[آريا] [احمدعلی کهزاد]
این مقاله به مناسبت سیمینار علمی، تاریخی و بینالمللی مرحوم احمدعلی کهزاد در کابل ارایه و در "یادنامه کهزاد" در سال ۱٣٦٧ هجری شمسی از طرف پوهنتون کابل انتشار یافته است. (رجوع شود: صفحات ۱٣٨-۱۵٦)
[↑] مباحث جغرافیای تاریخی در آثار احمدعلی کهزاد (غور)
مباحث جغرافیای تاریخی مرحوم کهزاد بهصورت مقالهها و رسالهها و سفرنامههایش دیده میشود. از جمله مقاله جغرافیای تاریخی از موصوف بجا مانده است، در باب قدیمترين نام کشور ما، آریانا. این مقاله در شماره دوم سال ۹ مجله کابل ۱٣۱٨ نشر شده است. در این مقاله بحث مغتنمی راجع بهنامهای کشور دارد.
مرحوم کهزاد مقاله آریانا را بعداً مفصل تحریر نموده و در سال ۱٣٢۱ با قطع کوچک بهگونه اثر مستقل در ۱۴٨ صفحه انتشار داد.
در این اثر نخست از همه به کلمه آریانا و آریا ورته متوجه میگردیم. و آن اسمی است که مرکب از دو کلمه آریا بهمعنی پرستنده، قربانیدهنده و مفهوم اصطلاحی اولیه و قدیم آن نجیب، شریف، بادار، مالک، مهماننواز، وطندوست و... آمده است. ورته که خاک و جای معنی دارد.[۱] همچنان آریا ورته را بهنام سرزمین که آریا در آن نسل بعد نسل تولد شده است ترجمه نموده است.[٢]
این کلمه با مهاجرت آریايیها جانب هند، در مرور زمان بدانجا انتقال یافت و اراضی بین اندوس و گنگا را به وقفههای متعدد اشغال کردند. و آریا ورته بهیک ساحه بسیار وسیعی که تقریباً زیادتر هند را در بر میگرفت عمومیت یافت
استاد کهزاد با استفاده از اوستا نامهای مناطق مختلف را نشان داده است. در اوستا باب اول، حصه سوم یعنی وندیداد سراسر یک بحث جغرافیايی است و از شانزده قطعه زمین بحث میکند که از نقطه نظر تاریخ، جغرافیه مهاجرت آریايیها، مدنیت آریايیها دارای اهمیت فوقالعاده بزرگ است. در پرتو تحقیقات که تا حال بهعمل آمده اکثر قطعات اوستايی طوری معین و تثبیت شده که در آن شبهه و تردید راه ندارد.
سده (سدیان)، مورو (حوزه مرغاب) بخدی (بلخ) و باختر نسایا یا میمنه، هریرود (حوز هریرود، هرات)، هراویتی (حوزه ارغنداب)، هیتومنت (هلمند و پشت رود) ویکوتا (حوزۀ کابل )، کخره (ککرک غزنی یا کرخ هرات)، هپته هند و (پنجاب). اما اریا ورته و بدی در اوستا آریانا ویجه شده است. ایریاناویجه هم مرکب از دو کلمه است یکی ایریا و دیگر ویجه ایریا همان کلمه آریا است که در مفهوم و معنی هیچ فرق ندارد و در اثر لهجه عصر اوستايی و زبان زند این دیار ایریا شده است ویجه کلمهای ست که در عوض ورته یا ورشه آمده و معنی آن همان مسکن و جای است[٣] یونانیان، اولین مردمی بودند که در آثار خود از آریانا نام بردهاند.
