جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

خاورمیانه، ژئوپلیتیک نوین و چالش‌های ایران و آمریکا‏

از: دکتر محمدباقر قالیباف

خاورمیانه، ژئوپلیتیک نوین و چالش‌های ایران و آمریکا‏

(بخش نخست)


فهرست مندرجات


اشاره: در جهان سیاست کسی وجود ندارد که تردید کند چالش‌های جدید خاورمیانه نیازمند بررسی‌های همه جانبه و تحقیقات گسترده است. مباحث مطرح در خاورمیانه از انرژی گرفته تا منازعات سیاسی و ایدئولوژیک، قابلیت اثرگذاری عمیقی بر روند تحولات جهانی دارند و همین امر ضرورت ژرف‌نگری در مسائل ژئوپلیتیک خاورمیانه را بویژه برای ایران به‌عنوان یکی از قدرتمندترین کشورهای منطقه، بیش از پیش گوشزد می‌کند.

مجموعه حاضر که مباحث مطرح شده دکتر محمدباقر قالیباف در کلاس‌های درس مقطع دکتری و کارشناسی ارشد رشته جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران است، به یقین کمکی مؤثر برای پژوهندگانی خواهد بود که وظیفه تحقیق و تتبع پیرامون مسائل مطرح شده در این چارچوب را از این پس به عهده خواهند گرفت.

روزنامه اطلاعات این افتخار را دارد که از این پس در روزهای شنبه به‌طور مرتب در صفحه روابط بین‌الملل، تجربیات دکتر قالیباف را در زمینه مهمترین مباحث ژئوپلیتیک شش سال اخیر خاورمیانه در قالب پاورقی در اختیار دانشجویان، پژوهندگان و تمامی علاقه‌مندان به مباحث جغرافیای سیاسی قرار دهد. بی‌تردید برای معرفی مجموعه حاضر، هیچ بیانی کامل‌تر از قلم دکتر قالیباف در مقدمه آن نیست.


[] مقدمه

خاورمیانه، محدوده جغرافیایی پیچیده‌ای دارد و وقایع آن در بیش از صد سال گذشته، جهان را متأثر کرده است از مؤلفه‌های اثر‌گذاری بر روند تحولات جهانی در خاورمیانه پس از مباحث ایدئولوژیک، نفت و مناقشات میان مسلمانان و رژیم صهیونیستی قرار دارند هرچند موضوعات دیگری در حوزه‌های سرزمینی و اجتماعی خاورمیانه را به سمت منازعات گسترده پیش می‌برد، اما امروز منازعه در مقیاس استراتژیک و مبتنی بر منافع قدرت‌ها در این منطقه جریان دارد. مباحث اینجانب در کلاس‌های درس مقطع دکتری و کارشناسی ارشد رشته جغرافیای سیاسی با محوریت ژئوپلیتیک خاورمیانه در دانشگاه تهران به مجموعه‌ای تبدیل شده که اینک فرصت انتشار آن به دست آمده است. اعتقاد راسخ دارم که چالش‌های جدید در خاورمیانه به پژوهش‌های ژرف و همه‌جانبه نیاز دارد و قضاوت در مورد مسایل بی‌شماری که اکنون منطقه و جهان را متأثر کرده به تحقیقات میدانی وسیعی نیازمند است اما بررسی وضعیت منطقه در شش سال گذشته توسط اینجانب و دانشجویان عزیزی که همراهی‌ام کرده‌اند نشان می‌دهد که تغییرات بسیار جدی در صفحات امنیتی و سیاسی منطقه پدید آمده است و مواضع سیاسی رهبران منطقه و سیاستمداران باید منطبق با الگوی جدید ارائه شود. در این چارچوب، کارآمدی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز به درک درستی از این تحولات بستگی دارد. آنچه را که در این مجموعه عرضه می‌کنم، حاصل پژوهش‌های گذشته و مبتنی بر تحولات جدید است که به‌صورت فشرده و در راستای محور‌های اصلی ارائه می‌شود.

امروزه روند‌های جهانی به گونه‌ای است که الگو‌های کنش‌های متقابل همواره در حال باز‌تولید بوده است و این امر ایجاد چارچوبی از محدودیت‌ها و فرصت‌ها را امکان‌پذیر می‌سازد که کشور‌ها و دولت‌ها باید خود را با آن سازگار کنند. ارزیابی علمی، تحویل و تبیین چالش‌ها، فرصت‌ها، آسیب‌ها و تهدید‌ها مبتنی بر نگرشی واقع‌بینانه ضرورتی انکار‌ناپذیر است که هر کشور باید الگوی رفتاری خود را مبتنی بر آن تدوین و پیگیری کند. شناخت واقعی از قابلیت‌ها و امکانات علمی از یک‌سو و از طرف دیگر ترسیم اهداف و منافع معطوف به تأمین امنیت ملی بر اساس واقعیت‌ها و هست‌ها ـ نه آنچه که باید باشد- اصلی است که چراغ راهنمای هر بازیگر بین‌المللی محسوب می‌شود.

