جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

افغانستان

از: على‌ بلوكباشى

افغانستان

قوم‌نگاری افغانستان


فهرست مندرجات


سرزمينى‌ كه‌ امروز افغانستان‌ ناميده‌ مى‌شود از ديرباز گذرگاه‌ و محل‌ برخورد و آميزش‌ قومهای گوناگون‌ بوده‌ است‌. تجمع‌ تشكلهای نژادی - قومى‌ در اين‌ سرزمين‌، شكل‌ ويژه‌ای به‌ ساختار اجتماعى‌، فرهنگى‌ و سياسى‌ آن‌ داده‌ است‌.

در نخستين‌ نقشۀ قوم‌ نگاری افغانستان‌ كه‌ در نشريۀ سُويتسكايا اتنوگرافيا در ١٩۵۵م‌ چاپ‌ شده‌، نام‌ ١٦ گروه‌ قومى‌ آمده‌ است‌. در نقشۀ ديگری از اقوام‌ افغانستان‌ كه‌ سالها بعد در «اطلس‌ خاور نزديك‌ توبينگن‌»، مؤسسۀ جغرافيايى‌ دانشگاه‌ توبينگن‌ آلمان‌ چاپ‌ و منتشر شد، نام‌ ۵٧ گروه‌ قومى‌ آمده‌ است‌. بررسيهای قومى‌ در سالهای پيش‌ از حمله‌ و اشغال‌ نظامى‌ افغانستان‌ (١٩٧٩م‌)، به‌ بيش‌ از ٢٠٠ قوم‌ و قبيله‌ و حدود ٣٠ زبان‌ مختلف‌ در اين‌ سرزمين‌ اشاره‌ دارد (سان‌ ليور، ١٩٩، ٢٠٢). امروزه‌ تركيب‌ قومى‌ و شمار جمعيت‌ هر يك‌ از اقوام‌ افغانستان‌ درهم‌ ريخته‌ است‌ و گروههای بزرگى‌ از اقوام‌ و قبايل‌ آن‌ به‌ كشورهای ديگر، به‌ويژه‌ پاكستان‌ و ايران‌ مهاجرت‌ كرده‌اند (برای آمار مهاجرت‌ گروههای قومى‌، نك: همو، ٢٠۵-٢١٠).

تشخيص‌ و تعيين‌ دقيق‌ خاستگاه‌ نژادی هر يك‌ از گروههای قومى‌ افغانستان‌ به‌ سبب‌ كمبود و ضعف‌ پژوهشها و داده‌های علمى‌ انسان‌ شناختى‌ دربارۀ آنها، پژوهشگر را در بيان‌ نظری آشكار به‌ احتياط وامى‌دارد. مردم‌ افغانستان‌ را از ۴ خاستگاه‌ يا عنصر افغانى‌، ايرانى‌، ترك‌ - مغول‌ و آريايى‌ِ هندوكش‌ دانسته‌اند، اما در نتيجۀ آميختگى‌ آنها با يكديگر، به‌ ويژه‌ با عناصر ايرانى‌ و پشتو، امروزه‌ تميز آنها از هم‌ تا اندازه‌ای دشوار مى‌نمايد I/٢٢۴) , ٢ EI؛ نك: نيز جمال‌زاده‌، ۴٠).

براساس‌ خصوصيات‌ رنگ‌ پوست‌، شكل‌ و رنگ‌ مو، شكل‌ و ساخت‌ سر و بينى‌ و قامت‌ ٣ سنخ‌ نژادی قفقازيوار، مغولوار و «سياهوار استراليايى‌ تغيير شكل‌ يافته‌» در ميان‌ اقوام‌ افغانستان‌ تشخيص‌ داده‌اند. مثلاً، اقوام‌ پشتون‌، تاجيك‌، بلوچ‌ و نورستانى‌ را از سنخ‌ قفقازيوار؛ اقوام‌ هزاره‌، ايماق‌، تركمن‌، ازبك‌ و قرقيز را از سنخ‌ مغولوار؛ و براهوييهای دراويدی زبان‌ را از سنخ‌ سياهواران‌ استراليايى‌ شمرده‌اند (برای اطلاع‌ بيشتر، نك: دوپری، ٦۵ -۵٧ ؛ نيز ايرانيكا، .(I/۴٩۵-۴٩٦

اين‌ اقوام‌ به‌ زبانها و گويشهای گوناگونى‌ كه‌ به‌ ٣ يا ۴ خانواده‌ از زبانهای عمدۀ هندو ايرانى‌، اورالى‌ - آلتايى‌، دراويدی و احياناً سامى‌ تعلق‌ دارند، صحبت‌ مى‌كنند. دو زبان‌ اصلى‌ مردم‌ افغانستان‌ فارسى‌ دری و پشتو، از خانوادۀ هند و ايرانى‌ است‌. پشتو زبان‌ ملى‌ اعلام‌ گرديده‌ است‌ و فارسى‌ دری همچون‌ «زبان‌ ميانجى‌١» به‌ كار مى‌رود (دوپری، .(٦٦ فارسى‌ دری زبان‌ حدود دو سوم‌ مردم‌ افغانستان‌، به‌ ويژه‌ مردم‌ شهرهای شمالى‌ و مركزی آن‌ است‌ (بنونيست‌، .(٢٣٧

بنابر آمار سال‌ ١٣٦٠ش‌/١٩٨١م‌، از شمار ٨٦١ ،٠٢٦ ،١٦تن‌ جمعيت‌ افغانستان‌ حدود ۵٩٠ ،٦٣٢ ،٢تن‌ كوچنده‌، ٠٠٠ ،٦٠٠ ،١تن‌ شهرنشين‌، و بقيه‌ روستانشين‌ بوده‌اند (كليفورد، ٦٩، حاشيه‌؛ نيز، نك: اسعدی، ١/٦٨). كوچندگان‌ از قومها، ايلها و طايفه‌های مختلف‌ بوده‌اند كه‌ به‌ شيوۀ كوچندگى‌ كامل‌ يا نيمه‌ كوچندگى‌ در چادر زندگى‌ مى‌كردند و به‌ گله‌داری مشغول‌ بودند.

در بخش‌ شرقى‌ افغانستان‌ گروه‌ كوچندۀ چادرنشين‌ رمه‌ گردان‌ را «كوچِى‌» (كوچنده‌ و خانه‌ به‌دوش‌) مى‌خوانند. كوچيها گاهى‌برزگری و بازرگانى‌ هم‌ مى‌كردند. در بخش‌جنوبى‌ افغانستان‌شرقى‌، اصطلاحهای «پويندا» و «پواندا» به‌ معنى‌ چراننده‌ را برای كوچندگان‌، به‌ ويژه‌ كوچ‌نشينان‌ افغانى‌ (پشتو) به‌ كار مى‌برند. در بخش‌ غربى‌ افغانستان‌، در منطقۀ هرات‌ به‌ گروههای كوچندۀ افغانى‌ و يكجانشين‌ پشتو و ايماق‌ و ترك‌ تبار - كه‌ از راه‌ گله‌داری زندگى‌ مى‌گذرانند - «مالدار» مى‌گويند (فرديناند، ١۴- ١۵).

مسكن‌ گروههای كوچنده‌ در افغانستان‌ عموماً چادر است‌. دو نوع‌ چادر، يكى‌ يورت‌ (چادر مدور يا «اوي‌» و «آلاچيق‌») و ديگری سياه‌ چادر در ميان‌ كوچندگان‌ كاربرد همگانى‌ دارد. يورت‌ بيشتر در ميان‌ اقوام‌ ترك‌ شمال‌ افغانستان‌، مانند تركمن‌، ازبك‌ و قره‌ قرقيز و گروههای قومى‌ كوچك‌تر، مانند قزاق‌ در شمال‌، عرب‌ و برخى‌ تاجيكها و چند قبيلۀ ايماق‌ به‌ كار مى‌رود. در نيمۀ جنوبى‌ افغانستان‌ قبايل‌ فارسى‌ زبان‌ پشتو و شماری از بلوچها و گروه‌ كوچكى‌ از براهوييها و عربهای فارسى‌ زبان‌ شرق‌ افغانستان‌ و گروههای تايمانى‌ و تيموری و زوری از تشكل‌ قومى‌ ايماق‌ در سياه‌ چادر زندگى‌ مى‌كنند (همو، ١٧- ١٨).

بيشتر مردم‌ افغانستان‌ مسلمانند. پيروان‌ تسنن‌ حنفى‌ و پس‌ از آنها شيعۀ اماميه‌ بيش‌ از پيروان‌ مذاهب‌ ديگر هستند. مذهب‌ شيعه‌ بيشتر ميان‌ قومها و قبايل‌ ايرانى‌ تبار فارسى‌ زبان‌ رواج‌ دارد. مذاهب‌ هندو، اسماعيلى‌ وسيك‌ نيز به‌ ترتيب‌ شمار پيروان‌، از مذاهب‌ متداول‌ در ميان‌ مردم‌ افغانستان‌ هستند (نك: على‌ آبادی، ٢٩).
در اينجا اختصاراً به‌ شرح‌ و وصف‌ گروههای قومى‌ عمده‌ و مشهور افغانستان‌ و ساختارهای قومى‌ - قبيله‌ای و فرهنگى‌ - زبانى‌ هر يك‌ از آنها مى‌پردازيم‌:

پَشْتون‌، يا پَخْتون‌: اين‌ قوم‌ را در پاكستان‌، هندوستان‌ و بريتانيا پَتان‌ مى‌نامند («اقوام‌...١»، ٦٢٢ ؛ كليفورد، ۵٠). پشتونها از شاخه‌های اقوام‌ آريايى‌ و احتمالاً از بازماندگان‌ قوم‌ پكتويه‌ ياپكتيه‌اند كه‌ هرودت‌ از آنها در ناحيۀ درۀ پيشاور كنونى‌ ياد مى‌كند (نك: همو، ۵١؛ بليو، افغانستان‌...، .(٢١٨

قوم‌ پشتون‌ را فارسى‌ زبانان‌ افغانستان‌، افغان‌ (ه م‌) مى‌نامند («اقوام‌»، همانجا؛ حيات‌خان‌، ۵۴ ؛ ايرانيكا، .(I/۴٨١ قوم‌ پشتون‌ يا افغان‌ پرشمارترين‌ اقوام‌ افغانستان‌ است‌. جمعيت‌ آنها را در حدود ٦٠% مردم‌ اين‌ سرزمين‌ تخمين‌ زده‌اند (يزدانى‌، ١/١٣۵؛ اسعدی، همانجا). پشتونها به‌ زبان‌ پَشْتو، از گروه‌ شرقى‌ زبانهای ايرانى‌ سخن‌ مى‌گويند (آكينر، ٣٦۴ ؛ ايرانيكا، و زبان‌ فارسى‌ دری را مى‌دانند و به‌ اين‌ زبان‌ شعر مى‌سرايند و كتاب‌ مى‌نويسند (افشار، ١/١١٨).