مورخ یونانی اراتوستن که در نمیه اول قرن سوم ق.م میزیست اصل نگارش مورخ یونانی امروز در دست نیست بلکه استرابو جغرافیهنگار و مورخ یونانی (٦٠ ق.م) از زبان او کلمه آریانا را تذکر داده و به حواله او حدود آن را چنین مینویسد: سرحد شرقی آریانا رود اندوس (سند)، حد جنوبی آن بحر هند، خط شمالی آن کوه پارویامیزوس و یک سلسله کوهستاناتی که از شمال هند تا بندر خزر میرود. قسمت غربی آن را خطی معین میکند که پارتیا را از مدیا و کرمان را از فارس و پادکنه جدا میسازد. و در جای دیگر آورده است که نام آریانا انبساط یافته بعضی حصص فارس، مدیا و باکثریا و سغدیانه را هم احاطه کرده است. زیرا این اقوام تقریباً بهیک زبان متکلم اند.
استاد کهزاد در این اثر در ضمن نامهای کشور ما شهرهای مختلف آریانا را نام برده و تا حدود امکان موقعیت آن را معین کرده است. نخست از همه بلخ مرکز باختر یا قدیمترين شهرآریانا را وصف نموده است. او مینگارد: بلخ در اولین مظاهر ادبیات ملی ما در (اتهروید) که یکی از کتب چهارگانه سرود وبدی است بهاسم بلیهکا یاد شده و در مهابراته که دامنه ادبیات ویدی بهشمار میرود، قبایل مختلف آریايی که از بلهیکا به ماورای سندهو انشار یافتهاند، اسم برده شده است.
ادرامپسا شهری دیگر است در پای دامنههای شمال هندوکش که عموماً راه خاواک و کوشان بدان منتهی میشد، موقعیت آن را اندراب فعلی تعین میکند. اندراب از زمانههای قدیم دارای اهمیت سرقالجیشی خیلی مهمی بوده و روی راه طبیعی واقع بود، که به طرف قندوز و بلخ و خلم رهسپار میشد بهفاصله تقریباً ٦٠ کیلومتری شمال کابل و پانزده کیلومتری شرق چاریکار در محل تقاطع رودخانههای غوربند و پنجشیر در سواحل راست رودخانه یک سلسله خرابههای بزرگ افتاده که امروز بهنام بگرام یاد میشود و موقعیت یکی از شهرهای باستانی کشور ما را نمایندهگی میکند. این شهر را مورخین چین (کی پیش) یا (کی بن) و جغرافیهنگاران یونانی بهنام (کاپیسی) یاد نمودهاند.[۵]
کاپیسی یکی از شهرهای خیلی مهم و قدیم جنوب هندوکش است این شهر قبل از قرن ۴ ق.م وجود داشت و باشندهگان آن در مقابل سیروس هخامنشی مقابله نمودند. خرابههای شهر کاپیسی و بگرام فعلی روی همرفته عبارت از دو حصه است یکی برج عبدالله که موسیو فوشه آن را (شهر شاهی) و موسیو گرشمن کمپ عسکری یونانی میخواند، و دیگر خرابههای بزرگ که بهطرف جنوب برج عبدالله و آن را موسیو هاکن شهر (جدید شاهی) یاد کرده است.[٦]
از کاپیسی قرن ۵-٦ ق.م تا حال بهصورت مادی اثری بهدست نیامده و قدیمترين خرابههای موجود بنای دست یونانیها را نشان میدهد. بعد از ۱۵٠ ق.م که دست شاهان یونانو باختری از صفحات شمال کوتاه شده بگرام مدتی مرکز آنها بهشمار میرفت. بعد از اوایل عهد مسیح تا نيمه اول قرن سوم بگرام مدت تقریبا سه صد سال پایتخت دودمان بزرگ کوشانی بود.
استاد کهزاد با استفاده از همکاریای که با باستانشناسان فرانسوی و ایتالوی داشت مینگارد که، از روی نتایج حفریانی که از ۱۹٣٦ میلادی در هفت مرحله ثابت میگردد، بگرام یکی از مراکز خیلی مهم صنعتی، مذهبی و تجارتی جنوب هندوکش بهشمار میرفت.[٧]
پس از بررسی دقیق و با ارزش تاریخی و مراجعه به سرودهای ریگویدا و اوستا و کتب جغرافیايی تاریخی نویسندهگان یونانی و اروپايی معاصر، وضع سیاسی و جغرافیايی آریانا و شهرهای متعدد آن بخوبی روشن شده است.