موقعیت جغرافیایی به عنوان یکی از متغیرهای مهم محیطی، تأثیر قاطع و اجتناب‌ناپذیری بر زندگی جوامع بشری بر جای می‌گذارد، به‌نحوی که موقعیت‌های جغرافیایی گوناگون در تنوع و شکل گیری و توسعه مناسبات تجاری میان ملت‌ها، برخوردها و تقابل فرهنگی میان آنها، ایجاد و گسترش خطوط مواصلاتی، دفاع ملی و ایجاد پایگاه‌های نظامی و امنیتی مؤثر بوده و همواره نقش تعیین کننده‌‌ای در شکل‌گیری و تکوین بسیاری از سیاستهای بین‌المللی و منطقه‌‌ای ایفا می‌کنند. در واقع درک ژئوپولیتیکی نسبت به خود و نظام بین‌الملل حاوی بصیرتی عمیق برای سیاست خارجی کشورهاست و هیچ کشوری نمی‌تواند محتوا، جهت گیری و حتی اهداف سیاست خارجی خود را مستقل از ماتریس ژئوپولیتیک خود طراحی و هدایت کند.


[] اصطلاح خاورمیانه

منطقه‌‌ای که در اصطلاح امروزی خاورمیانه اطلاق می‌گردد زمانی مهد و خاستگاه تمدن‌های اولیه‎ ‎بشری، محل ظهور و پیدایش ادیان بزرگ و محور ارتباطی شرق و غرب بوده و گروه‌های فرهنگی و نژادی گوناگونی از قبیل فرهنگ‌های ایرانی، عربی، بربرها و ترکی را در خود جای داده است. با کشف نفت در خاورمیانه، نقش و جایگاه این‏‎ ‎منطقه در چارچوب منافع استعماری قدرت‌های آن زمان مضاعف شد به‌طوری که آن‌ها با قدرت و قوت‏‎ ‎بیشتری به سیاست نفوذ در کشورهای خاورمیانه پرداختند‎. ‎‏ در حال حاضر نیز این منطقه اهمیت خود را‏‎ ‎به‌عنوان مرکز ثقل سیاست بین‌الملل حفظ کرده است.‏

به روایت اسناد و تحقیقات انجام شده اصطلاح «خاورمیانه» را برای اول بار در سال ۱۹٠٢ م مورخ آمریکایی به نام «آلفرد ماهان» به کار برده است و منظور وی از خاورمیانه منطقه اطراف خلیج فارس بوده است. این اصطلاح (خاورمیانه) در دوران جنگ جهانی دوم منطقه وسیعی از مصر تا‎ ‎ایران و از سوریه و عراق تا سودان را دربرمی‌گرفت که تحت کنترل مرکز‎ ‎تأمین حفاظت منافع خاورمیانه در قاهره بود. در نیم قرن اخیر مفهوم‎ ‎خاورمیانه ابعاد تازه‌‌ای پیداکرد و به واسطه رونق روابط متقابل کشورهای‎ ‎خاورمیانه که به سبب مشترکات اسلامی ـ‌ عربی فزونی می‌گرفت، رواج چشمگیری‎ ‎یافت. بتدریج دامنه مفهوم خاورمیانه به کشورهای غیرعربی مانند ایران،‏‎ ‎ترکیه و رژیم صهیونیستی نیز گسترش یافت.‏

به طور کلی وجه تسمیه خاورمیانه این است که چون از قاره اروپا به آسیا نظر افکنیم این منطقه نه خاور نزدیک است و نه خاور دور. بعدها نویسندگان عرب آن را به الشرق الاوسط برگردان کرده و در زبان فارسی با عنوان «خاورمیانه» مصطلح شد.

در واقع تلاش سیاستمداران غربی که جهان سیاسی را بر اساس میزان دوری یا نزدیکی بخش‌های مختلف آن نسبت به خود تقسیم بندی می‌نمودند‏ در این شکل جلوه‌گر شد. این نگاه ویژه به جهان سیاسی بر پایه محل استقرار خود را یک سر جهان دیدن یا خود را مرکز جهان فرض کردن و باقیمانده جهان را دور یا نزدیک به خود دانستن متکی است و ریشه در رقابت‌های ژئوپلیتیک شرق و غرب سیاسی دارد که نخست میان دو قدرت امپریالیستی بریتانیا و روسیه متداول و آنگاه میان دو ابر قدرت شوروی و آمریکا در جهان دو قطبی پیگیری شد


[] محدوده خاورمیانه‏

هیچ گونه اجماع و تعریف واحدی در مورد مرزهای جغرافیایی و سیاسی خاورمیانه وجود ندارد. جغرافیدانان، مورخان، روزنامه نگاران و دیوان‌سالاران همگی از این اصطلاح استفاده می‌کنند، اما همگی تعاریف متفاوتی از آنچه که منظورشان است در ذهن دارند. در واقع تعریف حد و مرز منطقه خاورمیانه مساله جدیدی نیست و تا کنون این منطقه با معیارهای متعددی چون عوامل جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی و همچنین سیاسی تعریف شده است. اما نکته قابل توجه این است که هر تعریف جدید از خاورمیانه دارای بار ارزشی است، بدین معنا که واضع تعریف بر اساس تصورات خود از منافعش به ارائه تعریف پرداخته است.