پشتونها به‌ دو گروه‌ بزرگ‌ دُرّانى‌، يا اَبدالى‌ و غَلجايى‌، يا غَلزايى‌ تقسيم‌ مى‌شوند (اسعدی، همانجا؛ افشار، ١/١٠٦). صَفى‌، مَنْگَل‌، جَدْران‌، خُسْتوال‌، جاجى‌، خوگيانى‌ و شِنْواری نيز از جمله‌ گروهها و ايلهای مهم‌ قوم‌ پشتون‌ هستند («اقوام‌»، .(٦٢۴ هر يك‌ از اين‌ گروهها به‌ ايلها و طايفه‌هايى‌ تقسيم‌ مى‌شدند. مثلاً ايل‌ كوچندۀ تَرَكى‌، از اتحاديۀ ايلى‌ غلزايى‌ كه‌ در جنوب‌غربى‌ دشت‌ناوُر زندگى‌ مى‌كردند، به‌ طايفه‌های بادينخيل‌، ميرزای و ايدَلوال‌ تقسيم‌ مى‌شدند. دو طايفۀ سادات‌ موريانى‌ يا ميريانى‌ و لَليزی نيز به‌ ايل‌ تركى‌ وابسته‌ بودند (بالان‌، ٣٠٦).
پشتونها از قدرت‌ و اعتباری بيش‌ از قومهای ديگر برخوردارند. حكمرانان‌ افغانستان‌ بيشتر از ميان‌ خانواده‌های پشتون‌ بوده‌اند (كليفورد، ۵٠).

مردم‌ پشتون‌ عمدتاً زارع‌ يا دامدار و بسياری از آنها نيمه‌ كوچنده‌ هستند. از اين‌ گروه‌ نيمى‌ با گله‌هايشان‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ مى‌كنند و نيمى‌ ديگر درمحل‌ باقى‌مى‌مانند و در زمينهايشان‌ زراعت‌مى‌كنند («اقوام‌»، .(٦٢٢-٦٢٣
تاجيك‌: تاجيكها گروه‌ قومى‌ ايرانى‌ تبار و از اقوام‌ فارسى‌ زبان‌ يكجانشين‌ افغانستان‌ هستند كه‌ در اين‌ سرزمين‌، به‌ ويژه‌ در دو سوی مرز ايران‌ و افغانستان‌ به‌پارسيوان‌ يا فارسيبان‌ و درشرق‌وجنوب‌افغانستان‌ به‌ دهقان‌ و دهوار (بليو، افغانستان‌، ٢٢٣ ؛ I/٢٢۴ , ٢ EI؛ كليفورد، ۵۴ - ۵۵) مشهورند (نيز نك: ه د، تاجيك‌).

دوپری كاربرد اصطلاح‌ تاجيك‌ را بيشتر برای كشاورزان‌ كوهستانى‌ در مركز شرقى‌ افغانستان‌ و مناطق‌ شرقى‌ و شمال‌ شرقى‌ اين‌ سرزمين‌ درست‌ دانسته‌ است‌ («اقوام‌»، ٧٣٩ ؛ نيز نك: كليفورد، همانجا). كاشغری (١/٣٢۴) تاجيك‌ را به‌ صورت‌ تَژِك‌ و به‌ معنای فارسى‌ آورده‌ است‌. در افغانستان‌ نيز به‌ فارسى‌ زبانان‌ مناطقى‌ كه‌ زبان‌ رايج‌ مردم‌ بومى‌ آن‌ تركى‌ يا پشتو باشد، تاجيك‌ مى‌گويند (الفنستون‌، ٢٨٨).

تاجيكها را از ساكنان‌ بسيار قديم‌ مناطق‌ مركزی افغانستان‌ و احتمالاً از نخستين‌ بوميان‌ ايرانى‌ اين‌ سرزمين‌ دانسته‌اند (بليو، «تحقيقى‌...٢»، ١۵۴ ؛ نيز نك: كارلس‌، ١۵۵-١۵٦؛ كليفورد، ۵۴).

زيستگاههای عمدۀ تاجيكها در نواحى‌ دشت‌ كوه‌ دامن‌ در شمال‌ كابل‌، درۀ پنجشير و بدخشان‌ بوده‌ است‌. گروهى‌ از تاجيكها هم‌ در پيرامون‌ هرات‌ و غزنه‌ زندگى‌ مى‌كرده‌اند (كارلس‌، ١۵٦). بابر در وصف‌ ناحيۀ كابل‌ به‌ پراكندگى‌ صحرانشينان‌ اتراك‌، ايماق‌ و اعراب‌ در جلگه‌ها و دشتها و اقامت‌ تاجيكان‌ در شهرها و برخى‌ ديهها و جاهای ديگر اشاره‌ مى‌كند (بارتولد، گزيده‌...، ٣٢۴). بخش‌ بزرگى‌ از تاجيكها كه‌ با افغانان‌ در آميخته‌ بودند، در پيرامون‌ كابل‌ ، قندهار، هرات‌ و بلخ‌ مى‌زيستند (الفنستون‌، ٢٩٠).

تاجيكهای افغانستان‌ معمولاً خود را با نام‌ جايى‌ كه‌ در آن‌ زندگى‌ مى‌كنند، مى‌شناسانند، مانند پنجشيری، اَنْدرابى‌، سَنانْگى‌ و مونجانى‌ («اقوام‌»، همانجا؛ نيز نك: دوپری، .(١٨٣ گروهى‌ از اين‌ قوم‌ نيز كه‌ در منتهى‌اليه‌ غرب‌ افغانستان‌ و در مناطق‌ تحت‌ نفوذ گروههای قومى‌ غير تاجيك‌ زندگى‌ مى‌كنند، به‌ خود تاجيك‌ مى‌گويند («اقوام‌»، همانجا).

تاجيكها به‌ دو دستۀ بزرگ‌ كوهپايه‌نشين‌ و دشت‌نشين‌ تقسيم‌ مى‌شوند. تاجيكهای كوهپايه‌ نشين‌ يا كوهستانى‌ در گوشۀ شمال‌ شرقى‌ افغانستان‌، و تاجيكهای دشت‌ نشين‌ بيشتر در كابل‌، باميان‌، استان‌ هرات‌ و در شمال‌ افغانستان‌ زندگى‌ مى‌كنند (كليفورد، ۵۴ - ۵۵). تاجيكهای كوهستانى‌ زارعان‌ و گله‌دارانى‌ يكجانشين‌ و نيمه‌ كوچنده‌ بوده‌اند («اقوام‌»، و بخشى‌ از حاصل‌خيزترين‌ ناحيه‌های پيرامون‌ غزنه‌ و كابل‌ (كوه‌ دامن‌، پنجشير و...) را در تصرف‌ خود داشتند ( ٢ EI، همانجا). دشت‌ نشينان‌ بيشتر صنعتگر و بازرگان‌ بودند و گروهى‌ از آنها به‌ كشاورزی اشتغال‌ داشتند (كليفورد، همانجا).

تاجيكان‌ را نمايندۀ فرهنگ‌، صنعت‌ و بازرگانى‌ ايران‌ به‌ شمار آورده‌اند (بارتولد، همان‌، ٣٢٢) و بجز شماری از آنان‌ كه‌ در مناطق‌ دوردست‌ زندگى‌ مى‌كردند و سازمان‌ و نظام‌ ايلى‌ - عشايری داشتند، بقيه‌ فاقد سازمان‌ ايلى‌ بودند ( ٢ EI، همانجا). شمار تاجيكها را از ٢ ميليون‌ (آكينر، تا ۵/٣ ميليون‌ («اقوام‌»، ٧٣٩ ؛ نيز، نك: دوپری، ۵٩ )، نوشته‌اند. برخى‌ مانند حيات‌خان‌ (ص‌ و كارلس‌ (ص‌ ١۵٣)، مذهب‌ تاجيكان‌ را، بجز تاجيكان‌ باميان‌، سنى‌ حنفى‌ (نيز نك: «اقوام‌»، همانجا)، و برخى‌ ديگر (آكينر، همانجا؛ نيز نك: كليفورد، ۵۵) مذهب‌ تاجيكهای كوهستانى‌ را شيعه‌، و مذهب‌ دشت‌نشينان‌ را سنى‌ حنفى‌ نوشته‌اند.

چند هزار تن‌ از تاجيكهای كوهستانى‌ كه‌ در بدخشان‌ و واخان‌ زندگى‌ مى‌كنند، به‌ گَلْچه‌ يا پاميری معروفند. اين‌ گروه‌ به‌ گويشهای پاميری، از گروه‌ گويشهای ايرانى‌ شرقى‌ سخن‌ مى‌گويند (آكينر، ٣٧٨ ؛ دوپری، ٦١ ؛ نيز نك: ايرانيكا، .(I/۴٩٩ شماری از مردم‌ گلچه‌ اسماعيلى‌ مذهب‌ هستند (آكينر، ٣٧٩ ؛ دوپری، همانجا).

