محمدرفيع جنيد (زادۀ ۱۳۵۵ خ - ) از شاعران و نویسندگان مهاجر افغان در ایران است که سرودههای او در قالبهای غزل، قصيده و شعر سپيد است.
[↑] زندگینامه
محمدرفیع جنید در سال ۱۳۵۵ خورشیدی[۱] در شهر هرات بهدنیا آمد[٢] و "بیشتر سالهای عمر خود را به جبر تقدیر در آوارگی گذرانده تحصیلات خود را تا کسب دیپلم در مشهد ادامه داده است"[٣]. در شرح احوال کوچکی او آمده است که "وطنش کلمه و خانهاش زبان" است[۴].
جنید، نمونههای شعری موفقی را در قالبهای غزل، قصیده و شعر سپید ارایه کرده است. او یکی از همکاران مجله در دری بود و نیر سهمگیریهای قابل ملاحظهیی در برنامههای فرهنگی افغانهای ساکن شهر مشهد داشت[۵]. در سال ۱۳۷۷ نخستین کتاب شعرش را با فرنام "سنگهای آتشزنه" منتشر کرد. و هماکنون از او آثاری چون "شرح وصف" رمان، "ها" (نوشتههای پراکنده و مجموعه مقالات) بهنشر رسیده است[٦]. شهرنوش پارسیپور مینویسد:
- اخیراً کتاب کوچکی بهدستم رسید که کنجکاوی بر میانگیخت. "ها" مانده بودم تا معنای آن را درک کنم. در مقدمه بهنوشته آمده بود که: "سطرهای "ها" در سال ۱۳۸۳ نوشته شدهاند. در لحظههای کابُل و فرورفتن در هستن. شاید اگر این مکان و زمان نمیبود هیچ وقت این کلمات، اینگونه زندگی بودن را نمیداشتند..."
بعد اما در خواندن متوجه شدم با فرازهای کلامی روبهرو هستم که طبیعتی شعرگونه دارند: "بیدار شدم و به اطرافم نگاه کردم. خواستم آن جایی را که پیشتر دیده بودم به خاطر بیاورم. پیشتر اشیاء در همه جا بودند. حالا هم بعد از بیدار شدنم همه جا هستند، اما لحظاتی که من نبودهام آنها چه وضعی داشتهاند، چگونه بودهاند. در آن هنگام که من در بینشان نبودم و آنها را نمیدیدم آیا آنها همچنان بودند یا نه. این را میدانم که در آن لحظات من نبودهام اما آنها را نمیتوانم بدانم. هروقت که بیدار میشوم به اطرافم مینگرم و اشیاء را همانگونه میبینم که در گذشته دیده بودم. بدون آنکه چیزی به آنها افزوده یا از آنها کم شده باشد."[٧]
جنید، در بارۀ نخستین اثرش میگوید: "جستوجویی در میدانهای شعر نو بوده است. اما دوباره به سبک قدیم بازگشت کرده، و تلاش من برای آنکه چند شعر نو از او بگیرم بیهوده ماند."[٨] او میافزاید که نگران اصالت زبان دری است و ترجیح میدهد در همان اوزان قدیم شعر بگوید[۹]. و خانم پارسیپور مینویسد[۱٠]:
- رفیع جنید یک استعداد ناب شعری است. چقدر اما من دلم میخواست چرخشهای قلمی او را در شعر نو نیز میخواندم. برایم مهم بود که بدانم یک شاعر لدنی چگونه شعر نو را میورزد. اما خطی از علی سیران، یار غار جنید مینویسم:
لب تیغ تازه میزد، مهمان بوسهها را...
قـرمـز و واضـح، واضـح و قرمز، قرمز بهتر لیلی و لیلا...
او که در مشهد شعر گفتن را بهطور حرفهای شروع کرد و پی گرفت و با حلقه شاعرانی چون محمد رمضانی فرخانی، خسرو نوربخش و علی سیران سالها دمخور بود[۱۱].
