جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

كيش زرتشت از نظر اسلام

از: مهدیزاده کابلی (پژوهشگر تاریخ و متخصص دین‌شناسی)

دین‌شناسی

‌‬‎زرتشت؛ پیامبری از یادرفته


فهرست مندرجات

.



كيش زرتشت از نظر اسلام

مهدیزاده کابلی، متخصص دین‌شناسی و پژوهشگر تاریخ ادیان و نویسنده‌ی کتاب «افغانستان، مهد آیین زرتشت»

آن‌چه در زیر می‌آید، یکی از مقاله‌های ملحقات کتاب «افغانستان مهد آیین زرتشت» (پیامبری از یاد رفته) است زیر عنوان «کیش زرتشت از نظر اسلام» منتشر شده است. اين مقاله به‌منظور بررسی نگرش دين اسلام نسبت به آيين زرتشت می‏‌باشد. در اين راستا، از معتبرترين منابع موجود بهره گرفته شده است.


زرتشـت به شـاه جهان گفت پيغمبرم
تـرا ســــوی يــزدان هـمــی رهــبـرم
يــكــی مـجــمـــر آتــش بـيــاورد بــاز
بـگـفــت از بهـشـــــت آوريــدم فـــراز
دقيقی بلخی

از آن‌جا كه اسلام، اعتراف به واقعيت اديان آسمانی و پيامبران الهی و احترام به كتاب‌ها و شريعت‏‌های آن‌ها را جزء اصول اعتقادی خود شمرده است و قرآن در بيش‌تر سوره‏‌های خود، طی آيات متعدد، مردم را به ارزش معنوی اين اصل توجه داده و صـريحاً ايمـان به پيامـبران گذشـته را همرديـف ايمـان بـه پيامـبر اســلام اعـلام كـرده اسـت[۱]؛ از جمله می‌‏فرمايد:

    بگوييد، به خدا و آن‌چه كه بر ما نازل گشته و آن‌چه كه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اخلاف آنان نزول يافته و آن‌چه كه به موسی و عيسی وحی شده و آن‌چه كه به ساير پيامبران از پروردگارشان رسيده است، ايمان آورده و ميان هيچ يك فرق نمی‏‌گذاريم و ما در برابر آن‌ها سر تسليم فرود می‏‌آوريم[٢].

در اين ميان، كيش زرتشت را نيز يك دين الهی شناخته است؛ چنان كه در آيه ۱٧ سوره حج می‌‏خوانيم:

    البته بین آنان كه ايمان آوردند و آنان كه يهود شدند و صاييان و ترسايان و گبران و آنان كه شرك آوردند به‌‏درستی كه روز قیامت میان آن‌ها خدا جدايی افکند ...

آن‌چه كه از اين آيه شريفه بر می‏‌آيد، قرآن زرتشتيان را كه مجوس ناميده می‌‏شوند[٣]، در رديف پيروان اديان آسمانی آورده است[۴] و علامه سيد محمد طباطبايی كه در تفسير الميزان ذيل اين آيه به تفسير كلمه مجوس می‏‌پردازد، دين آن‌ها را آيين توحيد می‌‏شمرد:

    «منظور از مجوس قومی معروفی هستند كه به زرتشت گرويده و كتاب مقدس آن‌ها اوستا نام دارد. اين كتاب در زمان استيلای اسكندر بر ايران به‌كلی از بين رفت و بعدها در زمان ملوك ساسانی مجددا به‌رشته تحرير درآمد. اين قوم، هرچند برای تدبير عالم به دو منشأ خير (يزدان) و شر (اهريمن) يا نور و ظلمت اعتقاد دارند و عناصر بسيط خصوصا آتش را مقدس می‏‌شمارند، اما وجود همه عالم را مستند به اهورامزدا دانسته و او را ايجاد كننده‌ی همه چيز می‏‌دانند.»[۵]

بنابر اين، بعيد نيست كه از ديدگاه اسلام، زرتشت پيامبری از جانب خداوند است كه دارای كتاب آسمانی می‏‌باشد. آيه بيست‌ونهم سوره‌ی توبه نيز بر اين امر گواه است:

    [ای اهل ايمان] با هر كه از اهل كتاب كه ايمان بخدا و روز قيامت نياورده و آن‌چه را خدا و رسولش حرام كرده حرام نمی‏‌داند و به‌دين حق نمی‏‌گروند كارزار كنيد تا آن‌گاه كه با ذلت و تواضع به اسلام جزيه دهند[٦].