در اینجا به برخی از تعاریفی که درباره محدود خاورمیانه مطرح شده است اشاره می‌نماییم: منطقه خاورمیانه بطور سنتی شامل کشورهای مسلمان عرب، ایران،ترکیه، افغانستان و پاکستان بوده که از لیبی در شمال افریقا شروع می‌شود و تا افغانستان ادامه می‌یابد. باری بوزان معتقد است که کشورهای قبرس، سودان و شاخ افریقا جزو خاورمیانه نیستند و افغانستان و ترکیه نیز حائل بین خاورمیانه و جنوب آسیا و اروپا هستند. برخی نیز در تعیین محدوده این منطقه کشورهایی را لحاظ می‌کنند که به‌طور مستقیم درگیر مناقشات چهارگانه مهم یعنی مناقشه اعراب و رژیم صهیونیستی،‌ مناقشه خلیج‌فارس، حوزه دریای خزر و جنوب آسیا باشند.

فرهنگ جغرافیایی و بستر خاورمیانه را چنین تعریف می‌کند: منطقه‌‌ای گسترده که در بردارنده کشورهای جنوب آسیا و شمال افریقاست که در گذشته شامل افغانستان، پاکستان، هند و برمه نیز می‌شده است. دائرهًْ‌المعارف جدید بریتانیکا تعریف جامع تری ارائه می‌کند: خاورمیانه سرزمینی است که در اطراف سواحل جنوبی و شرقی دریای مدیترانه کشیده شده و از مراکش تا شبه جزیره عربستان و ایران و گاهی نیز تا فراتر از آن امتداد می‌یابد. در مجموع بر طبق تعاریفی که از این منطقه می‌شود خاورمیانه مفهومی نیست که ریشه در جغرافیای فیزیکی داشته باشد. مرزهای طبیعی بطور روشن این منطقه را از دیگر مناطق همجوار همچون افریقا و آسیای مرکزی جدا نمی‌کند.

در هر حال با توجه به تعاریفی که از محدوده خاورمیانه ذکر شد می‌توان چنین ادعا کرد که آن بخش از جهان که خاورمیانه خوانده می‌شود در حقیقت مجموعه‌‌ای از چند منطقه ژئوپلیتیک جداگانه و متمایز مانند خلیج فارس، شامات، مغرب یا آفریقای شمالی و غیره است که هر یک به دلیل هماهنگی‌ها و همگنی‌های موجود در پدیده‌های محیطی خود یک منطقه مشخص و مستقل از دیگر مناطق است.

رابطه جغرافیا با سیاست و تأثیر‌گذاری این دو، بر همدیگر از جمله موضوعاتی است که از قدیم‌الایام ذهن بسیاری از فیلسوفان،‌ اندیشمندان، گیتی‌شناسان و سیاست‌مداران را به خود مشغول داشته است. این تلاش‌ها از ارسطو در دوران قدیم شروع و تا مونتسکیو، راتزل و اتوتایل[۱] ادامه داشته است. برخی بدون آن که برای آن نامی برگزینند آن را با همان مفاهیم جغرافیا و سیاست توصیف کردند و برخی نظیر متأخرین با تأسی از رودولف کیلن[٢]، دانشمند سوئدی، از آن تحت عنوان ژئوپلیتیک[٣] یاد کردند.

