اقوام افغانستان
(فصل دوم)
تاریخ قدیم اقوام و سرزمینهای افغانستان امروزی تا ظهور سلطنت افغانها
(به اساس شواهد باستانشناسی)
فهرست مندرجات
- پشتونها
- پشتو
- ساختار قبیلوی پشتونها
- شجرۀ خانوادگی پشتونها
- هجوم پشتونها
- زندگی پشتونها
- پشتونهای افغانستان
- ...
- ...
- ...
- ...
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
در طول تاریخ اقوام مختلفی از طرف غرب، شرق، جنوب و شمال بهسرزمین افغانستان کنونی آمده و مسکون شدهاند. در یک مطالعۀ جدید، حدود ۵۵ قوم یا تبار در افغانستان زندگی میکنند. تمام آنها را میتوان از نگاه زبانی بهطور تخمینی به ایرانیها (بخصوص بلوچها، پشتونها و تاجکها)، ترکها (عمدتا ترکمنها و یوزبیکها) و غیره تقسیم کرد. اما باید توجه داشت که زبان نمیتواند بهصورت دایمی یک مشخصۀ تباری باشد. طور مثال هزارههای افغانستان مرکزی امروز به زبان (ایرانی) پارسی (فارسی یا دری) صحبت میکنند، در حالیکه بهطور آشکار دارای منشای ترکی - مغولی اند.
[↑] پشتونها
بهصورت عام کوههای مرکزی و شمالشرقی افغانستان جداکنندۀ جنوب اکثرا پشتون از شمال غیرپشتون است. پشتونها بهصورت عنعنوی افغانهای اصلی پنداشته شده و اقوام دیگر نامهای خاص خود را دارند. آنها همچنان تشکیل دهندۀ یک قسمت بزرگ نفوس افغانستان (حدود ۴٠ تا ۵٠ فیصد) میباشند. لذا تا اواخر سدۀ نزدهم، نام افغانستان فقط بهمناطقی اطلاق میشد که مسکن اصلی پشتونها بود (بهامتداد هر دو جانب خط دیورند)، در حالیکه قسمتهای غرب و شمال افغانستان فعلی بهصورت عام بهنام خراسان و بعضاً ترکستان یاد میگردید.
پشتونها را بهصورت عام در هند و پاکستان بهنام پتان یاد میکنند که یک گروه قومی مشخص بوده و تعداد آنها در سالهای ٢٠٠٠، حدود ٢٠ ميلیون تخمین شده است. آنها اکنون تقریبا بهطور مساویانه در هر دو جانب مرزهای افغانستان / پاکستان زندگی میکنند. سرزمین پشتونها بهطور تخمینی در برگیرندۀ یک ساحۀ مثلثی است که در یک خط مستقیم غربی - شرقی از جنوبغرب افغانستان تا وسط وادی اندوس {سند} و بهطرف شمال بهامتداد رود اندوس تا وادی سوات در پاکستان فعلی امتداد دارد. کوههای هندوکش تشکیل کنندۀ مرز شمالغرب است. پشاور در شمال پاکستان و کندهار در جنوب افغانستان بهطور عنعنوی مراکز شهری عمدۀ پشتونها محسوب میشود.
پشتونها بهزبان پشتو یا پختو صحبت میکنند که یک زبان ایرانی بوده و با زبانهای فارسی، کردی، بلوچی وغیره ربط دارد. پشتو یکجا با فارسی (که در افغانستان بهنام دری گفته میشود)، دو زبان رسمی کشور را تشکیل میدهد. منشای نام پشتون و زبان آنها مورد مناقشه است. این موضوع فقط از اواخر قرون وسطی بهبعد روشن است، با وجودیکه این نام بهطور تخمینی با پسیانوی متذکره در منابع کلاسیک ربط داده میشود. مطابق متنها، این گروه قسمتی از یک موج بزرگ مهاجمین عمدتاً سکايیان ایرانی بودند که در اواخر سدۀ دوم ق.م از طرف شمال به حصص شرقی فلات ایران رخنه کردهاند. اما چنین تشخیص هویت تاکنون با اسناد و مدارک به اثبات نرسیده است.
بهعین ترتیب، منشای نام افغان نیز مشکلزا است. این نام منشای پشتو ندارد. لذا بهگمان اغلب، خارجیها این نام را برای توصیف یکتعداد مردمان مرزهای هندوایرانیان بهکار بردهاند، در حالیکه ممکن است پشتون بوده باشند یا نه. این نام شاید در برهات - سمهیتا وراها میهیرا، یک اثر سانسکریتی نیمقارۀ هند در اواخر سدۀ ششم با وجه تسمیۀ تباری اواگانه ذکر شده باشد. اما تشخیص هویت این نام هنوز قابل مناقشه است، همانند نام ابوجیان متذکره در سفرنامۀ شوانزنگ، زایر چینايی در اوایل سدۀ هفتم.