هرچند در آغاز اسلام، اصطلاح اهل كتاب[٧] تنها به يهوديان و مسيحيان اطلاق می‏‌گرديد، چون در قرآن خصوصاً از نصاری و يهود به‏‌عنوان ذمی نام رفته است. اما برخی روايات اسلامی، زرتشتيان را نيز اهل كتاب معرفی كرده است. چنان‌كه از حضرت محمد(ص) روايت شده كه «نسبت به مجوس همان احكام اهل كتاب را اجرا نماييد»[٨] و در روايت ديگر آمده است كه «از امام جعفر صادق پرسيدند: آيا مجوس اهل كتابند؟ آن حضرت فرمود: بلى؛ مگر نشنيده‏ايد كه پيامبر(ص) به مشركين مكه نامه نوشت و آن‌ها را به قبول اسلام يا جنگ فراخواند. اهالی مكه پاسخ دادند: از ما جزيه بگير و ما را در پرستش بت‌ها آزاد بگذار؛ حضرت نوشت: من جز از اهل كتاب از هيچ گروهی جزيه نمی‏پذيرم. آن‌ها زبان به اعتراض گشودند و نوشتند: اگر چنين است، پس چرا از مجوس‌های هجر[۹] جزيه پذيرفتی؟ رسول اكرم فرمود: «مجوس دارای پيغمبر و اهل كتابند»[۱٠].

از اين‌رو، هنگامی‌كه دولت ساسانی سقوط كرد، «زردشتيان نيز ذمی خوانده شدند؛ «اگرچه خليفه عمر سر آن داشت كه بر آنان سخت گيرد، اما به سابقه آن‌كه گفته‏‌اند پيغمبر از مجوس بحرين جزيه قبول كرده است، آنان نيز در زمره اهل كتاب درآمدند»[۱۱].

وانگهی، مردمی كه بر طبق احكام قرآن اهل كتاب خوانده می‌‏شدند، يعنی گروه‌های سه‏‌گانه: يهود، مسيحيت و مجوسيت، می‏‌توانستند به‌عنوان اهل ذمه با پرداخت جزيه بر دين سابق خود باقی بمانند و در برابر جزيه‏‌ای كه می‏دادند «اسلام آن‌ها را در كنف حمايت خود قرار می‏داد و مال و جان‌شان از تعرض مصون بود»[۱٢].

جای سخن نیست که رفتار مسلمانان با زرتشتیان «برحسب سياست‏‌های خلفا و نگرش‏‌های حکام دگرگونی می‏‌يافت»[۱٣]. به‏ويژه این رفتا «در روزگار اموی در فارس و خراسان رفته رفته اهانت‏‌آمیز و طاقت‏‌فرسا گردید»[۱۴] و بنا به‏‌نوشته‌ی دکتر زرین‏کوب، حتی «در پرداخت جزیه نیز در حق آن‌ها تحقیر و استخفاف بسیار می‏‌رفت زیرا که، لازم بود این جزیه را با خاکساری و فروتنی به مسلمانان بپردازند. از این رو، عامل که برای گرفتن جزیه مأمور بود خود می‏‌نشست و ذمی را که برای پرداخت جزیه آمده بود در پیش‏روی خویش بر پای می‏‌داشت. اگر ذمی توانگر بود در هر سال معمولا چهار دینار از او می‏‌گرفتند و اگر بینوا بود دیناری بیش نمی‏‌داد. اما وقتی برای ادای این جزیه او را پیش می‏‌خواندند، عامل او را قفایی سخت می‏زد و می‏‌گفت: جزیه بده، ای کافر! و ذمی بیچاره ناچار بود دست به‏‌جیب برد و جزیه‌ی خویش را برآورد و بر کف دست نهد و با نهایت شکستگی و خاکساری بپردازد»[۱۵]. غالباً، پس از آن‌که ذمی جزِیه‌ی خود را می‏‌پرداخت، مهری از سرب بر تنش می‏‌زدند که نشان دریافت جزیه بود[۱٦]. عامه‌ی مسلمانان حق داشتند در این مجلس حاضر شــوند، و ایـن زبونـی و حقـارت ذمـی‌‏ها را که نشــانه‌ی قـدرت و پیـرزی آییـن اســلام بـود تماشــا کننـد[۱٧].