[↑] نمونهی شعر (گيسوان دختران وطنم)
- برایت میسرایم شیونی با ساز افغانی
كه آتش را برقصی از خط دامن به پیشانی
برایت یك بغل میآورم غلتیده از شهرم
كه گیری سخت در آغوش و گردی خواجه غلتانی
برایت كاسهای میآورم از شربت كابل
كه از دستم بگیری مست و در جانت بریزانی
برایت سوسنی میآورم از درۀ پغمان
كه آن را در نظر بینی و در وصفش فرومانی
برایت لحظهای میآورم از صبح لوگر تا
خودت را با خیال تازهای در آن بپیچانی
برایت جرعهای میآورم از آتش غزنه
كه بر انگشتر مردانه ات یاقوت بنشانی
برایت سرمهای میآورم از قلّة پامیر
كه لای پلك بگذاری و چشمت را بپوشانی
برایت تحفهای میآورم از باستان بلخ
كه بینی روی آن زرتشت را با مزدك و مانی
برایت گوشهای میآورم از زلف رودابه
كه رستم را بگریانی و زالش را بگریانی
برایت گریهای میآورم از مردمان چشم
به روی شانه میریزانمت لعل بدخشانی
نمیدانم چرا هر دم به خوان كهنة روحم
بلای یاد میهن باز میآید به مهمانی
اگر غم بیهویت بودن و بیمیهنی باشد
چقدر از غم جدا بودند فردوسی و خاقانی
گشایش برنیامد از سراغ عالم باقی
كمی فرصت بهدست آوردهام از عالم فانی
كفی از بیخودی برداشتم تا خود بنوشانم
جوانی را كه در جان خودم گشته است زندانی
نفس را پاك میخواهم كه از سینه برون آید
كه من قصد كسی دارم، همانی را كه میدانی
برای دیدن آیینه ات هر گام، مجنونم
تویی هم لیلی اول، تویی هم لیلی ثانی
نماز چشمه ای خستة من را اجابت كن
چه در آیین بودایی، چه در كیش مسلمانی
مرا در كاروان غمزه میانداز و میسوزان
كه بی تو این رباطم میگذارد سر به ویرانی
مرا یك بادیه آهنگ از ناخن بریزان تا
فراموشم شود از زندگی این رنج طولانی
تو را یك سایه میخواهم كه با من مهربان باشی
تو را میگویم ای غم، ای زمستان، ای زمستانی!
ضیافت كرده بودی خاطرم با خاطر میهن
ضیافت كردهای اینك دلم را با گرانجانی
رگ وهم خودم را با دَم تیغ تو میبُرّم
پذیرا میشوم یاد تو را با چشم بارانی
وطن! با گیسوان دخترانت رخت میبافم
تو را این بار میپوشانم از لختی و عریانی
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: رفيع جنيد، کاش بودم تا کابوسهایم را بهبند میکشیدم
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- کانون توسعه و تعاون افغانستان مینویسد: "محمدرفیع جنید متولد ٢۳ اردیبهشت ۱۳۵۴ در شهر "هرات" افغانستان ، ..." (رجوع شود به: رفیع جنید شاعر افغانستان - مجموعه شعر) و خانم شهرنوش پارسیپور هم همین سال را تأیید میکند: "رفیع جنید، متولد ۱۳۵۴ و از اهالی افغانستان، ایران پناه و مقیم آمریکا است." (رجوع شود به: ملودی تنهایی "ها"، رادیو زمانه)
[۲]- رفیع جنید، وبگاه شعر معاصر افغانستان
[۳]- شهرنوش پارسیپور، پیشین
[۴]- همانجا
[۵]- رفیع جنید، وبگاه شعر معاصر افغانستان
[۶]- اولین مجموعه شعر خود را با عنوان "سنگهای آتشزنه" منتشر کرد و هماکنون نیز آثاری چون "شرح وصف" رمان، "ها" نوشتههای پراکنده و مجموعه مقالات خود را در دست چاپ دارد. (رفیع جنید شاعر افغانستان - مجموعه شعر؛ پیشین).
[٧]- شهرنوش پارسیپور، پیشین
[۸]- همانجا
[۹]- همانجا
[۱٠]- همانجا
[۱۱]- بههوی مستان بیپیراهن که در حاشیهاند، همشهری آنلاین
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]