اولین منبع مطمئین برای نام افغان مربوط به سدۀ دهم است. در حدودالعالم، یک اثر پارسی از مولف نامعلوم در اواخرسدۀ دهم، از محلی بهنام "ساول، یک دهکدۀ گوارا در یک کوه که در آن افغانها زندگی میکنند"، نام میبرد. مطابق متن، این دهکده احتمالا در نزدیکیهای گردیز (در شرق غزنی) واقع است. این اثر همچنان دربارۀ یک دهکده در نزدیک جلالآباد کنونی نام میبرد، جايیکه سلطان محلی آن تعداد زیاد زنان هندو، مسلمان و افغان دارد. از زمان محمود غزنوی در اواخر سدۀ دهم، معلومات دربارۀ افغانها بیشتر میشود. افغانهای آنروزی بهصورت عام در مرزهای بین ایران و هند زندگی میکردند. صریحترین اشاره دربارۀ افغانها در اثر البیرونی بهنام تاریخ الهند (در سدۀ یازدهم) یافت میشود. در اینجا گفته میشود که قبایل متعدد افغان در کوههای غرب هند زندگی میکنند. البیرونی آنها را بهحيث مردمان وحشی و هندو توصیف میکند.
ابن بطوطه، گردشگر مراکشی سدۀ سیزدهم که قبلا در رابطه به هندوکش راجع بهاو ذکر کردم، دربارۀ "پارسیانی بهنام افغان" مینویسد که در جلگههای بین غزنی و سند زندگی داشتند. او اضافه میکند که کوه اصلی آنها بهنام "کوه سلیمان" نامیده شده و یادآور یک عنعنۀ قدیمی در بین پشتونهاست که مسکن اصلی آنها، اطراف کوههای سلیمان در شرق کندهار میباشد.
پژوهش در مورد خاستگاه یا منشای پشتونها و افغانها بهمثابه کاوش بر سر منبع رودخانۀ آمازون است. آیا منبع واحدی وجود دارد؟ آیا پشتونها و افغانها یکی اند؟ با وجودیکه امروز پشتونها گروه قومی مشخصی را از نگاه زبانی و فرهنگی تشکیل میدهند، هیچ مدرکی وجود ندارد که تمام پشتونهای امروزی دارای منشای قومی واحدی باشند. در واقعیت، این امر بسیار بعید و غیرمحتمل است. هنوزهم دستهها و گروههای غیر پشتون زیادی در مناطق کاملا مسلط پشتونی وجود دارد، اما پشتونها از نگاه فرهنگی و زبانی بهآهستگی در حال بلعیدن این اقوام هستند. این پروسۀ بلعیدن فرهنگی و زبانی اقوام دیگر در طول سدهها جریان داشته است. قومیت یک پدیده ایستا نبوده و تعداد زیادی "پشتونیت یا پشتونولی" را پذیرفتهاند. یک نمونه معاصر "ادغام" میتواند گروههای جنوبی (غیر پشتونی) ایماق تایمنی و مالکی در غرب افغانستان باشد که با احساس وابستگی به پشتونها، فرهنگ و زبان پشتونهای کندهاری را پذیرفتهاند. از طرف دیگر، "انشقاق" را نیز میتوان در درانیهای نورزی (پشتون) پارسیگوی در جنوب افغانستان نشان داد که بیشتر احساس تعلق به غیرپشتونها میکنند. در ادبیات سدۀ نزدهم، منابع زیادی در مورد منشای غیر پشتونی قبایل معین "پشتون" وجود دارد. طور مثال، الفنستون در بارۀ ناصر غلجی، یک قبیله کوچی که در امتداد مرزهای افغانستان - پاکستان زندگی میکند، چنین میگويد: "هوتکیهای غلجی میگویند ناصریها همسایۀ (مشتریان) آنهاست نه اقارب (عشیره یا قوم) آنها: بعضیها آنها را حتی اولادۀ بلوچها میدانند؛ هرچند آنها پشتو صحبت نموده و قویا خود را دارای نسب افغانی میدانند، در حالیکه قیافۀ ظاهری و ویژگیهای آنها دقیقا نشاندهندۀ این است که یک قوم کاملا متفاوت از ایشان اند".