از این‌رو، برخی از زرتشتیان ناگزیر دین اعراب را پذیرفتند. اما «اگر در ظاهر خود را مسلمان فرا می‌نمودند در نهان از عرب و آیین او به‌شدت بیزار بودند، و هر جا نیز فرصتی دست می‏‌داد سر به‏‌شورش بر می‏‌آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تیغ می‏‌گذرانیدند»[۱٨]. گروهی دیگر، «بهتر دیدند که دل از یار و دیار بر کنند و در گوشه‌ی و کنار جهان آواره باشند؛ و نیز کسانی که طاقت رنج دربدری و هجران را نداشتند، درد تحقیر و آزار مسلمانان را تحمل کردند و ماندند و جزیه پرداختند»[۱۹].

باری اين انديشه كه مجوس پست‏ترين مردم است چنان ذهن مسلمانان را مشغول كرده بود كه هرگز مجال آن را نمی‏يافتند تا حقيقت را در پرتو روشنی قرآن ببينند. و به‏‌همين خاطر بود كه حتی «زرتشت و دين او نيز مورد انكار قرار گرفت و نخستين بار، جاحظ درباره‌ی زرتشت و آيين او، دروغ‏پردازی كرد و آن گاه، طبری به‏‌پيروی از جاحظ، زرتشت را انكار كرد؛ سپس ثعالبی نيز به راه طبری رفت و نوشت: «زرتشت، دعوی پيغمبری دروغ كرد» و صاحب حبيب‏السّير، با لحنی توهين‏‌آميز سخن گفت و ديگری توهين‏‌آميزتر»[٢٠].

با این‌حال، گاه همین نویسندگان به پاس رعایت انصاف، به ناچار سخن به حق گفته‌‏اند. همان‌گونه که بلعمی در جایی از ترجمه‌ی طبری گوید:

    اگرچه دعوی پیغامبری دروغ کرد، اندر آن شکی نیست که او مردی حکیم بود، با علم بسیار و عمارت جهان، اندر روزگار او بیش‌تر خاست[٢۱].

به‌‏هر تقدیر، به‏‌نظر آيت‏اللّه‏ عباسعلی عميد زنجانی، «غير مسلمانانی كه با استفاده از قانون ذمه می‏توانند به صورت متحدان متعهد با مسلمانان درآيند، عبارت از گروه‌های سه‌‏گانه: يهود، مسيحيت و مجوسيت هستند، كه در اصطلاح فقه اسلامی اهل كتاب ناميده می‌‏شوند و اين تسميه بدان جهت است كه آيين‏های نامبرده براساس كتابهای آسمانی كه بر موسی و عيسی و پيامبر مجوسيان نازل گرديده اشتهار و از نظر اسلام رسميت يافته است»[٢٢]. او به استناد از صاحب جواهر[٢٣] می‌‏افزايد:

    «درست است كه پيروان آيين‏‌های يادشده كتاب‌های آسمانی پيامبران خود را از دست داده‌‏اند و از كتاب‌هايی پيروی می‏‌كنند كه سال‌ها مورد دستبرد سودجويان روحانی‏‌نما قرار گرفته و از حقايق و واقعيات اصيل آيين‏‌های مزبور تهی گشته است، ولی بر طبق قانون اسلام در صلاحيت استفاده از مزايای حقوقی قرارداد ذمه كافی است كه فرد و يا گروهی خود را پيرو موسی و عيسی و يا آيين مجوسيان معرفی كنند و چنين ادعايی بدون هيچ‏‌گونه دليل از آن‌ها پذيرفته خواهد شد»[٢۴].