تلاش‌های بسیاری در جهت تشریح مفهوم ژئوپلیتیک از سوی نظریه‌پردازان مختلف از قرن نوزدهم به این طرف صورت گرفته است. در طول این سال‌ها گاه از ژئوپلیتیک تحت عنوان تأثیر جغرافیا بر امور نظامی استراتژیک یاد شده و گاه تأثیر یک جانبه جبری جغرافیا بر سیاست به ویژه روابط بین‌الملل. برخی آن را تأثیر دوجانبه جغرافیا و سیاست دانسته‌اند و برخی تحلیل فضایی مناسبات و ساختار قدرت و رقابت جهانی. در این دوره فضای فکری ادبیات ژئوپلیتیک در قرن بیستم رویکردی اساساً رئالیستی و منازعه‌گرایانه به روابط بین‌الملل و سیاست خارجی داشته است به همین دلیل رشد و شکل‌گیری ژئوپلیتیک در اوج منازعه قدرت‌های بزرگ استعماری در پایان قرن ١٩ و اوایل قرن ٢٠ شکل گرفت. پس از جنگ جهانی دوم و به طور خاص جنگ سرد تلاش‌های بسیاری در حوزه ژئوپلیتیک صورت گرفت تا فضای فکری جهان به سوی صلح و همکاری سوق داده شود. اساس این تلاش‌ها بر زیر سوال بردن مبانی تئوری‌های سنتی و آنچه از آن به عنوان «ژئوپلیتیک استعماری» نام برده می‌شد استوار بود. اتوتایل استاد جغرافیای دانشگاه ایالتی ویرجینیا از جمله شخصیت‌هایی بود که در این راه با نقد نگرش‌های اولیه ژئوپلیتیکی امثال سرهالفورد مکیندر، آلفرد تایر ماهان، فردریش راتزل، کارل‌هاوس هوفر و نیکلاس اسپایکمن مکتب ژئوپلیتیک انتقادی را بنیان نهاد. سیمون دالبی[۴] و پاول راتلج[۵] اساتید دانشگاه کارلتون کانادا و کلاسگو انگلیس شخصیت‌های علمی دیگری بودند که وی را در این اندیشه یاری دادند. اساساً تئوری‌هایی که از سوی مکیندر، ماهان و سایر نظریه‌پردازان اولیه مطرح شده بودند اغلب تحت‌تأثیر الگوی استعماری در نظام بین‌الملل مستقر در قرن ١٩ و اوایل قرن ٢٠ قرار داشتند و به بحث در باب سیاست‌ بین‌‌المللی به عنوان یک بازی منازعه‌آمیز میان قدرت‌های بزرگ می‌پرداختند. این خصوصیت باعث شد تا در معرض انتقاداتی نظیر «ساده‌انگاری»، «یکپارچه انگاری جهان» و استعماری بودن قرار بگیرند. انتقاد طرفداران نظریه ژئوپلیتیک انتقادی نیز عملاً بعد دولت محورانه و منازعه‌گرایانه ژئوپلیتیک سنتی را هدف می‌گیرد. به اعتقاد این گروه از نظریه‌پردازان نقش دولت‌ها در حال تضعیف شدن است و فرآیند‌هایی همچون جهانی شدن آن را شتاب بخشیده است. دیگر نمی‌توان از صرف بازیگران دولتی و منافع متعارض آنها سخن گفت. امروزه بازیگران جدیدی مانند سازمان‌های غیردولتی جهانی[٦]، شرکت‌های فراملیتی، سازمان‌های سیاسی- تروریستی بدون مرز و سازمان‌های تبهکاری بین‌المللی وارد عرصه شده‌اند که قدرتی فراوان دارند و کل جهان را عرصه فعالیت خود قرار داده‌اند. آنها محوریت دولت‌ها را به رقابت می‌طلبند. بنابراین مسائلی چون قومیت‌ها، آلودگی‌های هسته‌ای و زیست‌محیطی، تروریسم و افراط‌گری، مهاجرت، شکاف شمال و جنوب نمی‌تواند مورد توجه ژئوپلیتیک نباشد. در واقع ژئوپلیتیک نوین این ایده ژئوپلیتیک انتقادی را که نقش دولت‌ها در حال زایل شدن است، نمی‌پذیرد. این دسته از نظریه‌پردازان معتقدند که دولت‌ها بازیگران اصلی نظام بین‌الملل باقی می‌مانند و همچنان به رقابت برای کسب قدرت ادامه خواهند داد. آنها در عین حال ضمن توجه به تحولات جدید، امکانات و ضرورت‌های همکاری در فضای جدید جهانی میان دولت‌ها را مورد توجه قرار می‌دهند.

در تحلیل‌های ژئوپلیتیکی گاه یک منطقه از جهان به دلایل متعددی از سایر مناطق متمایز می‌شود. این دلایل می‌تواند شامل قرار داشتن در کنار آبراهی مهم و بین‌المللی، برخوردار بودن از منابع غنی زمینی و زیرزمینی، موقعیت استراتژیک و قرار داشتن در گذرگاه ترانزیتی بین‌المللی باشد. در این دیدگاه،‌ منطقه یک فضای جغرافیایی است که عوامل پیوند‌دهنده‌ای اجزای آنها را به هم پیوند می‌دهد و باعث می‌شود که تحرکات هر یک بر دیگری تأثیر فراوان بگذارد.

