جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

نوشته‌های به زبان باختری از افغانستان کهن

از: پروفسـور نیـکلاس سـیمز ویلیـامـز (از دانشـکده مطـالعات شـرقی و آفریقـایی (SOAS)، دانشگاه لندن، کارشناس برجسته از زبان‌های سغدی و باختری است)؛ برگردان فارسی از: آریانا باختریان (سینا)


فهرست مندرجات

[زبان باختری]


آنچه در زیر آمده، برگردان فارسی متن سخنرانی پروفسور نیکلاس سیمز ویلیامز، دربارۀ کشف و خوانش نوشته‌های باختری است که به زبان ایرانیِ کمتر شناخته‌شدۀ افغانستان باستان و به خط تغییریافتۀ یونانی نوشته شده‌اند. این سخنرانی، تحت عنوان "اسناد باختری از افغانستان باستان" (Bactrian Documents from Ancient Afghanistan)، در تاریخ ۲۳ سپتامبر، در موزیم خاور باستان در ایکه‌بوکوروی توکیو، ایراد شده است. پروفسور ویلیامز، استاد دانشکدۀ مطالعات مشرق‌زمین و آفریقای دانشگاه لندن است که تخصصش‌اش بر روی زبان‌های سُغدی و باختری است.


[] زبان باختری

زبان کهن سرزمین باختر در شمال افغانستان، در میان زبان‌های ایرانی (از شاخۀ هندواروپایی) از آنجهت مهم و بی‌نظیر است که نگارش آن به الفبای یونانی صورت می‌گرفته – میراثی که از دوران فتح باختر بدست اسکندر مقدونی در سدۀ چهارم پیش از میلاد بجای مانده بود. از این زمان به بعد، زبان یونانی، که به رسم‌الخط یونانی نگارش می‌شده، زبان رسمی امور فرهنگی و اداری باختر بود. زمانی که باختر از سوی شمال مورد هجوم اقوام کوچ‌نشین قرار می‌گیرد، فرمانروایان جدید این سرزمین، یعنی کوشانیان، ابتدا به کاربرد این زبان در امور اداری ادامه می‌دهند، اما بزودی آنان رسم‌الخط یونانی را تنها برای نگارش زبان محلی، یعنی زبان باختری بکار می‌برند. یکی از بُرهه‌های بسیار مهم در تاریخ زبان تصمیم کانیشکا، فرمانروای مقتدر کوشانی نسبت به کاربرد وی از زبان باختری در ضرب مسکوکات است. پس از ضرب نخستین سکه‌ها در عهد کانیشکا، زبان یونانی برای همیشه از روی سکه‌ها محو شده و جایش را به زبان باختری می‌دهد.

نگارۀ ۱: موقعیت بلخ در شمال افغانستان و درۀ توچی در پاکستان که در آنجا نیز سنگ‌نوشته‌های یافت شده‌اند. در سده‌های نخستین میلادی، زبان باختری یکی از زبان‌های بسیار مهم دنیای آن دوران شمرده می‌شد. زیرا که زبان باختری، زبان رسمی شاهنشاهان کوشانی بوده و در سرتاسر این امپراتوری مقتدر، در افغانستان، شمال هند و بخشی از آسیای میانه شناخته شده بود. حتی پس از سقوط شاهنشاهی کوشان، زبان باختری دست کم برای شش قرن کاربرد داشته‌است.

در سده‌های نخستین میلادی، زبان باختری یکی از زبان‌های بسیار مهم دنیای آن دوران شمرده می‌شد. زیرا که زبان باختری، زبان رسمی شاهنشاهان کوشانی بوده و در سرتاسر این امپراتوری مقتدر، در افغانستان، شمال هند و بخشی از آسیای میانه شناخته شده بود. حتی پس از سقوط شاهنشاهی کوشان، زبان باختری دست کم برای شش قرن کاربرد داشته، آنطور که از سنگ‌نوشته‌های بدست‌آمده از درۀ توچی در پاکستان (نگارۀ ۱) و بقایای دست‌نوشته‌های بودایی و مانَوی کشف‌شده در دورترین نقاط در مناطق واحه‌ای تورفان در غرب چین پیداست. (برای مثال، نگارۀ شمارۀ ٢، بخشی از نوشته‌ای نادر به زبان باختری در نوشته‌های مانی (پیام‌آور آیین مانی) را نشان می‌دهد، که بخشی از کلکسیون تورفان در برلین است.) بدین‌ترتیب زبان باختری تا حدود هزار سال زبان فرهنگ بوده‌است.

نگارۀ ۲: بخشی از نوشته‌ای نادر به زبان باختری در نوشته‌های مانی (پیام‌آور آیین مانی) بدست‌آمده در دورترین نقاط در مناطق واحه‌ای تورفان در غرب چین، که بخشی از کلکسیون تورفان در برلین است

تا حدود نیمه قرن پیش، داشته‌های علمی از زبان باختری بجز در نوشته‌های روی سکه‌ها، بسیار اندک بود. سکه‌های کوشانی که به خط یونانی زاویه‌ای برنوشته شده‌اند، ظاهرا از سبکی از نگارش که در سنگ‌نوشته‌ها کاربرد داشته، برگرفته شده‌اند. اصولا، خوانش این نوشته‌های روی سکه‌ها دشوار نیست، اما محتوای این نوشته‌ها به نام‌ها و القاب شاهنشاهان و ایزدان محدود می‌شوند. سکه‌های فرمانروایان بعدی باختر - یعنی کوشانی‌ساسانیان، کیداریان، هفتالیان و کابل‌شاهان و غیره – به خطی شکسته، به تأسی از سبک‌های دست‌نوشته‌ای نگاشته شده‌اند، که خوانش و رمزگشایی آنان را دشوارتر می‌کند. اگرچه بخش‌های خُرد معدودی از دست‌نوشته‌ها به خط شکستۀ مشابه، از قبل شناخته‌شده بودند، اما تعداد آنان بسیار اندک و ناقصتر از آن بوده تا برای ترجمه از آنان استفاده شود.

نگارۀ ۳: سنگ‌نوشته‌ای باختری، و به خط یونانی، بدست‌آمده از ساحۀ باستانی سُرخ‌کوتَل در بغلان؛ تأویل خط شکستۀ باختری در این نخستین سنگ‌نوشتۀ باختری در سال ۱۹۵۷، صورت گرفت.

تاویل این خط شکسته در نخستین سنگ‌نوشتۀ باختری در سال ۱۹۵٧، با کشف ساحۀ باستانی سُرخ‌کوتَل در بغلان صورت گرفت (نگارۀ ٣). خوانش این نوشته‌ها که به گونۀ سنگ‌نوشته‌ای نگاشته شده‌ و بر روی سکه‌های کوشانی نیز موجود بوده، کار دشواری نبود؛ اما تفسیر و رمزگشایی آن بسیار دشوار بود، زیرا که نام‌ها و القاب نوشته‌شده بر روی سکه‌ها تنها واژگان جدید اندکی را ارائه می‌کردند و اشارۀ ناچیز به ساختار گرامری زبان باختری داشتند. با این وجود، والتر هِنینگ، خاورشناسی آلمانی، موفق به رمزگشایی نکات مهم آن شد: این نوشته به تاسیس نیایشگایی بدست کانیشکا اشاره داشت، متروکه شدن آن بسبب مشکلات ذخیرۀ آب بوده، تاسیس دوبارۀ آن بدست مقامی عالی‌رتبه بنام نوکونزوک در سال ٣۱ از فرمانروایی کانیشکا، یا نخستین سال‌های فرمانروایی هوویشکا، صورت گرفته‌بود.