بيان علامه حلی در تذكره‏‌الفقهأ در اين زمينه چنين است:

    به‌جز يهود و نصاری و مجوس از هيچ گروهی جزيه و عقد ذمه مورد قبول نيست و تنها چيزی كه می‏تواند مجوز پذيرش آنان در جامعه اسلامی باشد اسلام است گو این‌كه خود را پيرو كتاب آسمانی بدانند مانند صحف ابراهيم و آدم و ادريس و شيث و زبور داوود...[٢۵]

با این‌همه، «به‌‏رغم اتفاق نظری كه در ميان فقهای مسلمان در مورد صلاحيت يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان نسبت به استفاده از قانون قرارداد ذمه وجود دارد، برخی از فقهای تسنن[٢٦] در اهل كتاب بودن مجوسيان ترديد كرده‏‌اند و به موجب اين روايت كه از پيامبر اسلام نقل شده است: «با مجوسيان روشی پيش گيريد كه با اهل كتاب روا داشته‏‌ايد»[٢٧]، اين گفته پيامبر را دليل بر آن می‌‏دانند كه مجوس اهل كتاب نبوده، بلكـه در زمينـه عقـد قـرارداد ذمـه بايـد بـا آن‌هـا ماننـد اهـل كتـاب رفتـار شـود[٢٨].

اما، بنابر آن‌چه كه علمای شيعه يادآور شده‏اند، «مضمون اين روايت هيچ‌گونه دلالتی بر نفی اهل كتاب‌بودن از مجوس ندارد، بلكه مفهوم آن برابری مجوس با ساير اهل كتاب و انطباق عنوان اهل كتاب بر آن‌ها می‏‌باشد»[٢۹]

به‌‏طور كلی، فقهای شيعه طبق مدارك اسلامی[٣٠]، مجوسيان را از جمله اهل كتاب دانسته و معتقدند كه ريشه‌ی اصلی اين آيين از طرف شخص برگزيده‏‌ای كه با كتاب آسمانی خود به راهنمايی انسان‌ها مبعوث شده بود، ابلاغ گرديده است[٣۱].

و آن‌گونه که دكتر علی شريعتی، «اسلام، تنها از موحد و از كسانی كه اهل كتاب و مذهب راستين توحيدی اند، ولو منحرف شده باشند، جزيه می‏گيرد. بنابراين پيامبر، شرك مجوس را از نوع شرك يهود و مسيحيت تلقی می‏كند و دين زرتشت را نه مذهب شرك، كه مجوسيان را مذهبی‏‌های مشرك، می‏خواند»[٣٢].

از اين‌ها گذشته، اغلب پژوهشگران غربی كه در اوستا به تحقيق پرداخته و پيام زرتشت را بدقت بررسی كرده‏اند، به روشنی دريافته‏اند كه در گاتاها فقط يك خدا وجود دارد و زرتشت پيام آور توحيد ناب است. زرتشت در سرود ۴۴ اوستا، كه خاورشناسان آن را يكی از شاهكارهای پر مغز و از برجسته‌‏ترين آثار فكری دنيای قديم می‌‏دانند، چنين می‏‌گويد:

    ای مهين دادار هستی بخش، می‌‏كوشم تا در پرتو خرد پاك تو را آفريننده‌ی همه‌چيز بدانم.[٣٣]

در اين‌كه گاتاها پيام توحيد و يكتا پرستی است، تقريبا اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان اوستاشناس با هم متفقند. به‏‌طور نمونه لومل می‌‏نويسد:

    آن‌چه در گاتاها بسيار مشخص است آن است كه خدای دانا تنها خالق می‌‏باشد... حتی در زمان ساسانيان نيز اهورامزدا تنها خدای زرتشتيان بوده است.[٣۴]

هرتسفلد معتقد است كه «در گاتاها زرتشت از هيچ خدايی جز اهورامزدا نام نمی‏‌برد»[٣۵] گايگر می‏‌گويد: «زرتشت مردی است كه از دايره‌ی استعداد زمان پا فراتر گذاشته و در آن عهــد بـاســتان راه و رســم يكتـاپرسـتی را بنيـان نهـاده اسـت»[٣٦]. المستد نوشته است: «زرتشت يك موحد واقعی بود»[٣٧] و خانم مری بويس می‏نويسد:

    زرتشت به اين قانع نبود كه آن‌چه می‏‌گفت حقيقتی آسمانی داشت، بلكه ادعا می‏‌كرد كه اين فرمان و دستور الهی بوده و به شنوندگان خود اصرار و تاكيد داشت تا گفته‌‏های او را بشنوند و بپذيرند و بر طبق آن رفتار كنند تا شايد جهان و هستی و آن‌ها نجات يافته و رستگار شوند. بنابراين به‏‌معنای واقعی كلمه نبی و پيامبر بود. به احتمال قريب به يقين نخستين كسی بود كه در ميان قوم خود بعثت يافته بود.[٣٨]

روی هم‌رفته، به‌نظر می‌‏رسد كه نه تنها محققانی چون آلتهيم، زهنر، هومباخ، مولتون، هينتس، زولستر، ميلز، اشپيگل، وينديشمان، ويل دورانت و تارا پوروالا به توحيدی بودن كيش زرتشت اشاره كرده و اهورامزدا را در گاتاها تنها خالق دانسته‌‏اند، بلكه اين موضوع را در آرای دانشوران مسلمان نيز می‏‌توان يافت.