ریشه‌های وابستگی اعضای یک منطقه را می‌‌توان به عناصر دائمی و متحول دسته‌بندی کرد. عناصر دائمی،‌ ناهمواری‌ها، دریاها یا فرهنگ‌های مشابه را شامل می‌شود و عناصر متحول، عوامل مبتلا‌بهی هستند که احتمالاً همیشه وجود ندارند. باری بوزان یکی از این عناصر را «امنیت»‌ می‌داند که موضوعی دقیقاً سیاسی است. وی عنوان می‌کند: منطقه، شبه سیستم مشخص و مشهوری از روابط، بین مجموعه‌ای از دولت‌هاست که از لحاظ جغرافیایی نزدیک یکدیگر باشند. در واقع از دید بوزان منطقه، گروهی از کشور‌ها را در بر می‌گیرد که نگرانی‌های اولیه امنیتی آنها تا آن اندازه در ارتباط نزدیک با هم است که امنیت ملی هر یک از آنها جدا از امنیت ملی آن دیگری قابل تصور نیست. خاورمیانه را باید از جمله مناطقی برشمرد که حائز ویژگی‌های فوق است و آن را تبدیل به یکی از پویا‌ترین مناطق دنیا نموده است. کشور ایران نیز به لحاظ موقعیت در جایگاهی فوق‌العاده استراتژیک در خاورمیانه قرار گرفته است. وسعت آن در خاورمیانه بعد از عربستان بی‌همتاست. دارای مرز‌های طولانی با مناطق محوری است. بر یکی از مهمترین تنگه‌های جهان تسلط کامل دارد و جهت‌گیری ارتفاعات آن، موقعیت دفاعی مناسبی را پدید آورده است. سطح تحصیلات و فرهنگی بالا، همراه با تاریخی غنی و هویت ملی نیز به آن قدرتمندی ویژه‌ای بخشیده است. این ویژگی که مرهون تعامل سازنده با سایر ملت‌ها است در کنار داشتن نظامی دموکراتیک برخاسته از اراده ملت و برخورداری از ١٣ درصد منابع انرژی جهان باعث شده تا در تئوری‌های اولیه ژئوپلیتیکی جایگاهی محوری یابد. این ژئوپلیتیک برجسته که گراهام فولر از آن تحت عنوان «قبله یا مرکز عالم» و برخی «دوراهی حساس»‌ یاد می‌کند در روند گسترش‌طلبی قدرت‌های بزرگ در قرون ١٩ و ٢٠م. و درگیر کردن ایران در «بازی بزرگی» که بازیگران آن قدرت‌های جهانی بودند، نقش مؤثری ایفا کرده است در نتیجه سیاست خارجی ایران شاهد الگو‌های متفاوتی در طول این سال‌ها بوده است.

این الگو‌های رفتاری را می‌توان به صورت زیر دسته‌‌بندی کرد:

    - الگوی بی‌طرفی از مشروطه تا پهلوی؛

    - الگوی انطباق رضایت‌آمیز دوران پهلوی؛

    - الگوی اعتراضی در دوره تثبیت انقلاب و نظام؛

    - الگوی مدارا با جهان در دوره تحول و گذار؛ ‏

    - الگوی تنش‌زدایی.

الگوی سیاست خارجی ایران در دوران پس از مشروطه، الگوی «بی‌طرفی» قرار گرفت منظور از این الگو بی‌طرفی در رقابت قدرت‌های بزرگ و استفاده از رقابت آنها جهت تأمین امنیت و تمامیت ارضی ایران بود. این الگو تا سال ١٣٣٢ هـ.ش تداوم یافت(نقیب‌زاده، ١٣٨۴: ٢٦-٢٣). بعد از کودتا که شاه تنها سکاندار سیاست خارجی ایران شد الگوی بی‌طرفی جای خود را به الگوی انطباق رضایت‌آمیز داد. در این دوره که مقارن با شدت یافتن جنگ سرد میان دو ابر قدرت بود سیاست خارجی ایران ذیل اتحاد و ائتلاف با غرب شکل گرفت. این رویکرد با انقلاب اسلامی در سال ١٣۵٧ به پایان رسید و جمهوری اسلامی الگوی انطباق رضایت‌آمیز را که از دید آن تسلیم‌طلبانه و منجر به از دست رفتن استقلال ملی بود کنار گذاشت و الگوی نه شرقی و نه غربی که به معنای نفی سلطه ابرقدرت‌ها بود را جایگزین آن ساخت. ازآنجا که رویکرد ارزشی و ایدئولوژیک انقلاب که نمود خود را در آرمان‌هایی همچون تشکیل ام‌القرای اسلامی، حمایت از مستضعفین و مظلومین، مبارزه با قدرت‌های ظالم، استکبار ستیزی، صدور انقلاب اسلامی و تلاش برای بیداری ملل اسلامی در عرصه سیاست خارجی نشان داد، با مقدورات ملی و محیط بین‌المللی سازگار نبود موضع‌گیری سایر کشور‌های منطقه‌ و هر دو ابر‌قدرت جهانی را به همراه آورد. مخالفت این کشور‌ها با انقلاب اسلامی و تلاش‌هایی که برای براندازی آن صورت گرفت تصمیم‌گیرندگان جمهوری اسلامی را به این نتیجه رساند که همه آنها بر ضد ایران هستند و لذا مقاومت و مخالفت با آنها و نظام سلطه یک ضرورت ملی و دینی است. نتیجه این نوع نگاه جهت‌گیری اعتراضی برای سیاست خارجی ایران شد. دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی کشور ایران دو مسأله مهم را پیش روی خود داشت: دوران تثبیت که بی‌شک حساسیت ویژه‌ای برای کشورمان داشت و نیز جنگ تحمیلی با ابعادی گسترده‌تر از نزاع سرزمینی بین دو کشور عراق و ایران رخ داد. الزامات این دوره تسلط ادبیات الگوی اعتراضی در سیاست خارجی کشورمان بوده که در بیانات رهبر انقلاب و مسئولان بلند‌پایه کشور تبلور داشته است.‏