فارسيوان‌: يا پارسيبان‌ از اقوام‌ ايرانى‌ و فارسى‌ زبان‌ هستند كه‌ در نزديكى‌ مرز ايران‌ در هرات‌، قندهار، غزنه‌ و شهرهای ديگر جنوبى‌ و غربى‌ افغانستان‌ زندگى‌ مى‌كنند. برخى‌ فارسيوانها را از قوم‌ تاجيك‌ انگاشته‌، و آنها را تاجيك‌ ناميده‌اند. فارسيوانها شيعۀ اماميه‌ هستند. شمار آنها به‌ حدود ٦٠٠ هزار تن‌ مى‌رسد (همو، ۵٩ ؛ ايرانيكا، ؛ I/۴٩٧ اسعدی، ١/٦٩).

بلوچ‌: بلوچ‌ قوم‌ ديگر ايرانى‌ است‌ كه‌ عمدتاً در جنوب‌ و شمال‌ غربى‌ افغانستان‌ و در ولايت‌ هيلمند (هيرمند) مى‌زيند (دوپری، ٦٢ ؛ ايرانيكا، ؛ I/۴٩٩ نيز نك: اريوال‌، ٢١٨؛ يزدانى‌، ١/١٣٦). مردم‌ بلوچ‌ به‌ زبان‌ بلوچى‌ كه‌ شاخه‌ای از گروه‌ زبانهای ايرانى‌ شمال‌ غربى‌ است‌، سخن‌ مى‌گويند («اقوام‌»، ٩٢ ؛ آكينر، و زبانشان‌ را عامل‌ تعيين‌ كننده‌ در تشخيص‌ و جداسازی هويت‌ قومى‌ بلوچ‌ از ديگران‌ مى‌دانند (اريوال‌، ٢٢٣).

بلوچهای افغانستان‌ بيشتر از گروه‌ بلوچهای رُخشانى‌ هستند. طايفه‌های عمدۀ آن‌ سَنجَرانى‌، نَهوری، يَمَرْزايى‌، سومَرْزايى‌، گومْشَه‌زايى‌، سَربَندی، ميانْگُل‌، هَروت‌ و سالارْزايى‌ هستند. گروهى‌ از بلوچهای كوچنده‌ تابستانها از سيستان‌ به‌ هرات‌ مى‌روند و زمستانها به‌ سيستان‌ باز مى‌گردند. يك‌ گروه‌ بلوچ‌ صياد هم‌ در تالابهای سيستان‌ زندگى‌ مى‌كنند (دوپری، نيز ايرانيكا، همانجاها).

بلوچها سنى‌ حنفى‌ هستند و شمار آنها را از ١۵٠ هزار (يزدانى‌، همانجا) تا ٢٠٠ هزار (آكينر، ٣٦٣ ؛ نيز ايرانيكا، همانجا) و ٢٣٨ هزار («اقوام‌»، نوشته‌اند.

ازبك‌: ازبك‌ بزرگ‌ترين‌ تشكل‌ قومى‌ ترك‌ زبان‌ افغانستان‌ است‌. احتمالاً ازبكان‌ اوليه‌ از اجزاء سپاهيان‌ مغولى‌ ترك‌، معروف‌ به‌ اردوی زرين‌ بوده‌اند كه‌ از سدۀ ١٣ تا ١۵م‌ بر روسيه‌ و سيبری غربى‌ تسلط داشتند. اين‌ قوم‌ نام‌ خود را بنابر ديدگاههای سنتى‌ از نام‌ ازبك‌خان‌ (حك ٧١٢-٧۴٢ق‌/١٣١٢-١٣۴٢م‌)، رئيس‌ اردوی زرين‌ گرفته‌ است‌ (همان‌، ٨٣۴ ؛ آكينر، ٢٦٧ ؛ نيز نك: ه د، ٧/٧٣٩-٧۴٠). با فروپاشى‌ اردوی زرين‌ در سدۀ ١۵م‌، ازبكهای كوچنده‌ به‌ سوی جنوب‌ حركت‌ كردند و در ميانۀ همين‌ قرن‌ در بستر پايين‌ رودخانه‌های سير دريا و آمودريا استقرار يافتند. قرنها بعد در دورۀ انقلاب‌ و جنگ‌ داخلى‌ روسيه‌ (١٩١٧- ١٩٢٣م‌)، ٢٨ تيره‌ از قبايل‌ گوناگون‌ ازبك‌ كه‌ شمارشان‌ به‌ بيش‌ از ۵٠٠ هزار تن‌ مى‌رسيد، به‌ افغانستان‌ شمالى‌ مهاجرت‌ كردند («اقوام‌»، همانجا؛ نيز ه د، ٧/٧۴٨). در اواخر سدۀ ١٩م‌، به‌ اقامت‌ گروهى‌ ازبك‌، نزديك‌ به‌ ۵٠٠ ،٢خانوار، از مهاجران‌ سمرقند و فرغانه‌ در نواحى‌ كابل‌ خبر مى‌دهند (نك: همانجا). اكنون‌ بزرگ‌ترين‌ بخش‌ از جماعت‌ ازبك‌ بيشتر به‌ صورت‌ نيمه‌ كوچنده‌ زندگى‌ مى‌كنند و به‌ كار دامپروری و كشاورزی اشتغال‌ دارند («اقوام‌»، .(٨٣٩

شمار ازبكان‌ را از ٨٢٠ هزار (كليفورد، ۵٩) تا يك‌ ميليون‌ تن‌ (دوپری، نوشته‌اند كه‌ حدود ۵% جمعيت‌ افغانستان‌ تخمين‌ زده‌ مى‌شود (اسعدی، ١/٦٩). ازبكها به‌ زبان‌ ازبكى‌ سخن‌ مى‌گويند. اين‌ زبان‌، برپايۀ طبقه‌بندی بنيادی از گروه‌ تركى‌ شرقى‌ و بنابر تقسيم‌بندی باسْكاكُف‌ از زبانهای تركى‌ متعلق‌ به‌ گروه‌ زبانهای قارلقى‌ و نمايندۀ زيرگروه‌ زبانهای قارلقى‌ - خوارزمى‌ به‌ شمار مى‌رود (آكينر، ٢٨٠ ؛ نيز نك: ه د، ٧/٧۴٦).

زبان‌ ازبكى‌ دارای شمار بزرگى‌ گويش‌ و خرده‌ گويش‌ است‌ كه‌ مى‌توان‌ آنها را به‌ دو گويش‌ تقسيم‌ كرد: يك‌ دسته‌ گويشهايى‌ كه‌ دارای هماهنگى‌ واكه‌ای ويژۀ زبان‌ تركى‌ هستند، و دستۀ ديگر گويشهای ايرانى‌ شده‌ كه‌ هماهنگى‌ واكه‌ای ندارند («اقوام‌»، ٨٣٣ ؛ نيز نك: آكينر، .(٢٨١

ازبكان‌ در افغانستان‌ شمالى‌ با تاجيكها و گروههای قومى‌ ديگر به‌ سر مى‌برند و با يكديگر سخت‌ درآميخته‌اند، چنانكه‌ تمايز ميان‌ آنها از لحاظ ظاهر و پوشاك‌ دشوار است‌. اين‌ آميزش‌ حتى‌ بر مجموعۀ اصطلاحات‌ خويشاوندی در فرهنگ‌ اين‌ دو گروه‌ قومى‌ نيز تأثير گذاشته‌ است‌. اصطلاحات‌ بنيادی رايج‌ در حوزۀ روابط زناشويى‌ در نواحى‌ مشرق‌ و جنوب‌، معمولاً اصطلاحات‌ فارسى‌ تاجيكى‌، و از فرهنگ‌ گروه‌ مسلط تاجيك‌ است‌؛ و در نواحى‌ مغرب‌ و شمال‌ اصطلاحات‌ تركى‌ ازبكى‌، از فرهنگ‌ گروه‌ مسلط ازبك‌، رايج‌ است‌. ازدواجهای ميان‌ قومى‌ نيز هويت‌ گروه‌ قومى‌ مسلط در هر ناحيه‌ را معين‌ مى‌كند. مثلاً در ناحيه‌ای كه‌ ازبكها سلطه‌ و نفوذ داشتند، مردان‌ ازبك‌ با زنان‌ تاجيك‌، و در جاهايى‌ كه‌ تاجيكها مسلط بودند، مردان‌ تاجيك‌ با زنان‌ ازبك‌ ازدواج‌ مى‌كردند. از جنگ‌ جهانى‌ دوم‌، اين‌ شيوۀ ازدواج‌ از ميان‌ رفته‌، ليكن‌ در جامعه‌های روستايى‌ آهنگ‌ و شتابى‌ آهسته‌ دارد («اقوام‌»، ٨۴٠ ؛ نيز نك: دوپری، .(١٨٧
ساخت‌ اجتماعى‌ جامعۀ ازبك‌ طبقه‌بندی شده‌، و مبتنى‌ بر سلسله‌ مراتب‌ است‌. رهبران‌ ازبك‌ - بكها و بويرها - قدرت‌ استيلا جويانۀ بيشتری در جامعۀ ازبك‌ دارند و اين‌ امر بازتاب‌ و نتيجۀ نظام‌ كوچندگى‌ گذشتۀ قوم‌ ازبك‌ است‌. افزون‌ بر آن‌، هنوز ازبكان‌ خود را با نامهای كهن‌ قبيله‌ای زمان‌ اردوی زرين‌ مى‌خوانند، مانند هَرَكى‌، لَكه‌، كَمَكى‌، مَنگيت‌ و... («اقوام‌»، همانجا؛ ايرانيكا، ؛ I/۴٩٨ برای آگاهى‌ بيشتر دربارۀ ازبكان‌ افغانستان‌ و سرزمينهای آسيای مركزی، نك: «اقوام‌»، ٨۴٣ -٨٣٣ ؛ نيز نك: ه د، ٧/٧٣٩-٧۵٠).

