (به‌ زبان‌ انگليسى‌) منتشر مى‌كرد (نك: دوپری، ۵٩ -٦٦؛ مشعوف‌، ٧٠). آنچه‌ در ميان‌ نشريات‌ ايدئولوژيك‌ دولتى‌ و آزاد در واپسين‌ سالهای دهۀ ١٣۵٠ش‌ جلب‌ توجه‌ مى‌كرد، هفته‌ نامۀ هنری و طنزآميز ترجمان‌ بود كه‌ چون‌ به‌ ابتكار اديب‌ معاصر على‌اصغر بشير هروی فراهم‌ مى‌آمد، سهم‌ آن‌ در رشد ادبيات‌ سياسى‌ در افغانستان‌ قابل‌ تقدير است‌ (نك: دوپری، ٦٦). نشريه‌های ياد شده‌ از يك‌سو، و مجله‌های فصلى‌ و ماهيانه‌ مانند كابل‌، عرفان‌، ادب‌، پيام‌ حق‌، ژُوِنْدون‌ (زندگى‌)، پُشتون‌ ژَغ‌ (آواز پشتون‌) از سوی ديگر، و نيز تأليف‌ و ترجمه‌ و انتشار دائرۀ المعارف‌ آريانا (كابل‌، ١٣٢٨- ١٣۴٨ش‌) سطح‌ تحقيقات‌ و اطلاعات‌ ادبى‌ و فرهنگى‌ را در كشور گسترده‌تر كرد و رويكردهای ادبى‌ جديد و تازه‌ در حوزۀ ادب‌ فارسى‌ در افغانستان‌ فراهم‌ آورد.