[↑] پشتو
زبان یک عنصر مهم پشتونیت {پشتونوالی} است. پشتو / پختو مربوط به خانوادۀ زبانهای ایرانی است. اينها درهزارۀ دوم ق.م بهبعد توسط مردمانی از جنوب آسیای میانه به فلات ایران وارد میشوند. پشتو یگانه و احتمالا اولین زبان ایرانی نیست که در جنوب کوهها صحبت میشود. ما این را میدانیم، زیرا در میان سرزمینهای پشتونها، بهغیر از تاجکهای پارسیگوی که در همهجا حضور دارند، هنوزهم محلههای اقوامی وجود دارد که به زبانهای دیگر ایرانی صحبت میکنند. این را میتوان در وادی لوگر در جنوب کابل (حداقل تا سالهای ۱۹٧٨) و نزدیک کانیگورام (وزیرستان) در پاکستان مشاهده کرد. این مردمان با زبان اورمری صحبت میکنند. اينها خود را برکیها مینامند؛ این نام همچنان در زندگینامۀ بابر، موسس سلالۀ مغول در هند در اوایل سدۀ شانزدهم دیده میشود، کسیکه مدت زیادی در سرزمینهای مرزی بهخاطر آمادگی تهاجم خویش به هند سپری میکند. بهعلاوه، در شمال کابل مردمانی وجود دارند که بهزبان پَراسی صحبت میکنند (بابر زبان پراسی را یکی از ۱۱ زبان ساحۀ کابل ذکر کرده است). پراسی و اورمری دو زبان مرتبط ایرانی اند که درگذشته توسط تعداد زیاد مردم در یک ساحۀ وسیعتر صحبت میشدند. اينها توسط کسانیکه به زبانهای دیگر صحبت میکردند (بهشمول پشتو)، کنار زده شده و به وادیهای منزوی رانده میشوند.
در حالیکه پراسی و اورمری بهصورت عام بهزبانهای جنوبی یا جنوبشرقی ایران تقسیم میشوند، پشتو بهصورت عام مربوط شاخۀ ایرانی شمالشرقی است. اگر این تقسیمبندی درست باشد، بدین معنی است که زمانی درگذشته، زبان پشتوی جنوب افغانستان و پاکستان از شمال کوهها وارد شده است. زبان پشتو بهتدریج زبان (لهجه)های دیگر ایرانی را تعویض میکند که در زمانهای قدیمتر وارد ساحه شده بودند. این تعویض که یک پروسۀ درازمدت است، در واقعیت هنوزهم ادامه داشته و بهگمان اغلب، موازی به انکشاف پشتونها بهحيث یک قوم صورت میگیرد.
[↑] ساختار قبیلوی پشتونها
پشتونهای امروزی یک گروه تباری واضح و قابل شناخت میباشند. آنها شدیداً از خصوصیات متمایز، گذشتۀ مشترک، زبان، فرهنگ و سرزمین خود باخبراند. آنها در عین زمان به چندین قبیله، طایفه و کنفدراسیون قبایل تقسیم میشوند. لذا قابل تعجب نیست که غالبا آنها را منحیث یک جامعۀ قبیلوی کامل توصیف میکنند. بهعلاوه، جامعۀ پشتون بهصورت عام بهحيث یک نمونۀ خاص بهاصطلاح سازمان نَسَب (نسل) مقطعی در نظر گرفته میشود. چنین یک ساختاری بر بنیاد گروههای تباری استوار است، در حالیکه واحدهای مختلف مانند خانوادههای هستوی، طوایف، قبایل و کنفدراسیون قبایل بهطور یکجايی یکنوع هرم مجرد را میسازند که جد (نامنهاد) در بالای آن قرار دارد. جامعۀ پشتون تا اندازۀ زیادی جوابگوی این مودل است. تمام پشتونها میدانند که بهطور دقیق در کجای این هرم قرابتی قرار دارند. جهتگیری اجتماعی یک پشتون بهسمت موقعیت خاص او در این سیستم هدایت شده و در اغلب موارد نزاعهای سیاسی و نظامی در بین پشتونها یا بین پشتونها و دیگران وابسته به روابط خویشاوندی بین آنها و در بین طرفین است.