تركمن‌: اين‌ قوم‌ يكى‌ ديگر از اقوام‌ ترك‌ زبان‌ افغانستان‌ است‌. از سدۀ ١٧م‌ قبيله‌هايى‌ از تركمن‌ به‌ سرزمين‌ افغانستان‌ كوچيدند و تا آغاز سدۀ ١٨م‌ به‌ كوچ‌ خود ادامه‌ دادند (لوگاشوا، ١٩). امين‌الله‌ گلى‌ (ص‌ ٢٠٨-٢٠٩) به‌ حضور برخى‌ از قبايل‌ تركمن‌ در شمال‌ افغانستان‌ در سدۀ ١٠ق‌/١٦م‌، يعنى‌ حدود يك‌ سده‌ پيش‌ از كوچى‌ كه‌ خبرش‌ رالوگاشوا داده‌ است‌، اشاره‌ مى‌كند.

زبان‌ تركمنها متعلق‌ به‌ گروه‌ زبان‌ تركى‌ جنوب‌ غربى‌ يا اغوز است‌ و قرابت‌ بسياری با تركى‌ آذربايجانى‌ و تركى‌ جديد دارد. اين‌ زبان‌ با واژه‌های فراوان‌ فارسى‌ و عربى‌ آميخته‌ است‌ («اقوام‌»، ٨٠۵ ؛ آكينر، .(٣٢٢-٣٢٣ زبان‌ تركمنى‌ دارای شماری گويش‌ است‌ كه‌ به‌ دو گروه‌ عمده‌ و چند زير گروه‌ تقسيم‌ مى‌شود و در ميان‌ مردم‌ قبيله‌ها و طايفه‌های مختلف‌ رواج‌ دارد (همانجا).

در حدود ٣٨٠ هزار («اقوام‌»، تا ۴٠٠ هزار (آكينر، ٣٢٧ ؛ نيز ايرانيكا، همانجا) تركمن‌ به‌ شكل‌ نيمه‌ كوچنده‌ در سرزمين‌ افغانستان‌ شمالى‌ زندگى‌ مى‌كنند. اين‌ گروه‌ عمدتاً با گله‌داری و زراعت‌ زندگى‌ مى‌گذرانند. يكى‌ از منابع‌ درآمد تركمنها بافت‌ قالى‌ و فروش‌ آن‌ در بازار است‌. قاليهای تركمنى‌ با برچسب‌ «قالى‌ افغانى‌» صادر مى‌شود («اقوام‌»، .(٨٠٧ گروههای تركمن‌ گوسفند قره‌ گل‌ و صنعت‌ قالى‌ بافى‌ را با خود در سالهای ١٩٢٠م‌، پس‌ از درهم‌ شكستن‌ مقاومت‌ باسماچيان‌ (ه م‌) در برابر بلشويكها، به‌ افغانستان‌ آوردند (دوپری، .(٦١

بزرگ‌ترين‌ گروههای تركمن‌ در سازمان‌ قومى‌ - قبيله‌ای آن‌ اينهاست‌: تِكّه‌، يمود (يايموت‌)، تَريق‌ و لَكَه‌ای در منطقۀ هرات‌؛ تكّه‌ و اِرساری در آقچه‌؛ سارُق‌ (يا ساريق‌) و چَكره‌ در اَندخوي‌؛ سالور در ميمنه‌ و در مَروچَك‌؛ اِرساری و ماوری در دولت‌آباد (همانجا؛ يزدانى‌، ١/١۴٠).

ارساري‌عمده‌ترين‌ گروه‌كوچندۀ تركمن‌ درافغانستان‌است‌. جمعيت‌ آن‌ را در فاصلۀ ميان‌ اندخوی و بالا مرغاب‌ در حدود ٢٠٠ هزار تن‌ تخمين‌ زده‌اند I/٢٢۴) , ٢ EI). وامبری از ١۵ هزار تن‌ جمعيت‌ شهر اَندخوی در سدۀ ١٩م‌ ياد مى‌كند و مى‌نويسد: بيشتر آنها از ايل‌ آل‌ على‌ تركمن‌ بودند كه‌ با ازبكان‌ و تاجيكان‌ درآميخته‌، و در درون‌ حدود ٢ هزار خانه‌ و ٨ هزار چادر زندگى‌ مى‌كردند (ص‌ ٣١۴).

مردم‌ ايلها و طايفه‌های گوناگون‌ تركمن‌ خود را گروه‌ قومى‌ مستقل‌ مى‌پندارند. برخلاف‌ دگرگونى‌ بسيار در زندگى‌ اقتصادی و سياسى‌ تركمنها، دگرگونى‌ اندكى‌ در سبك‌ و روش‌ سنتى‌ زندگى‌ خانوادگى‌، معنوی و دينى‌ آنها پديد آمده‌ است‌. شواهد ماندگاری سنتها و آداب‌ را مى‌توان‌ در خانواده‌ و در مذهب‌ و آيينهای روزمرۀ تركمنهای افغانستان‌ و ايران‌ مشاهده‌ كرد. امروزه‌، بيشتر تركمنها مى‌كوشند تا هويت‌ قومى‌ و آداب‌ و رفتار مذهبى‌ (حنفى‌) و بسياری از وجوه‌ زندگى‌ سنتى‌ خانوادگى‌ خود را حفظ كنند («اقوام‌»، .(٨٠٧-٨٠٨

مغول‌: مغول‌ گروهى‌ قومى‌، حدود ١٠ هزار تن‌ (همان‌، و احتمالاً از قبايلى‌ با خاستگاه‌ ترك‌ومغول‌ و از تبارسپاهيان‌ چنگيزخانند (دوپری، ٦٠ )، سرزمينى‌ از غزنه‌ تا هرات‌ و از شمال‌ باميان‌ تا ميانۀ هيلمند را در بلنديهای مركزی اشغال‌ كرده‌اند و تا داخل‌ خاك‌ ايران‌ پيش‌ رفته‌اند ( ٢ EI، همانجا).

اين‌ گروه‌ قومى‌ يكى‌ دو نسل‌ است‌ كه‌ هويت‌ مغولى‌ خود را از دست‌ داده‌اند و ديرزمانى‌ است‌ كه‌ ديگر به‌ زبان‌ مغولى‌ سخن‌ نمى‌گويند («اقوام‌»، همانجا). بنابر نظری، فروپاشى‌ هويت‌ قومى‌ گروههای مغول‌ و تغيير زبان‌ آنها از ميانۀ سدۀ ١٩م‌ آغاز گرديد (دوپری، .(٧۴ امروزه‌ طايفه‌های مغول‌ ساكن‌ در غور و هرات‌ به‌ زبان‌ فارسى‌ دری، و طايفه‌ های ديگر مغول‌ در مناطق‌ جنوبى‌ افغانستان‌ به‌ زبان‌ پشتو سخن‌ مى‌گويند («اقوام‌»، .(۵٢٩ با اينكه‌ بيشتر مغولها خود را با نام‌ مغولى‌ قبيله‌شان‌ مى‌شناسانند، اما در خانه‌ با يكديگر به‌ فارسى‌ صحبت‌ مى‌كنند و زبان‌ كهن‌ مغولى‌ اجدادی را بجز سالخوردگان‌ كسى‌ به‌ خاطر نمى‌آورد (دوپری، همانجا).

زمانى‌ نياكان‌ اين‌ قوم‌ نقش‌ بزرگى‌ در تاريخ‌ سرزمين‌ افغانستان‌ داشتند و رهبری نظامى‌ و سياسى‌ اتحاديۀ اقوام‌ مشهور به‌ نيكودری يا قره‌ اويونها١ در قرن‌ ١٣م‌ برعهدۀ آنها بود («اقوام‌»، .(۵٢٨ مغولها تا پيش‌ از آغاز قرن‌ ٢٠م‌ در نواحى‌ كوهستانى‌ غرب‌ افغانستان‌ مركزی (غور) مى‌زيستند و سپس‌ به‌ جاهای ديگر اين‌ سرزمين‌ مهاجرت‌كردند. مغولهای غور در دو طايفۀ بورقوتى‌ و اَرْغونى‌ سازمان‌ يافته‌ بودند. بورقوتى‌ به‌ دو گروه‌ كلان‌ زايى‌ (= طايفۀ بزرگ‌) و خرده‌ زايى‌ (= طايفۀ كوچك‌)، و اَرغونى‌ به‌ دو دستۀ مَرده‌ و خداي‌داد تقسيم‌ مى‌شدند. دو گروه‌ ارغونى‌ منزلت‌ پايين‌تری از دو گروه‌ بورقوتى‌ داشتند (همان‌، .(۵٢٩-۵٣٠

هزاره‌: هزاره‌ از بزرگ‌ترين‌ قومهای افغانستان‌ است‌. نام‌ اين‌ قوم‌ احتمالاً از واژۀ فارسى‌ «هزار» گرفته‌ شده‌ كه‌ قبلاً به‌ دستۀ بزرگ‌ و مهمى‌ از سپاه‌ مغول‌ اطلاق‌ مى‌شده‌ است‌. برخى‌ قوم‌ هزاره‌ را نيز از بازماندگان‌ نيروهای سپاهى‌ چنگيزخان‌ مغول‌ انگاشته‌اند (بارتولد، تذكره‌...، ١٣٣-١٣۴؛ كليفورد، ۵٨؛ آكينر، ٣٧٢ ؛ پژواك‌، ٨٨ -٨٩).