شيخ اشراق شهاب‏‌الدين سهروردی، يكی از بزرگان حكمت و عرفان اسلامی، علی‌رغم آن‌كه باری به‌صراحت از ثنويّت زرتشتی بيزاری جسته است، با اين‌همه، اين نكته را نيز ابراز داشته است، كه آيين زرتشت، يك آيين آسمانی است و زرتشت را پيامبری می‏‌داند مبرا از شرك والحاد، و اين نكته را به اثبات می‏‌رساند، كه زرتشت يكتاپرست بوده است.[٣۹]

ناصر خسرو، در عين پای‏بندی به اصول اسلام، از زرتشت و دين او، به تجليل ياد كرده است. چنان‌كه در يك قصيده می‏‌گويد:

گـردن از بـار طـمـع، لاغــر و بـاريـك شــود
اين نوشته ست زرادشت سخندان در زَنْد

و همو در قصيده ديگر می‏‌سرايد:

ای خــوانـده كـتــاب زنـد و پـازنـد!
زين خـوانـدنِ زنـد، تا كـی و چنـد؟
دل پُــر ز فـضـــول و زنــد بــر لـــب
زردشت، چنين نوشت در زند[۴٠]

دكتر علی شريعتی، كه زرتشت را پيامبر راستين و اوستا را كتاب آسمانی خوانده است، می‏‌نويسد:

    رواياتی از «بحار» و مقداری هم از جناب آقای طباطبايی - در تفسير الميزان - جمع كرده‏‌ام، كه از حضرت امير(ع) پرسيدند: «مجوس اهل كتابند يا نه؟» به‌صراحت پاسخ می‏‌دهند كه: «مجوس اهل كتابند، و پيغمبری داشتند كه كشتندش و كتابی كه سوختندش...» و وقوع هر دو حادثه در تاريخ ثبت است، كه زرتشت در شورشی به‌‏دست تورانيان كشته شد و «اوستا» به‌وسيله اسكندر سوخته شد.[۴۱]

با آن‌که، از این سخنان با قطعیت چنان می‏‌توان دریافت که زرتشت موحد است؛ اما باور عمومی بر این است که در بین ادیان بزرگ، فقط دین‌‏های سامی مبتنی بر اصل توحیدی هستند و غیر از این‌ها همه کفر و شرک! و در مورد کیش زرتشت، به‌‏نظر من این اشتباه از آن‌جا ناشی شده است که مسلمانان «پس از تسلط اعراب در اثر تعصب بی‌جا و تلقین ناصحیح پیروان زرتشت را با مهر باطل مجوس و آتش‏‌پرست، محکوم ساخته‌‏اند»[۴٢].

کوتاه سخن آن‌که، آن‌چه از گفته‌‏های خود زرتشت در گاتاها که قدیمی‌‏ترین بخش اوستا است، بر می‏آید، اهورامزدا خدای واحد است[۴٣]، و زرتشت یک موحد؛ اما هرچه از گاتاها فاصله می‏‌گیريم و «به روزگار ساسانيان نزديكتر می‏‌شويم، به شركی می‏‌رسيم كه براساس دوگانه‌‏پرستی بسيار شخص و غير قابل توجيه و تفسيری استوار است»[۴۴].