در ادامه با گذر از شرایط انقلابی و تثبیت نظام به تدریج الگوی اعتراضی جای خود را به مدارا با جهان و تنش‌زدایی در روابط با سایر کشور‌ها داد. این الگو توانست با طی کردن گفتگو‌های انتقادی و سازنده، مذاکره و مفاهمه زمینه سوءتفاهم ها میان ایران و سایر کشور‌ها را رفع کرده و ایران را به بازیگری فعال در عرصه بین‌المللی تبدیل کند. الگوی مدارا با جهان و تنش‌زدایی مربوط به دوران ریاست جمهوری آقایان‌هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بود. در این دوره گرچه مواضع اصولی ایران حفظ شد لیکن تاحدودی در جهت رفع سوء تفاهم ها و همگرایی منطقه‌ای حرکت شد.

اما آنچه که اکنون در عرصه سیاست خارجی ضروری می‌نماید، دیپلماسی و جهت‌گیری بر طبق الگوی «تعامل و رقابت» است. باید سیاست خارجی فعال، پویا، اثر‌بخش و تعاملی در چارچوب دیپلماسی دینامیک و متناسب با تحولات و وضعیت جدید داشت. چرا که نظام بین‌المللی نظامی پویا و در حال تحول است و یک سیاست خارجی موفق باید با شناخت این تحولات خود را با آن منطبق سازد. توصیه ما بسط روش کارآمدی در تمام حوزه‌های عملکردی است تا رقابت جایگزین چالش شود.

‏به نظر می‌رسد که سیاست خارجی ایران در وهله اول نیازمند درکی واقع‌گرایانه از امکانات و محدودیت‌هایی که موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در اختیار ما قرار داده می‌باشد. از سوی دیگر سیاست خارجی ایران باید بداند که قدرت‌ها و بازیگران دیگری در منطقه حضور دارند که در اقدامات خود دارای محدودیت‌هایی هستند و به هیچ‌وجه در کوتاه‌مدت قابل نادیده انگاشتن نیستند، همچنین باید دانست مقدورات و محدودیت ایران به ما اجازه نمی‌دهد که اهدافی خارج از توان خود را پیگیری کنیم. مسئولان سیاست خارجی ایران باید با درک وضع دگرگون شده منطقه، ظهور بازیگران فرامنطقه‌ای، بازیگران فراملی، مسائل تکثیر‌ سلاح‌های هسته‌ای،‌ آلودگی‌ زیست‌محیطی،‌ بحران پایان ذخایر انرژی، خطر افراط‌گرایی و تروریسم، اهداف خود را دنبال کند. زیرا تحقق «امنیت» جز در حالتی از همکاری ممکن نخواهد بود و همکاری نیز مستلزم توجه به منافع و خواست‌های دیگران (در تناسب با قدرتشان) است. تمامی توصیه‌های بالا بر اساس منطق واقع‌‌‌گرایانه ژئوپلیتیک نوین خاورمیانه ارائه شده‌اند و قابل تسری به تمامی کشورهای دخیل در منطقه است.

البته این توصیه‌ها به معنای آن نیست که ایران سیاست خود را ذیل سیاست‌ها و اهداف دیگران تعریف کند، چنین درخواستی، هم با واقعیات ایران به عنوان یک قدرت در منطقه اساساً ناسازگار است و هم به هیچ‌وجه نمی‌تواند مورد پذیرش ملت ایران قرار گیرد.

غرض آن است که ایران با درکی واقع‌گرایانه از قدرت و محدودیت‌های خود (و نیز قدرت و محدودیت‌های دیگران) خواهان مشارکت در شکل‌گیری نظم جدید خاورمیانه باشد و در این میان به طیفی از استراتژی‌های همکاری‌گرایانه و رقابت‌گرایانه دست زند.