روبرت‌ كنفيلد، مردم‌ شناس‌ آمريكايى‌، اصل‌ و خاستگاه‌ هزاره‌ها را مبهم‌، و آنها را از نسل‌ دو گروه‌ قومى‌ متفاوت‌ مى‌داند: يكى‌ گروه‌ اصيل‌ هندو ايرانى‌ ساكن‌ منطقۀ هندوكش‌ و ديگری گروههای مغول‌ و ترك‌ كه‌ در سده‌های ١٣ و ١۴م‌ بر اين‌ منطقه‌ سلطه‌ يافتند. او مى‌نويسد: اصطلاح‌ هزاره‌ خود به‌ آميزۀ ايرانى‌ - مغولى‌ آن‌ اشاره‌ دارد. چه‌ اين‌ واژه‌ كه‌ در فارسى‌ معنای هزار مى‌دهد، معادل‌ واژۀ مغولى‌ منگن‌٢، يعنى‌ هزار است‌. زمانى‌ مغولها منگن‌ را به‌ يك‌ واحد جنگى‌ اطلاق‌ مى‌كردند كه‌ يك‌ واحد خويشاوندی با هزار سواركار را در برمى‌گرفت‌ و در حقيقت‌ به‌ معنای «ايل‌» يا «قبيله‌» بود. احتمالاً هنگامى‌ كه‌ مغولهای هندوكش‌ زبان‌ فارسى‌ را آموختند، واژۀ هزار فارسى‌ جايگزين‌ منگن‌ در مغولى‌ شد. در سدۀ ١۵م‌ هزاره‌ «ايل‌ كوهستانى‌» معنى‌ مى‌داد، مدتى‌ بعد اختصاصاً به‌ گروهى‌ كه‌ اكنون‌ هزاره‌ خوانده‌ مى‌شوند، اطلاق‌ شد («اقوام‌»، .(٣٢٨

كنفيلد بنابر ظاهر جسمانى‌ و نظام‌ خويشاوندی و دستگاه‌ زبانى‌ مردم‌ هزاره‌، پيوستگى‌ ميان‌ اين‌ قوم‌ با مغول‌ را چنين‌ توجيه‌ مى‌كند: ١. پيوستگى‌ زبانى‌، زبان‌ سنتى‌ هزاره‌ها گويش‌ دری، يعنى‌ فارسى‌ افغانى‌ است‌ كه‌ با واژه‌های مغولى‌ آميختگى‌ بسياری دارد. هزاره‌ها اين‌ گويش‌ را از راه‌ ارتباط دائم‌ خود با شهر و بازار آموخته‌اند. ٢. پيوستگى‌ ديگر ميان‌ آنها، در نظام‌ خويشاوندی قوم‌ هزاره‌ نمايان‌ است‌. در اين‌ نظام‌ برادران‌ و خواهران‌ بزرگ‌تر و كوچك‌تر را با اصطلاحهای متفاوتى‌ كه‌ در ميان‌ مغولها كاربرد دارد، از هم‌ متمايز مى‌كنند. او همچنين‌ معتقد است‌ كه‌ هزاره‌ها به‌ تدريج‌ با گذشت‌ چند قرن‌ خصوصيات‌ ايرانى‌ يافته‌اند. اين‌ دگرگونى‌ را زبان‌ و مذهب‌ كنونى‌ هزاره‌ها نشان‌ مى‌دهد. بيشتر هزاره‌ها شيعۀ اثنا عشری، و شمار بسيار اندكى‌ از آنها اسماعيلى‌ و برخى‌ هم‌ سنى‌ هستند (همان‌، .(٣٢٧-٣٢٨

هزاره‌ها به‌ چند گروه‌ بزرگ‌ تقسيم‌ مى‌شوند. گروههايى‌ از آنها در ناحيۀ وسيعى‌ در افغانستان‌ مركزی و در ناحيه‌ای معروف‌ به‌ هزاره‌جات‌ يا هزارستان‌ كه‌ در جنوب‌ هندوكش‌ و كوه‌ بابا تا حدود شمال‌ قندهار و غرب‌ غزنه‌ و تا ماوراء دی كوندي‌١ و ياق‌ اولنگ‌٢ گسترده‌ است‌، زندگى‌ مى‌كنند. گروههايى‌ نيز در مناطق‌ شمال‌ هندوكش‌، در بغلان‌، سمنگان‌، بلخ‌ و جوزجان‌ مى‌زيند. گروهى‌ از هزاره‌ها هم‌ در قلعه‌نو، واقع‌ در مشهد ايران‌ و كويتۀ پاكستان‌ به‌ سر مى‌برند (همان‌، .(٣٢٧

عمده‌ترين‌ گروههای هزاره‌ اينهاست‌: هزارۀ بدخشى‌ در ولايت‌ قطغن‌ و بدخشان‌؛ هزارۀ لاچين‌ در پيرامون‌ بلخ‌ و بلخاب‌ و سنگچارك‌؛ هزارۀ قندوز در ولايت‌ قندوز؛ هزارۀ خلم‌ يا دولان‌ جاوند در منطقۀ خلم‌ تا درۀ صوف‌؛ هزارۀ كيان‌ در درۀ كيان‌؛ هزاره‌های ولايتهای شمال‌ افغانستان‌؛ هزارۀ پنجشير در بخش‌ دوی پنجشير و مناطق‌ رخه‌ و درۀ هزاره‌؛ هزارۀ نكودری، پراكنده‌ در پيرامون‌ هرات‌ تا سيستان‌ و قندهار؛ و هزارۀ بادغيس‌ كه‌ به‌ هزارۀ هرات‌، خراسان‌، قلعه‌نو و دای زنيات‌ نيز معروفند؛ و هزارۀ ميمنه‌ در ميمنه‌.

هر يك‌ از اين‌ گروهها به‌ چند دسته‌ و طايفه‌ تقسيم‌ مى‌شوند كه‌ معرف‌ هويت‌ قومى‌ آنها پيشوند «داي‌» يا «دي‌» است‌ كه‌ با نام‌ آنها مى‌آيد (برای آگاهى‌ بيشتر، نك: يزدانى‌، ١/٢٨۵- ٢٩۵، ٣١٣). از چند طايفه‌ و قبيلۀ هزاره‌ به‌ نامهای دی كوندی، دی زنگى‌ و جاگوری نيز نام‌ برده‌ شده‌ است‌ (نك: I/٢٢۴ , ٢ EI). ايرانيان‌ گروهى‌ از هزاره‌ها را كه‌ پس‌ از سركوب‌ به‌ دست‌ امير عبدالرحمان‌ خان‌ در ١٨٩١م‌، از ناحيۀ بربر هزاره‌جات‌، يا بند بربر در مرز شمالى‌ هزارستان‌، به‌ ايران‌ پناهنده‌ شدند و در خراسان‌ و بلوچستان‌ اقامت‌ گزيدند، بربری، و سرزمينشان‌ را بربرستان‌ مى‌نامند (حيات‌خان‌، ٣٠٦ ؛ نيز نك: وامبری، ٣۴٠-٣۴١، حاشيه‌؛ فيلد، ٢٩٩).

درگذشته‌، هزاره‌ها كوچنده‌ بودند و بيشتر از راه‌ گله‌داری و پرورش‌ اسب‌ جنگى‌ زندگى‌ مى‌گذراندند. امروزه‌ بيشتر آنها كشت‌ و زرع‌ مى‌كنند و شماری گوسفند و بز نيز نگه‌ مى‌دارند. بسياری از مردم‌ هزاره‌ نيز به‌ شهرها مهاجرت‌ كرده‌اند و به‌ كارگری و روزمزدی اشتغال‌ دارند («اقوام‌»، .(٣٢٩ شمار هزاره‌ها را از ٨٠٠ هزار (كليفورد، ۵٨) تا بيش‌ از يك‌ ميليون‌ تن‌ («اقوام‌»، تخمين‌ زده‌اند.

اَيماق‌: يا اويماق‌ اصطلاحى‌ تركى‌ - مغولى‌ و به‌ معنای قبيله‌ و طايفه‌ است‌ كه‌ در افغانستان‌ به‌ چند تشكل‌ قبيله‌ای در برابر تشكلهای غير قبيله‌ای تاجيك‌ و فارسيوان‌اطلاق‌مى‌شود (همان‌، .(١۴ مردم‌قبيله‌های وابسته‌ به‌ ايماق‌ خود را با نام‌ قبيله‌ای كه‌ به‌ آن‌ تعلق‌ دارند، مى‌شناسانند، مانند قبيله‌های تيموری، تايمنى‌ (يا تيمنى‌)، زوری، فيروزكوهى‌، جمشيدی و... (نك: همان‌، .(١۵

يك‌ گروه‌بندی اداری مركب‌ از ۴ ايل‌ نيمه‌ كوچنده‌ در ميان‌ ايلات‌ و قبايل‌ ايماق‌ شكل‌ يافته‌ كه‌ به‌ «چار ايماق‌» معروف‌ است‌. حيات‌خان‌ (ص‌ چار ايماق‌ را اصطلاحى‌ رايج‌ ميان‌ مردم‌ هزاره‌ برای گروه‌ ايماق‌ آورده‌، و تايمنى‌، هزاره‌ (منظور هزارۀ ايماق‌ است‌)، زوری و تيموری را تشكيل‌ دهندۀ آن‌ ياد كرده‌ است‌. برخى‌ چارايماق‌ را مركب‌ از ۵ ايل‌ تايمنى‌ (در جنوب‌ هريرود)، فيروزكوهى‌ (شمال‌ هريرود)، جمشيدی (در كوشك‌)، تيموری (در غرب‌ هرات‌ و در ايران‌) و هزاره‌ (در قلعه‌نو) آورده‌اند (نك: ٢ EI، همانجا). حيات‌خان‌ (ص‌ جمشيدی و فيروزكوهى‌ را از هزارۀ ايماق‌، و بليو («تحقيقى‌»، از هزارۀ تيموری مى‌شمارد.

جمشيديها مدعيند كه‌ از نسل‌ جمشيد، شاه‌ پيشدادی ايران‌ هستند و گوهر ايرانى‌ خود را حفظ كرده‌، و پاك‌تر از گروههای ديگر ايماق‌ مانده‌اند (همانجا). فيروزكوهى‌ را برخى‌ (نك: «اقوام‌»، برگرفته‌ از نام‌ فيروزكوه‌، پايتخت‌ غوريان‌ در سده‌های ١٢ و ١٣م‌ در بخش‌ عليای هريرود، و برخى‌ ديگر (بارتولد، تذكره‌، ١٣٣) از قلعۀ فيروزكوه‌، در سرحد مازندران‌ مى‌دانند و مى‌گويند كه‌ تيمور، اين‌ قلعه‌ را در ١۴٠۴م‌ تسخير كرد و مردم‌ آنجا را به‌ هرات‌ كوچاند.
ايلهای چار ايماق‌ در سده‌های ١٠ و ١١ق‌/١٦ و ١٧م‌ از گروههای قومى‌ گوناگون‌ با خاستگاههای متفاوت‌، مانند ترك‌ جغتايى‌، ازبك‌، قبچاق‌، بلوچ‌ و ايرانى‌ شكل‌ يافت‌ («اقوام‌»، همانجا).