نگارۀ ۴: سنگ‌نوشتۀ رَباطَک که در سال ۱۹۹۳ در ساحۀ باستانی رَباطَک، بفاصله کمی از سُرخ‌کوتَل کشف شد. این سنگ‌نوشته به زبان باختری و به خط یونانی برنوشته شده و وقایع مربوط به نخستین سال فرمانروایی کانیشکا را به زبانی توصیف می‌کند که بطور جالب شبیه سنگ‌نوشتۀ بیستون متعلق به داریوش بزرگ (پادشاه هخامنشی پارس) است. همچنین در این سنگ‌نوشته، کانیشکا از بان باختری بنام زبان آریایی یاد کرده.

از کشف ساحۀ سرخ‌کوتل به بعد، تعداد بیشتری سنگ‌نوشته به زبان باختری بدست آمده‌اند، اما بیشتر آن آنچنان در وضعیت بدی بجای مانده، که کمک چندانی به افزودن بر دانستنی‌هایمان راجع به زبان باختری نمی‌کنند. با این همه، در سال ۱۹۹٣، سنگ‌نوشته‌ای بسیار مهم بطور تصادفی در ساحۀ باستانی رَباطَک، بفاصله کمی از سرخ‌کوتل کشف شده (نگارۀ ۴). سنگ‌نوشتۀ رباطَک وقایع مربوط به نخستین سال فرمانروایی کانیشکا را به زبانی توصیف می‌کند که بطور جالب شبیه سنگ‌نوشتۀ بیستون متعلق داریوش بزرگ (پادشاه هخامنشی پارس) است.

در سطرهای آغازین از سنگ‌نوشتۀ رباطک، از کانیشکا بعنوان "کسی که رستگاری بزرگ، نیکوکار، تنها فرمانروای مقتدر، و سزاوار پرستش الهی، و او که از سوی نانَه و تمام ایزدان به فرمانروایی رسیده، او که با گماشته‌شدنش به فرمانروایی در سال نخستین خشنودی ایزدان را در بر داشته" اشاره دارند. سپس این عبارت مهم می‌آید: "او فرمانی (؟) به زبان یونانی صادر کرد (؟) و سپس آنرا به زبان آریایی منتشر کرد". اصولا، هر یک از زبان‌های هندواروپاییِ ایران [ایران‌زمین یا سرزمین فرهنگی-نیاکانی اقوام ایرانی‌تبار که افغانستان را هم در برمی‌گیرد] و هند را می‌توان "آریایی" نامید؛ اما وقتی کانیشکا به "زبان آریایی" اشاره دارد منظورش زبان باختری است، زبانی که این سنگ‌نوشته بدان نگاشته شده، همانطور که منظور داریوش بزرگ ار پارسی باستان، زبانِ سنگ‌نوشته‌اش است، وقتی که می‌نویسد: "به یاری اهورامزدا، نوشته‌ای دیگر به آریایی ساختم، که پیش از این نبود". مشکل است اگر تاکید کانیشکا بر کاربرد "زبان آریایی" را با جایگزینی یونانی با باختری بر روی مسکوکات وی ربط ندهیم. شواهد موجود در مسکوکات، نشان می‌دهند که این جایگزینی (باختری بجای یونانی) در سال‌های آغازین فرمانروایی کانیشکا، و به احتمال زیاد در سال اول فرمانروایش صورت گرفته‌است.

نگارۀ ۵: موقعیت شهرهای ساکِتا، کاوسامبی، پاتالی‌پوتر، و چَمپا در شمال هند که در سنگ‌نوشتۀ رباطک آمده‌اند.

در سطرهای ۴ تا ٧ از سنگ‌نوشتۀ رباطک، به فهرستی از شهرهای مهم در شمال هند اشاره شده که تحت فرمان کانیشکا واقع بودند. چهار تای این نام‌ها که شناسایی شده‌اند عبارتند از: ساکِتا، کاوسامبی، پاتالی‌پوتر، و چَمپا. (نگارۀ ۵) واژه‌آرایی این سنگ‌نوشته مشخص نمی‌سازد که آیا چَمپا متعلق به حوزه‌ای است که زیز فرمان کانیشکا بوده یا نخستین شهر ماورای سرحدات شرقی قلمرو فرمانرواییش بوده است. حتی اگر فرضیه دوم را در نظر بگیریم، عبارتی که اشاره به فرمانرواییش در شمال هند تا پاتالی‌پوترا است، چشمگیر به‌نظر می‌رسد.

نگارۀ ۶: سنگ‌نوشتۀ رباطک، که به زبان باختری و به خط یونانی برنوشته شده؛ در بالای فهرست ایزدان ایرانی، برخی از نام‌ها با حروف کوچکتر نوشته شده‌اند، که برخی از آنها و یا تمامی آن با معادل هندی آنها همچون ماهاسِنا و ویساخا همانند هستند.

بخش مهم سنگ‌نوشتۀ رباطک به تاسیس نیایشگاهی اشاره دارد، که احتمالا در همان ساحۀ رباطک واقع بوده، و نشان می‌دهد این ساحه بسیار گسترده بوده است. در سطرهای ۹ و ۱٠ نام ایزدانی آمده که پرستش می‌شدند. این فهرست بسیار کنجکاوانگیز است. از یک سو، در این فهرست از دو ایزد زرتشتی یاد شده که در مسکوکات کوشانی نیامده‌اند. از سوی دیگر، از نام‌های متعددی که بر روی سکه‌های کوشانی آمده‌اند، در این فهرست ذکر نشده‌اند، نام‌هایی چون "مَه"، یا همان ماه (قمر زمین)، و "اَردوخش"، ایزدبانوی فراوانی. در بالای فهرست ایزدان ایرانی، برخی از نام‌ها با حروف کوچکتر نوشته شده‌اند (نگارۀ ٦)، که برخی از آنها و یا تمامی آن با معادل هندی آنها همچون ماهاسِنا و ویساخا همانند هستند.

نگارۀ ۷: متنی از سنگ‌نوشت‌ای باختری بدست‌آمده از دشت ناوُر در غزنی، که منسوب به ویما کادفیزس، شاهنشاه کوشانی تشخیص داده شده‌است.

