جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

تاریخ داستانی ایران در مآخذ باستانی

از: دکتر ذبیح‌الله صفا (سخنرانی گشایش کنگره شاهنامه فردوسی)


فهرست مندرجات


یونسکو سال‌های ۱۹۹٠ و ۱۹۹۱ ميلادی (۱٣٦۹ و ۱٣٧٠ خورشیدی) را به‌بزرگداشت حماسه قومی آريايی‌ها، يعنی "شاهنامه" حکیم ابوالقاسم فردوسی اختصاص داد و در پی آن نخست در شهر کلن از سوی "بنیاد محوی" و سپس در آمریکا و کانادا و فرانسه و ایران و دیگر جاها مجالس علمی و جشنهای متعدد برگزار شد.

کنگره‌ی بنیاد فرهنگی محوی "بزرگداشت شاهنامه به‌انگیزه‌ی گذشت هزار سال از سرایش آن" نام داشت، که در شهریور ماه ۱٣٦۹ خورشیدی در تالار دانشگاه کلن و با شرکت ۹ سخنران برگزار شد که با استقبال خیل عظیمی از ایرانیان، استادان، فرهنگ دوستان، مشتاقان علم و ادب و شیفتگان حکیم ابوالقاسم فردوسی، روبرو گردید. گشایش کنگره با دبیر کل "بنیاد فرهنگی محوی" دکتر ناصرالدین پروین بود که به مدعوین خوشامد گفت. سپس استادان مراکز علمی از سراسر دنیا و ایران و در دو روز متوالی از فردوسی و شاهنامه گفتند و سرودند، از جمله شادروان دکتر ذبيح‌الله صفا، در گشایش کنگره شاهنامه فردوسی از "تاریخ داستانی ایران در مآخذ باستانی" سخن گفت. آنچه در زير می‌آيد، متن همين سخنرانی است.


[] تاریخ داستانی ایران در مآخذ باستانی

در کتاب‌های متداول تاریخ ایران که طی قرن‌های گذشته به‌فارسی و عربی نگاشته‌اند، اولین دورۀ تاریخ باستانی ما یعنی دوران پادشاهی پیشدادیان و کیان از "کیومرث" آغاز شده و به‌غلبه اسکندر پایان یافته است. شاهنامه استاد ابوالقاسم فردوسی هم در شمار این‌گونه مأخذهاست (اسناد معتبر) و حتی بعد از رواج و شهرت قاطع خود به‌صورت ماخذ اصلی درآمده و داستان‌های منقول و پادشاهان و پهلوانان مذکور در آن به‌منزله اخبار مسلم و افراد مشخص تاریخی مورد قبول قرار گرفته‌اند.

ولی در روزگاران اخیر کسانی را می‌شناسیم که چون به‌منابع این اخبار و سرگذشت شاهان و پهلوانان نیمه تاریخی و گاه اساطیری که در آنها مذکور افتاده است مراجعه نکرده‌اند، یا به‌کلی منکر آن اخبار و اشخاص شده و یا به‌تاویل و توجیه همه آنها به‌عنوان افسانه و اساطیر اقدام نموده یا به‌تطبیق غیر واقع آنها بر افراد تاریخی مبادرت کرده و درست و نادرست در این راه سخنانی گفته‌اند و نوشته‌اند. گمراه‌ترین دسته از میان این طبقات کسانی هستند که نسبت جعل به‌گویندگان بزرگ حماسه ملی ما مثل دقیقی و فردوسی و اسدی و عطایی و ایرانشاه و دیگران که گمنام مانده‌اند، داده و مدعی شده‌اند که این بزرگان از پیش خود به‌خلق حوادث و مطالب و اشخاص پرداخته و افسانه‌هایی به‌هم بافته و آنگاه آنها را منظوم ساخته و به‌عنوان تاریخ گذشته و گذشتگان به‌ما تحویل داده‌اند.

اشکال کار این گروه در آن است که به آثار ادبی و دینی کهن که حاوی مبادی این اخبارها است مراجعه نکرده و در تاریکی جهل نسبت دادن چنین جعل و تزویری را به استادان پیشین که نگهبان فرهنگ ما هستند، جایز شمرده‌اند. تاریخ داستانی ایران با زندگانی آریايیان یعنی قوم هندوایرانی در کشوری میان "سیر دریا" و "آمویه دریا" آغاز شده است که در "فرکرد دوم وندیداد" آن را "ائیرین واجه" نامیده‌اند.