باری «چشم بستن به این حقیقت و در فضای سطحی و متعصبانه‌ی باورداشت‌‏های مذهبی خود محدود بودن و در دنیای چنین بسته و تنگ زیستن و اعتقادی چنین داشتن که تنها پیامبران سامی پیامبرند و جر این‌ها همه کافر و دروغ، ما را به لحظه‏‌ای می‏‌رساند که حتی به اصل نبوت در تاریخ انبیأ هم شک می‌‏کنیم و بدبین می‏‌شویم، چرا که مسأله به‌‏صورت نژادی مطرح می‌‏شود، و جنبه‌ی انسانی و کلی‏اش را در رابطه‌ی خدا و انسان از دست می‏‌دهد»[۴۵] و بهتر است که این طرز تلقی فاشیستی از دین را که فقط این قوم خاص برای نبوت برانگیخته شده است، کنار بگذاریم؛ چرا که این اصل در خود قرآن، مکرر ذکر شده است که همه‌ی اقوام پیامبر و کتاب داشته‏‌اند برای مثال در سوره‌ی نحل آيه ٣٦ می‌‏خوانیم:

    و همانا در ميان هر امتی پيامبری فرستاديم تا به خلق ابلاغ كند كه خدای يكتا را بپرستيد...[۴٦]

هم‌چنان قرآن به صراحت می‏‌گويد:

    و ما هيچ پيامبری را جز به زبان قومش نفرستاديم تا اينكه احكام و معارف ما را بر آن‌ها بيان كند...[۴٧]

این نکته را نیز باید یادآور شوم که، وقتی به‏‌عنوان يك مورخ، تاريخ اديان را ورق می‏‌زنيم، و به فهرست پيامبران نگاه می‏‌كنيم، می‏‌بينيم تمام مردانی كه به‌نام دين‏‌آوران و بنيان‌گذاران مذاهب در تاريخ بشری شناخته شده‏‌اند، تعداد آن‌ها به چهل پنجاه نفر نمی‌‏رسد[۴٨]. در حالی‌كه در روايات اسلامی از قول بزرگان اسلام ادعا می‏‌شود كه «تعداد انبياء ۱٢۴ هزار نفر است!»[۴۹].

البته در اين جای هيچ ترديدی نيست كه تعداد پيامبران در روايات مختلف، متفاوت ذكر شده است. از آن جمله می‌‏توان به حديثی از پيامبر گرامی(ص) اشاره كرد كه فرمود: «من از پس هشت هزار پيامبر كه نيمی آن‌ها از بنی‏‌اسرائيل بودند به نبوت مبعوث گشتم»[۵٠]. گرچه اين ارقام را نمی‏‌توان دقيق پنداشت، زيرا به‌‏احتمال قوی، منظور از آن، بيان نمادين كثرت انبيأ است كه بسياری از آنان در تاريكی هزاره‏‌ها به‌دست فراموش سپرده شده‌‏اند. از سوی ديگر، آن‌چه در حديث ياد شده جالب توجه می‏‌نمايد، آن است كه هرگز رسول اكرم مدعی نشده است كه پيامبران الهی منحصر به قوم سامی بودند. به اين ترتیب، اين حديث به‌طور تلويحی، رسالت پيامبران اقوام ديگر را نيز تأييد می‌‏كند و چه بسا که زرتشت یکی از آن‌ها باشد.

و مورد دیگری كه بايد در این‌جا به آن اشاره شود، این است كه ما به حق و باطل بودن پيامبران كاری نداريم، چون اين بحثی است در قلمرو دين‌پژوهی، نگرش ما فقط يك ديد تاريخی است و از لحاظ تاريخی تمام كسانی كه به‌‏عنوان پيامبر شهرت يافته‏‌اند و «به‏‌نام دين يا مذهب بر تاريخ بشر تأثير گذارده‏‌اند، و با گرويدن بيش و كم مردمان توانسته‌‏اند فرهنگ و تمدنی در تاريخ انسان پديد آورند»[۵۱]، اعم از پيامبران چينی، هندی، آريايی و سلسله پيامبرانی كه در تاريخ به‌‏نام پيامبران سامی ياد شده‌‏اند و «به‌‏قول ما پيامبران به‌‏حق، كه از آدم شروع می‏‌شود تا خاتم»[۵٢]، همگی بدون استثنأ پيامبر هستند و همان‌گونه که در آغاز سخن گفته شد، در قرآن، همواره از پیامبران گذشته با احترام و نیکی یاد شده و نیز به‌‏مؤمنان توصیه شده است که ضمن احترام به‏‌تمام پیامبران، به‌‏همه‌ی آن‌ها ایمان بیاورید[۵٣]. بنابراین، از آن‌جا که زرتشت خود را پیامبر دانسته و گفته است:

    اهورا مزدا مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش از منش پاک تعلیم یافتم.[۵۴]