با آنهم مودل سازمان نَسَب مقطعی در بر گیرندۀ یک ساختار ثابت و دایمی بوده و تاکید بسیار قوی بالای نَسَب دارد. این مودل عوامل دیگری را مستثنی میسازد که بالای موقعیت فرد و ساختار گروه او اثر داشته و بهاين ترتيب جامعۀ پشتون را یک موجود بسیار متحرک میسازد. عوامل اقتصادی و محیطی و همچنان جنبههای فردی مانند ننگ شخصی بسیار مهم است. روابط قبیلوی بهصورت عام مربوط به نسب پدری است، اما در واقعیت، روابط از طریق زن نیز نقش عمده بازی میکند. در اینجا موقعیت خارجیها در داخل قبیله نیز مهم است، بهشمول مردان روحانی و مردمانی که توسط گروههای مسلط (پشتون) مطیع ساخته شدهاند. رابطه با گروههای همسایه و بهخصوص با دولتهای همسایه بسیار مهم است. همسایههای قدرتمند میتوانند رهبران قبیلوی را تعین کنند که در غیر آن چیزی بیشتر از روسای دهکده یا نمایندههای ناحیۀ ایشان نمیباشند. آنها میتوانند این روسا را با جیرۀ کلان تامین نموده و متعاقبا نفوذ رهبران قبیلوی را در داخل گروه خویش افزایش بخشند که باعث مختل شدن ساختار اساسا مساویانۀ آنها میشود. چنین قطع روابط عنعنوی میتواند زمانی رخ دهد که گروه با خارجیانی مانند تاجران، ارتشها، کوچیها و غیره در تماس شوند.
[↑] شجرۀ خانوادگی پشتونها
در اوایل سدۀ هفدهم، یک پشتون بهنام خواجه نعمتالله از شمال هند، ساختار قبیلوی و منشای جامعۀ پشتون را در کتاب خود بهنام مخزنافغانی شرح داده است. با وجودیکه این کتاب بدون شک در برگیرندۀ معلومات دربارۀ منشای تباری پشتونها است، ولی نباید آن را بهحيث یک منبع موثق تاریخی در نظر گرفت که نشان میدهد چطور پشتونها بهحيث یک گروه تباری مشخص بوجود آمدند. در عوض، این میتواند بهحيث یک منبع معلوماتی استفاده شود که در سدۀ هفدهم یا پیش از آن، طوریکه پشتونها خود را بهحيث یک گروه میدیدند (شجرۀ دیگر افغانها در حیات افغانی توسط حیات خان نوشته شده است).
نعمتالله چهار گروه عمدۀ پشتون را مشخص میسازد. اينها اولادۀ سه پسر جد پدری تمام پشتونها (قیس عبدالرشید پتان) بهعلاوۀ گروه چهارمی است. مطابق شجرۀ عنعنوی، خود جد پدری اولادۀ شاه سارول (ساول)، شاه یهودی میباشد. نسب یهودی پشتونها همیشه یک موضوع داغ در چایخانههای پشتونها بوده است!
سه پسرقیس عبدالرشید پتان بهنامهای سربن، بیتن و غرغشت است (با وجودیکه این نامها بهنحو دیگری نیز ذکر شدهاند). مهمترین اينها حداقل از نظر نعمتالله، سربن است. او بزرگترین پسر بوده و اولادۀ او از طریق شرخبون پسرش عمدتا در جنوب افغانستان و از طریق پسر دیگرش، خرشبون در وادی پشاور یافت میشوند. آنهايیکه در غرب اند شامل ابدالیها بوده و از نیمۀ سدۀ هجدهم بهنام درانیها یاد میشوند. شرقیها شامل یوسفزی و یکتعداد قبایل دیگر اند که در شمال پشاور زندگی میکنند.
رابطه بین اولادۀ شرخبون و خرشبون دارای اهمیت زیاد است. اگرنعتالله درست گفته باشد، این نشاندهندۀ روابط تاریخی میباشد. بهاین ارتباط، گسترش گروه دیگری بهنام اولادۀ کاسی نیز مهم است. کاسی اولاد دیگر خرشبون پسر سربن است. اولادۀ کاسی شامل شنواریها است که امروز در ساحۀ جلالآباد (غرب پشاور) زندگی میکنند. اما اينها در بر گیرندۀ دو قبیلۀ دیگر نیز میشوند که در مناطق دور جنوب، در کویته (جنوب کندهار) بهنام کاسیها و کیترانها زندگی میکنند.