ظاهرا نیایشگاه برای جای‌دادن پیکرۀ شاهنشاهان و ایزدان بنا شده بود. کانیشکا به فهرستی از این چهار شاهنشاه اشاره دارد: کوجولَه کادفیزَس، که جدش بوده، ویما تَکتو، که پدرکلانش بوده، ویما کادفیزس، که پدرش بوده، و خود وی، کانیشکا. این فهرست حاوی معلومات ارزنده‌ای است. اولا، شاهدی است بر موجودیت دو شاهنشاه با نام ویما، بجای یک شاهنشاه. پیش از آن سنگ‌نوشته‌های متعدد، بویژه سنگ‌نوشتۀ باختری بدست‌آمده از دشت ناوُر در غزنی (نگارۀ ٧)، که منسوب به ویما کادفیزس تشخیص داده شده بودند، را اینک می‌توان به ویما تَکتو نسبت داد. به احتمال زیاد، سکه‌های شاهنشاه گمنام، سوتِر مِگاس "جنگجوی بزرگ"، که از نظر ترتیب زمانیِ مسکوکات، بین کوجوله و ویما کادفیزس بودند، می‌بایست به همین نام تازه‌کشف‌شدۀ ویمای اولی نسبت داده شوند. افزون بر این، اشارۀ سنگ‌نوشتۀ رباطک به کوجوله کادفیزس که جد کانیشکا خوانده شده، به موضوع بحث‌برانگیز تاریخ‌گذاری کانیشکا ارتباط دارد. این حقیقت که کانیشکا متعلق به نسل سوم از بازماندگان کوجوله کادفیزس بوده ضرورت به بازسازی گاهشماری کوشانیان را آشکار می‌سازد‎.

سطرهای ۱۴ تا ۱٧ از مقام‌های عالی‌رُتبه‌ای که فرمان‌های کانیشکا را اجرا می‌کردند، یاد می‌کنند. در این میان، نوکونزوک شخصیتی مهمی بوده که احتمالا همان کسی بوده که مسئولیت اموری را که در سنگ‌نوشتۀ سرخ‌کوتل آمده، بر عهده داشته است. وی سی سال بعد، در رباطک، هنوز لقب کارال‌رَنگ "فرماندۀ نظامی" را کسب نکرده و احتمالا هنوز مقامی زیر بوده است. در بخش آخر سنگ‌نوشته، در جاییکه نوشته‌ای پیوسته جای دارد، برای تندرستی و بهروزی کانیشکا – و احتمالا جاودانگی فرمانرواییش آرزو شده است.

نگارۀ ۸: گا‌هشمار دوران فرمانروایی اشکانیان، ساسانیان و اعراب در ایران و کوشانیان، کوشانی‌ساسانیان، کیداریان، هفتالیان، ساسانیان و کابل‌شاهان (تُرک‌شاهان و هندوشاهان) در باختر

بدیهی است که نه سلطنت کانیشکا و نه شاهنشاهی دودمان کوشان به ۱۰۰۰ سال نرسید. در حدود سال ۲۲۴ میلادی، ساسانیان در ایران به قدرت رسیدند (نگاره ۸). ساسانیان در طی چند سال سرزمین باختر را ضمیمۀ شاهنشاهی خود کردند، و بر آن سرزمین از طریق دولت نایب‌السلطنه‌ای خود تحت عنوان کوشان‌شاه فرمان راندند. فرمانروایان دولت کوشان‌شاهی اغلب از میان شاهزادگان دودمان شاهنشاهی ساسانی برگزیده می‌شدند. پس از مدتی سرزمین باختر از سوی شمال مورد هجوم اقوام کوچ‌نشین قرار گرفت. این مهاجمان در دوره‌های مختلف تاریخی به نام‌های - خیون‌ها، هون‌های کیداری، هفتالیان – شناخته می‌شوند، اگرچه کاملا مشخص نیست که آیا تمام این نام‌ها متعلق به یک قوم یا اینکه متعلق به اقوام مختلف بوده است. مهاجمان بعدی کابل‌شاهان بودند، که در اواسط سدۀ ششم میلادی برای شکست‌دادنِ هفتالیان، با ساسانیان متحد شدند؛ و سرانجام تمامی این دودمان‌های محلی با پیدایش اسلام و هجوم اعراب به افغانستان از میان رفتند.

با دومین کشف اسناد تاریخی، دوره‌های تاریخی مربوط به کوشان‌شاهانِ ساسانی تا هجوم اعراب روشن می‌شود. در دسامبر ۱۹۹۱، به من نگاره‌هایی از یک سند تاریخی به زبان باختری بر روی چرم که تازه کشف شده بودند نشان داده شد. این سند بر هر دو روی چرم در ۲۸ سطر به خط شکستۀ باختری برنگاشته شده بود، که تا آن زمان بزرگترین و ارزنده‌ترین نمونۀ یک خط شکستۀ باختری شمرده می‌شد (نگارۀ ۹). این سند در واقع یک نامه بود، که با عبارت‌های معمول یک آدرس و درود می‌شد و تا حدی با معادل‌های نامه‌های سُغدی خود مشابه بود: "به علیاحضرت هزاران و دهها هزار درود و احترام از طرف فلان و فلان خدمتگزار شما. با شنیدن خبر تندرستی علیاحضرت خشنود شدم؛ اما اگر می‌توانستم علیاحضرت را از نزدیک در صحت ببینم و ادای احترام کنم خرسندتر می‌شدم ...". از روی نام‌هایی چون هورمُزد و خَسرَو، می‌توان قدمت سند را به دوران ساسانیان تخمین زد. نام قابل توجه دیگر پورلَنگ-زین است، که گویا بمعنی "مردی با پوستی از پلنگ" است – که اشاره‌ای روشن به زینِ پلنگ رستم، یکی از قهرمان‌های افسانوی ادبیات فارسی است.

نگارۀ ۹: سندی به زبان باختری که بر هر دو روی چرم در ۲۸ سطر به خط شکستۀ باختری برنگاشته شده‌است.

چنین سندی در واقع یک رازگشایی بود. با اینحال در مقایسه با آنچیز که در راه بود بسیار ناچیز بود. در طی پنج سال مجموعۀ جمع‌آوری شده از اسناد باختری به یکصد برگه رسید، که بیشتر آن در حال حاضر در لندن، در کلکسیون داکتر دیوید خلیلی موجود هستند. این اسناد از طریق چندین دلال و کلکسیونر دست به دست شده‌اند. در بیشتر موارد هیچ ثبتی از خاستگاه اصلی آنها وجود ندارد، بجز چند برگه که گفته می‌شود به احتمال زیاد در سمنگان پیدا شده باشند. از روی شواهد موجود در خود اسناد، بویژه از روی تکرار نام‌های یکسان در چند سند، بروشنی چنین می‌نماید که اگر نه همۀ آنها، اما بیشتر این اسناد نهایتا از یک منبع بدست آمده باشند.

نگارۀ ۱۰: نامه‌ای باختری که با مُهر گِلی مُهر و موم شده، و چند واژه از آدرس بر روی پشت آن موجود است

بیشتر این اسناد را نامه‌ها تشکیل می‌دهند، برخی از آنها بخاطر اینکه مُهر و موم شده بودند بخوبی محفوظ مانده بودند. این نگاره (نگاره ۱۰) نامه‌ای را نشان می‌دهد که با مُهر گِلی مُهر و موم شده، و چند واژه از آدرس بر روی پشت آن موجود است؛ و این نگاره (نگاره ۱۱) همان نامه است که باز شده و می‌توان واژه‌آرایی متن آن، حاشیۀ پهن سمت چپ آن، و طریقی که مُهر بر روی بُرش نواره‌ای از چرم که در لبۀ پایین نامه وصل شده بدون اینکه بطور کامل از آن جدا شده باشد، را مشاهده کرد.

