- …
- …
- …
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[...] [...]
آناهيتا الهه آب، همواره در تاريخ آرياییان، از تقدس و احترامی خاص برخوردار بوده است و از آنجا كه آب را مظهر پاكی و حيات خود میدانستند برای پاسداری آن، فرشته نگهبانی بهنام آناهيتا قرار دادند كه اين فرشته مورد احترام و تقدس آحاد مردم بوده و برای او معابد و تنديسهای بسياری ساختهاند.
تصویر مجسمهای نمادین از آناهیتا؛ الههای که در آیینهای مذهبی آریاییان جایگاه بالایی دارد. در آیین آریاییان این الهه با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی بهصورت الهه عشق و باروری در میآید؛ چون چشمه حیات از وجود او میجوشد.
او الههای محبوب بوده و این اعتقاد وجود داشته که آناهیتا در بلندترین طبقه آسمان زندگی میکند. به همین خاطر اکثر معابد و قلعهها را بر بلندیها میساختند تا از آلودگیها و دسترس دشمنان در امان باشد
[↑] …
ايشتار، كه مادر و مولد نوع بشر تصور میشده در برخی از خصايص، شباهتی با ناهيد دارد و ممكن است بعدها در بيرون از حدود سرزمین آریاییها، بعضی از خصايص و رسوم دينی اين الهه را ضميمه پرستش ناهيد آریاییها كرده باشند.
در زمان حكومت هخامنش، اردشير دوم، ستايش ناهيد را در قلمرو حكومت خود رواج داد و مجسمههای زيادی از آناهيتا در معابد برپا نمود.
آثار خطوط ميخی كه از اردشير دوم باقی مانده است، دال بر اين است كه پادشاه ستايش ناهيد و مهر را رواج داده است.
مخفف واژه آناهيتا، ناهيد است كه بعدها به ستاره زهره شهرت پيدا كرده كه آن را الهه وجاهت، زيبايی، موسيقی و بالاخره الهه عشق میدانند چرا كه آب را سر منشأ حيات میدانستند و عالیترين پديده حيات را عشق ناميدند و وجه اشتراك حيات و عشق را در اين میدانستند كه بدون وجود هر يك از آنها، زندگی مفهومش را از دست میدهد.
بدين لحاظ، ستاره زهره را مظهر عشق میدانند و از گذشتههای دور، برای اين ستاره زيبای فلكی داستانها و اشعار عاشقانه بسياری ساختهاند.
در افسانههای اساطير يونان، اين ستاره بهنام ونوس (آفريدت) الهه عشق و زيبايی لقب گرفته است.
[↑] …
ويليام شكسپير، شاعر و نويسنده مشهور انگليسی با اتكأ به ادبيات يونان، روايتی از افسانه ونوس و آدونيس را بنابر ذوق خود بهتصور درآورده كه در ادبيات انگليس شهرت بسزايی دارد.
ايرج ميرزا شاعر ايرانی، همين حكايت را با نام زهره و منوچهر بهنظم درآورده كه يكی از زيباترين آثار او محسوب میگردد در ترجمه ايرج، ونوس به زهره و آدونيس به منوچهر تبديل شده است و محل وقوع داستان را نيز كوهستانهای ايران ذكر كرده است.
كوتاه شده داستان چنين است كه روزی زهره، كه بهقول ايرج، حجلهنشين فلك هفتم است، در كسوت آدمی به زمين فرود میآيد و منوچهر را كه پسری شانزده ساله است در كوهستانهای خوش آب و هوا پيدا میكند...
ايرج در اين داستان، منوچهر را مردی سپاهی توصيف میكند و میخواهد اهميت اين شغل را از جهت وظايف محوله گوشزد كند و بالاخره به اين نتيجه میرسد كه مرد سپاهی خود حافظ ميهن و همميهنان خويش است و برای انجام وظيفه هرچه بيشتر بايستی از عشق شخصی خود بپرهيزد تا خللی در حسن انجام وظيفهای كه بهعهدهاش محول شده است وارد نگردد و بههمين دليل است كه در مقابل الهه عشق مقاومت نشان میدهد.
زيبايی اين داستان در اين است كه هر دو طرف بهدليل موقعيت كار خود از عشق پرهيز دارند و وظايف شغلی خود را به آن ترجيح میدهند و نمیخواهند خدشهای در حسن وظيفهایشان پديد آيد.
در اين تصاوير زيبايی كه شاعر در پيش روی خواننده میگشايد اين منظور را بهخوبی ترسيم میكند و بيشترين شرحی كه در اين منظومه آمده است، گفتگوی بين آن دو است كه زهره در عشق اصرار دارد و منوچهر ابرام.
هرچه اصرار زهره بيشتر، ابرام منوچهر افزونتر میگردد بهطوری كه زمان زيادی به اين وصف میگذرد.
منوچهر سعی دارد بهخود مسلط باشد و اسير وسوسههای زهره نگردد. اما كم كم وسوسههای عشقآميز و توصيفهای توهم برانگيز و شورآفرين بر منوچهر اندكی غلبه كرد و وسوسه عشق در روح و جسم منوچهر اندكی بيشتر از پيش اثر میكند و با خود میگويد: بايد كاری كنم كه بهشكلی از شر او راحت شوم و سرانجام آناهيتا يا ناهيد يا زهره و يا ونوس كه نگهبان آب و الهه وجاهت و موسيقی است و خود، عشق فكن در سر آحاد بشر است. بهدام عشق گرفتار میشود و در نهايت بنا به قول شكسپير كار او به ناكامی میكشد چرا كه بعد از آنكه به آسمانها صعود میكند، پس از چندی از پی معشوق خود میآيد و پس از جستجوی زياد او را در كوهساری كشته میيابد كه گرازی سينه او را دريده و چهرهاش آغشته بهخون است زهره، چهره خود را بهخون معشوق آغشته میكند و چنين است كه گفتهاند عشق، رنگ خون دارد...
[↑] …
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]