اولادۀ برادر دومی (شیخ) بیتن تشکیل کنندۀ شاخۀ دوم پشتونها است. نعمتالله میگويد که دختر بیتن بهنام بی بی ماتو با یک بیگانه بهنام شاه حسین از غور (ساحۀ در افغانستان مرکزی) ازدواج میکند. از این ازدواج یک کنفدراسیون بزرگ غلجیها و قبایل دیگر بهوجود میآید که در مناطق بین غزنی و دریای اندوس زندگی میکنند. مطابق نعمتالله، غلجیها از یک پسر بی بی ماتو و شاه حسین بهوجود میآید که قبل از ازدواج تولد شده است. صرفنظر از اینکه واقعیت چه بوده، معلوم میشود که نعمتالله نظر پائینی در مورد این شاخه و بهخصوص غلجیها داشته است!
غرغشت برادر سومی، جد یکتعداد قبایلی میشود که در تمام مناطق پشتونها پراگندهاند. بزرگترین اينها کاکر اند که در زمینهای غیر حاصلخیز شمال کویته در پاکستان امروزی زندگی میکنند. یک گروه دیگر این شاخه صافیهاست که بسیار دور از کاکرها در ساحۀ شمالشرق کابل زندگی دارند. اگر این گروهها باهم مرتبط باشند و دلیلی هم وجود ندارد که تردید داشت، بهنوبۀ خود همانند مسئلۀ درانی و یوسفزی است که نشاندهندۀ مهاجرت یا هجوم کتلوی پشتونها میباشد. چون باشندگان اصلی کابل و مناطق اطراف آن عمدتا غیر پشتونها بودند و هنوزهم هستند؛ موجودیت صافیها در این ساحه بهطور آشکار ناخوانده بوده و منشای آنها از مناطق بسیار دور جنوب، از نزدیک کاکرها میباشد.
شاخۀ چهارم پشتونها اولادۀ کران یا کرلان اند. شجرهسازان بومی موافقه ندارند که آیا او پسرخواندۀ قیس بوده یا مربوط بهیکی از سه شاخه است. در هر صورت، کرلان جد بزرگ قسمت اعظم پشتونهای اند که در پاکستان امروزی و بهخصوص در مناطق صعبالعبور جنوب وادی پشاور زندگی میکنند. اينها شامل افریدیها، ختکها، منگلها، وزیریها، بنگشها، معسودها و دیگران است. مقام پائین آنها در شجره بهطور واضح نشاندهندۀ موقعیت منزوی آنهاست؛ تعداد زیاد مردمان شمال هند در اوایل سدۀ هفدهم هرگز چیزی دربارۀ آنها نشنیده بودند.
[↑] هجوم پشتونها
رابطۀ فرضی بین ابدالیها یا درانیهای جنوب افغانستان و یوسفزی و دیگران در وادی پشاور و اطراف آن نشان میدهد که این گروهها زمانی در جوار همدیگر میزیستند. گسترش قبایل کاسی و اولادۀ غرغشت نیز بازتاب عین حالت است. در واقعیت، اسناد تحریری مبنی بر عنعنۀ شفاهی در بارۀ هجوم گروههای پشتون از جنوب افغانستان (از طریق وادی کابل) به جلگههای پشاور و اطراف آن در سدههای ۱۵ و ۱٦ وجود دارد. هجوم پشتونها از ساحۀ کندهار بهجانب غرب و سرزمینهای جنوب و غرب افغانستان در این اواخر صورت گرفته است. این کوچکشیها توسط اسناد تاریخی تائید شده و مربوط به سدههای هفدهم و هجدهم است. آنهايیکه در این حصص مستقر میشوند، ابدالیها یا درانیها اند که اولادۀ شرخبون میباشند.
باید درک نمود که هجوم پشتونها با بیرون راندن مردمان بومی از مناطقشان تا امروز ادامه دارد، طور مثال در هزارهجات و افغانستان مرکزی؛ در ساحۀ جلالآباد و افغانستان شرقی و در سرزمینهای شمال پشاور. بهعلاوه، اشغال قسمی سرزمینهای جنوب هندوکش در وادی کابل توسط پشتونها مربوط سالیان اخیر است. کابل هرگز یک شهر پشتوننشین نبوده است. تمام اينها نشان میدهد که پشتوزبانان زمانی در جنوبشرق افغانستان کنونی یا حتی بهگمان اغلب، در نواحی پاکستان امروزی متمرکز بودند (بهطور عنعنوی کوههای سلیمان در پاکستان فعلی وطن اصلی پشتونها پنداشته میشود. کوههای سلیمان در پشتو بهنام د کاسی غر یاد میشود؛ نام کاش که توسط اورمریهای کانیگورام به پشتونها داده شده را با نام قبیلۀ کاسیها که در جوار کویته پاکستان زندگی میکنند، مقایسه کنید).