نگارۀ ۱۱: همان نامۀ باختری در نگارۀ قبلی (نگارۀ ۱۰) که باز شده و می‌توان واژه‌آرایی متن آن، حاشیۀ پهن سمت چپ آن، و طریقی که مُهر بر روی بُرش نواره‌ای از چرم که در لبۀ پایین نامه وصل شده بدون اینکه بطور کامل از آن جدا شده باشد، را مشاهده کرد.

یکی از نامه‌هایی که در وضعیت بدتری باقی مانده به دلیل یادکرد آن از یک کوشان‌شاه، بیشتر مورد علاقه است (نگارۀ ۱۲). نظر به اینکه فرمانروایی کوشان‌شاهان در نیمۀ دوم سدۀ چهارم میلادی فرو پاشیده است، امکان اینکه این نامه متعلق به زمانی دیرتر از این دوره باشد کمتر است. به نظر می‌رسد نام کوشان‌شاهی که از او در این نامه یاد شده وَرَهران باشد، هرچند خواندن این نام کاملا واضح نیست. (نگاره ۱۳). از آنجا که وَرَهران (یا بهرام) نام آخرین کوشان‌شاه بوده – یا نام دو کوشان‌شاه آخر – و این چیزی است که روی مطالعۀ سکه‌ها شناخته شده است، این نامه احتمالا متعلق به واپسین دورۀ فرمانروایی کوشانی‌ساسانیان است. فرستندۀ نامه دختر یکی از شاهدخت‌ها بنام دُخت-اَنوش است، نامی به پارسی میانه که بر روی مُهر نامه در پاریس تصدیق شده‌است. محتوای نامه هنوز مشخط نیست، ولی راجع به خواجۀ حرمسرایی با نام جالب توجه دَثش‌مَرِگ به‌معنای "خدمتگزار آفریدگار" – واژه‌ای است مرکب از واژۀ باختری مَرِگ "خدمتگزار" و واژۀ ملکی اوستایی دَثوشو "متعلق به آفریدگار"، که احتمالا در گاهشماری (تقویم) زرتشتیِ سرزمین باختر، برای اشاره به روزی که وقفِ آفریدگار می‌شده، بکار می‌رفته است.

نگارۀ ۱۲: نامه‌ای به زبان باختری که در آن از یک کوشان‌شاه (وَرَهران یا بَهرام) یاد شده‌است.

نامه که در نگارۀ بعدی (نگاره ۱۴) نشان داده می‌شود به دو دلیل دارای اهمیت است. اولا، این نامه توسط نمایندۀ شاهنشاه، فرمانروای ایران نوشته شده، و بدین ترتیب می‌بایست متعلق به یکی از دوران‌هایی بوده باشد که سرزمین باختر جزئی از شاهنشاهی ساسانیان بوده است. دوما، نامه دارای تاریخ است، اگرچه عصر و دوره مربوط مشخص نشده است.

نگارۀ ۱۳: بخشی از نامۀ باختری در نگارۀ قبلی (نگارۀ ۱۲)، که نام وَرَهران که یک کوشان‌شاه بوده یاد شده‌است. فرستندۀ نامه دختر یکی از شاهدخت‌ها بنام دُخت-اَنوش است، نامه راجع به خواجۀ حرمسرایی است با نام جالب توجه دَثش‌مَرِگ به‌معنای "خدمتگزار آفریدگار" – واژه‌ای است مرکب از واژۀ باختری مَرِگ "خدمتگزار" و واژۀ ملکی اوستایی دَثوشو "متعلق به آفریدگار"، که احتمالا در گاهشماری (تقویم) زرتشتیِ سرزمین باختر، برای اشاره به روزی که وقفِ آفریدگار می‌شده، بکار می‌رفته است.

به احتمال زیاد به نظر می‌رسد که دورۀ مذکور با دورۀ بکار رفته در سنگ‌نوشته‌های بدست‌آمده در درۀ توچی پاکستان (نگاره ۱۵) یکسان باشد. این سنگ‌نوشته‌ها به زبان‌های عربی، سانسکریت، و باختری نوشته شده‌اند، و حاوی تاریخ‌های بیان‌شده در سه دورۀ متفاوت هستند. شاهد بسیار مهم برای تعیین نقطۀ شروع دورۀ باختری در دو سنگ‌نوشتۀ دوزبانه موجود است، که سنگ‌نوشتۀ اولی به زبان‌های عربی و سانسکریت است (نگاره ۱۶). متن عربی بطور طبیعی با استفاده از تقویم هجری تاریخ‌گذاری شده است، که خوشبختانه بدون ابهام بوده و به ما امکان می‌دهد تا تاریخ نسخۀ سانسکریتی را که بشکل خلاصه‌شده و حذف هزاران و صدها موجود است، کامل کنیم. سنگ‌نوشتۀ دوزبانۀ دومی به زبان‌های سانسکریت و باختری است. در این سنگ‌نوشته نیز تاریخ نسخۀ سانسکریتی خلاصه‌شده است، اگر فرض شود این سنگ‌نوشته هم‌دوران با سنگ‌نوشتۀ اولی باشد، ارقام مفقود را می‌توان بازسازی کرده، و تاریخ ۸۶۳ میلادی را محاسبه کرد. نسخۀ باختری با ارقام یونانی تاریخ‌گذاری شده‌اند. هِلموت هومباخ، نخستین ویراستار نوشته‌های باختری، این ارقام را ۶۳۲ می‌خواند. براساس کشفیات تازه، من رقم آخری را ۱، و نه ۲ خواهم خواند، اما تفاوت در یک سال چندان مهم نیست. در هر صورت، دورۀ باختری نشانگر موجودیت عصری است که از اوایل دورۀ ساسانیان، در سال ۲۳۲ (بگفتۀ هومباخ) یا سال ۲۳۳ میلادی (به ایدۀ من) شروع می‌شود. من مایلم با هومباخ در رابطه با نامیدن این دوره بنام عصر "کوشانی‌ساسانیان" هم‌نظر باشم، عصری که نقطۀ شروعش احتمالا تسخیر امپراتوری کوشان بدست ساسانیان است.

نگارۀ ۱۴: نامه‌ای که توسط نمایندۀ شاهنشاه، فرمانروای ایران نوشته شده، و بدین ترتیب می‌بایست متعلق به یکی از دوران‌هایی بوده باشد که سرزمین باختر جزئی از شاهنشاهی ساسانیان بوده است.

اجازه بدهید به نامۀ باختری برگردیم، که تاریخش را می‌توان سال ۲۳۹ خواند. اگر این دوره در سال ۲۳۳ میلادی آغاز شده باشد، سال ۲۳۹ مطابق است با سال ۴۷۱ میلادی، دورۀ فرمانروایی پیروز (شاهنشاه ساسانی)، که بیشتر مدت فرمانرواییش را در نبرد با هفتالیان گذراند و جانش را در نبرد با آنها از دست داد. آیا این تصادفی نیست که واژۀ قبل از لقب شاهنشاه در این نامه در واقع نام پیروز باشد؟ شوربختانه واژۀ پارسی میانۀ پیروز تنها نام یک شخص نیست بلکه یک صفت مشترک به معنای "پیروزی" نیز می‌باشد، بدین‌ترتیب تصمیم‌گیری بر روی اینکه آن را "پیروز، شاهنشاه" خواند یا صرفا "شاهنشاهِ پیروز".