مردم‌ ايماق‌، شماری سنى‌ حنفى‌ و شماری ديگر شيعه‌ مذهبند و به‌ گويشهای دری نزديك‌ به‌ فارسى‌ خراسان‌ شرقى‌ و فارسى‌ هراتى‌ سخن‌ مى‌گويند كه‌ با واژه‌های تركى‌ آميخته‌ است‌ (همانجا؛ دوپری، ٦٠ ؛ بليو، همان‌، .(٣٣ شمار مردم‌ ايماق‌ افغانستان‌ را ۴٧٨ هزار و ايماق‌ ايران‌ را ١٢٠ هزار نوشته‌اند («اقوام‌»، همانجا).
نورستانى‌: اين‌ نام‌ به‌ اقوامى‌ كوه‌نشين‌ اطلاق‌ مى‌شود كه‌ در منطقۀ آب‌ پخشان‌ جنوبى‌ سلسله‌ كوههای هندوكش‌ در شمال‌ شرقى‌ افغانستان‌ و دره‌های بزرگ‌ كُنار، پيچ‌ و الينگر١ زندگى‌ مى‌كنند (كارلس‌، ١۵٣- ١۵۴). سرزمين‌ نورستان‌، از آنجا كه‌ ساكنانش‌ تا اوايل‌ سدۀ ١۴ق‌ اسلام‌ نياورده‌ بودند، كافرستان‌ ناميده‌ مى‌شد.
مردم‌ نورستان‌ را از اعقاب‌ اقوام‌ هند و آريايى‌ نوشته‌اند (كليفورد، ۵٦؛ نيز، I/٢٢۴ , ٢ EI) كه‌ تا پيش‌ از گرويدن‌ به‌ دين‌ اسلام‌، مذهب‌ مشترك‌ هند و آريايى‌ داشتند. نظام‌ اعتقادی آنان‌ از مجموعۀ نمادها، شعاير و مناسك‌ و باورهايى‌ كه‌ با مذاهب‌ هند و ايرانى‌ كهن‌ همانندی داشت‌، شكل‌ يافته‌ بود («اقوام‌»، .(٦٠١ جهان‌ را مطابق‌ با تقسيم‌بندی ميان‌ خدايان‌ و ميرندگان‌ (مردم‌ كه‌ زندگى‌ جاودانه‌ ندارند) به‌ دو قلمرو پاك‌ و ناپاك‌ تقسيم‌ مى‌كردند و باور داشتند كه‌ خواست‌ خدايان‌ با واسطۀ شمنها به‌ ميرندگان‌ ابلاغ‌ مى‌شود (برای آگاهى‌ بيشتر از دين‌ و آيين‌ مردم‌ كافرستان‌، نك: همان‌، ۵٧٢ -۵٧١ ؛ رابرتسن‌، .(٣٧٦-۴٣٣

مردم‌ نورستان‌ براساس‌ قرابتهای فرهنگى‌ و زبانى‌ به‌ ٣ گروه‌ قومى‌ تقسيم‌ مى‌شدند كه‌ به‌ ٦ زبان‌ نامكتوب‌، و نامفهوم‌ برای يكديگر سخن‌ مى‌گفتند. ۵ زبان‌ از اين‌ زبانها، گروه‌ زبانهای نورستانى‌ را تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ شاخه‌ای از خانوادۀ زبانهای هند و ايرانى‌ به‌ شمار مى‌رود. زبان‌ ديگر، زبان‌ پشايى‌ يا پاشايى‌ است‌ كه‌ در غربى‌ترين‌ منطقۀ نورستان‌ بدان‌ تكلم‌ مى‌شود.

نخستين‌ گروه‌ از اين‌ تشكلهای قومى‌ سه‌گانه‌، مردم‌ كَلاشه‌ هستند كه‌ در نوار جنوبى‌ نورستان‌ اقامت‌ دارند و به‌ ٣ زبان‌ از زبانهای نورستانى‌ سخن‌ مى‌گويند. دومين‌ گروه‌، اقوام‌ كَتى‌، مومو، كشتو٢ و كُم‌ هستند كه‌ هريك‌ به‌ گويشهايى‌ از يك‌ زبان‌ مستقل‌ صحبت‌ مى‌كنند. كتيها پرشمارترين‌ اقوام‌ نورستانى‌ را تشكيل‌ مى‌دهند. سومين‌ گروه‌، قوم‌ وَسى‌ هستند كه‌ در ۵ دهكده‌ در درۀ پارون‌ زندگى‌ مى‌كنند. مردم‌ هردهكده‌ به‌ گويشى‌ خاص‌ سخن‌ مى‌گويند. وسيها از لحاظ فرهنگ‌ و زبان‌ از گروههای قومى‌ ديگر نورستان‌ متمايزند («اقوام‌»، .(۵٧٠-۵٧١
نورستانيها هويت‌ خود را با نامهای محلى‌ كه‌ در آن‌ مى‌زيند، مى‌شناسانند، مانند بَشْگَلى‌، وَيْگلى‌، پارونى‌، اَشْكون‌ و وَمايى‌ ( ايرانيكا، .(I/۴٩٨ همسايگانشان‌ آنها را به‌ دو دستۀ سياه‌پوش‌ و سفيدپوش‌ تقسيم‌ مى‌كنند؛ از جمله‌ كتيها و كميها را سياه‌پوش‌، ويگليها و اشكونها را سفيدپوش‌ مى‌دانند ( ٢ EI، همانجا).

مردم‌ نورستان‌ در ١٣١۴ق‌/١٨٩٦م‌ به‌ دست‌ امير عبدالرحمان‌ خان‌، امير افغانستان‌ به‌ دين‌ اسلام‌ گرويدند (كليفورد، ۵۵؛ «اقوام‌»، و نام‌ سرزمينشان‌ از كافرستان‌ به‌ نورستان‌ تغيير يافت‌. تا ٣ دهه‌ پيش‌، حدود ٦٠ تا ١٠٠ هزار تن‌ از آنان‌ در سراسر نورستان‌ زندگى‌ مى‌كردند (همان‌، .(۵٦٩-۵٧٠ حدود ٢ تا ٣ هزار تن‌ از كافرها كه‌ در چيترال‌ پاكستان‌ به‌ سر مى‌برند، هنوز به‌ دين‌ كهن‌ اجدادی خود باقى‌ مانده‌اند ( ايرانيكا، همانجا؛ دوپری، .(۵٧ مردم‌ نورستان‌ از راه‌ كشاورزی و گله‌داری زندگى‌ مى‌گذرانند. در ميان‌ اين‌ قوم‌ صنايع‌ دستى‌ چوبى‌ رواج‌ فراوان‌ دارد ( ايرانيكا، همانجا).
پَشايى‌: يا پاشايى‌ يك‌ گروه‌ از اقوام‌ كوه‌نشين‌ نورستان‌ هستند كه‌ به‌ زبان‌پشايى‌ از گويشهای زبان‌دردي‌٣ از خانوادۀ هند و آريايى‌ سخن‌ مى‌گويند. مردم‌ پشايى‌ زبان‌ بيشتر در شمال‌ رود كابل‌ در قلمرو گسترده‌ای از ناحيۀ گلبهار رود پنجشير در شمال‌ غربى‌ تا مجاورت‌ چگاسرايى‌ در شرق‌ زندگى‌ مى‌كنند («اقوام‌»، ٦٠٠ ؛ ايرانيكا، .(I/۴٩٩ اين‌ قوم‌ را از بازماندگان‌ هندو و بودايى‌ كهن‌ كاپيشه‌ و نگرهاره‌۴ دانسته‌اند ( ٢ EI، همانجا).

پشايى‌ زبانان‌ در معرفى‌ خود به‌ ديگران‌، به‌ ويژه‌ به‌ جلگه‌نشينان‌، خود را «كوهستانى‌» يا «كوهى‌» مى‌نامند (اوسن‌، ١٣٢). در برخى‌ جاها، مردم‌ آنها را «دهقان‌» ( ٢ EI، همانجا)، يا صفى‌ - كه‌ نام‌ يك‌ قبيلۀ پشتو زبان‌ در درۀ كُنار است‌ - مى‌خوانند. گاهى‌ هم‌ آنها را با نورستانيها دريك‌ گروه‌ طبقه‌بندی كرده‌اند («اقوام‌»، .(٦٠١

برخى‌ از دانشمندان‌ معتقدند كه‌ نياكان‌ اين‌ قوم‌ با هجوم‌ پشتو زبانان‌ كوهستانهای سليمان‌، از سرزمينهای اصلى‌ خود در دشتهای قندهار رانده‌ شدند و در دره‌های كوههای مرتفع‌ هندوكش‌ كه‌ اكنون‌ فرزندانشان‌ در آنجا مى‌زيند، پناه‌ گرفتند، اما براساس‌ شواهد به‌ دست‌ آمده‌ از پژوهشهای مردم‌ نگاری در ميان‌ مردم‌ پشايى‌ زبان‌ درۀ نور، اين‌ مردم‌ نمى‌توانند اخلاف‌ پناهندگان‌ دشت‌ قندهار باشند، چون‌ ساكنان‌ اين‌ دره‌ها پيش‌ از ظهور تمدن‌ قندهاری در اينجاها اقامت‌ داشته‌اند. همچنين‌، بنابر همين‌ پژوهشها، شباهت‌ نزديك‌ ميان‌ ساخت‌ اجتماعى‌ و فرهنگى‌ مردم‌ اين‌ دره‌ها با قبايل‌ نورستانى‌ و دردی زبانان‌ هندوكش‌ و قره‌ قروم‌ به‌ ريشه‌های تاريخى‌ مشترك‌ ميان‌ اين‌ اقوام‌ اشاره‌ دارد («اقوام‌»، همانجا).