در اخیر استاد کهزاد نتیجهگیریای دارد که ارزش آریانا را دو چندان میسازد، او خلاصه از آثار نوسیندهگان اروپايی را آورده است که قابل توجه میباشد
اچ. ولسن در اثر خویش بهنام آریانای انتیکوا (آریانای عتیق) در اطراف این کلمه و حدود ولایات آن صحبت میکند در پشت کتاب نام افغانستان و آریانا را یکجا ذکر کرده است.
بیلو در کتاب تجسس در باب نژاد افغانستان خیلی مفصل از کلمه آریانا صحبت میکند و با تذکار مولفین کلاسیک یونان، حدود و قبایل وولایات این کشور را متذکر میشود.
بیلو در صفحه ۵۹ اثر خود مینگارد که، بهتر است اول نگاهی به وضعیت جغرافیايی قدیم کشور باندازیم که نزد فارسیها بهاسم آریا ورته نزد یونانیها به اسم آریانا و بعدها بهاسم خراسان معروف بود و [امروزه] بهنام افغانستان شهرت یافته است.[٨]
راولنسن در کتاب بکتریا کلمه آریا را از زبان استرابو نقل میکند که، استرابو باختر را فخر آریانا خوانده است.
اثر دیگر استاد کهزاد لشکرگاه نام دارد در ٢٦ حمل ۱٣٢٧ هجری شمسی یک هیئت فرانسوی که کهزاد معیت آن را داشت برای مشاهده تاق بست ضمن دیدار از خرابههای آنجا که در کنار مجرای هیرمند واقع است. متوجه بقایای یک کاخ مخروبه قدیمی شد. که قدم اول در کشف آثار تاریخی لشکرگاه به حساب میآید.
هئیت موصوف از سال (۱٣٢٨) هجری شمسی که آغاز حفاری در بست میباشد تا سال (۱٣٣٠) هجری شمسی در کشف ساختمانهای عهد غزنوی در این منطقه توفیق بدست آورده و نام لشکرگاه که قبلا استعمال آن در رسمیات معمولی نبود. وجهه عملی پیدا کرد و مورد استعمال قرار گرفت. با کشف لشکرگاه در بست تاریخ دوره غزنوی خاصتا عهد مسعود بیشتر به روشنی نزدیک شد و ذکر لشکر گاه و دشت لکان در اشعار فرخی مصداق پیدا کرد. در منطقه چنین میخوانیم آل ناصر دو قرن کامل درین سرزمین زیبا به بخش بزرگی در ین گوشه شرق جهان بانی کردند ونام و نشانهای سترگ و گرامی از خود بیاد گار گذاشته. که وصف آنرا در ده قرن تاریخ مملکت دربزر گترین آثار تاریخی و زبیاترین قصایدخداوندان سخن مشاهده میکنیم... در حدود نهصد سال است که تاریخ مسعودی وقصاید ملک الشعرای در بار محمود و چکامههای غرای شاعر سیستانی را میخوانیم ولی شواهدی در دست نداشتیم تا اقلا گوشه ئی از آن گفتههای نغز و پر شکوه را ثابت کند، بالاخره اتفاقات یاری کرد و در کرانههای هیرمند در جوار بست کاخی کشف شد و چشم دید سخن سرایان نامی یکدفعه رنگ حقیقت پیدا کرد لشکرگاه کشف شد و با کشف آن پرده از مقابل نگاه ما برداشته شد.[۹]
لشکرگاه از نظر جغرافیائی تاریخی ارزش بس مهمی دارد و میتوان آنرا در دو قسمت مطالعه کرد. اولا" آنرا سفرنامه ئی خواند که مرحوم کهزاد باهیت فرانسوی به مشاهده و تحقیق پرداخته است وثانیا" حفریات باستانشناسی و آثار بدست آمده از آنجا است که مدت دو سال را در بر گرفت.