باید توجه داشت که سیاست خارجی «رقابت‌گرایانه»‌ با سیاست خارجی «منازعه گرایانه» تفاوتی عمیق ولی باریک دارد. واقعیت بازی در نظام بین‌المللی رقابت قدرت‌ها جهت کسب قدرت بیشتر است که لزوماً حالت بازی با حاصل جمع صفر را ندارد ولی سیاست منازعه طلبانه، نفی کامل اهداف دیگری و تلاش قاطع در جهت بر هم زدن اقدامات دیگران است. پس برای سیاست خارجی ایران، مشارکت فعالانه در شکل‌گیری نظم جدید در خاورمیانه، ضمن حفظ استقلال خود و رقابت (در عین همکاری) با دیگران جهت کسب منافع بیشتر است، این رویکرد متمایز از ٣ الگوی متخذه از سوی سیاست خارجی ایران در دوران پس از مشروطه است. الگوی بی‌طرفی، گمان می‌کرد با بی‌طرفی در رقابت‌ها، منافع خود را افزایش خواهد داد،‌ الگوی انطباق رضایت‌آمیز معتقد بود که با قرار دادن سیاست خود ذیل سیاست قدرت‌های بزرگ منافع خود را به حداکثر خواهد رساند و در نهایت الگوی اعتراضی، وضعیت مطلوب را مقابله حتمی با قدرت‌های حاکم جهانی جهت تکوین یک نظم ایرانی در منطقه (یا حتی جهان) می‌دانست. درک واقع‌گرایانه برآمده از ژئوپلیتیک به ما می‌آموزد که به واسطه جایگاه ایران، سیاست خارجی ما نمی‌تواند در حالتی از بی‌طرفی قرار بگیرد، از طرفی دیگر، توانایی و اراده ملت ایران، به هیچ وجه قرار گرفتن در ذیل سیاست قدرت‌های بزرگ را مطلوب نمی‌داند و در نهایت محدودیت‌های ایرانی به ما اجازه نمی‌دهد که در پی تغییر عامل وضع موجود باشیم. وضعیت مطلوب آن است که با شناخت واقعی از موقعیت، توانایی‌ها و محدودیت‌هایمان، به صورتی فعال و غیرمعارضه‌آمیز به تعامل و رقابت جهت تأمین منافع خود پرداخته و جایگاه خود را ارتقاء دهیم.

حقیقت آن است که اراده‌های قدرتمندی در نظام جمهوری اسلامی جهت در پیش‌گرفتن رویکرد تعامل‌گرایانه وجود دارد ولی رویکرد تهاجم‌طلبانه قدرت‌های بزرگ دخیل در منطقه، اجازه بروز و ظهور به آنها را نداده است. در سند «چشم‌انداز ٢٠ ساله نظام جمهوری اسلامی» فصلی جدید به سیاست خارجی مطلوب اختصاص یافته که برآمده از نگاهی عاقلانه و با مدنظر قرار دادن واقعیات بوده است، سند چشم‌انداز توسعه کشور برای دستیابی ایران به جایگاه اول منطقه، سیاست خارجی «تعامل سازنده» را توصیه می‌کند. دکترین تعامل سازنده مبتنی بر اتخاذ سیاستی فعال، پویا و اثر‌بخش است که کارآمد محوری را در سیاست خارجی ایران برجسته می‌کند.

بدین ترتیب نقطه ثقل و مرکزی پارادایم کارآمد محوری را سیاست خارجی مبتنی بر تعامل و رقابت شکل خواهد داد. در این چارچوب و فضای گفتمانی است که ایده «تعامل سازنده» در سیاست خارجی معنا می‌یابد. در اینجا منظور آن است که سیاست خارجی و نحوه سیاستگذاری در آن باید در خدمت کارآمد ساختن نظام در جهت تحقق اهداف خود باشد و در این راستا با تحلیلی معقولانه از امکانات و محدودیت‌های خود (ضمن در نظر داشتن اهداف بلند‌مدت) و توجه به رقابت با دیگران از منازعه پرهیز کند. جمهوری اسلامی ایران نیازی به نزاع با دیگران ندارد زیرا تأکید بر این جمله ضروری است که «قدرت» تحمل می‌آورد. احترام به حقوق همه ملت‌ها و تعامل سازنده با دولت‌های جهان که از قابلیت‌های ساختاری جمهوری اسلامی است می‌تواند به عنوان رهیافت روابط مسالمت‌آمیز تولید‌کننده فرصت‌های جدیدی برای نقش‌آفرینی ایران در صحنه بین‌المللی باشد. اما از نکات مهمی که بر آینده ایران اثر‌گذار است این است که مجموعه جریان‌‌های سیاسی و نخبگان ملی در کشور درباره تعریفی دراز‌مدت از جمهوری اسلامی ایران به اجماع برسند.

وضعیت خاورمیانه، حاوی گذار و تحول در سلسله مراتب قدرت‌ها و تلاش هر یک از قدرت‌ها جهت شکل‌دهی به نظم جدید می‌باشد. از سوی دیگر درک نوین ژئوپلیتیک علاوه بر ارائه تحلیل فوق، معتقد است خاورمیانه در وضعیت جدید دچار مسائل و مشکلاتی است که محور اصلی آن امنیت می‌باشد. برخلاف رویکرد سنتی،‌ ژئوپلیتیک جدید این بصیرت را به ما می‌دهد که در کنار رقابت طبیعی بازیگران برای احراز جایگاهی بالاتر در نظم سلسله مراتبی جدید، مسائل بی‌شماری آنها را به یکدیگر پیوند می‌دهد که بازی آنها را از حالت منازعه خارج و به حالت همکاری و مشارکت در شکل‌دهی به یک نظم باثبات در عین رقابت در ‌می‌آورد. مطابق با این درک، توصیه ژئوپلیتیک نوین به سیاست خارجی کشورهای دخیل آن است که ضمن درک محدودیت‌ها و امکانات در پیگیری منافع خود، بدانند که منافع و امنیت آنها جز در حالتی از همکاری تأمین نخواهد شد چون امنیت در دوران جدید خاورمیانه، صورتی پیچیده‌تر یافته است.