شمار مردم‌ پشايى‌ را حدود ٦٠ هزار ( ايرانيكا، همانجا) تا نزديك‌ به‌ ١٠٠ هزار («اقوام‌»، ٦٠٠ )، و مذهبشان‌ را حنفى‌ نوشته‌اند. پشاييها عموماً به‌ زراعت‌ و گله‌داری اشتغال‌ دارند و بز نقش‌ مهمى‌ در اقتصاد و فرهنگ‌ آنها دارد. تقسيم‌ كار در جامعۀ پشايى‌ از قديم‌ به‌ اين‌ شيوه‌ بوده‌ كه‌ مردان‌ مسئوليت‌ فعاليتهای مربوط به‌ گله‌داری و پشم‌ چينى‌ از بزها و نخ‌ ريسى‌، و زنان‌ مسئوليت‌ كارهای سنگين‌ زراعى‌ و امور ديگر را داشته‌اند (اوسن‌، ١٣٣- ١٣۵؛ «اقوام‌»، ٦٠٢ ). در ارتفاعات‌ كم‌ و نيز در دهكده‌هايى‌ كه‌ گله‌داری اهميت‌ ندارد، اين‌ الگوی تقسيم‌ كار مصداق‌ پيدا نمى‌كند و مردان‌ به‌ كارهای كشاورزی مى‌پردازند (همانجا).

چند گروه‌ قومى‌ كوچك‌ ديگر مانند جَت‌، قزلباش‌، قرقيز، هندو، سيك‌، براهويى‌، عرب‌ و يهود نيز در مناطق‌ مختلف‌ افغانستان‌ پراكنده‌اند كه‌ هريك‌ جامعه‌ای با ساخت‌ اجتماعى‌ و فرهنگ‌ ويژۀ خود دارد:

جَت‌: جتها يك‌ گروه‌ ناهمگون‌ قومى‌ - زبانى‌ از نژاد آريايى‌، يا هند و ايرانى‌ هستند كه‌ در ايران‌ و هند، به‌ همين‌ نام‌ و در ميان‌ مورخان‌ و جغرافى‌نگاران‌ اسلامى‌ با نام‌ زُطّ شناخته‌ مى‌شوند (ايوانف‌، ۴۴٠ ؛ «اقوام‌»، .(٣۵٦ جتهای ساكن‌ در افغانستان‌ و شرق‌ ايران‌ را شاخه‌ای از قوم‌ جت‌ هندوستان‌ مى‌دانند كه‌ در گذشته‌های دور از آن‌ قوم‌ جدا شدند و به‌ قومهای ديگر پيوستند (ايوانف‌، همانجا) و با پيوستن‌ به‌ هر قوم‌ زبان‌ و گويش‌ مردم‌ آن‌ قوم‌ را آموختند و به‌ مذهب‌ آنها درآمدند (نك: «اقوام‌»، .(٣۵۵

بيشتر مورخان‌ عقيده‌ دارند كه‌ جتها در ٢ يا ٣ هزار سال‌ پيش‌، همزمان‌ با مهاجرتهای بزرگ‌ قومى‌، از آسيای مركزی به‌ شبه‌ قارۀ هندوستان‌ مهاجرت كرده‌اند. گروهى‌ از جتها از دوران‌ پيش‌ از اسلام‌ و از زمانى‌ كه‌ در دشتها و كوهستانهای شرق‌ ايران‌ مى‌زيستند، در سرزمين‌ افغانستان‌ نيز به‌ طور پراكنده‌ به‌ سر مى‌بردند (همان‌، ٣۵٨ .(٣۵۵-٣۵٦,

حيات‌خان‌ جتها را از طوايف‌ هندكى‌١ مى‌داند (ص‌ .(٣١١ هندكى‌ مردمى‌ از نژادها و قوم‌ و قبيله‌های مختلف‌ هستند كه‌ در خاك‌ افغانستان‌ پراكنده‌اند (بليو، افغانستان‌، ٢٢۴ ؛ حيات‌خان‌، همانجا). جگدال‌٢ را نام‌ديگر جتها در بلوچستان‌ دانسته‌اند (الفنستون‌، ٢٩٣؛ حيات‌خان‌، همانجا).

جتهای افغانستان‌ بيشترشان‌ به‌ فارسى‌ دری يا پشتو سخن‌ مى‌گويند. درگذشته‌، از راه‌ زمينداری، شتربانى‌ يا شترداری و كاروان‌سالاری زندگى‌ مى‌گذراندند. برخى‌ نيز از راههای ديگر در ميان‌ قندهار و كابل‌ در شرق‌، و هرات‌ و مشهد در غرب‌ زندگى‌ مى‌گذراندند (برای توضيح‌ بيشتر، نك: «اقوام‌»، ٣۵٩ ؛ ايرانيكا، .(I/۴٩٩ امروزه‌، جتها دسته‌های كولى‌ وار خنياگر، بندزن‌، سوداگر و پيشگو را شكل‌ داده‌اند (همانجا).

شمار جتهای خنياگر افغانستان‌ را حدود ١٣ هزار تن‌ تخمين‌ زده‌اند («اقوام‌»، همانجا). چَنگر، موصلى‌ و چَلو را گروههايى‌ از جت‌ دانسته‌، و نام‌ جت‌ در شمال‌ افغانستان‌ را گوجور نوشته‌اند ( ايرانيكا، همانجا).

قزلباش‌: اين‌ قوم‌ گروهى‌ از بازماندگان‌ سپاه‌ قزلباش‌ هستند كه‌ به‌ فرمان‌ نادرشاه‌ شماری از آنها پس‌ از فتح‌ قندهار در ١١۵٠ق‌/١٧٣٧م‌ در اين‌ شهر، و شماری ديگر در كابل‌ («اقوام‌»، و هرات‌ I/٢٢۴) , ٢ EI) ماندند.

قزلباش‌ از طايفه‌های مختلفى‌ از اقوام‌ ترك‌، تركمن‌، كرد و لر تركيب‌ يافته‌ بودند. محله‌هايى‌ كه‌ طايفه‌های قزلباش‌ زندگى‌ مى‌كردند، به‌ نام‌ محلۀ كردها، لرها و خوافيها شهرت‌ داشت‌ (يزدانى‌، ١/١٣٧- ١٣٨). تركمنهای فارسى‌ زبان‌ ساكن‌ كابل‌ و شهرهای ديگر را نيز از همين‌ طايفه‌ دانسته‌اند ( دايرۀالمعارف‌...، ٢٠۴٨).

در آغاز، افراد هر گروه‌ قومى‌ قزلباش‌ به‌ زبان‌ مادری خود صحبت‌ مى‌كردند. زبان‌ فارسى‌ دری به‌ تدريج‌ جايگزين‌ زبان‌ تركى‌ و زبانهای ديگر شد. بسياری از ترك‌ زبانان‌ قزلباش‌ هنوز زبان‌ تركى‌ را حفظ كرده‌اند و در ميان‌ خود به‌ اين‌ زبان‌ سخن‌ مى‌گويند («اقوام‌»، ٦۴٠ ؛ حيات‌ خان‌، .(٣١٠

شمار قزلباشها را حيات‌خان‌ (همانجا) حدود ٢٠ هزار خانوار، و دوپری ميان‌ ٢٠٠ تا ٣٠٠ هزار تن‌ («اقوام‌»، نوشته‌ است‌. قزلباشها شيعه‌ هستند. امير عبدالرحمان‌ خان‌ بسيار كوشيد تا آنها را به‌ قبول‌ مذهب‌ تسنن‌ وادارد، اما جز شمار اندكى‌ از آنان‌ كه‌ از راه‌ تقيه‌ مذهب‌ حنفى‌ را پذيرفتند، بقيه‌ به‌ مذهب‌ شيعه‌ باقى‌ ماندند (همان‌، ٦۴١ ؛ دوپری، .(۵٩

تيمورشاه‌ درانى‌ (حك ١١٨٦-١٢٠٧ق‌/١٧٧٢-١٧٩٣م‌) كه‌ زبان‌ فارسى‌ و رفتار و آداب‌ ايرانى‌ در دربارش‌ معمول‌ بود، مشاوران‌ و خدمتگزاران‌ دربارش‌ را از ميان‌ قزلباشها برگزيده‌ بود («اقوام‌»، .(٦۴٠ پس‌ از آن‌ نيز بسياری از قزلباشها به‌ كارهای دولتى‌ و اداری مانند صندوق‌ داری، مستوفى‌ گری و منشى‌گری، شماری به‌ كار صنعت‌ و بازرگانى‌ در شهرها اشتغال‌ داشته‌اند (حيات‌خان‌، دوپری، همانجاها؛ كليفورد، ٦١؛ يزدانى‌، ١/١٣٨).