خرابههای بست و لشکر ی بازار به طول ٦-٧ کیلومتر از هم فاصله دارد این دو جا در حقیقت دوحصه یک شهر اند، یکی محل بود و باش مردم و دیگر محل رهایش سپاه و ادارات دولتی هر دو جا در کنار مجرای هیرمند افتاده است.
هیئت متذکره در طول روز خرابههای دیوارها و تاق بست را مطالعه و عکس برداری نمودند آنکه بدانند که این خرابهها چه بود، به کیها تعلق داشت. و به کدام عصر و زمان ساخته شده بود.
مرحوم کهزاد مینگارد : بعدا" باهیئت از قندهار به کابل وارد شدیم دو روز بعد از امروز در تاریخ بیهقی دفعتا" ملتفت شدم که همین لشکری بازار واقع در مجاورت بست در کنار هیرمند به نام (لشکرگاه) یاد شده است.
به زودی در روز نامه اصلاح و در شماره ششم مورخ اول سرطان سال ۱٣٢٨ در مجله آریانا تحت عنوان لشکرگاه یا لشکری بازار مقالاتی منتشر کرد، و از آن روز به بعد اسم لشکر گاه سرزبانها افتاد.
کهزاد احداث لشکرگاه را در سال ٣۹۴- ٣۹٠ هـ ق آوانی که محمود با خلف سیتانی مواجه شده، میداند. چنانچه محمود به فکر احداث لشکرگاه بزرگ برای مقر نظامیان خود در آستانه سیستان افتاده و بعدا" مسعود در آن ایجادات نموده است و تا حدود ۱۵٠ سال مراتب عروج غزنویها را دید و بالاخره بدست علاوالدین غوری (۵۴۵ هـ ق) با غزنه یکجا و یک وقت از بین رفته است[۱٠].
اما لشکرگاه دست داشته را انجمن تاریخ به سال ۱٣٣٢هجری شمسی در ۱۵٢ صفحه ۱٠٠٠ نسخه به چاپ رسانیده است
رساله کوچکی از مرحرم کهزاد به یادگار مانده است بنام بگرام، در حالی که ما مختصری از بگرام و کاپیسی را در آریانا کهزاد در صفحات قبل مطالعه نمودیم اما این رساله بصورت مستقل ما را به تحقیق و بررسی در مورد میکشاند.
در شمارههای ۱۱-۱٢ سال هفتم (۱٣۱٦)هجری شمسی و شمارههای ۱-٦ سال هشتم مجله کابل (۱٢۱٧) هجری شمسی مقالاتی در مورد بگرام انتشار یافت بعدا" همین مقاله در رساله کوچکی از طرف اداره نشرات انجمن ادبی در ۱٠٨ صفحه در مطبعه عمومی کابل منتشر گردید.
مولف رساله در مقدمه آورده که این شهر از قدیمترين بلاد آریانا بوده با موقعیت ممتازی که روی سرک هند، ارا کوزی و باختر داشت همیشه واجد مرکزیت مهم بود در زمان اسکندر و شاهان مستقل یونانی جنوب هند وکوه مرکز سلطنت کابلستان بشمار میرفت، با کوشانیها اهمیت آن بیشتر شد پایتخت بهاری امپراطوری بزرگ کوشانی گردید. به این ترتیب این شهر کرپن، جایاپورا نیگایا، کاپیسا و بگرام نظر به تقاضای وقت، زمانی حاکم نشینی مدتی مرکز ولایت و بیش از شش صد سال تا زمان ظهور دین اسلام پایتخت شاهی و امپراطوری آریانا محسوب میشد.[۱۱]
این رساله که از آثار اولیه مرحوم کهزاد بشمار میرود در نُه فصل تحریر شده که شامل وضع جغرافیائی بگرام خرابه های موجود در بگرام و افسانههای ملی بگرام و سایر نقاط کاپیسا در افسانههای قبل از اسلام، وضعیت تجارتی و سیاسی بگرام و نتایج کاوشها در بگرام میباشد.