درآن روزگار که از پیرامون دوهزار سال پیش از میلاد مسیح فراتر است مردانی بر قبایل آریایی حکومت می‌کرده‌اند که بعید نیست جنبه پیشوایی دینی هم داشته‌اند و جزو قدیسان قوم بودند زیرا قرن‌های متمادی در میان هر دو شعبه نژاد آریايی از آنان در کتاب‌های دینی با احترام یاد شده است. بعضی از این پیشوایان تا به‌درجه‌یی در اذهان اقوام هندوایرانی نفوذ دارند که بعد از جدایی آنان از یکدیگر و مهاجرت به‌دو سرزمین هند و ایران در خاطر آریايیان هندی و ایرانی تقریبأ به‌یک صورت و طبعأ با تفاوت‌های اندک باقی مانده‌اند، از جمله "ویو سونت" و پسرش "یم" در کتاب "ودا" معادل "ویونگهنت" و فرزندش "ییم" که معادل "ویونگهان" و "جم" در "اوستا" است و "تریت آپتی" که در اوستا به‌صورت "تراتئون" و پسر "ائویه" درآمده، یعنی "فریدون" پسر "اثغیان" یا "آبتین" که بنا بر روایات ودايی، اژدهایی را که سه سر و شش چشم داشت کشت و "اوسنس کاوی" که نامش در "ریگ ودا" آمده و محققان معتقدند که او همان "کوی اوسن" اوستا و "کی اوس" ادبیات پهلوی است که در زبان فارسی به‌صورت "کاووس" ذکر می‌شود.

این مقایسه کوتاه و نمونه‌وار "ودا" و "اوستا" در اشاره به شخصیت‌های بسیار کهن آریایی، که از بس قدمت زندگانی‌شان در پرده ابهام پوشیده شده است، ما را به‌قدیمی‌ترین تاریخ داستانی ایران یعنی "اوستا" راهبری می‌کند.

این کتاب دینی در اصل بسیار مشروح و حاوی اجزاء متعدد بود و آنچه از دورۀ ساسانی برای اوايل عهد اسلامی باقی ماند، بيست و يک جزو بود که هر يک را نسک می‌نامند و فهرست آن‌ها با خلاصه مطالب هر يک در جلد هشتم کتاب "زندآکاسيه" معروف به دينکرت آمده است. از ميان بيست و يک نسک بخش مذکور "چهرداد نسک" و "سوتگر نسک" حاوی شرح مفصل دربارۀ تاريخ باستانی ايران بوده است و اگر چه اين هر دو نسک را اکنون در دست نداريم ولی پاره‌يی از مطالب آن‌ها در مآخذهای ديگر نقل شده است و از اين راه می‌توان آن‌ها را شناخت.

آنچه از اوستای مفصل عهد ساسانی و اوايل عهد اسلامی باقی ماده امروز تشکيل پنج نسک می‌دهد که از آن ميان يسناها و يشت‌ها و قسمتی از نويداد (ويديداد) حاوی اشارات بسيار به تاريخ داستانی و نيز به‌سرگذشت بعضی از خاندان‌های پهلوانی ايرانی و تورانی است که غالباً کوتاه و مبهم و ناقص اند و همۀ آن‌ها را نقل‌هايی که از اجزاء ديگر اوستا پيش از فقدان شده است، تکميل می‌کند.

از ميان نسک‌های پنچگانه موجود اوستا بخش يشت‌ها در تدوين و حفظ روايات ملی و اساطير دينی ايرانيان قديم از همه مهم‌تر است زيرا اصل بسياری از روايت‌های مذکور در آن ديده می‌شود و در بين آن‌ها بعضی مثل آبان يشت، گوش يشت، رشن يشت، فروردين يشت، بهرام يشت، رام يشت، ارد يشت، اشتاد يشت، زامياد يشت بيشتر از ديگر يشت‌ها در تحقيقات مربوط به روايات ملی قابل توجه‌اند. در يشت‌هايی که اسم برده‌ام به بسياری از داستان‌ها و نام‌های شاهان و پهلوانان و خاندان‌های بزرگ و اماکن جغرافيايی ايران و توران باز می‌خوريم مثل "گيه مرتن" (کيومرث)، هوشنگ، جمشيد، اژی دهاگ سه پوزۀ شش چشم از کشور بوری، فريدون پسر اثفيان يا آبتين، منوش چئير (منوچهر) از خاندان ائيرياو، گرشاسب از خاندان سام، نوذر (نئوتر) بزرگ خاندان نوذری (نئوتری)، اغريرث و کرسيوز و افرسياب فرزندان پشنگ، هنگ افراسياب، کوی کوات و پسرش کی اپيوه که از جاويدانان است و کی ارشن و کی بيرشن و کی پشين و کی اوس (کاوس) پسران اويند، سياوارشن (سياوش) پسر کاوس و حديث گنگ دژ، طوس، وئسک (ويسه) و خاندان او، کيخسرو، کی‌لهراسب، کی‌گشتاسپ و برادرش زرير، جاماسب، ارجاسب تورانی، آرش شواتير، مرغ سئن (سيمرغ)، فر ايرانی (ائيرينم خورنو) و فر کيانی (کوئيم خورنو) و جز آن‌ها و ...