تصویری که بهملاحظه میرسد یک گسترش یا هجوم اولیۀ پشتونها از وادیهای کوههای سلیمان (در مرزهای افغانستان / پاکستان) به جلگههای جنوبشرقی و شرق افغانستان را نشان میدهد. این هجوم بهواسطۀ کوچکشی گروههای بزرگ پشتونها در امتداد شمال مسیر کابل - کندهار یعنی بهطرف شرق و داخل وادی پشاور دنبال میشود. مطابق منابع متعدد، این هجوم آخری قبل از آغاز سدۀ شانزدهم صورت گرفته است. گروههای دیگر از ساحۀ کندهار بهطرف غرب و شمالغرب یعنی سیستان و هرات هجوم میبرند. در اینجا بیمورد است اگر دلایل این هجوم کتلوی را ذکر کنیم. ممکن است دلایل سیاسی یا طبیعی یا هر دو باشد. بهعلاوه، میتوان فرض نمود قبل از اینکه این هجومها آغاز شود، یکتعداد پشتونها سالانه با مواشی خویش به کوههای افغانستان رفته و لذا با شرایط این مناطق آشنا بودند.
صرفنظر از دلایل این هجوم و کوچکشیها، آمدن گروههای بزرگ پشتونها و متعاقبا بهقدرت رسیدن آنها در جلگههای وسیع جنوب و شرق افغانستان باعث تغیرات عمدۀ سیاسی و اجتماعی میشود. اثرات مراکز شهری و مسکونههای جدید پشتونی {ناقلین} باعث میشود که جمعیت عمدتا تاجیک (پارسیزبانان) بهمناطق اطراف رانده شوند. بهعلاوه، پشتونهايیکه از وادیهای فقیر و منزوی مرزها برخاسته بودند، فورا خود را در جلگههای وسیع و نسبتا حاصلخیز جنوب و شرق کوههای افغانستان میبینند. اگر ظهور پشتونها باعث تغییرات بزرگی در جمعیت محلی میشود، تغییرات عظیمی نیز در شرایط زندگی پشتونها بهوجود میآید.
[↑] زندگی پشتونها
پشتونها بهصورت عام بواسطۀ حس استقلال، مساوات، ننگ شخصی و خصلت جنگجويی شناخته میشوند. کود (رمز) ننگ آنها یا پشتونولی (پختونولی) مضمون مطالعات متعددی بوده است. عرصههای مهم آن مهماننوازی (میلمستیا)، پناهدادن (ننواتی)، انتقام (بدل) وغیره است. مساوات تمام مردان بالغ اعضای گروه، حداقل در تیوری، یکی از اصول کلیدی زندگی پشتونها است. اساسا هر مرد بزرگ دارای تجربۀ کافی اجازه دارد یک رای در جرگۀ قبیله داشته باشد. البته بعضیها و غالبا خانان، دارای قدرت زیادی نسبت بدیگران در جرگهاند. با آنهم قدرت خان هرگز محفوظ نبوده و این امر در قدم اول بر مهارتهای شخصی او استوار است، نسبت باینکه احساس وفاداری بهمقابل سلسلۀ مراتب باشد. اما وضع در همهجا یکسان نیست. در بعضی جاها، طور مثال در بین کوهها و وادیهای منزوی مرزهای افغانستان / پاکستان تخیلات پشتونیت و تاکید بالای مساوات هنوزهم بسیار قوی است. در ساحات دیگر، طور مثال در بین درانیها و غلجیها در افغانستان جنوبی و شرقی، رهبران قبیلوی در طول سدهها، ثروت و قدرت زیادی کسب کردهاند که دلیل آن قسما حاصلخیزی زمین و قسما موقعیت گروه ایشان در امتداد مسیر عمدۀ شرق - غرب در بین ایران و هند میباشد. با آنهم تخیلات پشتونیت هنوزهم توسط اکثر پشتوزبانان بهرسمیت شناخته میشود.