شعر نو كه‌ در ايران‌، پيش‌ از ١٣٢۵ش‌ توسط نيما يوشيج‌ مجال‌ ظهور يافت‌، بعضى‌ از شاعران‌ دهه‌های ١٣٣٠ و ١٣۴٠ش‌ را در افغانستان‌ تحت‌ تأثير قرار داد. البته‌ در افغانستان‌ اديبانى‌ بودند كه‌ با شعر نو در زبانهای انگليسى‌، فرانسه‌ و شايد عربى‌ و تركى‌ نيز آشنايى‌ داشتند، با اينهمه‌، در دو دهۀ ياد شده‌ سخنورانى‌ مانند خليل‌الله‌ خليلى‌، عبدالحسين‌ توفيق‌، غلامرضا مايل‌ و ديگران‌ كه‌ در شعر نو كلاسيك‌ تجربه‌های موفق‌ شاعرانه‌ داشتند، به‌ شعر نو نيمايى‌ روی آوردند (برای نمونه‌های شعر نو آنان‌، نك: مولايى‌، برگزيده‌، ۵٩؛ مايل‌، امواج‌...، ١٨، ٣٢، جم؛ غواص‌، ١٣ به‌ بعد؛ مايل‌ هروی، سايه‌...، ٦٩ -٧٠)، اما رويكرد آنان‌ به‌ شعر نو البته‌ ابتدايى‌ و نارسا بود. به‌ همين‌ سبب‌، برخى‌ از آنان‌ مانند خليلى‌ به‌ سوی شعر سنتى‌ و كلاسيك‌ فارسى‌ بازگشتند و عده‌ای ديگر به‌ هر دو گونه‌ شعر، سنتى‌ و نو فارسى‌ پرداختند. شاعرانى‌ كه‌ از اواخر دهۀ ١٣۴٠ و تمام‌ دهۀ ١٣۵٠ش‌ سرودن‌ شعر نو را تجربه‌ مى‌كردند، موفق‌ شدند كه‌ اين‌گونۀ شعر فارسى‌ را در حوزۀ ادبيات‌ افغانستان‌ به‌ پيش‌ ببرند و شعر نو را در آن‌ كشور شكوفا سازند. بارق‌ شفيعى‌ از ١٣٣۵ش‌ به‌ بعد نمونه‌های استواری از اين‌ نوع‌ شعر عرضه‌ داشت‌ ( ستاك‌، كابل‌، ١٣۴٢ش‌؛ شهر حماسه‌، كابل‌، ١٣۵٨ش‌). محمود فارانى‌ ( آخرين‌ ستاره‌، كابل‌، ١٣۴٢ش‌؛ رؤيای شاعر، كابل‌، ١٣۴٦ش‌)؛ غلام‌ مجدد لايق‌ ( بادبان‌، كابل‌، ١٣٦٠ش‌) و واصف‌ باختری ( در كوچه‌های سرخ‌ شفق‌، كابل‌، ١٣٦٠ش‌) از جمله‌ نوپردازانى‌ هستند كه‌ در عرصۀ تجربه‌های شعر نو فارسى‌ دری در اين‌ دوره‌، سهمى‌ چشمگير و درخور توجه‌ دارند.
گفتنى‌ است‌ كه‌ تجربۀ شعر نو در افغانستان‌ به‌ هيچ‌ روی تا پايان‌ دورۀ ظاهر شاه‌، همسنگ‌ و هموزن‌ شعر سنتى‌ و كلاسيك‌ فارسى‌ نشد. هيچ‌گونه‌ نظريۀ شعر شناسانه‌ای هم‌ دربارۀ شعر نو - كه‌ باعث‌ رهيافت‌ دقيق‌ سخنوران‌ و اديبان‌ آن‌ كشور به‌ اين‌ موضوع‌ شود - عرضه‌ نگرديد. از اين‌ روی، شعر سنتى‌ با همان‌ حدود شناختۀ كهن‌ و با موازين‌ پذيرفتۀ پيشين‌ معيار شاعری و سخنوری تلقى‌ مى‌گرديد. انبوهى‌ از شاعران‌ اين‌ دوره‌ با شناختهای عادی همچنان‌ به‌ تقليد و تتبع‌ آثار استادان‌ پيشين‌ شعر فارسى‌، خصوصاً سعدی، حافظ، مولوی، جامى‌، بيدل‌، صائب‌، پروين‌ اعتصامى‌، رهى‌ معيری، ملك‌ الشعرا بهار و غيره‌، غزل‌ ساخته‌اند كه‌ نام‌ و نشان‌ آنان‌ را مى‌توان‌ در تذكره‌های ادبى‌ مانند پر طاووس‌ (تدوين‌ حنيف‌ بلخى‌)، سيماها و آواها (تدوين‌ نعمت‌ حسينى‌)، معاصرين‌ سخنور و يادی از رفتگان‌ (تدوين‌ خستۀ بخارايى‌) بازيافت‌. از اين‌ خيل‌ گستردۀ شاعران‌، بعضى‌ نه‌ به‌ اعتبار دفترهای منظومشان‌، كه‌ به‌ سبب‌ ورودشان‌ به‌ قلمروهای تحقيق‌ و ترجمه‌، در تاريخ‌ ادب‌ و پژوهشهای ادبى‌ و فرهنگى‌ درخور طرحند و آثارشان‌ مورد توجه‌ است‌؛ از اين‌ جمله‌اند: خال‌ محمد خستۀ بخارايى‌؛ صلاح‌الدين‌ سلجوقى‌ مترجم‌ اخلاق‌ ارسطو (كابل‌، ١٣۴٦ش‌) و مؤلف‌ نقد بيدل‌ (كابل‌، ١٣۴٣ش‌)؛ عبدالغفور روان‌ فرهادی مترجم‌ گيت‌ آنجلى‌ِ رابيندرانات‌ تاگور به‌ نظم‌ (كابل‌، ١٣۵۴ش‌)، سرگذشت‌ پير هرات‌ اثر دو بوركوی (كابل‌، ١٣۵٠ش‌) و قوس‌ زندگى‌ منصور حلاج‌ اثرِ لوئى‌ ماسينيون‌ (كابل‌، ١٩۵٢م‌)؛ عبدالرئوف‌ فكری سلجوقى‌ مؤلف‌ خيابان‌ (هرات‌، ١٣۴۴ش‌)، گازرگاه‌ (هرات‌، ١٣۴۵ش‌) و ذكر برخى‌ از خوشنويسان‌ و هنرمندان‌ (كابل‌، ١٣۴٩ش‌)؛ رضا مايل‌ مؤلف‌ شرح‌ حال‌ و زندگى‌ و مناظرات‌ امام‌ فخر رازی (كابل‌، ١٣۴٣ش‌)، ميرزايان‌ برناباد (كابل‌، ١٣۴٧ش‌)، اصطلاحات‌ فن‌ كتاب‌سازی (تهران‌، ١٣۵٣ش‌) و طريق‌ قسمت‌ آب‌ قلب‌ هرات‌ (تهران‌، ١٣۴٨ش‌)؛ محمدعلى‌ كهزاد كه‌ پيش‌تر به‌ آثارش‌ اشاره‌ شد.