استاد کهزاد در نخستین گام وظایف اداری خویش مترجم زبان فرانسوی در دار التحریر شاهی مقرر شد و پس از مدنی با هئیت باستان شناسی فرانسوی به غرض مشاهده و یرانههای سیستان روانه آن دیار گردید و گویا این اولین گامی بود که او در زمینه باستان شناسی برداشت.
در سال ۱٣۱۱ هجری شمسی بایک تن فرانسوی و یک نفر سویسی از راه کنر، اسمار و بریکوت داخل نورستان شدند. و تا آخرین نقاط نورستان پیش رفتند او بار دیگر با هئیت فرانسوی در میزان ۱٣۱٢ هجری شمسی طی یک سفر ٢٧ روزه در یک مسیر دایروی از راه دره شکاری در شمال ایبک، بلخ،بالا مرغاب،هرات، گرشک، بست، قندهار،غزنی، کابل، سر تا سر کشور را بار راههای پرخم و پیچ آن زیرپا گذاشت.
نتایج مشمر و ارزنده این سفرهای کهزاد از گوشه و کنار شهرهای تاریخی و مناطق باستانی در نخستین نوشتههای او در مجله کابل زیر عنوان (طی سه هزار کیلومتر در افغانستان) و (در امتداد کوه بابا و هریرود)، مهمترین اثری را بنام (در ابتداد کوه بابا و هریرود) ایجاد کرد. این مقاله بهصورت مسلسل در روزنامه انیس در سال ۱٢٢٣-۱٣٢٢ هـ ش در ٨٠ شماره انتشار یافته است.
چنانچه از نام مقاله ظاهر میگردد مرحرم کهزاد راه دور و درازی را طی نموده است که نمیتوان در ین مختصر همه مناطق را که او زیر پا گذاشته بررسی نمایم. اما ناگزیر محل تاریخی و باستانی غور را به تحقیق میپردازیم چنانچه این مقاله میان دانشمندان به سفرنامه غور شهرت دارد.
مرحوم کهزاد در مورد غور مینگارد معمولا اهالی محلی امروز، کلمه غور از خود مفهوم جغرافیایی و تاریخی و اداری جداگانه داشته است.[۱٣]
غور نام ولایتی است معروف و از لحاظ طبیعی و شکل توپوگرافی دارای کوهستانات معتدد میباشد که ارتفاع آن بهصورت فاحش از شمال شرق به جنوب غرب کاسته میشود این منطقه را ملکالجبال و شاهان آنرا غور شاه نامیدهاند. کلمه غور در برهان قاطع به ضم اول و ثانی بر وزن مور نام ولایتی است معروف نزدیک قندهار[۱۴]
حدود جغرافیايی این سرزمین بصورت مشخص تا قرن چهارم هجری- و دهم میلادی آنقدرها روشن نسیت. ضمنا منابع و متون جغرافیائی همان دور مانند دیگر آثار تاریخی همزمان حملات چنگیز از بین رفته است.
اصطخری مینوسید. غور کوهستانی است و گرد غور همه ولایت مسلما نیست لیکن ایشان کافرند و اندک مایه مسلمان در میان غوریان هستند و کوههای استوار دارد و پرنعمت[۱۵]
در متون جغرافیائی تاریخی به خصوص آثار اسلامی در مورد بلادی که غور را احاطه کرده است استاد کهزاد آنرا مشاهده و در مورد یاد داشت های دارد که عبارتند از هرات تامزه و از انجا تا بلاد داور و از انجا تا رباط کروان و از انجا تا هرات همه این بلادی که غور را احاطه کرده از آن مسلمانان است.[۱٦]
اما سر حد شرقی غور در اثر ابن حوقل دیده نمیشود که این خلا را نقشه شماره (٨) حدود العالم پر میسازد و آنم بامیان در ناحیه شمال شرق دریای هلمند در قسمت جنوب شرقی غور به ملاحظه میرسد.