تفاوت مهم دیگری در بین پشتونهای باشندگان جلگههای افغانستان و آنهايیکه در شرق و در بین کوههای مرزی زندگی دارند، وجود دارد. درانیها و اکثر غلجیهای جلگهها در سراسر نوار طویل گسترش داشته، قبایل و طوایف متعدد ایشان غالبا با هم مخلوط شده و در عین دهکدهها زندگی میکنند (این پروسه همچنان در بین پشتونهای کوچی دیده میشود، جايیکه تعداد زیاد غلجیها از بین قبایل هوتکی، ترهکی و توخی با درانیها یکجا شده و خیمههای زمستانی خویش را در جنوبغرب و غرب کشور برپا میکنند). در سرزمینهای مرزی که اراضی بهصورت عام نسبت به جلگههای جنوب و جنوبشرق افغانستان بسیار بااهمیت است، گروههای قبیلوی میل دارند بهطور جداگانه زندگی کنند. این بدین معنی است که رهبران خودخواه پشتون در افغانستان طوری تربیه شدهاند که در جستجوی متحدان حتی در بین پشتونهای دارای نسب متفاوت باشند. آنها نمیتوانند بالای عشایر یا اقارب مستقیم خود اعتماد کنند، زیرا آنها در یک ساحۀ وسیع پراگندهاند. بهاين ترتيب رهبران پشتون قبایل درانی و غلجايی بعضی اوقات، طور مثال در اوایل سدۀ هجدهم، برای کنترول تعداد زیاد گروههای پشتون از گروهها و عشایر مختلف استفاده کردند. رهبران پشتون در پاکستان امروزی میتوانند بهیک موقعیت قوی در داخل گروه خویش و در ساحۀ خویش دست یابند، اما در تامین یک موقعیت مناسب در بین پشتونهای مناطق مختلف با مشکلات بزرگی مواجه خواهند گشت.
تمام پشتونهای افغانستان و پاکستان مسلمان بوده و تقریبا مربوط بهشاخۀ سنی اند که یکی از دو فرقۀ عمدۀ اسلام است. یکتعداد پشتونهای که در جنوب جلالآباد و پشاور بهنامهای توری و بعضا ورکزی و بنگش اند، استثنا بوده و مربوط به فرقۀ شیعهاند.
زنان پشتون در پاکستان و بهخصوص در افغانستان هنوز چادری (بورقه) میپوشند، پارچه یا جامۀ که سراپای او را بهشمول روی او میپوشاند. این پارچه دارای یک تکۀ مستطیلی جالیدار در بالای چشمهاست که پوشنده میتواند از طریق آن ببیند. در زیر آن یک شلوار و پیراهن آستین دار میپوشند. مردان پشتون را نیز میتوان بهآسانی بهواسطۀ لباسشان شناخت که اکثرا متشکل از شلوار (تنبان)های گشاد و متورم، پیراهن دراز و واسکت است. آنها علاقه دارند چپلکهای باز بپوشند. تعداد زیاد پشتونها هنوزهم لنگی بهسر میکنند که یک سر آن بروی شانهانداخته میشود. دراین روزها لنگی بهطور خاصی در مناطق تحت کنترول طالبان مروج میباشد، جاهايیکه مردان غالبا دارای لنگی سیاه با خطوط باریک سفید اند. در جاهای دیگر کلاه چترالی (پکول) بهطور روزافزونی معمول گردیده است.
[↑] پشتونهای افغانستان
پشتونهای افغانستان در اینوقت در جنوبشرق، شرق و جنوبغرب کشور متمرکز اند. دو گروه عمده در کشور عبارت از کنفدراسیون قبایل درانی و غلجايی است که عمدتا مسکون اند.
اولی که قبلا بهنام ابدالی شناخته میشد، در جنوب و جنوبغرب زندگی نموده و کندهار مرکز عمدۀ آنهاست. آنها بهچندین قبایل فرعی دیگر تقسیم میشوند. بعضی از آنها که اولادۀ پدری شخصی بهنام زیرک اند شامل پوپلزی، الکوزی، بارکزی و اچکزی اند (اچکزی در نیمه سدۀ هجدهم توسط احمدشاه درانی از بارکزی جدا میشود). گروه دیگر قبایل که اولادۀ پنجپا اند بهنام نورزی، علیزی و اسحاقزی یاد میشوند. (اچکزیها، نورزیها و اسحاقزیها عمدتا بهشکل کوچی زندگی میکنند، یا حداقل تا این اواخر بودند). پوپلزی و بارکزی بهطور عنعنوی مهمترین قبایل ابدالیان / درانیان اند. یکی از طوایف پوپلزی بهنام سدوزی، تامین کنندۀ سلسلۀ شاهی افغانستان از نیمۀ سدۀ هجدهم تا آغاز سدۀ نزدهم است. بارکزیها بهحيث شاهسازان جانشین پوپلزیها شده و رهبران آنها تا ۱۹٧٨ بر افغانستان فرمانروايی کردند.