البته‌ در ميان‌ اين‌ گروه‌ از شاعران‌، كسانى‌ هم‌ بودند كه‌ هرچند در حوزۀ نقد ادبى‌ و پژوهشهای تاريخى‌ اهتمام‌ كردند، اما شعر و شاعری را ركن‌ ركين‌ زندگى‌ فرهنگى‌ خويش‌ محسوب‌ مى‌داشتند و شعر سنتى‌ را با جان‌ و روان‌ نو مى‌سرودند. خليل‌الله‌ خليلى‌ به‌ اين‌ مناسبت‌، بزرگ‌ترين‌ شاعر اين‌ دوره‌ به‌ شمار مى‌رود كه‌ شعر سنتى‌ فارسى‌ را در افغانستان‌ به‌ سطح‌ شعر نوكلاسيك‌ ارتقا داد. تجربه‌های شاعرانۀ او در قصيده‌، غزل‌ و مثنوی - كه‌ متأثر از ويژگيهای شعر استادان‌ سبك‌ خراسانى‌ و مشخصه‌های شعر مولوی است‌ - به‌ دوام‌ و استمرار حيات‌ شعر سنتى‌ و كهن‌ فارسى‌ در افغانستان‌ كمك‌ كرده‌ است‌ (نك: مايل‌ هروی، برگ‌...، ٨٣٠؛ خليلى‌، ٣٦ به‌ بعد).

در ١٣۴٣ش‌ قانون‌ اساسى‌ افغانستان‌ نوشته‌ شد (نك: كليفرد، ١٨۴ به‌ بعد). رجال‌ سياسى‌ پشتون‌ به‌ سرپرستى‌ رِشتِين‌ كوشيدند تا زبان‌ پشتو را به‌ عنوان‌ يگانه‌ زبان‌ رسمى‌ كشور در متن‌ قانون‌ اساسى‌ به‌ تصويب‌ رسانند، اما اعتراض‌ جدی مردم‌ از يك‌سو، و دفاع‌ نمايندگان‌ فارسى‌ زبان‌قانون‌گذار از ديگرسو، از اين‌امر جلوگيری كرد.سرانجام‌، پشتونها پذيرفتند كه‌ رسميت‌ زبانهای دری (فارسى‌) و پشتو را در قانون‌ اساسى‌ بگنجانند (فرهنگ‌، ١(٢)/٧٢١، ٧٢٢، ٧٢۵). بدين‌ترتيب‌، افغانستان‌ كشوری دو زبانه‌ شد و امكانات‌ محدود مربوط به‌ زمينه‌های آموزش‌ و پرورش‌ و نيز قابليتهای مطبوعاتى‌ و استعدادهای فرهنگى‌ به‌ دو نيم‌ گرديد. نيمۀ نخست‌ و سنگين‌تر آن‌ به‌ رشد زبان‌ و ادب‌ پشتو اختصاص‌ يافت‌ و نيمۀ واپسين‌ و سبك‌تر آن‌ در راه‌ ادامۀ حيات‌ زبان‌ و ادب‌ فارسى‌ دری صرف‌ شد.