مرحوم کهزاد غور را چنین سرحدبندی نموده است. غور علاقه ایست کهسار و تپه زار میان حوزه هریرود و خاشرود. غرب آنرا شروع حاشیه جلگه سیستان گرفته و از طرف شرق به رشته کوهای حوزه مرکزی افغانستان پیوسته است.[۱٧]
یادداشتها متعددی در متون جغرافیائی قدیم در مورد غور آمده که ذکر آن در ین جا بی مورد نیست.
مولف حدود العالم مینگارد که، غور ناحیتست اندر میان کوها و شکستگی ها و او را پادشاهیست که غور شاه خوانند. او را قوتش از امیر گوزگانانست و آثار قدیم این ناحیت غور همه کافران بودندی اکنون بیشتر مسلمانان اند و ایشان را شهر کها و دهها بسیار است.[۱٨]
ابوالفدا در تقویم البلدان مینگارد... غور را عمل (ولایت) هرات و رباط کروان و غرجستان و خلاصه خراسان از سه جهت فراگرفته است و از ینرو آن را جز خراسان آورده است.[۱۹]
فریه جنرال فرانسوی یکصد سال قبل (۱٨۴۵) میلادی از سفر مرحوم کهزاد غور را قلعه عظیم و دست نارسی خوانده است که در مرکز مرتفعترين سفرخود مناطق مختلف غور را مشاهده نمود. در مورد آهنگران که زمان مرکز غوریان بود مینگارد:
آهنگران اولین نامی است از قلعههای تاریخی غور که اسم آنرا سر راه خود شنیدم قلعه آهنگران به ٢٢ کیلومتری جنوب کاسی در وسط وادی روی تپه خاکی به فاصله ۵٠ متری سواحل چپ هریرود افتاده و دو پارچه دیوار شکسته روی صخره بزرگ سنگ در هوا بلند رفته است.[٢۱]
موقعیت آهنگران قدیم به طور واضح در قسمت علیای هریرود در جنوب کاسی بوده و دانشمندان همه به این نظر معتقدند. چنانچه بارتولد مینگارد. که قریه آهنگران شاید همان دهی باشد که حالیا به این اسم در سمت علیا هریرود واقع است.[٢٢]
نقاط دیگر یکه مرحوم کهزاد از آن یاد میکند چون چهل ابدال، تیوره (مرکز غور که قلعه بسیار بزرگ مستطیل شکل است) مندیش که اجداد قبیله سوری در غور آمدو بار اول در علاقه مندیش مستقر شدند. زارمرغ، پسابند، زرنی و قلعه خیسار. در مورد قلعه خیسار آورده: که از مستحکمترين قلاع بوده و بروج و حصار متین آن حتی چشم چنگیز را سوزانیده و دارای زندانی بود که سیفی هروی از طرف ملوک کرت در همانجا زندانی بود.[٢٣]
قلاعهای متعدد در پوزههای کوههای غور زیاد دیده میشود و هنوز هم اسمای عده از آن در تاریخ ثبت است امروز از بامیان گرفته تا زرنی و از سر مشرگان تا لروند و از خیسار گرفته تا تیوره و از پرچمن گرفته تا ساغر و آهنگران و شهرک بقایای برجها وقلعههای مستحکم هنوز دیده میشود
خلاصه اینکه غور با قلاع نيمه ویرانه خویش قابل ستایش است و جا دارد که مانند بهترین آبدات ملی و تاریخی احترام شود. و در نگهداشت آن از هیچگونه مساعی دریغ ننماییم. قلعههای غور هر کدامش مجسمه شهامت متانت عزم و اراده و قدرت است. همه چیز آنها از نقشه و پلان گرفته تا مواد عمرانی و تزئینات و نفوس همهاش ملی و افغانی است. کارنامههای باشندهگان آنها به ما درسهای بزرگ تاریخ را میدهند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط شاهمحمود محمود برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- احمدعلی کهزاد، آریانا (کابل: مطبعه عمومی ۱٣٢۱) صفحات ۹ و ٢۱
[۲]- ایضا ص ٢٣-۱٣. به نقل از ولسن آریانا انتیکوا (آریانا عتیق) ص ۱٢۱
[۳]- ایضا ص ٢٢ به نقل از داس هند ریک ویدی ص ٨۵[۴]- ایضا ص ۵۵-۵٦
[۵]- ایضا ص ۱٢٢.