عشایر ابدالیان / درانیان شامل سپینترین و تورترین اند که هر دو در شرق کندهار زندگی میکنند، و در پاکستان امروزی شیرانیها است که در جوارترینها در کوههای سلیمان سکونت دارند. پراکندگی این گروهها بازهم نشاندهندۀ این درک است که ابدالیان / درانیان و شاید تمام پشتونها دارای عین منشا یعنی باشندگان اطراف کوههای سلیمان در پاکستان امروزی میباشند.
غلجیها در شرق کشور زندگی نموده و غزنی نقطۀ مرکزی آنهاست. مطابق نعمتالله، آنها با یکتعداد قبایل پشتون رابطۀ نزدیک دارند که فعلا در شرق و تا سواحل غربی اندوس زندگی میکنند. تعداد غلزیها در افغانستان در حال حاضر تقریبا دو چند درانیها است. آنها باشندگان ساحۀ بزرگی اند که بین کابل (در شمال) و کندهار (در جنوب) و کوههای افغانستان مرکزی (در غرب) و مرزهای افغانستان / پاکستان (در شرق) قرار دارد. گسترش آنها بهطرف غرب و بهداخل کوهها تاریخ نسبتا جدید دارد، زیرا در حوالی ۱٨٠٠، باشندگان غزنی و اطراف آن تاجکان و هزارهها بودند که در واقعیت قسمت بزرگ آن هنوزهم چنین است. بهارتباط درانیها، این غلجیها هستند که موجب راندن (گسترش) پشتونها از شرق بهغرب شدهاند.
کنفدراسیون غلجیها شامل یکتعداد قبایل است. اينها بهطور عنعنوی به توران (در جنوب) و بورهان (در شمال) تقسیم میشوند. توران شامل ناصر، خروتی، هوتکی و توخی است. توخیها در جنوب مقر (حدود ۱٠٠ کیلومتر جنوبغرب غزنی) زندگی میکنند. قلعۀ مشهور کلات غلزی، ۱٣٨ کیلومتر در شمال کندهار در مرکز سرزمینهای آنها قرار داشته و متعاقبا بهنام کلات توخی نیز شناخته میشود. هوتکیها در شرق توخیها زندگی دارند. آنها نیروی محرکۀ اشغال ایران توسط افغانها در اوایل سدۀ هجدهم بودند که بعدا مورد بحث قرار میگیرد. خروتیها دورتر بهطرف شرق بهامتداد سواحل علیای دریای گومل در جوار مرز پاکستان زندگی میکنند. ناصریها اکثرا کوچی بوده و بهطورعنعنوی در زمستان بهوادی اندوس سفر میکردند. این مسافرتها در اوایل ۱۹٦٠ بهعلت مسدود شدن مرزهای پاکستان متوقف میشود.
بورهان شامل سلیمانخیل، علیخیل و ترهکی است. آخری در اطراف مقر (جنوبغرب غزنی) زندگی دارند. پوویندهها که معمولا قبل از مسدود شدن مرزها در سالهای ۱۹٦٠ بین هند و افغانستان سفر میکردند، اکثرا سلیمان خیل بودند. یک گروه فرعی سلیمان خیل بهنام احمدزی است که بین گردیز و جلالآباد زندگی میکنند. آنها اکثرا مردمان ثروتمند اند که قبل از جنگ رابطۀ نزدیکی با حاکمان درانی کشور داشتند.
در شرق غلجیها بهامتداد مرزهای پاکستان، یکتعداد گروههای پشتون زندگی میکنند که مربوط شاخۀ کرلان اند. اينها شامل خوگیانیها (که در جنوب جلالآباد زندگی دارند)، جاجیها (که جنوبیتر قرار دارند) و یکتعداد گروههای میباشند که در نواحی پکتیا (بهامتداد مرزهای پاکستان) زندگی میکنند. اينها مقبلها، منگلها، جدرانها، تنیها، خوستوالها و وزیریها اند. تمام این گروهها با عشایر ایشان در شرق دیورند (در پاکستان امروزی) رابطۀ نزدیکی دارند.
گسترش پشتونها در شمال کشور تاریخ نسبتا جدید دارد. این انتقالات اکثرا مربوط سالهای ۱٨٨٠ و بعد از آن است، وقتی امیر عبدالرحمن یکتعداد گروههای متخاصم خویش را در شمال افغانستان مستقر میسازد. آنها تا سالهای ۱۹٧۹ یک قسمت عمدۀ نفوس را بهخصوص در شمالغرب و ساحات بغلان - کندز تشکیل میدادند. آنها بهعلت نام مرکز عمدۀ شهری در جنوب افغانستان، اکثرا بهنام "کندهاریها" یاد میشوند.
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- *
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]