نگارۀ ۱۶

احتمال می‌رود که تنها دو تا از اسناد تازه‌کشف‌شدۀ باختری حاوی الهام مذهبی باشند. هر دوی این اسناد متون بودایی و حاوی مناجات به بودا، بوداسف‌ها (بودیسَتواها)، و غیره هستند. مخصوصا سند نشان‌داده‌شده در این نگاره (نگاره ۱۷) جالب است. این نوشته برروی پارچه نوشته شده که پدیده‌ای نادر است. همانطور که می‌بینید، دو تصویر بر روی آن ترسیم شده، که احتمالا بودا و یک زاهد بودایی را نشان می‌دهند. این متن با ادای احترام به "تمام بوداها" و پنج یا شش بودا آغاز می‌شود که آخرین آن نام تاریخی بودا شاکیامونی است. همچنین به شش بوداسف (بودیسَتواها)، و سپس به پادشاهان یَکشه‌ها، رَکشاسه‌ها، کیناره‌ها، ناگه‌ها، پیشاکه‌ها و غیره، و در آخر هم به شَکرَه، پادشاه ایزدان، و "برهمای بزرگ" ادای احترام شده‌است. من موفق به خواندن تمامی این نام‌ها نشدم، اما خلاصۀ این متن تا اینجا روشن است. سه سطر آخر نامفهومتر هستند، اما به نیایشگاه بودایی (ویهارا) و یک معبد اشاره دارند.

نگارۀ ۱۷: سندی باختری بر روی یک پارچه، دو تصویر بر روی آن ترسیم شده، که احتمالا بودا و یک زاهد بودایی را نشان می‌دهند.

اگر از چند پارگی و حفره‌های کوچک، که برخی از آن بنظر می‌آید عمدا صورت گرفته باشند، بگذریم، این سند تکمیلی است. به گمان من، این سند نوعی نذرنامه است، که همچون یک پرچم به تیرکی بسته شده و در جای مقدسی قرار داده شده، یا اینکه احتمالا یک تعویذ (وِرد و ذکرهایی که برای دفع بلا نوشته شده) باشد.

نگارۀ ۱۸: سندی به زبان باختری که یک سند ازدواج (نکاح‌نامه) است، که یک زن به عقد همزمان دو برادر در می‌آید. سنت چندشوهری در بین هفتالیان (که از قوم هون بودند) رواج داشته.

بعد از این نامه‌ها، بزرگترین مجموعۀ نوشته‌ها معاهده‌ها و اسناد مشابهی هستند: قبالۀ فروش، اجاره، تضمین، قبض رسید، و سند هدایا. یک سند مخصوصا جالب – که در حقیقت قدیمیترین این اسناد تاریخ‌گذاری‌شده است – یک سند ازدواج (نکاح‌نامه) است، که یک زن به عقد همزمان دو برادر در می‌آید. (نگارۀ ۱۸) سنت چندشوهری، که توسط پروفسور انوکی کازوو در مقاله‌ای از وی تحت‌عنوان "راجع به ملیت هفتالیان" مورد بحث قرار گرفته شده و اینجا نیز در سندی دست اول اثبات شده، در آن منطقه معمول بوده‌است. یک سند غیرعادی دیگر (نگارۀ ۱۹)، که در حا حاضر متعلق به انستیتوت مطالعات جاده ابریشم در همین شهر کاماکورا است، قبالۀ آزادی یک برده است که این برده به ازای خرید جنسی معادل رها می‌شود.

نگارۀ ۱۹: سندی به زبان باختری که قبالۀ آزادی یک برده است که این برده به ازای خرید جنسی معادل رها می‌شود.

برعکس نامه‌ها و متون بودایی، اسناد حقوقی از این قبیل همیشه تاریخ‌گذاری شده‌اند. تا هم‌اکنون من از بیشتر از بیست نامه با تاریخ‌هایی از ۱۱۰ تا ۵۴۹ آگاهی دارم، که این تواریخ (اگر شروع عصر باختری را در سال ۲۳۳ میلادی فرض کنیم) معادل ۳۴۲ تا ۷۸۱ هستند. این دوران که بیش از چهار سده را در بر می‌گیرد شامل دوره‌های خیون‌ها، کیداریان، هفتالیان و کابل‌شاهان می‌شود، و به عصر اسلامی می‌رسد. همانطور که بزودی خواهیم دید، محتوای این اسناد جزئیات زیادی را ارائه می‌دهد، که با آن این چوکات زمانی قابل آزمودن خواهد بود.

نگارۀ ۲۰: سندی به زبان باختری که قبالۀ فروش زمینی است، در این سند تاریخ سال ۲۹۵ آمده که به گمان پروفسور ویلیامز معادل سال ۵۲۷ میلادی، در دوران فرمانروایی هفتالیان است.

برای مثال، نگارۀ بعدی (نگارۀ ۲۰) قبالۀ فروش زمینی مورخ سال ۲۹۵ را نشان می‌دهد، که به گمان من سال ۵۲۷ میلادی، در دوران فرمانروایی هفتالیان است. این گمان من با عبارتی در این متن توافق دارد که در آن از پرداخته شدن "مالیات هفتالیان" از فروش خانه یاد شده‌است. صفحه‌آرایی این سند عادی است، اما این نمونه بطور استثنایی خوب باقی مانده‌است. دو نسخۀ کامل از این متن وجود دارد. یکی از آنها برای خواندن باز نگه داشته شده‌است. دیگری محکم، و با بندی پیچانده شده، و با پنج مُهر (بولا) مُهروموم شده‌است. بر روی دو مُهر نقش (مُهر) ناخن فروشندگان آن دیده می‌شود؛ مُهرهای دیگر با مُهروموم سه شاهد دیگر مُهر شده‌اند. گمان می‌رود که نسخۀ مُهرشده می‌بایستی در صورت مناقشه در حضور یک قاضی باز می‌شدند. در پشت سند (نگارۀ ۲۱)، نام‌های فروشندگان و شاهدان در کنار حفره‌هایی که بند مُهر از آن می‌گذشته، نوشته شده‌اند.

نگارۀ ۲۱: پشت سند قبلی (در نگارۀ ۲۰)، که نام‌های فروشندگان و شاهدان در کنار حفره‌هایی که بند مُهر از آن می‌گذشته، نوشته شده‌اند.

بیشتر این اسناد حقوقی،علاوه بر تاریخ، حاوی نام مکان‌هایی نیز هستند، که شامل نام مکان‌هایی می‌شود که این اسناد در آنجا نوشته شده‌اند (نگارۀ ۲۲) در تعدادی زیادی از این اسناد آمده است، که آنها در سمنگان، رُب (رویِ امروزی) ، مَلر یا مَدر، یا کَه (کَهمَرد امروزی) نوشته شده‌اند. تمام این مکان‌ها ظاهرا در قلمرو قدرت فرمانروایی قرار داشتند که از وی در بسیاری از اسناد بنام "خارِ رُب" یاد شده‌است. از سوی دیگر، تَرمید (یا تِرمِذ)، در شمال آمودریا، و بامیان، که از کَه و مَدر توسط رشته‌کوهی کلان جدا شده بود، احتمالا خارج از قلمرو فرمانرواییش واقع بودند. خارِ رُب بدون هیچ تردیدی با رُعب‌خان، حاکم رُعب و سِمِنجان شناسایی می‌شود، که قُتیبه بن مُسلم را یاری داد تا، بگفتۀ طبری، مورخ سدۀ سوم هجری (نهم میلادی)، شورش هفتالی نِزَک تَرخان را در سال ۹۱ هجری (۷۱۰ میلادی) سرکوب کند.