اسلام نیز به پیامبری او صحه گذاشته و پیروان زرتشت را خداپرست و از اهل کتاب به‏‌شمار آورده است.[۵۵]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی به‌رشته‌ی تحریر درآمده است.
يادداشت ۲: پاره‌ای از مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانسته‌‌اند و این اعتقاد، حتی امروزه هم در میان برخی از مسلمانان کماکان برقرار است. اما به‌گفته‌ی ثعالبی، اغلب علمای اهل سنت بر قبول جزیه از مجوس متفق‌اند و تنها در مورد اندازه جزیه اختلاف دارند.[در تفسير الثعالبی، ج ٣، ص ۱٧۴ چنین آمده است: "قال ابن القاسم و أشهب و سحنون: و تؤخذ الجزية من مجوس العرب و الأمم كلها، و أما عبدة الأوثان و النيران وغير ذلك، فجمهور العلماء على قبول الجزية منهم، وهو قول مالك في "المدونة". و قال الشافعي و أبو ثور: لا تؤخذ الجزية إلا من اليهود و النصارى و المجوس فقط، و أما قدرها في مذهب مالك وغيره ...]


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- عميد زنجانى، عباسعلى، حقوق اقليت‌ها، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ سوم، ۱٣٦٢؛ ص ۱۴٢.
[۲]- سوره بقره، آيه ۱٣٦.
[۳]- در كتاب‌هاى مقدس آسمانى تورات و انجيل و قرآن هرگاه خواسته‏‌اند از پيروان كيش زرتشت سخن به ميان آورند تنها به كلمه مجوس بسنده كرده‌‏اند، اما آن‌ها را در ايران گبر مى‏‌خوانند و در هند به پارسيان شهرت دارند
[۴]- در اين آيه مباركه، كلمه مجوس را با واو وصل به يهود و نصارا كه از امم خدا پرست و اهل كتاب هستند، می‌‏پيوندد و توسط حرف موصول دوم كلمه، كه كلمه «الذين» باشد، آن‌ها را از مشركان جدا ساخته است.
[۵]- طباطبايى، سيدمحمد حسين، تفسير الميزان، جلد ۱۴، ترجمه سيدمحمد باقر موسوى همدانى، تهران: بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، بهار ۱٣٦٣؛ ص ۵٣٢.
[۶]- سوره توبه، آيه ٢۹.
[٧]- اهل كتاب، اصطلاحى است قرآنى و مقصود از آن، پيروان اديانى مى‏‌باشد كه پيامبر آن‌ها داراى كتاب بوده كه از سوى خداوند براى هدايت انسان‌ها به او وحى شده است.
[۸]- احمد بن يحيى البلاذرى، فتوح‌البلدان، ترجمه دكتر آذرتاش آذرنوش، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، مهرماه ۱٣۴٦؛ ص ٦٨.
[۹]- هجر يكى از شهرهاى يمن است.
[۱٠]- شيخى، موريس، نگرشى بر اسلام و زرتشت، تهران: سازمان آموزشى و انتشاراتى علوى، چاپ اول، پاييز ۱٣٧٦، ص ۱٧؛ به نقل از كتاب جواهر - نكاح المجوسيه. و هم‌چنين، فروع كافى، ج ۱، ص ۱٦۱.
[۱۱]- فراى، ريچارد ن.، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، جلد چهارم، ترجمه حسن انوشه، تهران: مؤسسه انتشارات امير كبير، چاپ اول، ۱٣٦٣؛ ص ٣٣.
[۱۲]- زرين كوب، عبدالحسين، دو قرن سكوت، تهران: سازمان انتشارات جاويدان، چاپ هفتم، بهار ۱٣۵٦؛ ص ٢٨٢.