قرقيز: قرقيزها گروهى‌ از اقوام‌ ترك‌ مغولى‌ هستند كه‌ به‌ زبان‌ تركى‌ قپچاقى‌ (دوپری، ٦١ )، يا قرقيزی - قپچاقى‌ (آكينر، از گروه‌ زبانهای تركى‌ شمال‌ سخن‌ مى‌گويند. در حدود ميانۀ سدۀ ١٨م‌، زيستگاه‌ قرقيزها سلسله‌ كوههای پامير - آلتايى‌ بود. حدود ٢ هزار قرقيز تا ١٣۵٧ش‌/١٩٧٨م‌ در كوهستان‌ پامير افغانستان‌ در دالان‌ وَخان‌ مى‌زيستند. در اين‌ سال‌، پس‌ از كودتای كمونيستى‌ در كابل‌، بيش‌ از نيمى‌ از آنها به‌ پاكستان‌ گريختند («اقوام‌»، .(۴٠۵ تا آن‌ زمان‌، قرقيزها شكل‌ معيشت‌ سنتى‌ را در كوچ‌نشينى‌، و سازمان‌ اجتماعى‌ خود را بدون‌ نفوذ و تأثير اجتماعات‌ بيرون‌ از جامعۀ خود حفظ كرده‌ بودند (همان‌، .(۴٠٧

هندو و سيك‌: آنان‌ از اقوام‌ هندو هستند و در مراكز شهری افغانستان‌ زندگى‌ مى‌كنند. زبان‌ مادريشان‌ هندوستانى‌، پنجابى‌ است‌ و به‌ زبان‌ دری يا پشتو هم‌ صحبت‌ مى‌كنند. مذهب‌ هندوها، و سيكها، سيك‌ يا هندويى‌ است‌ (دوپری، ٦۴ -٦٣ ؛ الفنستون‌، ٢٩٣-٢٩۴؛ نيز نك: ايرانيكا، .(I/۴٩٩

هندوها و سيكها در شهرها به‌ بازرگانى‌، صرافى‌ و زرگری اشتغال‌ داشتند و در كابل‌ گروههای با نفوذ كوچكى‌ تشكيل‌ داده‌ بودند (دوپری، همانجا؛ حيات‌خان‌، .(٣١١ گروهى‌ از هندوها در ناحيۀ كوه‌ دامن‌ در شمال‌ كابل‌ به‌ باغبانى‌ و گلكاری مى‌پرداختند I/٢٢۴) , ٢ EI). شمار هندوها را حدود ٢٠ هزار، و سيكها را حدود ١٠ هزار تن‌ تخمين‌ زده‌ بودند (دوپری، همانجا).

براهويى‌: براهوييها گروهى‌ قومى‌ هستند كه‌ خود را شاخه‌ای از بلوچ‌ مى‌دانند و در جنوب‌ غربى‌ افغانستان‌ مى‌زيند. زبان‌ مادريشان‌ براهويى‌ (دراويدي‌) است‌ و به‌ زبانهای پشتو و بلوچى‌ آشنايى‌ دارند. از طايفه‌های مهم‌ براهويى‌: ايدوزی، لاوَرزی، ياگيزی، زِركندی و مَهمَسانى‌ را مى‌توان‌ نام‌ برد ( ايرانيكا، ؛ I/۴٩٨ دوپری، .(٦٢

شمار براهوييها را حدود ١٠ هزار (همانجا) تا ١٨ هزار تن‌ («اقوام‌»، تخمين‌ زده‌اند. بيشتر براهوييها كشاورز و گله‌دارند و با كار روی زمينهای اجاره‌ای و نگهداری و چراندن‌ دامهای خانهای پشتون‌ و بلوچ‌ زندگى‌ مى‌گذرانند (دوپری، نيز ايرانيكا، همانجاها).

يهود: آنان‌ گروه‌ كوچكى‌ بودند كه‌ در كابل‌، قندهار و هرات‌ و برخى‌ شهرهای ترك‌نشين‌ افغانستان‌ زندگى‌ مى‌كردند (كليفورد، ٦٢؛ دوپری، .(٦۴ شمار اندكى‌ از آنها به‌ عبری، و بقيه‌ به‌ زبان‌ فارسى‌ دری يا پشتو سخن‌ مى‌گفتند. يهوديان‌ از راه‌ بازرگانى‌ و صرافى‌ زندگى‌ مى‌گذراندند (دوپری، همانجا). حيات‌خان‌ (ص‌ از ۴٠ خانوار يهود در كابل‌ و هرات‌ ياد مى‌كند كه‌ بيشتر به‌ كار ساخت‌ و فروش‌ شراب‌ مشغول‌ بودند. شمار يهوديان‌ را از ١۵٠ خانوار (نك: على‌آبادی، ٢٩) تا چند هزار تن‌ (نك: دوپری، همانجا) تخمين‌ زده‌ بودند. در چند دهۀ اخير بسياری از يهوديان‌ افغانستان‌ را ترك‌ كرده‌اند.

عرب‌: عربها گروهى‌ بودند كه‌ ظاهراً در زمان‌ سامانيان‌ (حك ٢٦١- ٣٨٩ق‌/٨٧۴ -٩٩٩م‌) از خراسان‌ به‌ افغانستان‌ مهاجرت‌ كردند. شماری از آنها بخشى‌ از نيروی پادگان‌ بالاحصار را تشكيل‌ مى‌دادند و شماری ديگر در جلال‌ آباد و ميان‌ راه‌ كابل‌ به‌ پيشاور مى‌زيستند و با اينكه‌ در جامعه‌ای جدا از گروههای قومى‌ ديگر زندگى‌ مى‌كردند، بيشترشان‌ زبان‌ عربى‌ را از ياد برده‌ بودند (نك: الفنستون‌، ٢٩٧- ٢٩٨) و به‌ دری يا پشتو، و برخى‌ به‌ فارسى‌ آميخته‌ با واژه‌های عربى‌ صحبت‌ مى‌كردند (دوپری، ٦٣ ؛ نيز: ايرانيكا، .(I/۴٩٩

مآخذ: اُريوال‌، اروين‌، «قوميت‌ بلوچ‌ در افغانستان‌»، ترجمۀ منير حسينيون‌ (نك: هم، افغانستان‌: اقوام‌ - كوچ‌نشينى‌ )؛ اسعدی، مرتضى‌، جهان‌ اسلام‌، تهران‌، ١٣٦٦ش‌؛ افشار يزدی، محمود، افغان‌ نامه‌، تهران‌، ١٣۵٩ش‌؛ افغانستان‌: اقوام‌ - كوچ‌نشينى‌، مجموعه‌ مقالات‌، به‌ كوشش‌ محمد حسين‌ پاپلى‌ يزدی، مشهد، ١٣٧٢ش‌؛ الفنستون‌، مونت‌ استوارت‌، افغانان‌: جای، فرهنگ‌، نژاد، ترجمۀ محمد آصف‌ فكرت‌، مشهد، ١٣٧٦ش‌؛ اوسن‌، ژان‌، «محيط و تاريخ‌ در جهان‌ بينى‌ قبيلۀ پاشايى‌»، ترجمۀ محمد عباسپور (نك: هم، افغانستان‌: اقوام‌ - كوچ‌ نشينى‌ )؛ بارتولد، و. و.، تذكرۀ جغرافيای تاريخى‌ ايران‌، ترجمۀ حمزه‌ سردادور، تهران‌، ١٣٠٨ش‌؛ همو، گزيدۀ مقالات‌ تحقيقى‌، ترجمۀ كريم‌ كشاورز، تهران‌، ١٣۵٨ش‌؛ بالان‌، دانيل‌ و شارل‌ م‌. كيفر، «صحرانشينى‌ و خشك‌سالى‌ در افغانستان‌: نمونۀ پشتونها در دشت‌ ناور»، ترجمۀ على‌ اسدی، ايلات‌ و عشاير، تهران‌، ١٣٦٢ش‌؛ پژواك‌، عتيق‌الله‌، غوريان‌، كابل‌، ١٣۴۵ش‌؛ جمال‌زاده‌، محمد على‌، «افغانستان‌»، وحيد، تهران‌، ١٣۴۴ش‌، س‌ ٣، شم ١؛ دايرۀالمعارف‌ فارسى‌؛ سان‌ ليور، پير، «نقشۀ جديد قومى‌ افغانستان‌»، ترجمۀ ابوالحسن‌ سروقد مقدم‌ (نك: هم، افغانستان‌: اقوام‌ - كوچ‌نشينى‌ )؛ على‌آبادی، عليرضا، افغانستان‌، تهران‌، ١٣٧٢ش‌؛ فرديناند، كلاوس‌، «كوچ‌نشينى‌ در افغانستان‌»، ترجمۀ حسن‌ خباززاده‌ (نك: هم، افغانستان‌: اقوام‌ - كوچ‌نشينى‌ )؛ فيلد، هنری، مردم‌ شناسى‌ ايران‌، ترجمۀ عبدالله‌ فريار، تهران‌، ١٣۴٣ش‌؛ كارلس‌، هيو، «تاجيكهای درۀ پنجشير جبال‌ هندوكش‌»، ترجمۀ حسن‌ مسعودی، مردم‌ شناسى‌، ١٣۵۵ش‌، س‌ ١، شم ۴ و ۵؛ كاشغری، محمود، ديوان‌ لغات‌ الترك‌، استانبول‌، ١٣٣٣ق‌؛ كليفورد، مری لوئيس‌، افغانستان‌، ترجمۀ مرتضى‌ اسعدی، تهران‌، ١٣٦٨ش‌؛ گلى‌، امين‌الله‌، تاريخ‌ سياسى‌ و اجتماعى‌ تركمنها، تهران‌، ١٣٦٦ش‌؛ لوگاشوا، بى‌بى‌ رابعه‌، تركمنهای ايران‌، ترجمۀ سيروس‌ ايزدی و حسين‌ تحويلى‌، تهران‌، ١٣۵٩ش‌؛ وامبری، آرمينيوس‌، سياحت‌ درويشى‌ دروغين‌ در خانات‌ آسيای ميانه‌، ترجمۀ فتحعلى‌ خواجه‌ نوريان‌، تهران‌، ١٣٦۵ش‌؛ يزدانى‌، حسينعلى‌، پژوهشى‌ در تاريخ‌ هزاره‌ها، قم‌، ١٣٧٢ش‌؛ نيز:
, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, ١٩٨٣; Bellew, H. W., Afghanistan and the Afghans, Lahore, ١٩٧٩; id, An Inquiry into the Ethnography of Afghanistan, Graz, ١٩٧٣; Benveniste, E., X Les Langues de l' Afghanistan n , La Civilisation iranienne, Paris, ١٩۵٢; Dupree, L., Afghanistan, New Jersey, ١٩٧٣; EI ٢ ; Hayat Khan, M., Afghanistan and its Inhabitants, tr. H. Priestley, Lahore, ١٩٨١; Iranica; Ivanow, W., X On the Language of the Gypsies of Qain ? t n , Journal of the Asiatic Society of Bengal, ١٩١۴, vol. X, no. ٢; Muslim Peoples, ed. R. V. Weekes, Westport, ١٩٨۴; Robertson, G. S., The Kafirs of the Hindukush, Oxford, ١٩٧۴.


[]



[]



[]



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها







[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]