تا پيش‌ از ١٣۴٣ش‌، زبان‌ پشتو در قلمرو زبان‌ فارسى‌ دری به‌ عنوان‌ يكى‌ از زبانهای هند و آريايى‌ مورد توجه‌ بود. پشتوزبانان‌ در قلمروهای سياسى‌ افغانستان‌ و پاكستان‌، با استفاده‌ از آثار استادان‌ زبان‌ و ادب‌ فارسى‌ به‌ نظم‌ و نثر زبان‌ پشتو مى‌پرداختند. آنانكه‌ در ادوار نخستين‌ عهد اسلامى‌، به‌ طور طبيعى‌، گذر زبانى‌ كرده‌، و فارسى‌ دری را به‌ عنوان‌ زبان‌ فرهنگى‌، دينى‌ و اجتماعى‌ خويش‌ برگزيده‌ بودند (نك: مايل‌ هروی، تاريخ‌، ١٠٧-١١٠)، آنگاه‌ كه‌ به‌ زبان‌ مادری خويش‌ هم‌ مى‌سرودند و مى‌نوشتند، به‌ تجربه‌ها و آثار ادبى‌ و فرهنگى‌ استادان‌ زبان‌ فارسى‌ نظر داشتند. رحمان‌ بابا از شاعران‌ مشهور پشتون‌، سخت‌ تحت‌ تأثير حافظ قرار داشت‌ (الفنستون‌، ١٩١؛ رحمان‌ بابا، ١٩ به‌ بعد). خوشحال‌ خان‌ خَتَك‌ هم‌ برپايۀ غزليات‌ سعدی و حافظ غزل‌ مى‌ساخت‌ (هيواد مل‌، ٣۴- ٣۵). اديبان‌ پشتون‌ با چنين‌ نگاهى‌ نه‌ تنها ادب‌ و زبان‌ پشتو را در قلمرو فارسى‌ دری به‌ پيش‌ بردند، بلكه‌ خود در شكوفا كردن‌ حيات‌ ادبى‌ فارسى‌ دری سهيم‌ شدند و آثاری به‌ نظم‌ و نثر به‌ زبان‌ فارسى‌ ساختند و پرداختند (نك: همو، ٧ به‌ بعد، ٧١ به‌ بعد، ١۵٩ به‌ بعد).

تا زمانى‌ كه‌ زبان‌ پشتو به‌ عنوان‌ يكى‌ از زبانهای محلى‌ در نواحى‌ شرقى‌ افغانستان‌، كاركرد ادبى‌ داشت‌ و ادبيات‌ قومى‌ پشتونها را به‌ دور از هياهوی سياسى‌ در گسترۀ زيستى‌ آنان‌ تحمل‌ مى‌كرد و رواج‌ مى‌داد، بعضى‌ از فارسى‌ زبانان‌ افغانستان‌ نيز آثاری به‌ آن‌ زبان‌ مى‌نوشتند؛ چنانكه‌ آخوند درويزه‌ كه‌ تاجيك‌ و فارسى‌ زبان‌ بود، به‌ اعتبار آنكه‌ بيشتر پيروان‌ سلسلۀ روشنيه‌ پشتون‌ بودند، شماری از آثارش‌ را در رد و طرد فرقۀ ياد شده‌ به‌ پشتو تأليف‌ كرد (نك: الفنستون‌، ٢٠٧- ٢٠٨) و شاعران‌ فارسى‌گوی آن‌ كشور همچون‌ عبدالعلى‌ مستغنى‌ و حاذقۀ هروی، پيرو شعر پروين‌ اعتصامى‌، هم‌ به‌ پشتو شعر گفتند (ژوبل‌، ۵۵؛ غواص‌، ١٣-١۴).

از هنگامى‌ كه‌ دو زبان‌ فارسى‌ و پشتو زبان‌ رسمى‌ شد، در حقيقت‌ قابليتها و استعدادهای محدود اقتصادی، ادبى‌ و فرهنگى‌ كشور، صرف‌ طرح‌ و عرضۀ مفهومى‌ واحد با دو صورت‌ زبانى‌ گرديد و نتيجۀ آن‌ رخداد اين‌ شد كه‌ از يك‌ سوی، ادب‌ فارسى‌ دری سير طبيعى‌ و معمولى‌ خود را از دست‌ داد و از ديگر سوی، پاره‌ای از استعدادهای واژگانى‌ فارسى‌ در افغانستان‌ مختل‌ گرديد و از قوه‌ به‌ فعل‌ نرسيد و واژه‌های پشتو بر آن‌ تحميل‌ شد و وجه‌ زيبايى‌ شناختى‌ آن‌ مخدوش‌ و مغشوش‌ گرديد (نك: مايل‌ هروی، سايه‌، ١۴٠-١۴١).

با اينهمه‌، تحقيقات‌ علمى‌ و نقد ادبى‌ در زمينه‌های گوناگون‌ فرهنگى‌ ادامه‌ يافت‌. ميرغلام‌ محمدغبار، عبدالحى‌ حبيبى‌، فوفلزايى‌ و ديگران‌ تحقيقات‌ تاريخى‌ را پيش‌ بردند. محمدحنيف‌ بلخى‌، محمداعلم‌ غواص‌، حسين‌ نائل‌، پويا فاريابى‌، اسدالله‌ حبيب‌ و ديگران‌ به‌ تحقيق‌ در تاريخ‌ ادبيات‌ دری همت‌ گماشتند.