نگارۀ ۲۲: نام مکان‌هایی که برخی از اسناد حقوقی به زبان باختری در آنجا نوشته شده‌اند. در تعدادی زیادی از این اسناد آمده است، که آنها در سمنگان، رُب (رویِ امروزی)، مَلر یا مَدر، یا کَه (کَهمَرد امروزی) نوشته شده‌اند.

من بعید می‌دانم که لقب خار ایرانی باشد – اما نه لزوما باختری – که لهجۀ محلی برگرفته‌شده از شکل ایرانی باستانی خشاثریه- "فرمانروا" است (نگارۀ ۲۳). شکل درست باختری این لقب شاید شیر باشد، که بگفتۀ نویسندگان مسلمان لقب فرمانروایان بامیان، غَرچِستان، و جاهای دیگر بوده که در نزدیکی منطقۀ سرزمین باستانی باختر واقع بودند. فرمانروای رُب احتمالا زمانی قلمروی وسیعتری از آنچه تا اکنون یاد شده، داشته. بطور مثال، در نامه‌ای که احتمالا مورخ حدود ۴۸۰ است، خارِ رُب، تا اندازه‌ای گزافه‌گویانه اینطور خطاب گرفته شده‌است: "یَبغُوی هفتالی، ... دبیر سروران هفتالی، و دادور تُخارستان و غَرچِستان". تُخارستان سرزمینی است که در شمال هندوکُش واقع بوده، و شامل رُب و سمنگان بوده، ولی مناطق بسیار وسیعتری را در بر می‌گرفته؛ غَرچِستان معمولا منطقه‌ای کوهستانی در غرب بامیان شناخته می‌شود، اما از آنجاییکه شکل باختری این نام نشان می‌دهد که این نام صرفا به‌معنای "سرزمین کوه‌نشینان" است احتمال می‌رود که این نام به‌طور کُل به مناطقی کوهستانی در جنوب تُخارستان اشاره دارد.

نگارۀ ۲۳: نامه‌ای به زبان باختری که در آن لقب خار که در بین هفتالیان متداول بوده، آمده است، همجنین معادل آن در زبان‌های اوستایی و عربی نیز نوشته شده‌است.

با این وجود یک سند دیگر در جایی بنام وَرنو نوشته شده‌است. این نام بدون تردید همان اَئورنوس است؛ که بگفته آریان (مورخ یونانی) یکی از دو شهر مهم باختر بوده. بگفتۀ پال بِرنارد و دیگران، ائورنوس می‌بایست در نزدیکی خُلم و تاشقورغان واقع باشد، جاییکه درۀ رود خُلم، که در آن رُب و سمنگان واقع هستند، به این دشت امتداد دارد. از آنجاییکه تمام مجموعۀ اسناد باختری بطور یقین آرشیو شاهان رُب هستند، وجود این سند در این آرشیو حکایت از آن دارد که وَرنو نیز جزئی از قلمرو هفتالیان بوده.

سند دیگری (نگارۀ ۲۴) که من می‌خواهم راجع به آن توضیح دهم قبالۀ فروش یک برده است، که با این جملات آغاز می‌شود: "در سال ۴۴۶، ماه آب، روز وَهمَن بود که این سند مُروموم شده، این قبالۀ فروش، اینجا در ناحیۀ سمنگان، در ماروگان، در دربار خارِ رُب نوشته شد". سال ۴۴۶ می‌بایست مطابق سال ۶۷۸ میلادی باشد. در این دوره نام‌ها و القاب تُرکی معمول بوده، همانطور که در این فهرست شاهدان آمده‌است: "در پناه رام‌سِتِ ایزد، ارزانی‌دهندۀ عنایات، ارزانی‌دهندۀ آرزوها، آن شگفت‌انگیز، که در اینجا در ماروگان پرستش می‌شود، در این دربار، تحت حمایت ژون‌لاد پسر شابور، قاغان پیروز و دولتمند، تَپَغلیغ ایلتابیر، خارِ رُب، و در حضور خُسرَوِ تَرخان، و حضور دیوراز، قاضی‌القُضاتِ (ریس دادگاه) خارهای رُب، و همچنین دیگر نجیب‌زادگان که در این جمع حضور دارند و شاهد این قضیه هستند". این سند نیز با پنج مُهر مُهروموم شده، که نام مُهرکنندگان در پشت این سند نوشته شده‌است؛ جالب توجه اینجاست که مُهر شاهدان مشمول مُهر رام‌سِتِ خدا نیز می‌شود، که احتمالا از طرف روحانیش (ملایش) نمایندگی می‌شده است. بهمین ترتیب، اسناد دیگر مشمول شاهدانی چون خدایی بنام وَخْشْ، و رود خروشان آمو می‌شود.

نگارۀ ۲۴: سندی باختری که قبالۀ فروش یک برده است، ۶۷۸ میلادی

این متن ادامه می‌دهد: "حال، من، یَسْکول، و من، یِزدگِرد، فرزندان کاو، باشندگان خواسْتُو، که فعلا در ناحیۀ سمنگان مقیم هستند، و برادران و پسرانمان، به تو، فَنْزْ، و به تو، وینامَرگ، و به تو، پوسْکْ، پسران بَگ‌مَرِگ، شمایان که مُلکتان گَبالیان نام دارد، و به برادرانتان، پسرانتان و نوادگانتان (اعقابتان)، پسری خَلَس نام را به بهای سه دراخمای پارسی می‌فروشیم ، زیرا که قادر به سرپرستی او در فراوانی و قحطی نیستیم. بنابراین حال، خدایش این پسر مذکور را به تو، فَنز، و به تو، وینامَرگ، و برادرانتان، پسرانتان و نوادگان پس از شما جاودانه تندرست و درخور ارزانی کند".

امیدوارم که این نقلِ قول‌ها رنگ و بوی واژگان حقوقی مکتوب در این اسناد را به شما نشان داده باشد – واژگانی که، اتفاقا، هم مشابه واژگانی هستند که در اسناد زبان‌های دیگر آسیای میانه همچون سُغدی و تُرکی، و هم مشابه اسنادی که در سدۀ پنجم پیش از میلاد به‌زبان آرامی و اِلِفَنتین (جزیره‌ای در مصر) دیده می‌شوند.


نگارۀ ۲۵: سندی باختری که قبالۀ ثبت اهدای زمین و یک کنیز به یک خدا (رئیس) بنام کَمیرد و کِد او یا روحانی (مُلا) او است، احتمالا به ازای درمان عضوی از خانوادۀ فرد اهداکننده است.


نگارۀ ۲۶: بخشی از نوشتۀ باختریِ (با برگردان آن به انگلیسی) سند قبلی در نگارۀ ۲۵ که قبالۀ ثبت اهدای زمین و یک کنیز به یک خدا (رئیس) بنام کَمیرد و کِد او یا روحانی (مُلا) او است، احتمالا به ازای درمان عضوی از خانوادۀ فرد اهداکننده است.