ایالات‌متحده با تصور اینکه دارای توانایی برتر جهت سازماندهی به یک نظم جدید آمریکایی در منطقه است به استراتژی‌های یکجانبه‌گرایانه روی آورده است که بر علیه جمهوری اسلامی جهت‌گیری مستقیم دارد؛ در حالی که تحولات پس از حمله به عراق در خاورمیانه، این تصور غیرواقع‌گرایانه را باطل کرده است. از سوی دیگر سیاست خارجی ایران در معنای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ناشی از تجربه دوران سلطه قدرت‌ها، الگوی اعتراضی یافته است، این حالت اعتراضی وقتی با انواع توطئه‌ها و استراتژی‌های منازعه‌گرایانه ایالات متحده روبرو شد،‌ در برخی موارد از واقع‌گرایی در تحلیل توانایی‌ها و محدودیت‌های خود باز مانده است. در این درک سعی شده در واکنش به استراتژی‌های منازعه‌طلبانه آمریکا (که نظم جدید را بدون ایران تعریف می‌کند)، با هر نوع نظم آمریکایی مخالفت گردد و نظمی ایرانی برای منطقه تعریف شود. استنباط ما این است که این درک و استراتژی از سوی سیاست خارجی ایران مطابق با تحلیل واقع‌گرایانه از امکانات و محدودیت‌ها در موقعیت ژئوپلیتیک جدید، به دور از واقعیت بوده و قابلیت تحقق ندارد.

رویکرد پیشنهادی ما بازی برد ـ برد در چارچوب تعامل و رقابت جهت ایجاد ثبات در منطقه و کسب منافع اقتصادی است که مستلزم مشارکت فعالانه در شکل‌گیری نظم جدید خاورمیانه می‌باشد. همچنین در سیر بررسی الگو‌های سیاست خارجی ایران (بی‌طرفی، انطباق رضایت‌آمیز، الگوی اعتراضی، الگوی مدارا با جهان و تنش‌زدایی) الگوی بی‌طرفی به دلیل عدم انطباق با ژئوپلیتیک ایران، الگوی انطباق رضایت‌آمیز به دلیل نادیده گرفتن اصل استقلال ملی، الگوی اعتراضی به خاطر مربوط بودن به دوره تثبیت انقلاب مورد انتقاد قرار دارند و آنچه که به عنوان جایگزین و مکمل الگوی مدارا با جهان و تنش‌زدایی پیشنهاد می‌شود، الگوی تعامل و رقابت است که مبتنی بر دیپلماسی دینامیک و متناسب با تحولات نظام بین‌‌المللی است. تعامل و رقابت از پارادایم فرصت‌محوری نشأت می‌گیرد. این رویکرد در مقیاس منطقه‌ای و جهانی به ظرفیت‌سازی شایسته در سیاست خارجی ایران منجر خواهد شد. تعارض در سیاست خارجی ایران مربوط به دوران تثبیت است که سال‌های زیادی از آن می‌گذرد و به هیچ وجه توصیه نمی‌شود. بنابراین آنچه که پیشنهاد می‌شود رقابت در مقیاس منطقه‌ای است که نتیجه سیاست خارجی کارآمد می‌باشد و از ظرفیت مناسبی در کشور ما برخوردار است. این الگو ضمن درک واقعی و غیرشعاری امکانات و محدودیت‌های ژئوپلیتیکی ایران و توجه به حضور قدرت‌ها و بازیگران دیگر در منطقه، روابط خود با سایر کشور‌ها را تنظیم می‌سازد. توجه به دیپلماسی دینامیک، وضعیت دگرگون شده منطقه، مسائل تکثیر سلاح‌های هسته‌ای، آلودگی زیست‌محیطی، بحران پایان ذخایر انرژی، خطر تروریسم، افراط‌گرایی قومی و مذهبی، افکار عمومی، فرصت‌ها و تهدید‌ها، بخشی از ویژگی‌های این الگو است.

این سیاست که منطبق با تعامل سازنده ذکر شده در سند چشم‌ انداز ٢٠ ساله نظام جمهوری اسلامی است، متأسفانه تاکنون مورد غفلت واقع شده و راهی است که جمهوری اسلامی برای برون رفت از بحران‌های احتمالی، نیازمند در پیش گرفتن آن است.[٧]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای روز‌نامه‌ی اطلاعات توسط دکتر محمدباقر قالیباف برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- Otuathail
[۲]- Rudolf Kjellen‎
[۳]- Geopolitic
[۴]- Simon Dalby‎
[۵]- Paul Routledge
[۶]- Global Non - Government organization
[٧]- قالیباف، محمدباقر، خاورمیانه، ژئوپلیتیک نوین و چالش‌های ایران و آمریکا‏ (بخش نخست)، سايت هواداران دکتر محمدباقر قاليباف



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

روزنامه اطلاعات
سايت هواداران دکتر محمدباقر قاليباف


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]