ادبيات‌ داستانى‌ به‌ اسلوب‌ غربى‌ در افغانستان‌ كه‌ با ترجمۀ فاجعه‌های پاريس‌ (اثر مونته‌ پن‌) توسط محمود طرزی آغاز شد و با نوشتن‌ نخستين‌ داستان‌ به‌ نام‌ جهاد اكبر (اثر محمدحسين‌) ادامه‌ پيدا كرد (نك: بيژند، نخستين‌...، ۴، «هفتاد...»، ١٢٧؛ گل‌ كوهى‌، ١- ٨)، در دهه‌های ١٣۴٠ و ١٣۵٠ش‌ سامان‌ يافت‌. اكرم‌ عثمان‌، اسدالله‌ حبيب‌، رهنورد زرياب‌، روستا باختری، ظريف‌ صديقى‌ و بهاءالدين‌ مجروح‌ از داستان‌ نويسان‌ مشهور اين‌ دوره‌ به‌ شمار مى‌آيند (نك: بيژند، همان‌، ١٣٦).

با روی كار آمدن‌ كمونيستها در ٧ ارديبهشت‌ ١٣۵٧ امنيت‌ نسبى‌ عصر محمد زايى‌ - آن‌ هم‌ در هيأت‌ جمهوری محمد داوودخان‌ - فرو پاشيد. جوانان‌ حزبى‌ به‌ نشر ادب‌ كمونيستى‌ - كه‌ از زبان‌ و انديشه‌های حزب‌ تودۀ ايران‌ متأثر بود - پرداختند. نويسندگان‌ محقق‌، اديب‌ و مورخ‌ كشور در آكادمى‌ علوم‌ افغانستان‌ جمع‌ شدند و «اتحاديۀ شاعران‌ و نويسندگان‌» در كابل‌ به‌ نشر گستردۀ متون‌ فارسى‌ و دفترهای شعرا و داستانهای نويسندگان‌ معاصر پرداخت‌. زبان‌ فارسى‌ دری در دهۀ ١٣٧٠ش‌ پاره‌ای از واژه‌های دخيل‌ و بيگانۀ تحميل‌ شده‌ را ترك‌ كرد. در اين‌ دوره‌ از يك‌سو ادبيات‌ داستانى‌ شكوفا شد و داستان‌نويسانى‌ چون‌ ببرك‌ ارغند، اسدالله‌ حبيب‌، عالم‌ افتخار، سالم‌ شايق‌، كامله‌ حبيب‌، سپوژمى‌ زرياب‌، جلال‌ نورانى‌ و ديگران‌ به‌ انتشار داستانهای محلى‌ و ملى‌ اهتمام‌ كردند (نك: همان‌، ١٣٦-١۴١)؛ و از ديگر سو، شعر نو با نگاه‌ به‌ شعرهای فروغ‌ فرخزاد، نادر نادرپور، توللى‌، احمد شاملو و ديگران‌ بيشتر تجربه‌ شد. شاعران‌ جوان‌ چون‌ رازق‌ رويين‌، عبدالقهار عاصى‌، محمد عاقل‌ بيرنگ‌ كوهدامنى‌، عارف‌ پژمان‌، لطيف‌ پدرام‌ و ديگران‌ از شاعران‌نامدار اين‌دوره‌اند (براي‌نمونۀ شعراين‌دوره‌، نك: دركوچه‌های سرخ‌ شفق‌، گزينۀ شعر امروز، كابل‌، ١٣٦٠ش‌).

عدم‌ موفقيت‌ كمونيستها در كشورداری و ورود ارتش‌ سرخ‌ به‌ افغانستان‌ (١٣۵٨ش‌) امواج‌ مهاجران‌ آن‌ كشور را به‌ سوی ايران‌، پاكستان‌ و كشورهای آمريكايى‌ و اروپايى‌ سرازير ساخت‌. اديبان‌، محققان‌ و نويسندگان‌ كشور در دوران‌ مهاجرت‌ به‌ تحقيقات‌ ادبى‌، تاريخى‌، زبان‌شناختى‌ و... توجه‌ كرده‌اند و زمينه‌های فرهنگى‌ را خصوصاً در ايران‌، پاكستان‌ و آمريكا، و در سالهای اخير در تاجيكستان‌ و آلمان‌ نيز، ادامه‌ داده‌اند.