سند بعدی (نگارۀ ۲۵) مورخ سال باختری ۴۷۸، معادل سال ۷۱۰ میلادی، ماهِ "دومین سال نو" است. این سند راجع به قبالۀ ثبت اهدای زمین و کنیزی به خدایی بنام کَمیرد و کِد او یا روحانی (مُلا) او، احتمالا به ازای درمان عضوی از خانوادۀ فرد اهداکننده است (نگارۀ ۲۶). کَمیرد بطور تحت‌الفظی به‌معنای "رئیس" و "سردسته" است؛ این واژه شاید لقب یک خدا (فرمانروا یا رئیس) باشد تا نام شخص خود او. واژۀ کِد بطور قطع منبع واژۀ چینی جی‌دووُ، و واژۀ قدیمیتر کِج‌تا است که بگفتۀ هُوان‌تسَنگ عنوان بندگان ژون، خدای (رئیس یا فرمانروا) زابُلستان بودند، که منطقه‌ای در جنوب هندوکُش بوده است. این خدا در پادشاهی رُب نیز شناخته شده‌است، همانطور که ما از نام فرامانروان آن در سند قبلی می‌بینیم: ژون‌لاد، که بطور تحت‌الفظی به‌معنای "رئیس (خدا)" است. شاید او همان اهداکنندۀ مرموز غار نیایشگاه نگار (دختر نوشیروان) در کوه‌های جنوب رُب باشد؟ (نگارۀ ۲۷)

نگارۀ ۲۷: معبد نگار (دختر نوشیروان) که در غاری در کوه‌های جنوب رُب واقع است.

فرد اهداکننده در این سند، ملکۀ فرمانروایی با نام تُرکی قوتلوغ تَپَغلیغ بیلگه ساووگ بمعنای "نیکبخت، دارندۀ خدمت، خِرَدمند، دوست‌داشتنی"، نیز با عنوان "شاهدخت خَلَس" یاد شده‌است. خَلَس، که در سند قبلی نیز نام یک غلام بود، احتمالا همان نام قبیلۀ تُرک خَلَچ باشد، که به‌این ترتیب این نخستین یادکرد آن خواهد بود.

نگارۀ ۲۸: سندی به زبان باختری، قبالۀ فروش زمین، ۷۵۷ میلادی

یکی از آخرین اسناد باختری قباله‌ای از فروش به مورخ سال ۵۲۵، معادل ۷۵۷ میلادی است (نگارۀ ۲۸). من می‌خواهم توجه شما را به چند قطعه در این قباله جلب کنم. نخستین قطعه، مجموعه‌ای از چند بند است که حقوق جدید صاحبان زمین را توصیف می‌کند: "برای مالک شدن و نگه داشتن آن، فروختن آن، دادن آن به دیگران، گرو گذاشتن آن، به اجاره گذاشتن آن، مبادله کردن آن با زمینی دیگر، برای بنا کردن مُرده‌سوزخانه (کرِماتوریوم) ...". اینجا اصطلاح هندی ویهارا برای نیایشگاه بودایی، با واژۀ معادل باختری آن برای "معبد" در تضاد بوده، و فرض بر این است که به زیارتگاهی غیربودایی اشاره شده‌است. چنین تضادی در بین دو نام بعدی نیز دیده می‌شود، که احتمالا هر دوی آن به محل سپردن مردگان ارجاع می‌دهند: لَخمیگ معادل واژۀ اوستایی دَخمه-، پارسی میانۀ دَخمَگ است که واژگانی هستند که به محلی ارجاع داده می‌شود که در آیین زرتشتی برای سپردن مُردگان استفاده می‌شده، و گاه به گور هم ارجاع داده می‌شود، در صورتیکه لَخشَتَنیگ، اگر برگرفته از ریشۀ دَخش- "دفن کردن" باشد، الزاما به آیین مرده‌سوزیِ غیر زرتشتی، و احتمالا هندی اشاره دارد. این اصطلاحات، همراه با چندین نام شخصی تئوفوری (الهی) در این اسناد دیده می‌شوند، که شاهدی است بر وجود باورها و آیین‌های مذهبی گوناگون تا قبل از آمدن اسلام به این منطقه.

اما استقلال دولت رُب در شُرُف سقوط بود. در معاهده‌ها و قباله‌های اولیه اگرچه قیمت‌ها به نرخ دینار طلا یا نقرۀ پارسی گذاشته شدند، اما نوشته‌های اخیر از "دِرهمِ نقره‌ای عرب" یاد کرده‌اند، که به‌نظر می‌رسد در آن منطقه رایج بوده‌است. افزون بر این، این نوشته، برای بار اول و آخر، به پرداخت خراج و مالیات به اعراب اشاره دارد. بزودی بعد از آن، زبان عربی بایستی جای زبان باختری را به‌عنوان زبان نوشتاریِ این منطقه گرفته باشد؛ و بدیهی است، که شمار کمی از اسناد عربی یافت شده‌اند، که ادامۀ همان آرشیو گذشته را شکل می‌دهند (نگارۀ ۲۹).

نگارۀ ۲۹: سندی به زبان عربی بدست‌آمده در بلخ که پس از اشاعۀ اسلام در این سرزمین به خط عربی نگاشته شده و ادامۀ آرشیو اسناد باختری را تشکیل می‌دهد.

اگرچه من تا بحال تنها قادر به توضیح بخش کوچکی از بدنۀ بسیار بزرگ جدید اسناد بوده‌ام، تا همین حد امیدوارم بحد کافی توضیح داده باشم تا باشد روشنی جدیدی در منظرهای زیادی از تاریخ و فرهنگ افغانستان باستان افگنده شده باشد. اما هنوز به اهمیت آن برای مطالعات زبان‌شناسی ایرانی اشارۀ چندانی نکرده‌ام، بااینحال این برای من گیرایی زیادی دارد.

نگارۀ ۳۰: مقایسۀ واژگان باستانی باختری با واژگان (زبان‌های) ایرانی (شرقی) دیگر همچون سُغدی، خُتنی و خوارزمی باستان و پشتو، یِدغه، مُنجی و اِشکاشِمی

این نگاره (نگارۀ ۳۰) گلچین کوچکی از واژگانی است که جایگاه زبان باختری را در بین زبان‌های ایرانی دیگر نشان می‌دهد. این واژگان را مخصوصا انتخاب کرده‌ام تا ارتباط زبان باختری با زبان‌های مناطق مجاور را نشان دهم: زبان‌های سُغدی و خوارزمی قرون وُسطایی؛ زبان‌های پشتو، یِدغه-مُنجی و اِشکاشِمیِ امروزی. این واژگان استدلال هِنینگ را نیز تایید می‌کنند، او که در نخستین آشناییش با این زبان نو به استدلال "در زیست‌بوم اصلیش و جایگاه سزاوار آن در باختر" رسید و تصمیمش را برای نام نهادن آن بعنوان باختری توجیه می‌کند.

نگارۀ ۳۱: وام‌واژه‌های موجود در زبان‌های دیگر که از زبان باختری وام (عاریت) گرفته شده‌اند.