اگر بخواهيم روايات هر يک از يشت‌ها را به‌تفصيل و توضيح در اينجا مطرح کنيم، و يا اشاراتی را که دربارۀ اسامی مذکور در آن‌ها آمده شرح دهيم، کار بر ما دشوار خواهد گشت. همين‌قدر بايد بدانيم که با مطالعه در يشت‌ها می‌توان با عده‌يی از حوادث تاريخ بسيار کهن ايرانيان که صورت داستانی يافته، و نيز با بعضی از ماجراهای قهرمانی مشرق فلات ايران که در شاهنامه و منظومه‌های ديگر منعکس و غالب آن‌ها از جمله حوادثی است که در روزگار مهاجرت عشاير مختلف هندوايرانی به‌نواحی شرقی فلات ايران رخ می‌داد، آشنايی يافت و از روايت‌هايی مطلع شد که اصلی و مربوط به‌اسامی شاهان و پهلوانان و معاريف داستانی ايران و انيران است از کيومرث گرفته تا گشتاسب و خاندان او که شاهان ايران بودند و از اژی دهاک تا فرنگريسن (افراسياب) و ارجت اسپ (ارجاسب تورانی) که دشمنان اين مرز و بوم شناخته شده‌اند، و همچنين است از کشورهای ائيرين (ايران) و توئيرين (توران) و سئيرمين (سارمات) که در نسک يشت‌ها از آن‌ها نام برده‌اند، و در چهرداد نسک از آن‌ها و به‌مناسبت آن‌ها از تقسيمات سه‌گانه جهان ياد شده بود به‌نحوی که بعدها در متون پهلوی می‌بيبيم.

مطلب بسيار مهم در اين ميان اشاراتی است که دربارۀ سلسله‌های شاهان در اوستا ملاحظه می‌کنيم. نخست بايد بدانيم که شاهان در اوستا به دو دسته يا به تعبيرات بعدی به دو سلسله تقسيم شده‌اند. دسته اول پردات و دسته دوم کويان هستند. پردات همان واژه‌ای است که در پارسی به پيشداد تبديل شده است؛ زيرا پر (Para، فرا) به‌‌معنای پيش و در صورت اسمی به‌معنی آيين و قانون است و در دات (data) صورت [فاعلی] به‌معنی خلق کردن، صورت مفعولی به‌معنی خلق شده از مصدر (da، دا). پيشداد يعنی نخستين مخلوق و يا اولين کسی که آيين عدل و داد آورد. نخستين پادشاه از دستۀ پيشداد در اوستا هوشنگ (Haoshyangha) است که هميشه با لقب پردات ذکر می‌شود. با توجه به اين مطلب که کيومرث (Gaya-Maretan) (در پهلوی گيوک مرث و در اوستا گيه مرتن يعنی زندۀ ميرنده يا جانداری فناپذير) اولين پادشاه نيست بلکه نخستين نمونۀ بشر است که دربارۀ آفرينش او به تدبير هورامزدا و مرگش به تزوير اهريمن و پديد آمدن مشيگ و مشيانگ (Mashyag) از نطفۀ او در ادبيات پهلوی داستان‌هايی نقل شده است. تبديل شدن کيومرث به نخستين شاه و افسانۀ سيامک مربوط است به داستان‌گزاران بعدی که در ذهن‌شان اجتماع دو نمونۀ نخستين بشر يعنی گيه مرتن آريايی و آدم ابوالبشر سامی دشوار بود. پس يکی اولين شاه جهان شد و ديگری را از بهشت به سرانديب افکندند تا حوا از پهلوی چپش پديد آيد و به زايش فرزندان آورد. داستان پسر کيومرث يعنی سيامک را هم قصاصان جانشين اسطورۀ خلقت مشيگ و مشيانگ کردند که هر دو به صورت ريواس از زمين رستند تا اهريمن از حقيقت حال‌شان بی‌خبر بماند و چون نيرو گرفتند، به هيأت آدمی درآمدند.





























[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

1


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]