[۱۳]- تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ج ۴، ص ٣٣
[۱۴]- همان‌جا، ص ٣۴
[۱۵]- دو قرن سكوت، صص ٢٨٣-٢٣۴
[۱۶]- تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ج ۴، ص ٣٣
[۱٧]- دو قرن سكوت، ص ٢٣۴
[۱۸]- همان‌جا، ص ٢۴۴پ
[۱۹]- همان‌جا، صص ٢۴۳-٢۴۴
[٢٠]- تاریخ انبیاء (حماسه‌ی بت‌شکنان)، ص ۱٦۹
[٢۱]- تاریخ بلعمی، ج ٢، ص ٦٦۹
[٢۲]- حقوق اقليت‌ها؛ ص ٦۵.
[٢۳]- جواهرالكلام، ج ٢۱، ص ٢٣۵.
[٢۴]- حقوق اقليت‌ها؛ ص ٦۵.
[٢۵]- همانجا، ص ٦٧؛ به نقل از تذکرةالفقها، کتاب جهاد، فصل خامس، مسئله‌ی پنجم
[٢۶]- رجوع شود به: جامع ترمذى، ج ٢، ص ٣۹٢؛ سنن بيهقى، ج ۹، ص ۱٨۹؛ و آثارالحرب، ص ٧۱٧.
[٢٧]- جواهرالكلام، ج ٢۱، ص ٢٣٠.
[٢۸]- سنن بيهقى، ج ۹، ص ۱٨۹.
[٢۹]- حقوق اقليت‌ها؛ ص ٧٢.
[۳٠]- رجوع شود به: جهاد، وسائل شيعه، ج ۱۱، باب ۴۹.
[۳۱]- حقوق اقليت‌ها؛ ص ٦٦.
[۳۲]- شريعتى، دكترعلى، تاريخ و شناخت اديان ٢، تهران: انتشارات تشيع، ۱٣۵۹؛ ص ٢۴۵.پ
[۳۳]- گاتاها، یسنا ۴۴، بند ٧
[۳۴]- زرتشت مزديسنا و حكومت؛ ص ۱٣۴.
[۳۵]- همان‌جا؛ ص ۱٣۴.
[۳۶]- نگرشى بر اسلام و زرتشت؛ ص ۱۹.
[۳٧]- زرتشت مزديسنا و حكومت؛ ص ۱٣٦.
[۳۸]- چكيده تاريخ كيش زرتشت؛ ص ۱٠٠.
[۳۹]- كاسب، عزيزاللّه‏، تاريخ انبياء، تهران: انتشارات گلى، چاپ اول، ۱٣٧٦، ص ۱۵۹؛ به نقل از مقدمه حكمت‏الاشراق، ص بيست و سه.
[۴٠]- همان‌جا؛ ص ۱٦۱.
[۴۱]- شريعتى، دكترعلى، تاريخ و شناخت اديان (٢)، تهران: انتشارات تشيع، ۱٣۵۹، صص ٢۴۵-٢۴۴.
[۴۲]- زرتشت مزديسنا و حكومت؛ ص ۱۸.
[۴۳]- در گاتاها چنین آمده است: «اهورامزدا، پرودگار یکتا و دانایی که فرمانروای مطلق است»
[۴۴]- تاريخ و شناخت اديان (٢)، ص ٢۴۴.
[۴۵]- همان‌جا، ص ٢٢۶
[۴۶]- سوره‌ی نحل، آیه ۳۶
[۴٧]- سوره ابراهيم، آيه ۴.
[۴۸]- ظاهراً «در قرآن از نام ٢۵ پیامبر سخن به میان آمده است». جلالی، غلامرضا، آشنایی با تاریخ ادیان ابراهیمی، تهران: آییز، ۱٣۸٠، ص ۱۵
[۴۹]- جزایری، آیت‌الله سید نعمت‌الله، قصص الانبیاء، ترجمه‌ی یوسف عزیزی، تهران: انتشارات هاد، چاپ چهارم - ۱٣٧٨، ص ٢٢؛ اعتقادات صدوق، ص ۹٦.
[۵٠]- امالى طوسى، ص ٢۵٣.
[۵۱]- شريعتى، دكتر على، على، تهران: انتشارات نيلوفر، چاپ دوم، بهار ۱٣٦٢؛ صص ۴۴٧-۴۴٦.
[۵۲]- شريعتى، دكتر على، ميعاد با ابراهيم، تهران: انتشارات مونا، چاپ اول، اسفند ماه ۱٣٦۱؛ ص ٢٢٦.
[۵۳]- رجوع شود به: سوره بقره، آيه ٢٨٦.
[۵۴]- تاریخ انبیأ، ص ۱۸۲
[۵۵]- مهدیزاده کابلی، پیامبری از یاد رفته، صص ۱٧۱-۱۸۲


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

مهدیزاده کابلی، پیامبری از یاد رفته؛ ملحقات کتاب «خوراسان بزرگ مهدآیین زرتشت»، مشهد: نشر نوند، ۱٣۸۱