در موارد زیادی این اسناد جدید دیدگاه‌هایی را درغیاب شواهد کافی نائل شده بودند تایید و تکذیب می‌کنند. بطور مثال، تعبیر جنجال‌آمیز گِرشِویتچ از ایروه‌مینان در سنگ‌نوشتۀ سُرخ‌کوتَل که این واژه را جمع فرضی ایروه‌مین "دشمن" دانسته بود، در جاییکه شکل دومی در بافت دروه‌مین ظاهر می‌شود، قویا تایید می‌شود. مخصوصا جای شگفت است که نوشته‌های جدید مثال‌هایی از واژگان قبلی باختری را ارائه می‌کردند که هنوز تایید نشده بودند و موجودیت آنها توسط مارتین شوارتز بر اساس عاریه‌بودن (وام‌واژه بودن) آنان در زبان‌های دیگر آسیای میانه فرض شده بود. (نگارۀ ۳۱)

مسلما این نوشته‌های جدید واژگانی را هم که قبلا هیچ شاهدی برای آن وجود نداشت، تصدیق می‌کنند. برای مثال، تنها افعال موجود در سنگ‌نوشتۀ سرخ‌کوتل چند فعل زمان گذشتۀ ساده و فعل دعایی حال است. حال می‌توان یک الگوی صرفی تقریبا کامل نه‌تنها از این زمان‌های فعل، بلکه از فعل اخباری حال، فعل شرطی حال و فعل امری حال، و حتی چند فعل شرطی کامل و فعل دعایی کامل را نیز بازگو کرد. برخی از ویژگی‌های زبان باختری غیرمنتظرانه است، به‌عنوان مثال وجود دو نوع مصدر در زبان‌های سُغدی و خُتَنی، یا تمایل هم‌آمیزی سلسله‌هایی از حروف ربط، قیدها، حروف اضافه، ضمیرها با اسم‌های مشتق همانند اُ-تا-کَلد-مِن، به معنای "و آنگاه که به ما". این واقعیت که بیشتر این نوشته‌ها تاریخ‌گذاری شده‌اند، این امکان را می‌دهد تا رویدادهای تاریخی را در این زبان دنبال کنیم. بطور مثال، در متون متعلق به سدۀ هفتم و پسانتر، در جاییکه یک "ی" و یک "د" در تماس مستقیم قرار می‌گیرند، "ی" به "د" تبدیل می‌شود، همانطور که در مثال قبلی نیز بازگو شد: ایروه‌مین بمعنای "دشمن"، بعدها دروه‌مِین شده‌است.

نگارۀ ۳۲: رمزگشایی اسناد و سنگ‌نوشته‌های باختری و آشنایی با این زبان مهم کهن ایرانی شرقی (از شاخۀ هندواروپایی) کمک زیادی به دانشمندان کرده تا گمانه‌زنی‌هایی که قبلا در غیاب واژگان کافی برای ریشۀ واژگان هندواروپایی زده می‌شد، اینک با وجود واژگان باختری تایید شده‌اند.

تا اکنون، زبان باختری در بین زبان‌های ایرانی خویشاوندی کم‌چیز و ضعیف بوده – زبانی که چیزی برای دادن ندارد و همه چیز را (وام) می‌گیرد. اما هم‌اکنون زبان باختری دیگر اینچنین ناشناخته و گُنگ نیست، این زبان می‌تواند راه حل‌ها و همچنین مشکلاتی ارائه دهد (نگارۀ ۳۲). بطور مثال، برگردان معمول واژۀ اوستایی اَخوَه‌رِته- به واژۀ پَهلَویِ اَگریفت بمعنای "نگرفته‌شده"، که به‌عقیدۀ بسیاری از محققان اشتباه پنداشته شده‌است، حال دیگر با معادل باختری آن تایید می‌شود. بطور مشابه، معنی اصطلاح مورد بحث بون‌خَنَگ، به‌معنای "بنیادخانه"، با اصطلاح معادل آن در زبان باختری روشن می‌شود، که واضحا به‌معنی "خانه و بوم" است. نام محلی که ابوریحان بیرونی، دانشمند بزرگ عصر اسلامی از آن نام برده، و به‌عقیدۀ دانشمندان امروزی موجودیت خارجی ندارد، به کمک زبان باختری معلوم شد که همانطور که بیرونی گفته بود درست بوده‌است. در مصدر میگد بمعنای "مبادله کردن"، زبان باختری حتی ریشۀ زبانی هندواروپایی را نمایان می‌سازد که قبلا در هیچکدام از زبان‌هایی که از یونانی خویشاوندتر باشد، پیدا نشده بود.

برای تکمیل مطالعۀ عمیق اسناد و سنگ‌نوشته‌های (کتیبه‌ها) باختری چندین کارشناس در ضمینه‌های گوناگون: در باستان‌نگاری و کتیبه‌نگاری، در تاریخ، جغرافیای تاریخی، تاریخ ادیان، مسکوکات، مُهرشناسی، عربی، تُرکی، چینی و غیره ضرور است. از آنجاییکه هیچ فردی نمی‌تواند به‌تنهایی در تمامی این ضمینه‌ها کارآمد باشد، چنین وظیفه‌ای همکاری بین دانشمندان را در ضمینه‎های گوناگون می‌طلبد. نقطۀ آغاز در چنین همکاری می‌بایست رمزگشایی متن و پیش‌نویسی برگردان اولی و موقتی است. این کار یک متن‌شناس است، کسی که مهارت و استعداد خویش را در زبان‌شناسی و دانش خود را از زبان‌های معادل بکارمی‌گیرد تا فرضیه‌هایی برای معانی این واژگانی و ساختار گرامری این زبان تدوین نماید. بدیهی است بدون کار مقدماتی وی چیزی برای مطالعۀ دیگران باقی نمی‌ماند. متن‌شناسی شاخه‌ای از دانش است که برخی آن را کهنه می‌پندارند؛ اما من افتخار می‌کنم که خودم را یک متن‌شناس بنامم و خوشحالم این فرصت پیش آمد تا برای شما بخشی از این اسناد را توضیح دهم تا باشد این سخنرانی بخوبی هم ضروت تحقیق متن‌شناسی را و هم نتایج و ثمرات پُربار آن را آشکار ساخته باشد.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: این نوشتار توسط [مدیر] صفحۀ کابل موزیم [در فیس بوک (آریانا باختریان)] از اصل آن به زبان انگلیسی، به قلم پروفسـور نیـکلاس سـیمز ویلیـامـز (Prof. Nicholas Sims-Williams)، استاد دانشکده مطالعات مشرق‌زمین در دانشگاه لندن، برگردان شده‌است و توسط مهدیزاده کابلی برای دانش‌نامه‌ی آريانا ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نیکلاس سیمز-ویلیامز، نوشته‌های به زبان باختری از افغانستان کهن (۱۹۹۷)، برگردان سینا (آریانا باختریان)، صفحۀ کابل موزیم در فیس‌بوک، به تاریخ ۸ اپریل ۲۰۱۱، از متن اصلی سخنرانی پروفسور ویلیامز به زبان انگلیسی، به فارسی برگردان شده‌است.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

Prof. Nicholas Sims-Williams, Bactrian Documents from Ancient Afghanistan


[برگشت به بالا]