مآخذ: آرزو، عبدالغفور، سياه‌ سپيد اندرون‌، تهران‌، ١٣٧٧ش‌؛ آرين‌پور، يحيى‌، از صبا تا نيما، تهران‌، ١٣۵١ش‌؛ آزاد افغانستان‌، پيشاور، ١٣٣٠ش‌، شم ١، ١٣٣١ش‌، شم ٣، ١٣٣٣ش‌، شم ٨٠؛ آهنگ‌، محمدكاظم‌، سير ژورناليزم‌ در افغانستان‌، به‌ كوشش‌ ق‌. عارفى‌، كابل‌، ١٣۴٩ش‌؛ ابوالحسن‌ گلستانه‌، مجمل‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ مدرس‌ رضوی، تهران‌، ١٣۵٦ش‌؛ الفنستون‌، مونت‌ استوارت‌، افغانان‌، ترجمۀ محمدآصف‌ فكرت‌، مشهد، ١٣٧٦ش‌؛ بچكا، يرژی، ادبيات‌ فارسى‌ در تاجيكستان‌، ترجمۀ محمود عباديان‌ و ديگران‌، تهران‌، ١٣٧٢ش‌؛ بهار، محمدتقى‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ مهرداد بهار، تهران‌، ١٣٦٨ش‌؛ بيژند، فريد، نخستين‌ داستانهای معاصر دری، كابل‌، ١٣٦۵ش‌؛ همو، «هفتاد سال‌ داستان‌پردازی نوين‌ در افغانستان‌»، ادبيات‌ معاصر دری افغانستان‌، به‌ كوشش‌ شريف‌ حسين‌ قاسمى‌، دهلى‌، ١٩٩۴م‌؛ جاويد، احمد، نگاهى‌ بر نقش‌ فرهنگى‌ افغانستان‌ در عهد اسلامى‌، كابل‌، ١٣۵۵ش‌؛ حبيب‌، اسدالله‌، «جنبش‌ جنگنامه‌سرايى‌ در شعر دری سدۀ نُزده‌ افغانستان‌»، خراسان‌، كابل‌، ١٣٦٠ش‌، س‌ ٢، شم ١؛ حنيف‌، محمد، پر طاووس‌، كابل‌، ١٣٦۴ش‌؛ خستۀ بخارايى‌، خال‌ محمد، معاصرين‌ سخنور، كابل‌، ١٣٣٩ش‌؛ همو، يادی از رفتگان‌، كابل‌، ١٣۴۴ش‌؛ خليلى‌، خليل‌الله‌، كليات‌ اشعار، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ خراسانى‌، تهران‌، ١٣٧٨ش‌؛ دوپری، لويس‌، «ركن‌ چهارم‌»، ترجمۀ على‌احمد راسخ‌، درّ دری، ١٣٧٧ش‌، س‌ ٢، شم ٦ - ٨؛ رحمان‌ بابا، ديوان‌، پيشاور، ١٩٨٧م‌؛ روا، اليور، افغانستان‌، اسلام‌ و نوگرايى‌ سياسى‌، ترجمۀ ابوالحسن‌ سروقد مقدم‌، مشهد، ١٣٦٩ش‌؛ روان‌ فرهادی، عبدالغفور، مقالات‌ محمود طرزی در سراج‌ الاخبار افغانيه‌، كابل‌، ١٣۵۵ش‌؛ رياضى‌ هروی، محمديوسف‌، عين‌ الوقايع‌، به‌ كوشش‌ محمدآصف‌ فكرت‌، تهران‌، ١٣٦٩ش‌؛ ژوبل‌، محمد حيدر، نگاهى‌ به‌ ادبيات‌ معاصر در افغانستان‌، كابل‌، ١٣٣٧ش‌/١٩۵٨م‌؛ شاه‌ شجاع‌ درّانى‌، خُمستان‌، به‌ كوشش‌ ميراخى‌خان‌ و محمدنياز على‌ كاتب‌، دهلى‌، ١٣٠٨ق‌؛ شهرستانى‌، شاه‌اكبر، «ادبيات‌ معاصر زبان‌ فارسى‌ دری در افغانستان‌»، ادبيات‌ معاصر دری افغانستان‌، به‌ كوشش‌ شريف‌ حسين‌ قاسمى‌، دهلى‌، ١٩٩۴م‌؛ صدقى‌، محمدعثمان‌، سير ادب‌ در افغانستان‌، كابل‌، ١٣۴٠ش‌/١٩٦١م‌؛ طرزی، محمود، ادب‌ در فن‌، كابل‌، ١٣٣٣ق‌؛ غبار، ميرغلام‌ محمد، افغانستان‌ در مسير تاريخ‌، كابل‌، ١٣٢٦ش‌؛ غواص‌، محمداعلم‌، شعرای معاصر هرات‌، هرات‌، ١٣٢٠ش‌؛ فرهنگ‌، ميرمحمدصديق‌، افغانستان‌ در پنج‌ قرن‌ اخير، قم‌، ١٣٧١ش‌؛ فكرت‌، محمدآصف‌، مقدمه‌ بر عين‌ الوقايع‌ (نك: هم، رياضى‌ هروي‌)؛ فوفلزايى‌، عزالدين‌، تيمورشاه‌ درّانى‌، كابل‌، ١٣۴٦ش‌؛ فيض‌ محمد، سراج‌ التواريخ‌، تهران‌، ١٣٧٢-١٣٧٣ش‌؛ كليفرد، مری لويس‌، سرزمين‌ و مردم‌ افغانستان‌، ترجمۀ مرتضى‌ اسعدی، تهران‌، ١٣٦٨ش‌؛ كهزاد، احمدعلى‌ و ديگران‌، تاريخ‌ ادبيات‌ افغانستان‌، كابل‌، ١٣٣٠ش‌؛ گل‌ كوهى‌، حسين‌، داستانها و ديدگاهها، پيشاور، ١٣٧۴ش‌/١٩٩٦م‌؛ گوزك‌، محمداسماعيل‌ سياه‌، مثنوی سگ‌ و شغال‌، به‌ كوشش‌ عبدالغفور آرزو، مشهد، ١٣٧٧ش‌ ؛ مايل‌ ، رضا، امواج‌ هريوا، كابل‌، ١٣۴٢ش‌ ؛ همو ، «سرودگری از زمين‌ داور»، خراسان‌، ١٣٦٢ش‌، س‌ ٣، شم ٣؛ همو، معرفى‌ روزنامه‌ها، جرايد و مجلات‌ افغانستان‌، كابل‌، ١٣۴۵ش‌؛ مايل‌ هروی، نجيب‌، برگ‌ بى‌ برگى‌، تهران‌، ١٣٧٨ش‌؛ همو، تاريخ‌ و زبان‌ در افغانستان‌، تهران‌، ١٣٦٢ش‌؛ همو، سايه‌ به‌ سايه‌، تهران‌، ١٣٧٨ش‌؛ مشعوف‌، ميرمحمد يعقوب‌، «نگاهى‌ گذرا به‌ تاريخ‌ مطبوعات‌ افغانستان‌»، درّ دری، ١٣٧٧ش‌، س‌ ٢، شم ٦ - ٨؛ مولايى‌، محمد سرور، «بازگشت‌ ادبى‌ در افغانستان‌»، سخن‌، تهران‌، ١٣۴٨ش‌، دورۀ ١٩، شم ١؛ همو، برگزيدۀ شعر معاصر افغانستان‌، تهران‌، ١٣۵٠ش‌؛ نائل‌، حسين‌، سيری در ادبيات‌ سدۀ سيزدهم‌، كابل‌، ١٣٦۵ش‌؛ همو، كهزاد و پژوهشهای او، كابل‌، ١٣٦٦ش‌؛ نوری، نور محمد، گلشن‌ امارت‌، كابل‌، ١٩۵٦م‌؛ وجودی، حيدر، مقدمه‌ بر از خاك‌ تا افلاك‌ عشق‌ غلام‌ نبى‌ عشقری، كابل‌، ١٣٧٠ش‌؛ هيواد مل‌، زلمى‌، رشد زبان‌ و ادب‌ دری در گسترۀ فرهنگى‌ پشتو زبانان‌، پيشاور، ١٣٧٦ش‌/١٩٩٧م‌؛ نيز: Iranica.


[]



[]



[]



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله با عنوان افغانستان (جلد: ٩، شماره مقاله: ٣٧۵٣) برای دائرةالمعارف بزرگ اسلامی توسط نجيب‌ مايل‌هروی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها







[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]