[۶]- ایضا ص ۱٨٣.
[٧]- ایضا ص ۱٢٣.
[۸]- ایضا ص ۱٣٨.
[۹]- احمدعلی کهزاد، لشکرگاه (کابل، انجمن تاریخ ۱٣٣۱) مقدمه ص ٣
[۱٠]- ایضا ص ۱۴٠-۱۴۴.
[۱۱]- احمدعلی کهزاد ، بگرام (کابل –مطبعه عمومی کابل ۱۴۱٧) ص الف.
[۱۲]- احمدعلی کهزاد، از سروبی تا اسمار (کابل انجمن تاریخ افغانستان ۱٣٣۴). کهزاد در ین رساله به شرح ٢٨٠ میل سفر خویش در شرق کشور پرداخته و مناطق مختلف لغمان و کنر را مشاهده کرده مواضع تاریخی شرق افغانستان را روشن نموده است و نامهای لغمان را به بررسی گرفته است.
[۱۳]- احمدعلی کهزاد، در امتداد کوه بابا و هریرود، روزنامه انیس ش ٢-٣ حمل سال ۱٣٢٣ ص ٢.
[۱۴]- محمدحسین برهان، برهان قاطع، به اهتمام دکتر محمد معین، ۱٣۴٢ ص ۱۴٢٦.
[۱۵]- اصطخری، مسالک و الممالک به کوشش ایرج افشار (تهران ۱٣۴٧٠)، ص ٢٢.
[۱۶]- ابوالقاسم ابن حوقل. صورت الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، (تهران ۱٣۴۵) ص ۱٧٨.
[۱٧]- احمد علی کهزاد، در امتداد... ش ٢
[۱۸]- حدودالعالم. حواشی و تعلقات مینورسکی، ترجمه پوهاند میرحسین شاه (کابل ۱٣۴٢)، ص ٣۹٢
[۱۹]- عمادالدین ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران ۱٣۴۹)، ص ۵٣٨
[٢٠]- عتیقالله پژواک، غوریان، (کابل – ۱٣۴٦)، ص ٦.
[٢۱]- احمدعلی کهزاد، در امتداد...، ش ۴.
[٢۲]- بارتولد، تذکره جغرافیایی تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، (تهران ۱٣٠٨) صص ۱٠٣-۱٠۵
[٢۳]- احمدعلی کهزاد، در امتداد ...، ش ٢۹.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ کهزاد. احمدعلی، آریانا (کابل - مطبعه عمومی ۱٣٢۱)
□ کهزاد. احمدعلی، لشکرگاه (کابل - انجمن تاریخ ۱٣۴٢)
□ کهزاد، احمدعلی، بگرام (کابل – مطبعه عمومی کابل ۱٣۱٧)
□ کهزاد، احمدعلی، از سروبی تا اسمار، (کابل انجمن تاریخ ۱٣٣۴).
□ کهزاد، احمدعلی، در امتداد کوه بابا و هریرود، روزنامه انیس شمارههای متفرق ۱٣٢٣.
□ برهان، محمدحسین، برهان قاطع، به اهتمام دکتر محمد معین ۱٣۴٢.
□ اصطخری، ابوالحق، مسالک و الممالک، به کوشش ایرج افشار. (تهران ۱٣۴٧)
□ ابن حوقل، ابوالقاسم، صورتالارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، (تهران ۱٣۴۵).
□ حدودالعالم من المشرق و المغرب، مولف نامعلوم، حواشی و تعلیقات از مینورسکی، ترجمه پوهاند میرحسین شاه، (کابل ۱٣۴٢).
□ ابوالفدا، عمادالدین، تقویمالبلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران ۱٣۴٦)
□ پژواک، عتیقالله، غوریان، (کابل ۱٣۴٦)
□ بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، (تهران ۱٣٠٨)
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]